حافظ اسد ، رئیسجمهورى سوریه (1349ش ـ1379ش/ 1971ـ2000). وى در 14 مهر 1309/ 6 اكتبر 1930، در دهكده قَرْداحه، از توابع لاذقیه در غرب سوریه، در خانوادهاى «علوى» متولد شد (عادل حافظ، ص 19؛ سیل، ص 5). او فرزند چهارم از ازدواج دوم كشاورزى فقیر به نام على سلیمان بود كه مدتى كوتاه بر ضد استعمار فرانسه جنگیده بود (سیل، ص 5ـ6). حافظ آموزش ابتدایى را در زادگاه خود به پایان برد و در 1319ش/ 1940 براى ادامه تحصیل به لاذقیه رفت (همان، ص 8، 11).
حافظ اسد از جوانى تحتتأثیر ملیگرایى عرب و اندیشههاى سوسیالیستى و ضداستعمارى قرار گرفت و در شانزده سالگى به حزببعث* پیوست (كراسیتسكى، ص54ـ56؛ ماعوز،ص24؛ فؤاد عشا، ص 98). او در 1330ش/1951 به ریاست همایش سراسرى دانشآموزان سوریه (المؤتمرالعام لطلبة سوریة) رسید (فؤاد عشا، ص 100). پس از پایان دوره دبیرستان، میخواست در رشته پزشكى ادامه تحصیل دهد (همان، ص 101)، اما مشكلات اقتصادى مانع شد و او در 1331ش/1952، در دانشكده خلبانى حِمْص (كلیة حمصالجویة) ثبتنام كرد (مدنى، ص 296؛ سیل، ص 37ـ 39). وى سه سال بعد با درجه ستوانى فارغالتحصیل شد و به خدمت نیروى هوایى سوریه درآمد (مدنى، همانجا) و همزمان به فعالیتهاى سیاسى ادامه داد. در 1334ش/ 1955 براى گذراندن یك دوره آموزشى ششماهه به مصر اعزام شد (فؤاد عشا، ص 123). كارآمدى او به عنوان خلبان جنگى موجب شد تا براى كسب مهارت و آموزش پرواز با هواپیماهاى جنگى میگ 15 و میگ 17، در اواسط 1337ش/ 1958 به اتحاد شوروى اعزام گردد (سیل، ص 55؛ مدنى، همانجا). این درحالى بود كه مصر و سوریه در بهمن 1336/ فوریه 1958 با هم متحد شده بودند و جمهورى متحد عربى* به ریاست جمال عبدالناصر* تشكیل شده بود. حافظاسد پس از بازگشت از شوروى در 1338ش/ 1959، متوجه شد كه در نظام تازه، حزب بعث به حاشیه رانده شده است و بیشتر افسران بعثى به مشاغل غیرنظامى گمارده شده یا بهواحدهاى بیاهمیت نظامى در مصر اعزام شدهاند. در همان سال حافظ اسد نیز به مصر اعزام شد (فؤاد عشا، ص130؛ سیل، ص 59). وى و همفكرانش در مصر، از انحلال حزب بعث كه یكى از شروط جمالعبدالناصر براى تحققوحدت بودــ ناراضى بودند (مدنى، همانجا)؛ بنابراین وى در 1339ش/ 1960، همراه با دو علوى (صلاح جدید و محمد عمران) و دو اسماعیلى (عبدالكریم الجُندى و احمد المیر)، تشكیلاتى سرّى بهنام كمیته نظامى پایهگذارى كردند (دام، یادداشتها، ص175،ش69؛ مدنى، ص296ـ 297؛ سیل، ص60ـ 62). در 6 مهر 1340/ 28 سپتامبر 1961، گروهى از افسران سورى كه در عضویت كمیته نظامى نبودند، به رهبرى عبدالكریم نَحْلاوى، با كودتاى نظامى به وحدت مصر و سوریه پایان دادند و قدرت را در سوریه به دست گرفتند (بشور، ص 530ـ531؛ كراسیتسكى، ص80).
برخى سران حزب بعث، از جمله صلاحالدین بیطار* و اكرم حورانى*، جدایى سوریه از جمهورى متحدعربى و پایان وحدت را تأیید كردند؛ بنابراین، مقامات مصرى حافظ اسد و دیگر نظامیان بعثى را زندانى كردند. حافظ اسد 44 روز در زندان بود (فؤاد عشا، ص 137ـ138؛ كراسیتسكى، ص 81) و در بازگشت از مصر، او و گروهى از افسران بعثى از ارتش پاكسازى شدند، زیرا حكومت موقت، به نخستوزیرى مأمون الكُزبَرى، به بعثیها اعتماد كافى نداشت و آنان را عناصر خطرناكى میدانست. اسد به وزارت اقتصاد منتقلگردید و در شهرى كوچك، در اداره حملو نقل دریایى، بهكار گمارده شد (رجوع کنید به سیل، ص69؛ بشور، ص 538 ـ 539). در همین دوران، وى كمیته نظامى را بار دیگر احیا كرد و فعالیتهاى آن را با كمك اعضاى سابق گسترش بخشید. آنان، با كمك طرفداران جمال عبدالناصر، در 13 فروردین 1341/ 2 آوریل 1962 اقدام به كودتاى نافرجامى در حلب نمودند. درپى آن، حافظ اسد به جنوب لبنان گریخت، اما در آنجا دستگیر و پس از یك هفته آزاد شد (سیل، ص 69ـ71؛ فؤاد عشا، ص 138ـ139). وى بار دیگر فعالیتهاى سیاسى خود را در حزب بعث متمركز ساخت و با دیگر اعضاى كمیته نظامى، كودتاى 17 اسفند 1341/ 8 مارس 1963 را طرحریزى كرد كه درنتیجه آن، حزب بعث در سوریه به قدرت رسید (مدنى، ص 297؛ ماعوز، ص 31). بر اثر این تحول، حافظ اسد، كه اینك عضو شوراى ملى فرماندهى انقلاب بود، با درجه سرگردى به نیروى هوایى سوریه بازگشت. در 1343ش/1964، او درجه سرلشكرى گرفت و به فرماندهى نیروى هوایى سوریه منصوب شد (عادل حافظ، ص 53؛ ماعوز، ص 32). بهعلاوه، به عضویت شوراى مركزى حزب بعث نیز برگزیده شد (كراسیتسكى، ص 91ـ92).
از همان ابتداى به قدرت رسیدن حزب بعث، اختلاف میان اعضاى قدیمى و سنّتى آن (مانند میشل عفلق*) و اعضاى نظامى و جوان حزب (مانند حافظاسد و صلاح جدید) آغاز شد. نظامیان جوان اعتقاد داشتند كه رهبرى عفلق بر حزب با ضعف و فساد همراه است. حافظ اسد و صلاح جدید بهتدریج، با بسیج حامیان خود در سوریه، بهقدرت اصلى حزب تبدیل شدند (سیل، ص 88، 97ـ101) آنان در 4 اسفند 1344/ 23فوریه 1966 دست به كودتایى نظامى زدند كه در نتیجه آن دولت امینالحافظ سقوط كرد و امین و میشل عفلق از حزب رانده شدند. در دولت جدیدى كه به ریاست صلاح جدید تشكیل شد، حافظ اسد با حفظ سمت فرماندهى نیروى هوایى، وزیر دفاع شد (عادل رضا، ص 155؛ ماعوز، ص 34؛ نیز رجوع کنید به بعث*، حزب).
با شكست سوریه در جنگ شش روزه (خرداد 1346/ ژوئن 1967)، ارتفاعات جولان* از دست رفت و نیمى از نیروى هوایى سوریه نابود شد (سیل، ص 142). ژنرال حافظ اسد در مقام وزیر دفاع، آماج سرزنش قرار گرفت و عزل وى مطرح شد، اما شوراى مركزى حزب آن را تأیید نكرد. اسد گناه این شكست را به گردن آن عده از رهبران حزب انداخت كه با تسویه حسابهاى سیاسى مكرر، ارتش سوریه را تضعیف كرده بودند (همان، ص 142ـ143؛ مدنى، ص 297ـ298).
پس از كودتاى 4 اسفند 1344/ 23 فوریه 1966، و بهویژه پس از شكست سوریه در جنگ 1346ش/ ژوئن 1967، اختلافنظرِ حافظ اسد و صلاح جدید در مورد راهبرد (استراتژى) نظامى و سیاستهاى خارجى، اقتصادى و اجتماعى افزایش یافت، كه به ایجاد شكاف در حزب بعث انجامید. حافظ اسد نفوذ زیادى در ارتش سوریه داشت، اما صلاح جدید بر تشكیلات سیاسى حزب بعث مسلط بود (سیل، ص 145ـ150؛ ماعوز، ص 34ـ36؛ دام، ص 62ـ68). در جریان بحران اردن، معروف به سپتامبر سیاه*، صلاح جدید خواستار حمایت كامل ارتش سوریه از گروههاى مبارز فلسطینى در برابر ارتش اردن بود؛ اما حافظ اسد ــكه از ساقط نمودن ملكحسین، پادشاه اردن، و دخالت اسرائیل و امریكا به نفع وى واهمه داشت ــ از شركت دادن نیروى هوایى سوریه در این نبرد امتناع ورزید و دستور عقبنشینى صادر كرد (سیل، ص 157ـ161؛ مدنى، ص 298). پس از آن، صلاح جدید در همایش سراسرى حزب بعث (مؤتمرالقیادة القومیة لحزبالبعث) در 8 آبان 1349/ 30 اكتبر 1970 كوشید اسد را از وزارت دفاع بركنار نماید؛ اما حافظ اسد با كودتایى بدون خونریزى در 25 آبان 1349/ 16 نوامبر 1970 اوضاع را به سود خود رقم زد (فؤاد عشا، ص 189؛ ماعوز، ص 39؛ سیل، ص 162ـ163). درنتیجه این كودتا، كه به الحركة التصحیحیه (جنبش اصلاحگرانه) معروف شد، صلاح جدید و نورالدین آتاسى از نخستوزیرى و ریاستجمهورى و نیز مناصب حزبى بركنار و زندانى شدند و دولت تازهاى به نخستوزیرى حافظ اسد تشكیل شد (مدنى، همانجا). چهارماه بعد، در 21 اسفند 1349/ 12 مارس 1971، اسد به ریاست جمهورى سوریه انتخاب شد(كراسیتسكى، ص 129؛ ماعوز، ص 39ـ40).
سیاست خارجى. حافظ اسد پس از رسیدن به قدرت، در عرصههاى گوناگون، از جمله سیاست خارجى، اصلاحاتى كرد. وى در پى این بود كه سوریه را از انزوا خارج سازد، به همین منظور مشى تنشزدایى در مناسبات خارجى را در پیش گرفت. او در آغاز كوشید با كشورهاى منطقه مناسبات دوستانه برقرار كند و پس از آن، با هوشیارى و محافظهكارى، براى ایجاد رابطه با كشورهاى غربى گام برداشت (جعفرى، ص 163). حافظ اسد در تعامل با اسرائیل دیدگاه متفاوتى داشت و تمام امكانات را براى مبارزه با آن بسیج نمود. وى بهدنبال جبران شكست 1346ش/1967 و پس گرفتن ارتفاعات جولان بود و مذاكرات را در غیر این صورت، ناعادلانه میدانست (سیل، ص 185؛ هینبوچ، ص 147)؛ از اینرو، در جنگ 1352ش/اكتبر 1973، با مصر متحد شد و ارتش سوریه را در پیروزیهاى اولیه این جنگ شریك ساخت، اما در نهایت، با وساطت هنرى كسینجر، وزیرخارجه امریكا، موافقتنامه آتشبس با اسرائیل را امضا كرد (یانیو، ص170؛ جعفرى، ص 399ـ400). با این حال، وى در اجلاس صلح ژنو ــكه به ابتكار كسینجر در 30 آذر و اول دى 1352/ 21ـ22 دسامبر 1973 تشكیل شدــ شركت نكرد (كوئانت، ص 285).
پس از سفر انور سادات* به اسرائیل در 1356ش/ نوامبر 1977، اسد در مخالفت با این اقدام، همراه با سران كشورهاى لیبى و الجزایر و یمن جنوبى و یاسر عرفات* (رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین)، در 14 آذر 1356/ 5 دسامبر 1977 جبهه پایدارى را تشكیل داد (سیل، ص310ـ311). وى همواره بر اجراى دو قطعنامه 242 و 338 شوراى امنیت ــكه بر خروج اسرائیلیها از سرزمینهاى اشغالشده و محقق ساختن صلح دلالت میكردــ به عنوان راهحل عمده براى پایان بخشیدن به منازعه اعراب و اسرائیل تأكید میكرد (عادل رضا، ص 489، 494ـ495). بر همین اساس از طرح صلح جورج بوش (رئیسجمهورى امریكا) در 1369ش/ مارس 1991 استقبال كرد و به جریان مشهور به فرایند صلح پیوست. در ادامه، نمایندگان سوریه در اجلاس مادرید در 8 آبان 1370/ 30 اكتبر 1991، شركت كردند، اما این مذاكرات به صلح ختم نشد؛ از نظر حافظ اسد، اسرائیل به دنبال صلح نبود (همان، ص 487ـ490؛ عادل حافظ، ص 215).
مسائل لبنان یكى از مهمترین محورهاى سیاست خارجى حافظ اسد بود. با آغاز جنگ داخلى لبنان در 1354ش/ 1975، حافظ اسد دخالت سوریه را در این بحران الزامى میدید، زیرا از احتمالاتى چون تشكیل دولت مسیحىِ مستقل یا حمله اسرائیل به لبنان بیم داشت؛ بنابراین، نیروهاى سورى در 11 خرداد 1355/ اول ژوئن 1976 وارد خاك لبنان شدند. حضور این نیروها پس از پایان جنگ داخلى در لبنان، تا 1384ش/ 2005 ادامه یافت (سیل، ص 276؛ رابینوویچ، ص 181ـ183؛ مدنى، ص 321ـ324).
حافظ اسد در بیشتر موارد، با ایالات متحده امریكا مناسبات خوبى نداشت. روابط قطع شده سوریه و امریكا ــكه پیش از به قدرت رسیدن حافظ اسد رخ دادــ بعد از جنگ 1352ش/1973 و با میانجیگرى كسینجر اندكى بهبود یافت، اما انعقاد معاهده كمپدیوید بین مصر و اسرائیل با وساطت امریكا، باعث شد كه حافظ اسد از امریكا روى برگرداند و بیش از گذشته به اتحاد جماهیر شوروى گرایش یابد (جعفرى، ص 398ـ401). در بهمن 1356/ فوریه 1978، حافظ اسد به مسكو رفت تا ائتلاف منطقهاى جدیدى علیه ائتلاف امریكا ـ مصر تشكیل دهد. رخدادهاى بعدى، سوریه را بزرگترین متحد اتحاد جماهیر شوروى در منطقه كرد و كمكهاى نظامى شوروى به سوریه، از 1356ش/1978 به بعد افزایش یافت (قاسم جعفر، ص 44ـ45؛ شاد و همكاران، ص80). مناسبات دوستانه حافظ اسد با شوروى تا آغاز فروپاشى حكومت كمونیستى در 1369ش/1990، ادامه یافت؛ هر چند این رابطه در زمان گورباچف اندكى دچار مشكل شد، زیرا گورباچف حاضر به همكارى گسترده با كشورهاى تندرو عرب، مثل سوریه، نبود (رجوع کنید به شاد و همكاران، ص 81ـ86).
حافظ اسد تجاوز نیروهاى عراقى به كویت (17 مرداد 1369/ 8 اوت 1990) را محكوم كرد و به نیروهاى ائتلاف، به رهبرى امریكا، بر ضد عراق پیوست. وى در نامهاى به صدامحسین، از او خواست نیروهایش را از كویت خارج سازد و ملت عراق را گرفتار جنگى ویرانگر نكند (همان، ص 77؛ عادل رضا، ص 361ـ365).
پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، حافظ اسد از معدود رهبران عرب بود كه از این انقلاب استقبال كرد. مناسبات سوریه و جمهورى اسلامى ایران بهسرعت توسعه یافت (رجوع کنید به گودرزى، ص 17ـ18؛ احتشامى و هینبوچ، ص 1ـ2). با تجاوز نیروهاى عراقى به ایران و آغاز جنگ تحمیلى، حافظ اسد تجاوز عراق را محكوم و پشتیبانى خود را از جمهورى اسلامى ایران اعلام كرد. وى این موضع را، بهرغم تلاشهاى بسیارى از سرانعرب براى جدا كردن سوریه از ایران، تا پایان جنگ حفظ نمود (رجوع کنید به هیرشفلد، ص110؛ نیز رجوع کنید به جنگ عراق با ایران*). اگرچه این موضع حافظ اسد، تا اندازهاى متأثر از رقابت سنّتى میان احزاب بعث سوریه و عراق و نظامهاى مستقر در این دو كشور بود، در عین حال از درستاندیشیو عملگرایى او ناشیمیشد،زیرا باتوجهبه مواضع جمهورى اسلامى ایران در برابر اسرائیل و قضیه فلسطین و نیز قدرت تأثیرگذارى ایران در لبنان از طریق شیعیان آن كشور، به ایران بهچشم متحدى راهبردى نگاه میكرد (رجوع کنید به گودرزى، ص18ـ 23؛ احتشامى و هینبوچ، ص116؛ هیرشفلد، ص 111ـ121).
سیاست داخلى. حافظ اسد در دوران ریاست جمهورى خود هیچ تغییر ریشهاى در ساختار قدرت ایجاد نكرد و نظام سیاسى سوریه در زمان وى داراى ثبات نسبى بود. وى مناصب مهم نظامى، اطلاعاتى و امنیتى را به نظامیان علوى سپرد. آنان نیز در طول دوره ریاست جمهورى وى، به او وفادار ماندند (دام، ص 118). حافظ اسد با قبضه كردن قدرت از طریق حزب بعث،
به عنوان تنها حزب رسمى كشور، اجازه فعالیت آزاد سیاسى را به مخالفان خود نمیداد. اختیارات گسترده دستگاههاى امنیتى، زندانى كردن مخالفان و وضع نامطلوب آنان در زندانهاى سوریه، از جمله مواردى است كه انتقادات بسیارى را متوجه او نمود. نبودن آزادى بیان و اندیشه و مؤسسات مستقل قضایى نیز از كاستیهاى دوره وى بود (رجوع کنید به سیل، ص 458؛ ماعوز، ص 198).
یكى از بحرانهاى حافظ اسد در عرصه داخلى، مبارزه اخوانالمسلمین* سوریه با نظام بعث حاكم بود. تدوین قانون اساسى سكولار در 1352ش/1973، پیوستن به فرایند صلح پس از جنگ در همان سال، و مداخله در امور داخلى لبنان به نفع مارونیها و برضد گروههایفلسطینى، مهمترین اقدامات حافظاسد بود كه مخالفت و اعتراض اخوانالمسلمین سوریه را برانگیخت؛ اما دلیل اصلى مخالفت آنان، افزایش نقش علویان در نظام سیاسى سوریه و افول قدرت سیاسى و اقتصادى اهل تسنن بود. درنتیجه، اخوانالمسلمین خطمشى مسلحانه و فعالیتهاى نظامى را در مبارزه با حكومت حافظ اسد در پیش گرفت، كه با سركوب شدید مواجه شد (دكمجیان، ص 114ـ116).
از دیگر بحرانهاى داخلى، نبرد حافظ اسد با برادر كوچكتر خود، رفعت اسد، بر سرقدرت بود. رفعت ریاست «سرایا الدفاع» (جوخههاى دفاع) را، كه مسئول دفاع از رئیسجمهورى و حكومت بود، برعهده داشت. وى كه تمایل فراوانى به رسیدن به مناصب بالا داشت، با حافظ اسد اختلاف پیدا كرد و با بسیج كردن نیروهاى تحت نظارت خود در جوخههاى دفاع، در 1363ش/1984 دمشق را محاصره نمود؛ اما با دخالت ارتش، كودتاى وى نافرجام ماند. حافظ اسد او را از كار بركنار و به مسكو و سپس پاریس تبعید نمود (مدنى، ص 345ـ385؛ دام، ص 119ـ123؛ سیل، ص 421ـ439).
در عرصه اقتصادى، حافظ اسد مشى سوسیالیستى در پیش گرفت تا سوریه دوران گذار به سوسیالیسم را طى نماید. وى براى رسیدن به این هدف، به بخش صنعتى توجه خاصى داشت و در كنار گسترش فعالیت بخش دولتى، بخش خصوصى را نیز فعال نمود (پرتس، ص 41؛ عمادى، ص 146ـ147). افزایش بهاى نفت پس از 1352ش/1973، این توان را به او داد كه در دهه 1350ش/ 1970 به توسعه كشاورزى، صنعت، زیرساختهاى حیاتى، بهداشت و آموزش بپردازد (سیل، ص 441ـ442). طبق گزارشهاى بانك جهانى، میانگین رشد سالیانه اقتصادى سوریه در دهه 1350ش/1970، 9% بود و درآمد ناخالص ملى نیز بهطور میانگین 10% افزایش داشت (فیرو، ص 44)؛ اما در دهه 1360ش/1980، عملكرد اقتصادى حافظ اسد چندان مطلوب نبود. كاهش قیمت نفت و زیانهاى حاصل از آن و همچنین خشكسالى درازمدتى كه بخش كشاورزى را با مشكل روبهرو ساخت (سیل، ص 451ـ452)، موجب بحران اقتصادى شد. با آغاز دهه 1370ش/1990 و فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى، حافظ اسد سیاست خود را تغییر داد و به سوى اقتصاد آزاد رفت. او بخش خصوصى را تقویت كرد و جذب سرمایهگذاریهاى خارجى را افزایش داد. به این ترتیب، بر بحران اقتصادى ناشى از سالهاى قبل فائق آمد و در زمینه اقتصاد آزاد به موفقیتهایى نسبى دست یافت (رجوع کنید به عمادى، ص 178ـ183؛ پرتس، ص 257 ـ 261).
حافظ اسد در 1337ش/ 1958 ازدواج كرد. ثمره این ازدواج یك دختر و چهار پسر بود (كراسیتسكى، ص 77). وى در 1349ش/1970، به مدت هفت سال، با رأى مردم به ریاست جمهورى انتخاب شد و چهار بار متوالى (در همهپرسیهاى 1357ش/ 1978، 1364ش/ 1985، 1371ش/ 1992 و 1378ش/ 1999)، با كسب آراى نزدیك به صد درصد، در این منصب ابقا شد. وى در ده سال آخر عمر خود به نارسایى قلبى مبتلا شد تا اینكه در 19 خرداد 1379/ 10 ژوئن 2000، براثر این بیمارى از دنیا رفت و فرزندش، بشار اسد، به جاى او به ریاست جمهورى انتخاب شد (مدنى، ص 298، 385ـ386).
منابع : (1) أمل میخائیلبشور، دراسة فى تاریخ سوریا السیاسى المعاصر، (بیجا): جروسبرس، (بیتا.)؛ (2) بشار جعفرى، السیاسة الخارجیة السوریة: 1946ـ 1982، دمشق 1987؛ (3) عادل حافظ، حافظالاسد: قائد و امة، دمشق 1993؛ (4) عادل رضا، التاریخ لاتحركه الصدفة: قراءة فى فكر الأسد، قاهره: مؤسسة اخبارالیوم، (بیتا.)؛ (5) محمد عمادى، تطور الفكر التنموى فى سوریة، دمشق 2004؛ (6) فؤاد عشا، حافظ الأسد: قائد و رسالة، (بیجا، 1993)؛ (7) قاسم جعفر، سوریة و الاتحاد السوفیاتى، لندن 1987؛ (8) ایگناتسى كراسیتسكى، الرئیس حافظ الأسد: قائد وطن و شعب، دمشق 1995؛ (9) ویلیام ب. كوئانت، عقد من القرارات: السیاسة الامیركیة تجاه الصراع العربى الاسرائیلى، 1967ـ 1976، ترجمة عبدالكریم ناصیف، دمشق 1984؛ (10) سلیمان مدنى، تاریخ سوریة فیالقرن العشرین، بیروت 1426/2006؛
(11) Nikolaos van Dam, The struggle for power in Syria: politics and society under Asad and the Bath Party,London 1997; (12) R. Hrair Dekmejian, Islam in revolution: fundamentalism in the Arab world, Syracuse, N. Y. 1985; (13) Anoushiravan Ehteshami and Raymond Hinnebusch, Syria and Iran: middle powers in a penetrated regional system, London 1997; (14) Kais M. Firro, "The Syrian economy under the Assad regime", in Syria under Assad: domestic constraints and regional risks, ed. Moshe Maoz and Avner Yaniv, London: Croom Helm, 1986; (15) Jubin M. Goodarzi, Syria and Iran: diplomatic alliance and power politics in the Middle East, London 2006; (16) Raymond Hinnebusch, Syyria: revolution from above, London 2001; (17) Yair Hirschfeld, "The odd couple: Baathist Syria and Khomeini's Iran", in Syria under Assad, ibid; (18) Moshe Maoz, Asad: the Sphinx of Damascus, a political biography, London 1988; (19) Volker Perthes, The political economy of Syria under Asad, London 1997; (20) Itamar Rabinovich, "The changing prism: Syrian policy in Lebanon as a mirror, and issue and an instrument", in Syria under Assad, ibid, Patrick Seale, Asad of Syria: the struggle for the Middle East, Berkeley, Calif. 1995; (21) Tahir Shad, Steven Boucher, and Jennifer Gray Reddish, "Syrian foreign policy in the post-Soviet era", Arab studies quarterly, vol. 17, no.1 and 2 (winter and spring 1995); (22) Avner Yaniv, "Syria and Israel: the politics of escalation", in Syria under Assad, ibid.