حَبْشى ، اصطلاحى در هند براى جوامع افریقایى كه نیاكانشان در اصل به عنوان برده به این سرزمین رفته بودند. بیشتر آنان را از شاخ افریقا و تعدادى را نیز گروههاى بردهدار از كشورهاى همجوار مسلمان آورده بودند. به احتمال بسیار، اكثر آنان ــ حداقل در دورههاى پیشتر ــ از اهالى حبشه (اتیوپیاییها) بودند ولى نام حبشى براى تمام افریقاییها به كار میرفته است. در دوره تجارت برده پرتغالیها با هند، بسیارى از این حبشیها در واقع از نژادهاى نیلى و بانتو* بودند.
از دورانهاى نخستین اسلامى، اطلاعات اندكى از حبشیان در دسترس میباشد. بهطور قطع در دوران تغلقیان، بسیارى از آنان در سراسر هند پراكنده بودند زیرا ابنبطوطه كه بین سالهاى 734 و 743 در شبهقاره هند سفر میكرده، از آنان به سربازان نیروى دریایى یا زمینى یاد كرده است كه از شمال هند تا سیلان پراكنده بودند (رجوع کنید به ج 2، ص 552، 613).
در اواخر سده هشتم و در دوره سلطان محمدبن فیروز تغلقى، بردهاى به نام ملك سَروَر ــكه به احتمال بسیار خواجهاى حبشى بودــ با لقب خواجهجهان، وزیر شد. وى در 796 حاكم استانهاى شرقى امپراتورى گردید و به ملكالشرق ملقب شد. سپس به جونپور فرستاده شد تا شورش هندوها را كه این استان را تهدید میكردند، سركوب كند. او با وجود اینكه از استقلال لازم برخوردار بود ولى هرگز به خود القاب شاهى نداد، اما فرزند خواندهاش، قَرَنْفُل (كه او نیز جزو بردگان افریقایى بود) در 802 خود را مباركشاه خواند و جانشین ملك سرور شد. وى به نام خود خطبه خواند و سكه ضرب كرد. او پس از یك سال فرمانروایى درگذشت و برادر جوانترش، ابراهیمشاه،حدود چهل سال بر جونپور فرمان راند. ابراهیم شاه حامى بزرگ هنر و ادبیات بود.
در بنگال كه بردگان حبشى مستقیمآ از طریق دریا به آنجا آورده شده بودند، سلطان الیاس شاهى، ركنالدین باربَك شاه (حك : 863ـ879)، حدود هشت هزار برده افریقایى، بیشتر براى اهداف نظامى، در اختیار داشت كه بسیارى از آنان بعدها به مقامهاى بالایى دست یافتند. این بردگان در دوره جلالالدین فتحشاه (حك : 886ـ891) نیرومند شدند و هنگامى كه جلالالدین فتحشاه علیه آنان دست به اقداماتى زد، فرمانده حبشى گارد سلطنتى، خواجه سلطان شاهزاده، او را از بین برد. خواجه سلطان شاهزاده بعدها با نام باربكشاه تاج و تخت را غصب كرد. او نخستین فرمانرواى حبشى بود كه از 892 تا 899 بر بنگال فرمان راند. پس از حدود شش ماه، امیرالامرا ملك اَندیل، فرمانده سپاه حبشیان، باربكشاه را كشت و خود مدتى با نام سیفالدین فیروز، با قدرت و بخشندگى فرمان راند. دیرى نپایید كه او نیز به قتل رسید و شاهزاده خردسالى از تبارى مشكوك جانشین وى گردید، در حالیكه قدرت واقعى را نایبالسلطنه حبشیاش، حبشخان، در دست داشت. وى نیز خیلى زود به دست حبشى دیگرى به نام سیدى بدر، معروف به دیوانه، به قتل رسید. سیدى بدر كه خود را شمسالدین مظفرشاه نامید، با ظلم و ارعاب بر بنگال فرمان راند. وى در آغاز حكومتش، با درایت و كفایتِ وزیر عربتبارش، علاءالدین حسین، حكومت كرد. اما بعدها علاءالدین حسین به سبب سوءمدیریت و سفاكى شمسالدین مظفر، به شورش عمومى بر ضد او پیوست. مظفر هنگام محاصره كشته شد و به این ترتیب، وقفهاى كه حبشیها در حكومت بنگال ایجاد كرده بودند، به پایان رسید. حبشیها نه فقط پیشرفت و قدرت نظامى بنگال، بلكه نهاد سلطنت را نیز به خطر انداخته بودند. در سال 900، علاءالدین حسین به پادشاهى برگزیده شد و اندكى بعد، همه افریقاییها را از بنگال اخراج كرد كه بیشتر آنان بعدها راهى گجرات و دكن شدند.
حبشیها در دكن، در دورهاى نسبتآ طولانى، اهمیت یافتند. سلطان فیروز بهمنى (حك : 800ـ825) بسیارى از حبشیها را در حرمسرا و جزو ملتزمان ركابش داشت. پس از او، احمد به حكومت رسید. در زمان احمد، افراد غیربومى، بهویژه ایرانیان و تركان، جذب دربار بهمنیان شدند. احمد به تعدادشان افزود و همین امر به رقابت میان مسلمانان محلى دكنى و غیربومیها كه بیشتر آنان متنفذ، توانمند و شیعه بودند، منجر گردید. حبشیها كه سنّیمذهب بودند، در دربار ارج و قرب خود را از دست دادند. از اینرو، به حمایت از مسلمانان سنّى دكنى دست زدند. آنان مبارزه سختى علیه غیربومیها به راه انداختند، حتى علیه محمود گاوان ایرانى كه دست به اصلاحاتى زده و مناصب را میان غیربومیها و جناح دكنى تقسیم كرده بود. طبق این تقسیمبندى، حبشیها دو استان ماهور و گُلبرگه (از مجموع چهار استان بهمنیها) را اداره میكردند. در توطئهاى كه رهبر حبشیها تحریككننده اصلى آن بود، زجر و آزار به اوج خود رسید و محمود گاوان نیز كشته شد. تپهاى در بیرون شهر بیدار كه حبشیها در آنجا دژى داشتند، تا به امروز به حبشى كوت معروف است (رجوع کنید به یزدانى، ص 82 به بعد). سلطان بعدى، محمودشاه، با وجود اینكه به كمك تركهاى افراطى به سلطنت رسید، دلاورخان حبشى را براى اداره امور دیوانى تعیین كرد. دلاورخان كه طبق دستورشاه موفق به كشتن وزیر هندو نشده بود، از كشور فرار كرد. قیام مشهور دكنیها در 892، تلاشى نافرجام براى خلع محمود از سلطنت بود، اما خارجیها او را نجات دادند. پس از آن، محمود فرمان قتلعام دكنیها و حبشیها را صادر كرد و اختلافات از بین رفت، ولى فرد سنّیمذهبى به نام قاسم برید (رجوع کنید به بریدشاهیان*) كه از تركان بود، به عنوان وزیر، بخش اعظم حكومت را بهدست آورد. دلاورخان براى یارى رساندن به پادشاه، علیه قاسم برید، از تبعیدگاهش بازگشت ولى شكست خورد و خاندان بریدى بر سرزمین بهمنیها تسلط بیشترى یافتند.
در 901، دستور دینار، حاكم حبشى تلینگاناى غربى، به سبب انتقال منصبش به سلطان قلى قطبالملك قیام كرد. این قیام را وزیر بریدیان، به كمك یوسف عادلخان سركوب كرد. با این همه، قاسم برید براى كاستن جاهطلبى یوسف در بیجاپور، تیول گلبرگه را به دینار برگرداند. در پى مرگ قاسم برید در 910، یوسف، دستور دینار را كشت و گلبرگه را به قلمروى خویش ملحق ساخت و اقدامات شدیدى براى برقرارى مذهب شیعه اتخاذ كرد. این امر باعث تجدید دشمنیها میان گروههاى خارجى و دكنى گردید كه در این میان، برترى با حبشیها بود.
ادامه كشمكش میان سنّیها و شیعیان در بیجاپور، نخست باعث صدور فرمانى مبنى بر كنار گذاشتن دكنیها و حبشیها از مناصب حكومتى شد (سال 916)، اما قدرتگیرى مجدد سنّیها در زمان ابراهیم، بار دیگر دسته دكنى ـ حبشى را در 943 به قدرت رساند. با این همه، سلطان بعدى سیاست مذهبى پدرش را كنار گذاشت و دوباره خارجیها را به كار گماشت. بعدها در دوره ابراهیم دوم، برخى از مأموران بانفوذ و توانمند حبشى چاندبیبى (ملكه) را بر سر كار آوردند، ولى در درون تشكیلات حبشیها نفاق ایجاد شد و فردى به نام دلاورخان به بالاترین قدرت در قلمرو بیجاپور رسید. پس از اینكه او در 999 شكست خورد، در احمدنَگَر ــكه در آنجا حبشیها داراى نفوذ و قدرت زیادى بودندــ با برهان دوم همكارى كرد.
در احمدنَگَر، در پى به سلطنت رسیدن ابراهیم نظامشاه (كه مادرش حبشى بود) و بر اثر مشكلاتِ پیش آمده، حداقل دو گروه از حبشیهاى مستقل از حبشیهاى دكنى حضور داشتند. اینها وزیران مملكت و فرماندهان ارتش را تعیین میكردند و به نظر میرسد كه براى مدتى از كاتبان بانفوذ احمدنگر بودند.
برجستهترین فرد در میان حبشیهاى احمدنگر در سده یازدهم، ملك عنبرِ وزیر بود. او بردهاى بود كه در بغداد خریدارى شده بود. وى در 1010 سپاه مغول را در برار شكست داد و در 1012 با وجود حضور نیروهاى مغول در پایتخت، مرتضى نظامشاه دوم را بر تخت احمدنگر نشاند. او نظام مالیاتى احمدنگر را سامان داد، و آموزش سپاهیانش را كه بیشتر آنان از مراتههها بودند، سازماندهى كرد و فنون رزمى و چریكى را، براى جنگیدن با مغولها، به آنان تعلیم داد. پس از مرگ ملك عنبر در 1035، پادشاه زیر نفوذ حبشى دیگرى به نام حامدخان و همسرش قرار گرفت. وقتى حامدخان قدرت خود را از دست داد، فاتحخان (پسر ملك عنبر) همان تسلطى كه پدرش بر احمدنگر داشت، بهدست آورد تا اینكه از مغولها شكست خورد.
علاوه بر مقامهایى كه حبشیها در نیروى زمینى در اختیار داشتند، در نیروى دریایى گجرات و دكن نیز جایگاه مهمى داشتند. در آغاز سده دهم احمد نظامالملك، مؤسس سلسله نظامشاهیان، منطقه دندا راجپورى در گجرات را تصرف كرد و فرماندهى قلعه جزیره جنجیره را به سیدى یاقوت، یكى از اشراف حبشى، سپرد. پس از اینكه مغولها در 1046 احمدنگر را فتح كردند، جنجیره از توابع بیجاپور شد. آنها حاكمیت بر جزیره را از حالت موروثى (طبق سنّت حبشیها) درآوردند و فرماندهان ناوگان دریایى بر آنجا مسلط شدند. در این زمان اهمیت جنجیره افزایش یافت، چون از تجارت بیجاپور و رفت و آمد حجاج حمایت میكرد.
مراتههها*، به فرماندهى شیواجى، بهكرات سعى كردند جنجیره را به تصرف خود در آورند. در واپسین حمله، حاكم جزیره از بیجاپور و مغولها كمك خواست، اما فقط مغولها به یارى او آمدند و حاكم با آنان متحد گردید. حاكم به یاقوتخان ملقب شد و فرماندهى نیروى دریایى مغول در جنجیره و سورات را به دست آورد. اقتدار فرماندهان نیروى دریایى حبشیها تا اواخر سده یازدهم ادامه یافت و آنان در نبرد بر ضد نیروهاى انگلیسى و همچنین بر ضد مراتههها پیروز بودند؛ ولى در حدود 1143، قدرت نیروى دریایى آنها افول كرد و قدرت مراتههها رو به افزایش نهاد. با این همه، مراتههها از طریق خشكى كمترین نفوذى در جنجیره بهدست نیاورند. بنابراین، وقتى در سده سیزدهم، انگلیسیها ساحل كُنكن را در اختیار گرفتند، امور داخلى مهاجرنشین حبشیها بههم نریخت. سلطان بهادر (حك : 933ـ943) خارجیها را به خدمت گرفت. ظاهرآ بیش از پنج هزار حبشى فقط در احمدآباد بودند (حاجیدبیر، ج 1، ص 97، 407، 447). به نظر میرسد بسیارى از آنان از زندانیانى بودند كه در یورشهاى مسلمانان به حبشه در 934 گرفتار شده بودند. حبشیها به زودى مقامهاى مهمى به دست آوردند، از جمله شیخ سعید حبشى، نظامى باسواد و ثروتمندى بود كه مناسك حج را ادا كرد، كتابخانهاى زیبا داشت و محلى براى اطعام تنگدستان جامعه درست كرد (همان، ج 2، ص 640ـ 643). او بانى و مؤسس مسجد سیدى سعید در احمدآباد بود. برخى از اشراف حبشى القابى چون جهوجارخان و اُلغخان داشتند. یكى از این الغخانها حامى و پشتیبان حاجیدبیر، مورخ سده دهم، بود. بهویژه پس از آشفتگیهایى كه با آغاز سلطنت محمودشاه سوم رخ داد، حبشیها با اشرافیت محلى گجرات به مخالفت برخاستند كه در پى آن، اكبرشاه در 980 و981 تقریبآ بدون خونریزى گجرات را فتح كرد.
حبشیها بهطور مشابهى در خاندیش* نیز برجسته بودند. در آنجا ملك حبشى، یاقوت سلطانى، اعضاى ذكور خاندان سلطنتى را در قلعه كوهستانى آسرگره زندانى كرد (بكینگهام، ص 182ـ188). حبشیها در نیروى دریایى گجرات صاحب نفوذ بودند (رجوع کنید به جین، ص 22 به بعد؛ موكه، ص 259ـ263). پرتغالیها دستهاى از حبشیهایى را كه اهل اتیوپى نبودند، با خود به این سرزمین آوردند و فرزندان و اعقاب آنان هنوز به عنوان جامعه مسلمان مجزایى در گجرات شناخته میشوند (میسرا، ص 77).
در دوره مغولها، سرازیر شدن بردگان حبشى به هند همچنان ادامه یافت. اسامى شمارى از آنان غالبآ در تاریخهاى مغولى به چشم میخورد. با وجود این، نتوانستند اقلیتى حبشى در این دوره تشكیل دهند، ولى بهطور یقین آنان به عنوان حاكمان محلى شناخته شده بودند، از جمله آتش حبشى كه اول حاكم بهار و بعد دكن شد (متوفى 1061) و حبشیخان سیدى مفتاح و پسرش احمدخان كه هر دو منصبهاى مهمى در دوران اورنگ زیب داشتند. زندگینامه این افراد و بسیارى دیگر در مآثرالامراء آمده است.
امروزه در هند، كلمه حبشى اغلب به معناى منفى و تحقیرآمیز آن به هندیهایى كه پوست تیره (سیاه) دارند و غالبآ به مردى با اشتهاى بسیار زیاد اطلاق میشود.
منابع : (1) (ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/ 1987)؛ (2) عبداللّه محمدبن عمر حاجیدبیر، ظفرالواله بمظفّر و آله، چاپ راس؛
(3) C. F. Beckingham, "Amba Gesen and Asirgarh", JSS, ii (1957), K. G. Jayne, Vasco da Gama and his successors, 1910, 22ff.; (4) S. C. Misra, Muslim communities in Gujarat, New York [1964]; (5) Jean Mocquet, Voyages en Afrique, Asie, Indes..., Paris 1830; (6) G. Yazdani, Bidar: its history and monuments, Oxford 1947;
(7) براى پیشینه مطالعات مربوط به حبشیهاى هند رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Habshi"، توضیح مذكور در فهرست منابع.