سروج، ، شهرى در تركيه، در جنوبغربى استان شانْلى اورفه . اين شهر در غرب شهر بيرهجك و نزديك مرز تركيه با سوريه قرار گرفته است و رودهاى فرات در مغرب، قرمزيچاى در شمالغربى و قرهچاى در مشرق و شمال آن جارياند. شهر سروج با راههاى شوسه به مركز استان در شمال شرقى و شهر غازى آنْتَپ (غازى عينتاب) در مغرب مرتبط است (>اطلس جغرافيايى تركيه< ، ص 23ـ24، نقشه ـ91، 110ـ111؛ >اطلس جامع تايمز< ، نقشه 37).
نام قديم آن باتْنه و از جمله شهرهاى ديار مضر در سرزمين جزيره، در عراق قيد شده است (سامى، ذيل «سروچ»؛ ابنخرداذبه، ص 73؛ ابنحوقل، ص230؛ مقدسى، ص 137؛ ابوالفداء، ص 276). شهر سروج بر سر راه سميساط و كاروانهايى واقع بود كه از حرّان و ادسا، عازم جسرمنبج ميشدند (ابنحوقل، همانجا؛ لسترنج ، ص 108، 125؛ نقشه مقابل ص 86).
در سال 17، عياضبن غنم پس از فتح رقه، رُها، حرّان و سميساط، سروج را گشود و با آنها همانند اهالى رها، صلح كرد (واقدى، ص 373؛ بلاذرى، ص 241؛ مونس، ص 129؛ قس سيوطى، ص 158، كه فتح سروج را در سال 16 ضبط كرده است). ابنفقيه همدانى خراج سروج را ششصد هزار درهم برآورد كرده است (ص 136) و اصطخرى به حاصلخيزى و فراوانى ميوه بهويژه انگور در اين شهر ــ كه تا حرّان يك روز فاصله داشته ــ اشاره نموده است (ص 78).
ابنحوقل سروج را از شهرهاى ديار مضر و سرزمين جزيره بهشمار آورده و ضمن تكرار سخنان اصطخرى، به كثرت مويز آن و اينكه مردم از آن رب مويز تهيه ميكردند، اشاره كرده است (ص230). مقدسى در قرن چهارم، كفرزاب و كفرسيرين را از نواحى سروج ضبط كرده است (ص 54، 137) و در كتاب حدودالعالم نيز اين شهر آبادان وصف شدهاند (ص 157).
در قرن پنجم، بكرى سروج را از كورههاى جزيره (ج 1، ص 497) و در قرن ششم ادريسى آن را از اقليم چهارم از ديار مضر با ميوههاى فراوان توصيف كرده است (ج 2، ص 642، 665). در اين قرن، ابنسعيد مغربى اشاره كرده كه در مقامات حريرى، كه سروج منتسب به ابيزيد سروج دانسته شده و شهر داراى آب و باغهاى فراوان و ميوههايى چون انار، به، گلابى و هلو وصف شده است (ابنسعيد، ص 155؛ شريشى، ج 4، ص 226؛ ابنجبير، ص 222). ياقوت حموى علاوه بر نقل مطالب نويسندگان سلف، با مدايحى در باب سروج اين شهر را ستوده است (ياقوت حموى، 1965، ذيل «سروج»). ابنجبير در كتابش رحله نوشته است، وقتى از شام به سوى فرات ميروند سروج مقابل شهر بيضاء مشاهده ميشود. او نيز مانند جغرافينگاران پيشين از باغها و آبهاى روان شهر ياد كرده است (ص 222ـ223).
سروج به علت موقعيت مرزى در معرض حملات روميان و صليبيان قرار گرفته بود. در 422 (اواخر دوران آلبويه)، نصرةالدولةبن مروان (از مشاهير حكام بنيمروان) بر سر تسلط رها با روميان وارد جنگ شد. روميان در دو برج شهر مقاومت كردند، سپاهيان ابنمروان را شكست دادند و وارد قلمرو مسلمانان شدند. مسلمانان ناچار با تسليم سروج و حرّان و پرداخت خراج به آنان مصالحه كردند (ابناثير، ج 9، ص 413). سروج در آستانه حمله صليبيها به جزيره، در دست حكام بنيارتق بود و بهسبب دارا بودن مناطق حاصلخيز، اهميت بازرگانى بالايى داشت (جنزورى، ص 81). نورالدوله بلكبن بهرام ارتقى، معروف به بلاس/ بالاس، حاكم ستمگر و بيتدبير سروج بود. در اين زمان، اكثر ساكنان شهر غيرمسلمان بودند و مسلمانانِ كمى در آن بهسر ميبردند (ابناثير، ج10، ص 324ـ325؛ صورى، ج 1، ص 264، ج 2، ص 29؛ خليل، ص 205). از آنجا كه فتح سروج موجب تضمين رفتوآمد صليبيها ميان رها و انطاكيه و امنيت رها ميشد، بالدوين، سردار صليبى، كه در پى ايجاد مملكتى در مشرق بود، از سپاه اصلى فرنگها جدا شد و به سوى سروج حركت كرد. بلكبن بهرام ارتقى هم كه ميپنداشت بالدوين ماجراجويى بيش نيست، از وى عليه اعراب و دشمنانش يارى خواست. بالدوين به سروج تاخت و مردم كه از حضور وى بيمناك شده بودند، تسليم او شدند و جزيه پرداختند و از اين تاريخ سروج جزو اميرنشينهاى صليبى رها شد (صورى، ج 1، ص 264ـ265، ج 2، ص 29ـ30؛ جنزورى، ص 83؛ خليل، همانجا).
در 494/1100، سقمانبن ارتق كوشيد سروج را كه يكى از سنگرهاى مهم بنيارتق بهشمار ميآمد بازپس گيرد، ولى بهرغم صدماتى كه به بالدوين و نگهبان پادگان فرنگها در سروج، وارد ساخت، سرانجام سپاه ارتقيها به سبب رسيدن نيروهاى كمكى تانكرد، امير صليبيان، شكست خوردند و بالدوين بسيارى از اهالى سروج را كشت و زنانشان را اسير گرفت و اموالشان را غارت كرد (ابناثير، ج 1، ص 325؛ رانسيمان ، ج 1، ص 209ـ211؛ خليل، ص210؛ جنزورى، ص 82ـ88).
سروج تا 539 تحت تسلط صليبيان بود. پس از مرگ صلاحالدين ايوبى، فرزندانش بر سر املاك پدر نزاع داشتند و سروج با چند شهر ديگر به يكى از آنان (افضل) تعلق گرفت. پس از حملات مغول، شهر حالت متروك بهخود گرفت (ابناثير، ج 11، ص 98؛ رشيدالدين فضلاللّه، ج 1، ص 408، 410ـ411، ج 2، ص 1526ـ1527)، بهطورى كه ابوالفداء در 732 سروج را شهرى خراب ذكر كرده است (ص 277).
در عصر عثمانيها، سروج جزو سنجق اورفا از ولايت حلب بهشمار ميرفت و مركز قضا محسوب ميشد، ولى با داشتن يك ناحيه و 318 روستا، فقط 500،1 تن سكنه داشت كه تركيبى از مسلمانان و مسيحيان بودند (سامى، همانجا؛ جواد، ذيل «سروج»؛ >عثمانلى اطلسى< ، ص 88).
سروج بسيار حاصلخيز بود و انواع حبوبات در آنجا توليد و صادر ميشد. چراگاههاى زيادى داشت و نوع خاصى از گوسفندان و اسبهاى زيبا و ديگر حيوانات اهلى در آنجا پرورش مييافت. توليد صنايع دستى، از جمله گليم، فرش و سجاده در سروج رونق داشت. در اين قضا سه مسجدجامع، دو مسجد، 22 دكان و يك نانوايى وجود داشته و دو مجسمه شير از مرمر سياه نيز در نزديكى شهر قرار داشته است (سامى؛ جواد، همانجاها).
از علما و ادباى شهر ميتوان به ابوالفوارس ابراهيم بن حسين سروجى خطيب اشاره نمود كه از ابوعبداللّه محمدبن حماد بصرى سماع كرده و ابوالقاسم هبةاللّهبن عبدالوارث شيرازى از وى روايت كرده است (ياقوت حموى، 1965، ذيل «سروج»). گفته شده است كه ابوزيد سروجى، قهرمان داستانهاى مقامات حريرى، شخصى به نام مطهربن سالار از اهالى سروج بوده و بيان فصيح و بليغ داشته و به اعتراف فضلاى بصره در فضل و فصاحت از همگان برتر بوده است (ابنخلّكان، ج 4، ص 264؛ ياقوت حموى، 1993، ج 5، ص 2203ـ2204). حريرى مقامه حراميه (مقامه 48) را پس از ديدار با او نوشته و ديگر مقامات را نيز بر سبك مقامه مذكور خلق كرده است (شريشى؛ ابنخلّكان، همانجاها).
منابع : (1) ابناثير، الكامل فيالتاريخ، بيروت 1385ـ1386/ 1965ـ1966، چاپ افست 1399ـ1402/1979ـ1982، ج 13، ابنجبير، رحله، بيروت 1404/1984؛ (2) ابنحوقل، صورهالارض، چاپ كرامرس، ليدن 1938؛ (3) ابنخرداذبه، المسالك و الممالك، چاپ دخويه، ليدن 1967؛ (4) ابنخلكان، وفيات الاعيان و انباء ابناءالزمان، چاپ احسان عباس، بيروت 1968ـ1977، ابنفقيه همدانى، مختصر كتابالبلدان، چاپ دخويه، ليدن 1967، ابوالفداء، تقويمالبلدان، چاپ رينور و دسيلان، پاريس 1840؛ (5) محمدبن عبداللّه شريفادريسى، نزهةالمشتاق فى اختراقالافاق، بيروت 1409/1989؛ (6) اصطخرى، المسالك و الممالك، چاپ دخويه، ليدن 1967؛ (7) ابى عبيدبكرى، المسالك والممالك، چاپ ادريانخان ليوفن و اندريفيرى، تونس 1992؛ (8) احمدبن يحييبن جابربلاذرى، فتوحالبلدان، چاپ عبداللّه انيس الطباع، عمرانيس الطباع بيروت 1407/1987م؛ (9) عليه عبدالسميع جنزورى، امارة الرهاالصليبيه، قاهره 2001؛ (10) على جواد، عثمانيه تاريخ و جغرافيا لغاتى، محمود يك قطبعه سى، 1313؛ (11) حدودالعالم من المشرق اليالمغرب، مؤلف مجهور، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1340؛ (12) عماالدين خليل، الايارات الارتقيه فيالجزيره والشام، مؤسسه الرساله، بيروت 1400/1980؛ (13) رشيدالدين فضلاللّه همدانى، جامعالتواريخ، چاپ محمد روشن و مصطفى موسوى، تهران 1373ش. سامى، قاموسالاعلام، استانبول 1311؛ (14) جلالالدين ابوالفضل السيوطى، تاريخ الخلفاء منالخلافه الراشده اليسنه 902، چاپ رضوان جامع رضوان، قاهره 1425/2004؛ (15) ابيالعباس احمدبن عبدالمؤمن القيسى الشريشى، شرح مقامات الحريرى البصرى، چاپ محمد عبدالمنعم خفاجى، بيروت (بيتا)، المكتبه الثقافه، وليم الصورى، الحروب الصليبيه، ترجمه تعليق حسن حبيش، قاهره 1991ـ1995؛ (16) ابنسعيد مغربى، كتابالجغرافيا، چاپ اسماعيلالعربى، بيروت 1970؛ (17) محمدبن احمد مقدسى، احسنالتقاسيم فى معرفه الاقاليم، چاپ دخويه، ليدن 1877، چاپ افست 1967؛ (18) حسين مؤنس، اطلس تاريخالاسلام، قاهره 1407/1987؛ (19) ابيعبداللّه محمدبن عمربن واقد الاسلمى الواقدى المدنى، فتوحالشام، بيروت، 1425/2004؛ (20) ياقوت حموى، معجمالادباء (ارشاد الاريب الى معرفه الاديب) چاپ احسان عباس بيروت 1993، همو، معجمالبلدان، چاپ فرديناند و وستنفلد، لايپزيك 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛
(21) Le Strange, The land of the eastern caliphete, Combridy, 1930; (22) Osmanli Atlas Rehmi Tekin-Yesar Bas, Istenbul 2003; (23) Steven Runciman, A history the crusades, Peayuin bcoks (reprinted 1930); (24) The Times Comprehensive Atlas of the World Landon, 2005.