responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 5390

 

چپ و چپگرایی در جهان‌ عرب‌ ، آشنایی‌ جهان‌ عرب‌ با سوسیالیسم‌، هم‌زمان‌ با حمله فرانسویان‌ به‌ مصر و آگاهی‌ عربها از مباحث‌ و مسائل‌ جدید جهان‌غرب‌ صورت‌ گرفت‌ (رجوع کنید به صیرفی‌، ص‌ 296)، حتی‌ برخی‌ آموزه‌های‌ رفاعه‌ رافع‌ طهطاوی‌ *در سده سیزدهم‌/ نوزدهم‌ نیز صبغه‌ای‌ از چپ‌گرایی‌ سوسیالیستی‌ داشت‌ (مصطفی‌ عبدالغنی‌، ص‌ 46). اصطلاح‌ سوسیالیسم‌ در نیمه اول‌ قرن‌ چهاردهم‌/ بیستم‌ وارد ادبیات‌ سیاسی‌ جهان‌عرب‌ شد و این‌ امر با تأسیس‌ احزاب‌ كمونیست‌ در جهان‌عرب‌ شكل‌ گرفت‌ كه‌ نخستین‌ آنها حزب‌ كمونیست‌ تونس‌ (حزب‌الشیوعی‌ التونسی‌) بود كه‌ در 1337/1919، به‌ عنوان‌ شاخه فرعی‌ حزب‌ كمونیست‌ فرانسه‌ ، آغاز به‌ فعالیت‌ كرد (نابلسی‌، ج‌ 1، ص‌ 233). آنچه‌ سبب‌ گرایش‌ اندیشمندان‌ جهان‌ عرب‌ به‌ آموزه‌های‌ چپ‌ شد آن‌ بود كه‌ در توضیح‌ برخی‌ مشكلات‌ معاصر و یافتن‌ راه‌حلی‌ برای‌ آنها نمی‌توانستند به‌ ظاهر سخن‌ شریعت‌ اكتفا كنند و یاری‌ جستن‌ از آموزه‌های‌ جدید در این‌ میان‌ ناگزیر بود. از سوی‌ دیگر، لیبرالیسم‌ راه‌ مناسبی‌ پیش‌ روی‌ دین‌مداران‌ مسلمان‌ نمی‌گذاشت‌، بدین‌سبب‌ برخی‌ از آنان‌ به‌ آموزه‌های‌ سوسیالیستی‌ روی‌ آوردند و گروهی‌ متأثر از ماركسیسم‌ شدند (عروی‌، 1999، ص‌ 171). افزون‌ بر آن‌، اندیشه‌های‌ ماركسیستی‌ با جامعه پرمشكل‌ و عقب‌مانده جامعه عرب‌ همساز بود و به‌ پرسش‌ از سرچشمه سرمایه‌داری‌ پاسخ‌ می‌داد، كه‌ هم‌زمان‌ به‌ معنای‌ رد این‌ نظام‌ بود و پدید آمدن‌ سرمایه‌داری‌ پیشرفته غرب‌ را به‌ بهای‌ عقب‌ماندگی‌ شرق‌ و تاراج‌ ثروت‌ آن‌ می‌دانست‌ (همان‌، ص‌ 177). به‌ هر ترتیب‌، این‌ تأثیرپذیری‌ به‌تدریج‌ عمیق‌تر و سامانمندتر شد تا آنكه‌ در آغاز سده چهاردهم‌/ بیستم‌ موجی‌ از افكار سوسیالیستی‌ و كمونیستی‌ در جهان‌ عرب‌ پدید آمد (رجوع کنید به مصطفی‌ عبدالغنی‌، همانجا).

شبلی‌ شمیل‌ *، مسیحی‌ لبنانی‌تبار مقیم‌ مصر، اولین‌ مروّج‌ سوسیالیسم‌ در جهان‌ عرب‌ بود (خدوری‌، ص‌ 103). وی‌ با انتقاد از معادل‌ عربی‌ سوسیالیسم‌، یعنی‌ «اشتراكیه‌»، و تأكید بر نارسایی‌ معنایی‌ آن‌، واژه «اجتماعیه‌» را پیشنهاد كرد (شرابی‌، ص‌ 176؛ عنایت‌، 1356 ش‌، ص‌ 54). سوسیالیسمی‌ كه‌ وی‌ از آن‌ سخن‌ می‌گفت‌، نه‌ بر پایه مالكیت‌ دولتی‌ و لغو مالكیت‌ خصوصی‌، بلكه‌ بر این‌ اساس‌ بود كه‌ منبع‌ درآمد افراد باید كار آنها باشد و دولت‌ فقط‌ باید عدالت‌ را تضمین‌ كند (خدوری‌، ص‌ 103ـ104؛ ماهر شریف‌، ص‌ 19). فرح‌ انطون‌ * نیز نخستین‌ كسی‌ بود كه‌ در مجله خود، الجامعه‌ ، نویسندگان‌ اروپایی‌، همچون‌ ماركس‌ و تولستوی‌، را به‌ خوانندگان‌ عرب‌ معرفی‌ كرد (ابوحمدان‌، ص‌ 17؛ شرابی‌، ص‌ 149). وی‌ كه‌ پس‌ از سفر به‌ ایالات‌ متحده‌ در 1322/1904، به‌ اندیشه‌های‌ چپ‌گرایان‌ متمایل‌تر شده‌ بود، اعتقاد داشت‌ نابرابری‌ و ستم‌ اجتماعی‌ مستقیماً ریشه‌ در نظام‌ اقتصادی‌ سرمایه‌داری‌ دارد و سوسیالیسم‌ تنها راه‌ رهایی‌ جامعه بشری‌ است‌ (ابوحمدان‌، ص‌ 29؛ شرابی‌، ص‌ 176ـ177).

یعقوب‌ صروف‌ نیز از جمله‌ اندیشمندانی‌ بود كه‌ از برخی‌ آموزه‌های‌ سوسیالیستی‌ حاكم‌ بر اروپای‌ پایان‌ سده سیزدهم‌/ نوزدهم‌ اثر گرفت‌ و این‌ تأثیر به‌ خوبی‌ در داستان‌ او به‌ نام‌ فتاه مصر (دختر مصر) نمودار شد (شرابی‌، ص‌170). سلامه‌ موسی‌ نیز، كه‌ از كارل‌ ماركس‌ به‌ عنوان‌ آموزگار و راهنمای‌ خویش‌ نام‌ می‌بُرد و آثار او و برنارد شاو را خوانده‌ بود (عروی‌، 1999، ص‌ 57)، در اروپا با سوسیالیسم‌ آشنا شد و پس‌ از بازگشت‌ به‌ كشورش‌، در كتابچه‌ای‌ معنی‌ و اصول‌ اساسی‌ سوسیالیسم‌ را توضیح‌ داد و از لغو مالكیت‌ خصوصی‌ و از حق‌ انحصاری‌ دولت‌ در مالكیت‌ سخن‌ گفت‌. گویا وی‌ به‌گونه‌ای‌ از سوسیالیسم‌ نظر داشت‌ كه‌ برای‌ همه‌ درآمد مساوی‌ ایجاد نمی‌كرد، اما به‌ همه‌ فرصتهای‌ برابر می‌داد (خدوری‌، ص‌ 104ـ105). به‌ عبارت‌ دیگر، سلامه‌ موسی‌ اندیشه‌های‌ ماركس‌ و افكار سوسیالیستی‌ اصلاح‌طلبانه برنارد شاو را باهم‌ تلفیق‌ كرد. او معتقد بود كه‌ برای‌ برپایی‌ نظام‌ سوسیالیستی‌ در مصر، ابتدا باید نظام‌ پارلمانی‌ دموكراتیك‌ وجود داشته‌ باشد (ماهر شریف‌، ص‌ 21). بطرس‌ بستانی‌ *شاید نخستین‌ كسی‌ باشد كه‌ در دایره المعارف‌ خود به‌ صورت‌ روشمند به‌ بیان‌ ویژگیهای‌ سوسیالیسم‌ و تحلیل‌ آموزه‌های‌ ماتریالیستی‌ آن‌ پرداخت‌ و از سرچشمه‌های‌ فكری‌ متفاوت‌ آن‌ سخن‌ گفت‌ (رجوع کنید به شرابی‌، ص‌ 169). جرجی‌ زیدان‌ *، یكی‌ دیگر از اندیشمندان‌ مسیحی‌، مقالات‌ متعددی‌ درباره سوسیالیسم‌ نوشت‌. از دید او، سوسیالیسم‌ آموزه‌ای‌ به‌ قدمت‌ بشریت‌ است‌ كه‌ هم‌ پشتوانه اخلاقی‌ و هم‌ پشتوانه علمی‌ دارد. او سوسیالیسم‌ را در پرتو دو ارزش‌ اساسی‌، یعنی‌ عدالت‌ و ترقی‌، تعریف‌ كرده‌ و بر آن‌ است‌ كه‌ سوسیالیسم‌ تنها راهی‌ است‌ كه‌ می‌تواند با ایجاد عدالت‌، جامعه نامتعادل‌ را به‌ حالتی‌ از تعادل‌ برساند. وی‌ پس‌ از سفر به‌ اروپا اعتقاد پیدا كرد كه‌ سوسیالیسم‌ از جنبشی‌ كه‌ هدفش‌ دگرگون‌سازی‌ نظم‌ موجود بود، به‌ جنبشی‌ اصلاح‌طلب‌ بدل‌ شده‌ است‌ (همان‌، ص‌ 171، 174).

در جهان‌ عرب‌، در آغاز اغلب‌ اندیشمندانِ سوسیالیست‌ مسیحی‌ بودند. این‌ واقعیت‌ و علل‌ و زمینه‌های‌ آن‌ درخور بررسی‌ است‌. اما مصطفی‌ حسنین‌ المنصوری‌، اندیشمند مسلمان‌، نیز به‌ مطالعه آثار ماركس‌ پرداخت‌ و كتابی‌ به‌ نام‌ تاریخ‌ المذاهب‌ الاشتراكیه (تاریخ‌ مكاتب‌ سوسیالیستی‌) نوشت‌. سوسیالیسم‌ مورد نظر وی‌ در پی‌ ایجاد فرصتهای‌ برابر برای‌ همگان‌ بود و به‌ جنبه‌های‌ مادّی‌ زندگی‌ محدود می‌شد و البته‌ لغو مالكیت‌ خصوصی‌ را نمی‌خواست(خدوری‌، ص‌ 106ـ 107).

افزون‌ بر اندیشه سوسیالیستی‌، اندیشه‌های‌ ماركسیستی‌ و كمونیستی‌ نیز از همان‌ آغاز سده چهاردهم‌/ بیستم‌ وارد جهان‌ عرب‌ شد و از دهه 1300 ش‌/ 1920، در كشورهای‌ عرب‌ احزابی‌ شكل‌ گرفتند كه‌ برنامه‌ها و شعارها و حتی‌ نامهایی‌ داشتند كه‌ گرایشهای‌ ماركسیستی‌ در آنها كاملاً روشن‌ بود (مسّوح‌، ص‌360؛ ماهر شریف‌، ص‌ 18)، كه‌ از همان‌ آغاز با مخالفت‌ و واكنش‌ شدید اندیشمندان‌ مسلمان‌ و حتی‌ چپ‌اندیشان‌ غیرماركسیست‌ روبه‌رو شد (رجوع کنید به ابوخلیل‌، ص‌ 15؛ سید ولد اباه‌، ص‌ 98). با وجود این‌، آموزه‌های‌ ماركسیستی‌ در سرزمینهای‌ عرب‌ گسترش‌ یافت‌، كه‌ دلایل‌ گوناگونی‌ داشت‌، از جمله‌ ضعف‌ جامعه‌ و از هم‌ گسیختگی‌ نظام‌ اقتصادی‌ و سیاسی‌ برآمده‌ از حاكمیت‌ طبقات‌ استثمارگر، كه‌ باعث‌ رونق‌ هر آموزه مخالف‌ این‌ وضع‌ می‌شد؛ و انگیزه‌های‌ درونی‌ برخی‌ اقلیتهای‌ غیرعرب‌ كه‌ در مخالفتِ كمونیسم‌ با ملیت‌ و دید جهانی‌ و فراملی‌، نكته‌ای‌ مثبت‌ برای‌ رویارویی‌ با ملیت‌ عرب‌ می‌یافتند (ذوقان‌ قرقوط‌، ص‌ 149ـ151).

برخلاف‌ اندیشمندان‌ مسیحی‌ ــ كه‌ میان‌ آنان‌ شبه‌اجماعی‌ در تأیید آموزه‌های‌ سوسیالیستی‌ وجود داشت‌ ــ اندیشمندان‌ مسلمان‌، در آغاز سوسیالیسم‌ را رد كردند و، جز برخی‌، نظر مثبتی‌ به‌ سوسیالیسم‌ اروپایی‌ نداشتند (همان‌، ص‌ 207ـ 208). آنان‌، علاوه‌ بر نقد سوسیالیسم‌، استدلال‌ می‌كردند كه‌ سوسیالیسم‌ حقیقی‌ و عقلانی‌، همچون‌ دموكراسی‌ حقیقی‌، تنها در اسلام‌ یافت‌ می‌شود (شرابی‌، ص‌ 113ـ114).

اندیشه‌های‌ سوسیالیستی‌ تا پیش‌ از جنگ‌ جهانی‌ اول‌ (1914ـ 1918)، در كشورهای‌ عربی‌ چندان‌ گسترش‌ نیافت‌ تا اینكه‌ پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ اول‌، بر پایه سوسیالیسم‌، احزابی‌ شكل‌ گرفت‌ كه‌ البته‌ در اغلب‌ موارد عنوان‌ حزب‌ سوسیالیستی‌ هم‌ برای‌ آنها به‌كار نرفت‌ (خدوری‌، ص‌ 109). افزایش‌ قدرت‌ احزاب‌ سوسیالیستی‌ و كمونیستی‌ در اروپای‌ غربی‌، نفوذ روز افزون‌ اتحاد جماهیر شوروی‌ و هم‌پیمانان‌ آن‌، به‌ قدرت‌ رسیدن‌ حزب‌ كمونیست‌ در چین‌ و تلفیق‌ اندیشه‌های‌ ناسیونالیستی‌ و سوسیالیستی‌ در برنامه احزابِ به‌ قدرت‌ رسیده‌ در كشورهای‌ تازه‌ استقلال‌یافته آسیایی‌، زمینه‌ساز گسترش‌ اندیشه‌های‌ چپ‌ و تشكیل‌ احزاب‌ بر پایه این‌ اندیشه‌ها در جهان‌ عرب‌ شد (حورانی‌، ص‌ 401ـ402).

شكل‌گیری‌ احزاب‌ كمونیست‌. عزیز میرهَم‌ نخستین‌ سیاستمداری‌ بود كه‌ اندیشه‌های‌ سوسیالیستی‌ را در برنامه یك‌ حزب‌ گنجاند. این‌ اندیشه‌ها، كه‌ البته‌ بسیار ابتدایی‌ بودند، در برنامه كار حزب‌ دموكرات‌ (الحزب‌الدیمقراطی‌) قرار گرفتند (خدوری‌، ص‌ 111). حزب‌ سوسیالیست‌ مصر (الحزب‌ الاشتراكی‌ المصری‌) را نیز عبداللّه‌ عنانی‌، سلامه‌ موسی‌ و حُسْنی‌ عرابی‌ در 1299 ش‌/ 1920 پایه‌گذاری‌ كردند. در همان‌ سالها، آنطوان‌ مارون‌ اتحادیه همگانی‌ كارگران‌ مصر (الاتحاد العام‌ للعمّال‌ المصریین‌) را تشكیل‌ داد كه‌ آن‌ هم‌ جنبشی‌ سوسیالیستی‌ بود (همان‌، ص‌ 112؛ صیرفی‌، ص‌ 296ـ297). پس‌ از آن‌ حسنی‌ عرابی‌، كه‌ از بنیان‌گذاران‌ حزب‌ سوسیالیست‌ مصر نیز بود، به‌ همراه‌ گروهی‌ دیگر و از جمله‌ ژوزف‌ روزنتال‌، حزب‌ سوسیالیست‌ دیگری‌ را در 1300 ش‌/1921 در اسكندریه مصر پایه‌ریزی‌ كرد كه‌ بعدها حزب‌ كمونیست‌ مصر (الحزب‌ الشیوعی‌ المصری‌) نام‌ گرفت‌. در 1303 ش‌/1924، حكومت‌ سعد زغلول‌ این‌ حزب‌ را غیرقانونی‌ اعلام‌ كرد؛ در نتیجه‌، اعضای‌ آن‌ به‌ فعالیتهای‌ مخفی‌ روی‌ آوردند (خدوری‌، ص‌ 112؛ متولی‌، ص‌ 107). حزب‌ كمونیست‌ علاوه‌ بر مصر، در 1337 / 1919 در فلسطین‌ و در 1303 ش‌/1924 در لبنان‌ پایه‌ریزی‌ شد، كه‌ فعالیتهای‌ آن‌ در فلسطین‌ علنی‌ و در مصر و لبنان‌ مخفیانه‌ بود. این‌ سه‌ حزب‌ به‌ كمینترن‌ پیوستند و در نشر اندیشه‌های‌ كمونیستی‌ و فعالیتهای‌ كارگری‌ كوشیدند (خدوری‌، ص‌ 124ـ125).

حزب‌ كمونیست‌ سوریه‌ نیز در 1314 ش‌/1935 تأسیس‌ و ریاست‌ آن‌ بر عهده جوانی‌ كُرد به‌ نام‌ خالد بكتاش‌ گذاشته‌ شد. این‌ حزب‌ از نیمه دهه 1310 ش‌/1930 تا آغاز جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ (1945ـ1939)، ابتدا در تثبیت‌ جنبش‌ كمونیستی‌ و سپس‌ در گسترش‌ اندیشه‌های‌ كمونیستی‌ به‌ دیگر كشورهای‌ عربی‌، نقش‌ مهمی‌ ایفا كرد (همان‌، ص‌ 127ـ 128؛ ندّاف‌، ص‌ 158ـ160).

حسین‌ الرحال‌ پیش‌گام‌ اندیشه‌های‌ چپ‌ در عراق‌ به‌شمار می‌آید. وی‌ كه‌ در دوران‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ در آلمان‌ به‌ تحصیل‌ مشغول‌ بود، با نوشته‌های‌ ماركس‌ و لنین‌ آشنا شد و پس‌ از بازگشت‌ به‌ بغداد در 1337/1919، به‌ترویج‌ این‌ اندیشه‌ها در بین‌ جوانان‌ عراقی‌ پرداخت‌ (فاضل‌ حسین‌، ص‌ 82ـ83). تحت‌ تأثیر فعالیتهای‌ وی‌، جنبش‌ چپ‌ عراق‌ به‌ صورت‌ مخفیانه‌ از دهه 1930 آغاز شد و نخستین‌ هسته‌های‌ آن‌ در گروه‌ «الاهالی‌» شكل‌ گرفت‌ كه‌ فارغ‌التحصیلان‌ دانشگاه‌ امریكایی‌ بیروت‌ و دانشگاههای‌ بریتانیا و برخی‌ حقوق‌دانان‌ دانشگاه‌ بغداد آن‌ را در 1310 ش‌/1931 پایه‌ریزی‌ كردند (فاروق‌ صالح‌ عمر، ص‌ 236؛ فاضل‌ حسین‌، ص‌ 85ـ86). سپس‌ حزب‌ كمونیست‌ عراق‌ پدید آمد. این‌ حزب‌ به‌ رهبری‌ عبدالقادر اسماعیل‌ و تحت‌ تأثیر فعالیتهای‌ حزب‌ كمونیست‌ سوریه‌ (خدوری‌، ص‌ 128)، در 1311 ش‌/1932 در بغداد و ناصریه‌ فعالیت‌ خود را آغاز كرد، اما نخستین‌ مركز آن‌ را عاصم‌ فلیح‌، كه‌ بعدها نخستین‌ دبیركل‌ حزب‌ كمونیست‌ شد، در 1313 ش‌/1934 در بغداد با نام‌ كمیته مبارزه‌ با استعمار و استثمار (لجنه مكافحه الاستعمار و الاستثمار) تشكیل‌ داد كه‌ روزنامه مخفی‌ كفاح‌الشعب‌ ترجمان‌ (ارگان‌) آن‌ به‌ شمار می‌رفت‌. این‌ روزنامه‌ در 1314 ش‌/1935 به‌ دستور رشید عالی‌ گیلانی‌ * توقیف‌ و پس‌ از آن‌ رهبر حزب‌، یعنی‌ عاصم‌ فلیح‌، زندانی‌ شد. حزب‌ كمونیست‌ عراق‌ پس‌ از تأیید كودتای‌ 1315 ش‌/1936 و با استفاده‌ از اوضاع‌ ناشی‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ و دربند بودن‌ بسیاری‌ از رهبران‌ ملی‌گرای‌ عراق‌، نفوذ بسیاری‌ در عراق‌ به‌ دست‌ آورد (علیوی‌، ص‌ 75ـ76؛ فاروق‌ صالح‌ عمر، ص‌ 237؛ خرسان‌، ص‌ 19ـ21)، اما در 1326 ش‌/1947، دولت‌ به‌شدت‌ آن‌ را سركوب‌ كرد و اعضای‌ بارز آن‌ زندانی‌ و برخی‌ نیز اعدام‌ گردیدند (رجوع کنید به خرسان‌، ص‌ 51ـ53؛ فاضل‌ حسین‌، ص‌ 119ـ120). سركوب‌ شدید جنبش‌ كمونیستی‌ در عراق‌ ادامه‌ داشت‌ تا اینكه‌ عبدالكریم‌ قاسم‌ *نظام‌ پادشاهی‌ را برانداخت‌ و نظام‌ جمهوری‌ را در تیر 1337/ ژوئیه 1958 جانشین‌ آن‌ كرد.

روند تحولات‌ جریانهای‌ چپ‌ در كشورهای‌ عربی‌. جنبش‌ ناسیونالیستی‌ عرب‌ (حركه القومیین‌ العرب‌) سازمان‌ ناسیونالیست‌ و غیرسوسیالیست‌ در لبنان‌ بود كه‌ احزاب‌ چپ‌گرای‌ مهمی‌ از آن‌ منشعب‌ شدند. این‌ سازمان‌ در اوایل‌ دهه 1330 ش‌/ 1950 در دانشگاه‌ امریكایی‌ بیروت‌ تشكیل‌ شد (شلاش‌، ص‌ 45؛ اسماعیل‌، ص‌ 65ـ66). با آغاز دهه 1340ش‌/ 1960 چند شاخه چپ‌گرا از این‌ سازمان‌ منشعب‌ شدند كه‌ همه‌ ایدئولوژی‌ ماركسیستی‌ـ لنینیستی‌ را پذیرفتند. مهم‌ترین‌ این‌ شاخه‌ها عبارت‌ بودنداز:سازمان‌ سوسیالیستهای‌ لبنان‌(منظّمه الاشتراكیین‌اللبنانیین)؛ حزب‌ عمل‌ سوسیالیستی‌ عرب‌ (حزب‌العمل‌ الاشتراكی‌العربی‌)؛ جبهه خلق‌ برای‌ آزادی‌ فلسطین‌ (الجبهه الشعبیه لتحریر فلسطین‌)؛ جبهه دموكراتیك‌ خلق‌ برای‌ آزادی‌ فلسطین‌ (الجبهه الشعبیه الدیمقراطیه لتحریر فلسطین‌)؛ و جبهه انقلابی‌ خلق‌ برای‌ آزادی‌ فلسطین‌ (الجبهه الشعبیه الثَوْریه لتحریر فلسطین‌؛ اسماعیل‌، ص‌ 65). كمال‌ جنبلاط‌ نیز حزب‌ سوسیالیست‌ مترقی‌ (حزب‌ التقدمی‌ الاشتراكی‌) را در 1327 ش‌/ 1948 تأسیس‌ كرد، كه‌ در زمینه اقتصادی‌، از مشی‌ ماركسیستی‌ جانبداری‌ می‌كرد و به‌طور فزاینده‌ای‌ به‌ ایدئولوژی‌ ماركسیستی‌ و تجربه شوروی‌ در ایجاد سوسیالیسم‌ گرایش‌ یافت‌. این‌ حزب‌ تنها حزب‌ چپ‌گرای‌ لبنان‌ بود كه‌ در مجلس‌ نمایندگانی‌ داشت‌ (اسماعیل‌، ص‌ 55ـ 58).

از جمله‌ جریانهای‌ مهم‌ چپ‌گرا در مصر، جمعیت‌ مصر جوان‌ (جمعیه مصر الفتاه) بود كه‌ در 1316 ش‌/ 1937 به‌ حزب‌ مصر جوان‌ (مصر الفتاه)، و در 1328 ش‌/ 1949 به‌ حزب‌ سوسیالیست‌ (الحزب‌ الاشتراكی‌) بدل‌ شد و پایه‌گذار آن‌ احمد حسین‌، یكی‌ از الگوهای‌ فكری‌ و آموزگاران‌ جمال‌ عبدالناصر *، بود (حجلاوی‌، ص‌ 61، پانویس‌ 148). گروههای‌ ماركسیستی‌ مصر و از جمله‌ حزب‌ كمونیست‌، از مؤیدان‌ كودتای‌ تیر 1331/ ژوئیه 1952 افسران‌ آزاد بودند، اما كم‌كم‌ رو در روی‌ جمال‌ عبدالناصر قرار گرفتند. مهم‌ترین‌ اختلاف‌ جنبش‌ كمونیستی‌ و جمال‌ عبدالناصر در مورد دموكراسی‌ و ملی‌گرایی‌ عرب‌ بود. كمونیستها معتقد بودند كه‌ عبدالناصر اصول‌ دموكراتیك‌ را رعایت‌ نمی‌كند (رفعت‌ سیداحمد، ص‌ 619ـ620). همچنین‌ آنان‌، به‌سبب‌ داشتن‌ اندیشه‌های‌ انترناسیونالیستی‌، با ملی‌گرایی‌ عرب‌ مخالف‌ بودند و آن‌ را برگرفته‌ از نظام‌ سرمایه‌داری‌ و مورد حمایت‌ آن‌ می‌دانستند. این‌ اختلافات‌ به‌ برخورد شدید عبدالناصر با كمونیستها انجامید كه‌ در آن‌ برخی‌ سران‌ حزب‌ كمونیست‌، مانند شهدی‌ عطیه‌، به‌ قتل‌ رسیدند (همان‌، ص‌ 628ـ631). هم‌زمان‌ با تصمیم‌ جمال‌ عبدالناصر برای‌ انحلال‌ همه احزاب‌ و تشكیل‌ حزب‌ اتحادیه سوسیالیستی‌ عرب‌ (حزب‌الاتحاد الاشتراكی‌ العربی‌)، دوران‌ سخت‌ حزب‌ كمونیست‌ مصر نیز آغاز شد، اما این‌ به‌ معنای‌ فروخفتن‌ اندیشه چپ‌ نبود، حتی‌ می‌توان‌ آن‌ را دوران‌ اوج‌ سوسیالیسم‌ ناصری معتقد به‌ تك‌حزبی‌ نامید(صیرفی‌،ص‌298ـ 299). حزب‌ كمونیست‌ مصر همچنان‌ به‌ فعالیت‌ ادامه‌ داده‌ است‌ (مصطفی‌ عبدالغنی‌، ص‌50).

در سوریه‌، به‌سبب‌ دیدگاههای‌ موافق‌ رهبری‌ حزب‌ كمونیست‌ با جنبش‌ ملی‌گرا، این‌ حزب‌ در جذب‌ و جلب‌ توجه‌ مردم‌ بسیار موفق‌ بوده‌ داشته‌ است‌ (خدوری‌، همانجا). پس‌ از تأسیس‌ حزب‌ بعث‌ *، كه‌ ایدئولوژی‌ سوسیالیستی‌ را پذیرفته‌ بود، این‌ حزب‌ با حزب‌ سوسیالیست‌ عرب‌ (حزب‌العربی‌ الاشتراكی‌) به‌ رهبری‌ اكرم‌ حورانی‌ * ادغام‌ شد و حزب‌ جدید با نام‌ حزب‌ سوسیالیستی‌ بعث‌ عرب‌ (حزب‌ البعث‌ العربی‌ الاشتراكی‌) در 22 آبان‌ 1331/ 13 نوامبر 1952 اعلام‌ موجودیت‌ كرد. این‌ امر باعث‌ شد چپ‌گرایان‌ سوری‌ بیش‌ از پیش‌ به‌ مركز قدرت‌ نزدیك‌ شوند (عیسمی‌، ص‌ 315؛ ندّاف‌، ص‌ 53). در دوران‌ اخیر نیز بسیاری‌ از احزاب‌ و گروههای‌ چپ‌ در اشكال‌ سوسیالیستی‌ و كمونیستی‌ آن‌، در سوریه‌ ــ به‌رغم‌ سیاست‌ تك‌حزبی‌ حكومت‌ بعث‌ ــ ظهور كرده‌اند كه‌ از جمله‌ مهم‌ترین‌ آنها، حزب‌ اتحادیه‌ سوسیالیست‌ عرب‌ (حزب‌الاتحاد الاشتراكی‌ العربی‌) است‌ كه‌ در 1343 ش‌/1964 شكل‌ گرفت‌ و بعدها به‌ شاخه‌های‌ متعددی‌ تقسیم‌ شد (ندّاف‌، پیوستها).

جنبش‌ چپ‌ در دیگر كشورهای‌ عرب‌ نیز رخنه‌ كرد و در اغلب‌ كشورها تشكلهایی‌ با ایدئولوژیهای‌ چپ‌ شكل‌ گرفتند. مثلاً، در نیمه‌های‌ دهه 1320 ش‌/1940، گروهی‌ از دانشجویان‌ سودانی‌ دانشگاههای‌ مصر حلقه‌هایی‌ برای‌ مطالعه ماركسیسم‌ در چارچوب‌ حزب‌ كمونیست‌ مصر ایجاد كردند. بعدها این‌ حلقه‌ها هسته‌های‌ اولیه حزب‌ كمونیست‌ سودان‌ را ــ كه‌ به‌ نام‌ جنبش‌ آزادی‌بخش‌ سودان‌ (الحركه السودانیه للتحریر القومی‌) شناخته‌ شد ــ پایه‌ریزی‌ كردند. این‌ هسته‌ها در آغاز كار چاره‌ای‌ جز فعالیت‌ مخفیانه‌ نداشتند؛ با وجود این‌، كمونیستها تشكلی‌ قانونی‌ نیز به‌وجود آوردند كه‌ نماینده آرای‌ آنان‌ در امور سیاسی‌ بود و اگرچه‌ نام‌ آنان‌ نشانی‌ از كمونیسم‌ نداشت‌، همه اعضای‌ آن‌ به‌ كمونیسم‌ گرایش‌ داشتند. این‌ حزب‌ در راه‌ استقلال‌ فعالیت‌ می‌كرد (محمداحمد محجوب‌، ص‌ 46).

حزب‌ ترقی‌ و سوسیالیسم‌ (حزب‌ التقدم‌ و الاشتراكیه) اولین‌ حزب‌ در مغرب‌ با مشی‌ ماركسیستی‌ ـ لنینیستی‌ بود كه‌ به‌ عنوان‌ شاخه حزب‌ كمونیست‌ فرانسه‌، فعالیت‌ خود را آغاز نمود. این‌ حزب‌ را فردی‌ یهودی‌ به‌ نام‌ لیون‌ سلطان‌ در 23 آبان‌ 1332/ 14 نوامبر 1943 در دارالبیضاء تأسیس‌ كرد. بعد از مرگ‌ لیون‌ سلطان‌، نام‌ این‌ حزب‌ در 1325 ش‌/1946 به‌ حزب‌ كمونیست‌ (الحزب‌الشیوعی‌) تغییر یافت‌ و اعضای‌ آن‌ در راه‌ استقلال‌ مغرب‌ كوشش‌ بسیاری‌ نمودند، اما پس‌ از استقلال‌ مغرب‌، این‌ حزب‌ غیرقانونی‌ اعلام‌ شد. در 1353 ش‌/1974 این‌ حزب‌ دوباره‌ مجوز فعالیت‌ گرفت‌ و با نام‌ نخستین‌ خود، یعنی‌ حزب‌ التقدم‌ و الاشتراكیه، فعالیتهایش‌ را شروع‌ كرد (ساره‌، ص‌ 111ـ113).

در منطقه خلیج‌فارس‌ و در كشورهای‌ نفت‌خیز، جنبش‌ چپ‌ كمتر مجالی‌ برای‌ بروز و رشد یافته‌ است‌. آنچه‌ باعث‌ تقویت‌ چپ‌گرایی‌ در دوره‌ای‌ خاص‌ در كشورهای‌ نفت‌خیز خلیج‌فارس‌ شد، پشتیبانی‌ تبلیغاتی‌ و سیاسی‌ حكومت‌ جمال‌ عبدالناصر از احزاب‌ ملی‌گرا و چپ‌اندیش‌ در این‌ منطقه‌ بود (حجلاوی‌، ص‌ 323)، البته‌ كشورهایی‌ همچون‌ عربستان‌ سعودی‌، ناصر را به‌ دیكتاتوری‌ و قبضه‌ كردن‌ امور متهم‌ كردند و سوسیالیسم‌ عربی‌ را تهدیدی‌ برای‌ قرآن‌ و اسلام‌ شمردند و اعلام‌ كردند كه‌ جمال‌ عبدالناصر و حكومت‌ وی‌ در پی‌ تبلیغ‌ آیینهای‌ الحادی‌ كمونیسم‌ و سوسیالیسم‌ در برابر آموزه‌های‌ اسلام‌ هستند (همان‌، ص‌110ـ112). با وجود این‌، گروهی‌ از شاهزادگان‌ جوان‌، به‌ رهبری‌ هلال‌بن‌ عبدالعزیز، كه‌ تحت‌ تأثیر اندیشه‌های‌ عبدالناصر بودند، سازمان‌ شاهزادگان‌ آزاد (الامراء الاحرار) را تأسیس‌ نمودند و خواهان‌ اصلاحات‌ ریشه‌ای‌ در ساختار سیاسی‌ عربستان‌ شدند (واسیلیف‌ ، ص‌ 447ـ449؛ حجلاوی‌، ص‌ 103ـ106).

در عمان‌، تشكل‌ چپ‌گرای‌ جبهه آزادیبخش‌ ظفار *بر ضد سلطنت‌ به‌ مبارزه مسلحانه‌ روی‌ آورد. در 1343 ش‌/1964، گروههای‌ پراكنده شورشی‌ و مخالف‌ سلطنت‌ با یكدیگر متحد شدند و جبهه آزادیبخش‌ ظفار را بنیان‌ گذاشتند. این‌ جبهه‌ در 11 خرداد 1344/ اول‌ ژوئن‌ 1965، نخستین‌ همایش‌ خود را برگزار نمود (عزی‌، ص‌ 142ـ143؛ چمنكار، ص‌ 138ـ139). در 1347 ش‌/1968، در اجلاس‌ جبهه آزادیبخش‌ ظفار، عده‌ای‌ از چپهای‌ ماركسیست‌ عضو جبهه‌، برخی‌ رهبران‌ آن‌ را بركنار كردند و جبهه خلق‌ برای‌ آزادی‌ خلیج‌ اشغال‌ شده عربی‌ (الجبهه الشعبیه لتحریر الخلیج‌ العربی‌ المحتلّ) را ایجاد نمودند. این‌ جبهه‌ دارای‌ ایدئولوژی‌ ماركسیستی‌ ـ لنینیستی‌ بود و به‌ قیام‌ مسلحانه‌ در برابر امپریالیسم‌ و بورژوازی‌ عقیده‌ داشت‌ (حجلاوی‌، ص‌ 313).

در بحرین‌ نیز حزب‌ چپ‌گرای‌ جبهه آزادی‌بخش‌ ملی‌ بحرین‌ (جبهه التحریر الوطنی‌ البحرانیه) در 26 بهمن‌ 1333/ 15 فوریه 1955، برای‌ نظم‌ بخشیدن‌ به‌ فعالیتهای‌ سیاسی‌ طبقه كارگر، تأسیس‌ شد. در تأسیس‌ این‌ حزب‌ ــ كه‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ اولین‌ حزب‌ كمونیستی‌ در كشورهای‌ حاشیه خلیج‌فارس‌ یاد می‌شود ــ كمونیستهای‌ ایرانی‌، به‌ویژه‌ حزب‌ توده‌، و حزب‌ كمونیست‌ عراق‌ سهم‌ عمده‌ای‌ داشتند (مدیرس‌، ص‌ 42ـ43).

جریان‌ چپ‌ و ناسیونالیسم‌. اندیشه‌های‌ چپ‌ در جهان‌ عرب‌، برای‌ جذب‌ مخاطب‌، همواره‌ با آموزه‌ای‌ رقیب‌ به‌ نام‌ ناسیونالیسم‌ روبه‌رو بوده‌اند كه‌ هم‌زمان‌ با اندیشه‌های‌ چپ‌، در اوایل‌ سده چهاردهم‌/ بیستم‌ وارد جهان‌ اسلام‌ شد (خدوری‌، ص‌ 163ـ165)، هرچند چپ‌گرایی‌ و ملی‌گرایی‌ همیشه‌ رابطه تقابلی‌ و مبتنی‌ بر ناسازگاری‌ نداشته‌اند (ابوخلیل‌، ص‌ 26ـ27). افزون‌ بر این‌، رشد و افول‌ سوسیالیسم‌ در تاریخ‌ معاصر عرب‌ با رشد و افول‌ ملی‌گرایی‌ در هم‌ آمیخته‌، به‌گونه‌ای‌ كه‌ دشوار می‌توان‌ این‌ دو را از هم‌ جدا كرد (بوریسون‌، ص‌ 59؛ زیاده‌، ص‌ 263). میشل‌ عفلق‌ * ، ملی‌گرای‌ عرب‌، كمونیسم‌ را در جهت‌ منافع‌ اقلیتهای‌ غیرعرب‌ ــ كه‌ از تشكیل‌ یك‌ ملت‌ و قومیت‌ واحد عرب‌ هراس‌ داشتند ــ می‌دید و آن‌ را ابزاری‌ در دست‌ بیگانگان‌، برای‌ ناپاك‌ كردن‌ گوهر ناب‌ عربیت‌، می‌دانست‌. آنچه‌ او را در این‌ دیدگاه‌ راسخ‌تر می‌ساخت‌، رهبری‌ یك‌ غیرعرب‌ بر حزب‌ كمونیست‌ سوریه‌ بود كه‌ عفلق‌ به‌ صورت‌ نمادین‌ آن‌ را به‌ معنای‌ هم‌آوازی‌ كمونیسم‌ و منافع‌ غیرعربها می‌دانست‌ (صاغیه‌، ص‌ 31). او برای‌ مخالفت‌ ملی‌گرایان‌ با كمونیسم‌ دلایلی‌ مطرح‌ كرده‌ كه‌ از آن‌ جمله‌ است‌: كمونیسم‌ نظریه‌ای‌ غربی‌ و برآمده‌ از شرایط‌ جامعه غربیان‌ است‌ و عربها نه‌ تنها با آن‌ احساس‌ نزدیكی‌ نمی‌كنند، بلكه‌ به‌ دلایل‌ تاریخی‌ آن‌ را همیشه‌ در جبهه دشمن‌ و در خدمت‌ منافع‌ آن‌ دیده‌اند؛ كمونیسم‌ فقط‌ نظام‌ اقتصادی‌ نیست‌، بلكه‌ هم‌ داعیه جهانی‌ دارد و هم‌ تمام‌ حوزه‌های‌ زندگی‌ را در برمی‌گیرد و ازاین‌رو، هیچ‌ قومیتی‌ را در جهان‌ برنمی‌تابد؛ كمونیسم‌ و آموزه مبارزه طبقاتی‌ آن‌، در جامعه‌ای‌ همچون‌ جامعه عرب‌، كه‌ در آن‌ ملت‌ در حال‌ شكل‌گیری‌ است‌، باعث‌ از هم‌ گسستن‌ تار و پود آن‌ می‌شود (ذوقان‌ قرقوط‌، ص‌ 161ـ164). اما این‌ تضادها مانعِ همكاری‌ اندیشمندان‌ ملی‌گرا با كمونیستها (صاغیه‌، ص‌ 32) و همكاری‌ رهبران‌ احزاب‌ كمونیست‌ با حكومتهای‌ ملی‌گرا و حمایت‌ از شعارهای‌ وحدت‌گرایانه این‌ دولتها، نشد (رجوع کنید به خدوری‌، ص‌ 131). در برابر، این‌ همكاری‌ سبب‌ شد دولتهای‌ عرب‌ آزادی‌ بیشتری‌ به‌ احزاب‌ كمونیست‌ بدهند و این‌ احزاب‌ در دوره‌های‌ بعد، به‌ویژه‌ پس‌ از رسیدن‌ دولتهای‌ نظامی‌ به‌ قدرت‌، به‌ رأس‌ هرم‌ سیاسی‌ بسیار نزدیك‌ شوند. در عین‌ حال‌، سازش‌ میان‌ كمونیسم‌ و دولتهای‌ قومیت‌گرا و نزدیك‌ شدن‌ كمونیستها به‌ مركز قدرت‌، دیری‌ نپایید و همراه‌ با پایان‌ دهه 1330 ش‌/1950، دو دیدگاه‌ باهم‌ در تقابل‌ افتادند (رجوع کنید به همان‌، ص‌ 131ـ133).

سوسیالیسم‌ وضعی‌ دیگر داشت‌ و در سایه دولتهای‌ ملی‌گرا به‌ فعالیت‌ خود ادامه‌ داد و این‌ دولتها نیز اغلب‌ ایدئولوژیهای‌ سوسیالیستی‌ را برای‌ خود برگزیدند. محبوبیت‌ سوسیالیسم‌ از دیدگاه‌ تحصیل‌كردگان‌ و نیز بسیاری‌ از مردم‌ و نمودار شدن‌ آن‌ به‌شكل‌ پاسدار قومیت‌ عرب‌ در مواقع‌ بحرانی‌، سبب‌ می‌شد تا دولتها بدون‌ پذیرش‌ گونه‌ای‌ سوسیالیسم‌ نتوانند برنامه سیاسی‌ ملی‌گرایانه‌ برای‌ خویش‌ برگزینند و بنابراین‌ سوسیالیسم‌ و ناسیونالیسم‌ چنان‌ به‌ نظر می‌آمد كه‌ در عرصه سیاست‌ لازم‌ و ملزوم‌ یكدیگرند (زین‌نورالدین‌ زین‌، ص‌ 143). دولتهای‌ ملی‌گرا بر آن‌ بودند كه‌ افزودن‌ چاشنی‌ سوسیالیسم‌ به‌ تركیب‌ دولت‌، هم‌ برای‌ ناسیونالیسم‌ لازم‌ است‌ و هم‌ آن‌ را تكمیل‌ می‌كند، زیرا در این‌ صورت‌ دولت‌، هم‌ داعیه‌دار بازگشت‌ به‌ خویشتن‌ خواهد بود و هم‌ پرچم‌دار وحدت‌ و استقلال‌ و تمایز این‌ خویشتن‌ از فئودالیسمِ وابسته‌ و حامیان‌ خارجی‌ آن‌، یعنی‌ دولتهای‌ سرمایه‌دار (همان‌، ص‌ 142). از دید عروی‌ (1999، ص‌ 79)، دولت‌ ملی‌گرا برای‌ مصالحه‌ با تمامی‌ عناصر جامعه‌ و كسب‌ حداكثر مشروعیت‌، پرچم‌ سوسیالیسم‌ را برمی‌افرازد تا چنین‌ به‌ نظر آید كه‌ هم‌ سنّت‌ را پذیرفته‌ و هم‌ در پی‌ صنعت‌ و پیشرفت‌ و تقسیم‌ عادلانه درآمدهاست‌. بر همین‌ اساس‌، مثلاً در مصر از 1340 ش‌/ 1961، دولت‌ راه‌ را برای‌ بیان‌ آزادانه برخی‌ نویسندگان‌ در همدلی‌ با آرای‌ ماركس‌ و آموزه‌های‌ ماركسیسم‌ و رفتن‌ تا سرحد انتقاد تاریخی‌ از اسلام‌ گشود (عنایت‌، 1362 ش‌، ص‌ 249). همچنین‌ در وام‌گیری‌ آشكاری‌ از ادبیات‌ ماركسیستی‌، جمال‌ عبدالناصر سوسیالیسم‌ خود را سوسیالیسم‌ علمی‌ خواند (محمداحمد محجوب‌، ص‌ 76)، اما درواقع‌، دولتهایی‌ همچون‌ مصر و سوریه‌ و مغرب‌، برای‌ حذف‌ احزاب‌ و افزایش‌ قدرت‌ و نفوذ خود، از این‌ قرائت‌ سود می‌بردند. همین‌ امر بروز كودتاهای‌ نظامی‌ را در مصر و لیبی‌ و سوریه‌ و گرایش‌ این‌ دولتها را به‌ سوسیالیسم‌ تفسیر می‌كند (عروی‌، 1999، ص‌ 172، 186).

اقدامات‌ و نظریه‌پردازیهای‌ معطوف‌ به‌ سوسیالیسم‌. ضرورت‌ ورود دولت‌ به‌ عرصه اقتصاد و اصلاح‌ از بالا و سوسیالیزه‌ كردن‌ اقتصاد، به‌ بهانه ناتوانی‌ طبقه بورژوا و پیشرفت‌ نكردن‌ آن‌، از سوی‌ اندیشمندان‌ بسیاری‌ مورد تأكید واقع‌ شد و نامهای‌ گوناگونی‌ گرفت‌، از جمله‌ سوسیالیسم‌ عربی‌ یا سوسیالیسم‌ جهان‌ سوم‌ (سلامه‌ كیله‌، ص‌150ـ151). جمال‌ عبدالناصر در دهه 1340 ش‌/1960 به‌گونه‌ای‌ مرام‌ سوسیالیستی‌ روی‌ آورد و با پذیرش‌ آن‌، از یك‌سو به‌ انحلال‌ احزاب‌ و تحكیم‌ نظام‌ تك‌حزبی‌ و از سوی‌ دیگر به‌ دولتی‌ كردن‌ اقتصاد پرداخت‌. این‌ چرخش‌ در 1341 ش‌/1962 روی‌ داد كه‌ در طی‌ آن‌ عبدالناصر، علاوه‌ بر دولتی‌ كردن‌ بخش‌ گسترده‌ای‌ از صنایع‌ و كشاورزی‌، حزب‌ اتحادیه سوسیالیستی‌ عرب‌ را، به‌ عنوان‌ حزب‌ واحد كشور، تشكیل‌ داد و زندانیان‌ سیاسی‌ دارای‌ گرایشهای‌ ماركسیستی‌ را آزاد كرد. اعضای‌ احزاب‌ كمونیست‌ مصر نیز در اقدامی‌ نمادین‌ و برای‌ نشان‌ دادن‌ همبستگی‌ با نظام‌ سوسیالیستی‌، حزب‌ را منحل‌ كردند و خود در حزب‌ جدید ساخته جمال‌ عبدالناصر ادغام‌ شدند. در همین‌ سال‌، جمال‌ عبدالناصر برای‌ نزدیك‌ شدن‌ به‌ بلوك‌ شرق‌ نیز اقداماتی‌ كرد (محمداحمد محجوب‌، ص‌ 73). به‌طور كلی‌، از دید جمال‌ عبدالناصر غایت‌ مبارزه عربها، آزادی‌ و سوسیالیسم‌ و وحدت‌ است‌ و استقلال‌ كشور با استقلال‌ اقتصادی‌ در پیوند تام‌ است‌ و استقلال‌ اقتصادی‌ فقط‌ از طریق‌ توسعه‌ای‌ مستقل‌ در چارچوب‌ نظام‌ سوسیالیستی‌ امكان‌پذیر خواهد بود (حجلاوی‌، ص‌ 75).

در الجزایر نیز، پس‌ از استقلال‌، دولت‌بن‌ بلا اعلام‌ كرد كه‌ هدفش‌ تحقق‌ انقلاب‌ سوسیالیستی‌ است‌. انقلاب‌ الجزایر، كه‌ از افكار جمال‌ عبدالناصر الهام‌ گرفته‌ بود، آموزه‌های‌ ماركسیستی‌ و كمونیستی‌ را رد می‌كرد؛ اما، پس‌ از به‌ استقلال‌ رسیدن‌ الجزایر، مشی‌ انقلابهای‌ كمونیستی‌ انتخاب‌ گردید و سوسیالیسم‌ دموكراتیك‌ كنار گذاشته‌ شد. نظام‌ تك‌ حزبی‌ به‌تدریج‌ تحمیل‌ شد و حزب‌ كمونیست‌ الجزایر و دیگر احزاب‌ چپ‌گرا و هرگونه‌ تشكیلات‌ دارای‌ هدف‌ سیاسی‌، غیرقانونی‌ اعلام‌ گردیدند و جبهه آزادیبخش‌ ملی‌ الجزایر، حزب‌ حاكم‌ بر كشور شد (آژرون،ص‌ 153). مشی‌ سوسیالیستی‌ در تدوین‌ قانون‌ اساسی‌ هم‌ به‌ عنوان‌ یكی‌ از اركان‌ اصلی‌ مورد توجه‌ قرار گرفت‌. برطبق‌ مادّه 18 این‌ قانون‌، انقلاب‌ فرهنگی‌، انقلاب‌ كشاورزی‌، انقلاب‌ صنعتی‌ و نیز مدیریت‌ سوسیالیستی‌ مؤسسات‌ اقتصادی‌، پایه‌های‌ استقرار سوسیالیسم‌ را تشكیل‌ می‌دهند. همچنین‌ در مادّه 95 آمده‌ است‌ كه‌ جبهه آزادیبخش‌ ملی‌ نیروی‌ پیشاهنگی‌ است‌ كه‌ خلق‌ را در جهت‌ برپایی‌ نظام‌ سوسیالیستی‌ تشكل‌ می‌دهد و هدایت‌ می‌نماید (مجیدی‌ سوركی‌، ص‌ 71ـ73؛ آژرون‌، ص‌ 158).

در سوریه‌ نیز حزب‌ بعث‌ ــ كه‌ به‌ سوسیالیسم‌ هم‌ در نام‌ و هم‌ در سیاستهای‌ خود اولویت‌ می‌داد ــ از دهه 1320 ش‌/ 1940، صحنه سیاسی‌ سوریه‌ را كاملاً از آنِ خویش‌ ساخت‌ (شلاش‌، ص‌ 57). این‌ حزب‌ از همان‌ آغاز تأسیس‌ از سوی‌ رهبران‌ خود، همچون‌ میشل‌ عفلق‌، با باور به‌ نوعی‌ سوسیالیسم‌ عربی‌، برای‌ اجرای‌ برنامه‌های‌ چپ‌گرایانه‌ به‌ فعالیت‌ پرداخت‌ (عیسمی‌، ص‌ 315ـ 318)، البته‌ سوسیالیسمی‌ كه‌ حزب‌ بعث‌ در پی‌ آن‌ بود با سوسیالیسم‌ در قرائت‌ ماركسیستی‌ آن‌ تفاوت‌ داشت‌. رهبران‌ حزب‌ بعث‌ با دیدگاه‌ منفی‌ ماركسیستها به‌ ناسیونالیسم‌ و تفسیر مادّی‌ از تاریخ‌ بر طبق‌ آموزه‌های‌ ماركس‌، مخالف‌ بودند (همان‌، ص‌ 317). اگرچه‌ سوسیالیسم‌ بعث‌ با سوسیالیسم‌ ناصری‌ تفاوتهایی‌ داشت‌ ــ مهم‌ترینشان‌ آن‌ بود كه‌ حزب‌ بعث‌، برخلاف‌ ناصریسم‌، به‌نحو چشمگیری‌ ناسیونالیسم‌ را بر سوسیالیسم‌ ترجیح‌ می‌داد ــ اما حزب‌ بعث‌ نیز، همچون‌ ناصریسم‌، بر آن‌ بود كه‌ راه‌ رسیدن‌ به‌ سوسیالیسم‌، رد كمونیسم‌ و روش‌ اندیشه آن‌ و دستیابی‌ به‌ نسخه‌ای‌ از سوسیالیسم‌ است‌ كه‌ برآمده‌ از تاریخ‌ و فرهنگ‌ عربی‌ باشد (زیاده‌، ص‌ 262).

براساس‌ نظریه سوسیالیستی رهبرانِ لیبی‌، آموزه‌های‌ دینی‌ و ملی‌گرایانه‌ بر جامعه معاصر و تحول‌ آن‌ متمركز است‌ و سودای‌ ساختن‌ جامعه سوسیالیستی‌ و بی‌طبقه‌ای‌ را دارد كه‌ مدعی‌ منافات‌ نداشتن‌ با آموزه‌های‌ اسلامی‌ است‌. رهبران‌ لیبی‌ این‌ نظریه‌ را گزینه‌ای‌ برضد سرمایه‌داری‌ و كمونیسم‌ الحادی‌ و میان‌ این‌ دو قلمداد می‌كنند (همان‌، ص‌ 107ـ110، 114).

یمن‌ جنوبی‌ از جمله‌ كشورهای‌ جهان‌ عرب‌ بود كه‌ تجربه سوسیالیستی‌ را پشت‌ سر گذاشت‌ و به‌ كمونیسم‌ رسید. سلطه بریتانیا بر یمن‌ جنوبی‌، منجر به‌ بروز ملی‌گرایی‌ رادیكال‌ در عَدَن‌ شد. جورج‌ حبش‌، جنبشی‌ را با هدف‌ ملی‌گرایی‌ عربی‌ و سوسیالیسم‌ به‌ راه‌ انداخت‌ و برضد بریتانیا وارد عمل‌ شد. در 1338 ش‌/ 1959 نیز جبهه ناسیونالیستی‌ (الجبهه القومیه) مبارزه‌ را با بریتانیا آغاز كرد. در نتیجه‌، این‌ جبهه‌ و دیگر گروههای‌ مخالف‌، تظاهرات‌ و شورش‌ و جنگهای‌ چریكی‌ را سازماندهی‌ كردند. درنهایت‌، دولت‌ بریتانیا در 1967 خاك‌ یمن‌ جنوبی‌ را ترك‌ كرد. با خروج‌ بریتانیا، جبهه ناسیونالیستی‌ قدرت‌ را در دست‌ گرفت‌ و تشكیل‌ جمهوری‌ خلق‌ یمن‌ جنوبی‌ (جمهوریه الیمن‌ الجنوبیه الشعبیه) را اعلام‌ كرد. در 1346 ش‌/1969، شاخه چپ‌گرای‌ این‌ جبهه‌، به‌ رهبری‌ عبدالفتاح‌ اسماعیل‌، اداره حكومت‌ را در دست‌ گرفت‌ و نام‌ جمهوری‌ خلق‌ یمن‌ جنوبی‌ را به‌ جمهوری‌ دموكراتیك‌ خلق‌ یمن‌ (جمهوریه الیمن‌ الشعبیه الدیموقراطیه) تغییر داد. عبدالفتاح‌ اسماعیل‌ و همفكرانش‌، از مرام‌ ماركسیستی‌ ـ لنینیستی‌ پیروی‌ می‌كردند. آنها صنعت‌ را ملی‌ اعلام‌ نمودند، اصلاحات‌ ارضی‌ كردند و كوشیدند فئودالیسم‌ و قبیله‌گرایی‌ را از میان‌ بردارند (لاپیدوس‌ ، ص‌ 672ـ673؛ قدوره‌، ص‌60ـ66). همچنین‌ تأكید كردند كه‌ راه‌ رشد غیرسرمایه‌داری‌ را در پیش‌ خواهند گرفت‌ و برای‌ پیشرفت‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌، طبقه كارگر را به‌ نیروی‌ رهبری‌كننده‌ بدل‌ خواهند كرد. بر همین‌ اساس‌، یمن‌ جنوبی‌ به‌ بلوك‌ شرق‌ نزدیك‌ شد و با اتحاد جماهیر شوروی‌ مناسبات‌ دوستانه‌ای‌ برقرار ساخت‌ (رجوع کنید به تاریخ‌ معاصر كشورهای‌ عربی‌ ، ص‌ 293ـ294).

روایت‌ دیگری‌ از سوسیالیسم‌ اسلامی‌ بنیادگرا در آثار سیدقطب‌ *، نویسنده مصری‌، وجود دارد. وی‌، برخلاف‌ مصطفی‌ سباعی‌ *، از اعضای‌ جمعیت‌ اخوان‌المسلمین‌ سوریه‌، از به‌كار بردن‌ واژگان‌ غربی‌ (همچون‌ سوسیالیسم‌) و حتی‌ واژه‌های‌ عربی‌ هم‌پیوند با آن‌ دوری‌ كرده‌ و این‌ نظامها را برآمده‌ از جاهلیت‌ جدید دانسته‌ و از عدالت‌ اجتماعی‌ به‌ عنوان‌ یكی‌ از اصول‌ اجتماعی‌ اسلام‌ نام‌ برده‌ و به‌ تعارض‌ ریشه‌ای‌ اسلام‌ و سرمایه‌داری‌، در مفهوم‌ غربی‌ آن‌، اشاره‌ كرده‌ است‌ (عنایت‌، 1362 ش‌، ص‌ 261ـ263؛ نیز رجوع کنید به سیدقطب‌، ص‌ 31ـ32). برخی‌ برآن‌اند كه‌ آموزه‌های‌ سیدقطب‌ ــ به‌ویژه‌ در باره عدالت‌ و برابری‌ كامل‌ اجتماعی‌ و همبستگی‌ مردم‌ و نوعی‌ سیاست‌ اقتصادی‌ محدودكننده مالكیت‌ فردی‌ ـ به‌ سود نظام‌ سوسیالیستی‌ است‌، اما این‌ سوسیالیسم‌ بر اصل‌ عمومی‌ كردن‌ ابزار تولید مبتنی‌ نیست‌ و تنها به‌ عدالت‌ در توزیع‌ محصول‌ و درآمد نظر دارد. سیدقطب‌، به‌ دلیل‌ جذابیت‌ گفتمان‌ چپ‌ در دهه‌های‌ 1330 ش‌/1950 و 1340 ش‌/1960، فقط‌ ادبیات‌ آن‌ را وام‌ گرفته‌ و حتی‌ بر این‌ نكته‌ تأكید كرده‌ كه‌ اسلام‌ نه‌ سرمایه‌دارانه‌ است‌ نه‌ منطبق‌ بر ماركسیسم‌ كمونیستی‌ و نه‌ حتی‌ همساز با سوسیالیسم‌ عربی‌، بلكه‌ راهی‌ جدا از اینهاست‌ (رضوان‌ سید، ص‌ 292ـ293).

از دیگر جریانهای‌ مهم‌ موجود در حوزه چپ‌، آموزه چپ‌ اسلامی‌ یا سوسیالیسم‌ اسلامی‌ است‌. اصطلاح‌ چپ‌ اسلامی‌ نخستین‌ بار در جهان‌ عرب‌ در اوایل‌ دهه 1360 ش‌/1980 در مصر مطرح‌ شد. این‌ اصطلاح‌ را حسن‌ حنفی‌ در شماره اول‌ مجله‌ای‌ مطرح‌ كرد كه‌ به‌ قصد احیای‌ سنّت‌ مجله العروه الوثقی‌ و اندیشه‌های‌ صاحبانش‌، سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ و شیخ‌محمد عبده‌، منتشر شده‌ بود (نصر حامد ابوزید، ص‌ 184). اگرچه‌ اندیشمندان‌ مسلمان‌، از همان‌ آغاز، با كمونیسم‌ و ماركسیسم‌ برخورد شدیدی‌ داشتند، اما در مورد سوسیالیسم‌ این‌ برخورد چندان‌ تند نبود و حتی‌، علاوه‌ بر روایت‌ دولتی‌ از سوسیالیسمی‌ كه‌ با اسلام‌ نیز ناسازگار نباشد، برخی‌ اندیشمندان‌ اسلام‌گرا جریانی‌ به‌ نام‌ سوسیالیسم‌ اسلامی‌ برپا كردند. گونه‌ای‌ از این‌ سوسیالیسم‌ اسلامی‌ در آثار مصطفی‌ سباعی‌، یافت‌ می‌شود كه‌ كتاب‌ پرآوازه وی‌، سوسیالیسم‌ اسلامی‌ ، متنی‌ نمونه‌ در زمینه تلاش‌ برای‌ پیوند اسلام‌ و سوسیالیسم‌ است‌. او در این‌ كتاب‌، با ذكر مقدّمات‌ سوسیالیسم‌ اسلامی‌ و احكام‌ اسلامی‌ ناظر بر آن‌، به‌ بیان‌ برخی‌ عناصر این‌گونه‌ سوسیالیسم‌ پرداخته‌ است‌ (عنایت‌، 1362 ش‌، ص‌250ـ253).

در باره علل‌ و عوامل‌ گرایش‌ به‌ ارائه‌ نظریه چپ‌ اسلامی‌، نویسندگان‌ مصری‌ بررسیهایی‌ كرده‌ و در مجموع‌، آن‌ را برآیند و محصول‌ آرای‌ كسانی‌ چون‌ سباعی‌ و سیدقطب‌ و حتی‌ سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ و نیز حوادث‌ مهم‌ سیاسی‌، مانند كودتای‌ افسران‌ آزاد مصر (تیر 1331/ ژوئیه 1952) دانسته‌اند كه‌ هدف‌ آن‌ ایجاد جنبشی‌ نو و عرضه نظریه‌ای‌ بدیل‌ در برابر نظریه‌های‌ معاصر بوده‌ است‌، به‌ویژه‌ از آن‌ حیث‌ كه‌ توان‌ بسیج‌ مردم‌ و رها كردن‌ آنان‌ از سلطه استعمار و فئودالیسم‌ را داشته‌ باشد (رجوع کنید به نصرحامد ابوزید، ص‌ 185ـ189؛ حنفی‌، ج‌ 1، ص‌ 166ـ167، 234، ج‌ 8، ص‌ 11ـ13؛ مصطفی‌ عبدالغنی‌، ص‌ 23).

تجدیدنظرها. افزون‌ بر اندیشمندان‌ اسلام‌گرایی‌ كه‌ به‌ پذیرش‌ گونه‌ای‌ از چپ‌گرایی‌ و تفسیر چپ‌گرایانه اسلام‌ سوق‌ یافته‌اند، برخی‌ اندیشمندان‌ چپ‌گرا از تفسیری‌ از چپ‌ سخن‌ رانده‌اند كه‌ با اسلام‌ در تعارض‌ نباشد. یكی‌ از این‌ اندیشمندان‌ انورعبدالملك‌، اندیشمند چپ‌گرای‌ مصری‌، است‌ كه‌ به‌ پایه‌ریزی‌ گونه‌ای‌ از چپ‌ اسلامی‌ اقدام‌ نمود. وی‌ با درك‌ اوضاع‌ جهان‌عرب‌ و افزایش‌ میزان‌ اسلام‌گرایی‌، كوشید الگویی‌ نظری‌ از گونه‌ای‌ چپ‌اندیشی‌ فراهم‌ آورد كه‌ با آموزه‌های‌ اسلامی‌ در تعارض‌ نباشد و هم‌زمان‌، از سنّت‌ اسلامی‌ قرائتی‌ همساز با چپ‌گرایی‌ ارائه‌ دهد (مصطفی‌ عبدالغنی‌، ص‌ 48ـ49).

تأثیر شكست‌ اعراب‌ در جنگ‌ شش‌ روزه خرداد 1346/ ژوئن‌ 1967 بر جنبش‌ چپ‌ ناسیونالیستی‌ عرب‌، از هر تحول‌ دیگری‌ مهم‌تر بود. این‌ تأثیر چندان‌ بود كه‌ به‌ فروپاشی‌ كامل‌ این‌ جنبش‌ و تولد چپ‌ نو در جهان‌ عرب‌ انجامید. ناامیدی‌ توده‌های‌ مردم‌ از برنامه‌های‌ گوناگون‌ احزاب‌ چپ‌ سنّتی‌، مانند حزب‌ بعث‌ و دیگر احزاب‌ كمونیست‌، یكی‌ دیگر از دلایل‌ پیدایی‌ چپ‌ نو عرب‌ به‌ شمار می‌آید (اسماعیل‌، ص‌ 109ـ110). تعریف‌ چپ‌ نوعرب‌ تنها در مورد احزاب‌ و سازمانهای‌ جدیدی‌ مصداق‌ می‌یابد كه‌ علناً و به‌ صراحت‌ از ماركسیسم‌ ـ لنینیسم‌ جانب‌داری‌ كنند. از مهم‌ترین‌ احزاب‌ متعلق‌ به‌ چپ‌ نو، دو سازمان‌ فلسطینی‌ جبهه خلق‌ برای‌ آزادی‌ فلسطین‌ * و جبهه دموكراتیك‌ خلق‌ برای‌ آزادی‌ فلسطین‌، و دو سازمان‌ لبنانی‌ حزب‌ عمل‌ سوسیالیستی‌ عرب‌ (حزب‌العمل‌ الاشتراكی‌ العربی‌) و سازمان‌ عمل‌ كمونیستی‌ (منظّمهالعمل‌ الشیوعی‌ اللبنانی‌) است‌ (همان‌، ص‌ 112).

در دهه‌های‌ اخیر اندیشمندان‌ چپ‌گرا كوشیده‌اند در باره سنّت‌ و واقعیت‌ جهان‌ عرب‌ و توسعه‌، نظریه‌هایی‌ بدهند. تا دهه 1350 ش‌/ 1970 اغلب‌ طرحهای‌ بازخوانی‌ سنّت‌ بر یك‌ منوال‌ بود و عموماً به‌ چپ‌ تعلق‌ نداشت‌ تا اینكه‌ در این‌ دهه‌ نظریه‌پردازیهای‌ چپ‌ ماركسیستی‌ به‌ قرائتهای‌ چپ‌گرایانه‌ از میراث‌ و واقعیت‌ عربی‌ و اسلامی‌ پرداختند (امزیان‌، ص‌ 207ـ 208). برخی‌ از اینان‌ با اظهار تأسف‌ از غلبه ایدئولوژی‌ لیبرالی‌ بر علوم‌ اجتماعی‌ و پیروی‌ اندیشمندان‌ عرب‌ از این‌ ایدئولوژی‌، از ضرورت‌ تحول‌ ایدئولوژیك‌ در حوزه اندیشه عرب‌ و تحكیم‌ پایه‌های‌ جامعه‌شناسی‌ عربی‌ سخن‌ گفتند، كه‌ البته‌ تمایلات‌ چپ‌گرایانه آن‌ به‌ روشنی‌ زیر نفوذ اندیشمندان‌ نو ماركسیست‌ بود (رجوع کنید به همان‌، ص‌ 183ـ184). محمد عابد جابری‌، یكی‌ از مهم‌ترین‌ چپ‌گرایان‌ در حوزه اندیشه عرب‌ (رجوع کنید به محاوره فكر عبداللّه‌ العروی‌، ص‌ 7)، در جهت‌ همین‌ چپ‌گرایی‌ نو و با بهره‌گیری‌ از آرای‌ اندیشمندان‌ نو ماركسیستی‌، مثل‌ جورج‌ لوكاچ‌ و آلتوسر، در پی‌ بازخوانی‌ سنّت‌ به‌ شیوه‌ای‌ نو است‌ كه‌ به‌ گفته او، نه‌ در دام‌ قرائت‌ سلف‌گرایانه‌ از سنّت‌ بیفتد نه‌ در دام‌ قرائت‌ لیبرالی‌ و نه‌ چپ‌گرایی‌ سنّتی‌ (جابری‌، 1993، ص‌ 6ـ11، 99؛ همو، 2000، مقدمه‌، ص‌ 23ـ29). اندیشمندی‌ دیگر معتقد است‌ ماركسیسم‌ آن‌گونه‌ كه‌ در جهان‌ عرب‌ فهمیده‌ شده‌ است‌، رنگی‌ از دشمنی‌ با هر چه‌ به‌ نوعی‌ با لیبرالیسم‌ پیوند دارد، به‌ خود گرفته‌ است‌ و البته‌ این‌گونه‌ قرائت‌ ابتر و باعث‌ رشد نوعی‌ سلفی‌گری‌ و چنگ‌ زدن‌ به‌ گذشته‌ می‌شود (رجوع کنید به عروی‌، 1992، ص‌ 8ـ10، 19ـ20).

جریان‌ چپ‌ و چپ‌گرایی‌ از دوران‌ اوج‌ خود فاصله‌ گرفته‌ است‌ و چه‌ در سطح‌ اندیشه‌ و جنبش‌ و چه‌ در سطح‌ دولت‌، دوران‌ فترت‌ و بحران‌ را می‌گذراند (زیاده‌، ص‌260؛ سمیر امین‌ و غلیون‌، ص‌ 146ـ 148)؛ به‌ این‌ معنا كه‌ نقش‌ آن‌ در زندگی‌ معاصر به‌ كمترین‌ حد خود رسیده‌ و به‌ طرحی‌ تابع‌ بدل‌ شده‌ است‌ كه‌ قدرت‌ حاكم‌ از آن‌ در جهت‌ منافع‌ خویش‌ استفاده‌ می‌كند. از دیدگاه‌ نویسندگان‌ چپ‌گرای‌ عرب‌، كه‌ همچنان‌ به‌ نظریه‌های‌ چپ‌ وفادارند، این‌ بحران‌ مختص‌ چپ‌ نیست‌ و تقریباً همه جنبشها و جریانها را دربرمی‌گیرد (رجوع کنید به سمیر امین‌ و غلیون‌، ص‌ 146ـ 148).


منابع‌:
(1) شارل‌ روبر آژرون‌، تاریخ‌ معاصر الجزایر، ترجمه منوچهر بیات‌ مختاری‌، مشهد [ 1365 ش(؛
(2) سمیر ابوحمدان‌، فرح‌ أنطون‌ و صعود الخطاب‌ العلمانی، بیروت‌ 1413/1992؛
(3) محمود ابوخلیل‌، كمونیسم‌ محلی‌ و مبارزات‌ آزادیبخش‌ اعراب‌، ترجمه محمد فرزانه‌، شیراز) 1357 ش(؛
4- صلاح‌ ابونار،«حول‌ قضیه البدیل‌ الوطنی‌ الشعبی‌ الدیموقراطی‌»، در الیسار العربی‌ و قضایا المستقبل، تحریر عبدالغفار شكر، قاهره‌: مكتبه مدبولی‌، 1998؛
(5) طارق‌ ی‌. اسماعیل‌، چپ‌ ناسیونالیستی‌ عرب‌، ترجمه عبدالرحمان‌ عالم‌، تهران‌ 1369 ش‌؛
(6) محمد محمد امزیان‌، منهج ‌البحث‌ الاجتماعی‌ بین‌ الوضعیه و المعیاریه، هرندن‌، ویرجینیا 1412/1991؛
(7) ل‌. ب‌. بوریسون‌، «النظریه العالمیه الثالثه: احد مذاهب‌ الاشتراكیه الاسلامیه (الجوانب‌ الاجتماعیه ـ الاقتصادیه)»، الفكر العربی، ش‌ 59 (ژانویه‌ ـ مارس‌ 1990)؛
(8) تاریخ‌ معاصر كشورهای‌ عربی‌ ، زیرنظر د.ر. فوبلیكوف‌ و دیگران‌، ترجمه محمدحسین‌ روحانی‌، تهران‌: توس‌، 1367 ش‌؛
(9) محمدعابد جابری‌، العقل‌ السیاسی‌ العربی‌: محدداته‌ و تجلیاته‌ ، بیروت‌ 2000؛
(10) همو، نحن‌ و التراث‌: قراءات‌ معاصره فی‌ تراثنا الفلسفی، بیروت‌ 1993؛
(11) محمدجعفر چمنكار، بحران‌ ظفار و رژیم‌ پهلوی‌، تهران‌ 1383 ش‌؛
(12) نورالدین‌ حجلاوی‌، تأثیر الفكر الناصری‌ علی‌ الخلیج‌ العربی‌: 1952ـ1971؛
(13) بیروت‌ 2003؛
(14) حسن‌ حنفی‌، الدین‌ و الثوره فی‌ مصر: 1952ـ1981، قاهره‌ ج‌ 1، ) 1988(،ج‌ 8 ، )1989(؛
(15) مجید خدوری‌، الاتجاهات‌ السیاسیه فی‌ العالم‌ العربی‌: دورالافكار و المثل‌ العلیا فی‌ السیاسه، بیروت‌ 1972؛
(16) صلاح‌ خرسان‌، صفحات‌ من‌ تاریخ‌ العراق‌ السیاسی‌ الحدیث‌: حركات‌ الماركسیه، 1920ـ1990 ، بیروت‌ 1422/2001؛
(17) ذوقان‌ قرقوط‌، میشل‌ عفلق‌: الكتابات‌ الاولی‌، بیروت‌ 1993؛
(18) رضوان‌ سید، سیاسیات‌ الاسلام‌ المعاصر: مراجعات‌ و متابعات، بیروت‌ 1418/1997؛
(19) رفعت‌ سیداحمد، ثوره الجنرال‌: قصه جمال‌ عبدالناصر كامله من‌ المیلاد الی‌ الموت‌، 1918ـ1970، بیروت‌ 1414/1993؛
(20) خالد زیاده‌، «مراجعتان‌: الاشتراكیه العربیه، ابعاد ـ الطاقات‌ ـ الخلیفه الفلسفیه»، الفكر العربی‌، همان‌؛
(21) زین‌ نورالدین‌ زین‌، نشوء القومیه العربیه، بیروت‌ 1968؛
(22) فایز ساره‌، الاحزاب‌ و القوی‌' السیاسیه فی‌ المغرب‌، لندن‌ 1990؛
(23) احمد ساعی‌، مسائل‌ سیاسی‌ ـ اقتصادی‌ جهان‌ سوم‌ ، تهران‌ 1377 ش‌؛
(24) سلامه‌ كیله‌، «اشكالیه تقدّم‌ البلدان‌ المتخلفه: موضوعات‌ للنقاش‌»، الفكر العربی‌ ، همان‌؛
(25) سمیر امین‌ و برهان‌ غلیون‌، حوار الدوله والدین‌ ، بیروت‌ 1996؛
(26) سیدقطب‌، العداله الاجتماعیه فی‌ الاسلام‌ ، قاهره‌ 1415/1995؛
(27) سیدولد اباه‌، «أزمه التنویر فی‌ المشروع‌ الثقافی‌ العربی‌ المعاصر: إشكالیه نقد العقل‌ نموذجاً»، در قضایا التنویر و النهضه فی‌ الفكر العربی‌ المعاصر، بیروت‌: مركز دراسات‌ الوحده العربیه، 1999؛
(28) هشام‌ شرابی‌، المثقّفون‌ العرب‌ و الغرب‌: عصرالنهضه 1875ـ1914 ، بیروت‌ 1999؛
(29) سعدمهدی‌ شلاش‌، حركه القومیین‌ العرب‌ و دورها فی‌ التطورات‌ السیاسیه فی‌ العراق‌: 1958ـ1966، بیروت‌ 2004؛
(30) حازم‌ صاغیه‌، «قراءه میشل‌ عفلق‌»، مجله ابواب‌ ، ش‌ 19 (شتاء 1999)؛
(31) عطیه‌ صیرفی‌، «نحو الاشتراكیه الرابعه فی‌ مصر: اشتراكیه دیموقراطیه جدیده»، در الیسار العربی‌ و قضایا المستقبل، همان‌؛
(32) نصر محمدعارف‌، نظریات‌ التنمیه السیاسیه المعاصره، هرندن‌، ویرجینیا 1412/1992؛
(33) عبداللّه‌ عروی‌، ایدیولوجیا العربیه المعاصره، دارالبیضاء 1999؛
(34) همو، العرب‌ و الفكر التاریخی‌، بیروت‌ 1992؛
(35) خالد یحیی‌عزی‌، الواقع‌ التاریخی‌ و الحضاری‌ لسلطنه عمان، بغداد ) 1986 (؛
(36) هادی‌ حسین‌ علیوی‌، الاحزاب‌ السیاسیه فی‌ العراق‌: السریه و العلنیه، بیروت‌ 2001؛
(37) حمید عنایت‌، اندیشه سیاسی‌ در اسلام ‌معاصر ، ترجمه بهاءالدین‌ خرمشاهی‌، تهران‌ 1362 ش‌؛
(38) همو، سیری‌ در اندیشه سیاسی‌ عرب‌: از حمله ناپلئون‌ به‌ مصر تا جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ ، تهران‌ 1356 ش‌؛
(39) شبلی‌ عیسمی‌، «نشأه البعث‌ العربی‌ الاشتراكی‌»، در الحركه العربیه القومیه فی‌ مائه عام‌: 1982-1875، اشراف‌ و تحریر ناجی‌ علوش‌، عمان‌: دارالشروق‌، 1997؛
(40) فاروق‌ صالح‌ عمر، الاحزاب‌ السیاسیه فی‌ العراق‌: 1921ـ1932 ، بغداد 1978؛
(41) فاضل‌ حسین‌، الفكر السیاسی‌ فی‌ العراق‌ المعاصر: 1914ـ 1958، بغداد 1404/1984؛
(42) زاهیه‌ قدوره‌، تاریخ‌ العرب‌ الحدیث، بیروت‌ 1405/1985؛
(43) ماهر شریف‌، «اجتهادات‌ فی‌ تجدیدالفكر الماركسی‌ العربی‌»، در الیسار العربی‌ و قضایا المستقبل‌، همان‌؛
(44) محمود متولی‌، دراسات‌ فی‌ تاریخ‌ مصر: السیاسی‌ و الاقتصادی‌ و الاجتماعی، قاهره‌ 1985؛
(45) علی‌ مجیدی‌ سوركی‌، الجزایر ، تهران‌: وزارت‌ امورخارجه‌، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی‌، 1375 ش‌؛
(46) محاوره فكر عبداللّه‌ العروی‌ ، جمع‌ هذه‌ المقالات‌ و رتّبها: بسّام‌ كردی‌، دارالبیضاء: المركز الثقافی‌ العربی‌، 2000؛
(47) محمداحمد محجوب‌، الدّیمقراطیه فی‌ المیزان‌ ، بیروت‌ 1973؛
(48) فلاح‌ عبداللّه‌ مدیرس‌، الحركات‌ و الجماعات‌ السیاسیه فی‌ البحرین‌: 1938ـ 2002، بیروت‌ 2004؛
(49) عطیه‌ مسّوح‌، «مساهمه‌ فی‌ ملامح‌ ماركسیتنا العربیه»، در الیسار العربی‌ و قضایا المستقبل، همان‌؛
(50) مصطفی‌ عبدالغنی‌، تیارات‌ الفكر العربی‌ المعاصر، )قاهره( 2001؛
(51) شاكر نابلسی‌، الفكر العربی‌ فی‌ القرن‌ العشرین‌: 1950ـ2000 ، بیروت‌ 2001؛
(52) عماد ندّاف‌، قضایا الاحزاب‌ و القوی‌ السیاسیه فی‌ سوریه ( 1970ـ2000 )، دمشق‌ 1422/2001؛
(53) نصرحامد ابوزید، نقد گفتمان‌ دینی‌ ، ترجمه حسن‌ یوسفی‌ اشكوری‌ و محمد جواهركلام‌، تهران‌ 1383 ش‌؛
(54) آلكسی‌ میخائیلوویچ‌ واسیلیف‌، فصول‌ من‌ تاریخ‌ العربیه السعودیه، )ترجمه‌ عن‌ الروسیه خیری‌ ضامن‌ و جلال‌ ماشطه‌]، لندن‌ 1988؛


(55) Albert Hourani, A history of the Arab peoples , London 2002;
(56) Ira M. Lapidus, A history of Islamic societies , Cambridge 1991.

/ عبدالقادر سواری‌ /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 5390
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست