حُرّه خُتَّلى ، دختر سبكتگین و خواهر سلطان محمود غزنوى. در منابع، تاریخ تولد او ذكر نشده و درباره زندگیاش اطلاع اندكى موجود است. به نظر میرسد حرّه لقبى احترامآمیز بوده كه در دوره غزنویان براى زنان و دختران خاندان سلطنتى به كار میرفته است (رجوع کنید به بیهقى، ص 334، 895).
در منابع، درباره اینكه چرا حرّه ختّلى به این نام خوانده شده، مطلبى ذكر نشده است. احتمال دارد وى در خُتَّل (خُتَّلان*) به دنیا آمده باشد. به گفته باسورث (1963، ج 1، ص 237)، در منابع از دودمانى كه در اوایل دوره غزنوى در خُتّل حكومت كرده باشند، نشانى نیست؛ ازاینرو، شاید نام حرّه ختّلى نشانه نسبت خویشاوندى غزنویان با خاندانى محلى در آنجا باشد.
سبكتگین چندین دختر داشت. در این میان، حرّه از خردمندى و كاردانى ویژهاى برخوردار بود و در دورهاى كه زنان در حرمسراها محبوس بودند، بانویى باكفایت و متنفذ در امور حكومتى محسوب میشد (همان، ج 1، ص 139). وى برخلاف رسم رایج، كه طبق آن به دختران فقط احكام شریعت را میآموختند و از تعلیم دیگر دانشها به آنان پرهیز داشتند (رجوع کنید به عنصرالمعالى، ص 137)، بانویى دانشآموخته بود و شیوه نگارشش بیانگر این مدعاست (رجوع کنید به بیهقى، ص 13ـ14). او سخاوتمند و مدبّر بود و با سلطان محمود مناسبات خوبى داشت و با فرستادن طعامهاى گوارا و الوان، برادر را خرسند میكرد (رجوع کنید به همان، ص 334).
درباره ازدواج و نیز فرزندان احتمالى حرّه اطلاع روشنى در دست نیست. عتبى (ص 374) از ازدواج ابوالحسن علیبن مأمون، از امیران خاندان مأمونى، با خواهر سلطان محمود (بدون ذكر نام او) یاد كرده است. پس از مرگ ابوالحسن، برادرش (ابوالعباس مأمونبن مأمون) جانشین او شد. در 406، ابوالعباس با اجازه محمود، حرّه را به عقد خویش درآورد (گردیزى، ص 395). بیهقى (ص 907) نیز از ازدواج حرّه كالجى با ابوالعباس مأمونبن مأمون، در زمان حكومت سلطان محمود، یاد نموده است. به گفته باسورث (1963، ج 1، ص 237)، حرّه كالجى همان حرّه ختّلى است (نیز رجوع کنید به همو، 1975، ص 174). شبانكارهاى (ص 66) حرّه ختّلى را ختّلى خاتون خوانده است.
پس از مرگ محمود، محمد كه پس از بركنارى مسعود از ولیعهدى، جانشین پدر شده بود، زمام امور را به دست گرفت (گردیزى، ص 419؛ شبانكارهاى، ص 64ـ65). در این هنگام، حرّه كه از سوى سلطان محمود عهدهدار سرپرستى زنان و دختران خاندان غزنوى بود (شبانكارهاى، ص 66)، تلاش خود را براى جانشینى مسعود آغاز كرد. وى محبتى وافر به مسعود داشت و در زمان زندگانى سلطانمحمود نیز پنهانى مسعود را از اقدامات سلطانمحمود مطّلع میكرد (بیهقى، ص 146).
حرّه ختّلى از یك هفته پیش از مرگ سلطانمحمود، به اتفاق دیگر اعضاى حرم سلطان، در قلعه غزنین بود. پس از درگذشت محمود و خاكسپارى او، حرّه بیدرنگ به مسعود نامه نوشت و او را از رویدادهاى جدید آگاه ساخت و یادآور شد كه محمد توانایى اداره امور مملكت را ندارد و مسعود باید هر چه زودتر اداره امور را بهدست گیرد (همان، ص 13ـ14). تلاش حرّه براى دستیابى مسعود به تاج و تخت، بیشتر به سبب علاقه شخصى وى به مسعود بود (رجوع کنید به بیهقى، ص 334). او در نامه مذكور، مشفقانه به راهنمایى مسعود پرداخته و به او تذكر داده بود كه نباید به ولایتى كه گرفته (اصفهان) مشغول شود، زیرا «اصل غزنین است و آنگاه خراسان، و دیگر همه فرع است» و از مسعود خواسته بود براى حفظ پادشاهى و پاسدارى از خاندان غزنوى، به سرعت به غزنین برود. مسعود نیز، پس از رایزنى با نزدیكان خویش، به غزنین رفت و با حمایت طرفدارانش، بر تخت نشست (رجوع کنید به همان، ص1ـ3، 13ـ14؛ ابناثیر، ج9، ص398ـ 399). حرّه در زمان سلطنت مسعود نیز نفوذ فراوانى داشت.
درباره سرانجام حرّه ختّلى و تاریخ درگذشت او، اطلاعى نیست. آنچه مسلّم است، وى در ربیعالاول 432، كه سلطان مسعود به سوى هندوستان راهى شد، از همراهان وى بود (رجوع کنید به بیهقى، ص 897ـ900).
منابع : (1) ابناثیر؛ (2) بیهقى؛ (3) محمدبن على شبانكارهاى، مجمعالانساب، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1363ش؛ (4) محمدبن عبدالجبار عتبى، ترجمه تاریخ یمینى، از ناصحبن ظفر جرفادقانى، چاپ جعفر شعار، تهران 1357ش؛ (5) كیكاوسبن اسكندر عنصرالمعالى، قابوسنامه، چاپ غلامحسین یوسفى، تهران 1364ش؛ (6) عبدالحیبن ضحاك گردیزى، تاریخ گردیزى، چاپ عبدالحى حبیبى، تهران 1363ش؛ (7) لویس معلوف، المنجد فى اللغة و الاعلام، بیروت 1973ـ1982، چاپ افست تهران 1362ش؛
(8) Clifford Edmund Bosworth, "The early Ghaznavids", in The Cambridge history of Iran, vol.4, ed. R.N. Frye, Cambridge 1975; (9) idem, The Ghaznavids: their empire in Afghanistan and Eastern Iran 944-1040, Edinburgh 1963.