جنگ هند دوره اسلامی ، كلیات. توزیع ارتش در هندوستان بر اساس اهمیت سوقالجیشی مناطق گوناگون قلمرو یك حاكم صورت میگرفت تا مشكلاتِ حملونقل (مثلاً در ایالتهای مرزی شمالغربی كه دائم در معرض تهدید تهاجمات مغولان بودند) برطرف شود. این نیازِ ایالتهای مرزی را یگانهای مجرب، زیرنظر فرماندهان لایق و وفادار، در طول دوران سلاطین دهلی برآورده میكردند. عمده نیروهای ارتش، به همراه یگانها و قوای پادگانهای حكام ایالتی، كه تحت فرماندهی كوتوال *بودند، در پایتخت یا در شهر یا اردوگاهی كه حاكم در آنجا استقرار مییافت، متمركز میشدند. نظام پادگانی، كه ظاهراً سلاطین هند آن را از طریق حكام غزنوی از خلفای عباسی به ارث برده بودند، همواره موردتوجه و حمایت بود و بسیاری از امیران به تعمیر و بازسازی قلعههای قدیمی و ساختن دژهای جدید، به هنگام بسط و توسعه قلمرو حكومتی خود، علاقهمند بودند و زمانیكه استفاده از توپ امكانپذیر شد، در قلعههای نظامی تغییراتی ایجاد كردند. هنگامی كه ضرورتی برای وقوع جنگ پیش میآمد، اقدامات و برخوردهای اولیه بر عهده یگانهای محلی بود و اگر این نیروها برای مقابله كافی نبودند، پیش از درخواست كمك از پایتخت، قوای تقویتی از نواحی مجاور فراخوانده میشد. بخش اعظم نیروهای مستقر در پایتخت (حَشَمِ قلب) دستههای سوارهنظام با سازوبرگ كامل و اسبهای عربی یا تركمنی بودند. این دستهها را، كه از قابلیت تحرك بالا برخوردار بودند، به راحتی میتوانستند به اقصا نقاط قلمرو سلطان گسیل دارند. با این حال، دسته دیگر جنگجویان (فیلها و پیادهنظام) تحرك كمتری داشتند. فیلها اختصاصاً در پایتخت نگهداری میشدند، زیرا حقِّ در اختیار داشتن آنها مختص سلطان بود و هیچ سلطانی نمیتوانست اجازه دهد كه فیلها را در شهری دور از پایتخت نگاه دارند، زیرا ممكن بود در هنگام بروز شورش، از آنها علیه خود سلطان استفاده شود [رجوع کنید به صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 678(. نیروهای پیادهنظام (پایك)، كه در پایتخت میماندند، بهعنوان محافظ و قوای دفاع محلی عمل میكردند ) بَرَنی، حصه 1، ص 62، 64(. روشن است كه قوای پیادهنظام، مستعد نقل و انتقالات فوری برای لشكركشی در مسافتهای زیاد نبودند، هرچند در اردوكشیهای بزرگ میتوانستند به همراه كاروانِ حمل تجهیزات جنگی، بهصورت دستهجمعی حركت كنند. برای این كاروانها بایستی پیوسته دستهای از ملتزمان و نگهبانان مهیا میبودند. اما از گروهی از پیادهنظام (پایك با اسب)، كه در خدمت حكومت بودند و ظاهراً از اسب استفاده میكردند، نیز ذكری به میان آمده است)رجوع کنید به امیرخسرو، 1976، ص 15، 51، 75، 147؛ عصامی، ص 349 ]. در لشكركشی به مناطق دوردست، نیروهای پیادهنظام یا از میان یگانهای مقیم محلی یا افراد محل به خدمت احضار میشدند یا ملوكالطوایف آنان را در اختیار سلطان قرار میدادند. به همین ترتیب، ضروری بود كه دستگاههای محلی، عبور ارتش را در مسیر اردوكشی تسهیل و تداركات آن را فراهم كنند.
ارتش در هنگام اردوكشی. لشكریان بایستی حركت اردو را در ساعت سعد كه منجم تعیین میكرد، آغاز میكردند. پیش از حركت، حاكمان و فرماندهان و یگانهای جنگاور، به منظور تعویذ و تبرك، به زیارت اولیاءاللّه و بقاع متبركه میرفتند. در واقع، از اولیا با عنوان لشكر دعا یاد میشد. پیشاپیش سپاه گروهی پیشقراول شامل دیدهبانها، پرچمداران و دستههای موسیقی قرار میگرفتند ــ به جنبه نمایشی رژه سپاهیان اهمیت داده میشد (رجوع کنید به امیرخسرو، 1976، ص 95، 145؛ شمسالدین سراج عفیف، ص 193ـ194)ـ و افسران تداركات میبایست فراهم بودن آذوقه كافی را در طول مسیر تضمین میكردند. سلطان با بخش اصلی سپاه ــ كه در اردوكشیهای بزرگ، علما و حرم نیز با آن همراه میشدند ــ حركت میكرد. رسم به همراه بردن این دو دسته در میان مغولان هند ادامه یافت. در زمان همایون [حك: 937ـ947( اردوی مغولان ابعاد یك شهر زیر خیمه را به خود میگرفت كه از جایی به جای دیگر در حركت بود. در عهد اورنگزیب )حك: 1068ـ 1118( اردوكشی بسیار دشوار گردید، بهسبب وجود توپهای سنگین، كاروانهای حمل تجهیزات جنگی، خزانه سلطنتی كه بار صدها شتر شده بود، بایگانیهای سلطنتی، آب شیرین برای مصرف دربار، آشپزخانه و سورسات سلطنتی، جامهخانه سلطنتی، هدایایی برای پیشكشهای سیاسی،خیمههای سلطنتی و دیگر اسباب و متعلقات اردو،جنگ افزارها ، وسایل پرتابكننده، ابزارهای نقبزدن و انفجار (تخریب) برای استفاده در محاصره )قلعهها( (رجوع کنید به بارو*)، زرادخانه برای تهیه گلوله و جانشین كردن سلاحهای شكسته و اسلحهخانه سلطنتی (رجوع کنید به قورخانه *). این اردوكشیها را شمار انبوهی از خدمه سلطنتی و جز آنها همراهی میكردند. حملونقل با اسبها یا گاومیشهای باركش، شتر، تاتو ها یا فیل انجام میگرفت )رجوع کنید به علاّ می، 1892ـ1893، ج 1، ص 82 ـ84 (. برای گذر از رودخانه، چه از گُدار آن و چه از قسمتهای عمیقتر، نیز از فیل استفاده میشد تا نیروی جریان آب را بشكند و عبور یگانهای نظامی را ممكن سازد ()عبداللّه، ص 196]؛ شمسالدین سراج عفیف، ص 111)، از پلهای موقت، در صورتی كه در قلمرو سلطان امكانپذیر بود، از قایقهای رودخانهای و نیز از نیروی گروه عظیمی از هیزمشكنان نیز استفاده میشد. مثلاً اسلام شاه سوری علیه همایون از هیزمشكنان استفاده كرد.
آذوقه لشكر در حال اردوكشی در درون سرحدات، از انبارهای غله حكومتهای ایالتی گوناگون تهیه میشد. این آذوقه را همچنین حكام خراجگزار محلی، كه وفاداری خود را با تقدیم خواربار و سورسات نشان میدادند، و نیز زمینداران و ملاّ كان تابع حكومت كه تأمین غلات و همچنین [انجام دادن خدمات( حملونقل و تهیه قایق از آنان درخواست میشد، تدارك میكردند (در واقع اغلب از آنها خواسته میشد كه در لشكركشیها شركت كنند یا برخی از اعضای خاندان خود را بدینمنظور در اختیار سلطان قرار دهند). تجار غله (بنجارا ها، كه اغلب از چادرنشینان بودند)، غلات را حین اردوكشی یا در جبههها به لشكر میرساندند و در ازای آن با دریافت مبالغی هنگفت، تشویق میشدند (برنی، حصه 1، ص 304 به بعد). غلات غالباً در ازای پرداخت وجه از ساكنان محل خریداری میشد ــ كوتوال اردو تضمین میكرد كه غله به مقدار لازم در دسترس است ــ یا در آخرین وهله، غله موردنیاز را با توسل به زور تأمین میكردند، اما چون این امر موجب مخالفت و تنفر ساكنان منطقه و احیاناً فرار آنان میشد و بدینترتیب تأمین آذوقه با مشكل مواجه میگردید، بهندرت به زور متوسل میشدند )رجوع کنید به علاّ می، 1892ـ1893، ج 1، ص 197ـ 198(. همواره آنچه از ذخایر غلات برداشت میشد یا خسارتی كه به زمین یا محصولات وارد میآمد، جبران میگردید و مقدار آن را امین محلی (كه در دوره سلاطین سوری به او منصف یا مُشرِف نیز میگفتند) تعیین میكرد (قس سَروانی، گ 73 پ؛)فرشته، ج 1، ص 103ـ104]).
هرچند، گاه سرعتِ حركت، فرصتِ چندانی برای درنگ و توقف باقی نمیگذاشت لشكر در حال اردوكشی عمدتاً به هنگام شب اتراق میكرد. محلِ مناسبِ اردو با دقت و با در نظر گرفتن اینكه آب، علیق و علوفه و هیزم كافی در دسترس باشد، انتخاب میگردید و اولویت با مكانی بود كه به واسطه وجود رودخانه یا تپهای، موقعیت دفاعی بهتری داشت. جنگاوران ــ بر اساس موقعیتشان در آرایش جنگی سپاه ــ طبیعتاً پیشاپیش یا در جناحین اردو قرار میگرفتند و برای نبرد به محل استقرار تعیین شده خود گسیل میشدند (رجوع کنید به ادامه مقاله). قسمت شخصی سلطان در میانه اردو بود و اسلحهخانه، وسایل حملونقل و ملزومات و اَدَوات اردو پشتسر آن واقع میشد. اگر اردو در نزدیكی قوای دشمن و ازاینرو در خطر حمله واحدهای شبیخون یا گشتیهای آنان قرار داشت بهوسیله خندق یا حصاری محافظت میگردید. این شیوه بهویژه در دوره خلجی[689ـ720 ( كاربرد داشت (قس برنی، حصه 1، ص 301). در لشكركشی تیمور علیه محمود تُغلُق، ذكر شده است كه )سپاهیان تیمور( با قطع تنه درختان، حصار دفاعی ایجاد كردند (تیمور گوركان، 1976، ص 437). همچنین اشاره شده است كه صفوفی از گاومیشهای لگامزده به منظور دفاع در برابر فیلها در جلوی نخستین ردیفِ سربازان قرار داده میشدند )فخرمدبّر، آداب الحرب، ص 327 ( . برای ایجاد ممانعت بیشتر در برابر هجوم فیلها از خارخَسَك نیز استفاده میشد)علاّ می،1877ـ1886،ج 1، ص97(. بابر نیز در جنگ پانی پت* برای محافظت از یك جناح از تنههای درخت و برای حفاظت از پیشانی اردو، از ارابههای خاردار استفاده كرد (گو اینكه این شیوه در هندوستان قرن هفتم مسبوق بوده است، رجوع کنید به فخر مدبّر، آدابالملوك، گ 87 پ). در جنگ میان همایون و سلطان بهادرِ گجرات در 942، هر دو طرف از ارابههای توپدار استفاده كردند؛ كمی بعد در دوره شیرشاه سوری )حك: 947ـ952] سنگرها را از كیسههای شن میساختند. اقدامات دفاعی مشابهی در آخرین اردوگاه ــ لشكرگاهِ صحنه نبرد ــ نیز بهكار میرفت. این قبیل تدابیر دفاعی اضافی، بسته به شرایط و مقتضیاتی كه در لشكركشی ضروری به نظر میرسید انجام میگرفت. این امر مشخصاً در دوره بابریان * نیز دنبال شد چرا كه عزالدین، پسر جهاندارشاه، در لشكركشی خود علیه فرخ سیر در 1123 نردهای در كنار خندقی فراخ بر گرداگرد اردوگاهش بر افراشت و توپها و زنبوركهای سپاه خود را بر آن مستقر ساخت (خافیخان نظامالملكی، ج 2، ص 698ـ699).
میدان جنگ. علاوه بر نیازهای لشكر مستقر در اردو، عوارضِ طبیعی زمینی كه برای نبرد انتخاب میشد بهدقت در مدنظر قرار میگرفت: وجود یك تپه یا برخی دیگر از موانع در دفاعی طبیعی در عقبه یا جناحین سپاه، فرمانده لشكر را از اتخاذ تدابیر مختلف جهت حفاظتِ آن ناحیه فارغ میساخت. زمین مناسب، علاوه بر دارا بودن این قبیل موانع طبیعی، بایستی سطحی وسیع، سخت، هموار و خالی از گرد و خاك، شن یا گِل و باتلاق میبود (از زمینهای سنگلاخی حتیالامكان اجتناب میشد چرا كه موجب آسیب سُم اسبان میگردید). میدان جنگ نبایست به فاصله بسیار نزدیك یا بسیار دوری از اردوگاه و نیز از منبع مستقل آب واقع میشد. همچنین میدان جنگ بایستی، به مانند اردوگاه، با استحكامات، خندق، نرده یا سد چوبی محافظت میشد. در ادوار متأخرتر اینگونه اقدامات دفاعی برای هریك از واحدهای توپخانه نیز اعمال میگردید.
ظاهراً اینگونه ضروریات، همواره در دوران تسلط مسلمانان بر هندوستان مطمح نظر بوده است. تیمور (1342 ش، ص 374) یادآوری كرده است كه خورشید نباید روبروی میدان جنگ باشد مبادا كه نور آن چشمهای سربازان را خیره سازد.
شیوه نبرد. روش عمومی آرایش سپاهیان در صحنه جنگ ــ مقدمه، قلب، میمنه، میسره و عَقبه ــ در هند دوره اسلامی با تفاوتهای [عملی( جزئی اما با اختلافاتِ شگرفی در اصطلاحات، از زمان سلاطین غزنوی پابرجا بوده است. با این حال، آرایش اجزای گوناگون سپاه به صورت ثابتی استوار نگردیده بود و در ادوار مختلف جایی برای فیلها یا توپخانه در یك یا چندبخش از اجزای سنّتی آرایش سپاه در میدان درنظر گرفته میشد )فخرمدبّر، آدابالحرب، ص 282(. سوارهنظام همواره بخش اصلی سپاه محسوب میشد كه همه ترتیبات و تنظیمات برحسب آن صورت میپذیرفت )رجوع کنید به قندهاری، ص228؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله] .
پیشاپیش گروه جلودار، دیدهبانها و تكاوران قرار میگرفتند. در دوره سلاطین دهلی طَلایه، مُقدمه پیش، یزَكی و در عهد تیمور و بابُر، قراول و در اواخر دوره بابری، مقدمه الجَیش، مَنقَلَه و طلیعَه، دركنار اصطلاح طلایه مورد استفاده بود. دستههای چابك و سریعی نیز برای شناسایی مسیرها و مواضع دشمن و به دست آوردن اطلاعات حساس، تربیت میشدند. این نیروها به گونهای آموزش میدیدند كه بهطور انفرادی وحتی بدون داشتن تماس با یكدیگر حركت كنند، با دشمن درگیر نمیشدند مگر زمانی كه مورد حمله آنان قرار میگرفتند. این افراد بایستی با احتیاط و هشیاری به عقب باز میگشتند مبادا كه از عقبنشینی آنها به فرار تعبیر شود و درنتیجه موجبات وحشت و هراس در میان لشكر خودی فراهم گردد (فخرمدبّر، آداب الملوك ، گ 84 پ، 86 پ؛[1346، ص 290ـ291 (). گاهی، از جمله در دوره تیمور، این نیروها را به دو بخش چپ و راست تقسیم میكردند (قراول دست چپ، قراول دست راست )رجوع کنید به تیمور گوركان، 1342 ش، ص 408؛ صباحالدین،< فرهنگ اسلامی>، سال 20، ش 2، ص 158]).
دستههای جلودار خاص را در دوره سلاطین دهلی، مقدمه میخواندند و در عهد تیمور و بابریان، هَراوَل [رجوع کنید به تیمور گوركان، 1342 ش، ص 382؛ فخرمدبّر، آداب الحرب، ص282، 287؛ خافیخان نظامالملكی، ج 2، ص 241]. در زمان تیمور هراولها نیز دستهای پیشاهنگ داشتند كه هَراوَلِ هراول نامیده میشد. بخش اصلی هراولان، هراولِ بزرگ بود. بابُر در نبرد پانیپت به این گروه یك دسته پیشروی ذخیره به نام طَرحِ هراوَل اضافه كرد.
جناحین را در عهد سلاطین هند، میسره (چپ) و میمنه (راست) مینامیدند كه این دو خود نیز به دو بخش چپ و راست قابل انقسام بود [ فخرمدبّر، آدابالحرب، همانجاها؛ فرشته، ج 1، ص 104(. در زمان تیمور، جناح چپ و جناح راست را به ترتیب برانغار و جرانغار میخواندند. امكان تقسیمات بیشتر نیز وجود داشت، مثلاً برای جناح راست، هَراوَلِ برانغار (جلوداران جناح راست)؛ چَپاولِ برانغار (دست چپ جناح راست)؛ شَقاوَلِ برانغار (دست راست جناح راست)؛ و احتمالاً همچنین هراوَلِ چپاولِ برانغار (دسته جلودار دست چپ جناح راست). نظیر همین تقسیمات برای جناح چپ نیز امكانپذیر بود) تیمور گوركان، 1342 ش، ص 388ـ394، 398ـ 408؛ صباحالدین، < فرهنگ اسلامی >، سال20، ش 2، ص 155(. آرایش ارتش بابر نیز تقریباً به همین ترتیب بود، اصطلاحاتِ یمینِ برانغار و یسارِ برانغار برای دو طرف جناح راست استفاده میشد. اصطلاحات مشابهی نیز برای جناح چپ بهكار میرفت. به علاوه هر جناح، خود یك بخش پهلویی (تُلْغُمَه، تُلقُمَه/ تولقمه) شامل تعدادی چابكسوار داشت تا نیروهای جناح دشمن را محاصره كنند و آنان را به عقب برانند و هر جناح، نیروهای ذخیره (طرح) خاص خود را نیز دارا بود ) رجوع کنید به فرشته، ج 1، ص 158، 205، 209؛ كار، ص 263].
قسمت مركزی سپاه را در دوره سلاطین هند، قلب میخواندند كه شاملِ دو بخشِ دست راستِ قلب و دست چپ قلب بود [فخرمدبّر، آداب الحرب، ص 282، 287(. در پشتِ این قسمت، عقبداران (ساقه) قرار داشتند. در گزارش تیمور، قسمت مركزی سپاه قُل/ قول یا غُل/ غول و عقبداران، عَقَب نامیده شدهاند )تیمور گوركان، 1342 ش، ص 388، 396، 404(. بابر از واژههای مشابهی استفاده میكرد، هرچند مغولان متأخر گاه همان اصطلاحات نخست را با افزودن چَنداوَل برای عقبداران به كار میبردند. واژه اِلَتْمَش در شرح لشكركشیهای اكبر، برای واحدهایی كه میان دستههای جلودار و قلب سپاه قرار داشتند، بهكار برده میشد)رجوع کنید به علاّ می، 1877ـ1886، ج 2، ص 112؛ صمصامالدوله شاهنوازخان،ج 1، ص676]، لیكن این واحدها ظاهراً گاهی در طرفین قلب، درست در جای خالی عقبِ جناحین چپ و راست یا در جلوی آنها مستقر میشدند. در این قبیل موارد، وظیفه آنها مشابه وظیفه تُلغُمَه بود.
همیشه قلب سپاه محل استقرار حاكم یا نماینده وی به همراه علما، اطبّا، منجمان و... همچنین محافظان شخصی بود. این قسمت به طور معمول، محلّ نگهداری فیلها ــ حداقل مشخصاً فیلهای تشریفاتی حامل پرچمهای سوارهنظام و چَتْرَه (سایه بان سلطنتی) و همینطور فیلهای حامل دستههای موسیقی ــ نیز بود. زنان یا كودكان سوگلی گاه به همراه فرمانده سلطنتی در هودجی كه فیل حمل میكرد، قرار میگرفتند هرچند اورنگزیب آن را نكوهش كرده و گفته است كه حضور غیرضروری افراد در اطراف فرمانده، او را از رهبری و سازماندهی درست و مناسبِ سپاه بازمیدارد. سلسله دستورهای فرمانده از طریق آجودان (تَواچی، یساوَل، سَزاوَل) به كلیه شاخههای سپاه میرسید [رجوع کنید به علاّ می، 1877ـ1886، ج 1، ص 107]. آنان تأمین آرایش جنگی مناسب و حفظ انضباط نظامی را نیز برعهده داشتند. دستورهای نظامی از طریق علامت دادن با پرچم، كوبیدن بر طبل و نفیر كرنای و همچنین بهوسیله پیك منتقل میگردید.
ساختار دیگر تقسیمات سپاه، در دوره اسلامی تنوع بسیاری حاصل كرد، شاید به غیر از قسمت عقبه سپاه كه همواره آشپزخانه، اسلحهخانه، جامهخانه، خزانه، حیوانات ذخیره، اسیران، مجروحان و رزمندگان احتیاط برای دفاع از قلب در برابر خطر حمله احتمالی از پشت سر را در بر میگرفت. در عهد سلاطین هند، سه روش برای آرایش و تنظیم سپاه وجود داشت: اول آنكه پیادهنظام یا سوارهنظام یا فیلها [به ویژه فیلهای مست( برحسب ضرورتها و مقتضیات محل، خطِ مقدّم را تشكیل میدادند )رجوع کنید به قندهاری، ص 201ـ202؛ فرشته، ج 1، ص 25، 253،257،290]. زمانی كه پیادهنظام، پیشقدم بود، چهار صف از سربازانِ پیاده ـ كه تجهیزات و سازوبرگ هر صف با دیگری تا اندازهای متفاوت بود ــ بهگونهای قرار میگرفتند كه میان صفوفشان فضای خالی زیادی باقی بماند تا سوارهنظام پشت سر آن بتوانند با استفاده از این فضاها، اوضاع را تحت نظر داشته باشند و پیشروی یا عقبنشینی كنند. یك دسته سوارهنظام پرتحرك در جناح راست، گروهی از كمانداران در جناح چپ، خدمه منجنیقها و عَرّادهها (رجوع کنید به سلاح *) در سمت راست قلب و كمانداران و نفطاندازان در سمت چپ قلب استقرار مییافتند. این ترتیباتِ قراردادی در محل نبرد دست و پاگیر نبود، چنانكه برای بهكاربردن این نیروهای كمكدهنده نیز نظام قراردادی مُنضبطی وجود داشت (رجوع کنید به ادامه مقاله، راهبرد و رزمآرایی).
هنگامی كه سوارهنظام پیشقدم بود ردیف جلویی آنها به همان شیوهای آرایش مییافت كه در باره دستههای پیشروی پیادهنظام توصیف شد. در این حالت، سربازان پیاده، ردیف دوم را تشكیل میدادند و مشابه وضعی كه در آن پیادهنظام جلودار میشد، فیلها در مهمترین قسمت، در قلب، استقرار مییافتند. با این حال، گاه تعدادی از چهارپایان مخصوص نیز برای تقویت هر جناح، درونِ صف قرار داده میشدند.
سومین حالت در آرایش سپاه آن بود كه فیلها پیشاپیشِ سپاه قرار بگیرند و در این صورت، بلافاصله در پشت سر فیلها، سوارهنظام استقرار مییافت. نظیر این حالت در جنگ غیاثالدین تُغلُق با خسروخانِ غاصب در 720 (امیرخسرو، 1352، ص 92ـ93) و نیز در جنگ علاءالدین خَلْجی با مغولان در كیلی در 699 روی داد و فیلها پیشاپیش هر جناح قرار گرفتند. بااین وصف، معمولاً فیلها برای محافظت از پادشاه در قلب سپاه جای میگرفتند. فیلها را با ورقههای آهنی زرهپوش میكردند و بر پشت آنها هودههایی به شكل بُرجَكهای زره پوش قرار میدادند كه كمانداران، نفطاندازان و خدمه دستگاههای پرتابكننده در آن مینشستند. این سلاح اخیر افزاری بود كه مسلمانان از طریق هندیان با آن آشنا شدند و تاریخ آن به قرن سوم یا چهارم پیش از میلاد باز میگردد (رجوع کنید به سینگ، ص 82 به بعد). این سلاح مشخصاً در عصر بابریان نیز رواج داشت (باربوزا، ج 1، ص 118).
تعیین روش آرایش سپاه در دوره بابریان چندان ساده نیست. توپخانه اهمیت بسیار حاصل كرد و غالباً ردیف اول خط مقدّم را توپهای سوار بر ارابههای سنگین تشكیل میداد كه با زنجیر یا طناب بههم بسته میشدند بهطوری كه این ردیف میتوانست به منزله سنگر یا حصاری در برابر حمله ناگهانی دشمن بهكار آید [رجوع کنید به علاّ می، 1877ـ1886، ج 1، ص 95؛ تتوی و همكاران، ج 8، ص 5597(. سبدهای استوانهای پر از خاك و حفاظهای متحرك میان ارابهها برای محافظت از تیراندازان با تفنگهای فتیلهای ــ كه به عنوان پشتیبان در خط احتیاط عمل میكردند و باید در جلوی آنها سنگری ایجاد میشد ــ بهمثابه مانعی دفاعی محسوب میگردیدند. قطعات سبكتر ساز و برگهای جنگی نظیر توپهای گردان (زنبورك، شُتُرنال) بر پشت شترها و توپهای كوچك (گَجْنال، هَثْنال) مستقر در هوده فیلها پس از این ردیف اولیه قرار میگرفتند و پس از آن، صفوف سوارهنظام قرار داشت. همچنین در خط مقدّم، خمپارهاندازان (دیگاندازها)، نارنجكاندازان (رَعداندازها) و موشكاندازان (تَخْشاندازها) نیز حضور داشتند )رجوع کنید به یارمحمدخان، ص 201؛ تتوی و همكاران، همانجا]. گاهی نیز توپخانه در ردیف جلویی جناحین و پیشاپیش قلب در كنار فیلهایی كه در جلوی هریك از دستههای سربازان حاضر بودند استقرار مییافت.
تعیین حدود و اندازههای شاخههای متنوع نیروی زمینی نیز در اكثر دورهها دشوار است، لیكن در گزارشی از دوره بابریان در باره یك نیروی چهل هزار نفری چنین آمده است كه در جلو هشت هزار، در قلب دوازده هزار، در جناحین یازده هزار، همچنین در میان آنها چهار هزار و در میان نیروهای جلودار چهار هزار و پانصد تن به عنوان احتیاط قرار میگرفتند. اگر مثلاً در لشكركشی معینی چهل فیل فراهم میشد، هفت زنجیر از آنها را در ردیف جلویی، پانزده زنجیر را در جلوی قلب، شش زنجیر را در جلوی هر یك از گروههای احتیاط، دو زنجیر را در جلوی هر جناح و دو زنجیر را در عقبه لشكر قرار میدادند.
نیرویزمینی تحتفرماندهی حاكم یا نمایندهاو ــ شاهزادهای همخون یا وزیر یا برخی دیگر از بزرگانِ برگزیده ــ بود كه به عنوان سرِ لشكر، فرماندهی قلب را نیز در اختیار داشت. در سپاه سلاطین دهلی، مقدَّم یا سَرِلشكرِ مقدَّمه بر نیروهای جلودار فرمان میراند و فرماندهی جناحین راست و چپ نیز به ترتیب به عهده سَرِفوجِ میمنه و سَرِفوج میسره بود. سوارهنظامِ احتیاطِ ویژه حاكم، در طرفینِ راست و چپ قلب (خاصه خَیل) تحت فرماندهی سَرِجاندار و دو بخش آن به ترتیب در اختیار سَرِجاندار میمنه و سَرِجاندار میسره قرار داشت (سرهندی، ص 62؛ [برنی، حصه 1، ص 29، 36، 48، 100، 193؛ نیزرجوع کنید به منهاج سراج، ج 2، تعلیقات حبیبی، ص 381ـ 382(). این افسران عمدتاً در حكم سوارهنظام بودند. اصطلاحات معینی برای فرماندهان پیادهنظام وجود ندارد ولی بهنظر میرسد كه عناوینی چون سَهْمالحَشْم، نائِب سهمالحَشْم و شِمْله الحشم، همگی بهویژه بهپیاده نظام مرتبطاند (سرهندی، همانجا؛ برنی، حصه 1، ص 36، 137، 165). اسبها، فیلها و شترها بهترتیب تحت نظارت آخوربَك، شحنه پیل و شحنه نفر قرار داشتند (برنی، حصه1، ص29،36). اداره توپخانه نیز برعهده سَرِسلاحدار بود) برنی، حصه1، همانجاها (. اصطلاحات مغولی در این زمینهها كمتر جا افتادهاند و فرماندهان قوا را اغلب بر اساس شغل و مسئولیتشان در تشكیلات ثابت سپاه * و بر مبنای سازمانِ دَهدَهی مینامیدند. در عهد اكبر احكام مختلف به مَنْصَبداران سپرده میشد و در سپاه چند ملیتی او)مثلاً( بخشِ راجپوت تحت فرمان مَنْصَبْدار راجپوت و بخش افغان تحت فرمانِ مَنْصَبدار افغان قرار داشت )رجوع کنید به علاّ می 1892ـ1893، ج 1، ص 123ـ124]. اسبها تحت نظارتِ اَخْتَهبِگی و توپخانه به علاوه سایر ادوات آتشین تحت فرمان میرِ آتش و دیگر تسلیحات و همچنین بیرقها و پرچمها در نظارت داروغه قورخانه بود.
راهبرد و رزمآرایی. شرح زیر شامل فَنّ محاصره كردن نمیشود (رجوع کنید به بارو*).
پیش از وقوع جنگ، حاكم، سرِلشكر، فرماندهانِ مجرب و صاحبمنصبانِ دیوان عرض به بررسی و ارزیابی موقعیت میپرداختند و نقشه لشكركشی را به دقت طرح میكردند. این شورای جنگی در عهد سلاطین دهلی معمول بود (مثلاً رجوع کنید به امیرخسرو، 1352، ص 48ـ49؛ عِصامی، ص 147ـ 148) و تیمور (1342 ش، ص 3ـ 18) و بابریان (مثلاً رجوع کنید به علاّ می، 1877ـ1886، ج 2، ص 48) نیز آن را به همین اندازه معتبر میانگاشتند. معمولاً پیش از نبرد یا در فرصتهایی كه در خلال جنگها حاصل میشد، حاكم یا فرمانده برای سپاهیان خطابهای شورانگیز و تهییجكننده ایراد میكرد.
نبرد بهطور معمول در صبحدم آغاز و در هنگام غروب متوقف میشد. با این حال، مدافعان درگیری را تا حد امكان به تأخیر میانداختند تا بتوانند درصورت شكست، با استفاده از تاریكی عقبنشینی كنند. آغاز نبرد با كوبیدن بر طبل و نواختن شیپور جنگی توسط چاووش * ها اعلام میگردید. شروع جنگ با رَجَزخوانیهای دو طرف همراه بود. در هنگام درگیری تن به تن نیز برای شناسایی افراد از اسمهای رمز استفاده میشد.
در عهد سلاطین دهلی، شیوه معمول حمله بدیننحو بود كه ابتدا درگیری را مقدمههای دو لشكر آغاز میكردند، سپس جناح راست به حركت در میآمد و آنگاه قلب به پیشروی میپرداخت و سرانجام جناح چپ وارد عمل میشد. دستهای از نیروها عهدهدار ایجاد رعب و وحشت در دل سپاه خصم بودند وبرای این منظور ابتدا كمانداران سوارهنظام، پیادهنظام و آنانی كه در هودههای روی فیلها جای داشتند باران بیامانی از تیرها را بر سر دشمن فرو میریختند كه در این میان از تیرهای سمّی و آتشزا نیز استفاده میشد. منجنیقهای درون هودهها نیز به همین ترتیب برای پرتاب سنگهای بزرگ و نفطاندازی بر سر دشمن مورد استفاده قرار میگرفت. پس از درگیر شدن سایر قوا، برای افزایش رعب و هراس در نیروهای دشمن، از حمله سریع فیلها نیز استفاده میشد. هدف اصلی، همیشه قلب سپاه خصم بود كه فرمانده در آن استقرار داشت. درصورتی كه نیروهای جلودار یا یكی از جناحها دچار هزیمت میگردید، به وسیله نیروهای ذخیره یا از طریق جناحی دیگر تجدید قوا میشد البته با این هشدار كه مبادا دشمن با مشاهده عزیمتِ سربازان از قلب برای تقویت یك جناح چنین نتیجه بگیرد كه قلب سپاه مقابل دچار شكست شده و از هم پاشیده است.
بنابر دیدگاه تاكتیكی زیركانه تیمور (ص 376ـ 408)، باید نبرد را تا زمانی كه دشمن مبادرت به حمله كند به تأخیر انداخت، سپس جلوداران باید با نیرویی بین نه هزار تا دوازده هزار نفر به سمت مهاجمان دشمن حركت كنند، سپس جلوداران جناح راست برای پشتیبانی از آنان و بلافاصله جلوداران جناح چپ نیز در پشت سر این دسته اخیر حركت كنند. اگر این نیروها برای مقابله با دشمن كفایت نكنند، نخستین واحد از جناح راست و بعد دومین واحد از جناح چپ پیشروی كنند، سپس دومین واحد از جناح راست و بعد اولین واحد از جناح چپ به حركت درآیند. اگر حمله با هیچیك از این واحدها به پیروزی نینجامید، برای ادامه كار ــ احتمالاً توسط نیروهای قلب سپاه ــ باید منتظر دستور تیمور به عنوان فرمانده نبرد بمانند.
اعقاب و جانشینان تیمور از رویكرد علمی او به عملیات جنگی بهره بردند و قواعد او را بهطور كلی محفوظ داشتند، هر چند شیوههای جنگی، پس از آشنایی با توپ بهطور قابل ملاحظهای تحول یافت؛ ازاینرو، در جنگ خانُوا در نزدیكی آگره در 933، نبرد با آتش تفنگهای فتیلهای و كالورین [نوعی توپ(های كالیبر پایین از جناح راست سپاه بابر به فرماندهی مصطفی رومی آغاز گردید كه پس از آن، توپخانه سنگین مستقر در سمت راست قلب تحت فرمان میرِ آتش استادعلی قلی، بهتدریج روی فیلهای زرهپوشِ دشمن آتش گشودند. هنگامی كه جنگ توپخانهای به شدت در جریان بود، بابر به گروههای كناری خود (تُلغُمه) دستور حمله داد و بدین ترتیب توپهای سنگین به جلو حركت داده شدند و سوارهنظام نیز در كنار توپخانه آتشبارِ پیشتاخته، به جلو حركت كرد (بابر، ص 311 رـ312 ر؛ كار، ص270ـ272؛ یارمحمدخان، ص 203؛ صباحالدین، < فرهنگ اسلامی >، سال 21، ش 2، ص 125). با این حال، بهطور كلی توپخانه سنگین قادر نبود پس از سوارهنظام كه تا آن سوی سنگربندیهای اولیه سپاه دشمن پیشروی میكردند، حركت كند و هنگام عقبنشینی، نگهداری توپها بهدشواری امكانپذیر بود: یا بایستی آنها را از كار میانداختند یا رهایشان میكردند. در دوره حكومت اكبر با سواركردن توپها بر روی ارابههای مخصوص حمل توپ، به آنها قابلیت تحرك بیشتری بخشیدند و به جای آنكه مانند گذشته ارابهها را با نیروی انسانی حركت دهند آنها را با گاوهای نر یا فیلها از عقب به سمت موقعیت مورد نظر میكشاندند. این افزایش در قابلیت تحرك بهعنوان مثال در جنگی در نزدیك اُجَّین در 1068 بین اورنگزیب و مهاراجه جَسوَنت سینگ قابل ملاحظه است كه با آتش دوربرد معمول توپها آغاز گردید. راجپوتها *بهرغم تلفاتی كه در نتیجه آتش توپهای جلویی سپاه اورنگزیب متحمل شدند، دور زدند و به این توپها هجوم بردند و بهطور موقت آنها را خاموش ساختند، لیكن خدمه توپها موفق به بازپسگیری آنها شدند. آنان توپهای خود را بر زمین مرتفعی كه برای حمله دشمن مناسب نبود قرار دادند و بسیار آسانتر از پیش توانستند قلب سپاه حریف را گلولهباران كنند )خافیخان نظامالملكی، ج 2، ص 12ـ 18(. با این حال، گاه ممكن بود كه آتش توپخانه به تأخیر انداخته شود، چنانكه این امر در جنگ ساموگره در اواخر همان سال )1068( روی داد كه در آن داراشكوه درنتیجه سكوت توپخانه سنگین اورنگزیب فریب خورد و دست به حملهای عجولانه زد. سرانجام، توپهای سنگین اورنگزیب شروع به پاسخگویی كردند و موجب كشتار مَهیبی گردیدند )رجوع کنید به همان، ج 2، ص 22ـ29؛ صباحالدین، < فرهنگ اسلامی >، سال 21، ش 1، ص 15].
در قرن یازدهم حتی پس از پیشرفتهای بسیار در سلاحهای كوچك و توپخانه ــ كه غالباً به دست مزدوران اروپایی صورت گرفت ــ سوارهنظام هنوز از اهمیت بسیاری برخوردار بود. پس از فروكش كردن آتش اولیه توپخانه، سوارهنظام میتوانست هجوم خود را با تیراندازی به سوی دشمن آغاز كند و نهایتاً به مواضع دشمن نزدیك شود و با شمشیر (سلاح اصلی سوارهنظام مغول) یا نیزه (سلاح مورد علاقه سوارهنظام راجپوت) با سربازان دشمن به نبرد بپردازد. به نظر نمیرسد كه سوارهنظام تا قبل از آنكه سربازان دُرّانی در اواخر قرن دوازدهم از پشت اسب به تیراندازی با تفنگ مبادرت كنند، بدینكار دست زده باشد. اسبسواران هندی، به ویژه راجپوتها، در بحبوحه نبرد اغلب از اسب فرود میآمدند و پایین پیراهنهای خود را به لباس یكدیگر میبستند و تا پای مرگ به وسیله گرز، چماق، تبر و خنجر با دشمن به مقابله میپرداختند. آتشبارترین درگیری در اطراف فیل فرمانده حریف روی میداد كه عقبنشینی را به صرف زخمی شدن با تیر، درخور شأن خود نمیانگاشت. مرگ یا فقدان فرمانده معمولاً به معنای باختن جنگ بود؛ ازاینرو در جنگ ساموگره، كه پیشتر ذكر شد، داراشكوه، پس از آنكه هوده روی فیلش هدف موشك قرار گرفت و او ناچار به جای آن بر اسب سوار شد، شكست خورد، زیرا سربازان او با دیدن هوده خالی تصور كردند كه فرماندهشان به قتل رسیده است [خافیخان نظامالملكی، ج 2، ص 28]. اهمیتی كه دو طرف جنگ به مرگ فرمانده میدادند در سركوب شورش كشلوخان به دست محمدبن تُغلُق در 728 نیز نشان داده شده است: محمد، شیخعمادالدین نامی را كه به او شباهت زیادی داشت در قلب سپاه زیر چتر سلطنتی جای داد و خود با چهارهزار سوار در كمینگاه قرار گرفت. شورشیان به قلب یورش برده شیخ را به قتل رساندند و خاطر جمع از پیروزی خود، برای غارت اردو متفرق شدند، در این هنگام محمدبن تُغلق از كمینگاه بیرون جست و كشلو و نیروهای غافل او را در هم شكست.
این تاكتیكها بهویژه برای دشتهای شمال هندوستان مناسب بودند و قدرتهای شمالی (سلاطین دهلی و همینطور امپراتوران بابری) در طرح نقشههای مناسب برای باتلاقهای بنگال یا درههای صعبالعبور دكن با مشكلاتی روبه رو میشدند. مَراتههها *ی تحت فرمان شیواجی[ 1037ـ1090] و جانشینان او جنگهای نامنظم را به صورت فنی ظریف و دقیق در آوردند و در بسیاری مواقع از آن برای انجام عملیات ایذایی بر ضد سپاهیان بابری و سلاطین دكن استفاده میكردند. ملكعَنبَر، كه یك واحد از سربازان جنگهای نامنظم را برای سلاطین نظامْشاهی سازماندهی كرده بود، نحوه جنگیدن مراتهه را ستوده است.
از دیرزمان حكام مسلمان هند استعدادهای جنگ دریایی را دریافته بودند، گو اینكه تعدادی از مردان جنگی برای محافظت از كاروانهای دریایی حجاج مأموریت مییافتند. پس از آنكه مغولان، گجرات و سواحل كُنكان را فتح كردند به ارزیابی امكانات عملیات آبی ـ خاكی پرداختند، چنانكه برخی نبردها نیز در طول سواحل انجام گرفت و نهایتاً امیرالبحرهای موروثی جَنجیره بهعنوان دریاسالاران ناوگان بابری تعیین گردیدند (رجوع کنید به حَبْشی*).
فنون و تدابیر. یك نقشه برای فریب دادن و گمراه ساختن دشمن در باب قدرت سپاه مهاجم، تظاهر به ورود نیروهای تقویتی تازه نفس به صحنه بود: یگانهایی از سپاه با استفاده از تاریكی شب از منطقه دور میشدند تا مجدداً صبح روز بعد با كوبیدن بر طبلها و به اهتزار در آوردن پرچمها به صحنه بازگردند، بهطوری كه گمان رود آنان نیروهای تازه رسیدهاند. به همین ترتیب گزارش شده است كه محمدبن تغلق هزار سرباز را فرستاد تا از تنها یكصدتن از سربازانی كه به سپاه او ملحق میشدند استقبال كنند. فرارهای ظاهرسازانه غالباً سودمند میافتاد چنانكه در جنگ فیروزشاه تغلق با شمسالدین الیاسشاه بنگالی در 745 در نزدیكی لكهنوتی چنین شد: نیروهای بنگالی تصور كردند كه فیروزشاه بهطور كامل عقبنشینی كرده است و[در نتیجه( آنان از قلعه خود خارج شده به تعقیب سپاه فیروزشاه پرداختند و در نهایت شكست سختی خوردند (شمسالدین سراج عفیف، ص 114ـ 118). اما نیرنگ در جنگ، امر شناختهشدهای بود و اشتباهاتی هم روی میداد: در جنگ تُكَرویی در 982، داوودخان اجازه داد تا جلوداران، اِلَتمش و)افراد( قلب سپاه اكبر بگریزند ولی به تعقیب آنان پرداخت چرا كه تصور كرده بود فرار آنها حیله جنگی است، اما جناح راست سپاه اكبر اقدام به ضدحملهای شدید كرد و داوودخان دچار هزیمت گردید. این فرارهای ساختگی غالباً فرصتی برای حملههای غافلگیركننده (كمین) به وسیله گروهی از سپاهیان بود كه در موضعی بهدقت انتخاب شده در نزدیكی عقبه لشكر مستقر میگردیدند. گاهی كمین را برای مقاصد دیگری ترتیب میدادند؛ برای انجام حملات غارتگرانه غیرمنتظره به دشمن یا خطوط ارتباطیاش یا صرفاً به منظور آماده نگهداشتن نیروها در هنگام نیاز به هرگونه تجدید قوا )رجوع کنید به فرشته، ج 1، ص 223ـ 224]. با این حال، سپاهیان مغول از این شیوه جنگی نفرت داشتند و هرگز آن را بهكار نمیبردند.
آنچه مورد تنفر مغولان بود و حتی در دوره سلاطین نیز چندان مورد علاقه نبود، حمله شبانه (شب ـ خون) بود كه ابوالفضل علاّ می (1877ـ1886، ج 3، ص 51) در این باره گفته است: «شبیخون بود پیشه بیدلان/ از این ننگ دارند خیل یلان»،[ اما( این حربه گاه علیه نیروهای دشمن به كار برده میشد هرچند آنان نیز چنان تربیت شده بودند كه برای چنین حملاتی آمادگی داشته باشند )رجوع کنید به خافیخان نظامالملكی، ج 2، ص720؛ صباحالدین،<فرهنگ اسلامی >، سال 21، ش 2، ص 133]. فخر مدبّر در آدابالحرب (ص 282ـ 288) از تقسیم اردو بدین منظور به چهار بخش سخن میگوید: سربازان پیاده با تجهیزات كامل باید حفاظت از كلیه ورودیهای اردو را به عهده میگرفتند. جناح راست و قلب در جایگاههای مناسبِ خود، مراقب و مترصد میماندند در حالی كه مشعلها و چراغها را خاموش كرده یا در جاهای مختلفی برای گمراه كردن مهاجمان آتش برافروخته بودند. جناح چپ برای مقابله با مهاجمان، آماده میماند، در حالی كه گروه چهارم، برای حفاظت و گشت در اطراف، از اردو خارج میشد. مهاجمان بایستی جادههای منتهی به اردو را مسدود میكردند و گاه عمداً فریاد میكشیدند كه فلان سردار، اسیر یا كشته شده است تا بدین ترتیب نومیدی را در میان اردونشینان بپراكنند. بخشی از نیروهای حاضر در صحنه نبرد، كه وجودشان برای فرماندهان بسیار مهم و حیاتی به شمار میرفت، جاسوسان بودند كه اطلاعات لازم برای انجام شبیخون از طریق آنها حاصل میشد. گرچه اطلاعات آنها در تمامی مراحل نبرد، سخت ارزشمند بود (رجوع کنید به جاسوس *).
(21) Barbosa, Travels , tr. and ed. M.L. Dames, London 1918(; (22) H. C. Kar, Military history of India , Calcutta 1980; (23) S.Sabahuddin, "Conduct of strategy and tactics of war during the Muslim rule in India", Islamic culture , XX,no.2 (Apr. 1946), XXI, no. 1 (Jan. 1947), no.2 (Apr. 1947)؛ 24- ) Sarva Daman Singh , Ancient Indian warfare , Leiden 1965; 25- Timur Gurcan, Malfuzat-i Timuri , or, Tuzak-i Timuri :the autobiography of Timur, in The history of India as told by its own historians: the Muhammadan period , edited from the posthumous papers of H. M. Elliot by John Dowson, vol.3, Lahore: Islamic Book Service, 1976; (26) [Yar Muhammad Khan, "The use of artillery during the Sultanate period", Islamic culture , XXXV, no.3 (July 1961)].