جناب شهابالدین ، شاعر و نویسنده دوره ثروتِ فنون * . وی در 1288 در منستیر [ = از شهرهای قلمرو اروپایی عثمانی ( بهدنیا آمد. پس از درگذشت پدرش، در شش سالگی به همراه خانوادهاش به استانبول مهاجرت كرد. مدتی در مكتب فیضیه ) محله ( توپخانه تحصیل كرد، سپس به «رشدیه عسكری» (دبیرستان نظام) رفت و چون بنای آنجا خراب شد، به رشدیه عسكری گلخانه انتقال یافت و در 1297 از آنجا فارغالتحصیل شد. طبق مقررات مدرسه، از طریق قرعه به «اِعْدادی طبّیه» (مدرسه مقدماتی پزشكی) راه یافت. دو سال بعد در طبّیه عسكری (دانشكده پزشكی نظام) پذیرفته شد و در 1306 این مدرسه را با درجه پزشكِ سروان به پایان رساند و در اوایل 1307 برای گذراندن دوره تخصصی در بیماریهای پوستی به پاریس اعزام گردید و حدود چهار سال در آنجا اقامت كرد. پس از بازگشت از اروپا، مدتی در بیمارستان حیدرپاشا طبابت كرد. وی چون میترسید به دلایل سیاسی تحت تعقیب قرار بگیرد، ترجیح داد به عنوان پزشك قرنطینه، در مِرسین و رودســ كه دور از استانبول بود خدمت كند. در 1314 «مفتش صِحّیه» (بازرس بهداشت) شد و به جَدّه رفت. در 1316، بازرس مركز گردید و به استانبول بازگشت و مدتی رئیس صحّیه ولایت سوریه شد. پس از اعلان مشروطیت دوم ) 1326/1908 ]، در مقام عضو «مجلس كبیر صحّی» و بازرس اداره امور صحّیه، بار دیگر به استانبول بازگشت و سرانجام در آغاز جنگ جهانی اول، به درخواست خودش، بازنشسته شد.
او در 1332 در شعبه زبان دانشكده ادبیاتِ دارالفنون، معلم ترجمه زبان فرانسه گردید. دو ماه بعد دستیار مدرّس ادبیات غرب و در شعبان 1337 عهدهدار تدریس تاریخ ادبیات عثمانی در دارالفنون شد. چون وی، هنگام تدریس، سخنانی بر زبان آورده بود كه حمل بر ستایش یونانیان و تحقیر مبارزه ملی شده بود، گروهی از دانشجویان و بعضی از استادان بر ضدش تظاهرات كردند. اگرچه ادعای مذكور به اثبات نرسید، وی به سبب بعضی از نوشتههای سیاسی سابقش، در ربیعالاول 1341 به اتفاق علی كمال، رضا توفیق، حسین دانش و بارسامیان افندی، ناگزیر به استعفا از دارالفنون شد. جناب شهابالدین در پی این حوادث، به نوعی، گوشهنشین گشت و به نوشتن در زمینه ادبیات و هنر ادامه داد. وی پیش از به پایان رساندن لغتنامهای كه در كار تألیفش بود، در 24 بهمن 1313/ 13 فوریه 1934، بر اثر خونریزی مغزی، درگذشت و در گورستان باقركوی(از نواحی استانبول) به خاك سپرده شد.
جناب شهابالدین فعالیتهای ادبی خود را از 1312 آغاز كرد. وی تا دوره جمهوریت، در زمینههای گوناگون ادبیات، بهویژه شعر، از شخصیتهای برجسته به شمار میآمد. شهابالدین در شعر ترك ــ كه پس از دوره تنظیمات * ، تحت تأثیر ادبیات غرب، رشد یافت بعد از عبدالحق حامد ترخان * ، در شمار شاعرانی است كه بیش از دیگران نوآوری كردهاند. او از كودكی به شعر علاقه داشت و شاعرانی چون مصطفی عاصم افندی، معلم ناجی * و شیخ وصفی، در جذب جناب به حوزه شعر مؤثر بودند و با دادن اطلاعات اولیه در زمینه شعر و تشویق كردنش، ذوق سرودن را در وی بیدار و تقویت كردند. این سه تن، شاعرانی بودند كه سنّت ادبیات دیوانی را تداوم بخشیدند. نخستین سرودههای جناب هم به همین شیوه بود، چنانكه نخستین سرودهاش، یك غزل بود كه در چهارده سالگی (1302) در روزنامه سعادت انتشار یافت. همه نوزده قطعهای كه او در دو سال اول شاعریاش سروده، غزل و اغلب نظیره و تخمیس است كه بر اساس غزلهای شیخوصفی، معلم ناجی و نامِق كمال * گفته شده است. در سالهای بعد، تأثیر عبدالحق حامد ترخان و رجاییزاده * محمود اكرم بر سرودههای او بارزتر شد. وی هنوز دانشجوی طب بود كه هجده قطعه از اشعار خود را، كه به شیوه عبدالحق حامد و رجاییزاده محمود اكرم سروده بود، در كتابچهای به نام طامات انتشار داد (1303).
جناب هنگام گذراندن دوره تخصص پزشكی در پاریس، به گفته خودش، آثار شاعران پارناسیو نمادگرا (سمبولیست) را میخوانده و به خصوص تحت تأثیر ورلنبوده است. او با شمار زیادی از شاعران متوسط فرانسوی آشنا شد و مدتها با آنها ارتباط داشت. وی از شارلبروه ، یكی از شعرای پارناسی، درس گرفت و همیشه این گفته شارل را در نظر داشت كه منظومه، مانند تابلویی است كه با واژهها نقاشی میشود. شعر جناب، پس از بازگشت به وطن، تحت تأثیر پارناسیان، به تدریج تحول یافت. شعر بَنیم قلبیم (قلب من) او را، كه در اواسط 1313 در مجله خزینه فنون انتشار یافت، اطرافیانش ترجمه یك شعر فرانسوی پنداشتند. این شعر نخستین سروده از آن دسته اشعار او بهشمار میآید كه تحت تأثیر بروه سروده است. قالب شعری سونه(نوعی شعر فرانسوی كه اغلب شاعران ثروت فنونی و تقریباً همه شاعران تا اوایل دوره جمهوریت در آن ذوقآزمایی كردهاند) را نیز نخستین بار جناب شهابالدین، با انتشار «شعر نانوشته» خود در 1313، در عثمانی باب كرد. جناب در این سالها در مجلات شعرهایی منتشر میكرد كه، از نظر شكل و محتوا و بیان، با شعرهای پیشینِ خودش و نیز با شعر پذیرفته شده معاصران و اطرافیانش فرق داشتند. او، بهویژه با انتشار پیاپی سرودههایش در مجله مكتب (42 شعر در فاصله رمضان 1313 تا رمضان 1314)، واكنشِ شاعران پیرو شیوه قدیم و جدید را برانگیخت و مقالات موافق و مخالف در بارهاش نوشته شد. مجله ثروت فنون هم، كه به جبهه مدافعان دو طرز شعر تبدیل شده بود، حدود دو ماه پس از انتصاب توفیق فكرت به سمت مدیر ادبی مجله، جناب را به عضویت پذیرفت.
از نوآوریهای جناب شهابالدین در شعر تركی، به كار بردن تركیبهای اصیلی است كه تا آن زمان در ادبیات تركی به كار نرفته بود. جناب، كه بر آن بود نویسنده و شاعری صاحب سبك شود، در جستجو و ابداع مفاهیم، عبارات، تركیبات اضافی و وصفی، بهمنظور برانگیختن تصورات جدید در ذهن خواننده، از هیچ كوششی فروگذار نكرد. این تركیبات جدید و بیسابقه، كه غالباً از به هم پیوستن دو مفهوم ذهنی و عینی پدید آمدهاند، غریب و بیگانه تلقی شدند و مورد انتقاد و تمسخر قرار گرفتند.
تصویر، كه از شاخصههای مهم شعر ثروتفنون است، در شعر جناب نیز اهمیت بسیار دارد. توفیق فكرت * و دیگران از این شیوه پیروی كردند و حتی تأثیر این طرز، در سالهای بعد نیز مشاهده میشود. محمد كاپلان، كه تحلیلهای شایان توجهی در باره اشعار جناب دارد، گفته است شعر جناب با تصاویر طبیعت و درونِخانه، از تصویرهای تمثیلی و نمادین آكنده است. جناب در زمینه موسیقی و نقاشی هم آموزشهایی دیده و در وارد كردن موسیقی در شعر، از نمادگرایان فرانسوی متأثر بود؛ با این حال، در اشعار نادری موفق به این كار شده است.
او كه در برابر زندگی موضعی پر از سوءظن و تردید داشت، در شعرهای فلسفی خود به موضوعات اجتماعی توجه نكرده، بلكه بر سرنوشت انسان و جایگاه او در كائنات تأكید نموده است. مناظر طبیعت، چون شب و مهتاب و پاییز، را نیز كه دارای جنبه حسی بسیاری هستند، به صورتی ساده وصف كرده است. در شعرهایی چون «مناجات 1ـ4»، «درویش» و «توحید» نگرش وحدت وجودی و دینی، و در شعر «هلالِگریان» احساسات ملی او بارز است.
جناب شهابالدین از استادان نثرنویسی در ادبیات ثروت فنونی بهشمار میآید. به نظر او، نثر مانند یك قطعه موسیقی، هم آهنگ دارد هم گفتار، و این حاكی از آن است كه وی در نثر هم، مانند شعر، به زیبایی و آهنگ اهمیت میداده است. او بیشتر پس از اعلان مشروطیت دوم به نثر روی آورد و نثرش، از نظر واژگان و اسلوب، مجموعاً دارای ویژگیهای زبان شعری اوست. این اعتنای جناب به نثر، موجب پیدایش نثر هنرمندانهتر، لیكن دشوارترِ ثروت فنون، به جای زبان شتاب زده روزنامهای شد؛ با این همه، نباید نقش این طرز بیان سنگین و دشوار فهم و اصول و معیارهای پدیدآورده آن را در پیدایی نثر جدید ترك كماهمیت دانست. یحیی كمال میگوید كه حتی معاصران جناب، نثر روشمند او را مانند یك قالی ایرانی، درخشان و رنگین، لیكن پیچیده و پرنقش مییافتند. در این میان، كتاب اوراق ایام او، به سبب وضوح و سلاست و منطق استوارش، شاهكار به شمار میرود.
جناب پس از جنبش «ینیلسان» (زبان نو) نیز، كه پانتركیستها پس از مشروطیت مطرح كردند، بر نظریات خود در باره نثر پافشاری نمود و تا پایان عمر از زبان عثمانی غنی شده با [ واژگان و عبارات و اصطلاحات ] زبانهای عربی و فارسی دفاع كرد. همراه با جناب، علی جانب، روشن اشرف، فؤاد كوپریلی و سلیمان نظیف نیز به مباحثاتی كه در خصوص ایجاد تحول در زبان آغاز شده بود پرداختند و به تدریج مسئله از چارچوب زبان فراتر رفت و به تعصبات قومی كشیده شد.
از نظرهایی كه در موافقت و مخالفت با جناب ابراز گردیده، پیداست كه وی در تاریخ ادبیات تركی از جایگاه و نقش مهمی برخوردار بودهاست.باوجوداین،به سبب ستیهندگی و لجاجت و شخصیت تناقضآمیزش، خصوصاً در دوره جمهوریت، گوشهنشین گشت و به فراموشی سپرده شد. جناب، به رغم آرامش و متانتش در اشعار و نوشتههای هنری، در نوشتههای سیاسی و حتی در مباحثات ادبی، كه پس از مدتی رنگ سیاسی گرفتند، غالباً خشمگین میشد و گاهی رفتارهای تناقضآمیز میكرد و میكوشید گامهایی را كه پیش گذاشته بود، واپس نهد و این همه، منجر به از دست دادن نفوذ و جایگاهش در عالم ادبیات شد.
او پس از جنگ بالكان (1330ـ1331/ 1912ـ1913) چند بار به اروپا سفر كرد و تأثرات این سفرها را با عنوان > نامههای اروپا < ابتدا در روزنامه تصویر افكار (اول ذیقعده 1333 ـ 10 شعبان 1334/ 11 سپتامبر 1915 ـ 13 ژوئن 1916) و سپس به صورت كتاب، در 1337 منتشر كرد. جناب در زمان جنگ جهانی اول، به دعوت جمالپاشا، فرمانده لشكر چهارم، مدتی در سوریه به سر برد. یادداشتهای این سفر را هم با عنوان > نامههای سوریه <(22 ربیعالآخر ـ 25 جمادیالاولی 1336) منتشر نمود. در سالهای مبارزه ملی (1919ـ1923)، در روزنامهها مقالاتی نوشت و این نكته را یادآوری كرد كه شكست ارتش در جنگ جهانی اول حاصل اشتباهات فرماندهان ناآگاه بوده است. این كار سرآغاز شوربختیاش شد؛ بعد از آن با هر اقدامی كه در عرصه سیاست میكرد، گذشتهاش را به یادش میآوردند. از نظر نظام جمهوری، محافظهكاری جناب در زبان، مناظراتش با پانتركیستهای هوادار ینیلسان (زبان نو)، جانبداری از اتحادیون و انورپاشا و سپس نكوهیدن آنان، اهداف سودجویانه از نزدیكی به جمالپاشا، نوشتههایش در مخالفت با حقوق زنان و غیره، همه، مردود بود. مقالاتی كه بر ضد او نوشته میشد، پس از خاتمه جنگ و اعلان جمهوری نیز پایان نپذیرفت؛ فالح رِفْقی و یعقوب قَدْری همچنان به انتقادات شدید خود ادامه دادند. اگرچه جناب تا هنگام درگذشتش، گاهی نیز مطالبی در موافقت با انقلابات جمهوری مینوشت، دائماً با یادآوری نوشتههای پیشین او، سرزنشش میكردند.
جناب شهابالدین در پارهای از نوشتههای اجتماعی خود، به موضوعات دینی نیز میپرداخت، لیكن طرح نظریاتش در باره مسائل اسلامی، در مجلات دینی آن زمان انتقاداتی را برانگیخت، مخصوصاً مقالهاش با عنوان «افكار اسلامیه فردایی»، كه در باره تعدد زوجات و حجاب بود ( پیام صباح ، 13 كانون ثانی 1337)، واكنشهایی در پیداشت (رجوع کنید به اسكلبی، محفل، ش 8، ص130ـ133؛ همان، ش 9، ص 146ـ149؛ همان، ش10، ص 161ـ164؛ همان، ش 17، ص 78ـ79؛ همو، 1337 الف ؛ همو، 1337 ب ؛ همو، 1337 ج ). از نوشتههای جناب (رجوع کنید بهحصار، ش 126ـ129، آنكارا 1974) چنین برمیآید كه او در دین، دارای باورهای عرفانی و وحدت وجودی بوده است.
آثار
اشعار.1) طامات (استانبول 1303)، این كتابچه 71 صفحهای در بر دارنده هجده منظومه از تجارب اولیه شاعری جناب است. تمام شعرهای طامات نشان از تأثیر بارز عبدالحق حامد و رجاییزاده محمود اكرم بر وی دارند. 2) > مجموعه اشعار جناب شهابالدین <(استانبول 1984)، به كوشش م. كاپلان، ای. انگینون، ب. اِمیل، ن. بیرینجی و آ. اوچمان، كه در بر دارنده 429 شعر است.
سفرنامهها.1) حج یولوندا (در راه حج؛ استانبول 1325، 1341)، شامل هفدهنامه در وصف سفر جناب در 1314 از استانبول به جدّه، به عنوان مفتش صحّیه (بازرس بهداری)، كه به شیوهای هنرمندانه نگاشته شده است. این نامهها، پس از آنكه به صورت پاورقی در ثروت فنون انتشار یافتند (ش 312ـ388)، به شكل كتاب منتشر گردیدند. 2) آوروپا مكتوبلری (نامههای اروپا؛ استانبول 1335)، مشتمل بر توصیفات و تأثرات نویسنده در جریان دو سفرش به اروپا.
نمایشنامهها. كوراَبه (استانبول 1333)، كه نمایشنامه تك پردهای كوتاهی است در باره عادات و رسوم خانوادگی كه دستخوش تغییر و تحول شده بود. وی دو نمایشنامه دیگر به نامهای یالان (دروغ) و كوچوك بیك لر (آقاكوچكها) نیز داشته است كه به اجرا در آمده، لیكن انتشار نیافتهاند.
كتابهای دیگر. 1) اوراق ایام (استانبول 1331)، مشتمل بر تعدادی از مقالات جناب كه به زبانی ساده نگارش یافتهاند. 2) نثر حرب، نثر صلح و تریاكی سوزلری (استانبول 1334)، كه در بر دارنده بعضی از مقالات و یادداشتهای سفرهای جناب است. از جناب اثری تحقیقی به نام ویلیام شكسپیر (استانبول 1931) نیز به جا مانده است.
(7) Hasan Akay, "Cenap Sahabettin'in siirleri uzerinde bir arastirma", doctoral thesis, IU Ed. Fak. Ktp., 1989 no. THT 64; (8) Kenan Akyuz, Bati tesirinde Turk siiri antolojisi , Ankara 1958, 265-296; (9) Aylik ansiklopedi , Istanbul 1944-1950, s.v. "Cenab Sahabeddin" (by Ali Canip Yontem); (10) Yahya Kemal Beyatli, Edebiyata dair , Istanbul 1971, 180-185; (11) Hikmet Dizdaroglu, Cenap Sehabettin: hayati, sanati, eserleri , Istanbul 1964; (12) Inci Enginun , Cenap Sahabettin , Ankara 1989; (13) Sadeddin Nuzhet Ergun, Canab Sehabettin: hayati ve secme siirleri , Istanbul 1934; (14) idem, Turk Sairleri , Istanbul 1936-1945, 996-1015; (15) Ibnulemin Mahmud Kemal Inal, Son asir Turk sairleri , Istanbul 1930-1941, I, 230-233; (16) Iskilipli Atif Hoca nasil idam edildi ?, Istanbul 1991, 311-325; (17) Mehmet Kaplan. "Cenap Sehebeddin'in siirlerinde Pitoresk", TDED , V (1953), 15-31; (18) idem, "Cenab Sehabeddin'in siirlerinde ses ve musiki", ibid, VII/1-2 (1956), 45-60; (19) idem, "Cenab Sahabeddin ve nesir sanati", ibid, VIII (1958), 16- 17; (20) Yakup Kadri Karaosmanoglu, Genclik ve edebiyat hatiralari, Istanbul 1969, 187-212; (21) Veli Behcet Kurdoglu, Sair tabibler , Istanbul 1967, 321-327; (22) Filorinali Nazim, "Edebiyat-i cedide nesl-i sairiyyetinin en mumtazs simasi: Cenab Sahabeddin Bey Efendi", Sus , no. 23 (30 Tesrinievvel 1923); (23) Ahmet Resit Rey, Gorduklerim yaptiklarim , Istanbul 1945, 323-329; (24) Huseyin Suat, "Cenab Sahabeddin", Aksam (21 Mart, 23 Nisan 1934); (25) Celal Tarakci, Cenab Sehabeddin'de tenkid , Samsun 1986; (26) Turk dili ve edebiyati ansiklopedisi , Istanbul: Dergah Yaymlari, 1976-1998, s.v. "Cenab Sahabeddin" (by Mustafa Kutlu); (27) Halit Ziya Usakligil, Kirk yil , Istanbul 1936, passim; (28) idem, Sanata dair , Istanbul 1955, III, 234-250; (29) Huseyin Cahit [Yalcin], Edebi hatiralar , Istanbul 1935, s. 58-61.