حسین خان زنگنه حاج ، از یاغیان دوره بعد از قتل نادرشاه افشار*. از آغاز زندگى او اطلاعى در دست نیست. وى، چاووشباشى و از سرداران نادرشاه بود اما چون، همراه با محمدعلیخان قِرِخلوى افشار، عصیان كرد، به فرمان نادرشاه چشمهایش را نابینا كردند (حدیث نادرشاهى، ص 37؛ گلستانه، ص 132). حسینخان پس از كشته شدن نادرشاه در 1160، از ایل حاج و دیگر ایلات زنگنه، سپاهى پانزده هزار نفرى فراهم كرد و حكومت كرمانشاه را به دست گرفت (گلستانه، ص 132). حسینخان در همان حین از آمدن میرزا محمدتقى، حاكم همدان، به طرف كرمانشاهان آگاه شد و به ظاهر، نامهاى مبنى بر اظهار دوستى و اطاعت و اتحاد براى او فرستاد و خواستار ملاقات با وى شد. میرزا محمدتقى به كرمانشاه رفت و حسینخان و سران طایفه زنگنه و كلهر از او استقبال كردند. از طرف دیگر، جانشین و برادرزاده نادرشاه، عادلشاه افشار*، سپاهى هشت هزار نفرى براى حمله به كرمانشاه فرستاد (همان، ص 137،140ـ141). حسینخان ماندن در شهر را صلاح ندانست و با سپاه خود به سوى ایلات رفت (همان، ص 141) و سپس، براى گرفتن حكومت كرمانشاه، به اصفهان رفت. در اصفهان با نزدیكان ابراهیمخان (بعدها ابراهیمشاه)، برادر عادلشاه افشار كه امور عراق عجم و تعیین حكام آنجا برعهده وى بود، سازش نمود و حكومت كرمانشاه را به نام مرتضیقلیخان زنگنه كرد و خود، به عنوان مختار كل، به كرمانشاه رفت، وى جنگ با سپاهیان عادلشاه افشار را صلاح ندید؛ لذا در قلعه اشتران (نزدیك همدان) متحصن شد. سپاهیان پس از دو روز محاصره، به قلعه حمله كردند. حسینخان ماجرا را به اطلاع ابراهیمخان رساند. ابراهیمخان، براى كمك به حسینخان، چهار هزار سوار افغان و كُرد و بیات فرستاد و سرانجام سپاهیان عادلشاه افشار شكست خوردند (همان، ص 142ـ143). پس از آن، حسینخان وارد كرمانشاه شد. وى كه منتظر فرصتى براى نابود كردن میرزا محمدتقى بود، از سفر او به همدان استفاده كرد و پانصد سوار به دنبال او فرستاد ولى آنان به او نرسیدند و بدون نتیجه بازگشتند. میرزا محمدتقى به طرف اصفهان حركت كرد و در راه با سلیمخان قرخلوى افشار، كه از جانب ابراهیمشاه به سردارى عراق تعیین شده بود، ملاقات كرد و او را از اعمال حسینخان، یعنى آزار مسافران و تاجرانى كه از آن منطقه میگذشتند، آگاه كرد. سلیمخان نیز ابراهیمشاه را مطّلع كرد. ابراهیمشاه فرمان داد كه او هر طور صلاح میداند حسینخان را سركوب كند. سلیمخان نیز با میرزا محمدتقى به كرمانشاه رفت و براى حسینخان نامه نوشت و ادعا كرد كه از جانب ابراهیمشاه مأمور است تا او را بر مسند حكومت بنشاند. حسینخان باور كرد و با چند تن از معتمدانش در شهر ماند (همان، ص 143ـ145). سرانجام در فرصتى مناسب سلیمخان او را كشت و امور كرمانشاه را به عبدالعلیخان و میرزا محمدتقى سپرد و خود به كردستان رفت (همان، ص 145).
منابع : (1) حدیث نادرشاهى، چاپ رضا شعبانى، تهران: دانشگاه ملى ایران، 1356ش؛ (2) ابوالحسنبن محمدامین گلستانه، مجملالتواریخ، چاپ مدرس رضوى، تهران 1356ش.