جَندی ، مؤیدالدین بن محمود، عارف و شاعر قرن هفتم. او را مؤیدالدین صوفی نیز خواندهاند. در باره شرح حال وی اطلاعات اندكی وجود دارد. تاریخ ولادتش معلوم نیست. بر اساس نامش، او را اهل شهر جند *دانستهاند (قیصری، مقدمه آشتیانی، ص چهار؛ پورجوادی، ص 68). تنها منبع موثق در شرححال او، مطالب پراكندهای است كه از خلال آثارش (همانند شرح فصوصالحكم ، و نَفْحَه الروح و تُحْفَهالفُتوح ) یافت میشود (رجوع کنید به ادامه مقاله).
در آغاز، پدر و مادر و خویشان جندی او را از سلوك منع میكردند، اما وی با تفأل به قرآن كریم و بنا بر آیه 24 سوره توبه، اموال خود را به پدرش داد، كابین همسرش را پرداخت و به سیر و سلوك روی آورد، به حج رفت و بعدها (ظاهراً در قونیه) نزد صدرالدین قونیوی * (متوفی 672) راه یافت و مقامات عارفانه خویش را در خانقاه و مَدْرس او طی نمود و از او اجازه ارشاد گرفت (جندی، 1362 ش، ص 142ـ144، مقدمه مایل هروی، ص 12).
جندی بسیار تحت تأثیر قونیوی بود و خود به این امر تصریح كرده است (رجوع کنید به 1361 ش، ص 9). وی به مقام معنوی و فضیلت باطنی استاد و استادِ استاد خود (ابنعربی) چنان معتقد بود كه در تمام شئون و مراحل زندگی، نه فقط در مشكلات عرفانی و علمی، بلكه در گشودن گرههای زندگی نیز از باطن آنان مدد میجست (همان، مقدمه ابراهیمیدینانی، ص چهل و سه). فَناری (ص 3) وی را از فرزندان الاهی قونیوی به شمار آورده و تصریح كرده كه در شرح مفتاحالغیب قونیوی، علاوه بر افادات ابنعربی و قونیوی و سعیدالدین فَرغانی * (متوفی 700)، از ذوق و فهم عرفانی مؤیدالدین جندی مدد گرفته است. جامی (1370 ش، ص 556؛ همو، 1356 ش، ص 19) او را عارف كامل و جامع علوم ظاهری و باطنی دانسته است. مؤیدالدین جندی دارای حوزه تدریس بود و شاگردان قونیوی برای حل مشكلات علمی خود به او مراجعه میكردند (همو، 1356 ش، پیشگفتار آشتیانی، ص 28). به نظر آشتیانی (همان، پیشگفتار، ص 37)، جندی و فرغانی آثار یكدیگر را دیده بودند؛ ازاینرو، مطالبی كه در شرح تائیه فرغانی آمده در آثار جندی تكرار نشده و مباحثی را كه جندی به تفصیل از آنها سخن گفته، فرغانی در آثارش بهاجمال به آنها پرداخته است.
هیچیك از شارحان ابنعربی در فهم افكار وی از جندی بینیاز نبودهاند، چنانكه عبدالرزاق كاشانی (متوفی 736) و داوود قیصری (متوفی 751) و برخی دیگر از شارحان فصوصالحكم (رجوع کنید به ادامه مقاله) تحت تأثیر او بودهاند (فرغانی، مقدمه آشتیانی، ص 129؛ پورجوادی، همانجا).
جندی معاصر جلالالدین مولوی*(604ـ672) بود و خود را از جمله نیازمندان او می دانست (رجوع کنید به افلاكی، ج 1، ص 360؛ جامی، 1370 ش، ص 465).
سال وفات جندی به تحقیق معلوم نیست. بروكلمان (ج 1، ص 588) آن را 690 دانسته است كه صحیح به نظر نمیرسد، زیرا جندی قصیده لامیه خود را در 691 به پایان رسانده است (رجوع کنید به ادامه مقاله). حاجی خلیفه (ج 2، ستون 1263) سال درگذشت او را حدود 700 ذكر كرده است.
آثار. 1) شرح فصوصالحكم *ابنعربی. این كتاب به عربی و مهمترین اثر جندی است. او شرحش را به صورت منظم و متوالی در یك زمان معین ننوشت؛ ابتدا شرح خطبه را نزد قونیوی نگاشت و پس از وفات قونیوی، قونیه را ترك كرد و عازم بغداد شد و در آنجا بنا به درخواست برخی فضلا، بخشی از فصوص را شرح كرد، اما قبل از پایان شرح، بغداد را به قصد سفر به مناطق دیگر ترك نمود و به گفته خودش در این هنگام از انواع واردات قلبی و الهامات ربانی محروم گشت (جندی، 1361 ش، ص 9ـ10، مقدمه ابراهیمیدینانی، ص چهلودو). جندی، به تبع قونیوی، اهمیت فراوانی برای خطبه فصوص الحكم و شرح آن قائل بود و از این رو، حدود یك پنجم شرح فصوصالحكم (ص 16ـ124) را به شرح خطبه آن اختصاص داد (پورجوادی، ص 68ـ69). سیدحیدر آملی (متوفی ح 786؛ ج 1، ص 13)، شرح فصوص جندی را یكی از بهترین شروح فصوصالحكم معرفی كرده است. جامی (1356ش، ص19، 240) این اثر را نخستین شرح فصوصالحكم ابنعربی دانسته است (نیز رجوع کنید به جندی، 1361 ش، همان مقدمه، ص سیوهفت ـ سیونه؛ قس عثمان اسماعیل یحیی، ص 480). به گفته حاجی خلیفه (همانجا)، جندی دو شرح بر فصوص نوشته است: كبیر و صغیر. شرح كبیر همان است كه در دست است. این شرح با تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی و مقدمه غلامحسین ابراهیمی دینانی در 1361 ش در مشهد و در 1381 ش در قم به چاپ رسیده است.
شرح فصوصالحكم جندی منبع برخی از شروح دیگرِ آن كتاب بوده و مشتمل بر نكات و افاداتی است كه در سایر شروح یافت نمیشود (جامی، 1370 ش، ص 556؛ قیصری، همان مقدمه، ص چهار؛ جندی، 1361 ش، همان مقدمه، ص چهلوچهار). برای نمونه، خواجه محمد پارسا * (متوفی 822) در شرح فصوصالحكم خود حدود 64 بار از شرح جندی استفاده كرده (پارسا، پیشگفتارمسگرنژاد، ص بیست و چهار، پنجاهودوـ پنجاهوسه) و بابا ركنالدین شیرازی* (متوفی 769) در نصوصالخصوص فی ترجمه الفصوص از آن بهرههای فراوان برده است (برای نمونه رجوع کنید به ص 240، 260ـ261، 298، 319). جامی در دیباچه نقدالنصوص (ص 19) تصریح كرده كه در نگارش این كتاب از معارف مؤیدالدین جَندی بهره فراوان برده و در متن كتاب مذكور نیز بارها از شرح و گاهی از اشعار وی مطالبی نقل كرده است (برای نمونه رجوع کنید به ص 27، 67، 208، 217، 240؛ نیز رجوع کنید به همان، مقدمه چیتیك، ص پنجاه و چهار ـ پنجاه و پنج، شصت ـ شصت و یك)، ولی تقریباً بدون استثنا و برخلاف نقل قولهایی كه از سایر شارحان كرده، گاهی چند جمله و گاه نصف عبارات او را حذف كرده است (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 27، 217، 240؛ در مورد منقولات جامی از جندی رجوع کنید به همان، مقدمه چیتیك، ص پنجاه و چهار ـ پنجاه و پنج، شصت ـ شصتویك). پارهای از مطالب جندی در نقدالنصوص نیز، بر اثر بیدقتی در تلخیص جملات، به صورتی نادرست عرضه شده است (برای نمونه رجوع کنید به جامی، ص 46؛ قس جندی، 1361 ش، ص 266). دقیقاً معلوم نیست كه این خطا ناشی از روش نقل جامی است یا از نسخهای كه او در دست داشته یا اینكه در نسخه كتاب جامی كه به دست ما رسیده تحریفی روی داده است.
2) نفحهالروح و تحفهالفتوح ، به فارسی، كه در دو بخش تنظیم شده است: الف) علوم و معارف، ب) اعمال جسمانی، اخلاق، عبادات و وصایا. جندی این كتاب را هنگام اقامتش در سینوپ (كه اكنون از شهرهای تركیه است) نگاشته و آن را به بانویی كه او را به علم ستوده و «ملكهالملكات، شاه خواتین، كلاله پادشاهان اكابر» خوانده، تقدیم كرده است و در مقدمه آن، از مراتب نیكوكاری او در حق ارباب فضائل و اصحاب طریق یاد كرده است. وی همچنین قصیده فارسی مفصّلی را كه در ستایش این بانو سروده در مقدمه كتاب آورده است (رجوع کنید به جندی، 1362 ش، ص 37ـ 45). این اثر به اهتمام نجیب مایل هروی در 1362 ش در تهران چاپ شده است.
4) كتابالاسماء ، در شرح اسماء حسنی (همان، ص 72).
5) اكسیرالكلمات ، به فارسی (همان، ص 37).
6) خلاصهالارشاد و ارشاد الخلاصه ، به فارسی، كه به گزارش مایل هروی (همان، مقدمه، ص 22) برخی آن را دو كتاب فرض كردهاند، اما با استناد به مقدمه جندی در نفحهالروح و تحفهالفتوح (ص 37)، احتمالاً یك اثر است.
7) شرح مواقعالنجوم و مطالع أهِلَّه الاسرار و العلوم ، اثر ابنعربی، در درجات و معانی عبادات (جامی، 1370 ش، ص 556؛ جندی، 1362 ش، همان مقدمه، ص 21) كه جندی آن را در بغداد و ظاهراً زمانی كه به مقام پیری و شیخی در تصوف رسیده بود، شرح كرده است (جندی، 1362 ش، همانجا).
9) رساله علوم أحَدی و معارف احمدی ، كه فصلی از آن در تقسیمبندی علوم و فضائل آنهاست (جندی، 1362 ش، ص 36).
10) دیوان اشعار ، به فارسی و عربی (بروكلمان، همانجا). جامی (1370 ش، ص 557) اشعار جندی را لطیف و موضوع آنها را بیان حقایق و معارف و بر طریق اشعار ابنفارض * (متوفی 632) دانسته است. فخرالدین عراقی در لمعات (ص 463) برخی از ابیات مشهور او را نقل كرده است. جندی در شعر «مؤید» تخلص میكرد (جندی، 1362 ش، همان مقدمه، ص 11، 16). وی در شرح فصوصالحكم (ص 10ـ16) قصیده دالیه خود را نقل كرده است.
11) قصیده لامیه الدُرَرالغالیات فی شرح الحروف العالیات ، به عربی، در باره تصوف، كه آن را در 691 خطاب به خود سروده و به فارسی شرح كرده است (حاجیخلیفه، ج 2، ستون 1540؛ بغدادی، ج 2، ستون 484؛ كحّاله، ج 13، ص 54).
12) سرودهای در جواب قصیده تائیه ابنفارض*(رجوع کنید به جامی، 1370 ش، همانجا).
(19) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949.
/ حسن سیدعرب و گروه فلسفه و عرفان/
آرا و عقاید. جندی متفكری مستقل و صاحبنظر بوده و با اینكه همچون استادش، قونیوی، در مباحث نظری پیرو ابنعربی بوده، اما معارف غیبی با سلاست و روانی خاصی بر قلم او جاری شده است و در شرح فصوص نكات تازه فراوانی دارد كه ابنعربی اصلاً مطرح نكرده یا در جای دیگری، آنها را بیان كرده است. همچنین بیانات قونیوی، مختصر و مجمل، اما نوشتههای جندی مفصّل است (جامی، مقدمه چیتیك، ص چهلودو).
به بیان جندی، ذات هر چیز، حقیقت آن است از آن حیث كه مرجع و منشأ حقایقِ اسما و صفات و نِسَب و اضافاتِ ذاتی است و اینها همه منسوب به آن ذاتاند. پس غایت ادراك و علم به ذات، از جهت موصوف شدن حقیقت است به اسما و صفات و افعال و آثار و نِسَب، و چون علم. یكی از نِسَب است، ذات را در نمییابد، چه به حق اضافه شود چه به خلق، زیرا امر نسبی (علم) بر ذات مطلق احاطه نمییابد؛ مگر آنكه علم را عین ذات فرض كنیم كه در آن حال، لفظِ علم و عالم و معلوم را به كار نمیبریم و دیگر احاطه و عدم احاطه مطرح نیست و جمیع اعتبارات و نِسَب و اضافات و اسما و صفات، از میان برداشته میشود (1362 ش، ص 46ـ47). مراد از ذاتِ حق، حقیقتِ موصوف به حقیت و مراد از ذات اللّه، حقیقتی موصوف به الوهیت است و مراد از ذات، بدون اضافه و نسبت، هویت و ذاتیت غیب ذات، مجرد از اسما و نِسب و صفات و اضافات است و از این حیثیت، علم به ذات نمیرسد و اشارت و عبارت به آن راه ندارد (همان، ص 48). مقتضای تحقیق و كشف آن است كه اثبات حقیقتی برای حقیقتی، یا سلب آن از او، موقوف است بر علم به هر دو؛ همچنین وصف ذات به صفتی، موقوف است بر معرفت آن ذات و آن صفت و صلاحیت آن ذات برای موصوف بودن به آن صفت و صلاحیت آن صفت برای اتصاف آن ذات به او. چون ادراكِ حقیقت واجبالوجود ــ كما هو حقّه ــ در توان بشر نیست، پس اثبات صفتی كَوْنی برای ذات حق یا نفی صفتی از او، به موجب عقل و فكر روا نیست (اصطلاحاً اسماءاللّه توقیفی است)، اما اگر حق، خود در قرآن یا بر زبان رسول اكرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و اولیا، صفتی كمالی برای خود ذكر كند یا امری را از خود نفی كند، ما نیز به پیروی از او، ملزم به نفی و اثبات آن صفات برای حق هستیم (همان، ص 53 ـ54).
ارتباط خَلق به حق، از حیثیت أسمای الاهی، بر سه وجه است:
1) ارتباط تعلق، كه برای همه موجودات هست، زیرا همه موجودات، محالِّ ظهورِ آثار اسمای حقاند وگرنه هیچ چیزی موجود نمیشد. در این پیوند كسی بر كسی اختصاص و برتری ندارد، مگر از حیث برتری اسما نسبت به یكدیگر، زیرا هر اسمی كه حضرتش محیطتر و تعلق آن عامتر باشد، متعلَّق آن اسم، كه مرتبط به اوست، برتر از متعلَّق اسمی است كه به آن وسعت و احاطه نباشد.
2) ارتباط تخلّق، كه پس از رابطه تعلق است و برای تحقق آن، بنده چندان به مقتضای حقیقت هر اسمی قیام مینماید كه آثار آن اسم از وی ظاهر شود و خُلق و ملكه او گردد.
3) ارتباط تحقق، كه با آن دلِبنده عرش آن اسم میشود، چنان كه آثار آن اسم از آن بنده به عالم میرسد و بنده به آن اسم تحقق مییابد. مثلاً، اسم جواد از اسمای الاهی است و آثار این اسم، به موجب رابطه تعلق، در همه عالم دائماً ظاهر است و همه موجودات، محالّ و مجالی و مرایای ظهور اسم جوادند. اگر بر بنده یا از بنده، بدون قصدی از بنده، جودی واقع شود، مصداق همین پیوندِ تعلق است كه بنده در آن نقشی ندارد، اما اگر بنده قصد تخلّق به خُلقِ الاهی جود كند و پنهان و آشكار بر این قصد جامه عمل بپوشاند و جود را خُلقِ خود كند، پیوند تخلّق حاصل میشود و چون خُلق و خوی جود به مرحلهای برسد كه نقشِ نَفْسِ او شود، او مَظهرِ اسم جواد میشود و ارتباطِ تحقق ،حاصل میگردد و اسم جواد بر عرش دل او استوا مییابد (همان، ص 58 ـ59).
اشعار جندی نیز مشتمل بر مضامین بلند عرفانی است، چنان كه مصراعی از او («همه زبان و همه چشم و گوش باش ورا») اشاره به سیر محبّی دارد كه در آن عبد، چشم و گوش حق میشود (رجوع کنید به همان، ص 43).
جندی حضرت علی علیهالسلام را آدم اولیا و نخستین ولـی ــ كه وارث نبـوت ختمی محمـدی در ولایت اسـت ــ دانسته و حضرت مهدی و دیگر ائمه علیهمالسلام را از مصادیق اكمل و افضل «آلِ» حضرت رسولاكرم و خلیفه و امام پس از وی معرفی كرده است (1361 ش، ص 102ـ103، 268ـ 269).
همچنین وی ابنعربی را معصوم دانسته (1361 ش، ص 114، قس همان، ص 114، پانویس 3، همان، مقدمه ابراهیمی دینانی، ص چهل و هفت) و در آثارش، بارها ابنعربی را خاتمالاولیای محمدی خوانده است (برای نمونه رجوع کنید به 1361 ش، ص 319؛ همو، 1362 ش، ص 144، 157).
جندی بر پیروی از مرشدی محقق و استادی مدقق و كاملی مكمل در سیر و سلوك تأكید كرده و بارها به سالك سفارش نموده است كه از همنشینی با شورانگیزان بیباك (كسانی كه دعوی دارند دارای جنون عقلای مجانین * اند و از حال و جذبه * سخن میگویند) و از مصاحبت با شیوخ عُرفی و زَرّاقان سالوس (كسانی كه از شیخ بودن جز تزویر، ریا، سُمْعه و ظاهر آرایی چیزی نمیدانند) پرهیز كند (جندی، 1362 ش، ص 149، 169ـ170).