سراجالدوله ميرزا محمود، ، نواب بنگال در قرن دوازدهم هجرى. ميرزامحمود منصورالملك، مشهور به سراجالدوله شاه قليخان بهادر، در 1146 به دنيا آمد. وى نوۀ دخترى على ورديخان مهابت جنگ، نواب بنگال و ناظم مقتدر صوبه (ايالت)هاى بنگال و بهار و اوريسه، بود (طباطبايى، ج 2، ص 489، 495؛ سليماله، ص 123؛ بوريج، ج 1، ص530). پدر سراجالدوله، زينالدين احمدخان احترامالدوله مشهور به هيبت جنگ، برادرزادۀ على ورديخان و نايب ناظم صوبه عظيمآباد بود و از اركان حكومت بنگال به شمار ميرفت كه در شورش افغانها كشته شد (طباطبايى، ج 2، ص 495، 560؛ بوريج، همانجا).
خانوادۀ سراجالدوله همگى اهل حكومت و سياست بودند (رجوع کنید به طباطبايى، ج 2، ص 495). على ورديخان، نياى سراجالدوله، به وى علاقۀ بسيار داشت. چشمپوشى على ورديخان و سايرين از رفتارهاى نادرست سراجالدوله، او را به فردى فحاش، قسىّالقلب، نابردبار و بعدها حاكمى بيتدبير و مستبد تبديل كرد (رجوع کنید به طباطبايى، ج 2، ص 584، 595؛ سليم، ص 363ـ364؛ نهرو، ص 631).
اولين مقام دولتى سراجالدوله، نيابت نظامت عظيمآباد بود كه بعد از مرگ پدرش، به نام او شد و چون كم سن و سال بود، راجه جانكى رام به نيابت از او ادارۀ امور را به دست گرفت (سليم، ص 360). سپس، على ورديخان در 1166 سراجالدوله را جانشين خود در مسند نظامت بنگال معرفى كرد و بدين وسيله او را براى مقابله با مخالفان خود برگزيد. مخالفان على ورديخان عبارت بودند از: برادرش محمد شهامتخان (حاكم داكا)، شوكت جنگ (فوجدار پورينه)، و فرزند برادر درگذشتهاش، سعيد احمدخان صولت جنگ (سليم، ص 259، 366؛ بوريج، ج 1، ص 531). پس از فوت على ورديخان در 9 رجب 1169 و بنابر وصيتش، سراجالدوله جانشين او شد (طباطبايى، ج 2، ص 608، 620؛ قس كرمعلى، ص 218؛ بوريج، ج 1، ص 531).
سراجالدوله مقامات حكومتى را تغيير داد كه درنتيجۀ آن، اشراف و ديوان سالاران بنگال با او دشمن شدند. ازسوى ديگر، وى با انگليسيها و امتيازات ويژۀ تجارى كمپانى هند شرقى مخالف بود. در آغاز، اين امتيازات را كه دستك ناميده ميشدند لغو كرد و با فرستادگان دولت فرانسه كه خواهان نفوذ در هند بودند نيز مخالفت كرد. در جنگهاى او با فرانسويان، حيدرعلى بهادرخان نيز او را همراهى كرد (ميرحسين عليكرمانى، نسخه خطى كتابخانه پتنه شماره 8880؛ بوريج، ج 1، ص 537). در مرشدآباد (پايتخت بنگال)، ميرمحمد* جعفرخان بخشى در رأس مخالفان او قرار گرفت. بيبى گهستى بيگم، خالۀ بزرگ سراجالدوله، از ميرمحمد جعفر حمايت كرد. بيبى گهستى در پايتخت داراى نفوذ، قدرت و ثروت فراوان بود و شمارى از مردان سياسى و نظامى را در كنار خود داشت (طباطبايى، ج 2، ص 608، 620ـ621؛ بوريج، ج 1، ص 532). سراجالدوله در پى از ميان برداشتن مخالفان خود برآمد. وى نخست دارايى بيبى گهستى بيگم را ضبط كرد و او را تحت نظر قرار داد (رجوع کنید به طباطبايى، ج 2، ص 620ـ621؛ كرمعلى، ص 220ـ221)، اما سوءظنش به ميرمحمد جعفرخان افزوده شد، بااينحال، او را در مقام خود باقى گذاشت و امور ادارى را به عهدۀ راجه موهن لعل نهاد. موهن لعل نيز افراد زيادى را بركنار كرد و خويشان خود را به كار گماشت و بر عدۀ مخالفان حكومت افزود (سليم، ص 346؛ كرمعلى، ص 249ـ250).
آنگاه، سراجالدوله نمايندۀ خود، راجا رام نراين سينگ ، را به كلكته (مركز تجارى انگليسيها) فرستاد و از كمپانى هند شرقى خواست قلعههاى خود را، كه بدون اجازۀ حكومت بنگال برپاكرده بودند، خراب و افراد ناراضى از حكومت بنگال را از كلكته اخراج كنند (طباطبايى، ج 2، ص 621؛ بوريج، ج 1، ص 534). مأموران كمپانى درخواستهاى سراجالدوله را نپذيرفتند و نراين سنگ را با توهين از كلكته اخراج كردند. سراجالدوله نيز در 1169 به كلكته حمله و آنجا را تصرف كرد. برخى از انگليسيها كشته شدند و بعضى ديگر با كشتيهايشان گريختند. شهر و بازار كلكته به غارت رفت. سراجالدوله نام كلكته را به علينگر يا بندر خدا تغيير داد. سپس، راجه مانكچند را مأمور حفاظت از كلكته كرد و به مرشدآباد بازگشت (سليم، ص 366). در تصرف كلكته، لشكر سراجالدوله متهم به قتلعام اسيران انگليسى شدهاند و گفته شده است كه بنگاليها بسيارى از اسيران انگليسى را در اتاقى كوچك و بيروزنه حبس كردند كه منجر به خفگى و مرگ آنها شد (بوريج، ج 1، ص 543، 545). اين واقعه كه به فاجعۀ سياهچال مشهور است، در منابع تاريخى هندى و اسلامى نقل نشده است. تنها، در الحاقيۀ آخر كتاب تاريخ بنگاله مهابت جنگى به قتلعام انگليسيها اشاره شده است كه اين الحاقيه هم مشكوك است. نهرو اين واقعه را ساخته انگليسيها دانسته است (ص 632).
ميرمحمد جعفرخان و ديگر مخالفان سراجالدوله از آغاز حكومت او با شوكت جنگ (پسرعموى سراجالدوله) مكاتبه داشتند و او را به مخالفت و جنگ با سراجالدوله تحريك ميكردند. همچنين، عدهاى از سرداران ناراضى كه از مرشدآباد گريخته و به پورينه پناه برده بودند نيز بر آتش اختلاف پسر عموها، كه با هم رقابت خانوادگى داشتند، ميدميدند (طباطبايى، ج 2، ص 624). درنتيجه، شوكت جنگ اقدام نظامى در اطراف پورينه را آغاز كرد و مخالفت خود با سراجالدوله را علنى ساخت (رجوع کنید به كرمعلى، ص 230). سراجالدوله به سوى پورينه حركت كرد و فرماندهى جنگ را به راجه موهن لعل سپرد. شوكت جنگ در جنگى در نزديكى پورينه كشته شد و راجه موهن لعل پسر خود را به جانشينى او منصوب كرد (سليم، ص 367ـ369).
اندكى پس از جنگ پورينه، نيروهاى انگليسى به فرماندهى كلنل كلايو كلكته را تصرف كردند(كرمعلى، ص 242ـ243). سراجالدوله در 12 ربيعالآخر 1170، بار ديگر به كلكته لشكر كشيد. انگليسيها به بهانۀ مذاكره، به تحقيق دربارۀ لشكر بنگال پرداختند و از توان اين لشكر و محل استقرار آن آگاه شدند. با استقرار لشكر بنگال در بيرون شهر، انگليسيها با شبيخونى، پس از كشتن بسيارى از سربازان بنگالى و ايجاد هرج و مرج و ترس پيروز شدند (طباطبايى، ج 2، ص 634ـ635). سراجالدوله با آنكه توان مقابله با انگليسيها را داشت، اما ناچار صلح كرد و غرامت حمله به كلكته را نيز پذيرفت و از آنجا بازگشت (كرمعلى، ص 244ـ245).
بعد از اين شكست، سراجالدوله بيشازپيش به ميرمحمدجعفرخان بدگمان شد و او را از مقام فرماندهى سپاه بركنار و عبدالهاديخان را به جاى او منصوب كرد (همان، ص 249). ميرمحمد جعفرخان و جگت سيته و راجه دلبهرام، نامههايى براى انگليسيها فرستادند و آنها را به جنگ با سراجالدوله و تصرف مرشدآباد تشويق كردند (طباطبايى، ج 2، ص 637). انگليسيها پس از شكست دادن فرانسويها، زمان را براى گسترش سلطۀ خود در بنگال مناسب ديدند. نيروهاى انگليس، كه بيشتر از سه هزار تن نبود، به فرماندهى كلايو به سوى مرشدآباد حركت كردند. سراجالدوله، كه به سبب شكست اخيرش در كلكته از انگليسيها ميترسيد، در اقدامى عجيب و دور از تدبير، ميرمحمدجعفرخان و اطرافيان او را (با وجود آشكار بودن روابط آنها با انگليس) به مقامهايشان بازگرداند (كرمعلى، ص 253ـ254). ميرمحمدجعفر فرماندهى سپاه را برعهده گرفت و راجه دلبهرام، مخالف مشهور سراجالدوله، با جمعى از لشكريان بنگال به مقابله با انگليسيها رفت. او سرداران و نظاميان بيطرف را با خود همراه كرد و با انگليسيها كنار آمد (رجوع کنید به طباطبايى، ج 2، ص 637).
در نبردى كه در 5 شوال 1170 در پلاسى روى داد، انگليسيها توانستند از خيانت ميرمحمدجعفرخان و اطرافيانش به سراجالدوله استفاده كنند و ارتش نواب بنگال را شكست دهند (كرمعلى، ص 255ـ258؛ آنتونووا و ديگران، ص 23). سراجالدوله از ميدان جنگ گريخت و چند روز بعد در مرشدآباد دستگير شد. وى در 1170، به دستور انگليسيها و بهدست عوامل ميرمحمد جعفرخان به قتل رسيد. حكومت سراجالدوله يك سال و چهار ماه طول ك شيد (سليم، ص 373ـ374). جنازه او را از هودج آويختند و در شهر گرداندند و در مقبره نواب مهابت جنگ دفن كردند.
انگليسيها بعد از پيروزى در پلاسى، به سوى مرشدآباد حركت كردند و بعد از غارت خزانۀ بنگال، ميرمحمد جعفرخان را به عنوان نواب جديد بنگال به جاى سراجالدوله نشاندند (طباطبايى، ج 2، ص 640، 641؛ سليم، ص 373ـ374؛ كرمعلى، ص 260ـ264، 266). نبرد كوچك پلاسى از آن جهت در تاريخ هند شهرت و اهميت دارد كه در نتيجۀ آن، سرنوشت بنگال را كمپانى انگليسى هند شرقى در دست گرفت و تسلط بر بنگال مقدمۀ استعمار سراسر هند از سوى انگليس بود (نهرو، ص 632).
منابع : (1) ك. آنتونوا و گ. بونگاردلوين و گ.گ. كوتوفسكى، تاريخ نوين هند، ترجمه پرويز علوى، تهران: 1361ش؛ (2) غلامحسين سليم، رياضالسلاطين، چاپ مولوى عبدالحق عابد، كلكته 1890؛ (3) غلامحسينخان طباطبايى، سيرالمتأخرين، نولكشور، (بيتا)؛ (4) كرمعلى، تاريخ بنگال و بهار يا مظفرنامه، پيشكش شايستهخان، خدابخش لائبررى، پتنه، (بيتا.)؛ (5) ميرحسين على كرمانى، نشانى حيدرى، نسخه خطى كتابخانه پتنه، شماره 8880؛ (6) جواهر لعلنهرو، نگاهى به تاريخ جهان، ترجمه محمود تفضلى، بخش اول، تهران، 1377ش؛
(7) Henry Beveridge, Comprehensive history of India, civil, Millitary, and social, London 1971.