responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 4911

 

جَنّابی‌ ، ابوسعیدحسن‌بن‌ بهرام‌، بنیانگذار دولت‌ قَرمَطیان‌ بحرین‌ در سده سوم‌. او ایرانی‌ و اهل‌ جَنّابه (گناوه‌) فارس‌ بود. روشن‌ نیست‌ كه‌ او مدعی‌ نسب‌ سلطنتی‌ ایرانی‌ بوده‌ است‌ یا اینكه‌ این‌ ادعا را بعدها دیگران‌ به‌ وی‌ نسبت‌ داده‌اند. دانسته‌های‌ ما از آغاز زندگی‌ او در خور شهرتش‌ نیست‌. در باره تاریخ‌ تولد و بخشی‌ از زندگی‌ او كه‌ در گناوه‌ گذشته‌، گزارشی‌ در دست‌ نیست‌. جُوبَری‌ (ص‌ 12) به‌ آغاز فعالیت‌ او در 252 اشاره‌ كرده‌، اما دخویه‌(ص‌ 36) این‌ تاریخ‌ را نادرست‌ و سال‌ مذكور را تاریخ‌ تولد او پنداشته‌ و این‌ با گزارش‌ مقریزی‌ (1387، ج‌ 1، ص‌ 165)، كه‌ جنّابی‌ را هنگام‌ قتل‌ در 301 یا 302، شصت‌واند ساله‌ دانسته‌، ناسازگار است‌. اگر گزارش‌ مقریزی‌ صحیح‌ باشد، جنّابی‌ احتمالاً بین‌ سالهای‌ 230 تا 240 متولد شده‌ است‌. آرای‌ نویسندگان‌ در باره پیشینه او قبل‌ از قیام‌ بر ضد معتضد عباسی‌ (حك : 279ـ289) گوناگون‌ است‌؛ گویا زمانی‌ آردفروش‌ (رجوع کنید به حدودالعالم‌ ، ص‌ 132؛ اصطخری‌، ص‌ 149؛ قس‌ ثابت‌بن‌ سنان‌، ص‌ 192؛ قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، ج‌ 2، ص‌ 378) و روزگاری‌ پوستین‌دوز ( بحرالفوائد ، ص‌ 347؛ دواداری‌، ج‌ 6، ص‌ 55؛ مقریزی‌، 1387، ج‌ 1، ص‌ 159) بوده‌ است‌. ذهبی‌، به‌ نقل‌ از صولی‌، نوشته‌ است‌ كه‌ جنّابی‌ از راه‌ وصله‌ كردن‌ كیسه‌های‌ آرد روزگار می‌گذرانید (1405 ب‌ ، ج‌ 1، ص‌ 411؛ قس‌ ابن‌عماد، ج‌ 2، ص‌ 192) و افزوده‌ است‌ كه‌ شغل‌ وی‌ در بصره‌ وزن‌ كردن‌ غلات‌ بود (همانجا؛ نیزرجوع کنید به دیاربكری‌، ج‌ 2، ص‌ 344). این‌ روایات‌ ممكن‌ است‌ ناظر به‌ زمان‌ فرار جنّابی‌ از گناوه‌ و ورودش‌ به‌ بحرین‌ باشد (دخویه‌، همانجا).

از جزئیات‌ زندگی‌ و دانش‌اندوزی‌ جنّابی‌ اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌. محمدبن‌ مالك‌ حمادی‌ (ص‌20) او را فیلسوف‌ خوانده‌ و جوبری‌ (همانجا) نیز وی‌ را آشناترین‌ مردم‌ به‌ كتاب‌ نوامیس‌ افلاطون‌ دانسته‌ است‌. برخی‌ مؤلفان‌ در باره جنّابی‌ اوصافی‌ آورده‌اند كه‌ در منابع‌ دیگر به‌ آنها اشاره‌ نشده‌ و ازاین‌ رو صحت‌ آنها محل‌ تردید است‌. به‌ گفته ابن‌خلّكان‌ (ج‌ 2، ص‌ 150)، ابوسعید جنّابی‌ كوتاه‌ قد، سیاه‌ چرده‌ و زشت‌ چهره‌ بود و ازاین‌رو به‌ او قرمطی‌ می‌گفتند. جوبری‌ (همانجا) نیز اشاره‌ كرده‌ است‌ كه‌ سمت‌ راست‌ بدنش‌ (قس‌ دخویه‌، ص‌ 208) از كار افتاده‌ بود و نمی‌توانست‌ راه‌ برود یا بدون‌ یاری‌ دیگری‌ سوار اسب‌ شود. مسعودی‌ (متوفی‌ 346)، تاریخ‌نگارِ هم‌روزگار جنّابی‌، به‌ ورود وی‌ به‌ قَطیف‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ (1967، ص‌ 395). در 281 مردی‌ به‌ نام‌ یحیی‌بن‌ مهدی‌، كه‌ خود را داعی‌ و فرستاده مهدی‌ (محمدبن‌ عبداللّه‌بن‌ محمدبن‌ حنفیه‌) می‌خواند، به‌ قطیف‌ آمد و علی‌بن‌ مُعلّی‌بن‌ حمدان‌، از موالی‌ بنی‌زیاد، را با خود همداستان‌ كرد. علی‌بن‌ معلّی‌ نیز نوشته‌ای‌ از مهدی‌ را كه‌ نزد یحیی‌ بود، برای‌ شیعیان‌ قطیف‌ خواند و همه‌ را به‌ خروج‌ بر انگیخت‌. آنگاه‌ پیام‌ را به‌ اطراف‌ بحرین‌ رساند و جنّابی‌ كه‌ در آنجا اقامت‌ داشت‌، به‌ او پیوست‌. یحیی‌بن‌ مهدی‌ پس‌ از آن‌ دوباره‌ نامه‌ای‌ از مهدی‌ نشان‌ داد، حاكی‌ از آن‌ كه‌ زكات‌ و وجوه‌ دیگر را به‌ یحیی‌ بدهند. در این‌ میان‌ ابراهیم‌ صائغ‌، كه‌ نخست‌ از گروندگان‌ به‌ یحیی‌ بود، نزد علی‌بن‌ مِسْمار، امیربحرین‌، رفت‌ و جنّابی‌ و یحیی‌ را به‌ اباحیگری‌ متهم‌ كرد؛
یحیی‌ مجازات‌ شد، ولی‌ ابوسعید به‌ جنابه‌ گریخت‌ و از آنجا به‌ كوفه‌ رفت‌ (ثابت‌بن‌ سنان‌، همانجا؛
قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، ج‌ 2، ص‌ 378ـ380؛
ابن‌اثیر، ج‌ 7، ص‌ 493ـ495). به‌ گفته نویری‌ (ج‌ 25، ص‌ 233) و مقریزی‌ (1387، ج‌ 1، ص‌ 159ـ 160)، او در اطراف‌ كوفه‌ با دختری‌ از بنی‌قَصّار (قس‌ تامر، ص‌ 94) ازدواج‌ كرد و به‌ آنان‌ پیوست‌. بنی‌قصّار از پایه‌گذاران‌ قرمطیان‌ در آن‌ دیار بودند. برخی‌ خویشاوندی‌ جنّابی‌ را با بنی‌قصّار، عامل‌ گرایش‌ وی‌ به‌ این‌ فرقه‌ دانسته‌اند. گروهی‌ نیز تمایلات‌ شخصی‌ را عامل‌ این‌ ازدواج‌ می‌دانند. بعضی‌ دیگر بر آن‌اند كه‌ آرای‌ وی‌ بر گرفته‌ از نظریات‌ حمدان‌ قرمط‌ * است‌ (مقریزی‌، 1387، ج‌ 1، ص‌ 160).

گزارشهای‌ موجود در باره جنّابی‌، از 281 تا 286، اندك‌ است‌ (رجوع کنید به ابن‌فضل‌اللّه‌ عمری‌، سفر 26، ص‌ 80؛
نیز رجوع کنید به سالْتْ ، ص‌ 46ـ47؛
سامی‌ عیاش‌، ص‌ 75؛
لاذقانی‌، ص‌ 41)، اما گزارش‌ ابن‌حوقل‌ در نیمه دوم‌ قرن‌ چهارم‌، در باره فعالیت‌ وی‌ حاوی‌ نكات‌ منحصر به‌ فردی‌ است‌. به‌ نوشته او (ص‌ 295)، جنّابی‌ به‌ عبدان‌ كاتب‌، شوهر خواهر حمدان‌ قرمط‌، گروید و از سوی‌ حمدان‌، در نواحی‌ جنّابه‌، سینیز، تَوَّج‌، مَهروبان‌ و گرمسیرات‌ فارس‌ به‌ دعوت‌ پرداخت‌ و اموال‌ بسیاری‌ از مردم‌ گرفت‌. دشمنانش‌ گنجینه‌هایی‌ را كه‌ از اموال‌ مردم‌ اندوخته‌ بود، از او ستاندند ولی‌ خود او جان‌ به‌ در برد و در نهان‌ می‌زیست‌ تا اینكه‌ حمدان‌ قرمط‌ او را به‌ همراه‌ عبدان‌ برای‌ دعوت‌ مردم‌ قطیف‌ به‌ آنجا فرستاد (قس‌ نویری‌؛
مقریزی‌، 1387، همانجاها؛
دفتری‌، ص‌ 58). جنّابی‌ در آنجا مدتی‌ به‌ فروش‌ آرد پرداخت‌ و نخستین‌ كسانی‌ كه‌ به‌ او پیوستند حسین‌، علی‌ و حمدان‌، فرزندان‌ سَنْبَر (بنوسَنْبَر)، بودند (نویری‌، همانجا). اعضای‌ این‌ خانواده ثقفی‌ ــ كه‌ از خانواده‌های‌ بانفوذ محلی‌ بود نزدیك‌ترین‌ مشاوران‌ و همكاران‌ وی‌ گردیدند و اخلاف‌ آنان‌ و اعقاب‌ جنّابی‌، مشتركاً، دولت‌ قرمطی‌ را در بحرین‌ اداره‌ كردند ( د. ایرانیكا ، ذیل‌ «ابوسعید جنّابی‌»).

پیش‌ از این‌، فرستاده عبدان‌ به‌ بحرین‌ ــ كه‌ در منابع‌ نام‌ وی‌ ابوزكریا طَمامی‌ آمده‌ است‌ زمینه دعوت‌ قرمطیان‌ را در آنجا مهیا كرده‌ بود (دوبلوا ، ص‌ 14؛
هالم‌ ، ص‌ 67؛
خلیفه‌، ص‌ 240). مادلونگ‌نام‌ او را ظمامی‌ دانسته‌ كه‌ منسوب‌ است‌ به‌ ظمام‌، شهری‌ بازرگانی‌ در لاعَه یمن‌ (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ‌ دوم‌، ج‌ 4، ص‌ 661؛
برای‌ ضبطهای‌ گوناگون‌ نام‌ ابو زكریا رجوع کنید به لوئیس‌، ص‌ 78). ظاهراً ابوزكریا و جنّابی‌ مدتی‌ طولانی‌ با یكدیگر همكاری‌ می‌كردند ولی‌ سرانجام‌ جنّابی‌، وجود ابوزكریا را برنتافت‌ و او را به‌ زندان‌ افكند و او در آنجا درگذشت‌ (رجوع کنید به قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، ج‌ 2، ص‌ 379؛
نویری‌، همانجا). مرگ‌ ابوزكریا، به‌ گزارش‌ ابن‌حوقل‌ (همانجا)، باید در آغاز حكومت‌ جنّابی‌ رخ‌ داده‌ باشد. جنّابی‌ از طرف‌ حمدان‌ قرمط‌ و عبدان‌، برای‌ تبلیغ‌ تعالیمشان‌ در بحرین‌، مأمور شد. این‌ مطلب‌ را ابن‌حوقلِ طرفدار فاطمیان‌ (رجوع کنید به همانجا)، اَخومحَسِّنِ مخالف‌ فاطمیان‌ (رجوع کنید به مقریزی‌، 1387، همانجا) و قاضی‌ عبدالجبار معتزلی‌، متفق‌القول‌ گزارش‌ داده‌اند (رجوع کنید به مادلونگ‌، ص‌ 25). به‌ این‌ ترتیب‌، جنّابی‌ در آغاز 286 (قس‌ ابن‌قاسم‌، قسم‌ 1، ص‌ 169: سال‌ 285) در بحرین‌ با عنوان‌ قرمطی‌ ظهور كرد و عده‌ای‌ از بدویان‌ و قرمطیان‌ به‌ او پیوستند. وی‌ در جمادی‌الا´خره همان‌ سال‌، سپاه‌ عظیمی‌ گرد آورد و كارش‌ در دعوت‌ بالا گرفت‌ (طبری‌، ج‌ 10، ص‌ 71؛
حافظ‌ ابرو، ج‌ 3، ص‌ 713) و به‌ سركوب‌ مخالفان‌ پرداخت‌. او به‌ روستاها یورش‌ می‌برد و ساكنان‌ آنها را به‌ قتل‌ می‌رساند و اموالشان‌ را غارت‌ می‌كرد. عده‌ای‌ از بیم‌جان‌ تسلیم‌ شدند و گروهی‌ به‌ دیگر شهرها گریختند و جنّابی‌ بر همه آن‌ نواحی‌، به‌جز هَجَر، مسلط‌ شد. وی‌ مدتها با مردم‌ هجر در جنگ‌ بود، آنان‌ را می‌كشت‌ و چون‌ كار به‌ درازا كشید، یكی‌ از یارانش‌ را بر آنجا گماشت‌ و خود به‌ احساء رفت‌، ولی‌ بر محاصره هجر نظارت‌ می‌كرد و می‌كوشید سپاهیان‌ بیشتری‌ برای‌ تصرف‌ این‌ منطقه‌ گرد آورد. محاصره هجر بیش‌ از بیست‌ ماه‌ طول‌ كشید و جنّابی‌ سرانجام‌ با بستن‌ آب‌ به‌ روی‌ اهالی‌، شهر را تصرف‌ كرد (رجوع کنید به قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، ج‌ 2، ص‌ 380؛
نویری‌، ج‌ 25، ص‌ 235ـ 238؛
هاینال‌ ، ص‌ 15) و یگانه‌ فرمانروای‌ بحرین‌ شد. ظاهراً او، پس‌ از این‌ پیروزیها، عنوانی‌ برتر از مقام‌ داعی‌ ساده‌ در سلسله‌ مراتب‌ قرمطیان‌ برخود نهاد، ولی‌ معلوم‌ نیست‌ كه‌ این‌ عنوان‌ چه‌ بود؛
شاید خود را منصور بحرین‌ نامیده‌ باشد، چنانكه‌ داعی‌ یمن‌ خود را منصور یمن‌ می‌نامید (منصور از بزرگ‌ترین‌ عناوین‌ قرمطیان‌ و مانند عنوان‌ «مهدی‌» به‌ شمار می‌رفت‌؛
دخویه‌، ص‌ 73).

تصرف‌ هجر، قدرت‌ جنّابی‌ را تثبیت‌ كرد و او را بر آن‌ داشت‌ تا عمان‌ را نیز تصرف‌ كند. وی‌ ششصد سوار به‌ آنجا فرستاد. جنگ‌ سختی‌ در گرفت‌ چندانكه‌ از طرفین‌ جز عده‌ای‌ مجروح‌ كسی‌ باقی‌ نماند. بازمانده سپاه‌ جنّابی‌ نزد وی‌ رفتند و پوزش‌ خواستند، ولی‌ وی‌ عذرشان‌ را نپذیرفت‌ و همه آنان‌ را كشت‌ و از تصرف‌ عمان‌ صرف‌نظر نمود (نویری‌، ج‌ 25، ص‌ 238). پس‌ از آن‌، وی‌ قصد كرد كه‌ به‌ بصره‌ حمله‌ كند. احمدبن‌ محمد واثقی‌، والی‌ بصره‌، در 286 به‌ خلیفه‌، المعتضد باللّه‌، نامه‌ نوشت‌ و او را از حمله قرمطیان‌ آگاه‌ كرد. خلیفه‌ نیز وی‌ و محمدبن‌ هشام‌ را مأمور كرد كه‌ برای‌ استحكامات‌ بصره‌ چهارده‌ هزار دینار هزینه‌ كنند (طبری‌، همانجا؛
نویری‌، ج‌ 25، ص‌ 239). در ربیع‌الاول‌ 287، كه‌ سپاه‌ جنّابی‌ به‌ بصره‌ نزدیك‌ شده‌ بود، واثقی‌ نامه دیگری‌ برای‌ خلیفه‌ نوشت‌ و از او درخواست‌ كمك‌ كرد. خلیفه‌ هشت‌ كشتی‌، كه‌ در كل‌ سیصد تن‌ در آنها بودند، برای‌ حفظ‌ بصره‌ فرستاد (طبری‌، ج‌ 10، ص‌ 75) و ماه‌ بعد نیز عباس‌بن‌ عَمرو غَنَوی‌ را به‌ حكومت‌ یمامه‌ و بحرین‌ منصوب‌ كرد و به‌ او فرمان‌ داد كه‌ به‌ نبرد با جنّابی‌ و دیگر قرمطیان‌ بپردازد (همانجا؛
مسعودی‌، 1965ـ1979، ج‌ 5، ص‌ 166). جنّابی‌ در نواحی‌ هجر سپاهیان‌ عباس‌بن‌ عَمرو را شكست‌ داد و اردوی‌ او را غارت‌ كرد (مسعودی‌ 1965ـ1979؛
ابن‌خلّكان‌، همانجاها). روز بعد نیز فرمان‌ داد تا تمام‌ اسیران‌، به‌جز عباس‌بن‌ عَمرو، را بكشند و بسوزانند. این‌ نبرد در آخر رجب‌ (قس‌ ثابت‌بن‌ سنان‌، ص‌ 194: در آخر شعبان‌) همان‌ سال‌ رخ‌ داد و خبر آن‌ در چهارم‌ شعبان‌ به‌ بغداد رسید. اندك‌ كسانی‌ كه‌ از این‌ نبرد جان‌ به‌ در برده‌ بودند، در صحرا ماندند و از بصره‌ چهارصد شتر حامل‌ پوشاك‌ و آذوقه‌ و آب‌ برای‌ آنان‌ فرستاده‌ شد، اما هنگامی‌ كه‌ به‌ بصره‌ می‌رفتند، بدویان‌ قبیله بنی‌اسد به‌ كاروان‌ حمله‌ بردند و همه‌ را كشتند. این‌ رویداد چنان‌ بیمی‌ در بصره‌ پدید آورد كه‌ بصریان‌ آماده كوچ‌ شدند، ولی‌ احمدبن‌ محمد واثقی‌ آنان‌ را از این‌ كار باز داشت‌. عباس‌بن‌ عمرو، سالم‌ به‌ بغداد رسید و این‌ امر یكی‌ از شگفتیهای‌ روزگار شمرده‌ شد (رجوع کنید به طبری‌، ج‌ 10، ص‌ 78؛
ثابت‌بن‌ سنان‌، ص‌ 195). وی‌ در 11 رمضان‌ به‌ بغداد نزد معتضد عباسی‌ رسید و گفت‌ كه‌ پس‌ از شكست‌ از جنّابی‌ چند روزی‌ نزد او بوده‌، آنگاه‌ جنّابی‌ او را آزاد ساخته‌ و خواسته‌ تا آنچه‌ را دیده‌ است‌ به‌ اطلاع‌ خلیفه‌ برساند (برای‌ تفصیل‌رجوع کنید به طبری‌، ج‌ 10، ص‌ 78ـ79). جنّابی‌ با شكست‌ دادن‌ عباس‌بن‌ عمرو، به‌ هدف‌ خود رسیده‌ بود. خلیفه‌ هر چند بسیار خشمگین‌ بود، از فرستادن‌ سپاه‌ برای‌ درهم‌ شكستن‌ جنّابی‌ خودداری‌ كرد، زیرا نمی‌توانست‌ با استدلالهای‌ جنّابی‌ (رجوع کنید به دخویه‌، ص‌ 43ـ 44) مقابله‌ كند، بی‌آنكه‌ موجب‌ بیشتر بر انگیخته‌ شدن‌ او شود. با وجود این‌، طبری‌ در رخدادهای‌ 290 آورده‌ است‌ كه‌ در ماه‌ شوال‌ نامه‌ای‌ از ابن‌بانَوا، امیر بحرین‌، بدین‌ مضمون‌ به‌ بغداد رسید كه‌ ابوسعید به‌ یكی‌ از قلعه‌های‌ قرمطیان‌ دست‌ یافته‌ است‌ و در 13 ذیقعده‌ نامه دیگری‌ از ابن‌بانوا رسید حاكی‌ از آنكه‌ وی‌ در نبردی‌ یكی‌ از خویشاوندان‌ جنّابی‌ (حسن‌بن‌ عنبر ؟) را، كه‌ جانشین‌ او و ساكن‌ قطیف‌ بود، شكست‌ داده‌ و كشته‌ و سپس‌ وارد شهر شده‌ است‌ (ج‌ 10، ص‌ 104). احتمالاً چندی‌ بعد جنّابی‌ هجر را، با منحرف‌ كردن‌ مسیر آب‌ شهر، وادار به‌ تسلیم‌ نمود. بسیاری‌ از اهالی‌ اُوال‌ (بحرین‌)، سیراف‌ و نقاط‌ دیگر فرار كردند، عده‌ای‌ به‌ دعوت‌ گرویدند وعده‌ای‌ نیز كشته‌ شدند. شهر نیز غارت‌ و قسمتی‌ از آن‌ ویران‌ گردید. با این‌ حال‌، هجر همچنان‌ پایتخت‌ بحرین‌ باقی‌ماند، هر چند كه‌ جنّابی‌، همچون‌ گذشته‌، در قصری‌ كه‌ در احساء ساخته‌ بود، اقامت‌ داشت‌ ( د. ایرانیكا ، همانجا). در سالهای‌ بعد، جنّابی‌ برای‌ تنبیه‌ بنوضَبّه‌ ــ كه‌ با عباس‌بن‌ عمرو غنوی‌ همكاری‌ كرده‌ بودند غالباً به‌ ناحیه بصره‌ حمله‌ می‌كرد (همانجا).

جنّابی‌، پس‌ از سالها چیرگی‌ بر بحرین‌، به‌ دست‌ یك‌ یا دو غلام‌ صقلبی‌ (اسلاوی‌) به‌ قتل‌ رسید (رجوع کنید به طبری‌، ج‌ 10، ص‌ 148؛
ثابت‌ بن‌ سنان‌، ص‌ 211؛
مقریزی‌، 1411، ج‌ 3، ص‌ 294؛
نویری‌، ج‌ 25، ص‌ 243). به‌ گفته مسعودی‌ (1967، ص‌ 391، 394ـ 395)، جنّابی‌ در ذیقعده 300، به‌ همراه‌ چند تن‌ از یاران‌ قطیفی‌ خود (از جمله‌ حمدان‌بن‌ سنبر، علی‌بن‌ سنبر، و بشر و ابوجعفر پسران‌ نصیر)، در حمام‌ به‌ قتل‌ رسید. قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد (ج‌ 2، ص‌ 381) و جوبری‌ (همانجا) نیز همین‌ تاریخ‌ را تأیید كرده‌اند، اما بیشتر منابع‌ سال‌ مرگ‌ او را 301 ذكر نموده‌اند (رجوع کنید به طبری‌؛
ثابت‌بن‌ سنان‌، همانجاها؛
دواداری‌، ج‌ 6، ص‌ 61؛
نویری‌، همانجا؛
ابن‌جوزی‌، 1412، ج‌ 13، ص‌ 142؛
ابن‌خلّكان‌، ج‌2، ص‌ 148، ج‌ 4، ص‌ 336؛
ذهبی‌، 1405 الف‌ ، ج‌ 1، ص‌166؛
صفدی‌، ج‌ 11، ص‌ 410؛
قس‌ محمد عبدالفتاح‌ علیان‌، ص‌ 80). اگر سالی‌ را كه‌ مسعودی‌ ذكر كرده‌ است‌ بپذیریم‌، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ مرگ‌ جنّابی‌ فاش‌ نشد، زیرا این‌ رویداد در پایان‌ 301 در بغداد گزارش‌ گردید. انگیزه به‌ قتل‌ رساندن‌ جنّابی‌ روشن‌ نیست‌، اما احتمالاً وی‌ به‌ دستور عُمّالِ خلیفه‌ كشته‌ شده‌ است‌. به‌ نوشته مسعودی‌ (1967، ص‌ 395)، دوره فرمانروایی‌ جنّابی‌، از آغاز دعوتش‌ در قطیف‌، 27 سال‌ بوده‌ است‌ (برای‌ روایتهای‌ دیگر رجوع کنید به مقریزی‌، 1387، ج‌ 1، ص‌ 165: 15 سال‌؛
همو، 1411، ج‌ 3، ص‌ 294: 16 سال‌؛
قس‌ نویری‌، ج‌ 25، ص‌ 244).

پس‌ از كشته‌ شدن‌ جنّابی‌، در كنار گور او اسبی‌ زین‌ كرده‌ با جامه‌ و سلاح‌ نگه‌ می‌داشتند تا وقتی‌ از گور بیرون‌ می‌آید، بر آن‌ سوار شود (ناصر خسرو، ص‌ 150؛
ابن‌جوزی‌، 1409، ص‌ 150). جنّابی‌ به‌ فرزندان‌ خود گفته‌ بود: «چون‌ من‌ بیایم‌ و شما مرا باز نشناسید، نشان‌ آن‌ باشد كه‌ مرا با شمشیرِ من‌ گردن‌ بزنید، اگر من‌ باشم‌، در حال‌ زنده‌ شوم‌ و آن‌ قاعده‌ بدان‌ سبب‌ نهاده‌ است‌ تا كسی‌ دعوی‌ بوسعیدی‌ نكند» (ناصر خسرو، همانجا). به‌ گفته جوبری‌ (همانجا) جنّابی‌ مدعی‌ نبوت‌ بود. جوبری‌ برای‌ اثبات‌ گفتار خود ابیاتی‌ از قبطی‌/ قفطی‌ شیبانی‌، شاعر دربارِ جنّابی‌، نقل‌ كرده‌ است‌ (رجوع کنید به همانجا؛
قس‌ دخویه‌، ص‌ 72، 208). به‌نوشته ابن‌رَزیق‌ (ص‌ 28)، حسن‌ چنان‌ صفاتی‌ را به‌ خود نسبت‌ می‌داد كه‌ ضعیف‌ عقلان‌ وی‌ را تا مرتبه خدایی‌ بالا می‌بردند و می‌پنداشتند كه‌ خدا بالاترین‌ افتخار را به‌ وی‌ عطا كرده‌ است‌.

جنّابی‌ شش‌ پسر (قس‌ جوبری‌، همانجا: هفت‌ پسر) داشت‌: ابوالقاسم‌ سعید، ابوطاهر سلیمان‌، ابومنصور احمد، ابوالعباس‌ ابراهیم‌ (دواداری‌، ج‌ 6، ص‌ 62: ابواسحاق‌؛
مقریزی‌، 1387، همانجا)، عباس‌ محمد (رجوع کنید به همانجاها: ابوالعباس‌) و ابویعقوب‌ یوسف‌ (نویری‌، ج‌ 25، همانجا). جنّابی‌ پیش‌ از مرگ‌ سرانِ دولت‌ خود و بنی‌زرقان‌ (دواداری‌، همانجا: زیرقان‌) را، كه‌ یكی‌ از آنان‌ داماد وی‌ بود، و نیز فرزندان‌ سنبر را كه‌ داییهای‌ فرزندان‌ او بودند، گرد آورد و به‌ ایشان‌ سفارش‌ كرد كه‌ پس‌ از وی‌، ابوالقاسم‌ سعید را به‌ جای‌ او بگمارند تا ابوطاهر سلیمان‌ بزرگ‌ شود و او را جانشین‌ كنند، و چنین‌ كردند (همانجا؛
برای‌ روایتهای‌ دیگر رجوع کنید به ثابت‌بن‌ سنان‌، همانجا؛
ابن‌اثیر، ج‌ 8 ، ص‌ 84).

جنّابی‌ بنیانگذار بعضی‌ از سنن‌ و نهادهای‌ اشتراكی قرمطیان‌ در زمینه‌های‌ مالكیت‌، تولید و توزیع‌ بود كه‌ ابن‌حوقل‌ (همانجا) وضع‌ كاملاً توسعه‌ یافته آنها را وصف‌ كرده‌ است‌. او تمام‌ پسرانِ بزرگ‌تر از چهار سال‌ را كه‌ از قبایل‌ عرب‌ به‌ اسارت‌ گرفته‌ بودند، در منازل‌ مخصوص‌ تحت‌ مراقبت‌ نگهبانان‌ قرار می‌داد و به‌ آنان‌ اسب‌ سواری‌ و اصول‌ عقاید مذهبی‌ می‌آموخت‌؛
غلامان‌ اسیر را برای‌ انجام‌ دادن‌ كارهای‌ گروهی‌ نگاه‌ می‌داشت‌؛
در تمام‌ سرزمینهای‌ فتح‌ شده‌، همه دامها و غلات‌ و محصولات‌ را تصرف‌ می‌كرد و نمایندگانی‌ برای‌ انباركردن‌ و توزیع‌ آنها و اشخاصی‌ را برای‌ مراقبت‌ از شترها و گله‌های‌ گاو و گوسفند می‌گمارد؛
تولید سلاح‌، زره‌، لباس‌ و كالاهای‌ چرمی‌ به‌ طور گروهی‌ سازمان‌ یافته‌ بود و نمایندگان‌ وی‌ بر آنها نظارت‌ می‌كردند. او همچنین‌ علاقه خاصی‌ به‌ بهبود و توسعه زمینهای‌ كشاورزی‌ و نخلستانها داشت‌ (مقریزی‌، 1387، ج‌ 1، ص‌ 164؛
د. ایرانیكا ، همانجا؛
بزّون‌، ص‌ 69ـ70؛
الجامع‌ فی‌ اخبار القرامطة، ج‌ 1، مقدمه زكار، ص‌ 149). چگونگی‌ نظام‌ اجتماعی‌ كه‌ جنّابی‌ در بحرین‌ به‌وجود آورد، در سفرنامه ناصرخسرو، تصویر شده‌ است‌ (رجوع کنید به ص‌ 147ـ150). ناصرخسرو از مشاهدات‌ خود نكاتی‌ نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌ با نظام‌ اقطاعی‌ آن‌ دوره‌ سازگار به‌ نظر نمی‌رسد (رجوع کنید به بیلیایف‌ ، ص‌ 61). به‌ نوشته ناصرخسرو، مردم‌ لَحْسَا (احساء) مذهب‌ خود را ابوسعیدی‌ می‌خواندند، زیرا ابوسعید جنّابی‌ آنان‌ را از مسلمانی‌ باز داشته‌ و گفته‌ بود كه‌ باز خواهد گشت‌. با آنكه‌ مردم‌ به‌ پیامبری‌ حضرت‌ محمد صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم‌ معترف‌ بودند، در آنجا مسجد جمعه‌ نبود و كسی‌ نماز و خطبه‌ نمی‌خواند، اما اگر كسی‌ قصد نماز داشت‌، مانع‌ او نمی‌شدند و شراب‌ هم‌ هرگز نمی‌نوشیدند. شهر بیش‌ از بیست‌ هزار سپاهی‌ داشت‌ و در آن‌، سی‌ هزار برده زنگی‌ و حبشی‌ بود كه‌ كشاورزی‌ و باغبانی‌ می‌كردند (همانجا).

چند گزارش‌ مغرضانه‌ در باره تعالیم‌ خاص‌ دینی‌ جنّابی‌ موجود است‌. واضح‌ است‌ كه‌ جنّابی‌ نخست‌ الزاماً پیرو دعوت‌ مدرّسان‌ عراقی‌ خود، عبدان‌ كاتب‌ و حمدان‌ قرمط‌، بوده‌ كه‌، طبق‌ مهم‌ترین‌ نظریاتشان‌، در انتظار ظهور نزدیك‌ محمدبن‌ اسماعیل‌، به‌ عنوان‌ مهدی‌، بودند و اجداد خلفای‌ فاطمی‌ را رهبران‌ موقت‌ خود می‌شناختند. در حدود 286 كه‌ عبدان‌ و حمدان‌ با مهدی‌، خلیفه آتی‌ فاطمی‌، قطع‌ رابطه‌ كردند، جنّابی‌ از آنان‌ پیروی‌ كرد ( د. ایرانیكا ، همانجا). به‌ روایت‌ قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد (ج‌ 2، ص‌ 379)، او خود را نماینده مهدی‌، امام‌ محمدبن‌ عبداللّه‌بن‌ محمدبن‌ حنفیه‌، كه‌ در كوهها پنهان‌ است‌، می‌خواند و وعده‌ می‌داد كه‌ امام‌ در سال‌ 300 ظهور خواهد كرد. درستی‌ این‌ گزارش‌ معلوم‌ نیست‌؛
اما، با توجه‌ به‌ قرائنی‌، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ او دیگر امامت‌ یا رهبری‌ خلیفه فاطمی‌ مهدی‌ را به‌ رسمیت‌ نمی‌شناخته‌ و همچنان‌ ظهور مهدی‌ را پیش‌بینی‌ می‌كرده‌ است‌. طبق‌ انتظارات‌ قرمطیان‌ در مورد آمدن‌ مهدی‌، وی‌ نماز و روزه‌ و شعائر و فرایض‌ اسلامی‌ را برای‌ پیروانش‌ منسوخ‌ كرد (ذهبی‌، 1415، همانجا؛
د. ایرانیكا ، همانجا).


منابع‌:
(1) ابن‌اثیر؛
(2) ابن‌جوزی‌، تلبیس‌ ابلیس، چاپ‌ محمد صباح‌، بیروت‌ 1409/1989؛
(3) همو، المنتظم‌ فی‌ تاریخ‌ الملوك‌ و الامم، چاپ‌ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی‌ عبدالقادر عطا، بیروت‌ 1412/1992؛
(4) ابن‌حوقل‌؛
(5) ابن‌خلّكان‌؛
(6) ابن‌عماد؛
(7) ابن‌فضل‌اللّه‌ عمری‌، مسالك‌ الابصار فی‌ ممالك‌ الامصار ، سفر 26، چاپ‌ عكسی‌ از نسخه خطی‌ كتابخانه سلیمانیه استانبول‌، ش‌ 1917، چاپ‌ فؤاد سزگین‌، فرانكفورت‌ 1409/1989؛
(8) ابن‌قاسم‌، غایه الامانی‌ فی‌ اخبار القطر الیمانی‌ ، چاپ‌ سعید عبدالفتاح‌ عاشور، قاهره‌ 1388/1968؛
(9) اصطخری‌؛
(10) بحرالفوائد ، چاپ‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌: بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌، 1345 ش‌؛
(11) حسن‌ بزّون‌، القرامطة بین‌ الدّین‌ و الثورة، بیروت‌ 1997؛
(12) عارف‌ تامر، القرامطة بین‌ الالتزام‌ و الانكار ، دمشق‌ 1997؛
(13) ثابت‌بن‌ سنان‌، تاریخ‌ اخبار القرامطة، در الجامع‌ فی‌ اخبار القرامطة فی‌الاحساء، الشام‌، العراق‌، الیمن، چاپ‌ سهیل‌ زكار، ج‌ 1، دمشق‌: دارحسّان‌، 1407/1987؛
(14) الجامع‌ فی‌ اخبار القرامطة فی‌ الاحساء، الشام‌، العراق‌، الیمن‌ ، چاپ‌ سهیل‌ زكار، دمشق‌: دارحسّان‌، 1407/1987؛
(15) عبدالرحیم‌بن‌ عمر جوبری‌، المختار فی‌ كشف‌ الاسرار ، دمشق‌ 1302؛
(16) عبداللّه‌بن‌ لطف‌اللّه‌ حافظ‌ ابرو، مجمع‌ التواریخ‌ السلطانیه، نسخه عكسی‌ كتابخانه مركزی‌ دانشگاه‌ تهران‌، میكروفیلم‌ ش‌ 1921؛
(17) حدودالعالم‌ ؛
(18) محمدبن‌ مالك‌ حمادی‌، كشف‌ اسرار الباطنیة و أخبار القرامطة، چاپ‌ عزّت‌ عطّار، ( قاهره‌ ) 1357/1939؛
(19) میمحمد خلیفه‌، من‌ سواد الكوفه الی‌ البحرین‌: القرامطة من‌ فكرة الی‌ دولة، بیروت‌ 1999؛
(20) ابوبكربن‌ عبداللّه‌ دواداری‌، كنزالدّرر و جامع‌ الغرر ، ج‌ 6، چاپ‌ صلاح‌الدین‌ منجد، قاهره‌1380/1961؛
(21) حسین‌بن‌ محمد دیاربكری‌، تاریخ‌ الخمیس‌ فی‌ احوال‌ انفس‌ نفیس‌، [ قاهره‌ ( 1283/1866، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ ) بی‌تا. (؛
(22) محمدبن‌ احمد ذهبی‌، تاریخ‌ الاسلام‌ و وفیات‌ المشاهیر و الاعلام‌ ، چاپ‌ عمر عبدالسلام‌ تدمری‌، حوادث‌ و وفیات‌ 301ـ310 ه ، بیروت‌ 1415/1994؛
(23) همو، دول‌ الاسلام‌ ، بیروت‌ 1405 الف‌ ؛
(24) همو، العبر فی‌خبر من‌ غبر، چاپ‌ محمدسعیدبن‌ بسیونی‌ زغلول‌، بیروت‌ 1405 ب‌ ؛
(25) سامی‌ عیاش‌، الاسماعیلیون‌ فی‌ المرحلة القرمطیة، بیروت‌: دارابن‌ خلدون‌، )بی‌تا.(؛
(26) صفدی‌؛
(27) طبری‌، تاریخ‌ (بیروت‌)؛
(28) قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، تثبیت‌ دلائل‌ النبوة، چاپ‌ عبدالكریم‌ عثمان‌، بیروت‌ 1960؛
(29) محیی‌الدین‌ لاذقانی‌، ثلاثیة الحلم‌ القرمطی‌: دراسة فی‌ أدب‌ القرامطة، لاذقیه‌ 1987؛
(30) محمد عبدالفتاح‌ علیان‌، قرامطة العراق‌ فی‌ القرنین‌ الثالث‌ و الرابع‌ الهجریین‌، ) قاهره‌ ( 1970؛
(31) مسعودی‌، تنبیه‌ ؛
(32) همو، مروج‌ (بیروت‌)؛
(33) احمدبن‌ علی‌ مقریزی‌، اتعاظ‌ الحنفا، ج‌ 1، چاپ‌ جمال‌الدین‌ شیال‌، قاهره‌ 1387/1967؛
(34) همو، كتاب‌ المقفّی‌ الكبیر، چاپ‌ محمد یعلاوی‌، بیروت‌ 1411/1991؛
(35) ناصرخسرو، سفرنامه حكیم‌ ناصرخسرو قبادیانی‌ مروزی‌ ، چاپ‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌ 1356 ش‌؛
(36) احمدبن‌ عبدالوهاب‌ نویری‌، نهایة الارب‌ فی‌ فنون‌ الادب‌ ، قاهره‌ ) 1923 ] 1990؛


(37) E. A. Belyaev , Musulmanskoe Sektantsvo , Moscow 1957;
(38) Farhad Daftary, Ismailis in medieval Muslim societies , London 2005;
(39) Francois De Blois, "The Abu Sa ـ idis or so-called Qarmatians of Bahrayn", in Proceedings of the Nineteenth Seminar for Arabian Studies , London 1986;
(40) M. J. De Goeje, Memoires d'histoire et de geographie orientales , Leiden 1886;
(41) EI 2 , s.v. "Karmati" (by W. Madelung);
(42) EIr. s.v. "Abu Said Jannabi" (by W. Madelung);
(43) Istvan Hajnal, "The background of the Qarmati policy in Bahrayn", The Arabist Budapest studies in Arabic , vol. 8 (1994);
(44) Heinz Halm, Das Reich des Mahdi: der Aufstieg der Fatimiden (875-973 ), Munchen 1991;
(45) Ibn Ruzayq, History of the imams and seyyides of 'Oman , tr. and ed. George Percy Badger, London 1986;
(46) Bernard Lewis, The origins of Ismailism , Cambridge 1940;
(47) WilfredMadelung,"The Fatimidsand the Qarmatis of Bahrayn", in Mediaeval Isma ـ ili history and thought , ed. Farhad Daftary, Cambridge 1996;
(48) Jeremy Salt, "The military exploits of the Qarmatians (al-Qaramaitah), Abr-Nahrain , 17 (1976-1977).

/ رضا رضازاده‌لنگرودی‌ /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 4911
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست