جَندَق ، دهستان و شهری در بخش خور و بیابانك در شهرستان نائین در استان اصفهان.
1) دهستان جندق، به مركزیت شهر جندق، تقریباً در جنوب دشت كویر و در شمال بخش خور و بیابانك واقع است. از شمال به دهستان طُرود (در بخش مركزی شهرستان شاهرود)، از مشرق و جنوب شرقی به دهستان بیابانك و از جنوب غربی و مغرب به دهستان چوپانان (در بخش اَنارك) محدود میشود و مشتمل بر یازده آبادی و یك شهر به نام جندق است ( رجوع کنید به مركز آمار ایران، 1376 ش الف ، ص 6).
كوههای دهستان جزو كوههای منفرد مركزیاند، از جمله آنهاست: رَشید كوه (بلندترین قله ح 075 ، 2 متر)، زالوبَنْد (بلندترین قله ح 843 ، 1 متر)، كَلاتِه (بلندترین قله ح 726 ، 1 متر)، تَخْتَك (بلندترین قله ح 620 ، 1 متر)، خَریطه (بلندترین قله ح 521 ، 1 متر)، گوری (بلندترین قله ح 4050 ، 1 متر)، پیسْكوه/ پیسهكوه (بلندترین قله ح 308 ، 1 متر) و گُدارِ سیاه (بلندترین قله ح 204 ، 1 متر؛ جعفری، ج 1، ذیل همین نامها). در دامنههای برخی از این كوهها، چشمه و چاه طبیعی وجود دارد، مانند چشمه گُدارِ خَریطه در كوه خریطه، چاه عریان و چاه بنیقو در كوه گدارِسیاه، چشمه نقی و چاه قنبر در كوه كلاته (همان، ج 1، ص 236، 434، 466). رود فصلی چاهْگیر در آن جریان دارد ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 51، ص 3). ریگزارها و مزارع موقت در این دهستان فراوان است (رجوع کنید به حكمت یغمائی، 1370 ش، ص 21، 293). در تابستان باد گرمی به نام «تف باد»، متناوب و به مدت بیست روز، و باد قرمز به مدت یك ماه در آن میوزد. وزش این بادها سبب كاهش رطوبتِ دهستان جندق، به ویژه در فصل تابستان، میشود (همو، 1353 ش، ص 56 ـ57).
از گیا، دارای درخت گز، تاغ، آنغوزه، قُدومه، بالنگو، اسپرزه، آویشن، پر سیاوش، اسپند و خاكشیر است و از زیا، روباه، شغال، قوچ، بزكوهی، آهو، خرگوش و كبك در آن یافتمیشود (فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 51، ص 2ـ10، ج 62، ص 5، 18). آب مصرفی اهالی عمدتاً از قنات، چاه عمیق و نیمه عمیق، چاه طبیعی و چشمه تأمین میشود. در دهستان جندق كشاورزی، باغداری، دامداری و بافتِ فرش با طرح نائینی رواج دارد (همان، ج 51، ص 2). محصولات عمده آن گندم، جو، پنبه، سنجد و تخمه آفتابگردان است و از فراوردههای باغی، انار، زردآلو، انجیر، انگور، بادام، پسته، سیب، توت و خرما، همچنین یونجه و ترهبار در آنجا به عمل میآید (همان، ج 51، ص 2ـ3، 7).
در سرشماری 1375 ش، جمعیت آبادیهای دهستان جندق، به جز شهر جندق، 297 تن ذكر شده است (مركز آمار ایران، 1376 ش الف ، همانجا). اهالی جندق شیعهاند و به فارسی سخن میگویند ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 51، ص 2). آبادیهای آن با راههای فرعی به یكدیگر و به مركز بخش (شهر خور) مرتبط میشوند.
در مرداد 1366، دهستان جندق به مركزیت آبادی جندق در بخش خور و بیابانك قرار گرفت (ایران. وزارت كشور. معاونت سیاسی، 1382 ش، ذیل «استان اصفهان»؛ نیز رجوع کنید به ایران. قوانین و احكام، ص 698، 803، 805).
از آثار قدیمی دهستان جندق، زیارتگاهی به نام قدمگاه در آبادی خَنْج است ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها، ج 51، ص 3ـ4).
2) شهر جندق. در ارتفاع حدود 980 متری، در شمال غربی بخش، در حدود 110 كیلومتری شمال غربی شهر خور واقع است. شهر جندق در حاشیه جنوبی دشت كویر قرار گرفته و پیسكوه در حدود هشت كیلومتری مغرب و گُدارِ جندق در حدود نُه كیلومتری شمالشرقی آن قرار دارد. در مشرق و مغرب شهر، گنبدهای كوچكی از گچ و آهك وجود دارد كه به سبب نفوذ آب باران به آنها، بهتدریج توخالی شدهاند. همچنین كمربندهایی از نمك سیاه در شمال شهر گسترده شده است (حكمت یغمائی، 1370 ش، ص 17؛ همو، 1353 ش، ص53). آب و هوای جندق، گرم و بیابانی است. بالاترین دمای آن (بر اساس ایستگاه سینوپتیك خور بیابانك، در 1375ـ 1376 ش) به ْ6ر46 در مرداد و پایینترین آن به ْ6ر6 در اسفند میرسد. میانگین بارش سالانه آن 3ر45 میلیمتر است (سازمان هواشناسی كشور، ص 190). سد وازه، در حدود شش كیلومتری جنوب شهر (واقع بر مسیل وازه)، هنگام بارش باران، سبب افزایش آب قناتها میشود ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 51، ص 2؛ گلیزواره، ص 32).
جندق با راه فرعی آسفالت به طول حدود 324 كیلومتر به شهر خور و سپس به شهر طبس مرتبط میشود. همچنین از راه دیگری به طول حدود 240 كیلومتر، با شهر انارك (حدود 75 كیلومتری شمالشرقی شهر نائین) و سپس شهر نائین ارتباط دارد. علاوه بر آن، جندق از راه ارتباطی به سمت شمال، كه از میان دشت كویر میگذرد، به شهرهای استان سمنان متصل میشود.
در مهر 1374، جندق به شهر تبدیل شد (ایران. وزارت كشور. معاونت سیاسی، 1382 ش، همانجا). این شهر از مراكز مهاجرپذیر به شمار میرود (حكمت یغمائی، 1370 ش، ص180). در سرشماری 1375 ش، جمعیت آن 068 ، 4 تن ضبط شده است (مركز آمار ایران، 1376 ش ب ، ص هفتادوچهار).
آثار تاریخی شهر عبارتاند از: قلعه جندق یا دژ اَرْدْبیل، ظاهراً متعلق به دوره ساسانی، كه در محلْ به زندان انوشیروان معروف است و در گذشته دو برج بلند داشت، كه طول یكی از آنها حدود 22 متر بود و در دوره رضاشاه پهلوی قسمتی از آن را ویران كردند. گنبد هشتدر (هشتار/ اشتار/ هشت درب) كه ظاهراً آتشگاهی متعلق به دوره ساسانی بوده است. مسجدجامع جندق، واقع در قلعه جندق، كه زیلوهای قدیمی با تاریخهای 960، 1043 و 1044 دارد و خانقاهی قدیمی (در محل معروف به آویشن) و ایوان مقدّسی معروف به صفه نیزهگاه یا نیازگاه، كه زیارتگاه اهالی است (حكمت یغمائی، 1353 ش، ص 16ـ19؛ همو، 1370 ش، ص 73ـ 80؛ حقیقت، ص 351).
پیشینه. جندق را جُندق، گندك، گنده و كندك هم نامیدهاند. نام آن را برگرفته از كَند (به معنای مكان و شهر) به همراه ك تصغیر دانستهاند. برخی به سبب آنكه نخستین آبادی از سمت كویر سمنان بوده است، آن را برگرفته از «كندك» (به معنای كُنام) دانستهاند. دیگرانی نیز، اصلِ نام آن را كندژ (كهندژ) و «گنده» میدانند و اهالی منطقه خور و بیابانك نیز جندق را گِندِه و اهالی آن را گِندِشی میخوانند (ایران. وزارت كشور. اداره كل آمار و ثبت احوال، ج 3، ص 269؛ حقیقت، ص 267؛ هنر یغمائی، ص 115ـ 116؛ یغمائی، ص 45؛ حكمت یغمائی، 1353 ش، ص 7؛ همو، 1370 ش، ص 52؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به رجبی، ص 117ـ119).
از تاریخ پیش از اسلام جندق و در دوره اسلامی دست كم تا دوره صفویه (ح906ـ 1135)، اطلاع دقیقی در دست نیست، گرچه آثاری مانند قلعه جندق و آتشكده متعلق به دوره ساسانی و سنگ نبشتهای متعلق به سده ششم در آن دیده شده است (رجوع کنید به حكمت یغمائی، 1370 ش، همانجا). بخشی از جغرافیای تاریخی جندق نیز با جغرافیای تاریخی بیابانك آمیخته است (رجوع کنید به بیابانك *). برخی جندق و جَرْمَق (گِرْمَه، واقع در 27 كیلومتری جنوب شهر خور) را یكی دانستهاند (رجوع کنید به لسترنج، ص 324ـ 325؛ حقیقت، همانجا؛ قس حكمت یغمائی، 1353 ش، ص 13 كه از نظر او یكی دانستنِ آنها اشتباه است).
شاه عباس اول صفوی (حك : 996ـ 1038) جندق را، به همراه بعضی قسمتهای دیگر یزد، تیول مولانا فخرالدین احمد بافقی كرد (بافقی، ج 3، ص 275ـ276). در همین دوره، جندق در مسیر ازبكهای خراسان برای غارتِ شهر یزد بود (اسكندر منشی، ج 2، ص 525). در منابع دوره افشاریه (1148ـ1210) نیز نام جندق در منابع دیده شده است (رجوع کنید به گلستانه، ص 454). از اواخر دوره زندیه (ح 1163ـ 1208) تا اوایل دوره قاجار (1210ـ1344)، محمدحسینخان عرب عامری نایبالحكومه منطقه جندق و بیابانك بود (شیرازی، ص 57؛ هنر یغمائی، ص 125؛ نیز رجوع کنید به نامی اصفهانی، ص 288).
جندق تا دوره فتحعلی شاه (1212ـ1250) ضمیمه یزد بود (هنریغمائی، ص 117)، اما در دهه آخر حكومت وی تابع ایالت كومس/ قومس (كمابیش مطابق با استان سمنان) شد (همانجا؛ نیز رجوع کنید به حكیمالممالك، ص 48).
در سالهای 1222ـ 1238 امیر رفیعخان عرب عامری به آزار اهالی منطقه بیابانك، از جمله جندق، پرداخت. مردم چند تن از علما را برای دادخواهی به تهران فرستادند و نوروز علیخان مزینانی، به دستور محمدشاه رفیعخان را سركوب كرد (هنر یغمائی، ص 120، 157ـ 158؛ حكمت یغمائی، 1353 ش، ص 25ـ26) و سپس به سركوبی اقوام كوفچ، كه در منطقه جندق كاروانها را غارت میكردند، پرداخت. در پی این اقدامات، وی نایبالحكومه منطقه شد و تا 1255 در آنجا ماند (همانجاها)، اما غارت كاروانها تا دوره ناصرالدینشاه (1264ـ1313) ادامه داشت.
در همین دوره، شیروانی (ص 205) در باره جندق نوشته كه ناحیهای از سمنان با آب و هوای گرم است، نخلستان فراوان و چند قریه معمور دارد، آبش از قنات تأمین میشود، مردمش شیعیمذهب و عرباند، كه از قدیم در آنجا ساكن بودهاند. اعتمادالسلطنه در دوره ناصری، آن را یكی از قُرای سبعه و دارای انواع میوه در ولایت جندق و بیابانك ذكر كرده است (ج 4، ص 2260ـ2261).
از سیاحان اروپایی، بوهسه در 1266/1849، بوگان در فاصله سالهای 1299 تا 1306/1881 تا 1888 و وون در 1309/ 1891، از جندق گذشته و مطالبی، به ویژه در باره راههای آن، نوشتهاند (رجوع کنید به گابریل، 1952، ص 196؛ حكمت یغمائی، 1353 ش، ص 60؛ همو، 1370 ش، ص 60). در 1316، یكی از پیروان شیخاحمد احسایی، به نام حاج محمدباقر همدانی، به جندق رفت و به تبلیغ و انتشار عقاید و آرای مكتب شیخیه پرداخت، به طوری كه اهالی جندق پیرو همدانی شدند و از اینرو جندقیها به شیخی حاج باقری معروف گردیدند. وی همچنین در همان سال «اتاق درس» در جندق بنا كرد كه بعدها توسعه یافت (حكمت یغمائی، 1370 ش، ص 104ـ 105).
در 1323/1906 اسون اندرس هدین، كه از جندق گذشته بود، در باره راههای قدیمی، محصولات زراعی و باغی، تعداد گوسفندها و شترهای آنجا مطالبی آورده است (رجوع کنید به ص 304، 308). در زمان او جندق تابع سمنان، دارای 250 خانه و هشتصد تا هزار تن جمعیت بود و بیشتر كاروانهایی كه از یزد و سایر نقاط به سمنان میرفتند، از جندق عبور میكردند. به نوشته وی، تقریباً هر روز از جندق كاروانی با حدود صد تا دویست شتر میگذشت. وی از جندق به عنوان یك گره یا كاروانسرای نسبتاً بزرگ میان شمال و جنوب ایران یاد كرده است (ص 303ـ304). در آن زمان با آنكه قسمتهای عمده قلعه جندق ویران بود، تنها جای دیدنی جندق بهشمار میرفت (همان، ص 308). هدین (همانجا) قلعه مذكور را منسوب به انوشیروان اول (531 ـ 579) دانسته است.
در 1327ـ 1328، كه نایب حسین كاشی آبادیهای بیابانك را غارت میكرد و به آتش میكشید، انتظامالملك، نایبالحكومه جندق و بیابانك، نایب حسین را تشویق كرد كه به جندق حمله كند؛ اما اهالی جندق، با نظر روحانی آنجا، از نایب حسین استقبال كردند، هدایایی دادند و بدین ترتیب مانع از ویرانی جندق شدند (هدایت، ص 253؛ هنر یغمائی، ص 71، 129؛ نیز رجوع کنید به بیابانك *). پس از آن نیز جندق بارها آماج حمله غارتگران قرار گرفت (رجوع کنید به حكمت یغمائی، 1353 ش، ص 29).
جندق از 1337 (= 1298 ش) تا 1301 ش تابع طبس (در ایالت خراسان) بود و تا 1306 ش به صورت مستقل اداره میشد و تحت حاكمیت هیچ ایالتی نبود (هنر یغمائی، ص 108ـ109، 117). در 1312 ش/ 1933، گابریل جندق را شهر كوچكی با استحكامات، كوچههای پیچدرپیچ و باریك و خانههای گلی ویران معرفی كرده و نوشته است كه باغهای انار آن در حاشیه دشت كویر قرار دارد. به گفته وی، بسیاری از اهالی جندق، بر اثر شیوع بیماری آبله سیاه، در 1311 ش مردند (1371 ش، ص 118ـ119، 122). بنا بر كتاب اسناد معادن ایران (ص 89 ـ90)، در 1319 ش در جندق معادن مس وسرب وجود داشته است.
در نیمه دوم سده چهاردهم جندق جمعیتی بالغ بر 550 ، 9 تن داشت. از صنایع دستی، دارای كرباسبافی و عبابافی بود (رزمآرا، ج 10، ص 58). حبیب یغمائی در همین دوره، ساكنان قریه جندق را معدود، فقیر و معروف به درستی و امانت خوانده است (ص 45). در همین دوره در باره مطالب زیر اطلاعاتی ثبت شده است: كشف معادن و تعطیل برخی از معادن دیگر؛ فعال بودن معادنِ فیروزه، گل سفید، گلسرخ، نمك، گچ و مرمر؛ بینظیر بودن معدن طَلق جندق در كشور؛ استفاده اهالی جندق از گیاهانی روغنی و مقوی به نام كادر و معاش در تهیه نان و پلو؛ لباس رسمی اهالی و برخی رسوم آنجا؛ خانههایی با دیوارهای بلند، بادگیر و مساحت كم؛ و چهار محله به نامهای قلعه (دارای حسینیه، مسجد، خانههای قدیمی، كوچههای پیچ در پیچ و چهرهای متمایز از محلات دیگر)، گوچاه، صحرا و هاشمی (حكمت یغمائی، 1353 ش، ص 39ـ59، 78، 75ـ82، 104، 118ـ122).
امروزه شهر، با وجود تأسیسات جدید، چهرهای سنّتی دارد و مردمی با لباس سنّتی و محلی در آن دیده میشوند. حسینیه جندق مركز تعلیم علوم دینی نیز هست (رجوع کنید به گلی زواره، ص32).
از بزرگان جندق بودهاند: یغمای جندقی * ؛ سیدحسین طباطبایی جندقی، میرزا جعفر ادیبی و یغمای جندقی (هر سه از خوشنویسان)؛ میرزا اسماعیل جندقی (شاعر و متخلص به هنر، متوفی 1288)؛ احمد صفایی (شاعر، 1236ـ1314) و میرزا اسماعیل (1250ـ1327) متخلص به تاراج (حكمت یغمائی، 1370 ش، ص 149، 153، 155، 158، 171ـ172).