responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6106

 

حسام‌السلطنه ، محمدتقی‌میرزا، ملقب به شاهنشاه، هفتمین پسر فتحعلی‌شاه قاجار و حكمران بروجرد و نواحى اطرافِ آن. وى در 6 صفر 1206 به دنیا آمد. مادرش، زینب خانم، خواهر علی‌خان بختیارى (از خانهاى جانَكى* در اطراف ایذه) بود. محمدتقی‌میرزا كودك بود كه فتحعلی‌شاه او را شاهنشاه خواند. در 1213 شاه برادر شورشى خود، حسینقلی‌خان قاجار*، را عفو كرد و او را به حكومتِ كاشان گمارد و چون حسینقلی‌خان فرزندى نداشت، محمدتقی‌میرزا را همراه او به كاشان گسیل كرد (مفتون دنبلى، ص 48؛ خاورى شیرازى، ج 2، ص 981؛ اعتضادالسلطنه، ص 194).

حسینقلی‌خان در 1216 مجدداً درصدد شورش برآمد و از وجود محمدتقی‌میرزا بهره‌بردارى كرد. وى در ربیع‌الاول همین سال محمدتقی‌میرزا را با خود به اصفهان برد و شایع كرد كه فتحعلی‌شاه، محمدتقی‌میرزا را به حكومت‌اصفهان گماشته است. پس از اعزام سپاهیان دولتى براى سركوب حسینقلی‌خان، وى ناچار به فرار شد و محمدتقی‌میرزا را نیز با خود به قم برد و در آستانه حضرت معصومه سلام‌اللّه‌علیها پناهنده شد. با ورود شاه به قم و نابینا ساختنِ حسینقلی‌خان، محمدتقى میرزا مجددآ به دربار پدر پیوست (مفتون دنبلى، ص 77ـ80؛ خاورى شیرازى، ج 1، ص 157ـ158؛ اعتضادالسلطنه، ص 97ـ98). از آن پس تا چند سال، اطلاعی‌از زندگى وى در دست نیست، جز آنكه ظاهراً در این مدت، فتحعلی‌شاه ماهچه‌بیگم آغا، دختر حسینقلی‌خان دنبلى*، را به عقد او در آورد (رجوع کنید به مفتون دنبلى، ص 249؛ احمدمیرزا قاجار، ص16، 50ـ51). در اوایل 1224 محمدتقی‌میرزا به حكومت بروجرد، جاپلق و سیلاخور منصوب شد (خاورى شیرازى، ج 1، ص 299؛ سپهر، ج 1، ص 183). در 1228 به فرمان فتحعلی‌شاه، محمدتقی‌میرزا به عنوان پیش‌قراول اردوى شاهى به سوى آذربایجان حركت كرد (خاورى شیرازى، ج 1، ص 358ـ359؛ اعتضادالسلطنه، ص 126). ظاهرآ حكومت بختیارى نیز به او واگذار شده بود (رجوع کنید به خاورى شیرازى، همانجا).

در 1231، اسدخان بختیارى، خان طوایف هفت‌لَنگ، كه از بدرفتارى محمدتقی‌میرزا با طوایف بختیارى رنجیده بود، شورش كرد. فتحعلی‌شاه پسرش، محمدعلى میرزا دولتشاه*، را به حكومت بختیارى تعیین كرد تا او و محمدتقی‌میرزا شورش اسدخان را سركوب كنند. با مساعى هر دو شاهزاده، در 1232 اسدخان در قلعه دزمیران محاصره گردید (همان، ج 1، ص 433ـ 434). سال بعد محمدرحیم‌خان اورگنجى، حكمران ازبك خیوه، به خراسان تاخت و فتحعلی‌شاه براى مقابله با او روان شد و سپاهى را، به سركردگى محمدتقی‌میرزا به‌عنوان پیش‌قراول، اعزام كرد. با ورود محمدتقی‌میرزا به خراسان، محمدرحیم‌خان به درگز گریخت (رجوع کنید به مفتون دنبلى، ص 328ـ 329؛ خاورى شیرازى، ج 1، ص 489ـ495). در 1242، محمدتقى میرزا پس از چند جدال سنگین با برادر خود، محمودمیرزا، حكمران نهاوند و لرستان و خوزستان، بر سر تصاحب دو ولایت اخیر، محمودمیرزا را به سهل‌انگارى در حكومت متهم كرد و با تقدیم 000،120 تومان پیشكش به دربار، محمودمیرزا به تهران احضار شد و محمدتقی‌میرزا حاكم ولایات مذكور شد (سپهر، ج1، ص 408ـ411؛ اعتضادالسلطنه، ص 204؛ جهانگیرمیرزا، ص 112ـ113). سال بعد، محمدتقی‌میرزا لقب حسام‌السلطنه گرفت و به فرمان شاه براى مقابله با روسیه، با شش هزار سوار باجَلان* و بِیرانوَن*، رهسپار آذربایجان شد، اما با عقد عهدنامه تركمان‌چاى* آنان پراكنده شدند (خاورى شیرازى، ج 2، ص 662ـ665؛ سپهر، ج 1، ص 389ـ393). در اواخر 1245، اهالى لرستان و خوزستان، كه از درازدستىِ كارگزارانِ حسام‌السلطنه به ستوه آمده بودند، از محمدحسین میرزا حشمت‌الدوله، فرزند محمدعلی‌میرزا دولتشاه، درخواست كردند تا حكومت لرستان و خوزستان را برعهده بگیرد. حشمت‌الدوله، كه خواهانِ میراثِ پدرى بود، این امر را بهانه مناسبى یافت و ظاهرآ با اهداى مبالغى به دربار تهران و جلب رضایت آنها، به تصرف آن مناطق پرداخت. پس از ورود او به قلعه خرّم‌آباد، بیشتر ایلات پشتكوهى و پیشكوهى به اطاعت از وى گردن نهادند. حسام‌السلطنه از این واقعه خشمگین شد و با سپاهیان خود عازم تسخیر كرمانشاه گردید. برادر دیگر حسام‌السلطنه، شیخعلی‌میرزا (حكمران ملایر و تویسركان)، به قصد حمایت از حشمت‌الدوله، با سپاهى به بروجرد حمله كرد و خانواده حسام‌السلطنه را محاصره كرد. حسام‌السلطنه با شنیدن این خبر، به بروجرد بازگشت و شیخعلی‌میرزا را شكست داد. وى در محرّم 1246 به خرّم‌آباد تاخت و با حشمت‌الدوله نبرد آغازكرد، اما با كاهلى نصراللّه میرزا، برادر اعیانى حشمت‌الدوله كه داماد حسام‌السلطنه بود و او را همراهى می‌كرد، شكست خورد و ناكام به بروجرد بازگشت (خاورى شیرازى، ج 2، ص760ـ762؛ اعتضادالسلطنه، ص 164ـ165). فتحعلی‌شاه، حسام‌السلطنه و محمدحسین‌میرزا و شیخعلی‌میرزا را احضار كرد. آنان با تقدیم هدایا در جلب نظر شاه كوشیدند. شاه نیز، با حكمیت در میان آنان، دستور داد تا حشمت‌الدوله خسارات وارد بر حسام‌السلطنه را جبران نماید. بدین‌ترتیب میان ایشان صلح برقرار شد (رجوع کنید به خاورى شیرازى، ج 2، ص 782ـ 783، 810؛ اعتضادالسلطنه، ص 165). پس از گذشت قریب به یك سال، حشمت‌الدوله غرامت مقرر را نپرداخت و حسام‌السلطنه با گردآورى سپاه، در ذیحجه 1247 به خرّم‌آباد حمله برد و قلعه شهر را محاصره كرد. نصراللّه‌میرزا، كه از سوى حشمت‌الدوله حاكم آنجا بود، از تسلیم قلعه خوددارى كرد تا اینكه حشمت‌الدوله با سپاه خود از كرمانشاه به بروجرد تاخت. حسام‌السلطنه به ناچار در محرّم 1248 از محاصره قلعه خرّم‌آباد دست برداشت و به بروجرد بازگشت. او پس از چند جدال با حشمت‌الدوله، سرانجام با پیوستن بخشى از سپاهیانش به رقیب، شكست خورد و در قلعه بروجرد پناه گرفت و حشمت‌الدوله 45 روز او را محاصره كرد. فتحعلی‌شاه، غلامحسین‌خان سپهدار، از رجال متنفذ را به بروجرد گسیل نمود تا ضمن منع حشمت‌الدوله از ادامه جدال، حسام‌السلطنه را به تهران بفرستد و خود در بروجرد حكومت كند.

بدین ترتیب، حسام‌السلطنه با سه فرزندش به دربار تهران اعزام شد و در ربیع‌الآخر 1248 به حضور شاه رسید و تا چهار ماه غلامحسین‌خان سپهدار بر بروجرد و مضافات آن حكومت كرد،اما حسام‌السلطنه پس‌از چهارماه توانست حكومت بروجرد را به‌دست آورد (رجوع کنید به خاوری‌شیرازى، ج2، ص 810 ـ813؛ هدایت، ج10، ص 7ـ9؛ اعتضادالسلطنه، ص 169). مدتى بعد شیوع وبا در بروجرد و مناطق مجاور، كه به مرگ فرزند حسام‌السلطنه، كامران‌میرزا، انجامید، او را ناچار به بازگشت به تهران كرد (خاورى شیرازى، ج 2، ص 869، 1095). در اوایل 1250، فتحعلی‌شاه براى گرفتن مالیات معوقه فارس، از تهران به آن سو حركت كرد. وى در اصفهان حسام‌السلطنه را با حسینعلی‌میرزا فرمانفرما، حكمران فارس، براى دریافت مالیات به فارس فرستاد (خاورى شیرازى، ج 2، ص 913ـ914؛ هدایت، ج 10، ص93). آنها به قمشه رسیده بودند كه فتحعلی‌شاه در 19 جمادی‌الآخره 1250 در اصفهان درگذشت. حسام‌السلطنه نیز ظاهرآ به اطاعت از حسینعلی‌میرزا فرمانفرما، كه داعیه جانشینى پدر و سلطنت ایران را داشت، گردن نهاد و با موافقتِ وى به بروجرد بازگشت (رضاقلى میرزا قاجار، ص2، 44ـ46؛ فسائى، ج1، ص759ـ761). با قوام یافتن سلطنت محمدشاه در آذربایجان و حركت او به سوى تهران، حسام‌السلطنه از حمایت و همراهى خود با حسینعلی‌میرزا فرمانفرما، كه در فارس مدعى سلطنت شده بود، هراسان شد و فرزند ارشد خود، ابوالفتح‌میرزا، را به خدمت محمدشاه گسیل كرد و خود نیز از پى او روانه شد، اما پس از رسیدن به تهران، همراه دیگر برادران و برادرزادگانش تحت نظر قرار گرفت و محمدشاه بخشى از خزاین و دارایى او را تصاحب كرد (رجوع کنید به جهانگیرمیرزا، ص 233ـ234؛ رضاقلی‌میرزا قاجار، ص18ـ19).

در صفر 1251، كه شیوع وبا سبب خروج شاه از تهران شد، براى اینكه از وقوع فتنه احتمالى شاهزادگانِ تحت نظر پیشگیرى شود، به تحریك صدراعظم حاج‌میرزا آقاسى، حسام‌السلطنه و هفت تن از برادران و برادرزادگان او، از جمله ظل‌السلطان و محمدحسین میرزا، را در ربیع‌الاول 1251 دستگیر و در قلعه اردبیل زندانى كردند. در 1253، سه تن از آنان گریختند و به روسیه پناهنده شدند؛ ازاین‌رو به دستور محمدشاه، حسام‌السلطنه و سایر شاهزادگان را به تبریز منتقل كردند (جهانگیرمیرزا، ص 242ـ244، 255ـ260؛ رضاقلی‌میرزا قاجار، ص 37). حسام‌السلطنه پس از مرگ محمدشاه در 1264، در مراسم تاج‌گذارى ناصرالدین‌شاه در شوال 1264 در تبریز حضور یافت (اعتمادالسلطنه، 1363ـ1367ش، ج3، ص1691). از آن پس، گویا شاهِ جدید او را به تهران فراخواند و به حكومت مشهد مأمور كرد، اما او پیش از حركت درگذشت (احمدمیرزا قاجار، ص185ـ186). به‌گزارش احتمالا دقیق‌تر فرصت شیرازى (ص 529)، حسام‌السلطنه در 1278 و ظاهرآ پس از ورود به مشهد درگذشت و او را در توحیدخانه مباركه آستان قدس رضوى دفن كردند (بیضائى، ص 232؛ حبیب‌آبادى، ج 2، ص 302).

حسام‌السلطنه فردى كاردان و دوراندیش وصف شده است و فتحعلی‌شاه او را كدخداى عراق عجم خطاب كرد (رجوع کنید به احمدمیرزا قاجار، ص 184؛ بامداد، ج 3، ص 311). حسام‌السلطنه كه، با تحكیم پایه‌هاى قدرت خود در منطقه تحت فرمان، تا ادعاى پادشاهى پیش رفته و ظاهراً به نام خود سكه هم زده بود (بیضائى، همانجا)، در دهه آغازین حكومتش بناهاى بسیارى در بروجرد ساخت (رجوع کنید به ادامه مقاله) و در نیم‌فرسنگىِ شهر، باغ بزرگى به طول یك فرسنگ، به ‌نام باغشاه، احداث كرد. اگر چه این بناها، پس از خلع وى از حكومت، به سرعت از شكوه و رونق افتادند، تا بیش از نیم‌قرن بعد، از بهترین عمارات شهر محسوب می‌شدند و اقامتگاه شاهان قاجار در هنگام عبور از بروجرد بودند (رستم‌الحكما، ص 422؛ اعتضادالسلطنه، ص 195؛ نیز رجوع کنید به دانش‌پژوه، ص 49ـ50؛ بیضائى، همانجا؛ فلاندن، ص 221، با این ملاحظه كه آبادانى آن را به‌اشتباه به شاهان نسبت داده است؛ اعتمادالسلطنه، 1367ـ1368ش، ج2، ص 1058؛ ناصرالدین قاجار، ص 86). حسام‌السلطنه همچنین دور شهر حصارى مستحكم بنا نهاد كه پنج دروازه و خندقى در پیرامون داشت براى مقابله با مهاجمان. راسته بازارى مسقف با دكانهاى متعدد نیز احداث كرد (شیروانى، ص 143؛ فلاندن، همانجا). قلعه‌اى دیگر نیز در اطراف شهر ساخت كه آن را به نام فرزند ارشد خود (ابوالفتح‌میرزا)، فتح‌آباد نامید (اعتضادالسلطنه، همانجا). باتوجه به سنگ‌نوشته‌اى كه از حسام‌السلطنه بر دیوار جنوبى مسجد شاه (سلطانى) بروجرد بر جاى مانده و حاكى از بخشش مالیات خبازان آن شهر است، به نظر می‌رسد كه با اهالى بروجرد خوش‌رفتارى می‌كرده و به رفاه آنان توجه داشته است (رجوع کنید به خاورى شیرازى، ج 2، ص760ـ 761؛ ایزدپناه، ج 3، ص 491؛ مولانا بروجردى، ج 1، ص168ـ 169). همچنین او، به رغم بخل و امساك، چون فردى فرهیخته و دانش‌دوست بود با علما و ادبا گشاده‌دست بود و خود نیز با تخلص «شوكت» به فارسى شعر می‌سرود (احمدمیرزا قاجار، توضیحات نوایى، ص 213؛ محمودمیرزا قاجار، ج 1، ص 29ـ30).

حسام‌السلطنه مدتی‌از سیدجعفر كشفى*، عالم بزرگ شیعه، در بروجرد پذیرایى كرد و سید نیز كتابهایى، از جمله دو كتاب معروف خود تحفةالملوك و میزان‌الملوك، را به خواهش حسام‌السلطنه تألیف و به او تقدیم كرد (شكوهى، ص268ـ269؛ فراتى، 1382ش، ص 260؛ همو، 1376ش، ص 161). سیدمحمودبن عبداللّه موسوى دزفولى، از دانشمندان امامی‌مذهب قرن سیزدهم، نیز تلخیصى از كتاب قواعدالتجوید خود را به نام تحفةالاخلاص به حسام‌السلطنه اهدا كرد (حدایق شیرازى، ج 3، ص 8). شاعرى به نام حسن‌خان سمنانى نیز در دربار حسام‌السلطنه به‌سر می‌برد (دیوان‌بیگى، ج 1، ص 441). احمد كرمانشاهى متخلص به الهامى و محمدتقى سپهر اشعارى در مدح و شرح اعمال و حالات حسام‌السلطنه سروده‌اند (رجوع کنید به راستكار، ج 8، ص 461؛ افشار و دانش‌پژوه، ج 3، ص 594 ـ 595؛ بیضائى، ص235ـ237). میرزامحمد اشراق بروجردى نیز از شاعران دربار وى بود (گلچین معانى، ج 2، ص 105؛ بیضائى، ص 232). مهم‌ترین اقدام فرهنگى حسام‌السلطنه تأسیس و توسعه كتابخانه خود در تهران بود كه به مخزن‌العلوم شهرت داشت و یكى از كتابخانه‌هاى ممتاز ایران در عصر قاجار به‌شمار می‌رفت (همایونفرخ، ص 49؛ افشار و دانش‌پژوه، همانجا).

از حسام‌السلطنه چهارده پسر و چهار دختر بر جاى ماند كه ارشد آنها، ابوالفتح‌میرزا، در زمان پدر یار و معاضد او بود (خاورى شیرازى، ج2، ص810ـ811). یكى دیگر از فرزندان وى، اورنگ‌زیب‌میرزا، شاگرد سیدجعفر كشفى بود و از علماى مذهبى به‌شمار می‌رفت (مولانا بروجردى، ج 2، ص 305). مشهورترین فرزند حسام‌السلطنه، ابوالحسن‌میرزا ملقب به شیخ‌الرئیس قاجار* بود (رجوع کنید به جواهر كلام، ص 166ـ170؛ فرصت شیرازى، ص 529؛ بهروزى، ص 302ـ306). برخى از فرزندان و نوادگان حسام‌السلطنه تا اواخر حكومت ناصرالدین‌شاه در بروجرد ساكن بودند (ناصرالدین قاجار، ص 93).


منابع :
(1) احمدمیرزا قاجار، تاریخ عضدى، چاپ عبدالحسین نوائى، تهران 1355ش؛
(2) علیقلی‌بن فتحعلى اعتضادالسلطنه، اكسیرالتواریخ: تاریخ قاجاریه از آغاز تا سال 1259ق، چاپ جمشید كیان‌فر، تهران 1370ش؛
(3) محمدحسن‌بن على اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصرى، چاپ محمداسماعیل رضوانى، تهران1363ـ1367ش؛
(4) همو، مرآةالبلدان، چاپ عبدالحسین نوائى و میرهاشم محدث، تهران 1367ـ 1368ش؛
(5) ایرج افشار و محمدتقى دانش‌پژوه، فهرست كتابهاى خطى كتابخانه ملى ملك، ج 3، تهران 1361ش؛
(6) حمید ایزدپناه، آثار باستانى و تاریخى لرستان، تهران 1376ش؛
(7) مهدى بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجرى، تهران 1357ش؛
(8) علی‌نقى بهروزى، «شیخ‌الرئیس قاجار و مطایبات او»، ارمغان، دوره 40، ش 5 (مرداد 1350)؛
(9) پرتو بیضائى، «(درباره) تذكره لطائف المدایح و ظرائف المناقب»، یغما، سال 12، ش 5 (مرداد 1338)؛
(10) على جواهركلام، «شاهزاده ابوالحسن میرزاشیخ‌الرئیس قاجار»، ارمغان، دوره 40، ش3 (خرداد1350)؛
(11) جهانگیرمیرزا، تاریخ نو: شامل حوادث دوره قاجاریه از سال 1240 تا 1267 قمرى، چاپ عباس اقبال آشتیانى، تهران 1327ش؛
(12) محمدعلى حبیب‌آبادى، مكارم‌الآثار در احوال رجال دوره قاجار، ج 2، اصفهان 1342ش؛
(13) ضیاءالدین حدایق شیرازى، فهرست كتابخانه مجلس شوراى ملى، ج 3، تهران 1321ش؛
(14) فضل‌اللّه‌بن عبدالنبى خاورى شیرازى، تاریخ ذوالقرنین، چاپ ناصر افشارفر، تهران 1380ش؛
(15) محمدتقى دانش‌پژوه، فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه دانشكده ادبیات، تهران 1339ش؛
(16) احمد دیوان‌بیگى، حدیقةالشعراء، چاپ عبدالحسین نوائى، تهران 1364ـ1366ش؛
(17) فخرى راستكار، فهرست كتابخانه مجلس شوراى ملى، ج 8، تهران 1347ش؛
(18) محمدهاشم رستم‌الحكما، رستم‌التواریخ: سلاطین سلسله‌هاى صفویه، افشاریه، زندیه ‌و قاجاریه، چاپ عزیزاللّه علیزاده، تهران 1380ش؛
(19) رضاقلی‌میرزا قاجار، سفرنامه رضاقلی‌میرزا نایب‌الایاله نوه فتحعلی‌شاه، چاپ اصغر فرمانفرمائى قاجار، تهران 1361ش؛
(20) محمدتقی‌بن‌محمدعلى سپهر، ناسخ‌التواریخ: تاریخ قاجاریه، چاپ جمشید كیان‌فر، تهران1377ش؛
(21) ابوالفضل شكوهى، «نگاهى دیگر به فلسفه‌سیاسی‌سیدجعفر كشفى»، علوم سیاسى، سال2، ش6 (پاییز 1378)؛
(22) زین‌العابدین‌بن‌اسكندر شیروانى، بستان السیاحه، یا، سیاحت‌نامه، چاپ سنگى تهران 1315، چاپ افست (بی‌تا.)؛
(23) عبدالوهاب فراتى، «مبانى عقلانى حكومت مجتهدان در عصر غیبت از دیدگاه سیدجعفر كشفى»، حكومت اسلامى، سال 2، ش 3 (پاییز 1376)؛
(24) همو، «مرورى بر تحفة الملوك»، حكومت‌اسلامى، سال 8 ، ش 3 (پاییز 1382)؛
(25) محمدنصیربن جعفر فرصت‌شیرازى، آثارالعجم: در تاریخ و جغرافیاى مشروح بلاد و اماكن فارس، چاپ سنگى بمبئى 1314، چاپ على دهباشى، چاپ افست تهران 1362ش؛
(26) حسن‌بن حسن فسائى، فارسنامه ناصرى، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران 1367ش؛
(27) اوژن ناپلئون فلاندن، سفرنامه اوژن فلاندن به ایران، ترجمه حسین نورصادقى، تهران 1356ش؛
(28) احمد گلچین معانى، تاریخ تذكره‌هاى فارسى، تهران 1363ش؛
(29) محمودمیرزا قاجار، سفینةالمحمود، چاپ عبدالرسول خیامپور، تبریز 1346ش؛
(30) عبدالرزاق‌بن نجفقلى مفتون‌دنبلى، مآثرسلطانیه: تاریخ جنگهاى ایران و روس، تبریز 1206ش، چاپ افست تهران 1351ش؛
(31) غلامرضا مولانا بروجردى، تاریخ بروجرد، تهران: صدر، (بی‌تا.)؛
(32) ناصرالدین قاجار، شاه ایران، سفرنامه عراق عجم : بلاد مركزى ایران، تهران 1362ش؛
(33) رضاقلی‌بن محمدهادى هدایت، ملحقات تاریخ روضةالصفاى ناصرى، در میرخواند، ج 8ـ10؛
(34) ركن‌الدین همایونفرخ، «تاریخچه كتاب و كتابخانه در ایران»، هنر و مردم، دوره جدید، ش 67 و 68 (اردیبهشت و خرداد 1347).

/ محسن رحمتى /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 6106
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست