[مصرف نقره در بیشتر موارد مجاز بود و ممنوعیت نداشت ولی طلا با پارهای محظورها در آرایههای زنانه به كار میرفت و برای مردان ممنوع بود (فریر، ص 191؛رجوع کنید به طلا؛ نقره).
تنها درصد اندكی از جواهرات تولید شده در سرزمینهای اسلامی باقی مانده است. دفینهها یكی از منابع اصلی تاریخنگاری جواهرسازی است، حال آنكه خاكسپاری جواهرات با مردگان در اسلام ممنوع است و جواهرات بازمانده نیز بر اساس تقاضای روز در معرض تغییر و ساخت مجدد بوده است، درنتیجه قطعات بسیار اندكی باقی مانده كه تاریخ یا منشأ آنان شناخته شده است ( < فرهنگ هنر >، ج 16، ص 529).
در دوران اسلامی، هنرهای مورد استفاده در فلزكاری شامل قلمزنی، برجستهكاری، كندهكاری، سیاهقلم، مشبككاری، میناكاری، ریختهگری و مرصعكاری در رشتههای جواهرسازی، گوهرنشانی و طلاسازی نیز رایج بوده است (ناصر گیوقصاب، مصاحبه مورخ 5 اردیبهشت 1385) ].
1) سدههای اول تا پنجم. [در این دوره جواهراتِ زنانه شامل بازوبند، دستنبد، خلخال، النگو، تعویذ، گوشواره، حلقه گوش و بینی و تاج، و زیورهای مردانه شامل كمربند، تعویذ، حلقه انگشتری (از جمله حلقه مهر) و گوشواره بود ( < فرهنگ هنر >، همانجا)].
از این دوره قطعات بسیار اندكی در دست است. بنابراین، برای آشنایی با جواهرات در این سدهها، گذشته از گزارشهای موجود در آثار ادبی، باید به تصاویر یا مجسمهها روی آورد.
[ گچبریها و نقاشیهای دوره اموی در كاخهای منطقه شام نشان میدهد كه جواهرات خلفا و درباریان، نظیر دیگر سنن و هنرها، دنبالهرو سنّتهای قبل از اسلام در آن مناطق بوده است. قطعات به دست آمده از حفاریهای باستانشناسی سدههای نخستِ اسلامی، اغلب از نمونههای پیشین قابل تمیز نیستند (همانجا)]. برای نمونه، گوشوارههای كرویشكلِ منقوش روی مجسمهای در خِرْبَةُالمِفْجَر*(همیلتون، لوح بیستودو، 4) و گوشوارههای شبیه به قطره اشك در نقاشیهای سامرا (هرتسفلد، لوح هفتادویك، بالا) به نمونههایی كه در نقوش سنگی و سكههای ساسانی دیده میشوند، شباهت بسیار دارند(رجوع کنید به پوپ، ج 7، لوح 251، ش J, H, F , O, N, K).
[ برخی گزارشهای تاریخی نیز حاكی از علاقه حكمرانان اموی به گردآوری سنگهای قیمتی و آشنایی آنان با شیوههای اندازهگیری وزن این قطعات است (برای نمونه رجوع کنید به ابنزبیر، ص16)(. طبق گزارش ابوریحان بیرونی )ص137(، هارونالرشید از ستایندگان و علاقهمندان سرسخت سنگهای قیمتی بود و صباح جواهرفروش، پدربزرگِ كِندی فیلسوف، را برای خرید سنگهای قیمتی به سیلان فرستاد. یكی از حكمرانان هندی به عنوان هدیه برای جنیدبن عبدالرحمان، فرماندار سند در دوره خلافت هشامبن عبدالملك (حك: 105ـ 125)، مجسمه شتر جواهرنشانی بر روی پایه نقرهای چرخداری، فرستاده بود كه سینهاش پر از مروارید و گلویش پر از یاقوت بود و با فشار بیرون میریخت. جنید نیز این هدیه را برای هشام فرستاد كه وی و همه درباریان را شگفتزده كرد و در خزانه بنیامیه باقیماند تا به دست عباسیان افتاد)ابنزبیر، ص 14ـ 15].
شواهد درخور توجهی وجود دارد حاكی از اینكه در دوران اولیه اسلامی نیز نظیر دورههای پیش از اسلام و نیز دورههای بسیار متأخرتر، نظیر دوره بابریان *در هند، بسیاری از سنگهای درشت گرانبها، بهویژه زمرد، را سوراخ میكردند و به رشته نخ،زنجیر و سیم یا هر چه مناسب بود، میكشیدند.
[ روش سوراخ كردن و به نخ كشیدن سنگهای گرانبها به صورت مهره و دانه تسبیح كه در دوره حاضر نیز همچنان رایج است، با ابزارها و مواد مختلف و بسته به سختی و مقاومت گوهر در برابر خراشیدگی انجام میپذیرد. برای سوراخ كردن گوهر معمولاً سوده و خاكِ سنگها یا اكسید فلزی را كه سختی بیشتری از گوهر دارند، با روغن (پیه یا زیتون) مخلوط میكنند و با آغشته ساختن سر مته به این مخلوط، گوهر را سوراخ میكنند (ناصر گیوقصاب، همان مصاحبه)].
با وجود تأثیرپذیری هنر جواهرسازی دوره اسلامی از دورههای پیش از اسلام، اندك اندك میتوان شاهد دور شدن از الگوهای قدیم و سپس نوعی اسلامی شدنِ الگوهای پیش از اسلام بود. شاید جالب توجهترین نمونه، قاب تعویذ باشد كه در حفاری نیشابور كشف شده و بر اساس نقش و نگارها و نوشتههای تزیینی آن ( رجوع کنید به تصویر 1)، احتمالاً متعلق به پیش از سده چهارم است. شكلِ كلی نمونهها، ساسانی و بیزانسی است (نگروپونتی ، تصویر 85، ش 36؛ رودولف، تصویر 153)، اما تلفیق پیچیده و زیبای شكل و تزیینات و نیز نقوشِ كوفی سیاه قلم آن جلوهای اسلامی دارد.
[ مجموعه به دست آمده در نیشابور، كه هم اكنون در موزه هنر متروپولیتن نیویورك نگهداری میشود، شامل رشته دانههای شیشهای و سنگی، طوقهای طلایی، گوشوارههای منجوقدار، آویزهای گلابیشكل و هلالیهای برنزی، حلقههای انگشتری طلایی، نقرهای و برنزی جواهرنشان، قلابكمرهای مستطیل برنزی مطلا و نیز بازوبندی طلایی با سر مار است. قطعات نشان میدهد كه ساخت اشیای تزیینی رایج در دوره پیش از اسلام به طور كامل در دوره اسلامی ادامه یافته، اما خطوط عربی نیز به نقوش سنّتی گیاهی و حیوانی افزوده شده است ( < فرهنگ هنر >، ج 16، ص 529 ـ530)؛ نیز رجوع کنید به تصویر 2 ].
نمونههای استفاده از سكه و نقش بر جواهرات در دوران بیزانس پرشمار است و حالت مارپیچ میله نیز باید نهایتاً از دستبندهای یونانی با میلههای مشابه، اقتباس شده باشد.
[ سبك اسلامی متمایز، نخست در دوره فاطمیان (حك: 297ـ567) در مصر ظاهر شد. یافتهها از ویرانههای فسطاط نشان میدهد كه عالیترین جواهرات، از طلا ساخته شده و با مهارت ملیله * سازی و نگینگذاری شدهاند؛ روشی سنّتی كه در این دوره به اوج اعتلای خود رسید، در گوشوارهها، گردنبندها، دستبندها و حتی حلقههای انگشتری به كار میرفت. سبكها و نقشمایههای رومشرقی، نظیر زوجهای پرندگان در زیر درخت، در این ساختهها دیده میشود. دفینه جواهراتی با تزیینات ملیلهكاری در جنوب غربی اِلكاف در تونس، همراه با سكههای ضرب شده در مهدیه یا صَبرَه (منصوریه) در تونس، كه احتمالاً در همین محل در سالهای 372 تا 384 تولید شده، از همین دوره كشف شده است (همانجا)].
یكی از زیباترین طلاكاریهای دوران فاطمی، مهرههای مشبك به شكل دو مخروطی (لوزی توخالی) و كروی است ( رجوع کنید به تصویر 3) كه در آن از ملیلهكاری و تزیینات دانهای به اندازههای گوناگون استفاده شده است. نمونه دیگر، دستبندی طلایی است با میلهای توخالی كه در انتها نازكتر شده و به اجزایی به شكل قلب منتهی میشود و در موزه باستانشناسی استانبول قرار دارد (برایتلینگ و همكاران، ص 239، ش 6). این دستبند شباهت زیادی به دستبندی در موزه دمشق دارد كه آن نیز اجزایی به شكل قلب در انتهای میله دارد، اما این میله از یك سیم تابیده تشكیل شده است ( < فهرست موزه ملی دمشق >، تصویر 119، راست).
2) سدههای ششم و هفتم. حلقههای ساخته شده با مفتولهای توخالی طلا و نقره كه از نیشابور به دست آمده، نگینهایی از جنس سنگ داشتهاند و تزیینات سیاه قلمكاری روی آنها با نقوش گیاهی و نوشتههای كتیبهگونه، آن را به قرنهای ششم یا هفتم مربوط میسازد. نوع نگین و گیرههای درشتِ آن خاص جواهرات ایرانی این دوره است.
[ توخالیكردن قطعات طلا و نقره معمولاً به دو روش انجام میشده است: در یك روش، ابتدا قطعهای را با مس میساختند، بعد ورق طلا یا نقره را بر روی آن میكشیدند و سپس با اسیدكاری (عموماً تیزاب برای طلا و، جوهر نمك برای نقره) مغزی مسی را حل میكردند و بدینترتیب قطعه توخالی میگردید. در روش دیگر، ورق فلز را شكل میدادند و با جوشكاری قطعات را به شكل قوطی توخالی به هم متصل میكردند این روشها هم اكنون نیز به كار میرود (ناصر گیوقصاب، همان مصاحبه)].
تصویر 4 نوعی حلقه را به نمایش میگذارد كه ظاهراً پیش از نیمه دوم قرن ششم در جهان اسلام مورد توجه نبوده، اما پس از ارائه، با اقبال و تنوع فراوان رو به رو شده است. مهمترین مشخصههای این نوع حلقه، یك میله قالبی (غالباً با نقوش انسانی در دو انتها و شكاف مورب چند ضلعی در محل نگین) است. در این مورد نیز الگوهای اصلی را میتوان در حلقههای یونانی و رومی یافت (مارشال، تصویر 61، و لوح شانزده، 552). حلقه جواهر موردبحث نمونه زیبایی است كه چهارگوشه از شش گوشه شكاف جای نگین آن با سر انسان تزیین و خود نگین از طرحهای هندسی تكرار شوندهای تشكیل شده است كه به صورت ملیلهكاری اجرا شدهاند و بر حلقه انگشتری در قسمتهای منتهی به نگین، تصویر موجودی با سَرِ زن و چنگ و بال پرندگان دیده میشود.
3) سدههای هشتم تا یازدهم . هنگامی كه به هنر جواهرسازی این دوره میپردازیم، با وضعی مشابه نخستین سدههای اسلامی مواجه میشویم؛ یعنی، جواهراتی كه از بخشهای گوناگون جهان اسلام بهجا مانده و میتوان آنها را به این دوره منسوب كرد، بسیار معدود است. به نظر میرسد كه با وجود محدودیتهای نگارههای ایرانی، نقاشیها به شكلی كلی انواع سبكهای جواهرسازی و تغییر و تحولات آنها را بازتاب میدهند و نگارههای دوره ایلخانی جزئیات بیشتری را منعكس میكنند.
تصویر 5 گردنبند طلایی بهجا مانده از قرن هشتم است. اشكال ایجاد شده با سیم و سنگ در روی قابِ دو جزء اصلی گردنبند و نیز خطوط كناره خود این اجزا، شباهت بسیاری با صحنه تاجگذاری انوشیروان در شاهنامه دموت(موزه هنر متروپولیتن، ش 52.20.2 ) دارند ( رجوع کنید به شوكین، ص 85، نسخه خطی XV، ش24) و سبك طرحهای قلمزده و نیز نقشمایههای مندرج بر پشت این اجزا، به روشنی به همان دوران اشاره دارند.
چندین دستبند طلا نیز مطمئناً متعلق به مصر یا سوریه دوره ممالیك در قرن هشتم است. این دستبندها میلههای توخالی ــ به صورت ساده یا مارپیچ ــ دارند كه به سر حیوانات منتهی میشوند. گیره آنها گرد و صاف و تخت است و قطعهای كه در موزه بناكی آتن نگهداری میشود با خط عربی تزیین شده است (سگال ، ش 319).
نوعی كمربند، كه برای نخستین بار در نگارههای ایرانی حدود 750 بهچشم خورد، در دوره صفویه پركارتر و زیباتر شده است. قطعات، جواهر نشاناند و شمار آنها افزایش یافته است. از دوران صفویه دو كمربند كامل و یك قلاب به جا مانده است ( رجوع کنید به پوپ، ج 13، لوح 1394، ش c-a ؛ نیز رجوع کنید به تصویر 6).
[ به طور كلی در دوره صفوی كمربندهای زنان و مردان طرحی شبیه گردنبندها داشتند. روی تسمههای تیره، نشانهای گل سرخ با فواصل ثابتی قرار میگرفتند. در این دوره، زنان گردنبندهای بلندی میبستند كه از ترنجهای زرین با نقش گلسرخ تشكیل و اغلب با سنگهای گرانبهای سبز و قرمز مرصع میشد و گاه با یك ترنج مركزی مدور تزیین میگردید(< فرهنگ هنر>، ج 16، ص 530)]. نوع دیگر گردنبند، كه در نقاشیهای صفوی مشاهده میشود و كوتاه و كاملاً چسبیده به گلو است، از یك تكه طلای مثلث شكل در وسط، گاه پوشیده از جواهر تشكیل میشد كه در دو طرف آن دو قطعه طلای كوچكتر بر رشتهای از مروارید قرار گرفته بود. در دوره صفوی دو نوع زیور سر ــ كه منابع الهام آنها احتمالاً تاجهای قدیمی بوده است ــ نیز محبوبیت بسیار یافتند ( رجوع کنید به تصویر 7).
تندیسهای لب حوض كاخ چهلستون، بازوبندهای جواهرنشان سه بخشی را به نمایش گذاردهاند كه در دوره قاجار نیز طرفدار داشتند ( رجوع کنید به تصویر 8).
در دوران صفوی، استفاده از حمایل رایج بود. دستارهای مردان در این دوره با تعداد كمی رشتههای كوتاه از دانههای طلا یا سنجاقهای زرین و پَر تزیین میشدند. انواع گوشوارهها نیز عموماً از یك سنّتگرایی مداوم حكایت دارند: گوشوارههایی با حلقه یا حلقههایی طلایی و یك گلوله در ته یا در دو طرف یا به صورت یك حلقه طلا با آویز مروارید كه در یك مورد از سه سنگ آویزِ آبی، سفید و قرمز تشكیل شده است. [ مردان و زنان گوشوارههای بلندی با یاقوت گلابیشكلِ آویزان و صوفیان و خدمتكاران گوشوارههای حلقهای با طوقهای زرین به گوش میآویختند. تا قرن یازدهم، گردنبندهای با نگین گلسرخ از رواج افتادند و دستارها نیز بزرگتر و فاقد زنجیرهای طلایی گردیدند. در نیمه دوم این قرن، زنان طوقهای زرینی میبستند كه با سنگهای قیمتی، اغلب قرمز، جواهرنشان شده بود. كمربندها نیز از صفحههای مربعِ مزین به جواهرات ساخته میشدند. مردان حلقههای جواهرنشان بر انگشت كوچك خود میكردند (همان، ج 16، ص 530 ـ531).
در دوره عثمانی، استانبول مركز جواهرسازی شد، معادن طلا و نقره و سنگهای گرانبهای بسیاری در قلمرو عثمانی به بهرهبرداری رسید و این كار به سرعت در سدههای نهم و دهم توسعه یافت. زرگرهای بسیاری به پایتخت آمدند. در سده دهم سبك خاص عثمانی، با عناصر مشتركی از ایران و هند و سرزمینهای بالكان، پدید آمد. نقاشیهای عثمانی از سده نهم به بعد سلاطین و شاهزادگان را با عمامههای بزرگی نشان میدهد كه با سنجاقهای طلای بزرگ و سنگهای گرانبها زینت شدهاند. كمربندهایشان هم سگك طلایی داشت (همان، ج16، ص531)].
برای فهم هنر جواهرسازی قرون اولیه دوره بابری در مقایسه با دوران تیموری و صفوی در ایران یا دوره عثمانی در تركیه، موقعیت بهتری وجود دارد، به چند دلیل: نخست حجم زیاد مطالب برجا مانده از اواخر قرن دوازدهم تا قرن چهاردهم كه، باتوجه به ایستایی اشكال و سنن جواهرسازی در هند، بستر مناسبی است تا در آن شواهدی از جواهرسازی در قرون اولیه دوران بابری را بررسی كنیم ( رجوع کنید به تصویر 9). دوم، نگارههایی كه در دوره بابریان تهیه شدند تقریباً همیشه پركار و حاوی اطلاعات بسیاری است و سوم اینكه گزارش دقیقبسیاری از جواهرات، تختهای سلطنتی و غیره در دربار بابری در دست است كه افراد زیرك و مطّلعی چون تاورنیه روایت كردهاند. بر اساس مشاهده كارهای جدید و بررسی اطلاعات تصویری، میتوان با اطمینان مدعی شد كه هند طولانیترین سنّت پیوسته و نیز بیشترین تنوع در اشكال، كاركردها و روشهای جواهرسازی را در میان ملل جهان دارد.
جدا از سنّت رایج در زمان فتوحات بابریان، در قرن دهم حجم در خور توجهی از خزاین شاهزادگان تیموری به جنوب منتقل شد كه سبك ساخت آنها نیز آمیزهای از سنن اسلامی و تا حدی آسیای مركزی و چین بود. بهترین شواهد در باره سبكهای جواهرسازی دورههای حكومت اكبرشاه تا اورنگزیب (963ـ 1118)، نگارههایی است كه تحت نظر و حمایت آنها تهیه شدهاند. از مواردی كه مؤید دقت این تصویرهاست، گزارشی از تاورنیه در باره مشاهداتش در دوران حكومت اورنگزیب است ( رجوع کنید به ج 2، ص150). او نوشته است كه یكی از مرواریدهای مجموعه سلطان، بزرگترین و گردترین مرواریدی است كه در عمر خود دیده است و اگر سلطان میتوانست همتایی برای این مروارید بیابد، طبق سنّت هریك را با یك جفت یاقوت یا زمرد تلفیق میكرد و از آنها یك جفت گوشواره درست میكرد. این تمایل و ترجیح به تلفیق كردن مروارید و یاقوت و زمرد با آنچه در نقاشیهای بابری (و نیز در نقاشیهای تیموری، صفوی و قاجار) هست، همخوانی دارد. تنها رنگ دیگری كه مشاهده میشود آبی (یاقوت كبود) است.
هند از اعصار باستان به سرزمین سنگهای گرانبها شهرت داشته است و حتی سنگهایی كه به خود هند تعلق نداشتند، نظیر یاقوتهای برمه، غالباً از طریق هند به كشورهای دیگر صادر میشدند. گذشته از این، هند از دیرباز از بازارهای مهم سنگهای قیمتی بوده است.
هند و همسایگان نزدیكش، نظیر سیلان، هندوچین و كوههای بدخشان، طیف بسیار متنوعی از گرانبهاترین سنگهایی كه تا امروز شناخته شده است، تولید میكردهاند.
دیگر جواهری كه در همه نقاشیهای مغول وجود دارد، حلقههای انگشتری است كه با تنوع خاصی در تصاویر ظاهر میشوند، هرچند پی بردن به جزئیات این حلقهها، به جز رنگ سنگهای گرانبها (و گاه نوع آنها)، میسر نیست. یكی از انواع حلقههای مشهور كه در تصاویر تشخیص داده میشود، حلقه تیرانداز [ انگشتری كه برای حفاظت دست از بریدگی زه كمان به انگشت وسط میكردند ] است كه بر اساس نمونههای بسیاری كه در دست است معمولاً از جنس یشم بود و غالباً با طلا و سنگهای گرانبها روی آن كار میكردند. دیگر جواهری كه معمولاً مردان از آن استفاده میكردند تسبیح *(مُسبحه) بود. برای مثال، تصویری از اكبر، كه در دوره جهانگیر تهیه شده است و بخشی از آن در تصویر 10 مشاهده میشود، اكبر را در حالی نشان میدهد كه تسبیحی مركّب از یاقوتهای سرخ و كبود و مروارید درشت در دست دارد.
نوشتههای مربوط به هنرها و فنون هند از قرن دوازدهم/ هجدهم میلادی حاوی اطلاعات بسیاری در مورد میناكاری است كه در این سرزمین به كمال خود رسیده است. البته این میناكاری، نظیر دیگر روشهای باارزش مربوط به روزگار بسیار كهن، طیف كاملی از اشیا را، كه به معنای امروزی جواهر نبودهاند (نظیر سلاح، تختهای شاهی، ابزارها و وسایل و نظایر آنها)، تزیین كردهاند. كمبود شدید جواهرات به جا مانده از دوران پیش از قرن دوازدهم را میتوان چنین توضیح داد كه حتی در خانوادهها نیز رسم بوده كه سنگهای گرانبها را طبق جدیدترین سبك بسازند و این امر بهویژه پس از دست به دست شدن جواهر و در جریان ذوب كردن فلزات گرانبها برای استفاده مجدد، انجام میگرفت. برای نمونه، بیشتر قطعات گنجینه بابریان، كه به هنگام فتح دهلی به دست نادرشاه افتاد، بلافاصله برای سهولت نقل و انتقال به شمش تبدیل شد (مین و توشینگهام، ص 11) و البته سنگهای گرانبها و مرواریدها را، چه برای نصب مجدد روی قطعهای دیگر چه فقط برای قراردادن در خزانه ایران، از آنها جدا كردند.
4) سدههای دوازدهم و سیزدهم . سنّتگرایی در سبك، كه به عنوان یكی از مشخصههای سه دوره مذكور تا به حال مورد بحث قرار گرفتهاند، در مرحله آخر سنّت جواهرسازی اسلامی نیز ادامه مییابد.
در ایران دوره قاجار، استفاده از حمایل هنوز هم برای مردان و هم برای زنان مورد توجه بوده (فالك، لوح 2، 26، 46، 47) است، البته در این دوره به عوض اضافه كردن طلسمها، تعویذها و آویزهای فلزی به حمایل، كه گاه با سنگهای گرانبها تزیین میشدند (كه این كار در دوره صفویه هم رایج بود)، تنها از مروارید یا اجزایی متشكل از مروارید و یا سنگهای گرانبها استفاده میشد. شكل كمربندها در ایران طی این دوره اساساً تغییر نكرد.
رشته مهرهها هنوز روی مچ بسته میشدند (همان، لوح 26 و 43) و علاوه بر این، دستبندهایی كه از سنگهای گرانبها، نشسته بر قابهای مربع شكل تشكیل و قطعات آن با لولا به یكدیگر متصل شدهاند و نیز النگوهای ساده طلا رواج داشت (همان، لوح [رنگی( 17، 23، 25). یكی از نقاشیها نشاندهنده رواج بستن رشته مروارید بر گِردِ صورت است. اما به نظر میرسد كه در دوره قاجار، مرواریدها از گوش كشیده و رشتهها طولانیتر شدهاند و نقش گردنبند را ایفا میكردند (همان، لوح )رنگی( 19، 20). در دوره قاجار، تزیینات سر پیچیده و پركارتر شده بود (همان، لوح )رنگی] 5 ـ7، 18ـ21؛ نیز رجوع کنید به تصویر 11). در این زمینه شیء مشابهی برای تزیین پیشانی عروسهای یهودی و مسلمان در منطقه بخارا بهكار میرفت. تأثیر جواهرسازی شبهقاره هند در این شیء نیز، نظیر بیشتر جواهرات قاجار، بهویژه در روش كار گذاشتن سنگهای قیمتی بسیار آشكار است.
یكی از انواع بسیار رایج گوشواره در ایران طی قرنهای دوازدهم و سیزدهم از تعدادی نیمكره یا مخروط تشكیل میشد كه یكی زیر دیگری به همراه اجزای آویز قرار میگرفت (همان، تصویر [سیاه و سفید( 1). این اجزا در قالب میناكاری، ورقكاری یا ملیلهكاری اجرا میشدند و آویزهای آنها را مروارید یا گوی یا تركیبی از هر دو تشكیل میداد. الگوی این نوع گوشواره در هند قرن اول و دوم یافت میشود ( < هنر هند و پاكستان >، لوح 22، ش 185). دیگر گوشوارهای كه علاقهمندان زیادی داشت از یك بخش زیرین نیمدایره تشكیل میشود كه غالباً دو انتهای آن به شكل سر اژدها تزیین شده است و بیرونزدگیهای كروی یا قُرصَكْ مانند بر گرد محیط آن بهچشم میخورد (فالك، تصاویر )سیاه و سفید] 3، 4). اینها نیز در قالب میناكاری، ورقكاری یا ملیلهكاری اجرا میشدند.
یكی از نمونههای بسیار زیبای بازوبندهای قاجاری در تصویر 12 مشاهده میشود كه با طلا و سنگهای گرانبها ساخته و با میناكاری تزیین شده است.
استفاده از آویزها یا نشانههای گرد، كه با سنگهای گرانبها روی رشته مروارید یا مهره نصب میشدند، از گردنبندهای متداول دوران قاجار است(همان، [ص 26(، تصویر )سیاه و سفید( 7، و لوح )رنگی] 17ـ19).
[ در اوایل سده دوازدهم هنرهای عثمانی، از جمله زرگری، بر روشهای اروپایی مستولی بود و در سدههای سیزدهم و چهاردهم جواهرات سنّتی، به پیروی از سلیقه اروپاییان، بار دیگر رواج یافت. در گردنبندها سكههای طلای اصیل یا تقلیدی، كه اغلب مهر عثمانی (طغرا) داشتند، به كار میرفت. در اواخر سده سیزدهم سكههای اروپایی را به سبب ارزش آنها ترجیح میدادند. تسمه و قلاب نقرهای و گاه مذهّب، از لوازم پوشاك سنّتی عثمانی بود. آنها از نظر شكل و روش ساخت و سبك گوناگون بودند: برخی با فیروزه و مرجان مرصّع و بعضی نیز با چكشكاری، برجستهكاری، ملیله و میناكاری در نقوش هندسی و طوماری تزیین میشدند ( < فرهنگ هنر .، ج 16، ص 531 ـ532).
سبك متمایزی در جواهرسازی در اواخر سده سیزدهم و اوایل سده چهاردهم در كردستان رواج یافت كه ملیلهكاری عالی و ظریف ویژگی آن بود. سنگهای قیمتی در این شیوه كم بود، اما فیروزه كه علاوه بر ویژگی تزیینی، حائز خواص ماوراء طبیعی دانسته میشد، رواج داشت. نقوش طوماری، گلها و برگها، ماهی و پرندگان به موازات نقوش هندسی كاربرد داشتند. گردنبندها از دانههای زرینی تشكیل میشدند كه با صفحات مستطیلی به هم متصل و این صفحات با سكههای عثمانی و اروپایی و فیروزه تزیین میشدند. گردنبندهای نمونه كردستان برای جشنها از لوحهای (پلاكهای) مستطیلی ساخته میشد كه آویزهایی شبیه به ماهی داشتند. دستبندها نیز با سكههای انگلیسی و ستارگان و هلالهای ماه تزیین میشدند. بیشتر گوشوارهها به روش ملیله و به شكل هلالی یا سبدهایی با دانههای كوچك مروارید و طلا بودند. سگك كمربندها نقرهای بود و روی آنها نقوش گل و گیاه به سبك عثمانی چكشكاری و برجستهكاری میشد (همان، ج 16، ص 531). از این دوره جواهراتی نیز از شمال افریقا بر جا مانده است. بیشترین جواهر بازمانده در این منطقه متعلق به مراكش، الجزایر و تونس و از سده سیزدهم است ( رجوع کنید به تصویر 13). هرچند قطعات اندكی، از جمله یك گوشواره آویزدار مرصع به یاقوت و زمرد، به سده یازدهم منسوب است (همان، ج 16، ص 532).
زیورآلات نقرهای بیشتر در روستاها و زیورآلات زرین بیشتر در شهرها رایج بودند و مردمان قبایل صحرانشین، كه در تماس با سكنه افریقای نیمهصحرایی بودند، از این شیوه پیروی میكردند. حمایت در برابر چشمزخم * ویژگی برجسته جواهرات شمال افریقا بود. دستِ گشوده ــ كه به نام خمسه یا دست حضرت فاطمه، دختر پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، شناخته میشود ــ از شایعترین تعویذات در منطقه بود. قدرتهای جادویی به صلیب و دیگر شكلهای هندسی، نظیر مثلث و ستاره داود یا مهر سلیمان، نسبت داده میشد. مجموعه زیورآلات مشتمل بود بر اشكال ماهی، مار، عقرب، كبوتر و سمندر، كه هریك دارای قدرتهای مشخص درمانی بودند (همان، ج 16، ص 532).
سنجاقها و سوزنهایی نیز به سنّت رومی ساخته میشد كه زمانی بربرها برای بستن جامههای بالاتنه به كار میبردند و با صفحات مثلث شكل نقرهای و كندهكاری شده و نصب مرجان یا شیشه بر روی آنها تزیین میشدند. این اشیا اغلب زنجیری با عناصری مدور یا بیضی متصل به خود دارند. رایجترین جزء و عنصر زیورآلات زرین، تزاره بود كه بانوان شهری ثروتمند میآویختند و آن گردنبندی از ترنجهای مشبك و مرصع به سنگهای قیمتی و مروارید بود. زنان شهری همچنین گوشوارههایی مشبككاری شده و آویزان به گوش میكردند. دستبندهای ساخت فاس و طنجه، معروف به ماه و خورشید، از رشتههای اریب تشكیل شدهاند كه در ساخت آنها بهتدریج طلا جانشین نقره گردید. النگوها از فلز ریخته و آراسته به نقوش گیاهی یا هندسی بودند و دستبندهای گلمیخدار برای دفع چشمزخم طراحی میشدند. جواهرات میناكاری شهر تیزنیت عمدتاً به رنگهای زرد و سبز بودند و این نوع میناكاری خصوصیت جواهرسازی تگومونت، شهر كوچكی در ماورای اطلس، بود. كهربا نیز بهسبب قدرت درمانی خود ارزشمند محسوب میشد، و بهوفور در جنوب مراكش و موریتانی رواج داشت (همانجا).
جواهرات الجزایر عمدتاً نیمتاج، دستبند و گردنبند بودند كه از نقره ساخته و با میناكاری خاص همراه با مفتولهای فلزی به رنگهای سبز و آبی و زرد و ملیلهكاری عالی تزیین میشدند. جواهرات اغلب با مرجان مرصع میشدند. جواهرات سنّتی تونس نیز سیمین بود كه گاه مذهّب میشدند. اكثر جعبه تعویذها به شكل استوانهای، مكعب و گوشوارههای حلقهای و بلند بودند. بر نیمتاج هلالیشكل، نقوش كبوتر (نماد بركت و مژده خبر خوش)، ماهی (نماد حاصلخیزی و زندگی)، گل و ستاره داود كندهكاری میشد كه همان نقوش بر دستبندها نیز یافت میشود. دیگر جواهرات ملیلهكاری و میناكاری مفتولی به رنگهای قرمز و آبی بر زمینه نقرهای مذهب رایج بود. شهرهای جَرْبَه و صَفاقُس مراكز بزرگ تولید زیورها در تونس بودند. قبایل طوارق صحرا نیز جواهرات نقرهای بهویژه دستبندهای قالبریزی و صلیبهایی میساختند كه در آنها بازوهای صلیب و مركز برجسته آن جای شكل سنّتی دست را به عنوان نماد عدد پنج گرفته بود. جواهرات نقرهای طوارق اغلب با توپكها و برجستگیهای هرمی شكل تزیین یا حكاكی و میناكاری میشد. دستبندها از چوب یا شاخ حیوانات ساخته میشدند. در صحرا از مرجان، همانند صدف، برای گردنآویزها و زیورهای مو استفاده میشد (همانجا).
قدیمیترین جواهرات برجا مانده از یمن متعلق به اواخر سده دوازدهم است كه عمدتاً در صنعا ساخته شدهاند. ریشههای سنّت جواهرسازی یمن مبهم است و نظرهای پیشنهادی، از دوره پیش از اسلام در جنوب عربستان تا هند را شامل میشود. یهودیان یمنی انحصاری واقعی بر تولید جواهر داشتهاند و این هنر از پدر به پسر میرسیده است. بنابراین، در جواهرات یمنی نقشمایهها و شكلها در تركیبهای گوناگون تكرار میشوند. جواهرات سنّتی اغلب نقرهای و گاه مذهّباند كه برجستهكاری، ملیلهكاری، ترصیع و خاتمكاری شدهاند. عناصر تزیینی اغلب حاوی معانی نمادیناند؛ مثلاً، ماهی و خوشههای غلات كه حاصلخیزی را نشان میدهند و مارهای زنگی كه دافع شیاطین بودند (همانجا؛ نیز رجوع کنید به تصویر 14).
عناصر تزیینی نمونهوار، گلهای كوچكی هستند كه از دانههای نقرهای و صفحات لوزی شكل ــ كه میوههایی به شكل توت، دانه انار و بادام بر آن جوش داده شده ــ تشكیل گردیدهاند. صفحات مثلثی شكل ملیله به عنوان پایانه گردنبندها به كار میروند. زنجیرهای مارآسای ساخته شده از بستهای مسطح و دیگر رشتههای قلاب شده با صفحات انعطافپذیر، از دیگر انواع این جواهراتاند. دستبندها ــ با بست یا بدون آن ــ همیشه بهصورت جفت ساخته میشوند (همانجا).
نوعروسان دستبند كُبُور را، كه برجستگیهایی به شكل مقبرهها داشتند، به عنوان حامی در برابر مرگ، حتی در روز عروسی نیز به دست میكردند. جعبههای تعویذ، استوانهای یا مكعب مستطیل یا مكمل جواهرات بودند و یا به عنوان طلسم بهطور مستقل بهكار برده میشدند (همان، ج16، ص532 ـ533).
گردنبند لَزِم از چند صفحه مستطیل، كه با ردیفهای موازی زنجیرهها از دانههای كوچك به یكدیگر متصل شدهاند، تشكیل شده است. جعبههای تعویذ استوانهای از این زنجیرها آویزاناند. این زیور معمولاً به دوشیزهای كه به سن ازدواج میرسید، داده میشد. گردنبند لبه از زنجیرهایی تشكیل میشود كه از صفحات كوچك بسیاری ساخته شده و زیر چانه بسته میشود و آویزها، زنجیرها و گلسرخیها از آن آویزاناند و پدر عروس آن را به او هدیه میدهد. نوعی گردنبند در یمن از رشته دانههایی چند ضلعی یا حبهانگوری تشكیل میشود كه آنها را میان مثلثهایی در دو سر زنجیر آویزان میكردند و بانوان متأهل آن را به صورت درهم تابیده میآویختند. گردنبندها سكههایی عمدتاً اتریشی، مشهور به ریال، داشتند. گوشوارهها بلند و آویزان و متصل به گارگوش بودند. گارگوش سربندی بود كه كاملاً گوشها را میپوشاند (همانجا)].
نیز رجوع کنید به حكّاكی*؛ زرگری*؛ زیورآلات*؛ فلزكاری*؛ میناكاری*
منابع: (1) علاوه بر قرآن؛ (2) ابنزبیر، كتابالذخائر و التحف، چاپ محمد حمیداللّه، كویت 1959؛ (3) [ ابوریحان بیرونی، الجماهر فی الجواهر، چاپ یوسفالهادی، تهران 1374 ش]؛ ارسطو، كتاب الاحجار لارسطاطالیس، ترجمه ابنسرافیون، در
(4) Aristoteles, Das Steinbuch des Aristoteles , ed. & tr. Julius Ruska, Heidelberg 1912;
(5) ]محمدبن احمد ازهری، تهذیباللغه، ج 6، چاپ محمد عبدالمنعم خفاجی و محمود فرج عقده، قاهره، بیتا.]؛
(6) The Art of India and Pakistan : catalogue of an exhibition held at the Royal Academy of Arts, London 1947-1948, ed. Sir Leigh Ashton, New York [1948 ?(; (7) G. Breitling et al, Das Buch vom Gold , Lucerne and Frankfurt 1975; (8) Catalogue du Musإe national de Damas , Damascus 1969; (9) ] The Dictionary of art , ed. Jane Turner, New York: Grove, 1998, s.vv. "Islamic art. VIII: Other arts. 9.(i ( Before c.1500" (by Rachel Ward), "ibid. (ii) After c. 1500" (by Rachel Hasson)]; (10) S. J. Falk, Qajar paintings , London 1972; (11) )Ronald W. Ferrier, "Jewellery", in The Arts of Persia , ed. R. W. Ferrier, New Haven: Yale University Press, 1989(; (12) R. W. Hamilton, Khirbat al- Mafjar , Oxford 1959; (13) E. Herzfeld, Die Ausgrabungen von Samarra , Berlin 1927; (14) )Edward William Lane, An Arabic- English lexicon , Edinburgh 1863-1893, repr. Beirut 1980 ; 15- [ E. H. Marshall, Catalogue of the finger rings, Greek, Etruscan and Roman, in the Departments of Antiquities , British Museum, London 1907; (16) V. B. Meen and A. D. Tushingham, Crown jewels of Iran , Toronto 1968; (17) M. Negro Ponti, "Jewelry and small objects from Tell Mahuz (north Mesopotamia)", Mesopotamia , V-VI(1970-1971); (18) [Arthur Upham Pope, ed. A survey of Persian art , Tehran 1977]; (19) W. and E. Rudolph, Ancient jewelry from the collection of Burton Y. Berry , Bloomington Indiana 1973; (20) Berta Segall, Museum Benaki, Katalog der Goldschmiede-Arbeiten , Athens 1938; (21) Ivan Stchoukine, La peinture iranienne sous les derniers ـ Abbasides et les Il-Khans, Bruges 1936; (22) Jean-Baptiste Tavernier, Travels in India , tr. V. Ball, London 1889.