responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 5985

 

خواجه‌على سياه‌پوش ، از اجداد صفويان و از نوادگان شيخ صفي‌الدين اردبيلى. در منابع از او به نامهاى شيخ خواجه‌على، سلطان خواجه‌على و جناب سلطانى نيز ياد شده است (جهانگشاى خاقان، ص 4، 23، 33؛
زاهدى، ص 45؛
وحيد قزوينى، ص 25؛
امينى هروى، ص 32)، كه چون لباس سياه مي‌پوشيد به اين صفت مشهور شد. از زندگى او در آغاز جواني‌اش، همين‌قدر دانسته است كه پدرش، شيخ صدرالدين موسى كه از صوفيان بنام بود، او را خليفه و نايب خود معرفى كرد و به تعليم و ارشاد او همت گماشت. خواجه‌على نيز در رياضت و تزكيه نفس راه نياكانش را پيش گرفت (واله اصفهانى، ص 43؛
زاهدى، ص 45). زندگى خواجه‌على در جوانى به‌دور از دغدغه‌هاى سياسى نبود، چرا كه موقعيت پدرش كه مورد احترام اميران ايلخانى بود، با ضعف ايلخانان و روى كار آمدن حكومتهاى محلى، نابسامان شد. پس از آن، با قدرت گرفتن ملك اشرف چوپانى، از امراى سلسله چوپانيان* در آذربايجان، و دشمنى او با شيخ صدرالدين، اوضاع بر اين خاندان سخت شد، تا جايي‌كه شيخ صدرالدين در 757 ناگزير به گيلان گريخت و فقط پس از آنكه جانى بيك* (از سلاطين ازبك) ملك‌اشرف را كشت، به خواهش او به اردبيل بازگشت (عبدالرزاق سمرقندى، ج 1، ص 289ـ292؛
خواندمير، ص 23ـ25؛
ابن‌بزاز، ص 1063، 1081ـ1084).

از دشمنى امير چوپانى با شيخ صدرالدين چنين برمي‌آيد كه از اين زمان، طريقت صفويان جنبه سياسى پيدا كرده بود (سيورى ، ص 11ـ12). با درگذشت شيخ صدرالدين موسى در 794، خواجه‌على زمامدار خانقاه اردبيل شد و مريدان بسيارى پيدا كرد و اردبيل در زمان او رونق خاصى گرفت (عالم آراى صفوى، ص 17ـ18). در منابع دورۀ صفوى، كرامات و داستانهاى غريبى در مورد خواجه‌على ضبط شده است، از جمله سه ملاقات افسانه‌گونۀ وى با اميرتيمور گورگانى*، هنگام قشون كشيهاى او به ايران در فاصله سالهاى 782 تا 806 (جهانگشاى خاقان، ص 24ـ32؛
عالم آراى صفوى، ص 18ـ20؛
مستوفى، ص 43؛
زاهدى، ص 46ـ48). در مورد درستى اين روايات ترديد وجود دارد، زيرا در هيچ‌كدام از منابع دورۀ تيمورى ذكرى از اين ملاقاتها نشده و فقط در منابع دورۀ صفوى كه به دورۀ پس از شاه عباس اول* (حك : 996ـ1038) مربوط مي‌شوند، به آنها پرداخته شده است. به گفتۀ اسكندر منشى (ج 1، ص 16) و به پيروى از او (واله اصفهانى، ص 45) در كتابهاى تاريخى و سير، مطلبى در اين‌باره ضبط نشده و فقط به‌سبب رواج اين داستانها در ميان مردم، اين ملاقاتها بر سر زبانها افتاده است. با اين‌همه، به نظر مي‌رسد كه هنگام بازگشت تيمور از جنگ آنقره در 804، او و خواجه‌على يكديگر را ملاقات كردند. چنين مي‌نمايد كه تيمور هنگام عبور از اردبيل خواجه‌على را ديد و ظاهرآ اين ملاقات چنان وى را متأثر كرد كه از شيخ خواست تا چيزى از او طلب كند. خواجه‌على نيز آزادى اسيران روم را تقاضا كرد. خواست وى پذيرفته شد و عده‌اى كه مايل به بازگشت به روم بودند، آزاد شدند. عده‌اى نيز به خدمت خواجه‌على درآمدند و در نزديكى اردبيل مسكن گزيدند كه اخلاف اين اسيران به صوفيان روملو* مشهور گرديدند (جهانگشاى خاقان، ص 32ـ33؛
زاهدى، ص 48؛
مينورسكى، ص 242). افزون بر آن، تيمور خراج ولايت اردبيل را به خاندان صفوى بخشيد و پس از خريد دهات و مزارع بسيار در اردبيل و همدان، توليت آنها را به اين خاندان واگذارد و خانقاه اردبيل را به عنوان بَست شناخت. اين موقوفات به موقوفات قديمى اميرتيمور مشهورند كه وقفنامۀ آن به آل تمغا* مغولى و مُهر اميرتيمور مهمور بوده است (اسكندر منشى، ج 1، ص 16؛
حسينى استرآبادى، ص 22ـ23). با اين‌همه دانسته نيست به چه سبب اين موقوفات در اختيار خاندان صفوى قرار نگرفت و با اينكه اسناد اين موقوفات حدود دويست سال پس از اين تاريخ و در زمان حمله شاه عباس اول* به بلخ به دست قزلباشان افتاد، شاه عباس دستورى براى ضبط اين املاك نداد. حتى بعدها نيز در زمان سليمان اول صفوى* (حك : 1077 يا 1078ـ1105)، اين موقوفات هنوز در اختيار اين خاندان نبود (اسكندر منشى، ج 1، ص 16؛
زاهدى، ص 48). به‌نظر كسروى (ص 806ـ808)، نه تنها ملاقاتهاى تيمور با خواجه‌على ساختگى بوده، بلكه اين وقفنامه نيز جعلى و بي‌ارزش بوده، تا جايي‌كه شاه‌عباس نيز به نادرست بودن آن پى برده و به آن اعتنايى ننموده است.

از زندگى خواجه‌على از اين زمان به بعد تا 830، كه به قصد زيارت خانۀ خدا راهى مكه شد، اطلاعى در دست نيست. پس از چندى، پسرش شيخ ابراهيم مشهور به شيخ شاه (متوفى 851) به او پيوست و از آنجا به فلسطين رفتند. خواجه‌على كه در آنجا به سيدعلى عجم مشهور بود، براثر بيمارى درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد (اسكندر منشى، ج 1، ص 16؛
حسينى قمى، ج 1، ص 33؛
زاهدى، ص 45).

در دورۀ خواجه‌على به سبب آرام‌تر بودن اوضاع سياسى، كار طريقت صفوى رونقى خاص گرفت و به روال جديدى افتاد. در واقع، تعاليم آنان از اين زمان متأثر از مذهب شيعه شد و خواجه‌على، نخستين فرد از خاندان صفوى بود كه پيروانش را از ظهور نزديك مذهب دوازده امامى و لزومِ فداكارى در راه آن خبرداد (جهانگشاى خاقان، ص 33؛
هينتس ، ص 23؛
مزاوى ، ص 54). سبب گرايش وى به تشيع به درستى دانسته نيست اما آنچه از منابع برمي‌آيد، نشان مي‌دهد كه او دوستدار خاندان على عليه‌السلام بوده و به سبب عزادارى براى ائمۀ معصومين و عزادارى به مناسبت شهادت امام حسين عليه‌السلام لباس سياه مي‌پوشيده است (منجم يزدى، ص 19؛
زاهدى، ص 47).

خواجه‌على شعر نيز مي‌سرود و على تخلص مي‌كرد و ديوان اشعارى نيز داشت (حسينى استرآبادى، ص 22؛
زاهدى، ص 50). زاهدى در سلسلةالنسب (ص 50ـ64)، برخى غزليات او را ضبط كرده است. از خواجه‌على سه پسر به نامهاى شيخ جعفر، شيخ عبدالرحمان و شيخ ابراهيم برجاماند. پيروان شيخ جعفر را جعفرى و اولاد شيخ عبدالرحمان را ميرابراهيمان مي‌خواندند. شيخ ابراهيم نيز جانشين پدر شد (زاهدى، ص 50).


منابع :
(1) ابن‌بزاز اردبيلى، صفوة الصفا در ترجمه احوال و اقول و كرامات شيخ صفي‌الدين اسحق اردبيلى، چاپ غلامرضا طباطبايى مجد، تهران 1373ش؛
(2) اسكندر منشى، تاريخ عالم آراى عباسى، تهران 1350ش؛
(3) امير صدرالدين ابراهيم امينى هروى، فتوحات شاهى، چاپ محمدرضا سفيرى، تهران 1383ش؛
(4) جهانگشاى خاقان «تاريخ شاه اسماعيل»، چاپ تا مضطر، اسلام‌آباد 1364ش؛
(5) حسن‌بن مرتضى حسينى استرابادى، از شيخ صفى تا شاه صفى، از تاريخ سلطانى، چاپ احسان اشراقى، تهران، 1366ش؛
(6) قاضى احمدبن شرف‌الدين حسين حسينى قمى، خلاصةالتواريخ، چاپ احسان اشراقى، تهران 1359ش؛
(7) اميرمحمود خواندامير، تاريخ شاه اسماعيل و شاه طهماسب صفوى (ذيل تاريخ حبيب‌الله)، چاپ محمدعلى جراحى، تهران 1370ش؛
(8) حسين پيرزاده زاهدى، سلسلة النسب صفويه در پنج اثر ارزنده از انتشارات ايرانشهر، چاپ جواد اقبال از روى چاپ برلين، تهران 1351ش؛
(9) عالم آراى صفوى، چاپ يداللّه شكرى، تهران 1363ش؛
(10) كمال‌الدين عبدالرزاق سمرقندى، مطلع سعدين و مجمع بحرين، چاپ عبدالحسين نوايى، تهران 1353ش؛
(11) احمد كسروى، «باز هم صفويه»، آينده، ج 2 (11) شمارۀ سلسل 23، اسفند 1306ش؛
(12) محمدمحسن مستوفى، زبدةالتواريخ، چاپ بهروز گودرزى، تهران 1375ش؛
(13) ملاجلال‌الدين منجم يزدى، تاريخ عباسى يا روزنامه ملاجلال، چاپ، سيف‌اللّه وحيدنيا، تهران 1366ش؛
(14) مينورسكى، سازمان ادارى حكومت صفوى يا تحقيقات و حواشى و تعليقات بر تذكرةالملوك، ترجمه مسعود رجب‌نيا، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران 1334ش؛
(15) محمديوسف واله قزوينى اصفهانى، خلد برين (ايران در روزگار صفويان)، چاپ ميرهاشم محدث، تهران 1372ش؛
(16) ميرزا محمدطاهر وحيد قزوينى، تاريخ جهان آراى عباسى، چاپ سعيد ميرمحمد صادق، تهران 1383ش؛


(17) Walther Hinz, Irans Aufstieg zum National-Staat, Berlin und Leipzig 1936;
(18) Michel M. Mazzsaoui, The Origins of the Safawids, Wiesbaden 1972;
(19) Roger Savory, Iran under the Safavids, Cambridge 1980.

/ شهناز رازپوش /

تاریخ انتشار اینترنتی: 25/07/1388

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 5985
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست