جَلایر ، طایفهای بزرگ از مغولان. آنان از گروه مغولان دُرْلُكین (عوام) در برابر مغولان نیروُن (اصیل) بودند (رشیدالدین فضلاللّه، ج1، ص40ـ41، 145). طایفه جلایر از این ده شعبه تشكیل میشد: جات، تُوقْراؤُت، قُنگقاؤُت، كُومْساؤُت، أُوریات، نیلْقان، كوركین، طُولانْگْقیت، بُوری، و شِنْكقوت. آنان پیش از قرن هفتم، در اطراف رودخانههای اُونَن و كلوران در مغولستان میزیستند، لیكن نخستین مسكن آنها ظاهراً در قَراقروم بوده است (رجوع کنید به همان، ج1، ص66، 229ـ 230، با ضبط اُونان، ج1، ص219؛ حمداللّه مستوفی، ص564ـ565).
چینیها طایفه جلایر را در دوره قیدوخان، ششمین نیای چنگیز، قتل عام كردند. نجاتیافتگان در جستجوی اراضی جدید، مادر قیدوخان و هشت برادر او را كشتند، اما خود به دست گروهی دیگر از جلایرها، كه طرفدار قیدوخان بودند، به قتل رسیدند و فرزندانشان اسیر و برده قیدوخان شدند (رشیدالدین فضلاللّه، ج1، ص229ـ231؛ گروسه، ص317، 323).
طایفه جلایر از آغاز كشورگشاییهای چنگیزخان، در تمام متصرفات مغولان، از چین تا آناطولی، پراكندند (رجوع کنید به اولیا چلبی، ج4، ص135) و رهبران آنان صاحب مقام شدند. موقُلی جلایر، كه چینیها به او لقب كویانگ (خان بزرگ) داده بودند، یكی از فرماندهان سپاه چنگیز و فاتح اصلی چین شمالی بود (رشیدالدین فضلاللّه، ج1، ص65ـ66؛ گروسه، ص333ـ 334، 366، 381)؛ اولدور قورجی جلایر شحنه چهار اردوی بزرگ مغول و رابوركه جلایر یكی از سه فرمانده اصلی لشكركشیهای اولیه چنگیز به ماوراءالنهر و ایران، بودند. فرزندان و اعقاب جوجی تَرْمَله جلایر (از امرای چنگیز)، به ویژه ایلكانویان (امیر بزرگ عصر هولاكوخان)، از آغاز دولت ایلخانان ایران (حك:654ـ750)، مناصب مهمی همچون شحنگی ممالك، ملازمت و سرپرستی شاهزادگان بزرگ، حكومت نواحی وسیع و فرماندهی هزارههای جنگی را در اختیار داشتند و پس از انقراض سلسله ایلخانان، حكومت جلایریان را در عراق عرب و آذربایجان بنیان نهادند (رشیدالدین فضلاللّه، ج1، ص67ـ68؛ وصّافالحضره، ص423، 502؛ ابنعنبه، ص16ـ 17؛ نیز رجوع کنید به جلایریان * ). تِكوجِنه/ جینانَوین جلایر، از امرای هولاكو، نیز در 658 شبانكاره فارس را تصرف كرد (وصّافالحضره، ص424؛ تاریخ شاهی قراختائیان ، ص168ـ173). سَرْتاق نویان جلایر، كه به روایتی جد قبیله قاجار است، نیز در دوران اَباقاخان (حك: 663ـ680)، اتابك و سپهسالار ارغون خان در خراسان و مازندران بود (رشیدالدین فضلاللّه، ج1، ص71، 709؛ اعتمادالسلطنه، ج1، ص62ـ63).
در سده هشتم، خجند سرزمین طایفه جلایر بود. پس از انقراض سلسله اول خانات چَغَتای ماوراءالنهر (حك: 624ـ 760؛ رجوع کنید به سلیمان، ج2، ص508ـ509)، امیر بایزید جلایر، حكومت خجند را تصاحب كرد، اما تغلق تیمور، جد سلسله دوم چغتاییان مغولستان، در 763 او را كشت (معینالدین نطنزی، ص117، 209) و پسرش علی درویش و دامادش امیرموسی به امیرحسین قَراوُناس، حاكم ماوراءالنهر، پیوستند و پس از قتل امیرحسین به دست تیمور در 771، به اطاعت او در آمدند. امیربهرام جلایر نیز از سرداران تیمور بود و در بسیاری از جنگهای وی شركت داشت (رجوع کنید به حافظ ابرو، ج1، ص392ـ 394، 410، 419، 461ـ462؛ معینالدین نطنزی، 234ـ235، 240، 247، 297؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج1، ص314، 336، 373ـ381). پس از آنكه به دستور تیمور، شورش طایفه جلایر در 778 به سركردگی عادل شاه (پسر و جانشین امیر بهرام جلایر)، سركوب شد، این طایفه میان سایر طوایف پراكنده شدند (واله اصفهانی، ص104ـ105؛ بارتولد، ص245ـ246).
به گفته اولیا چلبی در قرن یازدهم (همانجا)، گروهی از جلایرها در آناطولی زندگی میكردند و در میان مردم بومی آن سرزمین، با عنوان تحقیرآمیز «آقچه قوینلو» (آقچه: رنگ پریده) شهرت داشتند. در نیمه دوم سده نهم، شماری از جلایرها، در كرمان و بم سكونت داشتند (یزدی، ص154، 159). برخلاف نظر مینورسكی (رجوع کنید به میرزاسمیعا، 1980، تعلیقات، ص170)، در همین سده گروههای بسیاری از جلایرها در استرآباد میزیستند و در سازمان اداری صفویان، حاكم جلایر تابع بیگلربیگی استرآباد بود (میرزاسمیعا، 1332ش، ص83). جلایریهای استرآباد در 861، پس از تصرف این سرزمین به دست جهانشاهقراقوینلو * ، به اطاعت قراقوینلوها در آمدند (طهرانی، ص35؛ روملو، ج11، ص379). در 865، سلطان ابوسعید تیموری (حك: 855ـ873)، كه از جلایریهای استرآباد بیمناك بود، بسیاری از سران آنها را كشت (روملو، ج11، ص416؛ تتوی و دیگران، ص153).
جلایرها در عصر صفویه از گروههای بزرگ مردم نواحی مرو، نَسا و ابیورد بودند (اسكندر منشی، ج1، ص577، 603؛ نیز رجوع کنید به مستوفی، ص405) و در دوره سلطان حسین صفوی (حك:1105ـ1135)، بخشی از ارتش چریك دولت صفویه را تشكیل میدادند (مستوفی، ص398). جلایرهای خراسان در دوره نادرشاه (حك: 1148ـ1160) اعتبار فراوان یافتند (مروی، ج1، ص47). طهماسبقلی خان جلایر (متوفی 1160)، به سبب كفایت و لیاقت خود و شجاعتهای اتباعش، وكیلالدوله شد و بر تمام متصرفات شرقی نادرشاه، از تَتَّه و سند تا تبت، حكومت كرد (همان، ج3، ص1189ـ1190؛ استرآبادی، ص31، 352ـ353). گروهی از جلایریان كه در شِبَرغان زندگی میكردند، در 1149ـ1150 به اطاعت نادرشاه در آمدند (استرآبادی، ص293). در كشمكش بین طرفداران حكومت صفویه و افشاریان، یوسف علیخان جلایر، حاكم مشهد، در به سلطنت رسیدن دوباره شاهرخ در 1163 سهم عمدهای داشت (مرعشی صفوی، ص132ـ138؛ مرعشی، ص122ـ132؛ گلستانه، ص53ـ58).
حكومت ناحیه كلات تا انقراض قاجاریه، در اختیار خانهای جلایر بود. صید محمدخان جلایر در اواخر سلطنت فتحعلیشاه (1212ـ1250)، به خدمت اللّه قلیخان، حاكم خیوه، در آمد و در 1246 در جنگ با حاكم آنجا كشته شد (سپهر، ج1، ص262ـ263؛ اعتمادالسلطنه، ج1، ص893ـ 894). پس از صید محمدخان، برادرش یلَنگتوشخان (طرب نایینی، ص655)، به قصد كینخواهی، به اللّه قلیخان پیوست. یلنگتوشخان نیز بعد از چند سال جنگ و گریز، مطیع دولت ایران گشت، اما در 1264 به دست حسنخان سالار كشته شد (توحدی، ج3، ص241). پس از او، به ترتیب بهبودخان و یلنگتوشخان دوم و پس از فترتی چند ساله، فتحعلیخان فتحالملك، پسر یلنگتوشخان دوم، حاكم كلات شدند (ییت، ص145؛ قاسمی، ص411؛ توحدی، ج3، ص341ـ349).