حُدَیبیه ، پیمان صلحى كه در سال ششم هجرى بین حضرت محمد صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و مشركان مكه امضا شد و در سوره فتح به آن اشاره شده است.
به نوشته یاقوت حموى (ذیل مادّه)، حدیبیه ــكه اهل حجاز آن را به تشدید (حدیبیه) و عراقیان به تخفیف یاء میخوانندــ نام قریهاى در یك منزلى مكه و نُه منزلى مدینه است. به گفته وى (همانجا)، قسمتى از آن داخل حرم و قسمت دیگر خارج از حرم قرار دارد و نام آن برگرفته از اسم چاه حدیبیه یا درختى به نام حَدْباء است كه در آن ناحیه قرار داشتند.
پیامبر اكرم پس از رؤیایى حاكى از ورود خودش و مسلمانان به مسجدالحرام و زیارت خانه خدا (رجوع کنید به فتح: 27)، اصحاب را براى عزیمت به مكه و اداى مراسم عمره فراخواند و چون از كینهتوزى و جنگافروزى قریش یا ممانعت آنان بیمناك بود، اعراب اطراف مدینه را نیز به همراهى در این سفر دعوت كرد (ابنهشام، ج 2، ص 776). كاروان مسلمانان، متشكل از مهاجران و انصار و عربهایى كه به آنان پیوستند، روز دوشنبه اول ذیقعده سال ششم مدینه را به سوى مكه ترك كرد (واقدى، ج 2، ص 573؛ ابنسعد، ج 2، ص 95). درباره تعداد همراهان پیامبر در این سفر، اقوال گوناگونى وجود دارد (رجوع کنید به ابنسعد، همانجا؛ طبرى، تاریخ، ج 2، ص620) كه ظاهراً روایت جابربن عبداللّه انصارى*، مبنى بر اینكه «ما اصحاب حدیبیه 1400 تن بودیم»، مشهورتر است (رجوع کنید به ابنهشام، ج 2، ص 777). چهار زن نیز در این جمع حضور داشتند كه یكى از آنان امّ سلمه، همسر پیامبر، بود (واقدى، ج 2، ص 574). پیامبر عبداللّهبن اُمّ مكتوم (همان، ج 2، ص 573؛ ابنسعد، همانجا) یا نُمَیلَةبن عبداللّه لیثى (ابنهشام، ج 2، ص 776) را به جانشینى خود در مدینه منصوب كرد.
به فرمان پیامبر، مسلمانان سلاحى جز سلاح مسافر (شمشیر در نیام) نداشتند و براى اینكه نشان دهند قصدشان جنگ نیست، احرام بستند و هفتاد شتر قربانى را كه با جُل پوشانده بودند، پیشاپیش كاروان راندند (ابنهشام؛ ابنسعد، همانجاها). گفته شده است شتر ابوجهل نیز، كه پیامبر در جنگ بدر* به غنیمت گرفته بود، بهصورتى نمادین در میان دیگر قربانیها بوده است (واقدى، همانجا).
در میانه راه، به پیامبر خبر رسید كه مشركان مكه از حركت مسلمانان مطّلع شده و قسم خوردهاند كه مانع ورود آنان به مكه شوند (ابنهشام، ج 2، ص 777). قریش جنگجویان خود را در بَلْدَح در خارج مكه مستقر كردند و خالدبن ولید* را با دویست سوار تا كُراعالغَمیم به مقابله مسلمانان فرستادند (ابنسعد، همانجا). رسول خدا با شنیدن این خبر، فرمود: «واى بر قریش كه جنگ آنان را نابود كرد» (ابنهشام، همانجا).
پیامبر، با راهنمایى چند تن از بنیاسلم، از بیراهه مسیر خود را به سوى مكه ادامه داد تا با جنگجویان قریش مواجه نشود (همانجا). در این مسیر، مسلمانان براى اولین بار نماز خوف (رجوع کنید به نساء: 101ـ102) بهجا آوردند، تا مراقب حملات احتمالى دشمن از اطراف باشند (رجوع کنید به واقدى، ج 2، ص 582ـ583).
هنگامى كه قافله مسلمانان از راه ثَنِیةالمُرار به منطقه حدیبیه رسید، ناگهان شتر پیامبر (قَصواء) بر زمین نشست. مسلمانان به فرمان رسول خدا در همان ناحیه فرود آمدند. به معجزه پیامبر، چاه آب خشكى كه در آنجا بود، پر آب شد و همه سیراب شدند و حتى چندبار باران بارید (ابنهشام، ج 2، ص 778؛ ابنسعد، ج 2، ص 96). پس از استقرار پیامبر در حدیبیه، بُدَیلبن وَرقاء* خُزاعى و گروهى از قبیله خزاعه* نزد رسول خدا آمدند. پیامبر اكرم به ایشان گفت كه آنان قصد جنگ ندارند و فقط براى زیارت خانه خدا آمدهاند. خزاعیها این سخن را به اطلاع قریش رساندند، اما قریش گفتند اگر هم محمد قصد جنگ ندارد، هرگز اجازه نمیدهیم بهزور وارد مكه شود تا عربها ما را شماتت كنند (ابنهشام، ج 2، ص 779). پس از آن، نمایندگان قریش، همچون حُلَیسبن عَلْقَمه (سالار احابیش*، از قبایل متحد قریش) و عروةبن مسعود ثقفى، یكى پس از دیگرى به اردوى مسلمانان رفتند، اما میان طرفین توافقى حاصل نشد (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 779ـ780؛ ابنهشام، ج 2، ص 781؛ ابنسعد، همانجا؛ یعقوبى، ج 2، ص 54). درواقع، سران قریش (از جمله ابوسفیان كه در سال پنجم هجرت در جنگ احزاب موفقیتى در مقابل مسلمانان به دست نیاورده و در میان مردم عرب سرافكنده بودند) ورود مسلمانان به مكه را نوعى تحقیر خود و موجب طعن بیشتر اعراب میدانستند. مشركان در پیبهانهاى بودند كه به مسلمانان حمله و آنان را نابود كنند، بهویژه آنكه میدانستند ایشان جز شمشیر سلاح دیگرى به همراه ندارند؛ اما تدابیر پیامبر مانع از موفقیت قریش گردید و عدهاى از مشركان به اسارت مسلمانان درآمدند و عده دیگر نیز گریختند (رجوع کنید به واقدى، ج 2، ص 602؛ ابنهشام، ج 2، ص 781؛ ابنسعد، ج 2، ص 96ـ97).
پیامبر تصمیم گرفت نماینده دیگرى به سوى قریش بفرستد؛ ابتدا عمربن خطّاب را برگزید، اما عمر گفت كه در مكه اقوام قدرتمندى ندارد كه از او حمایت كنند و قریش از عداوت زیاد وى با آنها مطّلعاند و ممكن است او را به قتل برسانند. بنابراین از رفتن به مكه اجتناب ورزید و عثمانبن عفان را به پیامبر پیشنهاد كرد، زیرا عثمان از بنیامیه بود و اقوام بانفوذى در میان سران قریش داشت (ابنهشام، ج 2، ص 782؛ ابناثیر، ج 2، ص 203). پیامبر عثمان را به مكه فرستاد و براى چندمینبار مكیان را از قصد خود (زیارت خانه خدا و بازگشت به مدینه) مطّلع كرد، كه البته آنان نپذیرفتند. مشركان اجازه بازگشت به عثمان ندادند و در پى آن، شایع شد كه قریش وى را به قتل رساندهاند. در پى نشر این خبر، رسول خدا اصحاب را به بیعتِ معروف به بیعت رضوان* فراخواند. بهگفته برخى، مسلمانان بیعت كردند كه فرار نكنند، نه آنكه تا پاى مرگ مقاومت كنند (رجوع کنید به واقدى، ج 2، ص 603؛ ابنهشام، همانجا؛ طبرى، تاریخ، ج 2، ص 632). همه اصحاب حاضر در حدیبیه، به جز جَدّبن قَیس*، با پیامبر بیعت كردند (ابنهشام، همانجا).
پس از مدتى معلوم شد كه عثمان كشته نشده و در مكه محبوس بوده است (ابناثیر، همانجا). قریش نمایندهاى به سوى مسلمانان فرستادند و به او تأكید كردند كه كار را فیصله دهد و با مسلمانان پیمان صلحى ببندد كه بهموجب آن، مسلمانان در آن سال بدون زیارت خانه خدا به مدینه بازگردند و سال بعد وارد مكه شوند تا بدین صورت مكیان مورد شماتت سایر اعراب قرار نگیرند. این نماینده سهیلبن عمرو نام داشت و پیامبر با دیدن او گفت: «قریش با فرستادن این مرد، قصد صلح دارند» (ابنهشام، ج 2، ص 783). پس از توافق دو طرف در مورد آزادى اسرا، میان پیامبر و نماینده قریش پیمان صلحى به امضا رسید. پیامبر چون به فواید این صلح آگاه بود، انعطاف زیادى نشان داد كه موجب انتقاد و خشم برخى صحابه شد و حتى سخنان درشت و سؤالات طعنهآمیزى در مورد پیامبر از آنان شنیده میشد (رجوع کنید به همانجا؛ نیز رجوع کنید به واقدى، ج 2، ص 609ـ611؛ ابنسعد، ج 2، ص 101). نمونهاى از انعطاف پیامبر، قبول درخواست سهیلبن عمرو بود مبنى بر حذف «بسماللّهالرحمنالرحیم» از ابتداى صلحنامه و نوشتن «باسمكاللهم» بهجاى آن، و نیز حذف عنوان رسولاللّه بعد از نام آن حضرت و نوشتن «محمدبن عبداللّه» بهجاى آن (رجوع کنید به یعقوبى، همانجا؛ طبرسى، 1417، ج 1، ص 371ـ 372؛ حلبى، ج 3، ص 20).
مُفاد صلح نامه حدیبیه چنین بود: 1) ده سال میان طرفین صلح برقرار گردد تا مردم در امنیت و آرامش زندگى كنند (قس یعقوبى، همانجا). 2)مسلمانان آن سال بدون زیارت خانه خدا به مدینه بازگردند و سال بعد براى به جا آوردن عمره وارد مكه شوند، مشروط بر اینكه جز سلاح مسافر، سلاحى به همراه نداشته باشند و بیش از سه روز در مكه اقامت نكنند، قریش نیز در این مدت شهر را ترك خواهند كرد. 3)مسلمانان متعهد شدند افرادى را كه از مكه به مدینه میگریزند، به مكه بازگردانند، اما طرف مقابل چنین تعهدى نسبت به فراریان مدینه نداشت. 4)سایر قبایل در همپیمانى با قریش و مسلمانان آزاد و مختار باشند (واقدى، ج 2، ص 611ـ612؛ ابنهشام، ج 2، ص 784؛ ابناثیر، ج 2، ص 204؛ قس یعقوبى، همانجا).
قریشیان، در كمتر از دو سال، بند اول صلحنامه را نقض كردند، زیرا طبق بند پایانى، قبیله بنیخزاعه با مسلمانان و قبیله بنیبكر با قریش همپیمان شدند، اما در نبردى كه در سال هشتم میان این دو قبیله رخداد، مردانى از قریش به نفع بنیبكر، افرادى از بنیخزاعه را كشتند. این به معناى نقض صلح حدیبیه بود و با اینكه ابوسفیان شخصآ براى عذرخواهى به مدینه رفت، عذرش پذیرفته نشد و در اندك مدتى، پیامبر با سپاهى انبوه، كه در زمان صلح و گسترش اسلام گردآمده بودند، عازم فتح مكه شد (ابناثیر، ج 2، ص 239ـ244).
بند مربوط به استرداد یكطرفه فراریان نیز به زودى و به درخواست قریش لغو شد. این بند اولین بندى بود كه در همان ساعات اولیه انعقاد صلح به اجرا در آمده بود (رجوع کنید به واقدى، ج 2، ص 624ـ629؛ ابنهشام، ج 2، 788ـ789). هرچند پیش از این و طبق آیه 10 سوره ممتحنه، بازگرداندن زنان مؤمنى كه از مكه به مدینه میگریختند، ممنوع شده بود (ابنهشام، ج 2، ص 790ـ791).
بنابر روایات مختلف، مسلمانان ده روز و اندى، و به قولى بیست روز، در سرزمین حدیبیه اقامت كردند (رجوع کنید به واقدى، ج 2، ص 616؛ ابنسعد، ج 2، ص 98). رسول خدا در خارج از حرم خیمه زده بود، ولى در حرم نماز میگزارد. چون نوشتن صلحنامه پایان یافت و مردانى از مسلمانان و مشركان بر آن گواهى دادند، پیامبر به همراهانش فرمان داد كه به نشانه حج، شتران خود را قربانى كنند و سرهایشان را بتراشند. بیشتر اصحاب، بهدلیل ناخرسندى از به جا نیاوردن حج و چون صلح حدیبیه را نوعى شكست میدانستند، از فرمان پیامبر سرپیچى كردند، اما پس از آنكه رسولخدا به تنهایى اقدام به بهجا آوردن این اعمال كرد، آنان نیز تبعیت كردند (واقدى، ج 2، ص 613؛ یعقوبى، ج 2، ص 55؛ قس ابنهشام، ج 2، ص 785)، سپس رسول خدا و مسلمانان به مدینه بازگشتند (یعقوبى، همانجا). طبق معاهده حدیبیه، سال بعد (سال هفتم) پیامبر و مسلمانان به مكه رفتند و سه روز در نبود قریش در آنجا اقامت كردند و اعمال عمره را به جاى آوردند. این واقعه به عمرةالقضاء معروف است (ابناثیر، ج 2، ص 227).
در راه بازگشت از حدیبیه به مدینه، سوره فتح بر پیامبر نازل شد كه خدا در آن، صلح حدیبیه را «فتح مبین» نامیده و با اعلام رضایت از بیعتكنندگان، وعده پیروزیها و غنیمتهاى فراوان به مسلمانان داده بود (واقدى، ج 2، ص 617ـ623؛ ابنهشام، ج 2، ص 786ـ788). به نظر غالب مفسران، این وعده راجع به فتح خیبر است كه در سال هفتم اتفاق افتاد و غنایم زیادى نصیب مسلمانان گردید (براى نمونه رجوع کنید به طبرى، جامع؛ طبرسى، 1408؛ طباطبائى، ذیل فتح: 19)، اما برخى نیز آن را مربوط به فتح مكه دانستهاند (رجوع کنید به طباطبائى، همانجا). بهدستور پیامبر، غنایم این جنگ تنها میان حاضران در حدیبیه تقسیم شد (ابنهشام، ج 2، ص 809ـ810).
صلح حدیبیه، به شهادت تاریخ و طبق پیشبینیهاى پیامبر و وعدههاى قرآنى، بركات زیادى براى مسلمانان در پیداشت. به گفته مورخان، در صدر اسلام فتحى عظیمتر از فتح حدیبیه صورت نگرفت، زیرا در پرتو آن، آتش جنگ فرونشست و دعوت به اسلام رواج گرفت و اسلام در سراسر جزیرةالعرب گسترش یافت؛ به گونهاى كه از آغاز پیمان صلح تا نقض آن ( 22 ماه)، تعداد كسانى كه به اسلام گرویدند، بیش از كل تعداد مسلمانان تا آن زمان بود، چنانكه سپاه پیامبر در سال هشتم و در جریان فتح مكه به دههزار تن رسید و بزرگان قریش، مانند ابوسفیان و عمروعاص و خالدبن ولید، در همین دوران به اسلام گرویدند (رجوع کنید به واقدى، ج 2، ص 624؛ ابنهشام، ج 2، ص 788). در عین حال آرامش حاصل از صلح حدیبیه سبب شد كه پیامبر علاوه بر تشدید فعالیتهاى تبلیغى در شبهجزیره، به سرزمینهاى خارجى هم توجه كند و در سال هفتم، پادشاهان و سران ممالك اطراف را نیز به اسلام دعوت نماید. اما مهمترین فایده این صلح، زمینهسازى براى فتح مكه بود كه مدت كوتاهى پس از صلح حدیبیه به وقوع پیوست.
منابع : (1) علاوه بر قرآن؛ (2) ابناثیر؛ (3) ابنسعد (بیروت)؛ (4) ابنهشام، السیرة النبویة، چاپ سهیل زكار، بیروت 1412/ 1992؛ (5) علیبن ابراهیم حلبى، السیرة الحلبیة، بیروت ( 1320)، چاپ افست (بیتا.)؛ (6) طباطبائى؛ (7) فضلبن حسن طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، قم 1417؛ (8) همو، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، چاپ هاشم رسولى محلاتى و فضلاللّه یزدى طباطبائى، بیروت 1408/ 1988؛ (9) طبرى، تاریخ (بیروت)؛ (10) همو، جامع؛ (11) محمدبن عمر واقدى، كتاب المغازى، چاپ مارسدن جونز، لندن 1966؛ (12) یاقوت حموى؛ (13) یعقوبى، تاریخ.