responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 4894

 

جمهوری‌ متحد عربی‌ ، جمهوری‌ متشكل‌ از مصر و سوریه‌ و یمن‌ در فاصله‌ سالهای‌ 1336 تا 1340ش‌/ 1958ـ 1961.

اندیشه‌ وحدت‌ اعراب‌ به‌ اواخر دوره‌ عثمانی‌ باز می‌گردد (رجوع کنید به پان‌عربیسم‌ * )؛ اما این‌ اندیشه‌ نخستین‌بار در 1337ش‌/ 1958، با وحدت‌ مصر و سوریه‌، تا حدودی‌ محقق‌ گردید. مصر و سوریه‌ از حوزه‌های‌ اصلی‌ شكل‌گیری‌ و مهد پان‌عربیسم‌ محسوب‌ می‌شوند (درینیك‌، ص‌268ـ269) و مجموعه‌ تحولاتی‌ كه‌ در نیمه‌ دوم‌ قرن‌ بیستم‌ رخ‌ داد، به‌ویژه‌ مشكلاتی‌ كه‌ این‌ كشور پس‌ از استقلال‌ با آنها مواجه‌ شد، به‌تدریج‌ آن‌ را به‌ سمت‌ وحدت‌ كامل‌ با مصر پیش‌ برد (رجوع کنید به ادامه‌ مقاله‌). در اواخر دهه‌ 1330ش‌/ 1950 مصر قدرتمندترین‌ كشور جهان‌ عرب‌ بود و بسیاری‌ از مردم‌ جهان‌ عرب‌ تحت‌ تأثیر اندیشه‌های‌ پان‌ عربی‌ ناصر قرار گرفتند و وی‌ به‌ نماد این‌ آرمان‌ تبدیل‌ شد (رجوع کنید به پوده، ص‌25ـ35).

تأسیس‌ دولت‌ اسرائیل‌ در سرزمین‌ فلسطین‌ (1326ش‌/ 1947) و شكست‌ اعراب‌ از اسرائیل‌ در جنگ‌ 1327ش‌/ 1948، برای‌ سوریه‌ پیامدهایی‌ داشت‌. سوریه‌ از زمان‌ استقلال‌، هم‌ در صحنه‌ داخلی‌ و هم‌ در صحنه‌ بین‌المللی‌ بی‌ثبات‌ بود. به‌ تدریج‌، در افكار عمومی‌ سوریه‌ این‌ موضوع‌ مطرح‌ شد كه‌ سوریه‌ به‌ تنهایی‌ نمی‌تواند استقلال‌ خود را حفظ‌ كند و باید با كشوری‌ دیگر متحد شود (سیل‌ ، ص‌3، 24، 307؛ درینیك‌، ص‌268). در این‌ میان‌، جایگاه‌ مصر در افكار عمومی‌ سوریه‌ قوی‌تر شد و توجه‌ مردم‌ سوریه‌ به‌ جمال‌ عبدالناصر معطوف‌ گردید و پس‌ از انعقاد پیمان‌ بغداد (1334ش‌/ 1955) سوریها پیشنهاد كردند كه‌ با مصر پیمانی‌ دوجانبه‌ ببندند (امامی‌، ص‌42). با ورود اعضای‌ حزب‌ بعث‌ *(كه‌ تجلی‌ تمایلات‌ وحدت‌طلبانه‌ در سوریه‌ به‌ حساب‌ می‌آمدند) به‌ حكومت‌ سوریه‌ در 1335ش‌/ 1956، فشار برای‌ مذاكرات‌ و وحدت‌ با مصر افزایش‌ یافت‌. در ماجرای‌ ملی‌ كردن‌ كانال‌ سوئز * در 1335ش‌/ 1956، سوریه‌ برای‌ همبستگی‌ با مصر، جریان‌ صادرات‌ نفت‌ عراق‌ را از سرزمین‌ خود قطع‌ و داراییهای‌ فرانسه‌ و انگلیس‌ را ملی‌ اعلام‌ كرد و بدین‌ترتیب‌، تمایلات‌ وحدت‌طلبانه‌ در سوریه‌ تشدید شد (درینیك‌، ص‌269؛ سیل‌، ص‌247، 260).

استمرار تمایلات‌ چپگرایانه‌ در مصر، گرایش‌ سوریه‌ به‌ شوروی‌ را در پی‌ داشت‌؛ امریكاییها در پاییز 1335ش‌/ 1956 وحشت‌زده‌ از احتمال‌ پیوستن‌ سوریه‌ به‌ متحدان‌ شوروی‌، با همدستی‌ دولت‌ انگلستان‌ و عراق‌ كوشیدند تا رهبران‌ چپگرای‌ سوریه‌ را سرنگون‌ كنند و یك‌ دولت‌ طرفدار غرب‌ را در دمشق‌ روی‌ كار آورند (ناتینگ‌، ص‌214ـ215)؛ اما، سوریه‌، با توسل‌ به‌ شوروی‌ و مصر، كودتای‌ تحت‌ رهبری‌ نوری‌سعید و خطر امریكا و متحدانش‌ را خنثا كرد. در عین‌ حال‌، این‌ حوادث‌ سیاستمداران‌ سوری‌ را به‌ مذاكره‌ فوری‌ با مصر برای‌ اتحاد سوق‌ داد (امامی‌، ص‌57؛ پوده‌، ص‌39ـ42).

از دیگر موضوعاتی‌ كه‌ فرآیند وحدت‌ را تسریع‌ كرد، نگرانی‌ حزب‌ بعث‌ از قدرت‌ گرفتن‌ حزب‌ كمونیستِ مورد حمایت‌ شوروی‌، در سوریه‌ بود. دولت‌ مصر به‌ رهبری‌ ناصر، با گرایشهای‌ معتدل‌ سوسیالیستی‌، ضدكمونیسم‌ قلمداد می‌شد (رودنسون‌، ص‌74ـ75؛ پوده‌، ص‌36). به‌ همین‌ دلیل‌، رهبران‌ حزب‌ بعث‌ (نظیر اكرم‌ حورانی‌ * ، صلاح‌الدین‌ بیطار * و میشل‌ عَفْلق‌ * ) پیشگامان‌ اصلی‌ سوریه‌ در قبولاندن‌ طرح‌ اتحاد به‌ مصر بودند (رجوع کنید به بعث‌ * ، حزب‌؛ ناتینگ‌، ص‌206ـ207؛ امامی‌، ص‌44ـ 45؛ احمدیوسف‌ احمد، ص‌44). در 27 آبان‌ 1336/ 18 نوامبر 1957 مجلس‌ نمایندگان‌ سوریه‌ و مجلس‌ ملی‌ مصر اتحاد دو كشور را در قالب‌ یك‌ دولت‌ تصویب‌ كردند. در پی‌ مذاكراتی‌ در دی‌ 1336/ ژانویه‌ 1958 میان‌ فرماندهی‌ ارتش‌ و حزب‌ بعث‌ و جمال‌ عبدالناصر، و نیز پذیرش‌ شرایط‌ ناصر مبنی‌ بركنار رفتن‌ ارتش‌ از سیاست‌ و انحلال‌ احزاب‌ سیاسی‌، سرانجام‌ در 12 بهمن‌ 1336/ اول‌ فوریه‌ 1958 شكری‌القوتلی‌، رئیس‌جمهوری‌ سوریه‌، تحت‌ فشار ارتش‌ و حزب‌ بعث‌، در دیدار با جمال‌ عبدالناصر در قاهره‌، به‌ همراه‌ او تأسیس‌ كشور واحد جمهوری‌ متحد عربی‌ را اعلام‌ كرد ( تاریخ‌ معاصر كشورهای‌ عربی‌ ، ج‌1، ص‌98، 190؛ ناتینگ‌، ص‌219).

در آغاز به‌ نظر می‌رسید كه‌ ناصر در مقابل‌ تمایلات‌ وحدت‌طلبانه‌، واكنشی‌ محافظه‌كارانه‌ دارد و معتقد است‌ هرگونه‌ تعهد مصر در قبال‌ مسائل‌ سوریه‌، برای‌ مصریها مشكلاتی‌ در بردارد، اما ناصر، كه‌ از 1335ش‌/ 1956 رهبر دنیای‌ عرب‌ شناخته‌ شده‌ بود، نمی‌توانست‌ قاطعانه‌ با رهبران‌ سوریه‌ مخالفت‌ كند؛ با وجود این‌، بیشتر همكاران‌ ناصر در شورای‌ فرماندهی‌ با ادغام‌ مزبور مخالف‌ بودند و برخی‌ آن‌ را وحدتی‌ غیرطبیعی‌ و متكی‌ بر احساسات‌ می‌دانستند كه‌ با وضع‌ جغرافیایی‌ دو كشور مطابقت‌ ندارد (ناتینگ‌، ص‌222ـ223؛ درینیگ‌، ص‌269ـ270؛ نیز رجوع کنید به پوده‌، ص‌42ـ 43). ناصر حزب‌ بعث‌ را به‌ افكار انقلابی‌ خود نزدیك‌ می‌دانست‌ (ناتینگ‌، ص‌224، 227)، هر چند كه‌ گفته‌اند وی‌ بعدها ادعا می‌كرد سوریها او را مجبور به‌ اتحاد كرده‌اند. در واقع‌، علاوه‌ بر سوریها، قدرتهای‌ با نفوذ مصری‌، همچون‌ گروههای‌ تجاری‌ كه‌ از طریق‌ بانك‌ مصر و نماینده‌های‌ اقتصادی‌ دولت‌ هدایت‌ می‌شدند، به‌ شدت‌ از اتحاد حمایت‌ می‌كردند و ناصر نیز بیش‌ از این‌ نمی‌توانست‌ از پذیرش‌ وجهه‌ای‌ كه‌ این‌ اتحاد به‌ او می‌داد خودداری‌ كند. ناصر اتحاد را به‌ شرط‌ انجام‌ اتحاد كامل‌ و نه‌ در غالب‌ یك‌ فدراسیون‌ پذیرفت‌ (پتران‌ ، ص‌126؛ پوده‌، همانجا).

پس‌ از تصویب‌ بیانیه‌ وحدت‌ در مجلس‌ نمایندگان‌ دو كشور، در 2 اسفند 1336/ 21 فوریه‌ 1958 در هر دو كشور همه‌پرسی‌ انجام‌ شد و این‌ اتحاد وجه‌ قانونی‌ گرفت‌ ( تاریخ‌ معاصر كشورهای‌ عربی‌ ، ج‌2، ص‌190). جمال‌ عبدالناصر، با 9ر99% آرا، رئیس‌ جمهوری‌ شد (پتران‌، ص‌125) و اعلام‌ گردید كه‌ جمهوری‌ متحد عربی‌ راهگشای‌ وحدت‌ سراسری‌ اعراب‌ است‌ و درهای‌ آن‌ به‌ روی‌ كشورهای‌ عربی‌ باز است‌. در اسفند 1336/ مارس‌ 1958 یمن‌ نیز به‌ جمهوری‌ متحد عربی‌ پیوست‌. این‌ دو دولت‌ متفقاً تصمیم‌ گرفتند كه‌ بنیاد جمهوری‌ جدید، نظام‌ دموكراتیك‌ به‌ رهبری‌ رئیس‌جمهوری‌ باشد. اختیار قانونگذاری‌ به‌ پارلمان‌ داده‌ شد و تعیین‌ اعضای‌ آن‌ و انتخاب‌ یا بركناری‌ وزیران‌ از حقوق‌ رئیس‌جمهوری‌ اعلام‌ گردید. قاهره‌ نیز پایتخت‌ جمهوری‌ متحد عربی‌ شد. مصر و سوریه‌، به‌ علت‌ یكسان‌ نبودن‌ اوضاع‌ اقتصادیشان‌، وحدت‌ اقتصادی‌ را ناممكن‌ و یك‌ مرحله‌ انتقالی‌ را ضروری‌ دانستند و قرار شد جمهوری‌ دارای‌ دو اقلیم‌ باشد: اقلیم‌ شمالی‌ (سوریه‌) و اقلیم‌ جنوبی‌ (مصر؛ تاریخ‌ معاصر كشورهای‌ عربی‌ ، ج‌1، ص‌98ـ99، ج‌2، 190ـ191). از تصمیمات‌ دیگر، پایه‌ریزی‌ حزب‌ سیاسی‌ واحد، یعنی‌ «اتحاد ملی‌» مصر، بود. در ششم‌ مارس‌ نخستین‌ دولت‌ تشكیل‌ شد كه‌ دارای‌ نُه‌ وزیر برای‌ وزارتخانه‌های‌ مشترك‌ جمهوری‌ و یازده‌ وزیر از هریك‌ از دو كشور سوریه‌ و مصر، برای‌ رسیدگی‌ به‌ امور غیرمشترك‌، بود. دو رهبر بعثی‌، یعنی‌ صلاح‌الدین‌ بیطار و خلیل‌ كَلاّس‌، عضو دولت‌ شدند (همان‌، ج‌1، ص‌99؛ برای‌ ساختار سیاسی‌ اداری‌ رجوع کنید به پوده‌، ص‌49ـ57). در آغاز چهار معاون‌ برای‌ ریاست‌ جمهوری‌ در نظر گرفته‌ شد كه‌ اكرم‌ حورانی‌ و صبری‌العسلی‌ از سوریه‌ به‌ معاونت‌ منصوب‌ شدند و فرماندهی‌ ارتش‌ به‌ عهده‌ فردی‌ مصری‌ گذاشته‌ شد. اما پس‌ از مدتی‌ تعداد معاونان‌ رئیس‌جمهوری‌ به‌ هفت‌ نفر افزایش‌ یافت‌ كه‌ سهم‌ سوریه‌ همچنان‌ دو نفر بود.

به‌ نظر می‌رسید این‌ اتحاد آغاز وحدت‌ تمام‌ كشورهای‌ عربی‌ است‌، ولی‌ پیوستن‌ یمن‌ به‌ این‌ جمهوری‌ فقط‌ جنبه‌ صوری‌ داشت‌ (درینیك‌، ص‌271) و در اردن‌ نیز كه‌ مردم‌ با برپایی‌ تظاهرات‌ گسترده‌، خواستار عضویت‌ كشورشان‌ در جمهوری‌ متحد عربی‌ بودند، با مخالفت‌ ملك‌حسین‌ مواجه‌ شدند (بیگدلی‌، ص‌40).

این‌ تحولات‌، موجب‌ نگرانی‌ غربیها و همچنین‌ عراق‌ و تركیه‌ و اردن‌ شد، به‌ طوری‌ كه‌ برای‌ جلوگیری‌ از تحقق‌ آن‌ تلاش‌ كردند. اعضای‌ پیمان‌ بغداد بلافاصله‌ با حضور دالس‌، نماینده‌ امریكا، تشكیل‌ جلسه‌ دادند و خواستار جلوگیری‌ از وحدت‌ مصر و سوریه‌ شدند. علاوه‌ بر نگرانی‌ از سقوط‌ محتمل‌ حكومت‌ اردن‌ و پیوستن‌ این‌ كشور به‌ جمهوری‌ متحد عربی‌ و آسیب‌پذیری‌ عراق‌ درنتیجه‌ آن‌، تركیه‌ نیز از اینكه‌ در همسایگی‌ خود به‌ جای‌ سوریه‌ پنج‌ میلیون‌ نفری‌، كشور متحدی‌ با سی‌ میلیون‌ جمعیت‌ داشت‌، به‌ وحشت‌ افتاد (شرابی‌، ج‌1، ص‌136ـ138؛ تاریخ‌ سیاسی‌ عراق‌ ، ص‌64؛ هاپوود ، 1987، ص‌60ـ 61). درنتیجه‌ این‌ نگرانیها، به‌ تحریك‌ انگلیس‌ و با وساطت‌ نوری‌ سعید، فیصل‌ دوم‌ (پادشاه‌ عراق‌) و ملك‌حسین‌ در بهمن‌ 1336/ فوریه‌ 1958 به‌ صورت‌ فدرال‌ باهم‌ متحد شدند و «اتحاد هاشمی‌» را، در مقابل‌ جمهوری‌ متحد عربی‌، به‌وجود آوردند (بیگدلی‌، ص‌36؛ تاریخ‌ معاصركشورهای‌ عربی‌ ، ج‌1، ص‌189). ناصر و ملی‌گرایان‌ عرب‌ از اتحاد هاشمی‌ خوشنود نبودند و آن‌ را مانعی‌ جدّی‌ برای‌ پیوستن‌ سایر كشورها به‌ جمهوری‌ متحد عربی‌ می‌دانستند، اما این‌ اتحاد نیز بیش‌ از چند ماه‌ دوام‌ نیاورد و با اوج‌گیری‌ قیام‌ مردم‌ اردن‌ برضد ملك‌ حسین‌، به‌سبب‌ پیوستن‌ این‌ كشور به‌ عراق‌، ارتش‌ عراق‌، كه‌ براساس‌ مفاد اتحاد هاشمی‌ خود را برای‌ لشكركشی‌ به‌ اردن‌ و سركوب‌ قیام‌ مجهز كرده‌ بود، به‌ ناگاه‌ در 23 تیر 1337/ 14 ژوئیه‌ 1958 با كودتای‌ نظامی‌ به‌ رهبری‌ عبدالكریم‌ قاسم‌ حكومت‌ پادشاهی‌ را در عراق‌ سرنگون‌ كرد ( تاریخ‌ سیاسی‌ عراق‌ ، ص‌65). در ابتدا احتمال‌ می‌رفت‌ اقدام‌كنندگان‌ به‌ كودتا طرفدار ناصر و جمهوری‌ متحد عربی‌ باشند، اما از نظر بغداد، باتوجه‌ به‌ از میان‌ رفتن‌ خطر اتحاد هاشمی‌ برای‌ سوریه‌، دیگر دلیلی‌ برای‌ وحدت‌ سوریه‌ و مصر وجود نداشت‌ و آنها خواستار خروج‌ سوریه‌ از سلطه‌ مصر شدند. در واكنش‌ به‌ این‌ خواسته‌، ناصر علیه‌ عراق‌ موضع‌گیری‌ كرد و تصمیم‌ گرفت‌ موقعیت‌ خود را در سوریه‌ تحكیم‌ بخشد (پتران‌، ص‌131).

با توجه‌ به‌ شرایط‌ مصر، كه‌ پنج‌ ششم‌ جمعیت‌ كشور جدید را داشت‌، این‌ وحدت‌ در واقع‌ نوعی‌ انضمام‌ سوریه‌ به‌ مصر بود. افسران‌ و كارمندان‌ مصری‌ در دمشق‌ مستقر شدند و مقررات‌ دولتی‌ و قوانین‌ مصری‌ را حاكم‌ كردند. رهبران‌ كمونیستِ مخالف‌ وحدت‌ در سوریه‌، كه‌ حاضر به‌ انحلال‌ حزب‌ نبودند، سركوب‌ شدند و غالباً كشور را ترك‌ كردند. اكثر سوریها قدرت‌ خود را از دست‌ دادند و به‌ حاشیه‌ رانده‌ شدند و سیستمها و مقامهای‌ اصلی‌ از آنان‌ گرفته‌ شد. به‌تدریج‌ از 25 روزنامه‌ سوریه‌، نوزده‌ روزنامه‌ بسته‌ و در هر اداره‌ روزنامه‌ ممیزان‌ مصری‌ گماشته‌ شدند (درینیك‌، ص‌270؛ پتران‌، ص‌128ـ 129، 132؛ ناتینگ‌، ص‌255). دیوانسالاری‌ و تمركز اقتصادی‌ مصر برای‌ سوریها قابل‌ تحمل‌ نبود، زیرا به‌ اندازه‌ مصریها فقیر نبودند و درحقیقت‌ بهای‌ این‌ اتحاد را با كاهش‌ سطح‌ زندگی‌ خود پرداختند. شتاب‌ در یكی‌ كردن‌ قوانین‌ و اجرای‌ آنها، بدون‌ توجه‌ به‌ سنّتها و ویژگیهای‌ متفاوت‌ ساختار اجتماعی‌ و سیاسی‌ و اقتصادی‌ سوریه‌ با مصر و موارد دیگر ــ از جمله‌ اجرای‌ بد قانون‌ اصلاحات‌ ارضی‌، اجرای‌ سیاستها در جهت‌ منافع‌ مصریها، بهره‌برداری‌ یكجانبه‌ از بازارهای‌ سوریه‌ و ضربه‌ به‌ اقتصاد سوریه‌، تكیه‌ ناصر بر نظارتهای‌ اداری‌ و پلیسی صِرف‌ و بی‌توجهی‌ به‌ گروههای‌ اجتماعی‌ و احساسات‌ مردمی‌ ــ باعث‌ شد روز به‌ روز از محبوبیت‌ ناصر در سوریه‌ كاسته‌ شود ( تاریخ‌ معاصر كشورهای‌ عربی‌ ، ج‌1، ص‌99ـ101؛ درینیك‌، ص‌271) و به‌تدریج‌ پایه‌های‌ وحدت‌ سست‌ گردد. از طرفی‌ ناكامی‌ حزب‌ بعث‌ در كسب‌ پایگاه‌ لازم‌ در جمهوری‌ متحد عربی‌ سبب‌ تیرگی‌ روابط‌ آنها با مصریها شد و پایگاه‌ مردمی‌ خود را نیز از دست‌ دادند، به‌ طوری‌ كه‌ از 945 كرسی‌ اختصاص‌ یافته‌ به‌ شاخه‌ سوری‌ اتحاد ملی‌، تنها 250 كرسی‌ به‌ دست‌ آوردند و حتی‌ میشل‌ عفلق‌ به‌ نمایندگی‌ كمیته‌ اتحاد ملی‌ انتخاب‌ نشد. گماشتن‌ عبدالحكیم‌ عامر، به‌ معاونت‌ ریاست‌ جمهوری‌ و فرماندهی‌ كل‌ نیروهای‌ رزمی‌ در سوریه‌ در 1337ش‌/ 1959، نیز خشم‌ سوریها را برانگیخت‌. با ورود او چهار تن‌ از اعضای‌ بعث‌، از جمله‌ حورانی‌ و بیطار، و یك‌ هفته‌ بعد خلیل‌ كلاّس‌، از حكومت‌ مركزی‌ كناره‌ گرفتند. نومیدی‌ و سرخوردگی‌ همگانی‌ به‌ ارتش‌ سوریه‌ نیز سرایت‌ كرد، چرا كه‌ تعداد فراوانی‌ از افسران‌ میهن‌پرست‌ سوری‌ سركوب‌ یا بازنشسته‌ و بسیاری‌ به‌ كارهای‌ درجه‌ دوم‌ در مصر گماشته‌ شدند در حالی‌ كه‌ به‌ شمار كاركنان‌ مصری‌ در ارتش‌ سوریه‌ افزوده‌ می‌شد ( تاریخ‌ معاصر كشورهای‌ عربی‌ ، ج‌1، ص‌101ـ102؛ هاپوود، 1987، ص‌61؛ پوده‌، ص‌101ـ105).

زندگی‌ در سوریه‌ روز به‌ روز پیچیده‌تر و آشفته‌تر می‌شد. در اردیبهشت‌ 1340/ مه‌ 1961، حزب‌ كمونیست‌ سوریه‌ را، كه‌ خواستار بازنگری‌ در ساختار و نهادهای‌ دولتی‌ شده‌ بود، نیروهای‌ نظامی‌ سوری‌ سركوب‌ كردند و در پی‌ آن‌، مبارزه‌ در برابر سیاست‌ مقامهای‌ حكومت‌ مركزی‌ شدت‌ گرفت‌. بدین‌ترتیب‌ در نیمه‌های‌ 1340ش‌/1961 همه‌ گروههای‌ اجتماعی‌ و نیروهای‌ سیاسی‌ سوریه‌ آماده‌ جدا شدن‌ از مصر بودند. در همان‌ سال‌ به‌ دستور حكومت‌، مبارزه‌ با سرمایه‌داری‌ خصوصی‌ آغاز گردید و دستور ملی‌ كردن‌ سازمانهای‌ صنعتی‌ بزرگ‌ داده‌ شد. اجرای‌ این‌ دستورها عكس‌العمل‌ سرمایه‌داران‌ سوری‌ را برانگیخت‌. در این‌ میان‌، نیروهای‌ دموكراتیك‌ و میهن‌پرست‌ سوری‌ از این‌ سیاستهای‌ اقتصادی‌ حمایت‌ نكردند و فعالیتهای‌ اقتصادی‌ در سوریه‌ راكد شد ( تاریخ‌ معاصر كشورهای‌ عربی‌ ، ج‌1، ص‌102ـ103؛ تحول‌ سیاسی‌ در سوریه‌ ، ص‌100ـ101).

شایعات‌ روزافزون‌ مبنی‌ بر شورش‌ احتمالی‌ در سوریه‌، ناصر را مجبور كرد كه‌ دولت‌ جمهوری‌ متحد عربی‌ را در مرداد 1340/اوت‌ 1961 تجدید سازمان‌ كند. با این‌ اقدام‌، سوریها در كابینه‌ 31 نفری‌، دوازده‌ كرسی‌، از جمله‌ وزارتخانه‌های‌ مهمی‌ چون‌ اصلاحات‌ ارضی‌ و دادگستری‌، را تصاحب‌ كردند؛ اما روند فروپاشی‌ جمهوری‌ و افزایش‌ شكاف‌ میان‌ سوریها و مصریها متوقف‌ نشد (ناتینگ‌، ص‌268ـ 269؛ هیكل‌، ص‌133). در 6 مهر 1340/ 28 سپتامبر 1961، واحدهای‌ سوری‌ ارتش‌، به‌ سوی‌ دمشق‌ حركت‌ كردند و با پیوستن‌ مردم‌ به‌ آنها قیام‌ ملی‌ در سوریه‌ شكل‌ گرفت‌ (هاپوود، 1988، ص‌42؛ طربین‌، ص‌68) و جدایی‌ سوریه‌ از جمهوری‌ متحد عربی‌ اعلام‌ شد (امامی‌، ص‌64) و حورانی‌ و بیطار رضایت‌ خود را از این‌ جدایی‌ اعلام‌ كردند (ناتینگ‌، ص‌270).

در ابتدا ناصر تصمیم‌ گرفت‌ با این‌ وقایع‌ به‌ مقابله‌ بپردازد، اما سرانجام‌ اعلام‌ كرد لزومی‌ ندارد سوریه‌ به‌ عنوان‌ جزئی‌ از جمهوری‌ باقی‌ بماند (هاپوود، همانجا)؛ رهبران‌ بعثی‌ در اسفند 1340/ فوریه‌ 1962 در بیانیه‌ای‌، ناكامی‌ اتحاد را ناشی‌ از شیوه‌های‌ انجام‌ دادن‌ آن‌ دانستند و خواستار وحدتی‌ جدید، بر پایه‌ رهبری گروهی‌، آزادی‌ احزاب‌ و اتحاد به‌ سبك‌ فدرالی‌، شدند ( تاریخ‌ معاصر كشورهای‌ عربی‌ ، ج‌1، ص‌104). در 1342ش‌/ 1963، ناصر نیز انحلال‌ برخی‌ احزاب‌ را در زمان‌ اتحاد اشتباه‌ دانست‌ و اشاره‌ كرد كه‌ خواستار دولت‌ فدرالی‌ بوده‌؛ اما، در واقع‌، به‌ علت‌ بدگمانی‌ به‌ سیاستمداران‌ سوری‌، این‌ پیشنهاد بیطار را رد كرده‌ است‌ (ناتینگ‌، ص‌223ـ224).

در پی‌ پاكسازی‌ افسران‌ عالی‌رتبه‌ ارتشِ سوریه‌ در دوره‌ وحدت‌، در 8 فروردین‌ 1341/ 28 مارس‌ 1962 كودتایی‌ به‌ رهبری‌ سرهنگ‌ عبدالكریم‌ نحلاوی‌ شكل‌ گرفت‌ و پس‌ از آن‌، سرهنگ‌ جاسم‌ عَلوان‌، به‌ همراه‌ گروهی‌ از افسران‌، با تصرف‌ شهر حلب‌ خواستار یكسره‌ شدن‌ اتحاد با مصر شد. آشوب‌، بسیاری‌ از مناطق‌ را فراگرفت‌ و بسیاری‌ خواستار بازگشت‌ به‌ وحدت‌ شدند. در پی‌ ایجاد اختلافات‌ در حزب‌ بعث‌، جناح‌ اكرم‌ حورانی‌، كه‌ مخالف‌ وحدت‌ بودند، از حزب‌ بیرون‌ رفتند. با وجود این‌، پایگاه‌ حزب‌ به‌ تدریج‌ مستحكم‌تر شد ( تاریخ‌ معاصر كشورهای‌ عربی‌ ، ج‌1، ص‌105ـ 107؛ طربین‌، ص‌69)، لذا افسران‌ ارتش‌ عراق‌ در فروردین‌ 1342/ مارس‌ 1963، در پی‌ كودتای‌ بعثیها علیه‌ قاسم‌، كودتا كردند و ضمن‌ ساقط‌ كردن‌ دولت‌، خواستار وحدت‌ با مصر و عراق‌ شدند، ولی‌ با توجه‌ به‌ تجربه‌های‌ تلخ‌ گذشته‌ و بی‌اعتمادی‌ و بدگمانی‌ به‌ یكدیگر، گفتگوهای‌ سه‌ جانبه‌ مصر، سوریه‌ و عراق‌ در قاهره‌ به‌ شكست‌ انجامید (هاپوود، 1988، ص‌44ـ45). وحدت‌گرایان‌ سوری‌ از فعالیت‌ دست‌ برنداشتند، اما وضع‌ آشفته‌ دولت‌ سوریه‌ و رقابت‌ بر سر قدرت‌ و ناتوانی‌ دولت‌ در احیای‌ وحدت‌، در نهایت‌ به‌ گوشه‌نشین‌ شدن‌ هرچه‌ بیشتر بعثیها انجامید ( تاریخ‌ معاصر كشورهای‌ عربی‌ ، ج‌1، ص‌107، 109). سرانجام‌، در پی‌ كودتای‌ نافرجام‌ طرفداران‌ ناصر در 28 تیر/ 18 ژوئیه‌ همان‌ سال‌ در دمشق‌، كه‌ با شدت‌ سركوب‌ شد، افسران‌ طرفدار ناصر تصفیه‌ شدند و علاوه‌ بر اعدام‌ هشتصد تن‌، صدها تن‌ نیز دستگیر و زندانی‌ گردیدند (هاپوود، 1988، ص‌45).

ناصر این‌ جدایی‌ را خیانتی‌ به‌ آرمان‌ ملت‌ عرب‌ قلمداد كرد و معتقد بود هنوز توده‌ها به‌ حد كافی‌ آگاهی‌ نیافته‌ و مبارزه‌ با امتیازات‌ طبقاتی‌ به‌ میزان‌ كافی‌ نبوده‌ است‌. او جدایی‌ را توطئه‌ای‌ داخلی‌ و خارجی‌ خواند كه‌ هدف‌ آن‌ شكست‌ سوسیالیسم‌ مصر بوده‌ است‌ (رودنسون‌، ص‌85ـ 88). علاوه‌ بر اینها، مصر چندین‌ سال‌ از به‌ رسمیت‌ شناختن‌ حكومت‌ سوریه‌، كه‌ آن‌ را حكومتی‌ جدایی‌طلب‌ می‌خواند، خودداری‌ كرد. سرانجام‌ در 1345ش‌/1966، روابط‌ دیپلماتیك‌ مصر و سوریه‌ از سر گرفته‌ شد، كارمندان‌ و نظامیان‌ مصری‌ به‌ میهن‌ خویش‌ بازگشتند و مصر به‌ طور نمادین‌ نام‌ جمهوری‌ متحد عربی‌ را برای‌ خود حفظ‌ كرد (درینیك‌، ص‌283).


منابع‌:
(1) احمدیوسف‌ احمد، «تجربة‌ الجمهوریة‌ العربیة‌ المتحدة: مساهمة‌ فی‌ قراءة‌ جدیدة ‌لها»، المستقبل‌العربی‌ ، سال‌11، ش‌3 (مارس‌ 1989)؛
(2) محمدعلی‌ امامی‌، سیاست‌ و حكومت‌ در سوریه، تهران‌ 1376ش‌؛
(3) علی‌ بیگدلی‌، تاریخ‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ عراق، تهران‌ 1368ش‌؛
(4) تاریخ سیاسی‌ عراق‌، [ تهران‌ (: مؤسسه‌ انتشاراتی‌ نهضت‌ جهانی‌ اسلام‌، ) بی‌تا. (؛
(5) تاریخ‌ معاصر كشورهای‌ عربی‌: 1917ـ1970، تهیه‌ شده‌ در فرهنگستان‌ دانش‌های‌ اتحاد شوروی‌، پژوهشگاه‌ خاورشناسی‌، ترجمه‌ محمدحسین‌ شهری‌، ج‌1، ) تهران‌ (: آوا، 1360ش‌، ج‌2، )تهران‌ (: كاوه‌، 1361ش‌؛
(6) تحول‌ سیاسی‌ در سوریه‌ ، گردآوری‌ و ترجمه‌ سعید برزین‌، )تهران‌ ]: شركت‌ سهامی‌ انتشار، 1365ش‌؛
(7) ژان‌ پیر درینیك‌، خاورمیانه‌ در قرن‌ بیستم‌ ، ترجمه‌ فرنگیس‌ اردلان‌، تهران‌ 1368ش‌؛
(8) نظام‌ شرابی‌، آمریكا و اعراب‌ ، ترجمه‌ عباس‌ عرب‌، تهران‌ 1375ش‌؛
(9) احمد طربین‌، «المشاریع‌ الوحدویة فی‌ النظام‌ العربی‌المعاصر»، المستقبل ‌العربی، سال‌12، ش‌7 (ژوئیه‌ 1989)؛
(10) آنتونی‌ ناتینگ‌، ناصر ، ترجمه‌ عبداللّه‌ گله‌داری‌، تهران‌ 1353ش‌؛
(11) محمد حسنین‌ هیكل‌، بریدن‌ دم‌ شیر ، ترجمه‌ حسین‌ ابوترابیان‌، تهران‌ 1367ش‌؛


(12) Derek Hopwood , Egypt: politics and society 1945- 1984 , Boston 1987;
(13) idem , Syria, 1945-1986: politics and society , London 1988;
(14) Tabitha Petran, Syria: a modern history , London 1978;
(15) Elie Podeh, The decline of Arab unity: the rise and fall of the United Arab Republic , Brighton 1999;
(16) Maxime Rodinson, Israel and the Arabs , U. K.: Pelican Books, [n.d.];
(17) Patrick Seale, The struggle for Syria: a study of post-war Arab politics, 1945-1958 , London 1987.

/ محمدكاظم‌ آسایش‌طلب‌طوسی‌ /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 4894
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست