حسنالبكر ، احمد، از اركان حزب بعث عراق و رئیسجمهور این كشور از 1347 تا 1358ش/1968ـ1979. حسنالبكر، در 1332 (= 1293ش)/1914 در شهر تكریت* در خانوادهاى كشاورز به دنیا آمد. نام وى احمد و كنیهاش ابوهیثم بود. در 1311ش/ 1932 از مركز تربیت معلم در بغداد فارغالتحصیل شد و در مدرسه ابتدایى به تدریس پرداخت. در 1317ش/ 1938 به دانشكده افسرى رفت و در 1321ش/ 1942 از آنجا فارغالتحصیل شد. وى در اواسط دهه 1330ش/ 1950، به عضویت گروه افسران آزاد، درآمد و در 1337ش/ 1958 به درجه سرهنگ دومى رسید (>دایرةالمعارف خاورمیانه معاصر<، ذیل "Bakr, Ahmad Hasan al-" مار، ص 327).
حسنالبكر در كودتاى 23 تیر 1337/ 14 ژوئیه 1958، به رهبرى ژنرال عبدالكریم قاسم*، شركت داشت كه به سرنگونى حكومت سلطنتى ملك فیصل (پادشاه عراق) انجامید، اما پس از روى كار آمدن قاسم، با وى نیز اختلاف نظر پیدا كرد. حسنالبكر خواستار اتحاد عراق با جمهورى متحد عربى* بود؛ از اینرو، با همكارى ملیگرایان عرب توطئهاى برضد قاسم طراحى كرد، اما ناكام ماند و به زندان افتاد (علیبابائى، ج 3، ص 52؛ سمیرخلیل، ص 8ـ9). وى در زندان با افكار بعثیها آشنا شد و پس از آزادى، در فروردین 1341/ آوریل 1962 به عضویت حزب بعث* و كمیته نظامى آن درآمد (تاریخ سیاسى عراق، ص 201؛ نیز رجوع کنید به على كریم سعید، ص 47، پانویس 1). او در سالهاى بعد، نقش رابط مركزى را بین دو گروه طرفدار اتحاد عرب و مخالفان حكومت قاسم (شامل حزب بعث و افسران ارتش طرفدار جمال عبدالناصر*) را برعهده داشت كه هر دو خواهان سرنگونى حكومت قاسم بودند و عبدالسلام عارف رهبر آنان بود (>دایرةالمعارف خاورمیانه معاصر<، همانجا). سرانجام این دو گروه در 19 بهمن 1341/ 8 فوریه 1963، با كودتایى خونین، حكومت ژنرال قاسم را سرنگون كردند. پس از كودتا، عبدالسلام عارف به ریاست جمهورى رسید و حسنالبكر نخستوزیر گردید (باقر امینورد، ذیل «احمد حسنالبكر»؛ خالده عبدالقهار، ص 34ـ35).
اختلافات شدید و چند دستگى در میان اعضاى حزب بعث كه به ناكارآمدى كابینه آنها در اداره امور داخلى انجامید، سبب افزایش اعتراضات مردم شد. در نتیجه عبدالسلام عارف، كه از تسلط بعثیها بر كشور بیمناك بود، در 27 آبان 1343/ 18 نوامبر 1964 با كمك نیروهاى مسلح، برخى از رهبران حزب بعث را زندانى نمود. حسنالبكر نیز مجبور به استعفا شد (مار، ص286ـ 290؛ رواندوزى، ص 183ـ184). در 13 و 14 شهریور 1344/ 4 و 5 سپتامبر 1965 بار دیگر بسیارى از بعثیها، از جمله حسنالبكر، به اتهام زمینهسازى براى كودتا، زندانى شدند. حسنالبكر پس از مدتى آزاد شد، اما در منزل خود تحتنظر قرار گرفت (موسوعةالسیاسة، ذیل «احمد حسنالبكر»). در فروردین 1345/ آوریل 1966، عبدالسلام عارف براثر سقوط بالگرد كشته شد و برادرش، ژنرال عبدالرحمان عارف*، به ریاست جمهورى رسید. وى حسنالبكر را به مشاركت و همكارى در حكومت فراخواند، اما او این درخواست را نپذیرفت (همانجا).
در خرداد 1346/ ژوئن 1967، در پى شكست اعراب در جنگ با اسرائیل، براى حسنالبكر فرصت مناسبى فراهم شد تا با طرح حمایت نظامى از اعراب، برضد حكومت عارف توطئه كند. او سرانجام در 26 تیر 1347/ 17 ژوئیه 1968، با همكارى شمارى از افسران ارشد ارتش، از جمله عبدالرزاق نایف، كودتا كرد و قدرت را در دست گرفت. نیروى فرماندهى كودتا به شوراى فرماندهى انقلابى تغییر نام داد و حسنالبكر به ریاست این شورا و ریاست جمهورى عراق برگزیده شد. نایف نیز به نخستوزیرى رسید (هلمز، ص 69؛ >دایرةالمعارف خاورمیانه معاصر<، همانجا؛ تاریخ معاصر كشورهاى عربى، ص 187). در 8مرداد 1347/ 30 ژوئیه 1968، حسنالبكر به كمك صدام حسین*، افسران غیربعثى ارتش را كه با كمك آنان به قدرت رسیده بود، تصفیه نمود و نایف را از مقام خود عزل كرد (امامى، ص130ـ131؛ سایمونز، ص 278؛ رواندوزى، ص220). از این زمان حسنالبكر با مشكل كردها و مسئله شیعیان با محوریت نجف روبهرو بود. مواجهه او با شیعیان عراق و بهطور خاص، حوزه نجف، به واكنش صریح رهبران و استادان این حوزه در برابر جهتگیریهاى ضددینى رژیم جدید بعثى انجامید. ازاینرو بعثیها، ضمن اِعمال سیاست دشمنى با كردها، با شیعیان نیز برخورد كردند. از نظر آنان حذف نجف به مثابه نماد ضدیت با افكار و گرایشهاى ضددینى بعثیها، باید از طریق تضعیف و تخریب آیتاللّه محسن حكیم اعمال میشد كه مرجعیت اصلى شیعه را داشت، و در فتوایى صریح نظام شیوعى را كفر خوانده بود. در این میان، ایرانى بودن یا تبار ایرانى داشتنِ بیشتر طلاب و استادان حوزه نجف، بهانهاى براى حكومت حسنالبكر بود. آنها با مطرح كردن برخى مناقشات سیاسى و تاریخى با دولت ایران، به اخراج ایرانیها به شیوهاى خشن و آزاردهنده، اقدام كردند. این كار، كه از زمستان 1347ش آغاز شد و تا 1350ش استمرار یافت، میتوانست بعثیها را به اهداف خود نزدیك كند (فرهاد ابراهیم، ص 351ـ379؛ سراج، ص 243ـ 259). دولت عراق در پى اجراى این سیاست، شمارى از طلاب ایرانى را در نجف دستگیر كرد و دانشگاه كوفه را در این شهر بست و صندوقهاى خیریه و اموال آنها را توقیف كرد.
از این زمان، سانسور شدیدى بر نشریات مذهبى اعمال شد و هزاران شیعه به اتهام ایرانى بودن، از عراق اخراج شدند (وایلى، ص 46؛ مار، ص 322ـ323؛ درباره اقدامات رژیم بعثى بر ضد مرجعیت شیعه رجوع کنید به حكیم*، سیدمحسن).
در دى 1348/ ژانویه 1970، طرح سرنگونى حسنالبكر خنثى شد. این كودتاى نافرجام نشان داد كه وى در داخل دشمنان زیادى دارد. همچنین ناكامیهاى نظامى او در مقابل گروههاى مسلحِ كُرد به رهبرى مصطفى بارزانى و آسیبهایى كه این گروهها به تاسیسات نفتى و راهآهن كركوك میرساندند و نیز اختلافات مرزى با ایران و ضرورت آرامش و حمایت بینالمللى باعث شد كه حسنالبكر تصمیم به مصالحه با كردها بگیرد و حمایت آنها را به خود جلب كند. سرانجام پس از مذاكرهاى طولانى، طرفین در 20 اسفند 1348/ 11 مارس 1970 قرارداد متاركه جنگ را، با وساطت شوروى، امضا كردند. برطبق این قرارداد، حكومت مركزى خودمختارى فرهنگى و تساوى حقوق ملى را براى كردها به رسمیت میشناخت (ابالاس، ص230، 232؛ حامد محمود عیسى، ص352ـ353؛ رواندوزى، ص 204ـ205).
در تابستان 1349ش/ 1970، حسنالبكر براى خنثى كردن تهدیدات خارجى و مشروعیت بخشیدن به حكومت خود، نخستین قانون اساسى كشور را رسمآ منتشر كرد كه در آن عراق جمهورى دموكراتیك ملى شناخته میشد و مبتنى بر اصول سوسیالیستى بود (مار، ص 323). در عرصه سیاست خارجى نیز حسنالبكر به بلوك شرق متمایل شد. در 11 اردیبهشت 1348/ اول مه 1969 عراق اولین كشور عربى بود كه آلمان شرقى را به رسمیت شناخت و چندین قرارداد اقتصادى با لهستان منعقد كرد. همچنین دو كشور عراق و شوروى با انعقاد معاهدهاى پانزده ساله در فروردین 1351/ آوریل 1972 سطح همكاریهاى دو جانبه خود را در زمینههاى سیاسى، اقتصادى و نظامى ارتقا بخشیدند (همان، ص 337؛ احمد محمد شكر، ص 17). در 10 شهریور 1351/ اول سپتامبر 1972 حسنالبكر، در مقام ریاست شوراى فرماندهى انقلاب، شركت نفت عراق را ملى اعلام كرد. به موجب این قانون، كه مشتمل بر شانزده مادّه بود، همه اموال و حقوق عملیات تولید نفت به شركتى دولتى به نام شركت عملیات نفتى عراق (الشركة العراقیة للعملیات النفطیة) واگذار گردید (عبدالرزاق محمد اسود، ج 7، ص440ـ 443؛ سایمونز، ص270). در 9 تیر 1352/ 30 ژوئن 1973، به هنگام بازگشت حسنالبكر از سفر رسمى خود به هلند، سرهنگ ناظم كزار (رئیس سازمان امنیت حزب بعث)، اقدام به كودتا كرد، اما شكست خورد و به همراه نوزده افسر دیگر اعدام شد (سایمونز، ص 282؛ تریپ، ص 209).
در اسفند 1352/ مارس 1974، دولت حسنالبكر به طور یكجانبه قانون خودمختارى كردها را اعلام كرد اما بخشهایى از كردستان، بهویژه كركوك و خانقین، جزو منطقه خودمختار نبودند. بارزانى این قانون را رد كرد و آشكارا آماده مقابله با دولت شد. این در حالى بود كه امریكا نزدیكى عراق به شوروى را مانع نفوذ خود در منطقه میدانست، از اینرو با تجهیز ایران و حمایتهاى غیرمستقیمى كه از طریق شاه ایران به كردها میكرد، دولت عراق را در تنگناى سیاسى قرار داد (بروئینسن، ص 48؛ تاریخ سیاسى عراق، ص 266ـ267؛ حامد محمود عیسى، ص 367ـ 370). بنابراین حسنالبكر در جهت بهبود روابط با ایران گام نهاد و در پى گفتگوهاى محرمانه بین ایران و عراق، در 15 اسفند 1353/6 مارس 1975 در كنفرانس اوپك در الجزیره، موافقتنامه رسمى بین ایران و عراق، معروف به قرارداد 1975، منعقد شد. بهموجب این موافقتنامه شاه ایران در ازاى حمایت نكردن از كردها، امتیاز نظارت بر اروندرود را بهدست آورد و دیگر منازعات مرزى را حلوفصل نمود (بروئینسن، ص48ـ 49؛ سایمونز، ص 307؛ حامد محمود عیسى، ص371ـ 373). این امر یكى از مهمترین عوامل شكست اقدامات استقلالطلبانه كردهاى عراق شد.
در پاییز 1357ش/1978، حسنالبكر درصدد اتحاد با سوریه برآمد. عراق و سوریه هر دو حكومت بعثى داشتند و خواهان وحدت و تشكیل فدراسیون عراق ـ سوریه شدند. مقرر شد كه حسنالبكر رئیسجمهورى این اتحادیه، حافظ اسد معاون او و صدام مرد شماره سه گردد. اما، صدام درصدد برآمد تا با تضعیف موقعیت حسنالبكر در عراق، مانع اتحاد این دو كشور شود (امامى، ص 63ـ65؛ فولادزاده حائرى، ص 45).
در 1357ش/ 1979، با پیروزى انقلاب اسلامى ایران، اختلافات حسنالبكر و صدام شدیدتر شد. شیعیان، با الهام از انقلاب اسلامى ایران، تحركاتى را آغاز كردند. حزب بعث به سركوبى شیعیان پرداخت و حدود سه هزار تن از آنان را دستگیر و عدهاى از آنان را تبعید یا اعدام نمود. حسنالبكر بر آن بود كه باید به نظرهاى شیعیان توجه شود، ولى صدام اعتقاد داشت كه نباید كمترین امتیازى به آنها داد (وایلى، ص 84؛ امامى، ص 62ـ63؛ فولادزاده حائرى، ص 172).
با عمیقتر شدن اختلافات در حزب بعث، سرانجام صدام حسین منصب ریاست جمهورى را تصاحب نمود و حسنالبكر را در 25 تیر 1358/ 16 ژوئیه 1979 مجبور به كنارهگیرى كرد. وى اینگونه وانمود میكرد كه حسنالبكر سلامت جسمانى لازم را براى به انجام رساندن تعهداتش ندارد. حسنالبكر، كه هرگونه ارتباط با او ممنوع شده بود، در 12 مهر 1361/ 4 اكتبر 1982، بر اثر بیمارى، در بغداد درگذشت و در همانجا دفن گردید. برخى، مرگ او را مشكوك دانستهاند (رجوع کنید به احمد محمد شكر، ص 16ـ22؛ میلر و میلروا، ص 63؛ یوسف، ج 1، ص 31؛ كاگلین، ص 185ـ186).
منابع : (1) ادگار اُبالاس، جنبش كردها، ترجمه اسماعیل فتاحیقاضى، تهران 1377ش؛ (2) احمد محمد شكر، صدامحسین من القِمَّة الى الهَاوِیة، بیروت 1425/2004؛ (3) حسامالدین امامى، صدام و بحران خلیجفارس، (تهران) 1370ش؛ (4) باقر امینورد، اعلام العراق الحدیث: 1869ـ 1969، ج 1، بغداد 1398/1978؛ (5) مارتین ون بروئینسن، جامعهشناسى مردم كرد (آغا، شیخ، دولت)، ترجمه ابراهیم یونسى، تهران 1378ش؛ (6) تاریخ سیاسى عراق، (تهران): مؤسسه انتشاراتى نهضت جهانى اسلام، (بیتا.)؛ (7) تاریخ معاصر كشورهاى عربى، زیرنظر د.ر. فوبلیكوف و دیگران، ترجمه محمدحسین روحانى، تهران: توس، 1367ش؛ (8) حامد محمود عیسى، القضیة الكردیة فى العراق من الاحتلال البریطانى الى الغزو الامریكى: 1914ـ 2004، قاهره 2005؛ (9) عثمان رواندوزى، استجواب صدامحسین: رجل المتناقضات، لندن 2002؛ (10) عدنان ابراهیم سراج، الامام محسن الحكیم: 1889ـ1970م، بیروت 1414/ 1993؛ (11) سمیر خلیل، جمهورى وحشت : سیاست عراق امروز، ترجمه احمد تدین، تهران 1370ش؛ (12) عبدالرزاق محمد اسود، موسوعة العراق السیاسیة، ج 7، بیروت 1986؛ (13) غلامرضا على بابائى، فرهنگ تاریخى ـ سیاسى ایران و خاورمیانه، تهران 1374ش؛ (14) علیكریم سعید، عراق 8 شباط 1963 من جوار المفاهیم الى حوار الدم: مراجعات فى ذاكرة طالب الشبیب، بیروت 1999؛ (15) فرهاد ابراهیم، الطائفیة و السیاسة فى العالم العربى: نموذج الشیعة فى العراق، (قاهره) 1996؛ (16) عبدالامیر فولادزاده حائرى، ایدئولوژى حزب سوسیالیست بعث عراق، (بیجا): دفتر تبلیغات جنبش راندهشدگان عراقى، 1369ش؛ (17) كانكاگلین، صدام: الحیاةالسریة، ترجمة مسلمطعان، بغداد 2005؛ (18) فبمار، تاریخ نوین عراق، ترجمه محمد عباسپور، مشهد 1380ش؛ (19) موسوعة السیاسة، چاپ عبدالوهاب كیالى، بیروت: المؤسسة العربیة للدراسات و النشر، 1979ـ 1994؛ (20) جودیت میلر و لورى میلروا، از تكریت تا كویت، ترجمه حسن تقیزاده میلانى، تهران 1370ش؛ (21) محمدخیربن رمضان یوسف، تتمة الاعلام للزركلى، بیروت 1418/1998؛
(22) Encyclopedia of the modern Middle East, ed. Reeva S. Simon, Philip Mattar, and Richard W. Bulliet, New York 1996, s.v. "Bakr, Ahmad Hasan al" (by Amatzia Baram); (23) Christine Moss Helms, Iraq: Eastern flank of the Arab world, Washington, D.C. 1984; (24) Khalida Abdul Qahar, Secrets of Iraqi regime, Tr. M.N. Sultan, Tehran 1988; (25) Geoff Simons, Iraq: from Sumer to Saddam, London 1996; (26) Charles Tripp, A history of Iraq, Cambridge 2002; (27) Joyce N. Wiley, The Islamic movement of Iraqi Shi`as, Boulder, Col. 1992.