حركت (2) ، اصطلاحی در كلام، فلسفه،طبیعیات و علوم دقیق.
3) در علوم دقیق دوره اسلامى. دانشمندان و فنّاوران جهان اسلام از قرن دوم، در ادامه میراث علمى صنعتگران و دانشمندانِ پیش از اسلام (بینالنهرینى، ایرانى، یونانى و بیزانسى)، درگیر حل مسائل عینى مرتبط با مفهوم حركت بودند. بعدها، با توسعه علوم و فلسفه و كلام، درباره مفهوم حركت تأملات دقیقى شد. معمولاً جنبههاى فلسفىِ حركت در مباحثِ كاربردىِ علوم دقیق نقشى نداشتند، اما مفهوم حركت در علوم دقیق دوره اسلامى (شامل نجوم، مكانیك، فیزیك و ریاضیات) اهمیت داشت، چرا كه هر كدام از این علوم، با توجه به گستره وسیع خود، به نوعى، از مفهوم حركت بهره میبرند، از جمله در پژوهش و الگوسازى حركت سیارات، بحث درباره فرضیههاى مرتبط با حركت وضعى زمین، طراحى و ساخت دستگاههاى پیچیده مكانیكى، طراحى آزمایشهاى تجربى در فیزیك، طراحى نظریاتى درباره قوانین نورشناسى، و بحث درباره چگونگى تبیین كاربرد مفهوم حركت در هندسه (رجوع کنید به ادامه مقاله).
حركت در نجوم. در نجوم كاربردى، مفهوم حركت، در ساخت ابزارهاى نجومى شناخته شده براى مسلمانان (مانند ذاتالحَلَق، اسطرلاب مسطح، اسطرلاب جامع) یا تكمیل شده توسط آنها بین قرنهاى دوم تا دوازدهم، و برخى مسائل نجومى كه با استفاده از این ابزارها حل میشدند (مانند حركت سیارات مرئى و مقارنههاى آنها، زمانسنجى براساس حركت ظاهرى خورشید و ستارگان) به كار میرفت.
در نجوم نظرى، قرنها مسئله اساسى، تبیین حركت خورشید و ماه و سیارات (شامل عطارد، زهره، مریخ، مشترى و زحل) بود. الگوى سیارهاى بطلمیوس* ــ كه تنها حركتهاى مستدیر را براى اجرام آسمانى مجاز میدانست (براى نمونه رجوع کنید به بطلمیوس، ص 443ـ448، 470ـ475، 480ـ484)ــ در سه سده آغازین دوره اسلامى به كار گرفته میشد، تا اینكه منجمان مسلمان به تدریج انتقادهاى جدّى از الگوهاى بطلمیوس را آغاز كردند و بعدها برخى از آنان كوشیدند الگوهاى جدیدى، متناسب با مفاهیم علمى و فلسفى آن دوره، عرضه كنند. ابنهیثم نخستین مؤلفى بود كه در اثرش، با عنوان الشكوك على بطلمیوس، از آراى بطلمیوس درباره حركت سیارات به سختى انتقاد كرد (براى انتقادهایش از مجسطى رجوع کنید به ابنهیثم، 1971، ص 15ـ20، 23، 35ـ42). وى نمودهاى هندسیاى را كه بطلمیوس در مجسطى مطرح كرده است، با واقعیتهاى جهان در تضاد میدید. این انتقادها را اشخاصى چون ابوعبید جوزجانى* و بعدها ابنرشد*، جابربن افلح* و بطروجى* ادامه دادند (صلیبا، 1994، ص 250ـ255).
اما اوج این دستاوردها در قرن هفتم از نصیرالدین طوسى بود. وى با ابداعِ برخى الگوهاى هندسى و معرفى سازوكارى هندسى به نام «جفت طوسى»*، موفق شد مشكل حركت طولى ماه و مشكلات مربوط به تغییرات عرض دایرةالبروجى سیارات را حل كند (نصیرالدین طوسى، 1993، ج 1، ص 195ـ223، ج 2، شرح رجب، ص 453ـ456). این سازوكار، اثباتى بر این ادعا بود كه، برخلاف نظر ارسطو، میتوان حركت مستدیر را به حركت خطى تحویل كرد. در آن دوره و در سدههاى بعدى، دانشمندان جهان اسلام (مانند مؤیدالدین عُرْضى، قطبالدین شیرازى و ابنشاطر) الگوهاى حركت سیارات را بررسى كردند و با طرح الگوهاى جدید، الگوهاى بطلمیوسى را اصلاح نمودند (صلیبا، همانجا).
دیگر مسئله مهم و جالب توجه، حركت وضعى زمین بود كه در میان منجمان مسلمان مباحثاتى ایجاد كرده بود. به نوشته ابوریحان بیرونى (1373ـ1375، ج 1، ص 49ـ51؛ همو، 1380ش، ص 128)، برخى معاصرانش فرضیهاى درباره حركت وضعى زمین مطرح كرده بودند و براى برخى دیگر امكان حركت زمین در فضا مطرح بود (رجوع کنید به همو، 1373ـ1375، ج 1، ص 42ـ43). در بین معاصران ابوریحان بیرونى، ابوسهل عیسیبن یحیى مسیحى كتابٌ فى سكونالارض او حركتها را در اینباره نگاشت (روزنفلد و احساناوغلو، ص 108).
با وجود این، اخترشناسان مسلمان حركت اجرام آسمانى را همچنان در چهارچوب فرضیه زمینْ مركزىِ بطلمیوس تبیین میكردند. همچنین نمیتوان از نقش حركت در وقوع پدیدههاى نجومى، مانند گرفتگیها، غفلت كرد، چنانكه افزون بر رصد و جنبههاى تجربى، كاربرد ریاضیات و به خصوص هندسه در پژوهش این پدیدهها نقش تعیینكننده داشت.
حركت در مكانیك. علم مكانیك در دوره اسلامى شامل چهار زمینه ساخت دستگاههاى مهندسى نظامى، ساعتسازى، ساخت دستگاههاى خودكار و دستگاههاى آبى بود، كه همه آنها به نوعى درگیر حل مسائل مرتبط با حركت بودند. در دوره اسلامى، متخصصان این فن كوشیدند براساس میراث یونانیان و ایرانیان ابزارهایى با عملكرد بهتر بسازند، همچنین سازوكارهاى مكانیكى ماهرانهاى ابداع كردند. در مهندسى نظامى، آنها عملكرد منجنیقها را، با افزودن وزنه تعادل، ارتقا دادند (ابناَرَنبُغا زَرَدْكاش، ص 43). همچنین توانستند با استفاده از نفت، پرتابههاى آتشزا را به دوردست پرتاب كنند (همان، ص 27ـ 28). در ساعتسازى، آنها به كمك سازوكار دقیقى براساس جریان مایع (آب یا جیوه) یا با استفاده از وزنه تعادل، حركت تناوبى ایجاد میكردند (رجوع کنید به ابنساعاتى، مقدمه دهمان، ص 20ـ21).
اما در زمینه ساخت دستگاههاى خودكار و آبى، به منظور تنظیم حركت اجزاى دستگاههاى مكانیكى یا انتقال اشیا، نوآوریهاى بیشترى صورت گرفت. مثلا جزرى* دستگاههاى پیچیدهاى را، با استفاده از چرخدندهها و میلْ بادامَكها و میلْ پیستونها و پیستونها، اختراع كرد تا در یك پمپِ مكشىِ به حركت درآورنده پیستونهاى متعدد، حركت دَوَرانى را به خطى تبدیل كند (رجوع کنید به ص 458ـ465). اما در آثار به جامانده در علم مكانیك، از نظریهپردازى درباره مفهوم حركت اثرى نیست.
حركت در فیزیك. در فیزیك مفهوم حركت در دو زمینه نظرى و تجربى مورد توجه بود. در زمینه نظرى، سنّت دیرینه و درخور توجهى در فلسفه وجود داشت كه حاوى تفكرات عمیق و غنیاى بود كه به سبب دسترسى مسلمانان به فلسفه یونانى، به ویژه آراى ارسطو و فیلیپون، شكل گرفت. اما شاخه دیگر، فیزیك هندسى بود كه براساس پژوهش در حوزه نورشناسى بسط یافت. نورشناسى دوره اسلامى با فعالیتهاى كِندى* آغاز شد و افراد دیگرى چون قُسطابن لوقا*، ابنسهل*، ابنهیثم* و كمالالدین فارسى* آن را ادامه دادند و بحث حركت در زمینههاى گوناگون نورشناسى مطرح گردید؛ به خصوص جابهجایى پرتوهاى نورانى و پدیدههایى كه به سبب برخورد نور با سطوح مواد مختلف پدید میآیند، مشتمل بر بازتاب نور از سطوح تخت و كروى یا بازتاب نور از سطوح درجه دوم مانند سهمى، هُذلولى و بیضى (براى نمونه رجوع کنید به ابنهیثم، 1404، ص 321، 430ـ434)، پدیده شكست نور هنگامى كه پرتوهاى نور از سطوح تخت یا كروى میگذرند، و نقش شكست نور در تشكیل رنگینكمان. در میان جنبههاى نظرى نورشناسى دوره اسلامى، باید به فرضیههاى ارزشمند ابنهیثم و كمالالدین فارسى اشاره كرد. یونانیان باستان مرئى شدن جسم را به سبب حركت نور از چشم و برخورد آن با جسم میدانستند. ابنهیثم این فرضیه را رد كرد و، به درستى، آن را به سبب حركت نور از جسم به سوى چشم دانست (رجوع کنید به 1404، ص 60ـ61، 159). وى انتشار نور را با سرعت زیاد فرض میكرد و آن را امرى لحظهاى نمیدانست (رجوع کنید به همان، ص 292). ابنهیثم بازتاب نور را از جسم به سوى چشم، به حركت برگشتى توپ پس از برخورد به دیوار تشبیه كرده است. این فرضیه را كمالالدین فارسى رد كرد، زیرا حركت نور را مشابه حركت صوت میدانست، نه مانند حركت اجسام سخت (نظیف، ص 69؛ نیز رجوع کنید به كمالالدین فارسى، ج 2، ص 231).
افزون بر نوشتههاى متعدد درباره نورشناسى، در برخى منابع به حركت رفت و برگشتى و دایرهاى اجسام واقعى یا مجازى اشاره شده است، از جمله در «مقالةٌ فیالكرة المتحركة علیالسطح» از ابنهیثم (رجوع کنید به ابن ابیاصیبعه، ص 559)؛ رسالةٌ فى حركةالدحرجة و النسبة بین مستوى و منحنى نصیرالدین طوسى، كه قطبالدین شیرازى بر آن تفسیر نگاشت (روزنفلد و احساناوغلو، ص 215، 234)؛ و رساله قول على انّ فى الزمانالمتناهى حركة غیرمتناهیة از ابوسهل كوهى، كه جنبه ریاضى قویترى دارد و در آن، وى با استفاده از روش هندسى جالب توجهى، امكان حركت یك نقطه را بر مسیر نیمدایرهاى، طورى كه تصویر آن بر یك خط مستقیم از بینهایت تا مبدأ (در یك زمان معین) جابهجا شود، اثبات میكند (صاییلى، 1956، ص 148ـ149؛ شكل 1). افزون بر این باید از سوداى ساختِ سازوكارهایى با «حركت دائم» نیز یادكرد. اگر چه برخى فلاسفه مسلمان، مانند ابنسینا، به لحاظ فلسفى تحقق آن را ناممكن دانستهاند (رجوع کنید به چرخ*).
حركت در ریاضیات. حركت در هندسه براى تبیین برخى تعاریف و قضایا به كار میرفت، چنانكه در قلمرو اسلامى نخستین شارحان و مفسران اصول اقلیدس به این موضوع پیبردند كه برخى شكلهاى هندسى را میتوان با استفاده از حركت برخى عناصر هندسى تعریف كرد. مثلاً دَوَرانِ یك خط مایل حولِ یك خط قائم متقاطع با آن به تشكیل مخروط، دوران یك نیمدایره حول قطرش به تشكیل كره، و دوران مستطیل حول یك ضلعش به تشكیل استوانه منجر میشود (اقلیدس، ج 3، ص 261). همچنین چگونگى امتداد نامحدود یك خط راست، بهخصوص وقتى كه باید با خط راست دیگرى موازى بماند، از مسائل پرسشبرانگیز بود.
كهنترین رساله شناخته شده درباره این موضوع، از ثابتبن قرّه است با عنوان مقالة فى اَنّ الخطین اذا اُخرجا علیاَقَلَّ مِنزاویتین قائمتین اِلْتقیا. در این رساله مباحثى درباره ضرورت كاربرد ذهنى حركت در هندسه، در مورد یك شكل هندسى براى ایجاد یك شكل جدید یا در مقایسه شكلهاى هندسى با هم، وجود داشته است (رجوع کنید به ص 69ـ83؛ نیز رجوع کنید به ثابتبن قرّه*). ثابتبن قرّه در رساله خود (ص 71)، ضمن بیان اینكه هر چند حركت (در هندسه) امرى ذهنى و فرضى است و در واقع صورت نمیپذیرد، اما بر ضرورت به كارگیرى عناصر تكمیلى براى جلوگیرى از تغییر شكل اجسام، هنگامى كه باید در تصور حركت كنند نیز تأكید كرده است. فرضاً در حالتى كه خط راستى تا بینهایت ادامه مییابد، باید آن را به صورت جسمى صُلب تصور كرد كه (بدون اعوجاج) شكل خود را در طى حركت حفظ میكند.
ابنهیثم در كتابِ شرحُ مُصادَرات اقلیدس در اثبات قضیه خطوط موازى اقلیدس، با معرفى روشى، تصور خطوط موازى نامتناهى را امكانپذیر ساخت. وى ابتدا به این نكته اشاره میكند كه ویژگى دو خط راست موازى كه تا بینهایت به هم نمیرسند این است كه نمیتوان آنها را با اشیاى متناهى نشان داد. سپس فرایندى را كه به واسطه آن دو خط راست موازى شكل میگیرند، وصف میكند. او در هر مرحله پارهخطى را عمود بر انتهاى پارهخط قبلى فرض میكند؛ بدین ترتیب، با افزودن هر پارهخط به پارهخط قبلى، حركتى پیوسته صورت میگیرد كه انتهاى آن خط عمودى است كه با پارهخط مقابل خود موازى خواهد بود (رجوع کنید به ص 90ـ91). این آمیختگىِ تنگاتنگ تصور (كه امكان نمایش اشیاى متناهى را میدهد) و حركت (كه امكان گسترش این نمایش به اشیاى نامتناهى را میدهد)، در ابتدا باتوجه به واژگانى كه ابنهیثم در توضیح این موضوع به كار برده است آشكار میشود، چرا كه او در رساله فى حل شكوك كتاباقلیدس (ص 121ـ129)، نظر خود را درباره بحث توازى بر مبناى مفهوم حركت قرار داده است. افزون بر این، ابنهیثم از واژگان «فیزیكى» در تبیین مسائل ریاضى بهره برده، چنانكه در شرح مصادرات اقلیدس، واژگانى چون «متحرك»، «زمان»، «مسافت طى شده» و «حركتهاى متشابه» به كار رفته است (براى نمونه رجوع کنید به ص 88، 90). این مشى ریاضى، در واقع نتیجهاى منطقى از زبان فیزیك كاربردى است، زیرا ابنهیثم متخصص نورشناسى هندسى بوده و در این حوزه آثار متعددى نگاشته كه مهمترین آنها المناظر است.
عمر خیام در رسالة فى شرح ما اشكل من مُصادَرات كتاب اقلیدس (ص 3ـ4)، مفهوم حركت را با هندسه نامرتبط دانسته و نظر ابداعى ابنهیثم را در تلفیق مفهوم حركت و هندسه رد كرده است. پس از وى، نصیرالدین طوسى (1988، ص 163ـ164) نیز، ضمن انتقاد به این ابداع جسورانه ابنهیثم، سبب اشتباه وى را خَلطِ نادرستِ دو موضوع و مهارت نداشتنش در «علمى كه مقدمات هندسه را تصحیح كند»، دانسته است. واكنش این دو ریاضیدان بزرگ به آراى ابنهیثم، فراتر از توصیف ارسطو در تبیین موضوعات ریاضى نیست. به عقیده ارسطو (متافیزیك، 1064الف 32ـ33)، ریاضى به امور تغییرناپذیر و تفكیكناپذیر میپردازد. مفهوم حركت در هندسه كاربردى نیز وجود داشت، بهویژه هنگامى كه با تقطیع یك شكل هندسى به اشكال كوچكتر، شكل جدیدى با این قطعات میساختند. این موضوعى بود كه ثابتبن قرّه در رسالة فیالحجةالمنسوبة الى سقراط فى المربع و قطره، در تبیین قضیه فیثاغورس، دو مربع را به مثلثهایى تقطیع میكند و با جابهجا كردن این مثلثها، مربع بزرگترى میسازد (صاییلى،1960، ص 35ـ37). ابوالوفا بوزجانى* نیز در كتاب فى مایحتاج الیه الصانع من اعمال الهندسة (ص 144ـ145) به ترسیمات هندسى پرداخته است. وى در موارد متعددى، با تقطیع اشكال هندسى و حركت انتقالى یا دورانى آنها (دكوپاژ) براى به وجود آوردن شكلهاى جدید استفاده كرده است. بوزجانى در این اثر به جنبههاى فلسفى حركت در هندسه اشاره نكرده بلكه بیشتر، با طرح مفاهیم ضرورى و دقیق، در مقابل عقیده سودمندىِ روش صنعتگران ایستاده است.
منابع : (1) ابنابیاصیبعه، عیون الأنباء فى طبقات الأطباء، چاپ نزار رضا، بیروت ( 1965)؛ (2) ابناَرَنبُغا زَرَدْكاش، الانیق فى المناجنیق، چاپ احسان هندى، حلب 1405/1985؛ (3) ابنساعاتى، علم الساعات والعمل بها، چاپ محمد احمد دهمان، دمشق [? 1401/ 1981[؛ (4) ابنهیثم، الشكوك على بطلمیوس، چاپ عبدالحمید صبره و نبیل شهابى، قاهره 1971؛ (5) همو، كتاب المناظر، المقالات 1ـ3: فى الابصار على الاستقامة، چاپ عبدالحمید صبره، كویت 1404/1983؛ (6) همو، مستخرج من شرح مصادرات اقلیدس فیالاصول، در نظریة المتوازیات فى الهندسة الاسلامیة، نصوص جمعها و حققها خلیل جاویش، تونس: المؤسسة الوطنیة للترجمة و التحقیق و الدراسات (بیتالحكمه)، 1988؛ (7) همو، مستخرج من كتاب فى حل شكوك كتاب اقلیدس فى الاصول و شرح معانیه، در همان؛ (8) ابوریحان بیرونى، استیعاب الوجوه الممكنة فى صنعة الاصطرلاب، چاپ محمداكبر جوادیحسینى، مشهد 1380ش؛ (9) همو، كتاب القانون المسعودى، حیدرآباد، دكن 1373ـ1375/ 1954ـ 1956؛ (10) محمدبن محمد بوزجانى، كتاب فى مایحتاج الیه الصانع من اعمال الهندسة، چاپ احمد سلیم سعیدان، عمان 1971؛ (11) ثابتبن قُرّه، مقالة فى اَنّ الخطین اذا اُخرجا على اقل من زاویتین قائمتین التقیا، در نظریة المتوازیات فى الهندسة الاسلامیة، همان؛ (12) اسماعیلبن رزّاز جزرى، الجامع بین العلم و العمل النافع فى صناعة الحیل، چاپ احمد یوسف حسن، حلب 1979؛ (13) عمربن ابراهیم خیام، رسالة فى شرح مااشكل من مصادرات كتاب اقلیدس، چاپ تقى ارانى، تهران 1314ش؛ (14) محمدبن حسن كمالالدین فارسى، كتاب تنقیح المناظر لذوى الابصار و البصائر، حیدرآباد، دكن 1347ـ1348؛ (15) محمدبن محمد نصیرالدین طوسى، الرسالة الشافیة عن الشك فى الخطوط المتوازیة، در نظریة المتوازیات فى الهندسة الاسلامیة، همان؛
(16) Aristotele, The complete works of Aristotle, ed. Jonathan Barnes, Princeton, N.J. 1995; (17) Euclid, The thirteen books of Euclid's Elements, translated from the text of Heiberg with introduction and commentary by Thomas L. Heath, 2nd ed.,revised with additions, New York 1956; (18) Muhammad b. Muhammad Nasir al-Din al-Tusi, Nasir al-Din al-Tusi's memoir on astronomy = Al- Tadhkira fiilm al-hay'a, ed. and tr. F.J. Ragep, New York 1993; (19) Mustafa Nazif, "Kamal al-Din al-Farisi wa ba du buhuthihi fiilm ad-daw", Revue de l'Association egyptienne d'histoire des sciences, no.2 [n.d.]; (20) Claudius Ptolemy, Ptolemy's Almagest, translated and annotated by G.J. Toomer, London 1984; (21) Boris Abramovich Rozenfeld and Ekmeleddin Ihsanoglu , Mathematicians, astronomers, and other scholars of Islamic civilization and their works (7th-19th c.), Istanbul 2003; (22) George Saliba , A history of Arabic astronomy: planetary theories during the golden age of Islam, New York 1994; (23) Aydin Sayili , "A short article of Abu Sahl Waijan ibn Rustam al-Quhi on the possibility of infinite motion in finite time", Actes du VIIIe Congres international d'histoire des sciences, vol. 1, Firenze, Ital. 1956; (24) idem , "Thabit ibn Qurra's generalization of the Pythagorean theorem", Isis, vol. 1, no. 1 (Mar. 1960).