responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 4417

 

جاندار ، از مناصب نظامی و مأمور حفظ جان امیران و خلفا. جاندار و نهاد وی در دوره های مختلف گاه معادل بوده است با حَرَس ، اسلحه دار، حاجب ، دژخیم ، پرده دار، همیشه کشیک ، کشیکچی و بریگاد مرکزی .

در بارة این عنوان اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را فارسی و مرکّب از دو جزء «جان » و «دار» دانسته و عده ای جان را بر گرفته از ریشة اوستایی و به معنای سلاح ، و عده ای دیگر به معنای روح و زندگی دانسته و جاندار را سلاحدار یا محافظ جان معنی کرده اند ( رجوع کنید به قلقشندی ، ج 5، ص 461؛ شاد، ذیل «جاندار و جانه دار»؛ دزی ؛ شمیم ، ذیل مادّه ).

منصب جاندار در تشکیلات درباری پادشاهان از پیشینه ای کهن برخوردار است . به نوشتة کریستن سن (ص 132)، رئیس محافظان سلطنتی را در دورة ساسانیان «پُشتیگ بان سالار» می نامیدند (نیز رجوع کنید به مجمل التواریخ و القصص ، ص 91، 96). نخستین شواهد کاربرد واژة جاندار به سدة پنجم باز می گردد. بیهقی از غلامی شمشیردار در دیوان با عنوان جاندار یاد کرده است (ص 151) که شاید بتوان او را با سلاحدار مقایسه کرد. خواجه نظام الملک نیز وجود جانداران را برای پادشاه امری ضروری دانسته است (ص 126؛ نیز رجوع کنید به اصفهانی ، ص 32).

عنوان جاندار در عصر سلاجقة بزرگ به نگهبانان سلطنتی اطلاق می شد ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ) و فرماندهان آنان گاه چنان اقتدار می یافتند که در امور سیاسی کشور و حتی بر تخت نشاندن شاه نیز نقش داشتند ( رجوع کنید به راوندی ، ص 140) و به حکمرانی بر ولایات بزرگ انتصاب می یافتند ( رجوع کنید به همان ، ص 232؛ قمی ، ص 126، 133، 151). به نوشتة لمتون (ص 246)، در دورة سلطان سنجر (511 ـ552) فردی به نام اینانْچ بُلگااُلُغ جانداربک به شحنگی ترکمنان گرگان منصوب شد و از جمله وظایف او تقسیم آب و مراتع میان رهبران ترکمن بود. به نوشتة ابن بی بی (ص 90) هنگامی که کیقباد اول سلجوقی (حک : 616 یا 617ـ634) به سلطنت رسید، مجموعة محافظان شخصی متشکل از 120 جاندار داشت . در این دوره برای نخستین بار تعبیر «امیر جاندار» ( رجوع کنید به همان ، ص 113، 268، 328) به کار رفته است که حکایت از اهمیت یافتن این منصب و افزایش تعداد جانداران دارد. امیر جاندارها، افسران بلندپایه ای بودند که به مقاماتی چون سرلشکری می رسیدند و در امور سیاسی کشور، نقش بسزایی داشتند (همان ، ص 113ـ 114، 227؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام ، همانجا). در دورة خوارزمشاهیان

(470ـ 628) نیز منصب «امیرجاندار» ( رجوع کنید به نسوی ، ص 212) وجود داشت . به نوشتة ناصرالدین منشی کرمانی (ص 99)، جلال الدین خوارزمشاه (حک : 617ـ 628) جانداران را برای قتل وزیر، شرف الملک فخرالدین علی جندی ، اعزام کرد. در ایرانِ سده های چهارم تا هفتم ، گاه تعابیر حَرَس و امیر حرس نیز بر همین معنا دلالت می کرده است ( رجوع کنید به بارتولد، ص 355ـ356؛ نیز رجوع کنید به نگهبان * ).

پس از این دوران در ایران نشانی از کاربرد لفظ جاندار نمی یابیم ، زیرا تعابیر دیگری جانشین آن شده است . در دورة صفویه (ح 906ـ 1135)، افشاریه (1148ـ1210) و قاجاریه (1210ـ1344) تعابیر کشیکچی * و همیشه کشیک ( رجوع کنید بهنصیری ، ص 67؛ مروی ، ج 1، ص 86، 138، 229، 253، 384، ج 2، ص 558، 567، 745، ج 3، ص 1048، 1053، 1161، 1195؛ مستوفی ، ج 1، ص 410) بر همین معنا دلالت داشته است . به نوشتة مستوفی ، محافظان مخصوص شاه را سوار کشیکخانه می نامیدند که زیر فرمان کشیکچی باشی و نایبان و یوزباشیان و پنجاه باشیان و دَهباشیان کشیکخانه بودند. سواران کشیکخانه را غلام کشیکخانه نیز می نامیدند که در سفرها، حفظ اردوی سلطنتی بر عهدة آنان بود (همانجا).

جانداران در دستگاه خلافت نیز حضور داشتند، اما لفظی که در دورة اموی (41ـ132) و عباسی (132ـ656) به همین معنا به کار می رفته ، حرس ، امیرحرس و صاحب حرس بوده است . ظاهراً نهاد شرطه * و حرس ، نه همیشه ، برهمین معنا دلالت می کرده است . برپایة شواهد تاریخی ، معاویه نخستین کسی

بود که منصب «صاحب حرس » را تأسیس کرد و زیاد اولین کسی بود که پانصد تن را به حراست از خود گماشت ( رجوع کنید به یعقوبی ، ج 2، ص 232؛ خُماش ، ص 315ـ316؛ نیز رجوع کنید به د. ایرانیکا ،

ذیل aras" ¤r-e h ¦"Am ). در تشکیلات حکومتی موحدین (515 ـ 668) و حَفْصیان (625ـ981) نیز تعابیر حرس و رئیس الحرّاس به کار رفته است (موسی ، ص 236؛ برونشویگ ، ج 2، ص 59).

در دورة ممالیک (648 ـ922)، جانداران دسته ای از ممالیک سلطان و امیر به شمار می رفتند و امیر جاندار از مناصب مهم نظامی به شمار می رفت (قلقشندی ، ج 4، ص 20). اجازة شرفیابی امرا به حضور سلطان برعهدة او بود. وی نامه ها را نیز به همراه دواتدار * (دوادار) و کاتب السرّ به حضور

سلطان می برد و پیغامها را می رساند. وظایف او مانند حاجب بود. افزون بر این ، گاه اجرای مجازات محکومان را در حضور شاه ، و ریاست زندانِ زرّادخانه را نیز بر عهده داشت و به

هنگام سفر همراه سلطان بود (همان ، ج 4، ص 20، 59 ـ60، ج 5، ص 461؛ مَقریزی ، 1270، ج 2، ص 222). وی گاه



سفارت و نامه رسانی (صَفَدی ، ج 9، ص 315) و نیز حل و فصل اختلافات و دعاوی را در ولایات (قلقشندی ، ج 13، ص 97) بر عهده داشت . به نوشتة قلقشندی (ج 4، ص 188)، منصب «امیرجاندار» فقط در مصر بود و در ولایات تابع مصر، مانند دمشق ، این منصب وجود نداشت . گاه «امیرجاندار» با «امیرسلاح » یکی انگاشته شده ، اما در این دوره ، هم زمان از هر دو منصب با وظایف مستقل یاد شده است ( رجوع کنید بههمان ، ج 15، فهرست ، مصطلحات ، ذیل «امیرجاندار»، «امیر سلاح »؛ مقریزی ، 1270، همانجا).

در دورة ممالیک محافظان شخصی و ملتزمان ویژة سلطان را «خاصّکیّه » نیز می نامیدند ( رجوع کنید به مقریزی ، 1418، ج 2، ص 108ـ109، 117، ج 3، ص 62، 319؛ ابن تَغْری بِرْدی ، ج 1، ص 120، 147، ج 2، ص 403؛ برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل akiyya" ¤s ¤"Khas ).

اصطلاح جاندار از مصر دورة ممالیک به تشکیلات حکومتی شمال افریقا نیز راه یافت و در آنجا به نگهبانانِ شخصیِ سلاطینِ مَرینی اطلاق می شد ( د. اسلام ، ذیل مادّه ).

در عثمانی از دسته های مختلفی به عنوان محافظان سلطان یاد شده است که قدری متعارض به نظر می رسد (مثلاً رجوع کنید به شاو ، ج 1، ص 117، 123، 125)، مانند بستانچی باشی ، سگبانها، فرمانده ینی چری ، سپاهی اُغلانها و سلاحدارها. لفظ جاندار و «سَرجاندار» در هند نیز به کار رفته و احتمالاً بر همین معنا دلالت داشته است ( رجوع کنید به بَرَنی ، حصّة 1، ص 29، 36، 48، 100، 193؛ سرهندی ، ص 111؛ بابر، ج 1، ص 472؛ حسنی ، ص 330).


منابع :
(1) ابن بی بی ، اخبار سلاجقة روم ، چاپ محمدجواد مشکور، تهران 1350 ش ؛
(2) ابن تغری بردی ، حوادث الدهور فی مدی الایام و الشهور ، چاپ محمد کمال الدین عزالدین ، ( بیروت ) 1410/1990؛
(3) محمودبن محمد اصفهانی ، دستورالوزراه ، چاپ رضا انزابی نژاد، تهران 1364 ش ؛
(4) بابر، امپراطور هند ، بابرنامه ، چاپ مانو ایزی نینک ، کیوتو 1995ـ1996؛
(5) واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان من الفتح العربی الی الغز و المغولی ، نقله عن الروسیة صلاح الدین عثمان هاشم ، کویت 1401/1981؛
(6) ضیاءالدین برنی ، تاریخ فیروزشاهی ، حصّة 1، چاپ شیخ عبدالرشید، علیگره 1957؛
(7) روبر برونشویگ ، تاریخ افریقیة فی العهدالحفصی ، نقله الی العربیة حمادی ساحلی ، بیروت 1988؛
(8) بیهقی ؛
(9) عبدالحی حسنی ، الهند فی العهد الاسلامی ، چاپ عبدالحی حسنی و ابوالحسن علی حسنی ندوی ، حیدرآباد دکن 1392/1972؛
(10) نجده خماش ، الادارة فی العصر الاموی ، دمشق 1400/1980؛
(11) محمدبن علی راوندی ، راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق ، به سعی و تصحیح محمد اقبال ، بانضمام حواشی و فهارس با تصحیحات لازم مجتبی مینوی ، تهران 1364 ش ؛
یحیی بن احمد سرهندی ، تاریخ مبارک شاهی ، چاپ محمد

(12) هدایت حسین ، کلکته 1931؛
(13) محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج : فرهنگ جامع فارسی ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1363 ش ؛
(14) علی اصغر شمیم ، فرهنگ شمیم ، تهران 1379 ش ؛
(15) صفدی ؛
(16) قلقشندی ؛
(17) نجم الدین ابوالرجاء قمی ، تاریخ الوزراء ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، تهران 1363ش ؛
(18) مجمل التواریخ و القصص ، چاپ محمدتقی بهار، تهران : کلالة خاور، 1318 ش ؛
(19) محمدکاظم مروی ، عالم آرای نادری ، چاپ محمدامین ریاحی ، تهران 1364 ش ؛
(20) عبداللّه مستوفی ، شرح زندگانی من ، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دورة قاجاریه ، تهران 1377 ش ؛
(21) احمدبن علی مقریزی ، السلوک لمعرفة دول الملوک ، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/1997؛
(22) همو، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، المعروف بالخطط المقریزیة ، بولاق 1270، چاپ افست قاهره ( بی تا. ) ؛
(23) عزالدین عمر موسی ، الموحدون فی الغرب الاسلامی : تنظیماتهم و نظمهم ، بیروت 1411/ 1991؛
(24) ناصرالدین منشی کرمانی ، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء ، چاپ جلال الدین محدث ارموی ، تهران 1338 ش ؛
(25) محمدبن احمد نسوی ، سیرت جلال الدین مینکبرنی ، چاپ مجتبی مینوی ، تهران 1365 ش ؛
(26) علی نقی نصیری ، القاب و مواهب دورة سلاطین صفویه ، چاپ یوسف رحیم لو، مشهد 1372 ش ؛
(27) یعقوبی ، تاریخ ؛


(28) Arthur Emanuel Christensen, L , Iran sous les Sassanides, Osnabrدck 1971;
(29) Reinhart Pieter Anne Dozy, Supplإment aux dictionnaires arabes , Leiden 1881, repr. Beirut 1981;
(30) EIr ¤, s.v. "Am ¦r-e h ¤aras" (by C. E. Bosworth);
(31) EI 2 , s.vv. "Kha ¦s ¤s ¤akiyya" (by D. Ayalon), "Dja ¦ndar";
(32) Ann Katharine Swynford Lambton, " The internal structure of the Saljuq empire", in The Cambridge history of Iran , vol.5, ed. J. A. Boyle, Cambridge 1968;
(33) Stanford J. Shaw, History of the Ottaman empire and modern Turkey , Cambridge 1985.

/ نادیا برگ نیسی و علی غفرانی /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 4417
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست