responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 4259

 

ثقفی ، یوسف بن عمر، حاکم یمن و فرمانروای عراق در اواخر عصر اموی . نسب او را به سعدبن عوف بن ثقیف مُضَری رسانده اند ( رجوع کنید به بلاذری ، ج 12، ص 415؛ ابن حَزْم ، ص 267ـ 268؛ ابن خلّکان ، ج 7، ص 101).

از تاریخ تولد و زادگاه وی اطلاعی در دست نیست . از گفتة خلیفة بن خیاط (قسم 2، ص 556) می توان نتیجه گرفت که وی در دهة شصت قرن اول هجری ، احتمالا میان سالهای 60 تا 65، به دنیا آمده است . با توجه به اینکه خاستگاه و اقامتگاه قبیلة نامدار ثقیف از دیرباز شهر طائف بوده است و پدر و نیای یوسف بن عمر در این شهر می زیسته اند ( رجوع کنید به دینوری ، ص 344؛ طبری ، ج 7، ص 254)، می توان احتمال داد که یوسف بن عمر نیز در طائف به دنیا آمده باشد.

در سال 96، خلیفة اموی ، سلیمان بن عبدالملک ، به یوسف بن عمر و دیگر افراد خاندان ثقفی خشم گرفت و به دستور وی ، آنان را برای گرفتن اموالشان بشدت شکنجه کردند. عبدالملک بن مُهَلَّب بن ابی صُفره ، یوسف بن عمر ثقفی را شکنجه کرد و بر اثر آن ثقفی یک چشم خود را از دست داد (بَلاذُری ، ج 7، ص 230ـ231؛ یعقوبی ، ج 2، ص 294؛ ابن خلّکان ، ج 7، ص 101، 107) اما توانست بگریزد ( رجوع کنید بهبلاذری ، ج 7، ص 231؛ ابن عساکر، ج 74، ص 247ـ 248).

او در 27 رمضان 106 و به فرمان هشام بن عبدالملک ، خلیفة اموی ، فرمانروای سه ولایت صنعاء، جَنَد و حَضْرَموت (سراسر یمن ) شد و در صنعاء مستقر گردید و تا سال 120 در این سمت باقی ماند (خلیفة بن خیاط ، قسم 2، ص 534؛ ابن عساکر، ج 74، ص 248؛ یمانی ، ص 26؛ حداد، 1407 الف ، ج 2، ص 54). رازی (ص 137ـ 138، 361) سال آغاز حکومت یوسف بن عمر را 104 ذکر کرده است .

در سال 107، ثقفی قیام عبّاد رُعَیْنی را، که برضد دولت اموی بود، بشدت سرکوب کرد و او و سیصد تن از یارانش را به قتل رساند (طبری ، ج 7، ص 40؛ نیز رجوع کنید به حداد، 1407 ب ، ج 1، ص 178؛ قس خلیفة بن خیاط ، قسم 2، ص 495 که خروج عباد را به جای یمن در ری ، در 108 نوشته است ).

وَهْب بن مُنَبِّه * ، از تابعین و راویان مشهور یمنی ، بر اثر اعمال زور و خشونت ثقفی ، در سال 114 در صنعاء وفات یافت

(یاقوت حموی ، ج 19، ص 259ـ260؛ ذهبی ، حوادث و وفیات 121ـ 140 ه ، ص 315).

در جمادی الاولی 120، هشام بن عبدالملک تصمیم گرفت خالدبن عبداللّه قَسْری * (حاکم قدرتمند عراق و خراسان ، حک : 105ـ 120) را عزل کند (برای دلایل آن رجوع کنید به بلاذری ، ج 7، ص 440ـ 445، 448؛ خلیفة بن خیاط ، قسم 2، ص 519، 543، 556؛ طبری ، ج 7، ص 147ـ149، 154؛ ابن خلّکان ، ج 2، ص 229؛ ابن خلدون ، ج 3، ص 120؛ کبیسی ، ص 120ـ127). در آن زمان فرستادة یوسف بن عمر ثقفی نزد وی بود و خلیفه فرمان حکومت عراق را برای ثقفی با نامة کوچکی همراه با نامة رسمی دولت ، بدون اطلاع دیگران ، با همان فرستاده برای او فرستاد (بلاذری ، ج 7، ص 442، 446؛ یعقوبی ، ج 2، ص 323؛ طبری ، ج 7، ص 147؛ ابن خلّکان ، ج 7، ص 101ـ103؛ کبیسی ، ص 129ـ131).

با وجود پنهان کاریهای هشام ، بشیربن ابی طلحه (جانشین دبیر رسایل هشام ) که مردی هوشمند و دانا بود، به اقدام محرمانة او پی برد و کارگزاران عراق را از تصمیم خلیفه مبنی بر عزل خالدبن عبداللّه آگاه ساخت (ابن خلّکان ، ج 7، ص 102؛ کبیسی ، ص 129).

خلیفه در نامه اش به یوسف بن عمر او را فرمانروای جدید عراق و خراسان کرد و به وی دستور داد هر چه سریع تر همراه با سی تن راهی کوفه شود و کسی را از مقصدش آگاه نکند (بلاذری ، ج 7، ص 442؛ طبری ، ج 7، ص 147؛ قس یعقوبی ، همانجا).

هنگامی که ثقفی نامة خلیفه را دریافت کرد، به بهانة ادای عمره ، صنعاء را ترک کرد و فرزندش صلت بن یوسف را در یمن به جای خویش گمارد (طبری ، ج 7، ص 150؛ خلیفة بن خیاط ، قسم 2، ص 534؛ بلاذری ، ج 7، ص 446). وی طبق دستور خلیفه ، مخفیانه و با سرعت همراه با هفت تن هفده روزه خود را به عراق رساند و در جمادی الا´خرة 120، به حومة کوفه ، و بنا به روایتی به نجف ، رسید (بلاذری ، ج 7، ص 442؛ یعقوبی ، همانجا؛ طبری ، ج 7، ص 147ـ150؛ ابن قاسم ، قسم 1، ص 120ـ 121). در آغاز به محلة ثقفیان در کوفه رفت و بعد به کمک آنان و سایر مُضَریان وارد مسجد کوفه شد و به عنوان فرمانروای جدید عراق ، نماز صبح خواند (بلاذری ، ج 7، ص 442ـ443، 447؛ یعقوبی ، ج 2، ص 323؛ طبری ، ج 7، ص 147ـ 148).

او در نخستین خطبة خود مردم عراق را تهدید کرد و به دستور هشام بن عبدالملک ، به دستگیری و شکنجه کردن خالدبن عبداللّه قسری (حاکم پیشین ) و کارگزارانش ، که

بالغ بر 350 تن بودند، پرداخت (بلاذری ، ج 7، ص 443، 447ـ 455، ج 12، ص 415؛ یعقوبی ، ج 2، ص 323؛ طبری ، ج 7، ص 151). وی طارق ، کارگزار خالد در کوفه ، را دستگیر کرد و او را پانصد تازیانه زد تا اینکه زیر شکنجه مرد (طبری ، ج 7، ص 150ـ151).

یوسف بن عمر بسیاری از عاملان سابق عراق را دستگیر و برای گرفتن مال بیشتر، آنها را بشدت شکنجه کرد تا حدی که جمع زیادی از آنان ، مانند بلال بن ابی بُرْدَة بن ابی موسی اشعری حاکم بصره ، در زندان وفات یافتند و تعدادی نیز تحت تعقیب قرار گرفتند ( رجوع کنید به بلاذری ، ج 7، ص 397، 455، 458؛ ابن خلّکان ، ج 2، ص 393، ج 3، ص 11، 488، ج 7، ص 103، 105ـ106؛ کبیسی ، ص 133).

فرمانروای عراق در شهر واسط خالدبن عبداللّه قسری را زندانی کرد و پس از اصرار فراوان و کسب اجازه از خلیفة اموی ، خالد را بشدت شکنجه داد و مبلغ کلانی از وی گرفت (در مورد مبلغ آن رجوع کنید به بلاذری ، ج 7، ص 443، 455) و پسرش یزیدبن خالد را سی تازیانه زد (همان ، ج 7، ص 448) و آنگاه هر دو آنها را با اسماعیل بن عبداللّه قسری در زندان حیره هجده ماه زندانی کرد (همانجا).

ثقفی نخست کوفه و سپس واسط را محل اقامت خود قرار داد و پس از یک سال اقامت در این شهر به حیره بازگشت و آنجا را قرارگاه خویش کرد تا به کوفه ، مرکز مخالفان اموی ، نزدیک باشد (همان ، ج 7، ص 459؛ کبیسی ، ص 132).

وی در مدت اقامتش در واسط ، هواداران بنی هاشم و شیعیان را تعقیب و زندانی و شکنجه کرد ( رجوع کنید به دینوری ، ص 337). همچنین بیشتر نزدیکان خالدبن عبداللّه قسری را، که یمنی یا ایرانی بودند، شکنجه داد و به قتل رساند (کبیسی ، ص 133).

مهم ترین حادثة سیاسی عصر حکومت ثقفی در عراق ،

قیام زیدبن علی * بن حسین بود (همان ، ص 135). زید پس

از مخالفت علنی با هشام بن عبدالملک و نبردهای شجاعانه

با سپاهیان اموی ، در صفر سال 121 و به روایتی 122،

هنگام مصاف با سپاه ثقفی به سرداری عباس بن سعید مُزَنیّ

به شهادت رسید ( رجوع کنید به زیدبن علی * ).

ثقفی که در زمان حکومت هشام نتوانسته بود خالدبن عبداللّه قسری را به قتل رساند، ناگزیر در شوال 121 به دستور هشام وی را آزاد کرد (بلاذری ، ج 7، ص 448) اما در زمان خلافت ولیدبن یزید، موفق شد خالدبن عبداللّه قسری را از خلیفه به مبلغ پنجاه میلیون درهم بخرد و با خود به عراق ببرد و پس از شکنجة بسیار، در محرّم 126 او را در حیره به قتل رساند (خلیفة بن خیاط ، قسم 2، ص 546؛ طبری ، ج 7، ص 234، 254، 259ـ260).

ثقفی به عنوان حاکم و فرمانروای عراق و مشرق جهان اسلام (طبری ، ج 7، ص 159)، والیان نواحی مختلف عراق عرب و عجم را تعیین می کرد ( رجوع کنید به خلیفة بن خیاط ، قسم 2، ص 526، 538 ـ539؛ یعقوبی ، ج 2، ص 324؛ طبری ، ج 7، ص 157، 159) و حتی به دستور او نصربن سَیّار * ، حاکم خراسان گردید (طبری ، ج 7، ص 224؛ ابن خلّکان ، ج 7، ص 108).

ثقفی همانطور که بر عاملان حاکم پیشین عراق سختگیر بود، بر کارگزاران خود نیز بسیار سخت می گرفت ( رجوع کنید به بلاذری ، ج 7، ص 456، ج 12، ص 416ـ 418؛ ابن خلّکان ، ج 7، ص 107ـ 108). وی دستور داده بود در ضرب سکه ها دقت بسیار شود؛ ازاین رو، سکه های عصر وی ، به نام یوسفیه ، شهرت فراوان داشت و از بهترین نوع سکه ها به شمار می رفت . او جاعلان سکه را بشدت تنبیه می کرد ( رجوع کنید به بلاذری ، ج 7، ص 467ـ 468، ج 12، ص 417؛ ابن اثیر، ج 4، ص 417؛ ابن خلّکان ، ج 7، ص 107ـ 108؛ قس کبیسی ، ص 133ـ134).

مورخان او را چنین وصف کرده اند: بد سیرت (ابن خلّکان ، ج 7، ص 108)، با هیبت و جبار و ستمگر (ذهبی ، حوادث و وفیات 121ـ140 ه ، ص 315)، دیوانه (بلاذری ، ج 7، ص 397)، پست و حقیر و زبون (میدانی ، ج 1، ص 263)، کوتاه قد با ریشی بسیار بلند که از نافش هم می گذشت (بلاذری ، ج 7، ص 467، ج 12، ص 417) و بسیار احمق (طبری ، ج 7، ص 275) تا حدی که حماقت و تکبرش مَثَل گردید (میدانی ، همانجا؛ ذهبی ، حوادث و وفیات 121ـ140 ه ، ص 316؛ نیز رجوع کنید بهبلاذری ، ج 7، ص 468، 472، ج 12، ص 416ـ 418). او همانند حجاج تا واپسین روز حکومتش سختگیر (ابن خلّکان ، ج 7، ص 107) و در مجازات کردن بسیار شدید بود و در ضربه زدن به چهرة انسانها زیاده روی می کرد (بلاذری ، ج 7، ص 467).

مورخان ویژگیهای مثبتی نیز برای وی بر شمرده اند از جمله اینکه ظاهراً پرهیزگار بود ( رجوع کنید به رازی ، ص 355)، نماز را طولانی می خواند، وفادار و ملازم مسجد و در گفتار نرم خو و در منزل متواضع بود، بسیار دعا می کرد، به اشعار و ادبیات عرب آگاه و در حفظ قرآن و سنّت کوشا بود، والا همت (بلاذری ، ج 7، ص 460) و بخشنده و کریم بود تا حدی که روزانه پانصد خوان غذا به طور یکسان برای مردم می گستراند (ابن عساکر، ج 74، ص 250؛ بلاذری ، ج 12، ص 416) و مواظب بود که خاندان یا اطرافیانش متعرض حقوق مردم نشوند (بلاذری ، ج 7، ص 460).

با اینکه برخی معتقدند او قوای عقلی درستی نداشته ( رجوع کنید بهکبیسی ، ص 130) و بعض کارهای وی دور از تصور و عقل بوده ( رجوع کنید به همان ، ص 135)، تعدادی از شعرای عرب همچون کُمَیت بن زید اسدی (متوفی 126؛ رجوع کنید به بلاذری ، ج 7، ص 443ـ 444، 459ـ460) و ابن نَوْفَل ( رجوع کنید به همان ، ص 461) و سواربن اشعر ( رجوع کنید به ابن خلّکان ، ج 7، ص 108) وی را در اشعار خود ستوده اند.

ولیدبن یزیدبن عبدالملک که پس از مرگ هشام در ربیع الا´خر سال 125 به خلافت رسید، ثقفی را به سبب خدماتش به او در زمان هشام ، همچنان به عنوان حاکم عراق ابقا کرد (یعقوبی ، ج 2، ص 331؛ ابن خلّکان ، ج 7، ص 109). هر چند ثقفی نظر مساعدی به ولیدبن یزید نداشت و او را فاسق می دانست ( رجوع کنید به بلاذری ، ج 7، ص 516؛ طبری ، ج 7، ص 232)، همچنان دستورهای وی را اجرا می کرد، که از آن جمله کشتن محمد و ابراهیم ، دو فرزند هشام بن اسماعیل مخزومی ، در حیره بود ( رجوع کنید به خلیفة بن خیاط ، قسم 2، ص 546؛ طبری ، ج 7، ص 226ـ227).

ولید به دلایلی ــ که شاید نظر منفی ثقفی به خلیفه یکی از مهم ترین آنها بوده است ــ قصد داشت وی را معزول سازد و پسر عموی او، عبدالملک بن محمدبن حجاج بن یوسف ثقفی ، را به جای او تعیین کند (ابن خلّکان ، ج 7، ص 109؛ ذهبی ، حوادث و وفیات 121ـ140 ه ، ص 316ـ317)؛ ازاین رو او را به دمشق فرا خواند. ثقفی با اموال عظیمی راهی شام شد. در راه حسان نبطی او را از قصد خلیفه آگاه کرد و ثقفی با پخش کردن اموال زیادی بالغ بر پانصد هزار درهم در میان اطرافیان و درباریان خلافت اموی ، توانست مقام خود را حفظ کند (بلاذری ، ج 7، ص 464؛ ابن خلّکان ، ج 7، ص 109ـ110).

ثقفی پس از شش سال حکومت بر عراق (از 120 تا

126) به فرمان خلیفة جدید اموی ، یزیدبن ولید معروف به ناقص (متوفی 126) ــ که کمتر از شش ماه خـلافت کـرد (28 جمادی الا´خره ـ 5 ذیحجة 126) ــ عزل و منصوربن جُمهور کلبی جانشین او شد. ثقفی با شنیدن این خبر متواری گردید و مدتی در منزل عمربن محمدبن سعیدبن عاص پنهانی اقامت کرد. در این مدت همچنان امید داشت به حکومت باز گردد. وقتی کاملاً نا امید شد، ناگزیر به کمک دوستانش و در رأس آنها سلیمان بن سُلیم بن کیسان مخفیانه کوفه را ترک کرد و از راه سَماوه ـ بَلْقاء (واقع در مشرق اردن فعلی )، به شام و به میان افراد خاندانش رفت (خلیفة بن خیاط ، قسم 2، ص 553؛ بلاذری ، ج 7، ص 162، 465، 544، ج 12، ص 415؛ طبری ، ج 7، ص 270ـ 275؛ ابن خلّکان ، ج 7، ص 110ـ111؛ قس دینوری ، ص 349ـ 350).

وقتی یزیدبن ولید از مخفیگاه او مطّلع شد، سپاهی مرکّب از پنجاه سوار به سوی وی گسیل داشت . آنان او را که در میان زنان حرمسرا و با لباس زنانه پنهان شده بود، دستگیر کردند و نزد خلیفه بردند. خلیفه ، پس از توبیخ او، دستور داد که وی را در بازداشتگاه خضرا زندانی کنند (طبری ، ج 7، ص 274ـ 275).

ثقفی در مدت خلافت یزیدبن ولید و در هفتاد روز از خلافت برادر یزید، ابراهیم بن ولید، در زندان به سر برد تا اینکه چند روز پیش از ورود مروان بن محمد، واپسین خلیفة اموی معروف به مروان حمار (حک : 127ـ132)، به دمشق در 127، همراه با دو فرزند ولید، در همان زندان به دست یکی از موالی خالدبن عبداللّه قسری به نام ابوالاسد و به دستور یزیدبن خالدبن عبداللّه قسری به خونخواهی پدرش کشته شد (خلیفة بن خیاط ، قسم 2، ص 556؛ دینوری ، ص 350؛ یعقوبی ، ج 2، ص 338؛ طبری ، ج 7، ص 274، 302؛ قس بلاذری ، ج 7، ص 544). وی به هنگام مرگ بیش از شصت سال داشت (خلیفة بن خیاط ، همانجا).

پس از گردن زدن ثقفی در زندان ، سر وی به دستور خلیفه در دمشق آویخته شد ( رجوع کنید به ابن حبیب ، ص 493). کودکان به پاهایش طناب انداختند و جسدش را در خیابانهای دمشق گرداندند (ابن خلّکان ، ج 7، ص 111ـ112). سرانجام جسدش را به دستور مروان بن محمد به خاک سپردند (طبری ، ج 7، ص 311).


منابع :
(1) ابن اثیر؛
(2) ابن حبیب ، کتاب المحبّر ، چاپ ایلزه لیشتن شتتر، حیدرآباد دکن 1361/1942، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(3) ابن حزم ، جمهرة انساب العرب ، بیروت 1403/1983؛
(4) ابن خلدون ؛
(5) ابن خلّکان ؛
(6) ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق ، چاپ علی شیری ، بیروت 1415ـ1421/ 1995ـ2000؛
(7) ابن قاسم ، غایة الامانی فی اخبار القطر الیمانی ، چاپ سعید عبدالفتاح عاشور، قاهره 1388/1968؛
(8) ابوالفرج اصفهانی ؛
(9) احمدبن یحیی بلاذری ، انساب الاشراف ، چاپ محمود فردوس العظم ، دمشق 1996ـ2000؛
(10) محمد یحیی حداد، التاریخ العام للیمن ، بیروت 1407 الف ؛
(11) همو، تاریخ الیمن السیاسی ، بیروت 1407 ب ؛
(12) خلیفه بن خیاط ، تاریخ خلیفة بن خیاط ، روایة بقی بن مخلد، چاپ سهیل زکار، دمشق 1967ـ 1968؛
(13) احمدبن داوود دینوری ، الاخبار الطوال ، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر ( 1379/1959 ) ، چاپ افست بغداد ( بی تا. ) ؛
(14) محمدبن احمد ذهبی ، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام ، چاپ عمر عبدالسلام تدمری ، حوادث و وفیات 121ـ140 ه ، بیروت 1411/1991؛
(15) احمدبن عبداللّه رازی ، تاریخ مدینة صنعاء ، چاپ حسین بن عبداللّه عمری ، دمشق 1409/1989؛
(16) طبری ، تاریخ (بیروت )؛


(17) عبدالمجید محمدصالح کبیسی ، عصر هشام بن عبدالملک : 105ـ 125 ه ، بغداد 1975؛
(18) احمدبن محمد میدانی ، مجمع الامثال ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، بیروت 1407/1987؛
(19) یاقوت حموی ، معجم الادباء ، مصر 1355ـ1357/ 1936ـ 1938، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(20) یعقوبی ، تاریخ ؛
(21) عبدالباقی بن عبدالمجید یمانی ، بهجة الزّمن فی تاریخ الیمن ، چاپ عبداللّه محمد حبشی و محمداحمد سنبانی ، صنعاء 1408/1988.

/ ستار عودی /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 4259
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست