responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 5634

 

ح (حاء) ، از صامتها، هشتمین حرف از الفباى فارسى، ششمین حرف از الفباى عربى، و هشتمین حرف از حروف ابجد كه در حساب جمل معادل عدد هشت است. به آن حاى حُطّى، حاى مُهمَله و حاى غیر منقوط نیز گفته‌اند (رجوع کنید به نفیسى، ذیل «ح»؛ رایت، ج 1، ص 4). واج «ح» h، خاص دستگاه آوایى زبان عربى است (دهخدا، ذیل «ح») و اگرچه در الفباى فارسى نیز وجود دارد، به لحاظ آوایى، همانند «ه » (h) تلفظ می‌شود (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «ح»؛ محمدى، ص 9). واج «ح» در هیچ‌یك از ادوار زبان فارسى (باستان، میانه و نو) وجود نداشته است (رجوع کنید به ابوالقاسمى، ص 4، 25؛ باقرى، ص 149ـ162).

1) در عربى. در تعریب، حرف «ح» گاه به جاى «خ» (مانند خشم رجوع کنید به حشم) و گاه به جاى «ه » (مانند گناه رجوع کنید به جناح) به كار رفته است (دهخدا، همانجا). نحویان عرب مخرج واج حاء را وسط حلق دانسته‌اند (رجوع کنید به سیبویه، ج 4، ص 573؛ زمخشرى، 1410، ص 464؛ همو، 1879، ص 188؛ ابن‌یعیش، ص 123ـ 124). از نظر آواشناسى، «ح» صامتى نرم (رَخْو)، حلقى، سایشى و بی‌واك (مهموس) است (سیبویه، ج 4، ص 573ـ 574؛ ابن‌جِنّى، سِرُّ صناعة الاِعراب، ج 1، ص 165؛ گرى، ص 8؛ بلاشر و گودفرواـ دومومبین، ص 26). «ع» جفت واكدار «ح» است (انیس، ص 89). ابن‌سینا (ص 72) تولید واج حاء و عین را نزدیك به یكدیگر دانسته است. به گفته وى، در تولید حاء شكاف میان دو غضروف پایین حنجره تنگ‌تر می‌گردد و هوا بیشتر به جلو رانده می‌شود و به كناره همان گودی‌اى برخورد می‌كند كه هوا در هنگام تولید عین به آن برمی‌خورد. این كناره سخت است، در نتیجه راندن هوا در حاء شدیدتر از عین است و از این‌رو رطوبت را می‌فشارد و در آن پراكندگی‌اى پدید می‌آورد كه در هنگام تولید عین حادث نمی‌شود. به تعبیر ابن‌جنى (سِرُّ صناعةالاِعراب، همانجا)، حاء همواره یكى از حروف اصلى ریشه است و می‌تواند در جایگاه فاءالفعل (حَرَمَ)، عین‌الفعل (سَحَرَ) و لام‌الفعل (صَلَحَ) واقع شود. به نظر وى، حاء به صورت دیگرى بدل نمی‌شود، مگر در موارد بسیار نادر. او در این خصوص، بیتى را از ابن‌الاعرابى شاهد آورده كه در آن «مَنْفوخآ» به صورت «منفوحآ» به كار رفته است. ابن‌جنى در جاى دیگر (الخصائص، ج 2، ص 149)، به ابدال «ح» و «ه » اشاره، و بیتى را ذكر كرده كه در آن «سَحیل» به جاى «صهیل» به كار رفته است (قس ابن‌سِكّیت، ص 86، 90، 97، 99، كه براى ابدال ح به ه ، ع، ج، خ مثالهایى ذكر كرده است؛ نیز رجوع کنید به كمال، ص 122ـ124، 152، كه درباره ابدال ح در عربى و دیگر زبانهاى سامى مطالبى آورده است).

خلیل‌بن احمد همایندى حاء و هاء را در حروف اصلى یك كلمه، امكان‌پذیر ندانسته است (رجوع کنید به یعقوب، ص 237)، اما سیبویه درباره ادغام حروف هم‌مخرج یا قریب‌المخرج (ج 4، ص 585ـ 587)، از ادغام عین در حاء سخن گفته است. به گفته او، اگر عین پیش از حاء باشد (مثلا در جمله «اقْطَع حمَلاً»)، هم ادغام وهم آشكار كردن عین بلامانع است، اما وقتى حاء پیش از عین قرار گیرد، ابتدا عین به حاء تبدیل می‌گردد و بعد در هم ادغام می‌شوند، یعنى جمله «امْدَحْ عَرَفَةَ» می‌شود «امْدَحَّرَفَة». سیبویه افزوده است كه هرگاه عین پس از هاء قرار گیرد نیز ابتدا هاء به حاء بدل می‌شود و سپس ادغام صورت می‌گیرد، مانند «اجْبَهْ عِنَبَهُ» كه می‌شود «اجْبَحِّنَبَهْ». اما در صورتى كه حاء بعد از هاء قرار گیرد، تلفظ كردن هر دو حرف بهتر است مانند اِجْبَه حَمَلا و اگر حاء قبل از هاء قرار گیرد، نباید ادغام شود، مانند امدح هلالا. به نظر زمخشرى (1410، ص 468ـ469)، عین چه قبل از حاء و چه بعد از آن، در آن ادغام می‌شود. مثلا، عبارت «ارفع حاتمآ و اذبح عتودآ» به «ارفحّاتمآ و اذبحّتودآ» بدل می‌گردد. او، همچنین در ادغام هاء و عین، به ابدال عین به حاء اشاره كرده است.

از دیدگاه تاریخى، واج «ح» در زبان سامىِ آغازین (مادر زبانهاى اكّدى، عربى، عبرى، آرامى، و حبشى) وجود داشته است (>مقدمه‌اى بر دستور زبان تطبیقى زبانهاى سامى<، ص 41؛ گرى، ص 10). در زبانهایى مانند عبرى و سُقُطرى (زبان عربى جنوبى جدید)، «ح» جاى واج «خ» را گرفته و در بیشتر زبانهاى اتیوپیایى جدید، غیرملفوظ شده است (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Ha"). حرف حاء در خط كوفى برگرفته از حرف حیط عبرى (است (داعی‌الاسلام، ذیل «ح»).

«ح» در اختصارات به جاى «حینَئِذٍ» (آنگاه)، «حَدَّثَنا»، «حاشیه»، «شرح»، «حدیث» و چند مورد دیگر به كار می‌رود (مامقانى، ص 115ـ116) و نزد محدّثان رمز تحویل (حیلوله) از سندى به سند دیگر است (رجوع کنید به تحویل*).

حاء یكى از حروف مُقَطّعه قرآن كریم است و همراه با میم در آغاز هفت سوره (مؤمن، فصّلت، شورى، زُخرُف، دُخان، جاثیه و اَحقاف) آمده است كه مجموعآ حوامیم سبعه نامیده می‌شوند (شكورى، ص 110؛ براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به حوامیم*).


منابع :
(1) ابن‌جِنّى، الخصائص، چاپ محمدعلى نجار، (قاهره 1372ـ1376/1952ـ 1957)، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(2) همو، سِرُّ صناعة الاِعراب، چاپ احمد فرید احمد، (قاهره، بی‌تا.)؛
(3) ابن‌سِكِّیت، كتاب‌الابدال، چاپ حسین‌محمد شرف، قاهره 1398/1978؛
(4) ابن‌سینا، مخارج‌الحروف، یا، اسباب حدوث‌الحروف، دو روایت از متن رساله با مقابله و تصحیح و ترجمه از پرویز ناتل خانلرى، تهران 1348ش؛
(5) ابن‌یعیش، شرح‌المفصّل، بیروت : عالم‌الكتب، (بی‌تا.)؛
(6) محسن ابوالقاسمى، دستور تاریخى زبان فارسى، تهران 1375ش؛
(7) ابراهیم انیس، الأصوات اللّغویة، قاهره 1971؛
(8) مهرى باقرى، واج‌شناسى تاریخى زبان فارسى، تهران 1380ش؛
(9) محمدعلى داعی‌الاسلام، فرهنگ نظام، چاپ سنگى حیدرآباد، دكن 1305ـ1318ش، چاپ افست تهران 1362ـ1364ش؛
(10) دهخدا؛
(11) محمودبن عمر زمخشرى، كتاب‌المفصّل فی‌النّحو، اسلو 1879؛
(12) همو، المفصّل فى علم‌اللغة، چاپ محمد عزالدین سعیدى، بیروت 1410/1990؛
(13) عمروبن عثمان سیبویه، الكتاب، چاپ امیل بدیع یعقوب، بیروت 1420/1999؛
(14) ابوالفضل شكورى، گذرى بركرانه قرآن: مقالات قرآن‌پژوهى، قم 1384ش؛
(15) فرهنگ بزرگ سخن، به سرپرستى حسن انورى، تهران: سخن، 1381ش؛
(16) ربحى كمال، الابدال فى ضوءاللغات السامیة، بیروت 1980؛
(17) محمدرضا مامقانى، معجم‌الرموز و الاشارات، قم 1411؛
(18) محمد محمدى، «چند نكته درباره دگرگونیهاى كلمات فارسى در زبان عربى»، الدراسات الادبیة، سال 6، ش 1 و 2 (ربیع و صیف 1964)؛
(19) على اكبر نفیسى، فرهنگ نفیسى، تهران 1355ش؛
(20) امیل بدیع یعقوب، موسوعةالحروف فی‌اللغة العربیة، بیروت 1415/1995؛


(21) R.Blachere and M. Gaudefory-Demombynes, Grammaire de l'arabe Classique, Paris 1975;
(22) EI2, s.v. "Ha" (by H. Fleisch);
(23) Louis H. Gray, Introduction to Semitic comparative linguistics, Amsterdam 1971;
(24) An Introduction to the comparative grammar of the Semitic language: phonology and morphology, by Sabatino Moscatiz et al., ed. Sabatino Moscati, Wiesbaden: Otto Harrassowitz, 1969;
(25) W. Wright, A grammar of the Arabic Language, ed. W. Robertson Smith and M. J. De Goeje, Cambridge 1971.

/ آرزو نجفیان /

2) در اردو. حقى (ذیل «ح») حرف «ح» را شانزدهمین و دهلوى (ذیل «ح») و فیروزالدین (ذیل «ح») آن را نهمین حرف از الفباى اردو می‌دانند. علت این اختلاف، شمردن یا نشمردن همزه و حروف مركّب در الفباى اردوست (رجوع کنید به هاشمى، ص 12). در اردو این حرف از الفباى عربى گرفته شده است و در دستگاه واجى زبان اردو معادل واجى ندارد (وثوقى، ص 333) و فقط در كلمات برگرفته از عربى به كار می‌رود (حقى، همانجا). ح یكى از حروف مؤنث است (حقى؛
دهلوى، همانجاها).


منابع :
(26) شان‌الحق حقى، فرهنگ تلفّظ، اسلام‌آباد 1995؛
(27) احمد دهلوى، فرهنگ آصفیه، لاهور 2003؛
(28) فیروزالدین، فیروزاللغات اردو جامع، لاهور: فیروز سنز، (بی‌تا.)؛
(29) حسین وثوقى، «مقایسه دستگاه صوتى زبان فارسى و زبان اردو»، در مجموعه خطابه‌هاى نخستین كنگره تحقیقات ایرانى، ج 1، به كوشش مظفر بختیار، تهران: دانشگاه تهران، دانشكده ادبیات و علوم انسانى، 1350ش؛
(30) محمد اكرام‌هاشمى، «اردوكى حروف هجاكامسئله»، اخبار اردو، ج 17، ش 11 (نوامبر 2001).

/ وفا یزدان‌منش /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 5634
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست