responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 5100

 

جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ در جهان‌ اسلام ، در سالهای‌ آغاز جنگ‌، قدرتهای‌ اروپایی‌، به‌ سبب‌ نیاز به‌ مواد خام‌ و بازار فروش‌ و داشتن‌ رقابتهای‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ با یكدیگر، بر بیشتر مناطق‌ جهان‌ اسلام‌ سیطره‌ داشتند؛ هلند در جنوب‌ شرق‌ آسیا، شوروی‌ در آسیای‌ مركزی‌، بریتانیا در هند و مالایا و افریقای‌ شرقی‌ و غربی‌، فرانسه‌ در افریقای‌ شمالی‌ و غربی‌ و خاورمیانه‌، و آلمان‌ و ایتالیا در بخشهای‌ كوچكی‌ از قاره‌ افریقا حكمرانی‌ می‌كردند (لاپیدوس، ص‌ 551). این‌ امر خود زمینه‌ساز كشیده‌ شدن‌ دامنه‌ جنگ‌ به‌ كشورهای‌ اسلامی‌ شد؛ به‌ویژه‌ آنكه‌ سیاست‌ طرفداری‌ گروههای‌ مختلف‌ سیاسی‌ این‌ كشورها از قدرتهای‌ درگیر جنگ‌، به‌ شكل‌گیری‌ اتحادیه‌ها و سپس‌ موضع‌گیریهای‌ متفاوت‌ انجامید. مثلاً، در عراق‌، رشید عالی‌ گیلانی‌، نخست‌وزیر وقت‌، طرفدار سیاستهای‌ آلمان‌ بود، در حالی‌ كه‌ واحدهای‌ نظامی‌ كوچك‌ در مناطق‌ گوناگون‌ عراق‌ مطیع‌ و سرسپرده‌ متفقین‌ بودند. در مصر، علی‌ ماهر، نخست‌وزیر وقت‌، با طرفداری‌ از متحدین‌ سیاستی‌ بر ضد دولتهای‌ متفق‌ در پیش‌ گرفت‌ و جمعیت‌ جوانان‌ مسلمان‌ و حزب‌ سوسیالیست‌ اسلامی‌ را، كه‌ از گروههای‌ فعال‌ سیاسی‌ بودند، با خود همراه‌ نمود. در سوریه‌، حزب‌ خلقِ این‌ كشور، كه‌ نفوذ گسترده‌ای‌ در سیاستهای‌ كشور داشت‌، هماهنگ‌ با سیاستهای‌ متحدین‌ حركت‌ كرد. در الجزایر، شماری‌ از ملی‌گرایان‌ در طرفداری‌ از حكومت‌ ویشی‌ فرانسه‌ فعالیت‌ داشتند (شولتسه، ص‌ 114ـ 115).

در بین‌ مناطق‌ گوناگون‌ جهان‌ اسلام‌، خاورمیانه‌ و افریقای‌ شمالی‌ و شرقی‌ و تا اندازه‌ای‌ هند و اندونزی‌ مستقیماً در معرض‌ جنگ‌ قرار گرفتند. در خاورمیانه‌ در زمان‌ شروع‌ جنگ‌، اوضاع‌ تقریباً به‌ نفع‌ دولتهای‌ محور بود. مصر پایگاه‌ نیروهای‌ آلمانی‌ به‌ شمار می‌رفت‌؛ سوریه‌ و لبنان‌ تحت‌ قیمومت‌ حكومت‌ ویشی‌ فرانسه‌ بودند؛ در عراق‌، با كودتای‌ رشیدعالی‌ گیلانی‌، حكومتی‌ طرفدار آلمان‌ روی‌ كار آمده‌ بود و در ایران‌ (رجوع کنید به بخش‌ سوم‌ مقاله‌)، اگر چه‌ رضا شاه‌ بی‌طرفی‌ خود را اعلام‌ كرده‌ بود، احساسات‌ شدیدی‌ در میان‌ دولتمردان‌ ایرانی‌ به‌ نفع‌ آلمانها وجود داشت‌. انگلیس‌ برای‌ خاتمه‌ دادن‌ به‌ این‌ وضع‌، در بهار 1320 ش‌/ 1941 نیروهای‌ مقیم‌ مصر را به‌ همراه‌ نیروهای‌ فرانسه‌ آزاد به‌ سوریه‌ و لبنان‌ فرستاد و پس‌ از جنگی‌ شدید با قوای‌ ویشی‌ فرانسه‌، این‌ دو كشور را تسخیر كرد. در عراق‌، حكومت‌ در قبال‌ جنگ‌ سیاست‌ دوگانه‌ای‌ داشت‌؛ رشید عالی‌ گیلانی‌ سیاست‌ طرفداری‌ از آلمان‌ را دنبال‌ می‌كرد، در حالی‌ كه‌ نایب‌السلطنه‌ (شاهزاده‌ عبداللّه‌) و نوری‌ سعید (وزیر خارجه‌) از متفقین‌ حمایت‌ می‌كردند. به‌ هنگام‌ جنگ‌ بین‌ نیروهای‌ رشیدعالی‌ و قوای‌ تحت‌ حاكمیت‌ بریتانیا، كه‌ از سوریه‌ عازم‌ عراق‌ شده‌ بودند، آلمان‌ و ایتالیا از حمایت‌ دولت‌ عراق‌ دست‌ كشیدند و هم‌ زمان‌ با پیروزی‌ متفقین‌ در سایر نقاط‌، نیروهای‌ رشیدعالی‌ متحمل‌ شكست‌ سنگینی‌ شدند. در پی‌ شكست‌ رشیدعالی‌، بریتانیا در 9 خرداد 1320/ 30 مه‌ 1941 حكومت‌ جدیدی‌ را به‌ ریاست‌ شاهزاده‌ عبداللّه‌ و نخست‌وزیری‌ نوری‌ سعید در عراق تشكیل‌ داد و تا 1323 ش‌/1944 بر آنجا نفوذ نظامی‌ داشت‌ (مهدوی‌، 1373 ش‌، ص‌ 66 ـ 68؛ < فرهنگ‌ جنگها >، ذیل‌ "World War II in the Middle East" ).

از همان‌ ابتدای‌ جنگ‌ در 1318ش‌/1939، برخی‌ سرزمینهای‌ شمال‌ و مشرق‌ افریقا، مانند مصر، الجزایر، بَرقَه‌ (سیرنائیك‌ )، اریتره‌، اتیوپی‌، صحرای‌ غربی‌ و سودان‌، عملاً صحنه‌ درگیری‌ قوای‌ بریتانیایی‌ و ایتالیایی‌ بودند. ایتالیا با تصرف‌ اتیوپی‌ در 1318 ش‌/ 1939 و متمركز نمودن‌ نیروهای‌ خود در افریقای‌ شرقی‌ و همچنین‌ لیبی‌ كنونی‌، تهدیدی‌ برای‌ مناطق‌ تحت‌ نفوذ بریتانیا، یعنی‌ آبراهه‌ سوئز، سودان‌، مصر، سومالی‌ و كنیا تلقی‌ می‌شد. ایتالیا كه‌ مدتها پیش‌ در این‌ جبهه‌ مستعمراتی‌ داشت‌، در آغاز جنگ‌، با بیش‌ از پانصد هزار نیرو در جبهه‌های‌ شمالی‌ و دویست‌ هزار نیرو در جبهه‌های‌ جنوبی‌، عملاً بر حوزه‌های‌ نبرد غلبه‌ داشت‌. سقوط‌ فرانسه‌ آزاد در 1319 ش‌/1940 و تشكیل‌ حكومت‌ ویشی‌ در شمال‌ افریقا در طرفداری‌ از دولتهای‌ محور، برتری‌ نسبی‌ متحدین‌ را تا 1321 ش‌/ پاییز 1942 تضمین‌ كرد. اما از آن‌ زمان‌، اوضاع‌ در این‌ جبهه‌ دگرگون‌ شد؛ در اول‌ آبان‌ 1321/ 23 اكتبر 1942، مارشال‌ مونتگومری‌، فرمانده‌ نیروهای‌ انگلیسی‌ در شمال‌ افریقا، ضد حمله‌ خود را آغاز كرد و پس‌ از پیروزی‌ در نبردالعَلَمَین‌، قوای‌ آلمانی‌ و ایتالیایی‌ را تا لیبی‌ و تونس‌ عقب‌ راند. در 17 آبان‌ 1321/ 8 نوامبر 1942، نیروهای‌ مشترك‌ امریكایی‌ ـ انگلیسی‌ در افریقای‌ شمالی‌ متعلق‌ به‌ فرانسه‌ پیاده‌ شدند و آنجا را تبدیل‌ به‌ پایگاه‌ حمله‌ به‌ ایتالیا ساختند. در اوایل‌ 1322 ش‌/ 1943، قوای‌ متفقین‌ تقریباً تمام‌ مناطق‌ این‌ جبهه‌ را در اختیار داشتند (برای‌ جزئیات‌ بیشتر رجوع کنید به بریتانیكا، ج‌ 23، ص‌ 788 به‌ بعد؛ تیلور، ص‌ 261 به‌ بعد).

به‌ طور كلی‌، جهان‌ اسلام‌ در این‌ جنگ‌، در مقایسه‌ با جنگ‌ جهانی‌ اول‌، فعالانه‌ درگیر نشد. با وجود این‌، نزاع‌ نیروهای‌ طرفین‌ خسارات‌ فراوانی‌ بر ساكنان‌ مناطق‌ درگیر وارد نمود. در لیبی‌، به‌ویژه‌ در برقه‌، مردم‌ بی‌دفاع‌ شاهد عملیات‌ نظامی‌ نیروهای‌ ایتالیایی‌ و آلمانی‌ و متفقین‌ در تخریب‌ منابع‌ انسانی‌ و غیرانسانی‌ بودند. نیروهای‌ ژاپنی‌ در آذر 1320/ دسامبر 1941 شبه‌جزیره‌ مالی‌ و در اواخر 1320 ش‌/ اوایل‌ 1942 اندونزی‌ را كاملاً اشغال‌ كردند و برای‌ اجرای‌ سیاستهای‌ خود تلفات‌ جانی‌ و خسارات‌ مالی‌ بسیاری‌ به‌ ساكنان‌ آنجا وارد نمودند. قوای‌ فرانسوی‌ و امریكایی‌ در آبان‌ 1321/ نوامبر 1942 الجزایر را به‌ طور كامل‌ اشغال‌ كردند. در روسیه‌، استالین‌ جمعیت‌ كثیری‌ از تركهای‌ كریمه‌ و قبایل‌ قفقاز را، به‌ اتهام‌ همكاری‌ با دولتهای‌ محور، تبعید كرد. به‌ همین‌ دلیل‌، در طول‌ جنگ‌ بسیاری‌ از غیرنظامیان‌ مسلمان‌ بر اثر قحطی‌ و گرسنگی‌ تلف‌ شدند. تنها در الجزایر، بیش‌ از یك‌ میلیون‌ نفر (یعنی‌ 110 جمعیت‌ آن‌) در جنگ‌ با فرانسه‌ جان‌ سپردند، به‌ طوری‌ كه‌ درصد كشته‌شدگان‌ آن‌ با درصد قربانیان‌ كشور روسیه‌ تقریباً برابری‌ می‌كرد. ساكنان‌ برقه‌ (از مناطق‌ اصلی‌ جنگ‌) حتی‌ پس‌ از بیش‌ از نیم‌ قرن‌ از پایان‌ جنگ‌، در معرض‌ مشكلات‌ ناشی‌ از میدانهای‌ مینِ به‌ جای‌ مانده‌ از آن‌ دوره‌ هستند (شولتسه‌، ص‌ 113ـ114، 124).

اهم‌ پیامدهای‌ اقتصادی‌ و سیاسی‌ گسترده‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ در كشورهای‌ جهان‌ اسلام‌ به‌ این‌ شرح‌ است‌:

الف‌) بحران‌ اقتصادی‌. جنگ‌ و بحران‌ اقتصادی‌ در بیشتر مناطق‌ جهان‌ اسلام‌، دو روی‌ یك‌ سكه‌ بودند. در واقع‌، حیات‌ اقتصادی‌ بسیاری‌ از كشورهای‌ اسلامی‌ در دست‌ قدرتهای‌ استعماری‌ بود و به‌ویژه‌، نیازهای‌ عمده‌ و ضروری‌ آنها را كشورهای‌ درگیر جنگ‌ تأمین‌ می‌كردند. شروع‌ جنگ‌ هم‌ موجب‌ اختلال‌ در روابط‌ تجاری‌ و هم‌ زمینه‌ساز بروز بحرانهای‌ درونی‌ شد. بسته‌ شدن‌ راههای‌ آبی‌، از یك‌ سو صدور مواد خام‌ را ناممكن‌ یا دشوار كرده‌ بود و از سوی‌ دیگر، به‌ علت‌ افزایش‌ قیمتهای‌ بین‌المللی‌، واردات‌ كالاهای‌ ضروری‌، جوامع‌ اسلامی‌ را با مشكل‌ و از نظر هزینه‌ با تورم‌ چشمگیری‌ مواجه‌ كرد، به‌ طوری‌ كه‌ در فاصله‌ 1318 تا 1328 ش‌/ 1939ـ1949 میزان‌ تورم‌ در مصر 3 برابر، در ایران‌ 5ر7 برابر، در تركیه‌ 5ر3 برابر و در الجزایر 5ر5 برابر افزایش‌ یافت‌. همراه‌ با كاهش‌ صادرات‌، كِشت‌ محصولات‌ اساسی‌، مانند پنبه‌ و گندم‌ و ذرت‌، به‌ شدت‌ كاهش‌ یافت‌؛
مثلاً در مصر كشت‌ این‌ محصولات‌ به‌ ترتیب‌ تا حدود 50%،40% و 16% كاهش‌ داشت‌. در نتیجه‌، ارزش‌ این‌ محصولات‌ در داخل‌ كشور چنان‌ بالا رفت‌ كه‌ قدرت‌ خرید طبقات‌ كم‌ درآمد شهری‌ بسیار محدود شد و دامنه‌ فقر گسترش‌ یافت‌. در حالی‌ كه‌ بخش‌ كشاورزی‌ شدیداً تحت‌ فشار بود، در بیشتر كشورهای‌ اسلامی‌، به‌ انگیزه‌ تلاش‌ برای‌ تولید كالاهای‌ جانشینِ كالاهای‌ وارداتی‌، شهرها گسترش‌ یافتند. از پیامدهای‌ این‌ امر، ملی‌ شدن‌ سرمایه‌های‌ داخلی‌، رشد صنایع‌ شهری‌ و در نتیجه‌ گسترش‌ پدیده‌ شهرنشینی‌ بود. رشد سرمایه‌ شهری‌ در بیشتر كشورهای‌ اسلامی‌ با كاهش‌ شدید سرمایه‌گذاری‌ در بخش‌ كشاورزی‌ همراه‌ بود. در مصر تا قبل‌ از جنگ‌، سرمایه‌های‌ ملی‌ در اختیار شركتهای‌ محدودی‌ بود. در دوره‌ جنگ‌، تعداد این‌ شركتها تا حدود دو برابر افزایش‌ یافت‌ كه‌ پیامد آن‌ افزایش‌ چشمگیر تعداد مقاطعه‌كاران‌ و كارگران‌ شهری‌ در صنایع‌ بود. در ایران‌، سوریه‌ و الجزایر نیز پدیده‌ مشابهی‌ رخ‌ داد. با وجود این‌، در مرحله‌ مقدماتی‌ توسعه‌ صنعتی‌، مخاطرات‌ بسیاری‌ وجود داشت‌ و بنابراین‌ در بیشتر كشورهای‌ اسلامی‌، تغییرات‌ اندكی‌ در الگوی‌ كلی‌ اقتصادِ سرمایه‌ ایجاد شد. رشد پدیده‌ شهرنشینی‌ در جوامع‌ اسلامی‌، برجسته‌تر شدن‌ هویتهای‌ شهری‌ را ــ كه‌ عموماً با زبان‌ ملی‌گرایی‌ بیان‌ می‌شد ــ در پی‌ آورد و متعاقباً به‌ ایجاد جنبشهای‌ استقلال‌طلب‌ انجامید (شولتسه‌، ص‌ 112ـ113).

ب‌) شكل‌گیری‌ سیاست‌ عربی‌. از اهم‌ مسائل‌ سیاسی‌ جهان‌ اسلام‌ در دوره‌ پس‌ از جنگ‌، نیاز به‌ شناسایی‌ بین‌المللی‌ و جذب‌ جهان‌ اسلام‌ در درون‌ نظام‌ بین‌الملل‌ از سوی‌ قدرتهای‌ پیروز بود. متفقین‌ از همان‌ ابتدا تلاش‌ كردند با تأكید بر هویت‌ عربی‌ و اسلام‌زدایی‌ از جامعه‌ سیاسی‌، كشورهای‌ اسلامی‌ خاصه‌ دولتهای‌ عرب‌ را به‌ جرگه‌ سیاسی‌ خود بكشانند.

نظم‌ سیاسی‌ پس‌ از جنگ‌ در بخش‌ عربی‌ جهان‌ اسلام‌، بر پایه‌ دو محور اساسی‌ قرار داشت‌: از طرفی‌، قدرتهای‌ پیروز طرفدار تشكیل‌ یك‌ جبهه‌ منطقه‌ای‌ در جهان‌ عرب‌ بودند، به‌ ترتیبی‌ كه‌ دولتهای‌ مستقل‌ عربی‌ با قرار گرفتن‌ در نظام‌ امنیتی‌ بین‌المللی‌، ائتلاف‌ منطقه‌ای‌ به‌ وجود آوردند. از طرف‌ دیگر، ملی‌گرایان‌ در كشورهای‌ عربی‌، و به‌ویژه‌ مصر، در این‌ اندیشه‌ بودند كه‌ یك‌ جامعه‌ سیاسی‌ عرب‌ تشكیل‌ دهند تا در آن‌ هر یك‌ از اعضا حاكمیت‌ سیاسی‌ خود را مستقلاً حفظ‌ كند. نظام‌ بین‌الملل‌، به‌ خصوص‌ بریتانیا، در قبال‌ تشكیل‌ یك‌ ائتلاف‌ منطقه‌ای‌ در جهان‌ عرب‌ با دو گزینه‌ روبه‌رو بود: اتحاد كشورهای‌ سوریه‌ و لبنان‌ و فلسطین‌ و اردن‌ با حاكمیت‌ هاشمیها، و اتحادیه‌ هلال‌ خصیب‌ متشكل‌ از كشورهای‌ عراق‌ و سوریه‌. در بین‌ دولتهای‌ عرب‌ نیز در این‌ موضوع‌ اختلافات‌ شدیدی‌ پدید آمد؛
مصر همچنان‌ مدعی‌ رهبری‌ جهان‌ عرب‌ بود و حاكمیت‌ هاشمیها را كاملاً رد می‌كرد، عربستان‌ و یمن‌ بر حفظ‌ حاكمیت‌ هاشمیها تأكید داشتند و سوریه‌ و لبنان‌ رهبری‌ هاشمیها را نمی‌پذیرفتند. در 1322 ش‌/بهار 1943، مصطفی‌ نَحاس‌ پاشا، نخست‌وزیر وقت‌ مصر، كه‌ با بریتانیا مناسبات‌ خوبی‌ داشت‌، نمایندگان‌ دولتهای‌ عرب‌ را برای‌ بحث‌ در این‌ زمینه‌ به‌ قاهره‌ دعوت‌ كرد، اما هیچ‌ توافقی‌ حاصل‌ نشد (شولتسه‌، ص‌ 125ـ126).

بحثهای‌ سه‌ جانبه‌ امریكا و شوروی‌ و بریتانیا از مرداد ـ مهر 1323/ اوت‌ ـ اكتبر 1944 در همایش‌ دامبارتون‌ اوكس‌ در امریكا، موضع‌ مصر را برای‌ ایجاد اتحادیه‌ای‌ از دولتهای‌ عرب‌ تقویت‌ نمود. در همایش‌ عمومی‌ عربی‌ در اسكندریه‌ (3 ـ 15 مهر 1323/ 25 سپتامبر ـ 7 اكتبر 1944)، نمایندگان‌ مصر، سوریه‌، عراق‌، لبنان‌ و اردن‌ موافقتنامه‌ اسكندریه‌ را امضا كردند و تصمیم‌ به‌ تشكیل‌ اتحادیه‌ عرب‌ گرفتند. عربستان‌ سعودی‌ نیز پس‌ از اعلان‌ جنگ‌ به‌ آلمان‌، در اول‌ بهمن‌ 1323/ 21 ژانویه‌ 1945 به‌ این‌ اتحادیه‌ پیوست‌. در 2 فروردین‌ 1324/ 22 مارس‌ 1945، پیمان‌ اتحادیه‌ عرب‌ امضا و عبدالرحمان‌ عزّام‌، وزیر امورخارجه‌ مصر، به‌ رغم‌ اعتراضهای نماینده‌عراق‌، به‌ دبیركلی‌اتحادیه‌ انتخاب‌شد(<دایره‌المعارف‌ جهان‌ اسلام‌ آكسفورد>، ذیل‌ "Arab League"؛
شولتسه‌، همانجا؛
درینیك‌، ص‌ 173ـ 174؛
نیز رجوع کنید به اتحادیه‌ عرب‌ *؛
پان‌عربیسم‌ *).

در معاهده‌ فرهنگی‌ اتحادیه‌ عرب‌، كه‌ در 6 آذر 1324/ 27 نوامبر 1945 امضا شد، فقط‌ بر تمدن‌ عربی‌ تأكید گردید و عربستان‌ سعودی‌ تنها دولتی‌ بود كه‌ با اصول‌ مخالف‌ شریعت‌ اسلام‌ مندرج‌ در این‌ معاهده‌ مخالفت‌ و با همین‌ قید نیز آن‌ را امضا كرد. تأسیس‌ اتحادیه‌ عرب‌ پیش‌ شرط‌ لازم‌ برای‌ عضویت‌ كشورهای‌ عربی‌ در سازمان‌ ملل‌ بود (لاپیدوس‌، ص‌ 651ـ 658؛
شولتسه‌، همانجا).

ج‌) جنگ‌ سرد در خاورمیانه‌. دولت‌ شوروی‌ پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌، ضمن‌ اقدامات‌ برتری‌جویانه‌ خویش‌، به‌ منطقه‌ خاورمیانه‌ كه‌ از زمانهای‌ قدیم‌ حوزه‌ نفوذ انگلیس‌ محسوب‌ می‌شد، چشم‌ طمع‌ دوخت‌ و اقدامات‌ شوروی‌ در تركیه‌ و ایران‌ یكی‌ از عوامل‌ زمینه‌ساز جنگ‌ سرد در مقیاس‌ جهانی‌ شد (برون‌ و لی، ص‌ 54؛
انصاری‌، ص‌ 45ـ47). نفوذ شوروی‌ در ایران ــ كه‌ به‌ كمك‌ كمونیستهای‌ محلی‌ و تشكیل‌ جمهوری‌ خودمختار آذربایجان‌ صورت‌ گرفت‌ ــ دیر پا نبود (رجوع کنید به بخش‌ سوم‌ مقاله‌)، اما سیاستهای‌ این‌ دولت‌ در تركیه‌ ماندگارتر و به‌ لحاظ‌ راهبردی‌ با اهمیت‌تر بود. دولت‌ شوروی‌ در 1336 ش‌/ 1947، ضمن‌ تأكید بر روابط‌ دوستانه‌ خود با تركیه‌، خواستار تجدیدنظر در قرارداد مونترو (مورخ‌ 1315 ش‌/ 1936، كه‌ تسلط‌ بر تنگه‌های‌ بوسفور و داردانل‌ را به‌ تركیه‌ واگذار كرده‌ بود) و داشتن‌ پایگاه‌ دائم‌ در داردانل‌ شد. دولتهای‌ غربی‌، به‌ویژه‌ امریكا، حمایت‌ خود را از تركیه‌ اعلام‌ كردند و سرانجام‌ نیز به‌ حمایت‌ قاطع‌ از آن‌ برخاستند. دولت‌ تركیه‌ علیه‌ شوروی‌ موضع‌گیری‌ كرد و سپس‌ با عضویت‌ در سازمان‌ معاهده‌ آتلانتیك‌ شمالی‌ (ناتو) رسماً یكی‌ از كشورهای‌ بلوك‌ غرب‌ شناخته‌ شد (استوارت، ص‌ 23؛
نقیب‌زاده‌، ص‌ 201ـ202؛
انصاری‌، ص‌ 45ـ46). فضای‌ سیاسی‌ ناشی‌ از جنگ سرد و رشد احساسات‌ ملی‌ در اواسط‌ دهه‌ 1320 ش‌/ 1940، عوامل‌ اصلی‌ آزادی‌ كشورهای‌ عربی‌ از سلطه‌ استعمار بودند. فرانسه‌ در 1323 ش‌/1944 به‌ سوریه‌ و لبنان‌ استقلال‌ بخشید و انگلیس‌ در 1325 ش‌/ 1946 به‌ اردن‌ و در 1326 ش‌/ 1947 به‌ فلسطین‌ استقلال‌ داد. اما مسئله‌ فلسطین‌ و تشكیل‌ رژیم‌ صهیونیستی‌ اسرائیل‌ با حمایت‌ غرب‌ (رجوع کنید به ادامه‌ مقاله‌، قسمت‌ د)، معادله‌ قدرت‌ را در كشورهای‌ عربی‌ به‌ نفع‌ شوروی‌ تغییر داد. تشكیل‌ رژیم‌ اسرائیل‌، شكست‌ اعراب‌ از اسرائیل‌ و حمایت‌ انگلیس‌ و امریكا از این‌ رژیم‌، نه‌ تنها احساسات‌ ضدغربی‌ را در خاورمیانه‌ تشدید كرد، بلكه‌ سیاستهای‌ رسمی‌ دولتهای‌ عرب‌ را به‌ سمت‌ بلوك‌ شرق‌ سوق‌ داد (انصاری‌، ص‌ 263ـ266).

انگلیس‌ در 1334 ش‌/ 1955، برای‌ مقابله‌ با نفوذ شوروی‌ و با هدف‌ ایجاد كمربندی‌ دفاعی‌ از همسایگان‌ این‌ كشور، پیمان‌ بغداد را با عراق‌، تركیه‌، پاكستان‌ و ایران‌ منعقد نمود (رجوع کنید به بغداد *، پیمان‌). دولت‌ شوروی‌ این‌ پیمان‌ را محكوم‌ كرد و در واكنش‌ به‌ آن‌، به‌ مصر، كه‌ از مخالفان‌ سرسخت‌ سیاستهای‌ غرب‌ بود، نزدیك‌ شد. در همان‌ اوان‌، جمال‌ عبدالناصر، رئیس‌جمهوری‌ مصر، اعلام‌ كرد كه‌ از شوروی‌ سلاح‌ خواهد خرید و همكاری‌ خود را در تمام‌ زمینه‌ها با این‌ كشور گسترش‌ خواهد داد. امریكا و انگلیس‌، برای‌ دلجویی‌ از عبدالناصر، آمادگی‌ خود را برای‌ كمك‌ به‌ ساختن‌ سد اسوان‌ ــ كه‌ از طرحهای‌ دراز مدت‌ توسعه‌ اقتصادی‌ مصر بود ــ اعلام‌ كردند، ولی‌ چند روز بعد، به‌رغم‌ موافقت‌ دولت‌ مصر، پیشنهاد خود را پس‌ گرفتند. ناصر نیز در واكنش‌ به‌ این‌ رفتار، آبراهه‌ سوئز را ملی‌ اعلام‌ كرد و منافع‌ آن‌ را به‌ ساختن‌ سد اسوان‌ اختصاص‌ داد (برای‌ پیامدهای‌ این‌ اقدام‌ رجوع کنید به سوئز *).

در شمال‌ افریقا، جنبشهای‌ استقلال‌طلب‌ در دهه‌ 1330 ش‌/ 1950 پدیدار شدند و تا اوایل‌ دهه‌ بعد، همه‌ كشورهای‌ تحت‌ سلطه‌ در این‌ قاره‌ به‌ استقلال‌ رسیدند. در بین‌ كشورهای‌ شمال‌ افریقا، استقلال‌ الجزایر و تونس‌ و مراكش‌، كه‌ از منابع‌ طبیعی‌ غنی‌ برخوردار بودند، با مبارزات‌ طولانی‌ و خون‌ریزیهای‌ بسیار همراه‌ بود. در باقی‌ نقاط‌، به‌ خصوص‌ در جنوب‌ صحرا، قدرتهای‌ پیروز جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ تحت‌ تأثیر فضای‌ سیاسی‌ ناشی‌ از جنگ‌ سرد، با سهولت‌ بیشتری‌ كشورها را صاحب‌ استقلال‌ كردند، به‌ طوری‌ كه‌ تا پایان‌ دهه‌ 1330 ش‌/1950، شانزده‌ كشور افریقایی‌ با 85 میلیون‌ نفر موفق‌ به‌ كسب‌ استقلال‌ شدند (برای‌ جزئیات‌ بیشتر رجوع کنید به برون‌ و لی‌، ص‌ 150ـ153؛
بلغانی‌، ص‌ 140ـ 142؛
انصاری‌، ص‌ 280ـ 282).

د) تأسیس‌ دولتهای‌ جدید. در اولین‌ سالهای‌ پس‌ از جنگ‌، علاوه‌ بر استقلال‌ كشورهای‌ اسلامی‌ تحت‌ سلطه‌، چهار دولت‌ جدید پایه‌گذاری‌ شد: پاكستان‌ در 1326 ش‌/1947، اندونزی‌ در 1328 ش‌/1949، لیبی‌ در 1334 ش‌/1955 و جمهوری‌ یمن‌ در 1341 ش‌/1962.

از اولین‌ روزهای‌ پس‌ از جنگ‌، احزاب‌ و جنبشهای‌ ملی‌گرا و مذهبی‌ كشورهای‌ اسلامی‌، با توجه‌ به‌ وعده‌های‌ سران‌ قدرتهای‌ پیروز در منشور آتلانتیك‌ در مورد استقلال‌ كشورهای‌ تحت‌ سلطه‌، فعالیتهای‌ ضداستعماری‌ خود را تشدید كردند. در جنوب‌ آسیا، جنبش‌ملی‌ هند به‌رهبری‌ جواهر لعل‌ نهرو كه ‌از 1317ش‌/ 1938 مبارزات‌ ضداستعماری‌ خود را برضد دولت‌ انگلیس‌ آغاز كرده‌ بود ــ بر پایه‌ وعده‌های‌ منشور آتلانتیك‌، در مبارزات‌ خود راسخ‌تر شد. هم‌زمان‌ با تلاشهای‌ استقلال‌طلبانه‌ ملی‌گرایان‌ هندی‌، حزب‌ مسلم‌لیگ‌ به‌ رهبری‌ محمدعلی‌ جناح‌ برای‌ تأسیس‌ دولت‌ اسلامی‌ مستقلی‌ در شمال‌غربی‌ هند فعالیت‌ می‌كرد. سرانجام‌، در 23 مرداد 1326/ 14 اوت‌ 1947، تأسیس‌ پاكستان‌ به‌ عنوان‌ كشوری‌ اسلامی‌ تأیید و این‌ كشور به‌ رسمیت‌ شناخته‌ شد (رجوع کنید به پاكستان‌ *).

جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ همچنین‌ زمینه‌ساز شكل‌گیری‌ رژیم‌ اسرائیل‌، به‌ عنوان‌ یك‌ دولت‌ یهودی‌، در خاورمیانه‌ شد. دولت‌ انگلیس‌ كه‌ در 1335/1917 با اعلامیه‌ بالفور * از شكل‌گیری‌ دولت‌ یهود در خاورمیانه‌ حمایت‌ كرده‌ بود، در اردیبهشت‌ ـ خرداد 1318/ مه‌ 1939، با انتشار دادن‌ كتاب‌ سفید، كه‌ براساس‌ آن‌ مهاجرت‌ یهودیان‌ اروپا به‌ فلسطین‌ به‌ شدت‌ محدود می‌شد، در سیاست‌ خود تجدیدنظر كرد، اما حوادث‌ ناشی‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌، مهاجرت‌ به‌ فلسطین‌ را شدت‌ بخشید. با بروز درگیریهای‌ خشونت‌آمیز بین‌ یهودیان‌ و اعراب‌ فلسطینی‌ و تحت‌ فشار دولتهای‌ عربی‌، در 1326 ش‌/1947 انگلیس‌ موافقت‌ كرد كه‌ حل‌ مسئله‌ به‌ سازمان‌ ملل‌ موكول‌ شود و متعاقب‌ آن‌ در آبان‌ ـ آذر 1326/ نوامبر 1947، سازمان‌ ملل‌ كشور فلسطین‌ را به‌ سه‌ قسمت‌ دولت‌ یهود، دولت‌ عرب‌، و اورشلیم‌ به‌ عنوان‌ منطقه‌ بین‌المللی‌ تقسیم‌ كرد. بلافاصله‌ دولت‌ انگلیس‌ اعلام‌ كرد كه‌ در 25 اردیبهشت‌ 1327/ 15 مه‌ 1948 قیمومت‌ خود را بر خاك‌ فلسطین‌ پایان‌ خواهد داد، اما یك‌ روز زودتر (24 اردیبهشت‌ 1327/ 14 مه‌ 1948) تأسیس‌ رژیم‌ اسرائیل‌ رسماً در تل‌آویو اعلام‌ شد و دولت‌ امریكا بلافاصله‌ آن‌ را به‌ رسمیت‌ شناخت‌ (لنچوفسكی‌، ص‌ 31ـ36؛
لاپیدوس‌، ص‌ 662؛
برون‌ و لی‌، ص‌ 148). تشكیل‌ حكومت‌ اسرائیل‌ در خاورمیانه‌، از همان‌ آغاز، بحران‌ سیاسی‌ عظیمی‌ به‌ وجود آورد، كه‌ همچنان‌ اصلی‌ترین‌ مسئله‌ بین‌المللی‌ منطقه‌ است‌.

دومین‌ كشور تازه‌ تأسیس‌ اسلامی‌ در دوره‌ پس‌ از جنگ‌، دولت‌ اندونزی‌ در جنوب‌ شرقی‌ آسیا بود، كه‌ در آبان‌ ـ آذر 1328/ نوامبر 1949 رسمیت‌ پیدا كرد. در 1324 ش‌/ 1945، زمانی‌ كه‌ ژاپن‌ جزایر مستعمراتی‌ هلند، یعنی‌ جاوه‌ و سوماترا، را تخلیه‌ كرد، فعالیت‌ جنبشهای‌ استقلال‌طلبانه‌ در این‌ كشور شدت‌ گرفت‌. در 26 مرداد 1324/ 17 اوت‌ 1945، یعنی‌ دو روز پس‌ از تسلیم‌ نیروهای‌ ژاپنی‌ و قبل‌ از ورود قوای‌ انگلیسی‌، احمد سوكارنو *، رهبر ملی‌گرایان‌ اندونزی‌ در جاكارتا، ضمن‌ اعلام‌ استقلال‌، حكومت‌ جمهوری‌ تشكیل‌ داد. دولت‌ هلند در آذر ـ دی‌ 1327/ دسامبر 1948، با شكست‌ دادن‌ استقلال‌طلبان‌ اندونزی‌، سوكارنو را دستگیر كرد. در فروردین‌ ـ اردیبهشت‌ 1328/ آوریل‌ 1949، هلند زیر فشار سازمان‌ ملل‌ و اعتراضات‌ امریكا و هند، نیروهای‌ خود را از اندونزی‌ خارج‌ كرد و متعاقب‌ آن‌ جمهوری‌ ایالات‌ متحده‌ اندونزی‌ تحت‌ پادشاهی‌ هلند در اجلاس‌ لاهه‌ به‌ رسمیت‌ شناخته‌ شد و در دسامبر همان‌ سال‌ سوكارنو استقلال‌ كامل‌ اندونزی‌ را اعلام‌ كرد (برای‌ جزئیات‌ بیشتر رجوع کنید به ریكلفس‌، ص‌ 207ـ 208؛
گرانت‌، ص‌ 26ـ30؛
انصاری‌، ص‌ 198ـ199؛
نیز رجوع کنید به اندونزی‌ *).

تأسیس‌ دولت‌ لیبی‌ در 1330ش‌/1951، از دیگر رویدادهای‌ بعد از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ در جهان‌ اسلام‌ بود. با شكست‌ نیروهای‌ متحدین‌ در شمال‌ افریقا، ایالات‌ ساحلی‌ طرابلس‌ غرب‌ و برقه و فزان‌ تحت‌ نظارت‌ قوای‌ متفقین‌ درآمدند. با خروج‌ نیروهای‌ انگلیس‌ و فرانسه‌ از این‌ ایالات‌، ملی‌گرایان‌ شهری‌، كه‌ از مدتها قبل‌ تمهیداتی‌ را برای‌ تأسیس‌ رژیمی‌ ملی‌ تدارك‌ دیده‌ بودند، به‌رغم‌ اختلافات‌ داخلی‌ در 3 دی‌ 1330/ 24 دسامبر 1951 با پادشاهی‌ سعید ادریس‌ موافقت‌ كردند و تأسیس‌ دولت‌ لیبی‌ رسماً اعلام‌ شد(شولتسه‌،ص‌135؛
نیزرجوع کنید به لیبی‌ *).

در یمن‌، كه‌ از سالها قبل‌ تحت‌ قیمومت‌ انگلیس‌ بود، حكومت‌ پادشاهی‌ امام‌ یحیی‌ (حك: 1283 ش‌ ـ 1327 ش‌/ 1904ـ 1948) از اولین‌ روزهای‌ پس‌ از جنگ‌ مورد مخالفت‌ جمهوری‌ خواهان‌ این‌ كشور قرار گرفت‌. در 1341 ش‌/ 1962، حكومت‌ سلطنتی‌ امام‌ بدر، كه‌ به‌ شدت‌ مورد حمایت‌ انگلیس‌ بود، شكست‌ خورد و جهموری‌خواهان‌ اداره‌ بخش‌ وسیعی‌ از كشور را به‌ دست‌ گرفتند. شوروی‌ و امریكا جمهوری‌ یمن‌ را به‌ رسمیت‌ شناختند و برای‌ اولین‌بار در 1342 ش‌/ 1963، هیئت‌ نمایندگی‌ این‌ كشور در سازمان‌ ملل‌ حضور یافت‌ (برای‌ جزئیات‌ بیشتر رجوع کنید به كریملو، ص‌ 152ـ170؛
نیز رجوع کنید به یمن‌ *).

3) در ایران‌. در آستانه‌ شروع‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌، حیات‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ ایران‌ تحت‌ تأثیر رقابتهای‌ انگلیس‌ و شوروی‌ بود. رقابت‌ دیرینه‌ این‌ دو دولت‌ و تسلط‌ نسبی‌ آنها بر امور داخلی‌ ایران‌، در عصر پهلوی‌ اول‌ نیز ادامه‌ داشت‌ و بارها ایران‌ از این‌ ناحیه‌ آسیب‌ دید. از این‌رو، شماری‌ از دولتمردان‌ ایران‌، برای‌ رهایی‌ از فشارهای‌ دو قدرت‌ رقیب‌ و برقراری‌ موازنه‌ قوا، به‌ برقراری‌ روابط‌ با آلمان‌ تمایل‌ جدّی‌ داشتند تا این‌ كشور به‌ مثابه‌ نیروی‌ سوم‌، وارد عرصه‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ ایران‌ شود. با همین‌ دیدگاه‌، مناسبات‌ اقتصادی‌ ایران‌ و آلمان‌، در فاصله‌ دو جنگ‌ رشد جدّی‌ كرد و آلمان‌ به‌ صورت‌ بزرگ‌ترین‌ همكار ایران‌ در آمد (برای‌ تفصیل‌ بیشتر رجوع کنید به پهلوی‌ *، سلسله‌، بخش‌ 3). تا قبل‌ از شروع‌ جنگ‌، انگلیس‌ و آلمان‌ بر ضد شوروی‌ و در سالهای‌ اولیه‌ جنگ‌، شوروی‌ و آلمان‌ بر ضد انگلیس‌ هم‌ پیمان‌ شدند، اما با حمله‌ آلمان‌ به‌ شوروی‌ در 1320 ش‌/ 1941، هم‌ انگلیس‌ و هم‌ شوروی‌، حضور كارشناسان‌ آلمانی‌ و نفوذ آلمان‌ در ایران‌ را خطری‌ جدّی‌ تلقی‌ كردند و علیه‌ آن‌ موضع‌ مشترك‌ گرفتند (الهی‌، ص‌ 1، 25ـ40؛
برای‌ جزئیات‌ بیشتر رجوع کنید به استوارت‌، ص‌ 13ـ53).

با شروع‌ جنگ‌ در شهریور 1318/ سپتامبر 1939، دولت‌ ایران‌، بلافاصله‌، بی‌طرفی‌ كامل‌ خود را به‌ دولتهای‌ محارب‌ اعلام‌ كرد و تا 1320 ش‌/ 1941 این‌ رویه‌ را از راه‌ حفظ‌ روابط‌ عادی‌ با هر دو طرف‌ درگیر حفظ‌ كرد ( ایران‌ در اشغال‌ متفقین، ص‌ 13ـ20؛
گزیده‌ اسناد دریای‌ خزر و مناطق‌ شمالی‌ ایران‌ در جنگ‌ جهانی‌ دوم، ص‌ 3). در عین‌ حال‌، دولت‌ انگلیس‌ و سپس‌ شوروی‌، حضور متخصصان‌ آلمانی‌ را در ایران‌ برنمی‌تافتند و معتقد بودند اتباع‌ آلمانی‌ در ایران‌ در نظر دارند به‌ عنوان‌ اعضای‌ سازمانهای‌ مخفی‌، زمینه‌ را برای‌ پیشروی‌ ارتش‌ آلمان‌ مهیا كنند و سبب‌ سقوط‌ حكومت‌ رضاشاه‌ و جانشین‌ شدن‌ دولتی‌ طرفدار آلمان‌ شوند (ذوقی‌، ص‌ 29ـ34؛
الهی‌، ص‌ 106ـ127). برای‌ نمونه‌، وزیر خارجه‌ انگلیس‌ در نطقی‌ در مجلس‌ نمایندگان‌ كشورش‌ در نیمه‌ مرداد 1320، اظهار كرده‌ بود كه‌ ورود عده‌ زیادی‌ متخصص‌ آلمانی‌ در ایران‌ خطر بزرگی‌ برای‌ استقلال‌ آن‌ كشور ایجاد نموده‌ است‌ ( اطلاعات‌ در یكربع‌ قرن‌، ص‌ 191).

بنابر سخنرانی‌ علی‌ منصور، نخست‌وزیر وقت‌، در 3 شهریور 1320، در جلسه‌ فوق‌العاده‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌، انگلیس‌ و شوروی‌، در دو نوبت‌ (28 تیر، 25 مرداد) «به‌ وسیله‌ نمایندگان‌ خود تذكاریه‌هایی‌ تسلیم‌ داشته‌ بودند» كه‌ متضمن‌ درخواست‌ و سپس‌ الزام‌ ایران‌ به‌ اخراج‌ آلمانیهای‌ مقیم‌ بود. به‌ گفته‌ وی‌، دولت‌ ایران‌ هر دو تذكاریه‌ را به‌ ترتیب‌ در هفتم‌ و سی‌ام‌ مرداد پاسخ‌ گفته‌ و اطمینان‌ داده‌ بود كه‌ «نسبت‌ به‌ رفتار كلیه‌ اتباع‌ بیگانه‌ مراقبتهای‌ لازم‌ را دارد» و «حتی‌ اقدامات‌ مقتضی‌ برای‌ كاهش‌ عده‌ معتنابهی‌ از آلمانیها به‌ عمل‌ آورده‌ است‌» (همان‌، ص‌ 192). در پاسخ‌ ایران‌، به‌ این‌ نكته‌ نیز اشاره‌ شده‌ بود كه‌ سیاست‌ كشور از ابتدا مبتنی‌ بر ترك‌ خارجیانِ زائد بر احتیاج‌ كشور بوده‌ است‌، ضمن‌ اینكه‌ دولت‌ ایران‌ نمی‌تواند اقدامی‌ بر خلاف‌ قراردادهای‌ بین‌المللی‌ و سیاست‌ بی‌طرفی‌ بر ضد اتباع‌ كشور به‌ عمل‌ آورد ( ایران‌ در اشغال‌ متفقین، ص‌ 44 به‌ بعد؛
ذوقی‌، ص‌ 31ـ43).

از سوی‌ دیگر، دولت‌ انگلیس‌ برای‌ رساندن‌ مهمات‌ و مواد كمكی‌ به‌ روسیه‌، ایران‌ را خط‌ مواصلاتی‌ مهمی‌ می‌دانست‌. به‌ نوشته‌ چرچیل‌ (ج‌ 3، ص‌ 424)، دولت‌ انگلیس‌ در 20 تیر 1320/ 7 ژوئیه‌ 1941 از مقامات‌ ارتشی‌ خواست‌ موضوع‌ اقدام‌ نظامی‌ برضد ایران‌ را بررسی‌ كنند. یك‌ هفته‌ بعد فرماندهان‌ ستادهای‌ زمینی‌ و هوایی‌ و دریایی‌، در پاسخ‌، بر ضرورت‌ رفتار جدّی‌ و سخت‌ با ایران‌ تأكید كردند و در پی‌ آن‌، نایب‌السلطنه‌ هند (لرد ویول‌ ) به‌ وزیر جنگ‌ انگلیس‌ هشدار داد كه‌ باید با ایران‌ برخورد تند شود و زمینه‌ ارتباط‌ مستقیم‌ با روسها از طریق‌ ایران‌ فراهم‌ آید و حتی‌ «اگر حكومت‌ فعلی‌ حاضر به‌ این‌ كار نباشد، كافی‌ است‌ حكومت‌ را برداریم‌ و یكی‌ دیگر را كه‌ سازش‌ داشته‌ باشد جای‌ آن‌ بگذاریم‌». چرچیل‌ توضیح‌ داده‌ كه‌ پس‌ از آن‌، مذاكره‌ با دولت‌ شوروی‌ را آغاز كرده‌ است‌ و هم‌ زمان‌ یادداشتهایی‌ را تسلیم‌ دولت‌ ایرن‌ كرده‌اند و سرانجام‌ در سحرگاه‌ دوشنبه‌ 3 شهریور 1320/ 25 اوت‌ 1941، سفرای‌ روس‌ و انگلیس‌، بدون‌ اطلاع‌ قبلی‌ به‌ خانه‌ نخست‌وزیر رفته‌ هر كدام‌ یادداشت‌ حاوی‌ توسل‌ دولتهای‌ خود به‌ نیروی‌ نظامی‌ علیه‌ ایران‌ را تسلیم‌ وی‌ كردند. طبق‌ متن‌ سخنرانی‌ علی‌ منصور در مجلس‌، در همان‌ ساعت‌ كه‌ نمایندگان‌ مزبور در منزل‌ نخست‌وزیر مشغول‌ مذاكره‌ بودند، نیروهای‌ نظامی‌ آنها از مرزهای‌ ایران‌ تجاوز نموده‌ شهرهای‌ بی‌دفاع‌ را بمباران‌ كرده‌ بودند. قوای‌ متجاوز تمام‌ مناطق‌ مهم‌، به‌ویژه‌ مناطق‌ نفتی‌ و تأسیسات‌ شركت‌ نفت‌ ایران‌ و انگلیس‌ در خوزستان‌، را تصرف‌ كردند ( اطلاعات‌ در یكربع‌ قرن، همانجا؛
ایران‌ در اشغال‌ متفقین، ص‌ 31 به‌ بعد). علی‌منصور پس‌ از گزارش‌ این‌ دیدار غیرمنتظره‌ و آمیخته‌ با تحكم‌، با تأكید مجدد بر سیاست‌ بی‌طرفی‌ ایران‌ در جنگ‌، به‌ نمایندگان‌ توضیح‌ داد كه‌ با مقامات‌ دولتهای‌ متجاوز انگلیس‌ و شوروی‌ در حال‌ مذاكره‌ است‌، اما پیش‌ از آنكه‌ اقدامی‌ صورت‌ دهد روز پنجم‌ شهریور از سمت‌ خود كناره‌گیری‌ كرد و ذكاءالملك‌ فروغی‌ به‌ نخست‌وزیری‌ انتخاب‌ شد. ضمناً ستاد ارتش‌ ایران‌ در چهارم‌ شهریور به‌ همه‌ واحدهای‌ نظامی‌ «دستور متاركه‌ و عدم‌ مقابله‌ داد» ( اطلاعات‌ در یكربع‌ قرن، ص‌ 192ـ193).

دولت‌ فروغی‌ مذاكرات‌ رسمی‌ با متجاوزان‌ را آغاز كرد و در نامه‌ای‌ به‌ تاریخ‌ ششم‌ شهریور، ضمن‌ تصریح‌ به‌ سیاست‌ بی‌طرفی‌ ایران‌، با توجه‌ به‌ اینكه‌ «نیروی‌ جنگی‌ دولتین‌ وارد خاك‌ ایران‌ گردیده‌اند» و «دولت‌ ایران‌ برای‌ ابراز كمال‌ حسن‌ نیت‌ و حفظ‌ مناسبات‌» با آنها همراهی‌ نموده‌ و حتی‌ دستور داده‌ كه‌ «نیروی‌ دولتی‌ به‌ كلی‌ ترك‌ مقاومت‌ نموده‌ و از هر گونه‌ اقدامی‌ خودداری‌ نمایند»، از متجاوزان‌ خواسته ‌شده ‌بود كه‌ «قوای‌ آنها حركت‌ خود را متوقف‌ ساخته‌ و عملیات‌ جنگ‌ را متروك ‌دارند» (همان‌، ص‌194).

در 8 شهریور 1320، نمایندگان‌ سیاسی‌ شوروی‌ و انگلیس‌ در پاسخ‌ به‌ دولت‌ ایران‌ اعلام‌ كردند كه‌ دولت‌ ایران‌ باید امر نماید كه‌ قشون‌ بدون‌ مقاومت‌ عقب‌نشینی‌ كند و نقاطی‌ معین‌ در شمال‌ و جنوب‌، موقتاً در اشغال‌ شوروی‌ و انگلیس‌ باشد. آنها همچنین‌ اعلام‌ كردند كه‌ دولت‌ ایران‌ باید ظرف‌ یك‌ هفته‌، كلیه‌ اتباع‌ آلمانی‌، به‌ جز اعضای‌ حقیقی‌ سفارت‌ آلمان‌ و چند نفر اشخاص‌ فنی‌، را از ایران‌ اخراج‌ كند و صورت‌ اسامی‌ آلمانیهای‌ مزبور را، برای‌ كسب‌ موافقت‌، به‌ نمایندگان‌ سیاسی‌ انگلیس‌ و شوروی‌ تسلیم‌ كند و تعهد نماید اتباع‌ آلمانی‌ دیگری‌ وارد ایران‌ نشوند و «مانعی‌ در راه‌ حمل‌ و نقل‌ لوازمی‌ كه‌ شامل‌ ادوات‌ جنگی‌ نیز خواهد بود و از وسط‌ خاك‌ ایران‌ بین‌ نیروهای‌ شوروی‌ و انگلیس‌ به‌ عمل‌ خواهد آمد، قرار نداده‌»، بلكه‌ تسهیلات‌ لازم‌ را فراهم‌ سازند. متفقین‌ كه‌ در ابتدا فقط‌ خواهان‌ اخراج‌ اتباع‌ آلمانی‌ از ایران‌ بودند، در ادامه‌ علاوه‌ بر تقاضای‌ تسلیم‌ اتباع‌ آلمانی‌ به‌نمایندگان‌ سیاسی‌ خود، خواستار تعطیل‌ سفارتخانه‌های‌ دولتهای‌ محور (آلمان‌، ایتالیا، مجارستان‌، رومانی‌) شدند. در 19شهریور 1320/ 10 سپتامبر 1941، متفقین‌ به‌ دولت‌ ایران‌ اخطار شدید دادند كه‌ اگر ظرف‌ 48 ساعت‌ اتباع‌ آلمانی‌ را به‌ نیروهای‌ آنها تسلیم‌، و سفارتخانه‌ كشورهای‌ مزبور را تعطیل‌ نكند، پایتخت‌ را اشغال‌ خواهند كرد. رضاشاه‌ جواب‌ صریحی‌ به‌ این‌ اتمام‌ حجت‌ نداد و قوای‌ شوروی‌ و انگلیس‌ از 25 شهریور/ 16 سپتامبر از شمال‌ و جنوب‌ به‌ سوی‌ تهران‌ آمدند و آن‌ را اشغال‌ كردند و در همان‌ روز رضاشاه‌ از سلطنت‌ استعفا كرد (همان‌، ص‌193ـ 195؛
مهدوی‌، 1355ش‌، ص 392ـ393؛
ایران‌ در اشغال‌ متفقین، ص‌ 93ـ94، 99ـ 105).

پس‌ از اشغال‌ تهران‌، عقد یك‌ پیمان‌ سه‌ جانبه‌ بین‌ ایران‌ و كشورهای‌ متجاوز به‌ نمایندگی‌ دولت‌ انگلیس‌ به‌ ایران‌ پیشنهاد شد كه‌ سرانجام‌ پس‌ از گفتگوهای‌ بسیار، در 9 بهمن‌ 1320/ 29 ژانویه‌ 1942 به‌ تصویب‌ مجلس‌ رسید و یك‌ روز بعد، در كاخ‌ وزارت‌ امورخارجه‌، نمایندگان‌ سه‌ كشور آن‌ را امضا كردند. متفقین‌ علاوه‌ بر به‌ رسمیت‌ شناختن‌ حاكمیت‌ و استقلال‌ سیاسی‌ ایران‌ و تضمین‌ دفاع‌ از آن‌ در مقابل‌ هر تجاوزی‌ از جانب‌ آلمان‌ یا هر دولت‌ دیگر، متعهد شدند كه‌ حداكثر تا شش‌ ماه‌ پس‌ از خاتمه‌ جنگ‌، نیروهای‌ خود را از ایران‌ خارج‌ سازند و مشتركاً مساعی‌ خود را به‌ كار گیرند تا ركود اقتصادی‌ و فقر ناشی‌ از اشغال‌ نظامی‌ را بر طرف‌ كنند. در مقابل‌، ایران‌ نیز متعهد شد حق‌ استفاده‌ نامحدود متفقین‌ را در حفاظت‌، حراست‌ و نظارت‌ بر كلیه‌ خطوط‌ ارتباطی‌ برای‌ عبور قشون‌ و تداركات‌ بپذیرد، هر نوع‌ مساعدت‌ را برای‌ نگهداری‌ نیروهای‌ متفق‌ و بهبود خطوط‌ ارتباطی‌ انجام‌ دهد و تسهیلات‌ لازم‌ را در اختیار آنها قرار دهد (ایران‌ در اشغال‌ متفقین، ص‌190ـ193؛
ازغندی‌، ص‌103ـ107).

هر چند پیمان‌ سه‌جانبه‌، تحولی‌ اساسی‌ در سیاست‌ بی‌طرفی‌ ایران‌ پدید آورد، اما با عضویت‌ در اعلامیه‌ ملل‌ متحد در 18 شهریور 1322/ 9 سپتامبر 1943، ایران‌ ضمن‌ اعلام‌ جنگ‌ به‌ آلمان‌ رسماً به‌ اردوگاه‌ متفقین‌ پیوست‌. این‌ اعلامیه‌ كه‌ در 11 دی‌ 1320/ اول‌ ژانویه‌ 1942 در كاخ‌ سفید امضا شده‌ بود، كشورهای‌ عضو را متعهد می‌كرد كه‌ همه‌ امكانات‌ خود را، اعم‌ از اقتصادی‌ و نظامی‌، علیه‌ كشورهای‌ محور و در رأس‌ آنها آلمان‌ نازی‌ و ژاپن‌ به‌ كار گیرند. ایران‌ با این‌ اقدام‌، موضع‌ خود را در میان‌ ملل‌ متحد تثبیت‌ كرد و جواز شركت‌ در اجلاسهای‌ صلح‌ را به‌ دست‌ آورد (ازغندی‌، ص107ـ 109؛
برای‌ اطلاع‌ بیشتر رجوع کنید به ایران‌ در اشغال متفقین، ص‌194ـ199؛
كنفرانس‌ تهران‌، ص‌109).

در اجلاس‌ تهران‌ (7 آذر ـ 10 آذر 1322/ 28 نوامبر ـ اول‌ دسامبر 1943) كه‌ با شركت‌ استالین‌، چرچیل‌، روزولت‌ و هیئت‌ همراه‌ در تهران‌ برگزار شد، سران‌ اجلاس‌ با انتشار اعلامیه‌ای‌، ضمن‌ قدردانی‌ از كمكهای‌ این‌ كشور در جنگ‌ با دشمن‌ مشترك‌، تعهد كردند استقلال‌ و تمامیت‌ ارضی‌ آن‌ را به‌ رسمیت‌ بشناسند و كمكهای‌ اقتصادی‌ خود را تا حد امكان‌ در طول‌ جنگ‌ و پس‌ از آن‌ ادامه‌ دهند ( كنفرانس‌ تهران‌ ، ص‌ 135ـ196).

در اجلاس‌ پوتسدام‌ ــ كه‌ از 26 تیر تا 11 مرداد 1324/ 17 ژوئیه‌ تا 2 اوت‌ 1945 با شركت‌ سران‌، استالین‌، ترومن‌ و چرچیل‌، در آلمان‌ تشكیل‌ شد ــ تخلیه‌ ایران‌ از قوای‌ بیگانه‌ مطرح‌ گردید كه‌ شوروی‌ به‌ بهانه‌ ناتمام‌ ماندن‌ جنگ‌ در جبهه‌های‌ ژاپن‌ با آن‌ موافقت‌ نكرد و رسیدگی‌ به‌ آن‌، به‌ اجلاس‌ لندن‌ موكول‌ شد. در اجلاس‌ لندن‌ (11 شهریور 1324/ 2 سپتامبر 1945)، وزرای‌ خارجه‌ سه‌ كشور موافقت‌ كردند كه‌ تخلیه‌ ایران‌ طبق‌ مادّه‌ پنجم‌ پیمان‌ سه‌ جانبه‌، درست‌ شش‌ ماه‌ پس‌ از پایان‌ جنگ‌ با ژاپن‌، یعنی‌ در 11 اسفند 1324/ 2 مارس‌ 1946، صورت‌ پذیرد (مهدوی‌، 1368 ش‌، ص‌ 4ـ 5).

متعاقب‌ صدور اعلامیه‌ اجلاس‌ لندن‌، گروههای‌ مسلحی‌ در شهرهای‌ استان‌ آذربایجان‌ با كمك‌ و پشتیبانی‌ ارتش‌ سرخ‌ شوروی‌، ادارات‌ دولتی‌ و پاسگاههای‌ ژاندارمری‌ را اشغال‌ كردند و تأسیس‌ فرقه‌ دموكرات‌ آذربایجان‌ را اعلام‌ نمودند (فاوست‌، ص‌ 32ـ33). مقارن‌ این‌ احوال‌، شورش‌ دیگری‌ در كردستان‌ صورت‌ گرفت‌ و پس‌ از چندی‌ حزب‌ كومله‌، كه‌ تمایلات‌ كمونیستی‌ داشت‌، تأسیس‌ جمهوری‌ دموكرات‌ كردستان‌ را در مهاباد اعلام‌ كرد و قاضی‌ محمد را به‌ ریاست‌ جمهوری‌ آن‌ برگزید. دولت‌ ایران‌، ضمن‌ یادداشتی‌، در 26 آبان‌ 1324 به‌ مداخله‌ مأموران‌ كشوری‌ و لشكری‌ شوروی‌ در امور داخلی‌ ایران‌ و حمایت‌ از فرقه‌ دموكرات‌ اعتراض‌ كرد و در همان‌ حال‌ نیروهایی‌ را برای‌ تقویت‌ پادگان‌ تبریز اعزام‌ نمود كه‌ با ممانعت‌ قوای‌ شوروی‌ مواجه‌ شدند (آبراهامیان‌، ص‌ 218؛
ایوری‌، ص‌ 390؛
برای‌ جزئیات‌ بیشتررجوع کنید به دیگار و همكاران‌، ص‌ 129ـ 135؛
كدی‌، ص‌ 183ـ 185).

در 11 اسفند 1324/ 2 مارس‌ 1946، نیروهای‌ امریكا و انگلیس‌، طبق‌ تعهد خود در اجلاس‌ لندن‌، خاك‌ ایران‌ را ترك‌ كردند، اما دولت‌ شوروی‌ قوای‌ نظامی‌ بیشتری‌ به‌ خاك‌ ایران‌ اعزام‌ كرد. لشكركشیهای‌ شوروی‌ به‌ مرزهای‌ ایران‌ و تركیه‌ و به‌ راه‌ انداختن‌ تبلیغات‌ دامنه‌دار بر ضد این‌ كشورها، بحران‌ را به‌ اوج‌ خود رساند و احتمال‌ برخورد قدرتهای‌ پیروز جنگ‌ را بیشتر كرد. دیوید ترومن‌، رئیس‌جمهوری‌ وقت‌ امریكا، در اول‌ فروردین‌ 1325/21 مارس‌ 1946 دولت‌ شوروی‌ را تهدید كرد در صورتی‌ كه‌ طبق‌ مفاد پیمان‌ سه‌ جانبه‌ و اعلامیه‌ اجلاس‌ لندن‌، تا شش‌ هفته‌ دیگر ارتش‌ خود را از ایران‌ خارج‌ ننماید، دستور بازگشت‌ نیروهای‌ امریكایی‌ را به‌ ایران‌ صادر خواهد كرد. هدف‌ اصلی‌ شوروی‌، كسب‌ امتیازات‌ نفتی مشابه‌ انگلیس‌ بود. هم‌ زمان‌ قوام‌السلطنه‌، نخست‌ وزیر وقت‌ ایران‌، با ایوان‌ سادچیكوف‌ ، سفیر جدید شوروی‌ در تهران‌، در باره‌ این‌ موضوع‌ وارد مذاكره‌ شد كه‌ به‌رغم‌ مذاكرات‌ قبلی نمایندگان‌ دو كشور در مسكو، به‌ سهولت‌ توافقهایی‌ حاصل‌ شد. به‌ این‌ ترتیب‌، در 15 فروردین‌ 1325 بین‌ دولتهای‌ ایران‌ و شوروی‌ توافقنامه‌ای‌ امضا شد كه‌ براساس‌ آن‌ قرار شد ارتش‌ سرخ‌ از آن‌ تاریخ‌ تا یك‌ ماه‌ و نیم‌ بعد تمام‌ خاك‌ ایران‌ را ترك‌ كند، تأسیس‌ شركت‌ مشترك‌ نفت‌ ایران‌ و شوروی‌ به‌ مجلس‌ پانزدهم‌ پیشنهاد شود و مسئله‌ آذربایجان‌ به‌ عنوان‌ امری‌داخلی‌ طبق‌ قوانین‌ موجود حل‌وفصل‌ شود. سرانجام‌، طبق‌ مادّه‌ اول‌ این‌ توافقنامه‌ در 19 اردیبهشت‌ 1325/ 9 آوریل‌ 1946، آخرین‌ واحدهای‌ ارتش‌ سرخ‌، خاك‌ ایران‌ را ترك‌ كردند. مجلس‌ لایحه‌ پیشنهاد تأسیس‌ شركت‌ نفت‌ را نپذیرفت‌ و شوروی‌ تقریباً از صحنه‌ سیاست‌ ایران‌ بیرون‌ رفت‌ (مهدوی‌، 1368 ش‌، ص‌ 7ـ11؛
نیز رجوع کنید به پهلوی‌ *، سلسله‌، بخش‌ 4).

پس‌ از جنگ‌، انگلیس‌ و شوروی‌ (قدرتهای‌ بلامنازعِ بین‌المللی حاكم‌ بر عرصه‌ سیاستهای‌ ایران‌ در دوران‌ قبل‌ از جنگ‌) به‌تدریج‌ از صحنه‌ سیاست‌ ایران‌ كنار رفتند و امریكا، كه‌ در طول‌ جنگ‌ خسارات‌ كمتری‌ دیده‌ بود، حیات‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ ایران‌ را به‌ شدت‌ تحت‌ تأثیر قرار داد (برای‌ جزئیات‌ بیشتر رجوع کنید به روبین، ص91به‌ بعد؛
دیگار و همكاران‌، ص‌136 به‌ بعد).

هر چند جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ مستقیماً تلفات‌ و ضایعات‌ جانی‌ اندكی‌ در ایران‌ به‌ جای‌ گذاشت‌، تأثیرات‌ اقتصادی‌ وخیم‌ ناشی‌ از حضور متفقین‌ تا سالها پس‌ از جنگ‌ دامنگیر جامعه‌ بود. در طول‌ جنگ‌، تمام‌ نواحی‌ حاصلخیز كشور در شمال‌ و جنوب‌ در اشغال‌ متفقین‌ بود. علاوه‌ بر این‌، دولت‌ ایران‌ به‌ موجب‌ پیمان‌ اتحاد سه‌ جانبه‌، كلیه‌ وسایل‌ حمل‌ و نقل‌ زمینی‌ و راه‌ آهن‌ خود را برای‌ حمل‌ مهمات‌ در اختیار متفقین‌ قرار داده‌ بود كه‌ عملاً در توزیع‌ محصولات‌ ضروری‌ به‌ نقاط‌ گوناگون‌ كشور اختلال‌ ایجاد می‌كرد. مقدار زیادی‌ از محصولات‌ ضروری‌ كشور به‌ مصرف‌ نیروهای‌ اشغالگر می‌رسید و مقداری‌ به‌ شوروی‌ صادر می‌شد، در حالی‌ كه‌ مردم‌ اكثر نقاط‌ كشور در فقر شدید به‌ سر می‌بردند.

بر اثر هجوم‌ قوای‌ بیگانه‌ و اشغال‌ مناطق‌ غنی‌ كشور، به‌ ویژه‌ پنج‌ استان‌ شمالی‌ كه‌ به‌ طور معمول‌ دوسوم‌ درآمدهای‌ مالیاتی‌ كشور را تأمین‌ می‌كردند، وضع‌ مالی‌ دولت‌ نیز دچار اختلال‌ شد. عقد قراردادهای‌ مالی‌ و تجاری‌ با انگلیس‌ و امریكا در طول‌ دوره‌ جنگ‌ نه‌ تنها وضع‌ رضایت‌ بخشی‌ ایجاد نكرد، بلكه‌ با فشار این‌ كشورها به‌ دولت‌ ایران‌ برای‌ افزایش‌ چاپ‌ اسكناس‌ و تهیه‌ پول‌ لازم‌ برای‌ قوای‌ خارجی‌، ارزش‌ پول‌ تا حدود 100% كاهش‌ یافت‌ و میزان‌ تورم‌ افزایش‌ جدّی‌ یافت‌ (باریر، ص‌ 69 به‌ بعد؛
كاتوزیان‌، ص‌ 187ـ 188؛
رزاقی‌، ص‌ 24).


منابع‌:
(1) علیرضا ازغندی‌، روابط‌ خارجی‌ ایران‌: دولت‌ دست‌نشانده‌،1320ـ1357، تهران‌ 1376 ش‌؛
(2) ریچارد آنتونی‌ استوارت‌، در آخرین‌ روزهای‌ رضاشاه‌: تهاجم‌ روس‌ و انگلیس‌ به‌ ایران‌ در شهریور 1320، ترجمه‌ عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوی‌ و كاوه‌ بیات‌، تهران‌ 1370 ش‌؛
(3) اطلاعات‌ در یكربع‌ قرن، تهران‌: روزنامه‌ اطلاعات‌، 1329 ش‌؛
(4) همایون‌ الهی‌، اهمیت‌ استراتژیكی‌ ایران‌ در جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ ، تهران‌ 1369 ش‌؛
(5) مسعود انصاری‌، تشنجات‌ سیاسی‌ پس‌ از جنگ‌ دوم‌ جهانی‌، [تهران‌ 1353ش‌(؛
(6) ایران در اشغال‌ متفقین‌: مجموعه‌ اسناد و مدارك‌ 24ـ 1318، به‌كوشش‌ صفاالدین‌ تبرائیان‌، تهران‌: رسا، 1371 ش‌؛
(7) مسعود بلغانی‌، مروری‌ بر آفریقا، تهران‌ 1373 ش‌؛
(8) آلن‌جان‌ پرسیوال‌ تیلور، جنگ‌ جهانی‌ دوم‌، ترجمه‌ بهرام‌ فرداد امینی‌، تهران‌ 1374 ش‌؛
(9) ژان‌ پیر درینیك‌، خاورمیانه‌ در قرن‌ بیستم‌ ، ترجمه‌ فرنگیس‌ اردلان‌، تهران‌ 1368 ش‌؛
(10) ژان‌ پیر دیگار، برنار اوركاد، و یان‌ ریشار، ایران‌ در قرن‌ بیستم‌: بررسی‌ اوضاع‌ سیاسی‌، اجتماعی‌، اقتصادی‌ و فرهنگی‌ ایران‌ در یكصد سال‌ اخیر ، ترجمه‌ عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوی‌، تهران‌ 1377 ش‌؛
(11) ایرج‌ ذوقی‌، ایران‌ و قدرت‌های‌ بزرگ‌ در جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ ، تهران‌ 1368 ش‌؛
(12) ابراهیم‌ رزاقی‌، اقتصاد ایران‌ ، تهران‌ 1367 ش‌؛
(13) محمدعلی‌ كاتوزیان‌، اقتصاد سیاسی‌ ایران‌: از مشروطیت‌ تا پایان‌ سلسله‌ پهلوی‌ ، ترجمه‌ محمدرضا نفیسی‌ و كامبیز عزیزی‌، تهران‌ 1372 ش‌؛
(14) نیكی‌ كدی‌، ریشه‌های‌ انقلاب‌ ایران‌، ترجمه‌ عبدالرحیم‌ گواهی‌، تهران‌ 1369 ش‌؛
(15) داود كریملو، جمهوری‌ یمن‌، تهران‌: وزارت‌ امور خارجه‌، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی‌، 1374 ش‌؛
(16) كنفرانس‌ تهران‌: اعلامیه‌ سه‌ دولت‌ راجع‌ بایران‌، آذر 1322- دسامبر 1943، تهران‌: وزارت‌ امورخارجه، )1322 ش‌ ]؛
(17) گزیده‌ اسناد دریای‌ خزر و مناطق‌ شمالی‌ ایران‌ در جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ ، به‌كوشش‌ مینا ظهیرنژاد ارشادی‌، تهران‌: وزارت‌ امورخارجه‌، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی‌، 1375 ش‌؛
(18) جورج‌ لنچوفسكی‌، رؤسای‌ جمهور آمریكا و خاورمیانه‌: از ترومن‌ تا ریگان، ترجمه‌ عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوی‌، تهران‌ 1373ش‌؛
(19) عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوی‌، تاریخ‌ روابط‌ خارجی‌ ایران‌ از ابتدای‌ دوران‌ صفویه‌ تا پایان‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ (1500ـ 1945)، تهران‌ 1355 ش‌؛
(20) همو، تاریخ‌ روابط‌ خارجی‌ ایران‌ از پایان‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ تا سقوط‌ رژیم‌ پهلوی‌ ( 1357ـ1324 )، تهران‌ 1368 ش‌؛
(21) همو، سیاست‌ خارجی‌ ایران‌ در دوران‌ پهلوی‌ 1357ـ1300، تهران‌ 1373ش‌، احمد نقیب‌زاده‌، تحولات‌ روابط‌ بین‌الملل‌ ، تهران‌ 1372 ش‌؛


(22) Ervand Abrahamian, Iran between two revolutions , Princeton, N. J. 1983;
(23) Peter Avery, Modern Iran, London 1965;
(24) Julian Bharier, Economic development in Iran 1970-1900, London 1971;
(25) Geoffrey Bruun and Dwight E. Lee, The Second World War and after , Boston 1964;
(26) Winston Leonard Spencer Churchill, The Second World War , London 1948-1954;
(27) Dictionary of wars, ed. George Childs Kohn, Chicago: Fitzroy Dearborn, 1999;
(28) Encyclopaedia Britannica , Chicago 1973, s.v. "World wars";
(29) Louise L'Estrange Fawcett, Iran and the Cold War: the Azerbaijan crisis of 1946 , Cambridge 1992;
(30) Bruce Grant, Indonesia , Melbourne 1964;
(31) Ira Lapidus, A history of Islamic societies , Cambridge 1991;
(32) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed. John L. Esposito, New York 1995, s.v. "Arab League" (by Tawfiq Y. Hasou);
(33) M. C. Ricklefs, A history of modern Indonesia: c.1300 to the present , London 1981;
(34) Barry Rubin, Paved with good intentions: the American experience and Iran , New York 1980;
(35) Reinhard Schulze, A modern history of the Islamic world, tr. Azizeh Azodi, London 2000.

/ رسول‌ افضلی‌ /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 5100
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست