جلایر ، طهماسب قلیخان، از سرداران نادرشاه افشار (حك: 1148ـ1160). طهماسب قلیخان به وكیل جلایر، وكیلالدوله و امینالدوله معروف بود (مروی، ج1، ص47، 112، ج2، ص582؛ استرآبادی، 1341ش، ص37). از تاریخ تولد و اوایل زندگی او اطلاعی در دست نیست. او احتمالاً در 1137 (رجوع کنید به مروی، ج1، ص46ـ47)، با قدرت گرفتن نادر، به همراه سیصد چهارصد خانوار ایل جلایر به اردوی نادر پیوست (استرآبادی، 1341ش، ص31).
در جنگ نادر با مدعیان داخلی و افغانها، طهماسب قلیبیگ همراه او بود (رجوع کنید به مروی، ج1، ص75، 112) و زمانی كه نادر در شیراز اقامت داشت (1142) طهماسب قلی با دوازدههزار سرباز، مأمور سركوب شورشیان نواحی لار و «گرمسیرات و بندرات» گردید و با موفقیت در این مأموریت، مورد لطف نادر قرار گرفت (همان، ج1، ص124).
در جنگ نادر با عثمانیها (1142) طهماسب قلیخان فرمانده سپاه مروی و جلایر و افشار شد. سپردن عقبه سپاه و مشورت نادر با او، نشانه اعتماد نادر به طهماسب قلیبیگ بود (همان، ج1، ص128، 134، 139؛ همان، ج1، ص139). در زمان سركوب شورشیان ابدالی و تصرف هرات (رمضان 1144) وی همراه نادر بود (استرآبادی، 1341ش، ص207،210) و پس از آن به مرتبه خانی رسید و نادر حكومت راز و قوشخانه و حاجیلر را به او سپرد (مروی، ج1، ص200، پانویس1). با شنیدن خبر شكست شاه طهماسب دوم صفوی و صلح وی با عثمانی، نادر به سمت غرب حركت كرد و طهماسب را به سرداری قندهار منصوب نمود تا در هرات، با سركوب سركشان منطقه، امكان تصرف قندهار را به وجود بیاورد (استرآبادی، 1341ش، ص184).
با عقبنشینی نادر به همدان (1145) طهماسب از هرات نزد او رفت و پس از كمك به نادر، برای محافظت از سرزمینهای مركزی ایران (عراق عجم)، به اصفهان كه حكومت آنجا را داشت بازگشت (مروی، ج1، ص297ـ298؛ استرآبادی، 1341ش، ص210).
با طغیان محمدخان بلوچ، حاكم كهگیلویه، نادرشاه در 1146 طهماسبخان را مأمور دفع غائله كرد. طهماسب، كه از گستردگی این طغیان آگاه بود و به طایفه عراق اعتماد نداشت، احتیاط كرد و در حدود بهبهان ماند و درباره اوضاع به نادر اطلاع داد. سرانجام، طهماسب قلیخان به سختی بر قوای محمدخان بلوچ پیروز شد؛ وی را دستگیر كرد و به نزد نادر فرستاد. پس از آن طهماسب قلی، با غنایم بسیار به شیراز رفت (مروی، ج1، ص342، 356ـ366).
در شورای دشت مغان (1148)، طهماسب قلیخان وكیلالدوله و احمدخان مروی و حسنعلی معیرباشی از كسانی بودند كه زمینه انتقال سلطنت از دودمان صفوی به نادرشاه افشار را به وجود آوردند (مروی، ج2، ص453).
نادرشاه پس از تاجگذاری، برای آرامش مرزهای شرقی، فرزند ارشدش رضاقلی میرزا را به حكومت خراسان منصوب كرد و طهماسب قلیخان جلایر را، برای نظارت، همراه وی فرستاد (همان، ج2، ص483؛ استرآبادی، 1341ش، ص273؛ همو، 1366ش، ص398). آنان برای سركوبی شورش والی بلخ به آن منطقه رفتند و بلخ و بلاد اطراف آن را تسخیر كردند. رضاقلی میرزا تصمیم داشت از آمودریا بگذرد و در ماوراءالنهر كشورگشایی نماید اما نادر این اقدام را غیر محتاطانه دانست و پس از توبیخ رضاقلی میرزا و طهماسبقلی، او را از نظارت بر كارهای فرزندش عزل كرد (مروی، ج2، ص603ـ604).
هنگام لشكركشی نادر به هند، طهماسب قلیخان همراه او بود و نادر به او عنوان امیرالامرا و سپهسالار لشكر شاهنشاهی داد (رجوع کنید به وارد، ص176).
نادر پس از بازگشت از هند، طهماسب قلیخان را به سرداری كابل و محافظت از مناطق كل هندوستان و شمال رود سند تا تبت تعیین كرد (مروی، ج2، ص787؛ استرآبادی، 1341ش، ص352). او از 1153 تا زمان مرگ، در این مقام خدمت كرد و به محافظت از مرزهای شرقی ایران و سركوب شورشهای محلی پرداخت (رجوع کنید به مروی، ج3، ص1005ـ1006، 1009ـ1011، 1014، 1018، 1020). نادر برادرزاده خود علیقلیخان و نیز طهماسبقلیخان را مأمور سركوب شورشهای سیستان كرد، اما چون به هیچیك اعتمادی نداشت، هر كدام را مأمور قتل دیگری كرد. علیقلیخان، چون خود را در خطر دید، با سیستانیان متحد شد. طهماسبقلی كه سعی در آشتی برادرزاده با عمو داشت، علیقلی را به پرهیز از طغیان فرا خواند (استرآبادی، 1341ش، ص424ـ425)؛ اما، علیقلیخان كه قصد سلطنت داشت و سخنان وكیلالدوله را ناشی از غرض و عداوت میپنداشت، در اواسط ربیعالا´خر 1160 طهماسب قلیخان را مسموم كرد و سر به شورش برداشت (همان، ص425؛ مروی، ج3، ص1189ـ1190).
طهماسب قلیخان سرداری پرصلابت و سختگیر و كاردان بود (اوته ، ص172؛ فلور، ص180). زمانی در اصفهان شایع شد كه وی به شهر میآید، بسیاری از مردم باشنیدن این خبر، برای اینكه از ستم، او در امان بمانند، از شهر گریختند (فلور، ص50). وی هنگام مرگ بیش از 75 سال داشت (مروی، ج3، ص1190).