حسن ، میرغلام (میرغلام حسن یا میرحسن)، تذكرهنویس و شاعر پارسیگوى و ریخته*گوى شبه قاره در قرن دوازدهم. باتوجه به اینكه وى در محرّم 1201 در شصت سالگى از دنیا رفته (رجوع کنید به ادامه مقاله)، احتمالا در 1140 بهدنیا آمده، اما جالبى (ج 2، ص 820ـ822) نوشته است كه او در حدود 1149 در دهلى بهدنیا آمد (نیز رجوع کنید به قاسم قادرى، ص 202). پدرش، میرغلام حسین متخلص به ضاحك، به فارسى و اردو شعر
میگفت. جدش، میر امام موسوى، از سادات هرات و مردى فاضل و فقیه بود و گاه شعر نیز میسرود (شفیع، ص 4؛ قریشى، 1968، ص 409). مادرِ حسن از خانواده سیدمحمد حسینى بندهنواز گیسودراز* بود. حسن شیعه دوازده امامى بود (قریشى، 1971، ص 167). وى تحصیلات اولیه خود را در شاهجهانآباد به انجام رسانید. علاوه بر ریخته، كه بعدها به زبان اردو شهرت یافت، فارسى نیز آموخت (حسن، مقدمه عبدالبارى آسى، ص 1، 4؛ جالبى، ج 2، ص 819ـ820).
میرحسن به ادب فارسى علاقه فراوان داشت و از همینرو، نخستین سرودههایش به فارسى و با تخلص حسن است (رجوع کنید به جالبى، ج 2، ص 822، 825). وى با بسیارى از شاعران و عالمان و عارفان عصر خویش مراوده داشت و از خواجهمیرمحمد درد دهلوى*، شاعر و عارف معروف دوره خود، در شاهجهانآباد فنون شاعرى آموخت (شفیع، ص 5). شیرعلى افسوس در دیباچه مثنوى سحرالبیان، میرحسن را خوشرو، بلندبالا، سخنسنج و عالیطبع وصف كرده است (رجوع کنید به همانجا؛ قریشى، 1968، ص 421). در 1168 میرحسن با پدرش به لكهنو نزد سراجالدین علیخانآرزو* رفت. حسن توفیق خویش را در شاعرى نتیجه دعایى دانسته كه خانآرزو در حق او كرده است (قریشى، 1968، ص410؛ جالبى، ج 2، ص 822). در 1179 حسن به فیضآباد هند رفت و در آنجا با میر نوازش على (فرزندِ سالار جنگ)، كه در ادب و حكمت و عرفان تبحر داشت، آشنا شد و در سلك امراى سالار جنگ درآمد (قریشى، 1968، ص 414ـ415). میرحسن در فیضآباد از میرضیاءالدین، متخلص به ضیاء، در فنون شعر راهنمایى میگرفت و بعد از آن از مكتب میرزامحمد رفیع سودا* استفاده كرد (حسن، همان مقدمه، ص 1، 4). گرچه میرحسن گفته كه فنون شاعرى را از میرضیاء فراگرفته، اما تأثیر شاعرانى چون میردرد، میرزارفیع سودا و میرتقى میر* بر او بیشتر بوده است (رجوع کنید به قریشى، 1968، ص 412). وى شعر ریخته را نخستین بار در محفل میرحبیباللّه و برادرش میرابراهیم نوراللّه ــكه از امراى سالار جنگ بودندــ سرود و از همان زمان بیش از پیش به شعر ریخته روى آورد (همان، ص 422؛ جالبى، ج 2، ص 822). به نوشته بهگوان داس هندى (ص 61)، میرحسن ریخته خوب میگفت و مثنوى وى براساس یوسف و زلیخاى نظامى به زبان ریخته نیكوست.
در 1186، وقتى نواب آصفالدوله، حاكم اَوَده، لكهنو را پایتختِ خود قرار داد، میرحسن نیز با خانوادهاش به لكهنو رفت و در آنجا اقامت گزید (جالبى، ج 2، ص 844؛ قریشى، 1968، ص 415). وى، كه با فقر مالى شدید روبهرو بود، از امیران محلى كمك خواست و در مدح نواب آصفالدوله قصیده سرود، ولى حاكم لكهنو براى او مقررى تعیین نكرد و میرحسن تا پایان عمر در خانهاى بسیار قدیمى و استیجارى زندگى كرد (جالبى، ج 2، ص 823ـ824، 844). او در محرّم 1201، براثر بیمارى، درگذشت. آرامگاه او در باغ میرزاقاسمعلیخان در مفتیگنج لكهنو واقع است (حسن، همان مقدمه، ص 3؛ قریشى، 1968، ص 424).
شمارى از فرزندان و نوادگان میرحسن شاعر بودهاند (رجوع کنید به جالبى، ج 2، ص 825؛ قریشى، 1971، ص 169).
زیبایى مضامین و قدرت تخیل، در میان شاعران ریختهگوى به وى جایگاهى ممتاز بخشیده است. در آثار او تقریباً تأثیر تمامى شاعران برجسته پارسیسراى و ریختهگوى مشهود است. همچنین شعر و نثر ریخته در شبهقاره تحتتأثیر مثنوى سحرالبیان او بوده است. به سبب همین نوآوریها، تذكرهنویسان عموماً میرحسن را صاحب سبكى تازه میدانند (جالبى، ج 2، ص 826ـ871). از وى آثار بسیارى به نظم و نثر برجاى مانده است. بعضى از این آثار بارها در هندوستان و پاكستان بهچاپ رسیدهاند. مثنویات میرحسن به اهتمام عبدالباریآسى و با دیباچه شیرعلى افسوس در 1322 و 1323ش/1944 و 1945 در لكهنو بهچاپ رسیده است. وحید قریشى نیز آن را در 1345ش/ 1966 در لاهور منتشر كرده است.
میرحسن در مثنویسرایى سرآمد روزگار خود گردید. مثنویهاى معروف وى عبارتاند از: شادى آصفالدوله (1183)، در وصف جشن عروسى آصفالدوله؛ رموزالعارفین (1188)، در بیان عرفان و تصوف، مانند مثنوى معنوى مولوى؛ و گلزار ارم (1192)، كه شرح سفر او از دهلى به فیضآباد است (جالبى، ج 2، ص 841ـ850). شاهكار میرحسن سحرالبیان است كه اولین مثنوى كامل اردو با ویژگیهاى مثنوى فارسى است (رجوع کنید به عقیل، ص 23). این مثنوى در 179،2 بیت در بحر متقارب، شرح داستان عاشقانه بینظیر و بدْرِمنیر است. وى در 1199 آن را تحتتأثیر شاهنامه فردوسى و مثنویهاى نظامى سروده و از لحاظ توازنِ لفظ و معنى، روانى و فصاحت، صحنهپردازى و تصویر اوضاع اجتماعى و آداب و رسوم مردم آن زمان، درخور توجه است. سحرالبیان یكى از مثنویهاى مشهور اردو بهشمار میرود و داستان آن از افسانههاى عشق پریان است. این مثنوى از كنایات سیاسى خالى نیست و در آن از غلبه نیروهاى «مافوقالفطره» بر نیروهاى «مغلوب و سركوفته» سخن میرود. نیروهاى مافوقالفطره كنایه از حاكمیت بریتانیا در شبهقاره، و نیروهاى مغلوب كنایه از سستى و درماندگى مردم و سقوط فرهنگى لكهنو است. بسیارى از ابیات این مثنوى مَثَل شده است (رجوع کنید به جالبى، ج 2، ص 851ـ857). بهادر على حسینى* در 1217/1802، به درخواست گیلكریست، نویسنده و خاورشناس، مثنوى سحرالبیان را با نام نثرِ بینظیر به نثر اردو درآورد. بودلر بیل و كورت آن را به انگلیسى ترجمه و به ترتیب در سالهاى 1288/1871 و 1306/1889 در كلكته منتشر كردند. میان سالهاى 1289/ 1872 تا 1305/ 1888، نسروان جیمهروان جى آرام، رونق بنارسى و منشى فقیر محمد تیغ، سحرالبیان را به صورت نمایشنامه درآوردند (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 871).
دیگر اثر میرحسن، تذكره شعراى اردوست، مشتمل بر شرححال 307 شاعر اردوسرا. وى این شاعران را به سه دسته تقسیم كرده است: متقدمان، شاعران قبل از دوران پادشاهى فرخسِیر (حك: 1124ـ1131)؛ متوسطان، شاعران دوران فرخسیر و محمدشاه؛ و متأخران، شاعران معاصرِ مؤلف. میرحسن تذكره خود را بین سالهاى 1184 تا 1192 در فیضآباد و لكهنو تألیف كرده است. اولین چاپ تذكره شعراى اردو به اهتمام حبیب رحمانخان شروانى در 1319ش/ 1940 در دهلى صورت گرفت. در 1358ش/ 1979 نیز اكبر حیدرى كاشمیرى آن را در لكهنو بهچاپ رساند (همان، ج 2، ص 828ـ 829، 871، 873).
نسخه خطى كلیات میرحسن مشتمل است بر مثنوى، مثلث (شامل 277، هر مثلث مشتمل بر دو مصراع فارسى و یك مصراع اردو)، غزل (دستكم 510 غزل، در 250،4 بیت)، قصیده، رباعى، مخمس، مسدس، قطعه، و مفردات. هجویات و مرثیههاى وى نیز در این نسخه آمده است. این نسخه در كتابخانه موزه بریتانیا در لندن نگهدارى میشود (همان، ج 2، ص 826ـ 827؛ قریشى، 1968، ص 407).
منابع : (1) بهگوان داس هندى، سفینه هندى، چاپ محمد عطاءالرحمان عطاء كاكوى، چاپ سنگى پتنه 1377/1958؛ (2) جمیل جالبى، تاریخ ادباردو، لاهور، ج 2، 1987؛ (3) میرغلام حسن، مثنویات میرحسن، چاپ ایم. دى. اسپرننندنت، لكهنو 1966؛ (4) محمد شفیع، «مثنوى سحرالبیان كاایك پرانا دیباچه»، اوریئننل كالج میگزین، ج 44، ش 1(فوریه 1968)؛ (5) معینالدین عقیل، «سحرالبیان كاایك قلمى اورقلمى نسخه»، سه ماهى اردو، ش 1 (1974)؛ (6) قدرتاللّه قاسم قادرى، مجموعه نغز، لاهور 1933؛ (7) وحید قریشى، «دو مآخذ درباره احوال حسنمیر»، اوریئننل كالج میگزین، ج 44، ش 3 (اوت 1968)؛ (8) همو، «میرحسن اور سحرالبیان»، در تاریخ ادبیات مسلمانان پاكستان و هند، ج 7، لاهور: پنجاب یونیورسى، 1971.