6) تصوف در جنوبشرقی آسیا. تاریخ تصوف در فرهنگوتمدن آسیای جنوبشرقی، خصوصاً اندونزی و مالزی، با ظهور و گسترش اسلام در قرن هفتم/ سیزدهم در این منطقه، پیوند خورده است. به نظر پژوهشگران، صوفیان در اسلامی شدن این حوزه، كه گویا تا قرن نهم/ پانزدهم طول كشید، نقش مهمی داشتهاند (ریكلفس، ص 18ـ19؛ سدروث ، ص 265). به عقیده آنان صوفیان پس از سقوط بغداد به دست مغولان، همراه با تجار و كشتیهای بازرگانی تعالیم اسلام را همراه با افكار صوفیانه به مالاكا (واقع در مالزی امروزی) آوردند. البته در اسناد این دوره، بهطور مشخص از هیچیك از طریقتهای تصوف ذكری به میان نیامده است (ریكلفس، ص 18؛ سدروث، همانجا؛ لاپیدوس، ص 248ـ249).
ظاهراً در آغاز، حاكمان و قدرتمندان از صوفیان حمایت و برای توجیه قدرت و مشروعیت حكومت خود از تعالیم عرفانی ابنعربی و مكتب او، مانند نظریه انسان كامل، استفاده میكردند (عظیمردی آزرا، 1999، ص 666). با این حال بر لزوم پیروی از شریعت نیز تأكید داشتند، ازینرو با صوفیانی كه از نظر حاكمان محلی و عالمان دینی مرتد شناخته میشدند بشدت مقابله میكردند، چنانكه یكی از این صوفیان به نام سیتیجنار ، كه زندگی و سخنانش را شبیه حلاج دانستهاند، در 922/ 1516 اعدام شد. تا قرن یازدهم نیز چند تن دیگر از این گروه صوفیان محكوم به مرگ شدند ( رجوع كنید به همان، ص 671ـ672).
اما مشهورترین نماینده سلسله قادریه و اندیشه وحدت وجود، در آسیای جنوبشرقی حمزه فَنْصوری * (قرن دهم/ شانزدهم) است (همان، ص 672) كه از پیشروان اشاعه تفكر اسلامی در این منطقه محسوب میشود. مرید او، شمسالدین سوماترانی (متوفی 1040)، نیز صاحب آثاری در كلام و عرفان بود (همان، ص 672ـ673).
مشابهتهای موجود میان اندیشه وحدتوجود، آیین هندو و بودا و تأثیر درازمدت این دو آیین در آسیای جنوبشرقی، سبب شد اندیشه وحدتوجود كه بیشتر از طریق فنصوری و سوماترانی معرفی شده بود، بسرعت انتشار یابد ( رجوع كنید به نوئر، ص 25؛ لاپیدوس، همانجا؛ عظیمردی آزرا، 1997، ص 168).
از دیگر صوفیان مهم این منطقه، نورالدینِ رانیری * (متوفی 1068) است. وی كه از پیروان احمد سرهندی، صوفی اصلاحطلب هندی بود، حدود 29 كتاب نوشت كه بیشتر آنها در نفی تعالیم وحدت وجودی فنصوری و سوماترانی بود، آثار وی هنوز در مراكز دینی سنّتی مالزی تدریس میشود (كنیش، ص 286ـ287؛ اسماعیل حمید، ص214ـ215). رانیری در كتاب تبیان فی معرفهالادیان ، 72 گروه را خارج از اسلام دانسته است كه پیروان فنصوری و سوماترانی از آن جملهاند (عظیمردی آزرا، 1999، ص 677). وی كه معتقد بود اندیشه وحدتوجود مردم را دچار سر در گمی و انحراف از اسلام كرده است، در دوره هفت ساله قضاوت و شیخالاسلامی خود در زمان سلطان اسكندر دوم (1047ـ1051/ 1637ـ1641)، سلطان را واداشت نسبت به وحدتوجودیها شدت عمل نشان دهد و آنها را وادار به توبه كند (همان، ص 675). رانیری بر هماهنگ ساختن شریعت و طریقت تأكید بسیار داشت. كتاب الصراطالمستقیم او، اولین كتاب در باره مسائل فقهی در مالزی است (همان، ص 676). وی با از دست دادن حمایت جانشینِ اسكندر دوم به هند رفت و چهارده سال بعد در هند وفات یافت (ریكلفس، ص 79).
در قرن یازدهم و دوازدهم، میان آن دسته از علمای دینی كه با تكیه بر آثار غزالی مدافع سرسخت عرفان متشرعانه بودند و صوفیانی كه میكوشیدند عقاید عرفانی اسلامی را با اندیشهها و مناسك آیینهای هندو و بودا تلفیق كنند، بخصوص در باره وحدتوجود بحثهایی در گرفت كه سبب ابهام و سر در گمی دینی مسلمانان مالایایی شد ( رجوع كنید به < دایرهالمعارف جهان اسلام آكسفورد >، ج 3، ص 29ـ30). این موضوع توجه عالمان و صوفیان مكه و مدینه را نیز جلب كرد، چنانكه ابراهیم كورانی (متوفی 1102) با نوشتن كتابهایی سعی كرد به مشكلات دینی مردم در این باب پاسخ گوید (رجوع كنید به عظیمردی آزرا، 1997، ص170ـ172).
به نظر میرسد كه در اواخر قرن یازدهم، اصلاح دینی و مبارزه با آنچه از نظر عالمان دینی در تعالیم صوفیان بدعت شمرده میشد، از طریق عالمان و صوفیانی مانند احمد قُشاشی * (متوفی 1071)، ابراهیم كورانی * و عبدالكریم سمّان (متوفی 1189) كه در مدارس دینی مكه و مدینه تحصیل و تدریس كرده بودند، به آسیای جنوبشرقی راه یافت. اصولاً همه مبلّغان سلسلههای صوفیه در این منطقه، در مدارس دینی مكه و مدینه درس خوانده بودند؛ حتی شطاریه و نقشبندیه
نیز مستقیماً از هند به این مناطق نرسیدند بلكه از حرمَین شریفَین (مكه و مدینه) به آنجا راه یافتند (رجوع كنید به همان، ص 171ـ172؛ كنیش، ص 287؛ بروئینسن، ص 706). از جمله عبدالرئوف سینكیلی (متوفی 1104/ 1105) كه در آچه متولد شد و سپس به حجاز رفت. در آنجا بهواسطه كورانی از تعالیم احمد قشاشی كه از مشایخ شطاریه ـ قادریه بود، بهرهمند شد (عظیمردی آزرا، 1999، ص678؛ كنیش، همانجا). سینكیلی قرآن و تفسیر بیضاوی را به زبان مالایی ترجمه كرد. تألیفاتی در فقه شافعی نیز از او بهجا مانده است ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل "Indonesia .IV" ؛ كنیش، همانجا). عمدهالمحتاجین ، رساله معروف سینكیلی در عرفان، شامل آداب طریقت از جمله در باره برگزاری جلسات ذكر و مناجات است. مخالفت وی با ابنعربی كمتر از رانیری بود و حتی نظریه مراتب هفتگانه وجود و انسان كاملِ ابنعربی را در آثار خود منعكس كرده است (كنیش، همانجا). سینكیلی با اعتقاد به اینكه خداوند از نور محمد، صلیاللّهعلیهوآله، اعیان ثابته و از اعیان ثابته جهان (اعیان خارجیه) را آفرید و اعیان خارجیه از خدا متمایزند، سعی داشت میان خدا و خلق تمایز قائل شود (عظیمردی آزرا، 1997، ص 174). هدف اصلی او هماهنگ كردن شریعت و طریقت (تصوف) بود و تعالیم شطاریه را مطابق با شریعت میدانست (اسماعیلحمید، ص 251).
یكی دیگر از صوفیان اصلاحطلب كه شاگرد كورانی نیز بود، محمدیوسفبن عبداللّه خلوتی مَقاصِری (متوفی 1037) مشهور به شیخیوسف است (عظیمردی آزرا، 1999، ص 681). او تصوف را ایمان خالص به یگانگی خداوند میدانست. به نظر شیخیوسف وجود خدا حقیقی و وجود مخلوقات مجازی است و بهزعم او، این عقیده مشكلات وحدت وجود را حل میكند (همانجا). شیخیوسف طریقت خود را، كه تلفیقی از تعلیمات نقشبندیه و خلوتیه بود، طریقت محمدیه یا احمدیه میخواند (همانجا؛ همو، 1997، همانجا).
یكی دیگر از تربیتیافتگان مدینه، عبدالصمد پالیمبانی (متوفی 1203) است كه از نمایندگان تصوف غزالی بود و در هدایهالسالكین و سِیرالسالكین ، از آثار غزالی بسیار اقتباس كرده است. وی و شاگردانش تلفیقی از تعالیم سمّانیه (شاخهای از خلوتیه)، خلوتیه، نقشبندیه و قادریه را در آسیای جنوبشرقی گسترش دادند و هدف اصلی آنها هماهنگ كردن طریقت با شریعت بود (عظیمردی آزرا، 1999، ص 682ـ683؛ همو، 1997، ص 176).
در قرن سیزدهم برخی سلسلههای صوفیانه مانند سمانیه، قادریه، نقشبندیه و گاه شطاریه، سازمانها و تشكیلاتی برای شورش علیه استعمارگران تدارك میدیدند، ازینرو در دوران استعمار هلند این سلسلهها مورد تهدید و ارعاب قرار گرفتند. بتدریج با رشد جریانات ملیگرایانه در آغاز قرن چهاردهم، شورشهای ضداستعماری صوفیه رو به افول نهاد و سلسلههای صوفیانه موردحمله جریانات اصلاحطلب اسلامی قرار گرفتند (كنیش، ص 288؛ بروئینسن، ص 709). این جریانات بیشتر تحتتأثیر عقاید اصلاحطلبانه مصر بودند و از آرای شیخمحمد عبده * و رشیدرضا * الهام میگرفتند (نوئر، ص 362ـ363). البته برخی شاخههای صوفیه، مانند خالدیه (از شاخههای نقشبندیه) كه از اوایل قرن چهاردهم در این منطقه گسترش بسیار یافته، با گرایشهای متشرعانه خود تا حدی با جریانات اصلاحطلب همراه شدهاند (بالدیك، ص 163). در این قرن طریقه تِجانیه * از شمال افریقا به آسیای جنوبشرقی وارد شد. برخی ادعاهای بنیانگذار آن، از جمله اینكه طریقتش را مستقیماً و بیواسطه به پیامبر میرساند، با مخالفت صوفیان و اصلاحطلبان مواجه شد، ولی علیرغم این مخالفتها توانست گسترش یابد و حتی از فقها تأیید رسمی دریافت كند (همانجا؛ بروئینسن، ص 728).
در قرن چهاردهم/ بیستم، پیروان بعضی از سلسلهها با انجام دادن كارهایی از قبیل فروكردن میخ و میلههای آهنی در قفسهسینه و نواختن طبل در ملأعام و رفتن به زیارت اولیا و تقدیم هدایا به زیارتگاهها، كه به نظر اصلاحطلبان شرك محسوب میشود، موجب تضعیف تصوف در این منطقه شدند (بالدیك، ص 164؛ نیز رجوع كنید به نوئر، ص 367،370ـ371). امروزه بعضی از سلسلهها خود را با نیازهای روز همراه ساختهاند و مهمترین كاركرد آنها استفاده از تعلیمات عرفانی برای ترك اعتیاد و درمان بیماریهای روانی است (كنیش، همانجا).
تا به امروز، تصوفِ منطبق با شریعت در آسیای جنوبشرقی موفقتر بوده و آثار رانیری و سینكیلی رواج بیشتری داشته و معمولاً عالمان دینی نیز طرفدار تصوف جنید، قشیری و غزالی بودهاند. بعلاوه، تقریباً از ابتدای گسترش تصوف در این منطقه تاكنون، فقهای آن، خود از صوفیه بودهاند، ازینرو مخالفتی با تصوفِ سازگار با شریعت ندارند ( رجوع كنید به عظیمردی آزرا، 1999، ص 682ـ683، 685ـ686). امروزه گرایش به تصوف در میان مقامات بالای دولتی، روشنفكران، علمای دینی و حتی اصلاحطلبان وجود دارد ( رجوع كنید به بروئینسن، ص 718ـ719، 728؛ نوئر، ص 25، پانویس20؛ مظفری، ص 32).
(4) Azyumardi Azra, "Education, law, mysticism: constructing social realities", in Islamic civilization in the Malay world , ed. Mohd. Taib Osman, Kuala Lumpur: Dewan Bahasa dan Pustaka, 1997; (5) idem, "Opposition to Sufism in the East Indies in the seventeenth and eighteenth centuries", in Islamic mysticism contested: thirteen centuries of controversies and polemics , ed. Frederick de Jong and Bernd Radtke, Leiden: Brill, 1999; (6) Julian Baldick, Mystical Islam and introduction of Sufism , London 2000; Martin van Bruinessen, "Controversies and polemics involving the Sufi orders in twentieth-century Indonesia",
(7) in Islamic mysticism contested , ibid; (8) Sven Cederroth, "Indonesia and Malaysia", in Islam outside the Arab world , ed. David Westerlund and Ingvar Svanberg, Richmond: Curzon, 1999; (9) EI 2, s.v. "Indonesia. IV: History. a: Islamic period" (by S.M.N. A l-Attas); (10) Ismail Hamid, "Kitab Jawi : intellectualizing literary tradition" , in Islamic civilization in the Malay world , ibid; (11) Alexander Knysh, Islmic mysticism: a short history , Leiden 2000; (12) Ira M. Lapidus, A history of Islamic societies , Cambridge 1991; (13) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed. John L. Esposito, New York 1995, s.v. "Malay and Indonesian literature" (by Hendrik M.J. Maier).
/ محمودرضا اسفندیار /
7) تصوف در چین. تاریخ تصوف در چین تا حدودی مبهم و پژوهشهای در باره آن عمدتاً جدید است. تصوف اسلامی از سده دهم/ شانزدهم از طریق آسیای مركزی و خاورمیانه به چین راهیافت و تركستان شرقی در غرب چین (امروزه ایالت سینكیانگ/ شینجیانگ؛ در منابع اسلامی: كاشغر و ختن) نخستین و مهمترین مركز تصوف در چین بود (فنگ جین یوان ، ص 91، 94؛ قس بنآدام، ص 199 كه تاریخ ورود تصوف را به این نواحی اواخر سده نهم/ پانزدهم آوردهاست).
بر طبق روایات محلی، در 940 یكی از خواجگانِ [ دهبیدی ] از سمرقند به كاشغر رفت تا در مذاكرات خان كاشغر با ازبكها شركت جوید (گروسه، ص 819). وی خواجه احمد كاسانی * (متوفی 949) معروف به مخدوم اعظم، اولین شیخ دهبیدی ( رجوع كنید به بخش 4: تصوف در آسیای مركزی و قفقاز؛ دهبیدیه * )، بود كه بنیانگذار سلسله خواجگان یا خوجههای تركستان و نیای روحانی صوفیان چین محسوب میشود (طوغان، ص 37، پانویس 125؛ ایرانیكا، ذیل"Chinese Turkestan.v"). مخدوم اعظم مدتی در كاشغر اقامت كرد و از هر یك از دو همسرش ــ كه یكی سمرقندی و دیگری كاشغری بود ــ صاحب پسری به نامهای خواجه اسحاقولی و محمدامین شد. خواجهاسحاقِ ولیمؤسس شاخه اسحاقیه یا قرهداغلیك (سلسله سیاهكوهی) و خواجه هدایتاللّه معروف به آفاق/ آپاق و نیز مشهور به «ایشانْ كلان» (حك: 1089ـ1106) نوه محمدامین، بنیانگذار شاخه آفاقیه یا آقداغلیك (سلسله سفیدكوهی) گردید (طوغان، ص 33؛ فنگ جین یوان، ص 95؛ گروسه، همانجا).
دو تن از تربیتیافتگان مكتب مخدوم اعظم، به نامهای ما زونگ شنگ (1049ـ 1131/ 1639ـ1719) و ما تسوجن (1043ـ1134/1633ـ1722)،بترتیبسلسلههایبیجیاچانگ و مفتی را بنیان نهادند (فنگ جین یوان، ص 90). یكی دیگر از پیروان او، ما لایچی (1092ـ1180/ 1681ـ 1766) كه مخدوم اعظم به او لقب ابوالفتوح داده بود، فرقه هوا سی را بنیان نهاد (همانجا).
قرهداغلیكها، یارغند و یهچنگ و آقداغلیكها، كاشغر و آرتوش را مركز فعالیت خود قرار دادند (فنگ جین یوان، ص 95). گروه نخست به نیروی قره قرقیزهای ناحیه تینشان جنوبی و گروه دوم به هواداران قرقیز و قزاق در ناحیه ایلی متكی بودند (گروسه، همانجا). تفاوت عمده این دو سلسله در اجرای ذكر خفی و جلی بود. این تفاوت، بر خلاف سلسلههای خاورمیانه و ماوراءالنهر كه هر دو شكل ذكر در كنار یكدیگر وجود داشت، در تركستان چین منشأ منازعه و كشمكش گردید (طوغان، ص 39) تا آنجا كه هواداران یك گروه، دیگری را دیوانه خواندند (همان، ص 33) و تمام مناسبات اقتصادی و سیاسی و خانوادگی آنان قطع شد و مناقشات خونینی درگرفت (فنگ جین یوان، همانجا) تا اینكه در حدود 1089 هدایتاللّه آفاق به قدرت سیاسی و حكومت كاشغر رسید و از شدت این دشمنیها تا حدودی كاسته شد (طوغان، ص 20، 33). در دوره رهبری سیاسی آفاق انشعاباتی در سلسله رخ داد و سلسلههای دیگری، از جمله قادریه و سهروردیه، از سمرقند به كاشغر و ختن وارد شد (فنگ جین یوان، ص 89، 96). بخصوص با رونق تجارت و افزونی رفتوآمد بازرگانان و آزادی سفر مسلمانان به مكه و آشنایی آنان با اندیشههای صوفیانه در خاورمیانه، اشاعه تصوف در چین شتاب بیشتری یافت (همان، ص 96ـ97).
در 1089 آخرین خان كاشغر، اسماعیل، كه از گسترش نفوذ خواجگان آفاقی بیمناك شده بود، آفاق را از كاشغر راند، ولی او به كمك مغولهای قَلموق * (كلموك) ساكن زونگار/ جونكار به كاشغر بازگشت و پس از شكست دادن اسماعیل و تصرف یاركند، پایتخت كاشغر، قدرت را در سینكیانگ جنوبی به دست گرفت (گروسه، همانجا؛ فنگ جین یوان، ص 95). در دوره حكومت او، جمعیت نامتجانس آلتیشهر، با تكیه بر اسلام و بویژه تعالیم سلسله نقشبندی هویتی مشترك یافت ( ایرانیكا ، همانجا). سیاستهای او موجب گسترش بسیار تصوف در چین شد و هریك از فِرَق تصوف در كاشغر و یاركند و تورفان و دیگر مناطق به احداث «گنبد» (تشكیلات اداره طریقت) پرداختند (فنگ جین یوان، همانجا). وی با وجود تحمیل مالیاتهای سنگین بر اهالی زونگار، پیروان دو سلسله آفاقیه و اسحاقیه را از مالیات معاف كرد (طوغان، ص 33).
حكومت یكپارچه خواجگان بر كاشغر با مرگ دانیال، حاكم یاركند، در 1149 میان چهار پسر وی تقسیم شد (گروسه، ص 881). یوسف، فرزند دانیال، تصمیم داشت با استفاده از جنگهای داخلی بین مدعیان حكومت، تمام كاشغر را تصاحب كند (همانجا)، اما نتوانست و كاشغر به خانات كوچك تجزیه شد؛ با این حال این منطقه همچنان در تسلط خواجگان باقی ماند و آنان كوشیدند با حمایت قلموقها از حكومت چین جدا شوند و استقلال خود را به دست آورند ( رجوع كنید به همان، ص 882).
در 1168 لشكریان سلسله منچویا چینگ (حك: 1054ـ 1330/ 1644ـ1912) به زونگار حمله كردند و كوشیدند حمایت دو برادر از خاندان آفاقیه (قلیچ برهانالدین معروف به خواجه بزرگ، حاكم كاشغر، و خواجه جهان معروف به خواجه كوچك، حاكم یاركند) را به دست آورند، اما آن دو در برابر آنان مقاومت كردند و حكومت مستقل كوتاه مدتی به وجود آوردند. سرانجام چینیها، كاشغر را در 1173 تسخیر كردند و حكومت خواجگان به پایان رسید ( ایرانیكا ، همانجا). آن دو برادر نیز به بدخشان گریختند، اما امیر آن سامان آنان را كشت (گروسه، همانجا).
خواجگان تركستان شرقی عموماً جداگانه و مستقل از شیوخ دهبیدی در سمرقند و سپس شمالشرقی افغانستان عمل میكردند و با وجود نیای مشترك، خانقاهها و مزاراتی خاص خود داشتند؛ با اینهمه، آنان با شیوخ دهبیدی فیضآباد افغانستان مناسباتی برقرار كردند، چنانكه جنازه دانیال و خواجه مخدومزاده را به دهبید فرستادند و در آنجا به خاك سپردند ( ایرانیكا ، ذیل "Dahbidiya").
در سدههای بعد اختلاف سلسله اسحاقیه و آفاقیه در مورد ذكر از میان رفت، اما میان سلسله سنّتی (قدیمی) صوفیانه و طریقت جدیدی كه به تازگی سر بر آورده بود، مناقشاتی پدید آمد (طوغان، همانجا). رهبر سلسله جدید در قرن دوازدهم، عالمی اهل كانسو به نام ما مینگ ـ هسین / مامینشین (رجوع كنید به فنگ جین یوان، ص100) بود كه در سرزمینهای عربی و آسیای مركزی تحصیلات دینی خود را تمام كرده بود (ایزرائیلی، ص 230،330). او بشدت طرفدار ساده زیستی بود و میخواست آداب دینی را نیز ساده كند. وی با خود قرآن كوچكی، منتخب از سورههای قرآن، به كانسو برد و در سلسله نقشبندیه نیز نوآوریهایی كرد. اندیشههای او الهامبخش بسیاری از حركتهای جهادی در قرن دوازدهم و سیزدهم در نواحی غربی چین بود (فنگ جین یوان، همانجا؛ طوغان، ص 34ـ 35).
اندكاندك در بافت فرهنگی سینكیانگ در سده دوازدهم، اصطلاح سلسله قدیمی برای نقشبندیانی به كار میرفت كه ذكر خفی میگفتند و چینیها آنان را «خُفیه» مینامیدند كه به گفته فلچر بتدریج عنوانی برای تمام نقشبندیان آسیای مركزی شد (طوغان، ص 34). در مقابل خفیه، جَهریه قرار دارند كه هواداران ذكر جلیاند. آنان به رهبری یعقوببیگ، در 1281ـ1294/ 1864ـ1877 علیه حكومت چینیان شورشی كردند كه تا مدتی حكومت چینیان را در سینكیانگ به مخاطره افكند (بنآدام، ص 199).
علاوه بر تمایل بیشتر به ذكر خفی، افطار پس از نماز و زیارت شیوخ از دیگر آداب سنّتی سلسله بود كه ما مینگ ـ هسین با آن مخالفت میكرد، اما در این مورد نیز همانند اختلافات آفاقیه و اسحاقیه در روزگار گذشته، ظاهراً انگیزههای سیاسی و اجتماعی زمینهساز اختلافات آیینی بوده است؛
برای نمونه، ما مینگ ـ هسین بر این باور بود كه باب شیخوخیت و رهبری طریقت باید به روی همه گشوده شود (طوغان، ص 35). آموزههای جدید، مقام موروثی شیوخ خواجگان و امتیازات اقتصادی آنان را به خطر میافكند.
مناقشه میان پیروان آموزههای جدید و قدیم متصوفه در چین یكی از علل ناآرامیهای مسلمانانِ چین در اواخر سده سیزدهم/ نوزدهم به شمار میآید (همانجا). اطلاعات در باره فرقه جدید و قدیم اندك و بسیار مبهم است، چنانكه حتی در اینكه این شاخهها انشعاباتی از نقشبندیه باشند، تردید كردهاند، مثلاً ایزرائیلی (ص 231ـ252) با وجود پذیرفتن احتمال نقشبندی بودن ما مینگ ـ هسین، شاخه جدید را منشعب از سلسله نقشبندیه ندانسته است.
شاخه ایشانی ( رجوع كنید به بخش 4: تصوف در آسیای مركزی و قفقاز؛ نیز رجوع كنید به فنگ جین یوان، ص 91، پانویس 5) نیز در چین از نفوذ و اعتبار برخوردار است و تقریباً تمام شیوخ آن در ابتدای امر از آسیای مركزی به چین رفتند و به تبلیغ افكار احمد سرهندی * پرداختند (همان، ص 101).
سلسله كبرویه نیز در استانهای سینكیانگ، هدنان، چینگهای و كانسو پیروانی دارد. بنیانگذار آن صوفیای ایرانی به نام محییالدین بود كه نام چینیجانك را برگزید و بدینسبب سلسله وی به سلسله خاندان جانك نیز شهرت دارد (همان، ص 91). كبرویه یكی از چهار سلسله بزرگ صوفیانه در چین است (امیدوارنیا، 1380 ش، ص 40) و بیشترین پیروان آن در این سرزمین از قوم «دونگ شیان»اند (برای اطلاع بیشتر در باره این قوم رجوع كنید به همان، ص 42ـ44). ذكر جلی، توارث در رهبری طریقت و فعالیت در جنبشهای سیاسی و امور اجتماعی از ویژگیهای كبرویه چین است (همان، ص 45ـ46). مهمترین زیارتگاهها و اماكن مقدس كبرویه در شمالغربی چین قرار دارد (برای اطلاع بیشتر رجوع كنید به همان، ص 48ـ51).
سلسله قادریه را شخصی به نام خواجهعبداللّه از آسیای مركزی به چین برد. دو تن از مریدان وی، چی جینگیی با كُنیه طریقتی هلالالدین ( رجوع كنید به همان، ص 44) و ما دائوزو ، اندیشههای قادری را اشاعه دادند، اما بعدها میان هواداران ما دائوزو تفرقه افتاد و به دو گروه جیوسای پینگ و خوزیخو تقسیم شدند (فنگ جین یوان، ص 89). بیشتر قادریان خانقاهی خاص خود ندارند و در مورد مكان عبادت، نسبت به مقابر صوفیان (برای نمونه رجوع كنید به امیدوارنیا، 1380 ش، ص 47) بیش از مساجد تأكید میكنند (بنآدام، همانجا). گروه دیگری از آنان كه «دان جیا رن» نامیده میشوند برای اجرای آیینهای خود در خانقاه حضور مییابند (امیدوارنیا، 1380 ش، ص 46، پانویس3). انتخابی بودن رهبر سلسله و تأكید بر ذكر خفی از دیگر ویژگیهای قادریان چین است (همان، ص 46).
در سده چهاردهم/ بیستم و در خلال انقلاب فرهنگی و در دوره پس از مائو و حكومت «گروه چهار نفره» كه نهادهای رسمی اسلامی در چین هدف حملهای سخت قرار گرفت، تصوف رشد كرد، اما از 1357 ش/ 1978 به بعد كه این نهادها بتدریج از حمایت مقامات رسمی برخوردار گردید، از نفوذ سلسلههای صوفیانه كاسته شد (بنیگسن و ویمبوش، ص 153ـ 154). هماكنون در مینگ سیا و كانسو و كین قایی میان صوفیان سنّتی و «اخوان»ها یا «قرآنی»ها (طریقتی كه فقط به قرآن استناد میكند و بشدت تحتتأثیر وهابیت است) اختلافاتی پدید آمده است (هیبر، ص 114؛ فنگ جین یوان، ص 88، 101ـ102).
خانقاهها یا نهادهای صوفیانه در چین، ماهیتی چندگانه (مذهبی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی) دارند و منهوان نامیده میشوند. این نهادها به همت اخلافِ شیوخِ نخستین صوفی تشكیل شدهاند و مزارات این شیوخ مركز فعالیتهای مذهبی است (بنآدام، ص 199).
معروفترین پژوهشگر تاریخ تصوف در چین، فلچر است و پس از او شاگردانش ایزنبك طوغان و جاناتان لیپمن در این حوزه معروفاند. ساگوچی تزو از منظر تاریخی و درو گلادنی از نظر مردم شناسی در این باره مطالعه كردهاند. از میان چینیان ماتونگ ، استاد مؤسسه قومشناسی كانسو، در اوایل دهه 1360 ش/1980 در باره تصوف در چین پژوهشهایی كرد، از جمله آثار او در این حوزه دو كتاب به زبان چینی است: < گروههای اسلامی و تشكیلات صوفیه در چین> (انتشارات خلق استان نینگ شیا ، چاپ دوم، 1995) و< ویژگیهای اصلی اسلام در شمالغربی چین> (انتشارات دانشگاه لنجو ، 1990؛ امیدوارنیا، 1377 ش، ص 86، 98). از دیگر تألیفات چینیان كتاب < منتخبی از مدارك مطالعاتی در باره تاریخ اسلام در چین (1911ـ1949) > نوشته لی شین هوا و فنگ جینیوان است كه شامل مقالاتی در باره سلسلههای صوفیانه در چین است (فنگ جین یوان، ص 83).
منابع: (14) محمدجواد امیدوارنیا، «طریقت كبرویه در چین»، در مجموع مقالات همایش علمی ـ بینالمللی بزرگداشت شیخ نجمالدین كبری ، تدوین و ویرایش محمد تقوی، عشقآباد: رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در تركمنستان، 1380 ش؛ (15) همو، «مطالعات اسلامی در چین طی دو دهه اخیر»، فصلنامه مطالعات آسیای مركزی و قفقاز ، ش 24 (زمستان 1377)؛ (16) رافائل ایزرائیلی، مسلمانان چین: رویارویی دو فرهنگ ، ترجمه حسن تقیزاده طوسی، مشهد 1368 ش؛ (17) آلكساندر بنیگسن و اندرز ویمبوش، صوفیان و كمیسرها: تصوف در اتحاد شوروی ، ترجمه افسانه منفرد، تهران 1378 ش؛ (18) فنگ جین یوان، فرهنگ اسلامی و ایرانی در چین ، ترجمه محمد جواد امیدوارنیا، تهران [بیتا.]؛ (19) رنهگروسه، امپراطوری صحرانوردان ، ترجمه عبدالحسین میكده، تهران 1365 ش؛ (20) زاسكیاهیبر، «سیاست چین در آسیای مركزی»، ترجمه اردلان مختاری، فصلنامه مطالعات آسیای مركزی و قفقاز ، ش 24 (زمستان1377)؛
(21) Justin Ben-Adam, "China" , in Islam outside the Arabworld , ed. by David Weslerlund and Ingvar Svanberg, Richmond 1999; (22) Encyclopaedia Iranica , s.v. "Chinese Turkestan. V: Under the Khojas" (by Isenbike Togan), "Dahbidiya" (by Hamid Algar) ; (23) Isenbike Togan, "The Khafi , Jahri controversy in Central Asia revisited", in Naqshbandis in western and Central Asia: change and continuity , ed. Elisabeth Ozdalga, Istanbul 1999.