جُفْرَه ، واحهای در لیبی. این واحه در چهارصد كیلومتری جنوب سواحل شمالی (خلیج سُرت) لیبی واقع شده و شامل سه شهر به نامهای وَدّان، هُون/ حون و سوكْنه است.
واحه جفره در امتداد درهای به طول شصت كیلومتر قرار گرفته است كه از مشرق با شهر ودّان آغاز میشود و در مغرب، با كمی انحراف به سمت جنوب، در شهر سوكنه خاتمه مییابد (زاوی، ص 77).
كوههای نه چندان بلندی در این واحه وجود دارد، مثل كوه «مشرق» در شمالغربی، هون و ودّان در شمالشرقی، میتْر در مغرب، و السوده/ السوداء در جنوب ( د. اسلام ، چاپ اول، ذیل مادّه).
جفره نیز، مانند دیگر واحههای بزرگ لیبی، از جمله طرابلس، مُرزُق، غَدامِس، غات، كُفْره، جالو، و جَغبوب با ظهور آبهای زیرزمینی در صحرا، به وجود آمده است. كمبود آب برای كشاورزی در این منطقه، موجب شده است كه اهالی آب باران را ذخیره و در مناطقی نیز آببندهایی در درهها احداث كنند یا حوضچههایی برای نگهداری آب باران حفر كنند. آنان هنوز هم آبانبارهای احداثی دوره رومیان را حفظ كردهاند. آبهای زیرزمینی به صورت چشمه و چاه، مثل دیگر مناطق صحرایی لیبی، در این واحه نیز وجود دارد (پروشین، ص 27).
عمق اكثر چاههای این منطقه بین سه تا پانزده متر است. چشمههای آب شیرین نیز به طور پراكنده در این واحه، به ویژه در سوكنه و هون، وجود دارد كه موجب سرسبزی واحه شده است (تیسیر بنموسی، ص 106). میزان بارندگی در واحه جفره بین 100 تا 150 میلیمتر در سال است (پروشین، ص 26).
مساحت واحه جفره، حدود 600 ، 1 كیلومترمربع است كه فقط 5ر0% آن، زمینهای قابل كشاورزی است و بقیه آن زمینهای ماسهای آهكی، گچی و شورهزار است ( د. اسلام ، همانجا).
اكثر اهالی جفره بهزبان بربری سخن میگویند. جمعیت این واحه در 1374 ش، 335 ، 39 تن بوده است ( > خاورمیانه و شمال افریقا 2002 < ، ص 754).
جفره از جمله واحههایی است كه در رونق راههای بازرگانی تأثیر فراوانی داشته است، بهویژه در تجارت خارجی میان لیبی و كشورهای ماورای صحرای كبری (مصر، سودان و كشورهای شمال افریقا؛ ابیض، ص 212). یكی از جادههای مهمی كه این منطقه را به دیگر مناطق مرتبط میساخت، جاده طرابلس ـ كوكا (در كشور چاد) بود كه از شهر طرابلس آغاز میشد و پس از عبور از شهرهای واحه جفره و چندین شهر دیگر، در نزدیكی دریاچه چاد به كوكا میرسید، طی این مسیر، سی روز طول میكشید (تیسیر بنموسی، ص 162). جاده دیگر، معروف به جاده صحرایی بود كه آن هم از طرابلس آغاز میشد و پس از عبور از شهرهای واحه جفره و چندین شهر دیگر، از طریق جاده سیوه ـ كرداسه در مغرب قاهره به مسیر كاروانهای جاده ساحلی میپیوست كه در آنجا كاروانها تجمع میكردند و سپس عازم حج میشدند (همانجا).
از صنایعدستی این واحه، دوخت نوعی كفش معروف به مَرْزَكْشَه بود كه با حریر و نقره تهیه میشد و شهرت بسیاری داشت. از دیگر صنایع آن تهیه لباسهای پشمی نرم و با كیفیت عالی بود كه با تولیدات سایر مناطق لیبی و تونس پیوسته در رقابت بود (همان، ص 176).
شهر وَدّان. از شهرهای بسیار مهم واحه جفره است كه در 280 كیلومتری جنوب خلیج سرت و 769 كیلومتری جنوب شرقی طرابلس واقع شده است. اهمیت آن به حدّی است كه در دوره فتوحات اسلامی، واحه جفره را «بلاد ودّان» مینامیدند (زاوی، ص 77 و پانویس 1). گویا این شهر در محل شهر قدیم رومی بنا شده است و به سبب اهمیت آن، مسلمانان پس از استقرار در مصر، بلافاصله این شهر را تصرف كردند ( د. اسلام ، همانجا).
ودّان دارای نخلستانهای فراوان و عمارتهای زیاد بوده است و بسیاری از جغرافیدانان و مورخان مطالبی در باره آن نوشتهاند ( رجوع کنید به بكری، ج 2، ص 658 - 659؛ ادریسی، ج 1، ص 120؛ یاقوت حموی، ذیل «ودّان»). برخی ودّان را دو شهر با یك مسجدجامع و یك دروازه معرفی كردهاند ( رجوع کنید به بكری، همانجا؛ ابنعبدالحق، ج3، ص1429). ودّان شهری تجاری بوده و یكی از مراحل جاده موصل ـ عُبَید (سودان) محسوب میشده است ( د. اسلام ، همانجا). بكری (ج 2، ص 658ـ660) فاصله ودّان را تا شهر هلّ یك روز محاسبه كرده و در باره جاده طرابلس ـ ودّان گفته كه پس از عبور از هُوّاره باید عازم جنوب شد و پس از گذشتن از چندین شهر به صنم رسید كه تا شهر ودّان سه روز فاصله دارد. ادریسی فاصله شهر زاله را تا بلاد ودّان هشت روز ذكر كرده است (ج 1، ص 120؛ قس ج 1، ص 312: سه روز).
ابنسعید مغربی در سده هفتم، ودّان را جزایر نخل خوانده و نوشته است كه اهالی آنها از بربرهای مسلماناند (ص 61). یاقوت حموی نیز در همین قرن، ابوالحسن علیبن اسحاق ودّانی، شاعر و ادیب و صاحب دیوان در صِقْلیه، را منسوب بدین شهر دانسته است (همانجا). حمیری در قرن نهم در الروضالمعطار (ص 608) به عمارتهای بسیار این شهر در گذشته اشاره نموده است.
شهر سوكنه. این شهر در مركز واحه جفره واقع شده و بیشتر منازل آن سنگی یا خشتی است. اطراف شهر پوشیده از باغ و بوستان بوده است. گرداگرد شهر حصاری با 33 برج و هفت دروازه احداث شده بود كه ویرانههای آن باقی است ( د. اسلام ، همانجا). جاده صحرایی و جاده طرابلس ــ كوكا، هر دو، از این شهر عبور میكردند (تیسیر بنموسی، ص 162). تیسیر بنموسی در قرن چهاردهم، به نقل از عبدالقادر جامی، نوشته است كه سوكنه در زمان تسلط عثمانیان در قرن دهم، شهری كوچك بود ولی به سبب علاقه مردم به آموختن علم، دو مدرسه ابتدایی داشت (ص 176). در اواسط قرن سیزدهم، پس از استقرار آرامش در منطقه، فِزّان (به مركزیتِ شهر مرزق) به چهار سنجق تقسیم گردید و سوكنه یكی از سنجقهای آن بود (كورو، ص 28). در اوایل قرن چهاردهم، لوای (استان) فزّان به هفت قضا (شهرستان) تقسیم شد و سوكنه یكی از قضاهای آن گردید (ابیض، ص 113ـ114). جمعیت شهرستان سوكنه در 1316، 976 ، 1 تن (تیسیر بنموسی، ص 405) و در 1330، 900 ، 8 تن بوده است (كورو، همانجا).
شَهر هون/ حون. در 24 كیلومتری شمالشرقی سوكنه واقع شده است ( د. اسلام ، همانجا) و احتمالاً به سبب وجود قوم بنیهون، آنجا را هون نامیدهاند. قبیله عربی بنیهون به هونبن خُزیمه از تبار عدنان منسوب است و چون قبایل بسیاری از اعراب وارد افریقیه شدهاند، بعید نیست كه بنیهون نیز در این منطقه بوده باشند (زاوی، ص 77، پانویس 1).
در اوایل قرن چهاردهم كه لوای فزّان به هفت قضا و شش ناحیه تقسیم شد، هون یكی از نواحی ششگانه آنجا به شمار آمد (ابیض، همانجا). در 1316، جمعیت ناحیه هون 449 ، 1 تن بوده است (تیسیر بنموسی، همانجا). خرمای ناحیه هون بسیار مرغوب است و در كارخانهای كه در شهر احداث شده است، خرما را با مغز بادام بستهبندی میكنند (زیاده، ص 14).
پیشینه. بربرها و اهالی افریقیه، كه خود را از اولاد فارقبن بِیصربن حسامبن نوح میدانند، نخستینبار از مصر به مغرب رفتند و در این سرزمین پراكنده شدند كه از آن میان، قوم مَزاتَه در بلاد ودّان مقیم شدند (یعقوبی، ج 1، ص 190).
در دوران فتوحات اسلامی، زمانی كه عمروبن عاص شهر طرابلس را فتح كرد، لشكری را به فرماندهی بُسْربن ارطاة *، از سرداران معاویه، در سال 23 مأمور فتح ودّان، پایتخت وقت آن منطقه، كرد. وی ودّان و شهرهای اطراف آن را فتح و برای اهالی آنجا 360 برده جزیه تعیین كرد (بكری، ج2، ص660؛ خطاب، ص 83). ابنعساكر ( رجوع کنید به تهذیب تاریخ دمشق الكبیر ، ج 3، ص 223ـ224) سال این فتوحات را 26 ضبط كرده است كه البته این روایت صحیح نیست، زیرا عمروبن عاص در سال 25 از ولایت مصر عزل شد (یعقوبی، ج 2، ص 164؛ ابنتغری بردی، ج 1، ص 65؛ نیز رجوع کنید به ابناثیر، 1970ـ 1973، ج 4، ص 246). اهالی بلاد ودّان پس از چندی، عهد شكنی كردند و برخی نیز مرتد شدند؛ در نتیجه، در سال 46 كه عُقْبة بن نافع و بسربن ارطاه و شریك المُرادی عازم مغرب بودند، از سرت وارد غدامس شدند. سپس عُقْبة بن نافع عازم ودّان شد و با تصرف مجدد آنجا و تأدیب حاكم، اهالی آنجا را وادار به پرداخت جزیهای نمود كه قبلاً بسربن ارطاه برای آنان تعیین كرده بود (ابنعبدالحكم، ص 329ـ330؛ قس ابناثیر، 1399ـ1402، ج 3، ص 419 و سیوطی، ص 225، كه این فتح را در سال 43 ضبط كردهاند).
در اواخر قرن سوم، ابنفقیه (ص 79) با اشاره به فتوحات عقبة بن نافع در بلاد ودّان، این شهر را از شهرهای افریقیه ذكر كرده است. ابنخردادبه نیز در قرن سوم (ص 87) ودّان را از جمله شهرهای افریقیه به شمار آورده، ولی اصطخری در قرن چهارم هیچ اشارهای به بلاد ودّان نكرده و از شهرهای لیبی فقط از دو شهر بُرقه و طرابلس یاد كرده است (ص 37). در سده چهارم، ابنحوقل (ص 67) ودّان و مناطق اطراف آن را از توابع سرت ذكر كرده است.
ابوعبید بكری در قرن پنجم، ودّان را دارای قلعه و حصار و دروازه وصف كرده و نوشته كه ودّان دو شهر است و این دو شهر فقط یك مسجدجامع دارند، در این دو شهر دو قبیله به نامهای سهمی و حضرمی ساكناند، شهر سهمیها دِلْباك و شهر حضرمیها بوصی نام دارد، این دو قبیله پیوسته با هم در جنگ و رقابت هستند، برخی از اهالی آنجا قاری قرآن و شاعرند، زندگی اهالی از طریق تولید خرما تأمین میشود و برخی نیز كشاورزی میكنند (ج 2، ص 658ـ659).
ادریسی در قرن ششم بلاد ودّان را جزء سوم از اقلیم دوم محسوب كرده و نوشته است زمانی كه مسلمانان بدانجا رسیدند، مردم از بیم به صحرا پناه بردند. معیشت اهالی آنجا بد است و مردم گیاهی به نام «اَغَرْسَطِسْ» را خشك و سپس آرد میكنند و نان میپزند و از شیر و گوشت شتر تغذیه میكنند و برای سوخت از فضولات شتر استفاده میكنند (ج 1، ص 115). به نوشته ادریسی، ودّان دو قصر دارد كه با هم به اندازه یك تیر انداختن فاصله دارند. قصرِ رو به ساحل خالی از سكنه، ولی قصر رو به خشكی مسكون است. وی سپس در باره آب چاهها و كشت ذرت و درختان توت و انجیر و خرمای آنجا سخن گفته است (ج 1، ص 312). دمشقی (متوفی 727) در نخبة الدهر فی عجائب البر و البحر (ص 316) نام دو شهر مذكور را توم و دلباك ثبت كرده است. در اواخر قرن ششم قراقوش ارمنی، از مملوكان ملك مظفر ایوبی، عازم مغرب گردید و بر چندین شهر از ولایتهای موحدین (حك : 515 - 668) چیره شد و مدتی طرابلس را مركز فرماندهی خود قرار داد (تجانی، ص 110ـ 114؛ مؤنس، ج 2، جزء 3، ص 427)؛ البته به گفته تجانی (ص 110ـ111)، قراقوش در ودّان ساكن شده بود. یاقوت حموی (همانجا) ودّان را شهری در افریقیه ذكر كرده و گفته است كه در سال 46 عقبهبن عامر آن را فتح كرد؛ مرادوی، فتح دوم است.
در سده نهم، حِمْیری (ص 608) بلاد ودّان را سرزمین بربرها و از توابع برقه * معرفی كرده كه تا قصر ابنمیمون، آخرین ناحیه طرابلس، شش روز فاصله داشته است. در قرن دهم، لئوی آفریقایی ودّان را روستایی در صحرای نومیدیای لیبی ثبت كرده ونوشته است كه قوم خَشْنون در آنجا ساكن بودند. به نوشته وی، در آنجا فقط مقدار كمی خرما به دست میآید، زمینهای آن نیمه خشك است و اهالی آن به شكار و پرورش بز میپردازند (ج 2، ص 116). كورو، از افسران ایتالیایی در حمله به لیبی، كه در دوران عثمانیان لیبی را دیده، به جادههای كاروانرو این واحه اشاره نموده و اضافه كرده است كه جاده مِصْراته ـ ابینجیم از شهرهای هون و سوكنه میگذشت و در این جادهها، كالاها را فقط با شتر و الاغ حمل میكردند (ص 57).
منابع: (1) ابناثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، چاپ محمدابراهیم بنا و محمداحمد عاشور، قاهره 1970ـ1973؛ (2) همو، الكامل فی التاریخ ، بیروت 1385ـ1386/ 1965ـ1966، چاپ افست 1399ـ1402/ 1979ـ 1982؛ (3) ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوك مصر و القاهرة، قاهره [ ? 1383 ( 1392/ )? 1963 ( 1972؛ (4) ابنحوقل؛ (5) ابنخرداذبه؛ (6) ابنسعید مغربی، كتاب بسط الارض فی الطّول و العرض، چاپ خوان قرنیط خینیس، تطوان 1958؛ (7) ابنعبدالحق، مراصد الاطلاع، چاپ علیمحمد بجاوی، بیروت 1373ـ1374/ 1954ـ 1955؛ (8) ابن عبد الحكم، كتاب فتوح مصر و اخبارها، چاپ محمد حجیری، بیروت 1420/2000؛ (9) ابن عساكر، تهذیب تاریخ دمشق الكبیر، از عبدالقادر بدران، بیروت 1399/1979؛ (10) ابن فقیه؛ (11) رجب نصیر ابیض، مدینة مرزق و تجارة القوافل الصحراویة خلال القرن التاسع عشر، طرابلس 1998؛ (12) محمدبن محمد ادریسی، كتاب نزهة المشتاق فی اختراق الا´فاق، قاهره: مكتبة الثقافة الدینیة، ) بیتا. (؛ (13) اصطخری، عبداللّه بن عبدالعزیز بكری، كتابالمسالك و الممالك، چاپ ادریان فان لیوفن و اندری فری، تونس 1992؛ (14) نیكالای ایلیچ پروشین، تاریخ لیبیا: من نهایة القرن التاسع عشر حتی عام 1969، ترجمه عماد حاتم، بیروت 2001؛ (15) عبداللّه بن محمد تجانی، رحلة التجانی، چاپ حسن حسنی عبدالوهاب، تونس 1981؛ (16) تیسیربن موسی، المجتمع العربی اللیبی فی العهد العثمانی ، طرابلس 1988؛ (17) محمدبن عبداللّه حمیری، الرّوض المعطار فی خبرالاقطار ، چاپ احسان عباس، بیروت 1984؛ (18) محمود شیت خطاب، عقبة بن نافع الفهری، ) بیجا ]: دارالفكر، 1397/1977؛ (19) محمدبن ابی طالب دمشقی، كتاب نخبة الدهر فی عجائب البر و البحر، بیروت 1408/1988؛ (20) طاهر احمد زاوی، تاریخالفتح العربی فیلیبیا، بیروت 1972؛ (21) نیكلا زیاده، افریقیات: دراسات فی المغرب العربی و السودانالعربی، لندن 1991؛ (22) عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطی، كتاب تاریخ الخلفاء من الخلافة الراشدة الی سنة 903 ه، چاپ رضوان جامع رضوان، قاهره 1425/2004؛ (23) فرانچسكو كورو، لیبیا: اثناء العهد العثمانی الثانی ، تعریب خلیفه محمد تلیسی، طرابلس 1394/1984؛ (24) لئوی آفریقایی، وصف افریقیا، ترجمه عن الفرنسیه محمد حجی و محمد اخضر، بیروت 1983؛ (25) حسین مؤنس، تاریخ المغرب و حضارته، بیروت 1412/1992؛ (26) یاقوت حموی؛ (27) یعقوبی، تاریخ ؛
(28) EI 1 , s.v. "Djofra" (by G. Yver); (29) The Middle East and North Africa 2002, 48th ed., London: Europa Publications, 2002, s.v. "Libya" (by W. B. Fisher).