حائرى مازندرانى ، محمدصالح، متبحر در فلسفه مشاء، فقه و اصول، كلام و تفسیر و شعر و ادب در قرن چهاردهم. او در 1297 (آقابزرگ طهرانى، 1404، قسم 3، ص 936؛ شریف رازى، ج 5، ص 336)، و به قولى در 1298، در كربلا متولد شد (فضائلى، ص 84؛ باقرزاده بابلى، ص 256). اصل وى از بابل مازندران بود، اما به سبب اقامت طولانیاش در سمنان، سمنانى نیز خوانده شده است (رجوع کنید به شریف رازى، همانجا؛ مهجورى، ص 56).
جد اعلایش، شیخمعینالدین قاسمى، از شاگردان علامه مجلسى و از مجتهدان طراز اول عصر خود بود (فضائلى؛ باقرزاده بابلى، همانجاها). مادرش دختر ملامحمدیوسف گرگانى (استرآبادى)، مؤلف كتابهاى صِیغالعقود و كتاب الرضاع (تبریزى خیابانى، ص 221؛ مهجورى، همانجا) و پدرش، میرزافضلاللّه مجتهد حائرى مازندرانى (متوفى ح 1305ش)، از فقهاى امامیه متولد بابل بود كه پس از اتمام تحصیلات مقدماتى نزد سعیدالعلماى مازندرانى، به نجف رفت و نزد شیخزینالعابدین مازندرانى، سیدحسین طباطبایى نجفى آلبحرالعلوم، فاضل اردكانى، شیخ راضى نجفى و سیدحسین كوهكمرى درس خواند و از برخى از ایشان اجازه اجتهاد گرفت (مرعشى نجفى، ص 126؛ باقرزاده بابلى، ص 144ـ145). سیدمیرزاهادیخراسانى و سیدشهابالدین مرعشى نجفى از وى اجازه روایت داشتهاند (رجوع کنید به موسوى اصفهانى، ج 2، ص 95؛ مرعشى نجفى، همانجا). از میرزافضلاللّه آثارى بهجا مانده، از جمله كتاب الطهارة، رساله عملیه فضیلةالعباد لذخیرة المعاد، شرح كبیر بر شرایعالاسلام در نُه جلد، الوجیزه فى مناسك الحج، یك دوره اصول در شش جلد، شرح بر ریاض و حاشیه بر رسالههاى متعدد (موسوى اصفهانى، ج 2، ص 94؛ باقرزاده بابلى، ص 147).
محمدصالح حائرى مازندرانى در كربلا ادبیات عرب را نزدملاعلى معروف به سیبویه و ملاعباس معروف به اخفش و فقه و اصول را نزد پدر و برادربزرگش، شیخ على علامه، فراگرفت (فضائلى، ص 83؛ باقرزاده بابلى، ص 257). او، به تصدیق برادرش، در شانزده سالگى مجتهد بود (فضائلى، همانجا). در 1312، آخوند خراسانى در سفرى به كربلا، در پى آشنایى با حائرى به استعدادش پى برد و او را با خود به نجف برد (حائرى مازندرانى، 1362ش، ج 1، مقدمه عمادزاده، ص 4). حائرى در نجف، در فقه و اصول از شاگردان خاص آخوند خراسانى شد تا جایى كه وى در تدوین نهایى كفایةالاصول خود به یادداشتهاى درسى این شاگرد خود توجه داشت (حكیمى، ص 209). حائرى همچنین در مجلس درس فقه و اصول میرزاحسینبن حاجمیرزا خلیل تهرانى، تنها شاگرد صاحب جواهر كه در آن زمان در قید حیات بود، شركت میكرد (فضائلى، همانجا). حائرى در علوم عقلى شاگرد حاجملااسماعیل بروجردى حائرى، از استادان حكمت و ریاضى، بود (صدوقیسها، ص 452).
حائرى دوازده سال در نجف به تحصیل و تدریس و تألیف پرداخت و اجازات متعددى در اجتهاد و روایت دریافت نمود (باقرزاده بابلى، ص260). در 1324، به ایران آمد و به بابل رفت (حائرى مازندرانى، 1337ش، مقدمه عمادزاده، ص 4ـ5) و به تدریس، وعظ و اقامه جماعت و شعائر دینى پرداخت و از مراجع تقلید گردید (آقابزرگ طهرانى، 1404، قسم 3، ص 936؛ شریف رازى، ج 5، ص 336). وى در پى سخنرانى بر ضد حكومت رضاشاه پهلوى نُه ماه زندانى و سپس به سمنان تبعید شد (باقرزاده بابلى، ص 265) و در آنجا به تدریس و تألیف و اقامه جماعت پرداخت (شریف رازى، همانجا؛ حقیقت، ص 406). منزل وى در بابل و سمنان محل تجمع اهل علم و ادب با گرایشها و عقاید مختلف بود (باقرزاده بابلى، ص260، 266). جلالالدین همایى، بدیعالزمان فروزانفر، نیما یوشیج و محمدتقى جعفرى، از جمله كسانى بودند كه با او مراوده داشتند و از او تجلیل كردهاند (فضائلى، ص 82، 85؛ باقرزاده بابلى، ص 261ـ262).
حائرى در فلسفه، برخلاف اندیشه غالب حكماى معاصر خود، قائل به اصالت ماهیت بود. وى (1362ش، ج 3، رساله ودایع الحكم، ص 26) قول به اصالت وجود را مقدمه نظریه وحدت حقیقت وجود و سنخیت حقیقى بین واجب تعالى و ممكنات، و این را خلاف دعوت انبیا و مسلّمات قرآن كریم مبنى بر تنزیه واجب تعالى از سنخیت و شباهت با مخلوقات دانسته است. او تلاش خود را در اثبات اصالت ماهیت و تباین حقایق موجودات، جهاد اكبر فیسبیلاللّه میدانست. همچنین، منكر وجود ذهنى، اتحاد عاقل و معقول به معناى مشهور و سنخیت علت و معلول بود. از دیگر آراى او، جواز اعاده معدوم و حدوث عالم، شایان ذكر است(رجوع کنید به حائرى مازندرانى، 1362ش، ج2، ص 119، 237ـ238، 357، 395، ج 3، ص44ـ 45، ج 4، ص 191، 211، ج 5، ص 2ـ4). وى ضمن بیان اینكه در آثار ابنسینا سخنى دالّ بر اصالت وجود نیافته و همین كافى است كه او را قائل به اصالت ماهیت بدانیم، كوشیده از سخنان ابنسینا آنچه را كه ظاهرآ عبارات آن موافق اصالت ماهیت است، به عنوان شاهد صدق ادعاى خود بیاورد (1362ش، ج2، ص395، ج3، ص44ـ45؛ قس ابنسینا، ج 1، ص 31).
وى در 1350ش در سمنان درگذشت و پیكرش در حرم امام علیبن موسیالرضا به خاك سپرده شد (فضائلى، ص 85ـ86). كتابهاى او نیز به كتابخانه آستان قدس رضوى اهدا شد (باقرزاده بابلى، ص 275). بسیارى از آثار وى بهچاپ رسیده است. برخى از آنها عبارتاند از :
در فلسفه: حكمت بوعلى سینا، در پنج مجلد به فارسى؛ كه بهمنظور مبرهن ساختن مبدأ و معاد، كه منبع صحیح آن كتاباللّه و عترت است، با استفاده از گفتار حكماى متقدم و متأخر بهویژه ابنسینا و در مخالفت با تقلید از فیلسوفانى چون صدرالدین محمد شیرازى (ملاصدرا) و سبزوارى تألیف شده است. او در این كتاب، ابنسینا، میرداماد، شیخاشراق، خیام و محقق طوسى را قائل به اصالت ماهیت دانسته است (حائرى مازندرانى، 1362ش، همان مقدمه، ص 7، 9). رساله ودایع الحِكَم فى كشف خدایع بدایع الحِكَم، به فارسى، در رد و نقد بدایعالحكم آقاعلى مدرس طهرانى* كه از قائلان به اصالت وجود بوده است. این رساله در مجلد سوم كتاب حكمت بوعلى سینا (ص25ـ126) و مستقل از مطالب آن بهچاپ رسیده است. الدین القویم، درباره ربط حادث به قدیم؛ الیدالبیضاء، درباره وجود ذهنى؛ و رسالة فى حل نظم منطق السبزوارى (آقابزرگ طهرانى، 1403، ج 8، ص 292، ج 25، ص 276؛ صدوقیسها، ص 178، 452) نیز از دیگر آثار فلسفى او هستند. همچنین وى در استقبال از قصیده عینیه ابنسینا، قصیدهاى سروده، كه در مقدمه جلد سوم حكمت بوعلى سینا آمده است (نیز رجوع کنید به حكیمى، ص309ـ312).
در فقه و اصول: سبیكةالذهب، در اصول فقه به عربى، كه در آن كفایةالاصول* آخوند خراسانى را به نظم درآورده است؛ كتاب سبائكالذهب در شرح كفایة (آقابزرگ طهرانى، 1403، ج 12، ص 125، 135)؛ الاسكناسیة، در بیان احكام اسكناس (همان، ج2، ص61)؛ العمل الصالح، در فقه استدلالى مشتمل بر طهارت تا دیات، به فارسى (همان، ج 15، ص 346)؛ تعلیقه بر مكاسب؛ حواشى بر ریاض؛ و رساله المِشْقَصُ المُصیب فى العول و التَعْصیب (حائرى مازندرانى، 1337ش، همان مقدمه، ص 6).
دیگر آثار او عبارتاند از: تفسیر سوره حمد و حدید و آیةالكرسى (همانجا)؛ الوحى العریض فى نفیالجبر و التفویض (آقابزرگ طهرانى، 1403، ج 25، ص 59)؛ دیوان الادب، شامل برخى اشعار فارسى او با مضامین دینى و اخلاقى (حائرى مازندرانى، 1337ش، همان مقدمه، ص 7) و منظومه نونیة العجم، در مدح پیامبر اكرم و عترت او (آقابزرگ طهرانى، 1403، ج 24، ص 391).
منابع : (1) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعة الى تصانیف الشیعة، چاپ علینقى منزوى و احمد منزوى، بیروت 1403/1983؛ (2) همو، طبقات اعلام الشیعة : نقباءالبشر فى القرن الرابع عشر، مشهد 1404؛ (3) ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ج 1، چاپ ابراهیم مدكور، جورج شحاته قنواتى، و سعید زاید، قاهره 1380/1960، چاپ افست قم 1404؛ (4) عبدالرحمان باقرزاده بابلى، آشنایى با فرزانگان بابل در سه قرن اخیر، (بابل) 1377ش؛ (5) على تبریزى خیابانى، كتاب علماء معاصرین، چاپ سنگى تهران 1366؛ (6) محمدصالح حائرى مازندرانى، حكمت بوعلى سینا، ج 1ـ2، چاپ حسن فضائلى، ج 3ـ5، چاپ حسین عمادزاده، (تهران) 1362ش؛ (7) همو، دیوان الأدب، تهران 1337ش؛ (8) همو، رساله ودایع الحكم فى كشف خدایع بدایع الحكم، در محمد صالح حائرى مازندرانى، حكمت بوعلى سینا، همان؛ (9) عبدالرفیع حقیقت، تاریخ قومس، تهران 1362ش؛ (10) محمدرضا حكیمى، ادبیات و تعهد در اسلام، (تهران) 1356ش؛ (11) محمد شریفرازى، گنجینه دانشمندان، تهران 1352ـ1354ش؛ (12) منوچهر صدوقیسها، تاریخ حكماء و عرفاى متأخر، تهران 1381ش؛ (13) حسن فضائلى، «مرحوم آیةاللّه علامه حائرى مازندرانى و آثار علمى درخشان او»، وحید، دوره 10، ش 1 (فروردین 1351)؛ (14) شهابالدین مرعشى نجفى، الاجازة الكبیرة، او، الطریق و المَحَجَّة لثمرة المُهجَة، اعداد و تنظیم محمد سمامى حائرى، قم 1414؛ (15) محمدمهدى موسوى اصفهانى، احسن الودیعة فى تراجم اشهر مشاهیر مجتهدى الشیعة، او، تتمیم روضاتالجنات، بغداد [? 1348[؛ (16) اسماعیل مهجورى، دانشمندان و رجال مازندران، بهكوشش هدایتاللّه مهجورى، (تهران 1353ش).