سَلْمبن زياد ، مكنا به ابوحَرب، والى اموى و پسر زياد*بن ابيه. سلم احتمالا در حدود سال 37 به دنيا آمد (رجوع کنید به طبرى، ج 5، ص 471ـ472). وى از اهالى بصره بود (ابنعساكر، ج 22، ص 142) و به نظر ميرسد هنگام حكومت پدرش بر كوفه و بصره، در آنجاها علوم قرآن، حديث، تاريخ، لغت و ادب را نزد علماى مشهور آموخت و سپاهيگرى و امور نظامى را فرا گرفت (خطاب، ص 147). خاندان زياد در زمان خلافت معاويه، تسلط قاطعانهاى بر سرزمينهاى شرق اسلامى داشتند (د. اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه). در سال 61، پس از شهادت امام حسين عليهالسلام، سلم در مجلس بزم و شراب يزيدبن معاويه حضور مييافت و از افراد مورد اعتماد وى بود (مسعودى، ج 3، ص 265). يزيد در اين سال، سلم را كه 24 ساله بود، به ولايت خراسان و سيستان منصوب كرد (طبرى، ج 5، ص 471ـ472؛ قس گرديزى، ص 157، كه تاريخ شروع ولايت سلم بر خراسان را سال 58 ذكر كرده است). سلم از شام به بصره رفت و از آنجا با شمارى از بزرگان و امرا و اشراف عرب رهسپار خراسان شد و از برادرش، عبيداللّه، خواست كه دو هزار (به قولى شش هزار) سرباز براى او بفرستد. سلم برادر ديگرش، يزيد، را به عنوان نايب خود به حكومت سيستان تعيين كرد (رجوع کنید به يعقوبى، ج 2، ص 252؛ طبرى، ج 5، ص 472؛ ابناثير، ج 5، ص 96) و خود نخست در نيشابور اقامت گزيد و با ارسال لشكرى به خوارزم، آنجا را فتح كرد (يعقوبى، همانجا). خليفةبن خياط تاريخ اين فتح را سال 62 دانسته (ص 146). سلم هنگام زمستان، برخلاف روش معمول مسلمانان كه حملات خود را در اين فصل متوقف ميكردند، لشكر مزبور را با مُهَلَّببن ابيصُفُره به سوى خوارزم فرستاد. مهلّب شهرى را كه شاهان محلى در آنجاگرد ميآمدند تا براى مقابله با مسلمانان مشورت كنند، محاصره كرد و آنجا را در قبال مالالمصالحه بسيار، بدون جنگ متصرف شد (طبرى، ج 5، ص 473؛ ابناثير، ج 4، ص 96ـ97؛ قس بلاذرى، ص 413).
سلم به كمك قبايل عرب ساكن در خراسان موفقيتهاى بسيارى به دست آورد. وى با گذر از رودخانۀ جيحون، حملات خود را بر ضد شاهزادگان سُغد در ماوراءالنهر آغاز كرد و به سوى سمرقند يورش برد. گفته شده است زن سلم، امّ محمد (دختر عبداللّهبن عثمانبن ابيالعاص ثقفى)، نخستين بانوى عرب بود كه از رود جيحون عبور كرد و در آنجا پسرى به دنيا آورد كه او را سُغدى نام نهادند (طبرى، ج 5، ص 473؛ بلاذرى، همانجا). چون سلم به سوى بخارا رفت، خاتون (ملكۀ بخارا) از طرخون (پادشاه سغد) يارى خواست و طرخون با 120 هزار سپاهى به سوى او روانه شد. سلم، مهلّب را به منزلۀ پيشقراول سپاه خود فرستاد. طرخون در مصاف با مسلمانان كشته شد و سپاهش شكست خورد و غنايم بسيارى نصيب مسلمانان گرديد (رجوع کنید به يعقوبى، همانجا؛ گرديزى، ص 166؛ قس نرشخى، ص 57ـ60). سلم سپس به سمرقند، مركز سغد، رفت كه مردم آنجا با وى صلح كردند. وى از آنجا لشكرى به خجند فرستاد كه اَعْشى هَمْدان، شاعر معروف عرب، نيز با آنان بود. اين لشكر منهزم شد و در پى آن، سلم به مرو رفت (بلاذرى، همانجا؛ طبرى، ج 5، ص 474). سلم پس از چندى، بار ديگر از جيحون عبور كرد و با اهل سغد كه مهيّاى نبرد شده بودند، جنگيد و امير بندون سغدى را كشت (بلاذرى، همانجا).
موفقيتهاى نايبان سلم در مشرق افغانستان بر ضد زُنبيل (رتبيل)ها، فرمانروايان محلى زمينداور و زابلستان، و نيز شاهان كابل كمتر بود (د. اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه). چون اهالى كابل قبل از مرگ يزيدبن معاويه در سال 64 (و به قولى همزمان با مرگ يزيد)، پيمان شكستند و ابوعبيدبن زياد، برادر سلم، را اسير كردند. در نتيجه، يزيد بن زياد به جنگ آنان رفت اما كشته شد (بلاذرى، ص 397ـ398؛ طبرى، ج 5، ص 545). در پى آن، سلم در سال 63، طلحةبن عبداللّه خزاعى، معروف به طلحةالطَلَحات، را به جاى يزيدبن زياد به حكومت سيستان فرستاد (خليفةبن خياط، ص 155؛ گرديزى، ص 166؛ تاريخ سيستان، ص 101). طلحه به دستور سلم، با پرداخت پانصد هزار درهم فديه، ابوعبيدبن زياد را آزاد كرد (خليفةبن خياط، همانجا؛ ابنعساكر، ج 22، ص 143).
زمانى كه يزيدبن معاويه و پس از وى، معاويةبن يزيد درگذشتند (سال 64)، سلم مرگ آنان را، همچون خبر قتل و اسارت برادرانش، پنهان ساخت كه موجب انتقاد برخى ياران و امرايش شد. چون مرگ يزيد و معاويه علنى شد، سلم مردم را دعوت كرد كه با هر كه ميخواهند بيعت كنند. به دنبال آن، لشكر اعراب در خراسان تا زمانى كه وضعيت تعيين خليفه روشن شود، از سلم حمايت و با او بيعت كردند؛ اما پس از دو ماه بيعت خود را شكستند (طبرى، ج 5، ص 545؛ ابناثير، ج 4، ص 154ـ155) و عليه او شوريدند (بلاذرى، همانجا). بنابراين، سلم مجبور شد به سوى بصره بازگردد و مهلّببن ابيصفره را جانشين خود كند (ابناثير، ج 4، ص 155). چون سلم به نيشابور رسيد، از بيم حمله عبداللّهبن خازم سُلَمى (سردار اموى)، عهد حكومت خراسان را براى او نوشت و صد هزار درهم به وى داد و او روانه مرو شد (بلاذرى، ص 414؛ يعقوبى، همانجا؛ گرديزى، ص 167؛ ابناثير، همانجا).
به نظر ميرسد سلم در انديشۀ حمايت از عبداللّهبن زبير بوده است، زيرا به مكه نزد عبداللّهبن زُبَير، كه پس از مرگ يزيدبن معاويه ادعاى خلافت كرده بود، رفت، اما عبداللّه از وى چهار ميليون درهم غرامت گرفت و او را به زندان افكند (بلاذرى، ص 413؛ نيز رجوع کنید به گرديزى، ص 167). سلم همچنان در مكه بود تا حجاجبن يوسف، عبداللّه را محاصره كرد. سلم از زندان گريخت و به حجاج پيوست. سپس، به خدمت عبدالملكبن مروان رفت و او امارت خراسان را به سلم داد، اما سلم قبل از رسيدن به خراسان، در سال 73 در بصره درگذشت (ابنقتيبه، همانجا؛ بلاذرى، ص 414؛ ابنعساكر، ج 22، ص 146؛ ابناثير، ج 4، ص 363).
سلم فرماندهاى توانا بود (رجوع کنید به خطاب، ص 159ـ162). به گفتۀ ابنقتيبه (ص 348)، او بخشندهترين فرد خاندان زيادبن ابيه بود و با بذل و بخشش ميان مردم و سپاهيان محبوبيتى يافته بود (رجوع کنید به ابناثير، ج 4، ص 155). گفته شده است كه مردم خراسان هيچ اميرى را مانند سلم دوست نداشتند و در آن سالها بيش از بيست هزار مولود را سلم نام نهادند (طبرى، ج 5، ص 545؛ ذهبى، حوادث و وفيات 61ـ80ه ، ص 44). سلم و فرزندان و موالى او در آبادانى بصره كوشيدند (رجوع کنید به بلاذرى، ص 359ـ360، 367).
منابع : (1) ابناثير؛ (2) عليبن حسن ابنعساكر، تاريخ مدينة دمشق، چاپ على شيرى، بيروت 1415/1995؛ (3) عبداللّهبن مسلم ابنقتيبه، المعارف، چاپ ثروت عكاشه، قاهره 1960؛ (4) بلاذرى (ليدن)؛ (5) تاريخ سيستان، چاپ ملكالشعرا بهار، تهران 1314ش؛ (6) محمود شيت خطّاب، قادة الفتحالاسلام فى بلاد ماوراءالنهر، بيروت 1418/1998؛ (7) خليفةبن خياط، تاريخ خليفةبن خياط، چاپ مصطفى نجيب فوّاز و حكمت كشلى فوّاز، بيروت 1415/1995؛ (8) محمدبن احمد ذهبى، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، (حوادث و وفيات 61ـ80ه )، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، بيروت 1418/1998؛ (9) طبرى، تاريخ (بيروت)؛ (10) عبدالحى بن ضحاك گرديزى، زينالاخبار، چاپ رحيم رضازاده ملك، تهران 1384ش؛ (11) مسعودى، مروج (بيروت)؛ (12) محمدبن جعفر نرشخى، تاريخ بخارا، ترجمه ابونصر احمدبن محمد قباوى، تلخيص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوى، تهران 1363؛ (13) يعقوبى، تاريخ؛