responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 3481

 

ترکی ، زبان و ادبیات . این مقاله شامل این بخشهاست :

1) زبانهای ترکی

2) ادبیات ترکی

زبانهای ترکی شاملِ

الف ) مقدمه

ب ) جایگاه تکوینی

ج ) ویژگیهای ساختاری

د) زبانهای ترکی قدیم

ه ) زبانهای ترکی امروزی

ادبیات ترکی شاملِ

الف ) پیش از اسلام

ب ) پس از اسلام

ج ) دورة جدید

د) ادبیات در زبانهای ترکی خارج از ترکیه

1) زبانهای ترکی

الف ) مقدمه . مجموعة زبانهای ترکی که تبار مشترک دارند، امروزه شامل 21 گویش یازبان اند که هر کدام گونه های ادبی نیز دارند و حدود 000 ، 000 ، 120 تن به آنها سخن می گویند. اولین سند نوشتاری آنها (قرن دوم /هشتم ) از آنِ مردمانی است که در قرن ششم میلادی به نام ترک ظهور کردند و به دلایل تاریخی ، «ترکی » به مجموعة این زبانها اطلاق شد. شواهد زبان شناختی ، این فرضیه را که منشأ این اقوام و زبانها مناطق نزدیک به آسیای مرکزی است ، تأیید می کند.

گستردگی زبانهای ترکی نشان دهندة اهمیت و سهم این اقوام در تحولات تاریخی بخشی از اوراسیای شرقی است . آنان از قرن ششم میلادی به بعد، بخش وسیعی از اوراسیا را تسخیر کردند (محدوده ای که مرزهای آن پیوسته در معرض تغییر بود) و از دوره های پیش از تاریخ ، با زبانهای متعددِ زنده و مردة اوراسیایی برخورد نمودند.

در بعضی مناطق ، مهاجرت ترکها به همگون سازی می انجامید؛ گاه فاتحان ترک ، زبان خود را به قوم مغلوب تحمیل می کردند و گاه خود مجذوب فرهنگ بومی آنان می شدند. به سبب این روند پیچیده ، تاریخچة زبانهای ترکی تلفیقی از پدیده های گوناگون روبنایی و زیربنایی ، و انتزاعی است .

کاربرد اصطلاح برای کل مجموعة زبانهای ترکی ، و اصطلاح برای زبان محدودة متصرفات حکومت عثمانی و کشور ترکیه ، رویدادی جدید است ( رجوع کنید بهاصطلاحات روسی و اصطلاحات فرانسوی ).

در توضیح اصطلاحهای «تورک دیلی » (زبان ترکی ) و «تورک دیلْلَری » (زبانهای ترکی ) بین پژوهشگران ترکیه و کشورهای دیگر (از جمله واحدهای سیاسی ترک زبان کشورهای مشترک المنافع ) اختلاف نظر مهمی وجود دارد که ناشی از برداشتهای گوناگون از خویشاوندی تاریخی و امروزی این زبانهاست . امروزه بیشتر محققانِ ترک عقیده دارند که زبانهای ترکی ، گونه های محلی (لهجه های / شیوه های ) یک زبان اند. این دیدگاه که از جنبش ملی ترکها در روسیة قرن سیزدهم / نوزدهم سرچشمه گرفته ، با اثرپذیری از آرای زبان شناسان عرب پدید آمده است ، اما همة محققان در اینکه زبانهای ترکی معاصر هرکدام گویش یا زبان مستقلی هستند با هم موافق اند.


منابع :
(1) آثار تحقیقی فراوانی که راجع به ترکها نوشته شده نشان دهندة گستردگی حوزة اقوام و زبانهای ترک و توجه جدّی محققان نسبت به آنان است . افزایش روزافزون انتشارات در کشورهای ترک زبان ، تشخیص جهات و موقعیت را در این مورد دشوارتر می سازد؛
(2) بنابراین ، کتاب شناسی خلاصه ای که در اینجا عرضه می شود، اولویتها را در آثار مرجع و راهنماها مشخص ، و جستجوی اطلاعات بیشتر را آسان می سازد.

(3) ب ) جایگاه تکوینی . زبانهای ترکی با توجه به منشأ تکوینشان ، از خانواده ای زبانی هستند که این خانواده به زبانهای مغولی و منچو ـ تونگوزی بسیار نزدیک است ( رجوع کنید به آلتاییان * ؛
(4) بریتانیکا ، ذیل "" ؛
(5) ایرانیکا ، ذیل "" ). زبانهای ترکی هم از نظر ساختار زبان هم در تعدادی از آواها و نظایر آن ، وجوه اشتراک فراوانی دارند و مسلماً منشأ آنها به ادوار دُور تاریخی باز می گردد.

(6) بسیاری از پژوهشگران این شواهد را دلیلی بر پیوند تکوینی میان کلمات و اصطلاحات و تعبیرات ویژة این زبانها می دانند؛
(7) بنابراین ، آنها را واحدهای یک خانوادة زبانی مشترک یعنی آلتایی ، می دانند (رامشتت ، پوپه ، رازانن ، آلتو ، تکین ، و دیگران ). برخی محققان نیز این شواهد را وام گیری زبانی از زبان دیگر می دانند که حاصل مناسبات تاریخی اقوام است . این عده با نظریة مشهور به آلتایی مخالف اند (نمت ، لیگتی ، بنزینگ ، کلاوسن ، شچربک ، دورفر ، و دیگران ).

(8) هرچند نظریة خانوادة زبانهای آلتایی در قرن دوازدهم / هجدهم ظهور کرد (پوپه ، ص 125ـ126)، اما چون رامشتت ، از تمام جنبه های ممکن برای وجود پیوند تکوینی این زبانها، تلفیق جامعی عرضه کرده است ، وی را بنیانگذار این نظریه می شناسند ( رجوع کنید بهآلتو، ص 161 به بعد).

(9) انتشار نظر رامشتت پس از مرگ او، در مباحثات تند اما پرباری که در بارة اعتبار نظریة آلتایی درگرفته بود، فصل جدیدی گشود. به رغم تداوم بحثها بسیاری از جزئیات زبانی و تاریخی آن روشن گشته و به موازات آن ، حوزه های جدیدی در تحقیقات به وجود آمده است (کلاوسن ، 1956، ص 181 به بعد؛
(10) همو، 1962؛
(11) دورفر، 1963، ص 5 به بعد؛
(12) همو، 1966، ص 81 به بعد).

(13) کسانی که خویشاوندی زبانهای آلتایی یا حتی اورال ـ آلتایی را می پذیرند، امروزه ، زبانهای کره ای و ژاپنی را نیز ــ که پیش از این به عنوان حلقه های فرضی در این شبکه مطرح بودند ( رجوع کنید بهپوپه ، ص 149 به بعد؛
(14) آلتو، ص 175 به بعد؛
(15) میلر ، 1979، ص 1 به بعد؛
(16) استریت ، ص 101 به بعد؛
(17) منگس ، ص 234 به بعد) ــ جزئی از این مجموعه به شمار می آورند.

(18) پیروان مکتب نوستراتیک ــ که محور آن بازسازی تحول زبانهای اولیه ای است که در گذشته های دور در اوراسیا وجود داشت ــ یگانگی زبانهای آلتایی را از جنبة تکوینی ، نکتة مهمی در نظریة خود می دانند.

(19) مخالفان نظریة آلتایی ، تطابقهای کهن بین ترکی ، مغولی و منچو ـ تونگوزی را حاصل وام گیریهایی می دانند که بویژه در مورد زبانهای ترکی ، به بازسازی برخی ویژگیهای ساختاری در دوره ای تاریخی که پیش از نخستین آثار مکتوب زبانی بوده است ، کمک می کند.

(20) با وجود تضاد دیدگاه در مورد موضوع اصلی ، در برخی جزئیات این بحث ــ که به دوران پیش از تاریخ اقوام آلتایی نیز مربوط می شود ــ میان آرا و تفاسیر، توافق وجود دارد (دورفر، 1981 ب ، ص 93 به بعد؛
(21) همو، 1984، ص 37ـ 38).

(22) در مرحلة جدید بررسی نظریة آلتایی ، ضرورت بهره گیری دقیق از دیدگاههای سنّتی و معیارهای زبان شناسی تاریخی و تطبیقی آشکار شده است ( رجوع کنید به همو، 1972ـ1973، ص 50 به بعد؛
(23) همو، 1981ـ1984، ص 35 به بعد؛
(24) همو، 1981 الف ، ص 39 به بعد). بهره گیری از شیوه ها و تجربه هایی که عمدتاً نتیجة مطالعات هندواروپایی است ، غالباً به علت نبودن منابع در بارة ادوار اولیة زبانهای آلتایی ، به بن بست می رسد (بخصوص در مورد زبانهای مغولی و منچو ـ تونگوزی که محافظه کارتر از زبانهای ترکی اند).

(25) معلوم شده است که بسیاری از جنبه های خاص تحول این زبانها به توضیحی مفصّلتر از اصطلاح «رابطة ابتداییِ شبه خویشاوندی » (اصطلاحی که نِمِت در ص 63 به کار برده ) نیاز دارد؛
جنبه هایی که به موقعیت جغرافیایی و تاریخی زیستگاه اصلی این زبانها و مهاجرتهای بعدی (مانند جابجاییهای کند

(26) یا سریع و اختلاط اقوام در یک جا، دو زبانه یا چند زبانه بودن ، مبادلة زبان ، عناصر لایه های اجتماعی و عوامل دیگر) بستگی دارد.

(27) مسلماً عوامل یاد شده ، در شرایط ایجاد مشابهتها و پراکندگی جغرافیایی آنها تأثیر عمیقی داشته است . این مشابهتها دامنة شواهد زبانی موجود را کاملاً تغییر داده است . این قراین تاریخی ، در مقایسه با زبانهای هندواروپایی ، کاملاً متفاوت و نیازمند رهیافتی خاص و منظم برای توضیح این واقعیات است .

(28) ج ) ویژگیهای ساختاری . زبانهای ترکی از نظر آوایی ، مصوتهای بسیار دارند و صامتهای آنها نسبتاً اندک است ، خوشه های همخوان نیز در آنها وجود ندارد. نظامهای آوایی زبانهای منفرد، با اندک موارد استثنایی ، همسانیهای فراوانی دارند.

(29) به علت نبودن تحقیقات میدانی در زمینة تطبیقی ، آرای بحث برانگیز بسیاری در بارة عناصر زِبَر زنجیری (تکیه و نواخت ) وجود دارد. عموماً بر آن اند که در بیشتر زبانهای ترکی ، تکیه روی هجای اول است (پوپه ، ص 180). نواخت موسیقایی مستقل از تکیه است و روی آخرین هجا قرار می گیرد (همانجا؛
(30) بازن ، ص 11) و از طرف دیگر، بسته به معنای پسوندهای خاص ، می تواند جابجا شود (همانجا؛
(31) گابن ، ص 10).

(32) قانون هماهنگی مصوتها ، که هماهنگی صامتها را نیز در پی دارد، یکی از ویژه ترین مشخصه های زبان ترکی است . این قاعدة صرفی (که از دیدگاه آوایی ، همگونی همه جانبه ای به همراه دارد) اساساً بر سه مختصة متقابل مصوتها (پسین و پیشین ؛
(33) گِرد و گسترده ؛
باز و بسته ) استوار است ، قواعد دقیق بعدی که توالی مصوتها را تعیین می کند، در ساختار کلمه بیان شده است . هماهنگی ، منحصر به تکواژهای پایه نیست ، بلکه تا تکواژهای وابسته (پسوندها) نیز بسط می یابد و گونه های آوایی بیشتری پدید می آورد.

(34) معروفترین نمونة هماهنگی مصوتها، هماهنگی کامی است ، به این معنی که در یک کلمه فقط مصوتهای پسین یا پیشین می توانند واقع شوند. این حالت در همة زبانهای ترکی وجود دارد. در گروه مصوتهای گِرد و گسترده ، الگوهای گوناگونی هست و با توجه به این موضوع ، دو گونة اصلی وجود دارد: الف ) هماهنگی لبی ، که در نتیجة آن ، مصوتهای بسته علاوه بر تقسیم به پسین در برابر پیشین ، به گِرد در برابر گسترده تقسیم می شوند؛
(35) ب ) کشش لبی ، که در نتیجة آن ، مصوتهای باز با مصوتهای گرد هماهنگ می شوند.

(36) به سبب ویژگیهای انحصاری این نظام آوایی ، ترکیب الگوهای آن ، مانند گونه های فرعی دیگر در هر زبانی ، خاص خود این زبانهاست . بنابراین ، در انواع زبانهای ترکی قدیم و جدید، میزان تحقق قاعدة هماهنگی مصوتها، بسته به گسترش آن زبانها، درجات متفاوتی دارد.

(37) در کاربرد تمام نمونه های هماهنگی مصوتها استثناهای فراوانی هست ؛
(38) بویژه در مورد وامواژه ها که اغلب به میزان معتنابهی می توانند استقلال آوایی خود را حفظ کنند.

(39) یکی از مختصات جالب توجه زبانهای ترکی ، ماهیت پیوندی آنهاست . این اصطلاح که غالباً بر آن خرده گرفته اند، اساساً بر تضاد با زبانهای صرفی تأکید می کند (مثلاً زبانهای هندواروپایی ). این ویژگی (پیوندی بودن ) به استفاده از تکواژهای وابسته (پسوندها) در حد اشتقاق لغت و عملکرد دستوری به روشی تقریباً اختصاصی دلالت دارد.

(40) حرف تعریفهای معیّن و جنس دستوری (مذکر و مؤنث و خنثی ) در زبانهای ترکی وجود ندارد. در مورد اعداد، شکل مفرد اسامی به کار می رود (معدود مفرد است ). حروف اضافه ( پیش از متمم ) به کار نمی روند. دستگاه نحوی زبان نسبتاً ساده است . پسوندهای صرفی در مفرد و جمع یکسان است ، چون جمع پسوند مستقلی دارد. مقولات دستوری (انواع کلمه ) در ترکی محدود است و اساساً می توان آنها را به اسم و فعل و حرف تقسیم کرد. هیچ نشانة دستوری برای تمایز میان اسم و صفت وجود ندارد. زبانهای ترکی از نظر مشتقهای فعلی بسیار غنی اند. اسم فعل و صفت فعلی و اسم مصدر یا حاصل مصدر در این زبانها، کارکرد مهمی در ساختار نحوی دارند.

(41) یک عامل اساسی در نحو، معرِّف (صفت ، مضافٌالیه ، بدل ) است که همیشه مقدّم بر کلمة مُعَرَّف (مثلاً یک اسم ) می آید و اسم در حالت اضافی (مِلکی ) پیش از اسمی که نشان دهندة مالکیت است (مضاف ) قرار می گیرد.

(42) با توجه به ساختار جمله ، موقعیت عناصر تشکیل دهندة آن (ترتیب کلمات ) تعیین کننده است . گاه ، اصل عمدة اَعمال دستوری ، همپایگی و تناسب است . عبارت پیرو که با حرف ربط یا ضمایر موصولی آغاز می شود، نشان دهندة نفوذ زبانهای بیگانه است .

(43) بیشتر این ویژگیهای اساسی ، که با عناصر فرعی دیگر تلفیق شده است ، بین زبانهای فینو ـ اوگری ( = فنلاندی ـ مجارستانی ) ، مغولی ، منچو ـ تونگوزی ، کره ای و ژاپنی مشترک است و به آنها مختصات مشترک چشمگیری می دهد که آنها را از سایر زبانهای اوراسیایی جدا می سازد.

د) زبانهای ترکی قدیم . این بخش از مقاله شامل این قسمتهاست :

1. نکات مقدماتی

2. پیش از تاریخ

3. پیدایش

4. شکل گیری تاریخی قلمروهای زبان

5. زبانهای نوشتاری و ادبی

مطالب مقدماتی

حوضة رودهای اورخون و تالاس و ینی سئی

حوضة رود تاریم و منطقة کانسو

منطقة کاشغر

منطقة خوارزم

منطقة مراکز فرهنگی دورة تیموری

اروپای شرقی و مناطق نفوذ آن

آسیای غربی (1)

آسیای غربی (2)

آسیای غربی (3)

پیدایش زبانهای مکتوب معاصر

6. الفباهایی که در طول تاریخ به کار رفته است

7. ویژگیهای تحولی تاریخی ساختار زبانهای ترکی

ارتباط با زبانهای دیگر

8. ارتباطات تکوینی زبانها

9. زمان بندی تاریخچة زبان

(44) 1. نکات مقدماتی . تاریخ زبانهای ترکی ، ویژگیهای گذشتة اقوام ترک را ــ خصوصاً نقش استثنایی آنان و ابعاد تغییرات منطقه ای و فرهنگی و همچنین گسستگی مردم و تلاش آنان را برای برقراری ثبات ــ روشن می کند.

(45) پراکندگی اقوام ترک و گسترش آنان و جنبشهای داخلی شان ، در کنار نبردهای گاه و بیگاه آنان با ملل متمدن غیربیابانگرد آن زمان ، تدریجی و طولانی بوده است . باتوجه به تشکیل این زبانها، این روند، پیامدهای عمیقی داشته است ؛
(46) از جهتی آنان را به سوی تحولات دائمی (گسترش یا کاهش ) قلمرو زبانی سوق داده است ، و از طرف دیگر باعث پراکنده شدن جمعیت در برخی نواحی معیّن گردیده است . این فرآیند، آشکارا محدوده ها را دگرگون کرده و دائماً در تحولات زبانهای منفرد و تقسیمات گویشی آنها و ارتباطشان با زبانهای دیگر نفوذ داشته است .

فتوحات اقوام ترک غالباً سبب شده است که زبان آنان به قوم مغلوب (مثلاً ایرانیان در آسیای مرکزی ) یا حتی به فرمانروایان جدید (طبقات حاکم مغول در غرب ) تحمیل شود. در هر دو صورت ، این مختصه گاه کند و گاه تند در جهت فرآیند همگونی عمل کرده است . ترکها بندرت ناچار می شدند که زبان اکثریت مردم (بلغار، مملوک ، قپچاق و جز آنها) را بپذیرند. وانگهی زندگی در کنار اقوام دیگر، آنان را به نوعی هم زیستی

(47) فرهنگی ـ زبانی سوق داد تا اینکه سرانجام خود را دو یا چند زبانه (مثل ترکی / ایرانی ، ارمنی ، یونانی ، روسی و غیره ) نشان می دادند. این معیار زبانی اساس تأثیر دو جانبة زبانی را پی ریزی می کرد.

(48) منابع موجود از دوران اولیة تاریخی ترکها (گزارشهای مختصری از دورة روم شرقی ، چینیان ، عربها و غیره ) و شواهدی که آثار و نشانه های زبان شناختی در زبانهای معاصر عرضه می کنند، دوره ای تاریخی و طولانی را در محدودة جغرافیایی وسیعی در بر می گیرد. ماهیت این شواهد، گویای تنوع بی نظیری است که منطقه به منطقه و دوره به دوره تغییر می کند و در تحلیل آنها دیدگاههای روش شناختی متفاوت لازم به نظر می رسد. در مجموع ، شبکة عظیم شواهد زبانی در بسیاری عرصه ها ناقص است ، حتی در مورد اقوامی مثل خَزَرها * ، پِچِنْگها * و جز آنها که تاریخ مستندی دارند، اسناد منسجم زبان شناختی در اختیار نیست ؛
(49) بنابراین ، فقط مدارک غیرمستقیم ما را به این باور می رساند که همة این زبانها جزو خانوادة زبانهای ترکی اند.

(50) علاوه بر این ، موارد مشخصی هست که در آنها هیچ نشانه ای از ارتباط شواهد زبانی با گویشوران فرضی آن زبان وجود ندارد، چنانکه قَرلُقها (خَلُخها) چنین وضعی دارند.

2. پیش از تاریخ

(51) شواهد تطبیقی . مطالعة تطبیقی زبانهای ترکی ، مغولی ، منچو ـ تونگوزی شواهد گوناگونی در بارة دوران ماقبل تاریخ آنها به دست می دهد. وجود وامواژه های مشترک در دورة اولیه ، تماس نزدیک این گروهها را با یکدیگر و ارتباط داشتن آنها را ثابت می کند. اطلاعات زبان شناختی به تعیین مناطق اصلی سکونت اقوام ترک و مهاجرتهای بعدی آنان کمک می کند.

(52) از میان تطابقهای زبانی پذیرفته شده ، که تعابیر گوناگونی از آنها شده است ، دو نوع برای زبانهای آلتایی پیش از تاریخ اهمیت خاصی دارند؛
(53) اولی  آغازی ترکی آغازی مغولی آغازی منچو ـ تونگوزی است که امکان بازسازی ) را فراهم می کند (اخیراً محققان آغازی ترکی را جزئی از گویش باستانی که بتازگی کشف شده ، دانسته اند رجوع کنید بهدورفر، 1981، ص 93 به بعد). در عین حال ، پیوندهای احتمالی این تطابق با زبانهای اورالی ، بر اهمیت تاریخی آن تأکید می کند ( رجوع کنید بهپوپه ، ص 151ـ152).

(54) دومین تطابق که اساسیترین منشأ اختلاف میان موافقان و مخالفان نظریة آلتایی است ، رتاسیزم ( غلبة  بر اصوات مشابه ، مثلاً  را  تلفظ کردن ) و لامداسیزم ( غلبة  بر اصوات مشابه ) است .

(55) ت . تکین ، از هواداران نظریة پیوند تکوینی میان زبانهای آلتایی ، این تطابق را رکن اصلی نظریة آلتایی خوانده و توضیح داده که انطباق  و § ترکی مشترک با  و  در زبان چوواش به اثبات رسیده است ، مثلاً توقوز (نُه ) ترکی مشترک : تاخار / تاخّار در چوواش ؛
(56) تاش (سنگ ) ترکی مشترک : چُول در چوواش (1986، ص 141 به بعد). این تطابقِ صداها، رتاسیزم و لامداسیزم خوانده شد و هنوز هم با همین عنوان شناخته می شود، زیرا باور عمومی بر این بود که  و  چوواش بترتیب از  و § ترکی نشئت گرفته است . بعدها، وقتی کشف شد که  و § ترکی ، در زبانهای مغولی و منچو ـ تونگوزی هم ، با  و  نشان داده شده اند، رامشتت ، بانی زبان شناسی تطبیقی آلتایی ، نظریة کاملاً متضادی در بارة تقدم این آواها مطرح کرد. به گفتة او،  و  چوواش و مغولی قدیمتر از  و § ترکی است و § شکل تحول یافتة  و  است . در تأیید این نظریه که شاید بهتر باشد آن را زتاسیزم ( غلبة  بر اصوات مشابه ) و سیگماتیزم ( غلبة  بر اصوات مشابه ) بنامیم (نیز رجوع کنید به تکین ، 1969، ص 51)، مخالفان نظریة آلتایی ، واژه هایی را (که بازتاب دهندة این پدیده اند) وامواژه هایی که نتیجة ارتباطات بسیار کهن احتمالی بین زبانهای اولیه است ، در نظر می گیرند.

(57) بحثهای بی پایان در بارة این موضوع ، باعث شده است که فقط در یک نکته توافق عمومی حاصل شود: هر دو گروه متفق اند که در بازسازی آوایی ، منشأ آوایی که در اصل چنین فرض می شد: ف  * یا § * <  /  ؛
ف  * یا § * < /  § است ( رجوع کنید بهرامشتت ، ص 26 به بعد؛
پوپه ، 1926، ص 107 به بعد)، بترتیب باید ª به جای ' و ª به جای ' باشد. مرز همگوییهای ( = معیار تشخیص زبانها و لهجه ها ) این توافق ، زبانهای ترکی قدیم و جدید را به دو گروه تقسیم می کند. این تقسیم بندی که در یکی از مراحل اولیة تحقیق به اثبات رسیده ، به محققان فرصتی داده است تا واقعة مهمی را در تاریخ مردم ترک ردیابی کنند و بکوشند تا آن را با وقایع مشخص تاریخی پیوند دهند.

نخستین نشانه های زبانی . آثار تاریخی چینی به اقوام چادرنشین ــ که همواره تهدیدی برای بخشهای شمالی قلمرو چین بوده اند ــ توجه خاصی نشان داده است . با وجود این ، شواهد زبانی این منابع بسیار اندک است و به این ترتیب شناخت زبانهای این اقوام بدشواری انجام می شود. پژوهشی در بارة یک دوبیتی هیونگ ـ نو (قرن چهارم میلادی ) و چند واژة توپا یا تاپقاج (قرن چهارم ـ پنجم میلادی ) که هر دو به خط چینی به نگارش در آمده اند مشکلات خاصی در بازسازی آوایی به وجود آورده است ، زیرا آنها نشانه هایی از زبانهای ترکی محسوب می شوند (بازن ، 1948، ص 208 به بعد؛
همو، 1950، ص 228 به بعد). مخالفتهایی که با این تفاسیر شده ، ثابت می کند که تحقیق موجود در بارة این موضوع کافی نبوده است (گابن ، 1949، ص 244 به بعد؛
دورفر، 1963، ج 1، ص 96؛
همو، 1973، ج 17، ص 4).

دیدگاههای دیگر راجع به مسئلة پیوندهای زبانی ، مانند دیدگاه پلیو ، با در نظر گرفتن حکومتهای چادرنشین سین ـ پی (قرن چهارم میلادی ) و ژوان ـ ژوان (قرنهای پنجم ـ ششم میلادی )، در حد نظریه باقی مانده است (بارتولد، ص 19).

چادرنشینان آسیایی که از دورانهای اولیه به سوی مغرب کوچ کرده بودند و سرانجام در ناحیه ای در شمال قفقاز و دریای سیاه و در پانونیا مستقر شدند، با تمدنهای گوناگون همسایه (روم شرقی ، حکومتهای روم و فرانکها) ارتباط نزدیک داشتند. هنوز منابع مربوط به این اقوام ، در پژوهش زبانی ، صرفاً حاوی برخی اطلاعات گسیخته است . توضیح در بارة این موضوعات (نامها، عناوین و تک کلمه ها ) مشکلات بسیاری پیش می آورد و به نظر می رسد که عموماً اسامی و عناوین را در حد مدارک قطعی برای تعیین هویت زبانی نمی پذیرند.

باتوجه به اطلاعات زبان شناختی موجود از قوم چادرنشین هون که در قرن چهارم ـ پنجم میلادی ساکن پانونیا بودند، در بارة این مسئله تفاسیر و آرای بسیار متفاوتی ارائه شده است . محققانی مثل نمت (1991، ص 179ـ187) و پریتساک (1954، ص 124 به بعد) اطلاعات موجودِ زبان هونها را دلیلی بر خاستگاه ترکی این قوم می دانند. از طرف دیگر، دورفر با بحث در بارة اینکه اطلاعات موجود ناکافی و مبهم است ، نظریات پیشین را قاطعانه رد می کند (1973، ص 1 به بعد).

در بارة آوارها، قوم دیگر چادرنشین که آنها نیز در پانونیا سکونت داشتند (از قرن پنجم تا هشتم میلادی )، با توجه به اطلاعات زبان شناختی ، بررسیهای وسیعی انجام گرفته است . نمت عقیده دارد که در زبانِ آوارها وجود نشانه های زبانی ترکی را می توان ثابت کرد. یکی از بررسیهای اخیر، کتیبه ای با خط رونی شکل مکشوفه در مجارستان متعلق به حدود قرن دوم / هشتم را به آوارها منسوب می کند (هارماتا ، 1988). اگر این کشف بعدها اعتبار بیشتری بیابد، ممکن است پیشرفت مهمی در تعیین هویت زبانی اقوام چادرنشین این دورة تاریخی در این ناحیه باشد.

بررسی پیوندهای زبانیِ حکومتهای چادرنشین که چند قومی و چند زبانی بوده اند و کوشش برای تبیین آثار زبان تأیید شده ــ که احتمالاً دلالت بر زبان طایفة حاکم دارد ــ در بارة یک نکته به توافق عمومی رسیده است ؛
اگرچه هیچ مدرک صریحی برای اثبات وجود زبانهای ترکی در مناطق مذکور وجود ندارد، می توان به یقین گفت که در مهاجرتهای اقوام چادرنشین در مقیاس وسیع ، در منطقه ای بزرگتر بین آسیای میانه و اروپای مرکزی وجود عناصر ترکی قطعی است (منگس ، ص 16 به بعد).

3. پیدایش . بنا بر شواهد تاریخی اقوام ترک نخستین بار در قرن ششم میلادی ظهور یافتند. این اقوام در دو منطقة جغرافیایی آسیای میانه (منطقة رودخانة اورخون * ) و اروپای شرقی (منطقة پونتیک ) سکونت داشتند.

در اواسط قرن ششم میلادی ، دولت بزرگ چادرنشینی در آسیای میانه ظهور کرد. طایفة حاکم ، «تُرک » نام داشت و این نام بعدها به قلمرو بزرگی اطلاق شد که بسرعت گسترش یافت . از فرمانروایان این قوم اولین متون منسجم (کتیبه های سنگ مزار به گویشی از ترکی کهن ) به جا مانده است که ویژگیهای این زبان (ـ § ـ  ) را می نمایاند.

در اروپای شرقی ، ترکها در مثلث جغرافیایی گسترده تری (نواحی پونتیک ، ولگا، بالکان ) مستقر شدند که بلغارها نمونه ای از آنان اند. بلغارها یکی از اقوام اوغوری اند که به یقین از قرن پنجم تا هفتم میلادی در منطقة پونتیک به سر می بردند و بعدها به دلیل تفکیک تاریخی در قرن اول / هفتم ، به شمال شرق بالکان نزدیک رودخانة دانوب (پس از پایان قرن اول / هفتم ) و در تاریخی نامعلوم به ولگا کوچ کردند (موراوچیک ، ج 1، ص 66ـ67). زبان بلغارهای شمال شرق بالکان ، بلغاری دانوب نامیده می شود. شواهد بر جا مانده از این زبان ، شامل کلمات و القاب و اسامی و وامواژه ها در زبان اسلاونیک ، یعنی شکل قدیمی زبان بلغاری امروز (اسلاوی )، است . اقوامی که در نزدیکی بلغارها می زیستند، تحت نفوذ زبان آنان بودند و در نتیجه ترکی بسرعت اصالت خود را از دست داد. یکی از مهمترین مدارک زبان شناختی در بارة این زبان ، > فهرست شاهزادگان بلغاری < است . زبان بلغارهای ولگا در کتیبه های سنگ مزار که به خط عربی نوشته شده (قرن هشتم ـ نهم / چهاردهم ـ پانزدهم ) باقی مانده است . این متون کوتاه اما منسجم ، از مهمترین آثار تاریخی زبان شناختی در بررسی گذشتة این زبان محسوب می شوند.

وامواژه های ترکی در زبان مجارها (که نزدیک اوغوریها می زیستند و در قرن ششم و نهم میلادی تدریجاً مهاجرت کردند) نشان دهندة پیوند منظم با دو گروه نخستین از مدارک زبان شناختی است .

به رغم این نکته که همة این آثار در مناطقی بسیار دور از یکدیگر به دست آمده اند و خصوصیات متفاوتی دارند و نمایندة دوره های مختلف تاریخی اند، از نظر وجه مشخصة اصلی زبان

در مقابل ، مشترک اند. این اصل ، وحدت زبانی گروههای گوناگون بلغار را نشان می دهد. زبان مردة بلغارهای ولگا حلقة اتصال گویشهای قدیم گونة   - و زبان چوواش ، تنها زبان ترکی معاصرِ دارای این شکل آوایی است .

قدیمترین شواهد بدون ابهامی که به تاریخچة زبانهای ترکی اشاره دارد، از دیدگاه آوایی حاکی از دو گونة متمایز زبان است که در دو ناحیة دور افتاده از قارة اوراسیا وجود داشته است . تقسیم زبان ترکی به دو گروه ، دلیل آشکاری برای مهاجرت اولیة قبایل صاحب گویش غرب است . گفتنی است که در همان زمان (یعنی در دوره ای بسیار قدیمی ) وجود گونة زبانی در شرق و، برعکس ، گونة جانشین در غرب هنوز ثابت نشده است . شاید اگر اطلاعات بیشتری از این دورة بسیار دور تاریخی به دست بیاید و منابع بسیار اندک فعلی تکمیل شود، این مسئله روشن گردد.

در بارة ارتباط تقسیم بندی اولیة زبان ترکی با مهاجرت اقوام چادرنشینی که از طریق منابع تاریخی شناخته شده اند، تلاش فراوانی شده است . این دیدگاه عمومی که ظهور گونة  - را در اروپای شرقی با مهاجرت تاریخی به آنجا و حضور قوم هون در همان منطقه وابسته می داند، فاقد شواهد مستدل و قانع کننده است و به همین دلیل تاکنون فقط در حد فرضیه باقی مانده است . با همة اینها شکی نیست که مهاجرت هونها از شرق به غرب و مهاجرت اقوام مهم چادرنشین دیگر، تحول مهمی در پراکندگی جغرافیایی زبانها در آن منطقه داشته است .

در این گفتار ما به این واقعیت توجه داریم که گونة زبانی ( رجوع کنید به نمت ، 1942ـ1947، ص 57 به بعد؛
منگس ، ص 55 به بعد؛
نیز رجوع کنید به اردل ، ص 162) ممکن است رابطة مهمی با منطقة سیبری داشته باشد، اگرچه آنجا عرصة اصلی مهاجرت هونها نبوده است ( رجوع کنید به پریتساک ، > فهرست شاهزادگان بلغاری < ؛
لیگتی ، ص 15ـ42؛
اردل ، همانجا).

4. شکل گیری تاریخی قلمروهای زبان . زبانهای ترکی معاصر در سطح وسیعی از قارة اوراسیا گسترش یافته اند. بخش عظیمی از اوراسیا ــ که از شمال چین تا منطقة بالکان و از شمال شرقی سیبری تا خاورمیانة عربی امتداد دارد ــ اکثر زبانهای بزرگتر (اویغوری ، ازبکی ، قرقیزی ، قزاقی ، ترکمنی ، ترکی آذری و ترکی ترکیه )، یعنی تقریباً یک مجموعة منسجم زبانی را دربرمی گیرد، در صورتی که زبانهای دیگری که عدة بسیاری به آنها سخن می گویند (تاتاری و باشقیری و چوواش ) و زبانهای فرعی (یاکوت ، آلتایی ، خاکاس / خکاس / حاکاس ، تووینی ، کوموک / قوموق ، نوگای / نوغای ، قرائیم و قره چای ـ بالکار ) تا حدی نسبت به هستة قلمرو زبانی ، موقعیتی حاشیه ای و حتی مهجور دارند.

این شکل تاریخیِ گسترش جغرافیایی زبانهای ترکی مستند به اسنادی است که در منابع قرن ششم میلادی وجود دارد، ولی نبود منابع کافی مانع از این است که پیشینة زبانی دقیق مهاجرتهای پیش از این دوره شناخته شود. توسعه و تثبیت کنونی قلمرو عظیم زبان ترکی ، حاصل مهاجرتها و فتوحات قرنهای ششم تا دوازدهم میلادی است ، ازینرو فهرستهای بازمانده از منابع قرنهای ششم ـ هفتم / یازدهم ـ دوازدهم که نشان دهندة گستردگی زبانهای ترکی است ، اساساً با موقعیت فعلی تطبیق می کند. گروههای عمدة زبانی ، همان مناطق جغرافیایی را در اختیار دارند؛
گروه اویغور در جنوب شرقی ، گروه غُز/اُغُز در جنوب غربی و گروه قپچاق در شمال غربی قلمرو زبانهای ترکی اند. این نوع توزیع جغرافیایی در اوج حملة مغول (قرن هفتم / سیزدهم ) همچنان باقی ماند. حملة مغول از طرفی موجب مهاجرتهای مهمی بخصوص در ناحیة قپچاق شد و از طرف دیگر تحکیم ارتباط زبانی موجود در اوراسیای مرکزی را فراهم آورد ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ اول ، ج 8، ص 912؛
هالاسی ـ کون ، ص 140؛
بروکلمان ، ص 5؛
کلاوسن ، ص 31ـ 33، 47).

مهاجرتهای دیرین یا نسبتاً اخیر بعضی اقوام ترک (چوواش ، اویغورهای زرد، سالارها و یاکوتها) یا توسعة زبانهای دیگر (روسی در اروپای شرقی ، سیبری و آسیای مرکزی ) درنتیجة نقل و انتقالهای قومی ـ سیاسی در اوراسیای مرکزی موجب شد که این مناطق از نظر جغرافیایی در حاشیه و از نظر زبانی نامنسجم و پراکنده باشند.

بعد از قرن هشتم / چهاردهم ، در ناحیة مرکزی فقط تعدادی از مهاجرتها در شکل گیری حوزه های زبان مؤثر بود (مثلاً حرکت ترکمنها به سوی مشرق ، مهاجرت قپچاق ـ ازبکها به طرف آسیای مرکزی ، ساکن شدن دوبارة قرقیزها و اقوام تَرَنچی * ، مهاجرت تروهمنها یعنی ترکمنها به شمال ، گسترش مستعمرات عثمانی در غرب و جنوب ، مهاجرت گاگاوز ها به سوی شمال و غیره ).

برخی تحولات تاریخی قرن چهاردهم / بیستم (تبادل جمعیت ، اخراج از کشور و غیره ) در بعضی حوزه های زبان ، منجر به پراکندگی مجدد ترک زبانها شده است (ترکیه ، یونان ، کریمه ، قفقاز و قبرس ). مهاجرت انبوه کارگران ترک به اروپای غربی در دهه های اخیر حوزة نفوذ این زبان را بسط داده است .

امروزه در چین ، مغولستان ، کشورهای مشترک المنافع (مستقل یا خودمختار)، ایران ، افغانستان ، عراق ، اردن ، بعضی کشورهای حوزة بالکان ، قبرس و برخی کشورهای اروپایی (بخصوص آلمان ) افراد بسیاری به ترکی سخن می گویند.

5. زبانهای نوشتاری و ادبی

مطالب مقدماتی . پیدایش زبانهای نوشتاری و ادبی ترکی به حوزه های گوناگون جغرافیایی ـ فرهنگی و به دورانهایی بستگی دارد که از نظر دورنمای زمانی روند پراکندگی اقوام ترک را از آسیای میانه به سمت مغرب بوضوح نشان می دهد. مراکز فرهنگی نواحی مختلف که در بعضی دوره ها هم زمان حضور و فعالیت داشتند، گاه با یکدیگر رابطة متقابل داشتند و فراسوی مرزهای سیاسی و زمینه های گویشی خود، در معرض تأثیرات قرار داشتند. این نکته در ساختار زبانهایی که به کار می رفت آشکار است . به طور کلی ، خصلتِ «بازِ» این زبانهای ادبی قابل مشاهده است ؛
دلیل آن این است که در همان زمان ، عوامل گویشی گوناگون به موازات یکدیگر بر هم اثر داشته و موجب توسعة زبان بوده اند.

ساختار نظامهای نوشتاری که در این قرنها معمول بود به یقین این گرایش را، حتی در الفباهای عربی و اویغوری که از آنها فراوان استفاده می شد، تقویت می کرد. به عبارت دیگر، دقیق نبودن این الفباها، مدلولهایی آوایی به دست می دهند که موجب تغییرپذیری درکِ گویشیِ زبانهای ادبی می شوند. این نکته باعث شده است تا آن دسته از آثار نوشتاری که از حوزه های گویشی دیگر نشئت گرفته اند، بهتر تشخیص داده شوند و در نهایت موجب آشنایی متقابل زبانها و گسترش آنها در ورای مرزهای گویشی متعارف شوند. در نتیجة آمیزش زبانها، این شرایط منحصر به فرد تاریخی سبب ایجاد رابطة متقابل و محکمی بین این زبانها شده است و عجیب نیست که در زبان ادبی معیّنی غالباً نوعی تداخل گویشی پیش آید.

پیدایش و توسعة زبانهای ادبی گوناگون با مذهب جامعه پیوندی نزدیک داشت و این زمینة فرهنگی ـ تاریخی بر شکل گیری زبان تأثیر فراوانی گذاشت . پذیرفتن مذهب خاص نیز باعث پذیرش وامواژه ها می گردید و در نظامهای نوشتاری نیز گزینه های جدیدی عرضه می شد. زبانهای ادبی که بعد از قرن دوم / هشتم در مناطق وسیعی از اوراسیا به وجود آمد، با نیازهای اقوامی که قرنها این زبانها را به کار برده بودند، مطابقت داشت . ما در قلمرو زبانهای ترکی شاهد توسعة معیارهای ادبی ـ زبانی هستیم که این معیارها تا قرنهای سیزدهم و چهاردهم / نوزدهم و بیستم نیز ادامه داشت ، بدین قرار: در جنوب شرقی ، اویغوری ـ قره خانی ـ چَغَتایی / جغتایی ؛
در شمال غربی ، قپچاقی ؛
در جنوب شرقی ، اُغزی . با وجود تغییرات جغرافیایی مراکز سیاسی ـ فرهنگی در جنوب شرقی (آسیای میانه و مرکزی )، زبانهای ادبی پدید آمده ، تداوم زمانی را نشان می دهند که شاهدی بر ارتباط زبانی تنگاتنگ آنها، بخصوص در ساختار زبان ، است . در شمال شرقی و مناطق وابسته به آن درنتیجة وقایع تاریخی ، با توجه به منابع موجود، روند مشترکی در توسعه دیده نمی شود. زبان ادبی جنوب غربی در پیوند با مهمترین قدرت سیاسی تاریخ ملل ترک (حکومت عثمانی ) میانه روی و تداوم را بیان می کند. در ناحیة قفقاز ـ خزر (در حاشیة قلمرو عثمانی و ضمیمه شده در دیگر واحدهای سیاسی ) بین زبانهای ادبی از نظر سطح ، جدایی افتاده است . حجم انبوه آثار زبانی ، کتیبه ها و نسخه های خطی و اسناد زبانهای ترکی ، که از مناطق و دوره های تاریخی گوناگون به دست آمده اند، مشکلات خاصی دارند. بسیاری از متون فاقد تاریخ اند یا در نسخه های دوره های بعد ضبط شده اند، این امر تعیین سیر زمانی اجزای سازندة تاریخ زبانشان را مشکل کرده است .

زبانهای ترکی در طول تاریخ با شیوه های مختلف نگارش پیوند خورده اند. نخستین الفبای ترکی ، خط رونی (با ریشة آرامی ، سامی ) خصوصیت نیمه هجایی داشت . آثار به جا ماندة تاریخی حاکی از آن است که مناطق تحت نفوذ ترکها از آسیای میانه تا شرق اروپا گسترش داشته و احتمالاً زبانهای غیرترکی را نیز شامل می شده است . الفبای سغدی ، استرانجلو ، مانوی ، براهمی ، تبتی و سُریانی منحصر به آسیای میانه بوده و خط اویغوری که ریشه در تندنویسی در سغد داشته و عمدتاً در آسیای میانه به کار می رفته ، اما در آسیای مرکزی نیز شناخته شده بوده است . اسناد مختصری که به خط اویغوری در آسیای غربی (آناطولی ) پیدا شده نشان می دهد که این خط کاربرد وسیعی نداشته است . از قرن اول / هفتم در تمام مناطق اصلی ترک زبان ، خط عربی به کار می رفت (اولین مدارک تأییدکننده متعلق به قرن پنجم / یازدهم است ). بعلاوه ، الفبای یونانی و ارمنی در حوزة غربی زبانهای ترکی کاربرد داشت . متونی نیز به نوشتة بیگانگان و اغلب به منظور تبلیغ مذهبی و به الفباهای لاتینی و سیریلی و گرجی (قرن هشتم تا سیزدهم / چهاردهم تا نوزدهم ) در همان نواحی پیدا شده است . همة این نظامهای نوشتاری ، برای ارزشیابی زبانی ، به شیوه های معیّنی نیاز دارند. در دهة 1300ش /1920 بر اساس سیاست نظارت دولت بر زبان ، الفبای لاتینی و سیریلی ، الفبای حاکم بر زبانهای ترکی شد و خط عربی کنار رفت . تحولات عظیم سیاسی جهان ترک در دهة 1370 ش /1990، از نخستین اقدامات برای اصلاح ساختار موجود خبر داده است (محتوای آن هنوز نامعلوم است ).

اقوام ترک ، که در اصل شَمَنی مذهب و پیرو آیین تَنْری * بودند، بعدها به آیینهای مانوی ، بودایی ، تائویی ، دین یهود، اسلام و مسیحیت گرویدند. زمینة مذهبی ـ فرهنگی هر دسته از متون مکتوب این اقوام ، نیازمند تشخیص چارچوب و شیوة خاص تحقیق زبان شناختی آن گروه است .


منابع :
(58) متأسفانه ، در بارة آثار انبوه بازمانده از زبانهای ترکی ، تحقیقات کلی انجام نشده است ، اما تحقیقات موجود نظر اجمالی مناسبی به این منابع داشته اند. از آنجا که از دیدگاه جغرافیایی ، تاریخی یا زبان شناختی به این منابع پرداخته شده است ، غالباً مباحث تداخل داشته ، اما بااینهمه ، این تحقیقات در کل برای ارزشیابی آثار بازمانده مفید است .

بهترین تحقیق جامع در بارة همة آنچه از زبان ترکی تا امروز بازمانده ، در دو





(59) حوضة رودهای اورخون و تالاس و ینی سئی . کتیبه های بازمانده از این نواحی ، که به سده های اول تا چهارم / هفتم ـ دهم تعلق دارند، با پیشینه های جغرافیایی ـ سیاسی گوناگون ، کهنترین اسناد زبان ترکی اند. بعضی از آنها، بویژه کتیبه های طولانی و منسجم اورخون ، امکان تجزیه و تحلیل در جزئیات ساختاری این زبان را فراهم می کنند. این متون اغلب به خطی مشهور به «رونی » نوشته شده اند (بعضی از پژوهشگران اصطلاح «رونی شکل » را ترجیح می دهند) و اگرچه مجموعاً ساختار هماهنگی دارند، میان آنها تفاوتهای جزئی وجود دارد. تاکنون کوششهای فراوانی برای توضیح و تبیین عوامل شکل گیری و تکوین این زبان انجام شده اند.



حوضة رودتاریم (تورفان )و منطقة کانسو (دون هوانگ ). اویغورها در اثر فشار قرقیزها، محل سکونت نخستین خود را در شمال ترک گفتند (قرن سوم / نهم ) و به شمال چین (استان فعلی کانسو) و حوضة تاریم نقل مکان کردند و در هر دو منطقه بخشهای خودمختار سیاسی به وجود آوردند و با تلفیق مذاهب گوناگون ، فرهنگ خود را خلق کردند. نسخه های خطی فراوان و نوشته هایی روی چوب ، غالباً متون مذهبی ، باقی مانده که برای بررسی زبان کهن ترکی پشتوانة محکمی است . حملة مغول ، به شکوفایی فرهنگ اویغوری پایان داد، اما زبان ادبی کمابیش تا حدود قرن دوازدهم / هجدهم به کار می رفت . زبان متون اویغوری درواقع تداوم منطقی زبان پیشین ، که در کتیبه ها به کار می رفت ، محسوب می شود. با وجود وحدت نسبی و ساختار ثابت این زبان ، برخی موارد نشان می دهد که در طی قرون ، بعضی مختصات آن نیز دستخوش تغییر تدریجی و پی درپی شده است .

پژوهشگران مدتهاست براین عقیده اند که در میان آثار به جا مانده از این زبان ، متون مانوی قدیمترین بخش آن است و اسناد حقوقی قضایی و متنهای روی چوب (گاه با مضامین بودایی ) جدیدتر و متعلق به دورة مغولهاست . تحقیقات اخیر ــ که مجموعه ای از مشخصات زبان شناختی درونی و بیرونی را تلفیق کرده است ــ ترتیب زمانی دقیقی از این بازمانده ها ارائه می دهد.

منطقة کاشغر. پادشاهی ایلْک خانیان * (در ادبیات ترک شناسی : قراخانیان ، قرنهای سوم تا ششم ) را طوایفی بنیان گذاشتند که سابقاً در قلمرو ترکان غربی می زیستند و بعدها به کاشغر کوچ کردند. با گرایش این سلسله به اسلام (قرن چهارم ) شرایط جدیدی برای تحول بعدی زبانهای ترکی فراهم شد. زبان ادبی که در قرن بعد به وجود آمد، دنباله رو سنّت زبان اویغوری بود، اما شرایط مذهبی ـ فرهنگی جدیدی را تجربه کرد. اولین آثار ادبی ( قوتاد غوبیلیگ * ( اثر یوسف خاص حاجب ) و دیوان لغات الترک * اثر ( محمود ) کاشغری ) به خط عربی نوشته شده بود. دیوان لغات الترک شامل مجموعة لغات گسترده ای است و متونی (مَثَل و نمونة شعر محلی ) را نیز در بر می گیرد که شرح مبسوطی از زبانهای ترکی قرن پنجم ارائه می دهند. به همین دلیل ، این کتاب منبع پرارزشی برای تحقیقات زبان شناسی است . عَتَبة الحقایق (اثر احمد یوکنکی ، قرن پنجم یا ششم ) اثری آموزنده به همین زبان ادبی است که کاشغری یا خاکانی خوانده می شود. ساختار آن نشان دهندة ارتباط منظم و پیوسته اش با زبان ادبی ترکی سابق است که در آسیای میانه به وجود آمد و روند تحول زبانی را آشکار می سازد (پوپه ، ص 67؛
دورفر، > تلاش < ، ص 219 به بعد).

منطقة خوارزم . خوارزم به مثابه مرکز تلاقی گروههای گوناگون ترک (اویغور، غز، قپچاق ) در طول تاریخ ، منطقه ای بسیار حساس و حیاتی در تاریخ ملل ترک بوده است . زبان ادبی برخاسته از این ناحیه (قرن هشتم / چهاردهم ) آمیختگی این زبانها را باهم و تأثیر آنها را بر یکدیگر منعکس می کند. زبان ادبی خوارزم ، که در دشت قپچاق در سرزمینهای اردوی زرّین نیز به کار می رفت ، با در نظر گرفتن ساختار آن ، تداوم آشکار زبان ادبی دورة پیشین آن منطقه بود.

منطقة مراکز فرهنگی دورة تیموری . زبان چغتایی * در قلمرو تیموری ظهور کرد و در مراکز فرهنگی آن (بخارا و سمرقند) بارور شد. این زبان که به مرتبة والایی از توسعه رسید، زبان ادبی آسیای مرکزی مسلمان بود که در طول قرنها در منطقة جغرافیایی وسیعی ، از آسیای میانه تا ناحیة ولگا و کریمه ، به کار می رفت . این زبان پیچیدة ادبی ، نیاز اقوام قپچاق و غز را نیز برآورده می کرد. امیرعلیشیر نوائی * ، برجسته ترین چهرة ادبیات چغتایی (اگر او را بنیانگذار این زبان ندانیم )، در قانونمند ساختن و تقویت اجزای ترکی آن نقش مهمی داشت ، اگرچه این زبان تاحدی از دیگر زبانهای ادبی ترکی تأثیر پذیرفته است .

اکمان ( استودیا آلتائیکا . > یادبودنامه برای نیکولائوس پوپه < ، ص 51 به بعد) که بر پیوند منسجم این زبان با زبانهای پیشین تأکید داشت ، مراحل تاریخی آن را اینگونه تقسیم کرده است : 1) مرحلة پیش از کلاسیک (از آغاز قرن نهم تا تألیف نخستین دیوان نوائی در 869)؛
2) دورة کلاسیک (869 ـ1009) که نمایندگان آن حسین بایقرا، نوائی ، بابُر، بایرام خان و برخی دیگرند؛
3) دورة پس از کلاسیک (1009ـ1339/1600ـ1921)، که مشخصة این دوره تقلید دقیق از نوائی و از سوی دیگر، نفوذ عناصر ازبکی در زبان است .

اروپای شرقی و مناطق نفوذ آن . نخستین آثار تاریخی متعلق به زبان این ناحیه ، در کودکس کومانیکوس در فاصلة قرنهای هشتم و نهم / چهاردهم و پانزدهم به دست آمده که چکیده ای از نمونه های آن زبان است (بعضی از آنها ترجمة متون مذهبی است )، همراه با مثالهای دستوری و واژه نامه هایی که برای مبلّغان مذهبی تألیف شده است . در حاشیة متون ، این زبان کومانیکوم یا کومانیکه خوانده شده ، اما در خود متن عنوان «تاتارچه » (تاتاری ) و «تاتار تیل » (زبان تاتاری ) ذکر شده است . این اصطلاحات گویشهای ناحیة قپچاق را معرفی می کنند ( رجوع کنید بهدشت قپچاق * ؛
قومان * ). متون کریمه ، به رغم نفوذ عثمانی ، تأثیر قپچاق را نیز نشان می دهد و چگونگی تشکیل زبان مختلطی را که مشخصة جمعیت محلی است بیان می کند. منابع آن غالباً اسناد رسمی خاناتِ جانشینِ اردوی زرّین است . این حلقة ارتباط ، پیدایش زبان ادبی تاتار را نیز بیان می کند.

ارمنیان جنوب غربی اوکراین (که اصل و نسب آنان به مردم کریمه می رسد) در خلال فعالیتهای تجاری ، با ترکهای قپچاق ارتباط دائمی داشتند؛
در نتیجه ، این زبان ویژه را به عنوان زبان اداری و مذهبی خود پذیرفتند. مدارک فراوانی (اسناد رسمی ، راهنمای زبان ، متون مذهبی و غیره ) از قرن دهم یازدهم / شانزدهم ـ هفدهم به جا مانده است که این موضوع را اثبات می کند و گویش خاصی از زبانهای قپچاقی را نشان می دهد.

از قرن هفتم تا دهم / سیزدهم ـ شانزدهم ، در مصر و شام که ممالیک * بر آن فرمان می راندند، شاهد ظهور زبانی ادبی هستیم که از نظر ساختار، شبیه زبان ادبی خوارزم است و اصل اغزی ـ قپچاقی طبقة حاکم را نشان می دهد. این حکّام (مملوکان )، در واقع ، بردگانی بودند که سلاطین ایوبی و امیران پونتیک و شمال دریای خزر آنها را خریده بودند. مدارک زبانی این دوره به دو گروه تقسیم می شود: الف ) مملوکی ـ قپچاقیِ اصل (از نظر ساختاری بسیار شبیه به زبان ادبی خوارزم )؛
ب ) گویش مختلط اغزی ـ قپچاقی با دو زیرگروه : گویشی که عناصر قپچاقی آن غالب بود، و گویشی که عناصر ترکی عثمانی آن غلبه داشت .





از طرف دیگر، فعالیت ادبی دورة مملوک پیوند نزدیک آن را با مناطق ترک نشین دیگر، عمدتاً خوارزم و استانبول ، نشان می دهد (مدارک زبانی نیز آن را تأیید می کند). ارتباط روزمره بین طبقة حاکم و جمعیت عرب زیر سلطة آنان ، تألیف کتابهای لغت و دستور زبان را ایجاب می کرد. این کتابها از الگوهای زبانی عربی استفاده می کردند و در نتیجه ، نمایندة مختصات مختلط زبانی بودند که در ناحیة مملوک ـ قپچاق به کار می رفت .

آسیای غربی (1)

آناطولی . اگرچه در پایان قرن پنجم / یازدهم ، آناطولی به تصرف سلجوقیان ــ که اصل آنان غز * بود ــ درآمد، اما نخستین مدارک دلالت کننده بر این زبان به اواخر قرن هفتم / سیزدهم تعلق دارد. این نخستین مدارک ، نفوذ عمیق سنّت زبان ترکی شرقی (خط و دستور زبان آن ) را نشان می دهد، که بتدریج با معیار شدن اصول زبان ادبی ، این نفوذ محو می گردد. دورة اول فعالیتهای ادبی در مراکز گوناگون سیاسی ـ فرهنگی آناطولی پس از انحطاط حکومت سلجوقیان روم ایجاد شد. به دلیل غنای شواهد موجود، این زبان با زبانهای ترکی دیگر قابل مقایسه نیست . به سبب تأثیرات شدید زبانهای عربی و فارسی ، تجزیه و تحلیل دقیقی لازم است تا بتوان هستة ترکی این زبان را تشخیص داد. امروزه ، این دورة زبان را آناطولی کهن می نامند که پیش از این ، عثمانی کهن نامیده می شد؛
اصطلاح اخیر اعتبار تاریخی ندارد. مرکزیت یافتن حکومت عثمانی اوضاع جدیدی برای رشد زبان ادبی ایجاد کرد. زبان نوشتاری بشدت از عربی

و فارسی متأثر بود و به همین دلیل شکاف عمیقی بین زبان گفتاری مردم و زبان نوشتاری پدید آمد. در قرن چهاردهم / بیستم ، نهضت اصلاح زبان در ترکیه ، وظیفة رفع این مشکل را به عهده داشت .

در حوزة آواشناسی تاریخی ، بخش عظیمی از اسناد به زبانهای غیرعربی (لاتینی ، یونانی ، ارمنی ، گرجی ، سیریلی ، عبری و سریانی ) نوشته شده که شامل دستور زبان و لغتنامه است (و غالباً اروپاییان آنها را نوشته اند). این آثار، منابع پرارزشی برای این تحقیقات به شمار می روند. کوششهای نخستین برای دوره بندی زبانها ثابت کرده که یافتن راه حل نهایی نیازمند بررسی منظم و منطبق با آمار متکی به تحقیقات زبانی است .

یک بررسی ادبی ، که تاریخ زبان را نیز دربردارد، در کتاب هازایی آمده است .

آسیای غربی (2)

منطقة قفقاز جنوبی . فعالیتهای گستردة ادبی در آذربایجان صدها سال جریان داشته است . با اینهمه ، زبان ادبی قادر نبود که در برابر نفوذ فرهنگ فارسی از سویی و ترکی عثمانی از سوی دیگر، به طور مستقل رشد کند. اصلاح و نوسازی زبان ( ترکیِ ) آذری * که کاملاً مربوط به گویش مردم ، و زبان گفتاری بود، در نیمة قرن سیزدهم / نوزدهم در قفقاز جنوبی آغاز شد. در اوایل قرن چهاردهم /بیستم ، این زبان بشدت تحت تأثیر ترکی عثمانی قرار گرفت ( د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل «ترکها»). با وجود اینکه گویش محلی در بعضی آثار خاص ادبی نشانه هایی باقی گذاشته بود، تحول آن در سایة معیارهای عثمانی که حاکم بر زبان نوشتاری بود، پنهان بود. بنابراین ، از لابلای متون این زبان ، دشوار می توان به تفکیک تاریخی گویش محلی و پیدایش آن در زبان ادبی ، احتمالاً در طول دورة صفوی (قرن دهم ـ دوازدهم )، پرداخت ( ایرانیکا ، ج 5، ص 226).

آسیای غربی (3)

منطقة شرق دریاچة خزر. محققان عموماً عقیده دارند که ترکمنها در دورة نخستینِ («خوارزمی ») ادبیاتِ ترکیِ آسیایِ مرکزیِ مسلمان سهم عمده ای داشته اند، اما بعد، تحت تأثیر



زبان چغتایی قرار گرفته اند ( د.اسلام ، چاپ اول ، ذیل «ترکها»). شاعرانی که در سده های دوازدهم و سیزدهم / هجدهم و نوزدهم می زیستند اساساً از این زبان استفاده می کردند (طوغان ، ص 244) و آثار این گویش محلی را در نسخه های خطی برگزیدة تألیفات آنها می توان تأیید کرد. پیدایش زبان ادبی جدید ترکمنی ، از دورة حکومت شوروی فراتر نمی رود (باسکاکوف ، ص 91).

پیدایش زبانهای مکتوب معاصر. در نیمة دوم قرن سیزدهم / نوزدهم ، دو زبان عمده رواج داشته است : چغتایی (گونة پَساکلاسیک ) در شرق ، و عثمانی در غرب ؛
اقوام ترک هر دو را به کار می بردند. ترکهای آسیای مرکزی ، قفقاز شمالی و ناحیة ولگا از چغتایی استفاده می کردند که از نظر تاریخی ، به ناحیة زبانی اویغور ـ قپچاق تعلق دارد و شامل انواعی است که تحت تأثیر شدید گویشهای محلی قرار دارند. زبان عثمانی ورای مرزهای امپراتوری ، عمدتاً در کریمه و آذربایجان (که منطقه اُغُز غربی خوانده می شد) گسترش یافت .

اوضاع اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی این دوره موقعیت اجتماعی ـ فرهنگی کاملاًجدیدی به وجود آورد که هم به یکپارچگی گرایش داشت هم به جدایی و استقلال . زبان به مثابه یکی از مهمترین عوامل تعیین هویت فردی و در عین حال ابزار مهمی برای توسعة اقتصادی ـ فرهنگی و نوگرایی در گرایشی که در حیات سیاسی اجتماعی قلمرو عثمانی به وجود آمده بود، شرکت داشت . از سوی دیگر، ترکهای مناطق شرق درگیریهای مشابهی با اوضاع کاملاً متفاوت داشتند. انزوای جغرافیایی و پراکندگی آنها و فقدان مرکزیت سیاسی در آنجا، در شرایطی که حکومت عثمانی قدرتی متمرکز و استوار بود، بشدت با شرایط غرب تضاد داشت .

پس از فتوحات روسیه و اتحاد آسیای مرکزی ، دو گرایش متضاد به چشم می خورد: گرایش ملی ، گرایش منطقه ای . گرایش ملی که با نام گاسپرالی * پیوند دارد، در کریمه پدید آمد. گاسپرالی نظریة وحدت زبان (دیلده بیرلیک ) را ارائه داد و فعالانه تلاش کرد که برای تمام اقوام ترک ، زبان مشترک جدیدی ایجاد کند. گرایش دوم بشدت بر آن بود تا بر اساس گویشهای محلی ، زبانی ادبی ایجاد شود. گرایش اخیر با اهداف جاه طلبانة روسیه منطبق بود که شعار «تفرقه بینداز و حکومت کن » را پیش گرفته بود و گرایشهای تجزیه طلبانه را تشویق می کرد. ظهور سریع زبانهای نوشتاری منطقه ای تاتار و باشقیرستان (بر اساس سنّت قپچاقی )، ازبکی و اویغوری جدید (بر اساس چغتایی قدیم ، اما همگون با عناصر قپچاق ) و آذربایجانی (بر اساس ( ترکی ) آذری ولی با سنّت مشترک اُغزی ) نتیجة آن گرایشها بود.

نتایج این تحول زبانی ، در قرن چهاردهم / بیستم ، با پدید آمدن اتحاد جماهیر شوروی و ترکیه ، آشکار شد. این ترکیب جدید سیاسی ملزم به تقویت و حتی تحکیم زبانهای مجزای اقوام ترک بود. ایجاد زبانهای ادبی جدید، سیاست «روس و شوروی سازی » مسکو، تغییر الفبای ترکی در این دو کشور و در نهایت اصلاح زبان در ترکیه ، روندی را که از اوایل قرن چهاردهم / اواخر قرن نوزدهم آغاز شده بود تکمیل کرد.

تحولات عظیم سیاسی در کشورها و اقوام ترک که از فروپاشی اتحاد شوروی پدید آمد، در زبان بی تأثیر نبود. هم اکنون ، در جمهوریهای تازه استقلال یافتة ترک ، گزینشهایی گاه کهنه و گاه نو در زمینة تدوین خط مشی زبانی مشاهده می شود؛
مثلاً، برای تغییر الفبای سیریلی به لاتین ، گامهای اولیه

برداشته شده است . این گامها گرایش به اصلاح زبان را نشان می دهند، و نتایج نهایی را در آینده خواهیم دید.

6. الفباهایی که در طول تاریخ به کار رفته است . قدیمترین خط اقوام ترک ، به الفبای رونی شهرت دارد که عمدتاً در سنگنوشته های کشف شده در ینی سئی ، تالاس و اورخون به کار رفته است . این نام شباهتهایی با نوشته های نروژی کهن را به یاد می آورد، اما اصطلاح «رونی شکل » دقیقتر و مناسبتر است . عموماً عقیده بر این است که ترکها از طریق مسیحیان نَسطوریِ سغدی زبان با این خط آشنا شده اند (منگس ، ص 67). کتیبه های اورخون (قرن دوم / هشتم ) نسبت به نواحی دیگر، متعارفترند. همچنین این خط در نسخه های بسیاری شناخته شده است .

در آسیای میانه ، که محل تلاقی فرهنگها و مذاهب گوناگون در دوران اولیة تاریخ ترکهاست ، اقوام ترک با الفباهای گوناگون آشنا شدند. ریشة خط مانوی ، که مدارک باارزشی از آن موجود است ، به استرانجلوی سریانی می رسد و فقط شکلی اصلاح شده از آن است (همان ، ص 69). یکی از اَشکال خط سغدی ، که ریشة آن گونه ای از خط آرامی بوده ، خود مبنای توسعة خط اویغوری است که در حوضة تاریم و دون ـ هوانگ دیده می شود. خط سریانی در متون مسیحیان نسطوری نیز به کار رفته است . خط براهمی که مبلّغان مذهب بودایی آن را در آسیای میانه رواج دادند، در متون ترکی نیز به کار رفته ، تمام مصوتهای این متون بدقت ترجمه شده که برای تاریخ آواشناسی حائز اهمیت فراوان است . در بعضی متون خاص ، کاربرد تبتی هم دیده می شود.

در دوره ای نسبتاً کوتاه ، خط اویغوری نسبت به الفباهای دیگر، در آسیای میانه غلبه یافت و نفوذ آن سایر الفباها را تحت الشعاع قرار داد. این وضع ادامه یافت تا اینکه خط مغولی و پس از آن خط منچو جانشین آن گردید. الفبای اویغوری ، هم زمان ، بر رشد و توسعة فعالیتهای ادبی اسلامی در نقاط دیگر آسیای میانه نفوذ داشت .

در آغاز، ترکهای آسیای میانه (که در آنجا اساساً از خط اویغوری استفاده می شد) خط عربی را به کار بردند که طی قرنهای بعد گسترش یافت . بخشی از آناطولی که نظام نوشتاری اغزی داشت ، دومین ناحیه ای بود که خط عربی را پذیرفت . الفبای عربی ، در نخستین دورة انطباق ، تحت تأثیر میراث فرهنگی شرقی قرار گرفت ، اما تحولات و نوآوریهای منطقه ای بسرعت این نفوذ را از بین برد. ابتدا خزرها از خط عبری استفاده کردند (فقط در منابع تاریخی تأیید شده ) و سپس قرائیمها آن را به کار بردند (هنوز بین آنها معمول است ). گروهی از قپچاقها نیز در قرن دهم / شانزدهم الفبای ارمنی را انتخاب کردند. ارمنیان ترک زبان قلمرو عثمانی هم از همین الفبا استفاده کردند و آثار معتنابهی به جا گذاشتند. قره مانلیانِ (مسیحیان ارتدوکس ترک زبان ) امپراتوری عثمانی نیز از الفبای یونانی استفاده می کردند. کاربرد این خط با اسنادی ثابت می شود که غالباً مضامین مذهبی دارند و در طول قرنها شکوفا شده اند. در دورة عثمانی به آثاری به زبانهای لاتین ، سریانی ، سیریلی و گرجی برمی خوریم که اروپاییان نوشته اند و شامل دستور زبان و لغتنامه ، و از نظر تاریخ زبان بسیار ارزشمند است .

در اوایل قرن دوازدهم / هجدهم ، مبلّغان مذهبیِ روسی خط سیریلی را برای اقوام متعدد ترک زبان (چوواشها، تاتارها، قزاقها، یاکوتها و دیگران ) عرضه کردند. خط مغولی در میان ترکهای آلتایی و تووینیها، خیلی کم به کار می رفت ( د. اسلام ، چاپ اول ، ج 8، ص 914). گاگاوز / غاغاووزها ( = مسیحیان ترک زبان بالکان ) از 1326ش /1947 رسماً خط سیریلی آمیخته با لاتینی بر مبنای الفبای رومانیایی را به کار بردند (پوکروفسکایا ، ص 112ـ113). خط لاتین پس از جنگ جهانی دوم ، برای تاتارهای ساکن رومانی ارائه شد. ترکیه الفبای لاتین را در 1307ـ 1308ش /1928ـ1929 عرضه کرد. هم زمان ، شوروی نیز خط لاتین را ارائه داد که بعداً از دهة 1320ش /1940 الفبای سیریلی جانشین آن شد. تحولات سیاسی اخیر راه را برای لاتینی شدن مجدد الفبای زبانهای ترکی هموار کرده است .

به رغم این تغییرات بنیادی ، که بر اکثر ترک زبانهای چین اثر گذاشت ، ترک زبانها در افغانستان و ایران و عراق همچنان به الفبای عربی می نویسند. الفبای سیریلی در مغولستان نیز برای زبانهای ترکی محلی به کار می رفت . ترک زبانهای بالکان و قبرس بلافاصله پس از اصلاح زبان در ترکیه ، الفبای جدید لاتین را انتخاب کردند.

7. ویژگیهای همگانی تحول تاریخی ساختار زبانهای ترکی . عموماً عقیده بر این است که زبانهای ترکی در تاریخ شناخته شدة خود سنّت گرا و محافظه کار بوده اند ( د. اسلام ، چاپ اول ، ج 8، ص 911). با توجه به محتوای آوایی و نظامهای واجی آنها، می توان زبانهای کهن و نو را مقایسه کرد. این مقایسه نشان می دهد که تنها در موارد معدودی بین آنها (عمدتاً در زبانهای حاشیه ای ) تفاوتهای اساسی وجود دارد. از سوی دیگر، مقایسة زبانهای اغز غربی با زبانهای آسیای مرکزی ، نوعی «دگرگونی » را در اساس تلفظ نشان می دهد که نشانة نوعی زوال ( آواهای ) نرمکامی است . شاید این امر، نتیجة نفوذ شدید زبانهای هندواروپایی ، ( بخصوص ) ایرانی ، بر آن زبانها باشد. هماهنگی صوتی ، عنصر اصلی ساخت صرفی ، مشخصة تقریبی همة زبانهاست و ازینرو به گونه های بسیار متنوع تجلی می یابد (پوپه ، ص 181ـ184). نفوذ خارجی (مثلاً ایرانی کردن ازبکهای ساکن ، نفوذ اسلاوها بر قوم قرائیم و نظایر آن ) باعث شد که زبان دچار گسیختگی و انحراف شود ( رجوع کنید بهمنگس ، ص 182). در حالی که ساخت صرفی زبان در برابر تغییرات درونی و بیرونی بسیار مقاوم است ، ساختار نحوی در برابر تغییرات خیلی ضعیفتر است (همانجا). راه یافتن حروف ربط پیرو در زبانهای ترکی ، که در آنها قالب نحوی بر عبارات و جملات همپایه استوار است ، نتیجة ارتباط دیرین آنها با زبانهای خارجی است . این نفوذ بر زبانهای منفرد نتایج متفاوتی دارد و می تواند نشانه ای از اختلاف نمونه های زبان مکتوب و لهجه های گفتاری باشد.

ارتباط با زبانهای دیگر. اسناد موجود، تأثیر متقابل زبانی زبانهای ترکی را با زبانهای دیگر نشان می دهد. وامواژه های آنها آشکارا ارتباط وسیع اقوام ترک را با تمدنهای اروپایی و آسیایی و زبانهای دیگر مطرح ، و معلوم می کند که این زبانها نیز لغات ترکی را پذیرفته اند. ذخیرة واژگان زبانهای ترکی ، نفوذ زبانهای پالئو آسیاتیک (آسیایی کهن )، مغولی ، اورالی ، سامی و دراویدی را نمایان می کند. پراکندگی اقوام ترک در جنوب و غرب و به وجود آمدن زبانهای مکتوب پیاپی در روندی از تأثیرات متقابل فرهنگی ، باعث شد که این زبانها بسیاری از واژگان خود را از دست بدهند و پذیرای لغات بیگانه شوند. زبانهای مکتوب شرقی آشکارا تأثیر زبانهای چینی ، ایرانی ، تُخاری / طخاری ، سریانی ، سنسکریت ، تبتی و بعدها مغولی را توأم با تبادل مختصات و شدت آن نشان می دهند و زبانهای مکتوب غربی نفوذ فارسی و عربی را پذیرفته اند. تمامی زبانهای مکتوب ترکی در کشورهای مشترک المنافع از تأثیر نیرومند زبان روسی حکایت دارند.

اقوام ترک ، به سبب آن که در طول تاریخ به صورت پراکنده می زیسته اند، با گویشهای دیگر در پیوند نزدیک و در موقعیت وامگیری متقابل بوده اند، گویشهایی که ورودی (وامواژه پذیری ) آنها در حد منطقه ای محدود مانده است . منابع مهم ( اثرگذار در ) زبانهای جنوب شرقی ، چینی و مغولی و منچو و تاجیکی است ؛
در زبانهای شمال شرقی ، مغولی ؛
در شمال غربی ، اورالی ؛
و در جنوب غربی ، عربی و فارسی و کردی و قفقازی و ارمنی و یونانی و اسلاوی بالکان است . علاوه بر این ، روسی از مهمترین منابع زبانی برای زبانهای ترکی کشورهای مشترک المنافع است . نفوذ زبانهای اروپای غربی بر ترکی ترکیه ، طی دوره های طولانی ، بسیار نیرومند بوده است . در مرحلة بعدی ، تأثیرات مشابه بر زبانهای دیگر ترکی غالباً از طریق روسی صورت گرفته است . امروزه تأثیر شدید و صریح اروپای غربی بر زبانهای ترکی مشهود است . در عوض ، این ارتباطات طولانی ، موجب تأثیر ترکی بر زبانهای مجاور (از چین تا بالکان ) شده است .

8. ارتباطات تکوینی زبانها

طبقه بندی . هدف از این بررسی ، طبقه بندی کردن مشخصه های ذاتی زبانی و ترکیب جنبه هایی است که ارتباط تاریخی را نشان می دهند. فهرستی که به دست می آید ارتباط یک زبان را با مراحل پیشین تحول آن مشخص می کند.

طبقه بندی زبانی سنّتی ، صرفاً بر پایة مختصات آوایی زبان است . این طبقه بندی تحول درونی و فرآیندهای پیچیدة تفکیک آنها را منعکس می کند. غالب محققان ، تفکیک بین «زبانهای مرکزی » و «زبانهای حاشیه ای » (چوواش ، یاکوت و خَلَج ) را به سبب تفاوتهای بارز زبانی که باهم دارند، می پذیرند. به هرحال ، موقعیت زبانهای اخیر، خصوصاً چوواش ، به سبب انعکاس نظریة آلتایی ، جای بحث دارد. هواداران این نظریه ، آن را عضو مستقلی از خانوادة زبانهای آلتایی می شناسند و مخالفان ، این ویژگی را نمی پذیرند و آن را صرفاً جزئی از خانوادة زبانهای ترکی می دانند.

زبانهای ترکی مرکزی به این گروهها تقسیم می شوند: زبانهای اویغوری یا چغتایی (زبانهای ازبکی ، اویغوری نو، سالار)؛
زبانهای قپچاقی (قرقیزی ، قزاقی ، قره قالپاق ، قمق * / کوموک ، قره چای ـ بالکار، نوغای / نوگای ، تاتاریِ کریمه ، تاتاری ، باشقیری )؛
زبانهای اغزی (ترکمنی ، آذربایجانی یا آذری ، ترکی ترکیه ، گاگاوز)؛
زبانهای آلتایی ، خاکاس و تووینیایی . در درون گروه زبانهای قپچاقی ، به اعتقاد منگس ، این زیرگروهها را می توان قرار داد: زبانهای پونتوسی ـ خزری (قرائیم ، قره چای ـ بالکار، تاتار کریمه ، قمق )؛
زبانهای ولگا ـ کاما ـ غرب سیبری (تاتاری و باشقیری )؛
زبانهای اورالی ـ خزری (قزاقی ، قره قالپاق ، ازبکی غیرایرانی یا قپچاقی ، نوغای ، قرقیزی ).

زبان یاکوت ، به سبب مهاجرت این قوم در قرون هفتم و دوازدهم / سیزدهم و هجدهم به شمال ، موقعیتی حاشیه ای یافته است (منگس ، ص 52). گویش خلج که در شمال ایران به آن سخن می گویند، مثل جزیرة کوچک و بسته ای است که بسیاری از خصوصیات کهن خود را حفظ کرده است .

کوششهای اخیر برای طبقه بندی ، جنبه های انتقالی زبان را ــ که این زبانها را با زبانهای منفرد مرتبط می سازد ــ در مدنظر قرار می دهد، و بر بررسی جایگاه زبانهای منفرد و ارتباط آنها با یکدیگر متمرکز است (منگس ، ص 60ـ61؛
دورفر، ص 1ـ34؛
تکین ، ص 129ـ130). بالاخره ، روشهای ریاضی ابعاد جدیدی به تحلیلهای زبانی داده ، که نتایج آن هنوز نامعلوم است .

9. زمان بندی تاریخچة زبان . تاریخچة بیشتر زبانهای معاصر ترکی را بسادگی نمی توان ریشه یابی کرد. بر خلاف زبانهای هندواروپایی ، اثر مکتوب زبانی که ارتباط پیوستة تاریخی زبانهای ترکی را نشان دهد، موجود نیست . سیر تحول این زبانها، به سبب استفاده از زبانهای ادبیِ متداول جهان اسلام ، پوشیده مانده است . با وجود این ، استثناهای مهمی از این قاعده وجود دارد؛
بترتیب : ازبکی ، اویغوری نو، تاتاری ، ترکیِ ترکیه و ( ترکیِ ) آذربایجانی یا آذری . اسناد و مدارک زبان شناختی تداوم منطقی این زبانها و گویشهای مکتوب پیشین آنها را تأیید کرده اند. از سوی دیگر، استفادة هم زمان گویشوران از این زبانها تا حدی (حداقل به شیوه ای انتزاعی ) در شکل گیری آنها تأثیر داشته است . نمونة بارز آن ، ترکمنها هستند که در گذشته ، نسبت به دوران جدید، نقش ممتازتری داشته اند.

کاربرد اصطلاحهای «ترکی کهن » و «میانه » برای زبانهای ترکی پیش از اسلام و اسلامی ، مورد تأیید بسیاری از شواهد زبان شناختی است ، و کاربرد «ترکی جدید» برای زبانهای امروزی ترکی ، سنّتی سابقه دار است . محتوا و دامنة دقیق این اصطلاحات هرگز بدقت تعریف نشده است ( رجوع کنید به > بنیاد فقه اللغة ترکی < ، ج 1، ص 7ـ 8؛
پوپه ، ص 73). مرز بین ترکی میانه و کهن فقط بر عوامل بیرونی زبانی ، که به تنهایی این تمایز تاریخی ـ منطقه ای را ثابت می کنند، متکی نیست بلکه عوامل درونی ( رجوع کنید به اکمان ، ص 51 ـ59؛
پوپه ، ص 67ـ 68) نیز در تعیین آن مؤثرند. درحقیقت مرز بین میانه و جدید را دوره ای انتقالی مشخص می کند که در طی آن ، زبانهای ادبی رایج جای خود را به زبانهای مستقل جدید می دهند. در مورد زبانهای اغز غربی (ترکی ترکیه و ( ترکی ) آذربایجانی یا آذری ) این انتقال احتمالاً در قرنهای دوازدهم ـ سیزدهم / هجدهم ـ نوزدهم روی داده است ، اما زبانهای دیگر در قرنهای سیزدهم ـ چهاردهم / نوزدهم ـ بیستم شاهد این مسئله بودند.

) زبانهای ترکی امروزی . این بخش از مقاله شامل این قسمتهاست :

1. ملاحظات مقدماتی

2. تحقیقات عمومی

جنوب غربی

جنوب شرقی

شمال غربی

شمال شرقی

3. تحولات معاصر

1. ملاحظات مقدماتی . قرن سیزدهم / نوزدهم نقطة عطفی در تاریخ زبانهای ترکی محسوب می شود. این قرن دورة کشف و آغاز عصر جدیدی در رشد و تحول آن زبانهاست . تحقیقات منظم و منسجم ، شبکة عظیمی از زبانهای محلی زنده و ساختارهای گوناگون آنها را نشان داده است . علاوه بر این ، تحقیقات وسیع و کشفیات این دوره بسیاری از چشم اندازهای تاریخی خانوادة زبانهای ترکی را نیز روشن ساخته است . به موازات آن ، نیمة دوم قرن سیزدهم / نوزدهم شاهد گسستگی زبانها از زبانهای ادبی قدیم است . این حادثه زمینه را برای زایش زبانهای ادبی جدید در دهه های 1300 و 1310ش / 1920 و 1930 آماده کرد. زبانهایی که بر مبنای گویشهای زنده به وجود آمدند، خصوصیات آوایی پیشین را، که رسم الخطهای معمولی نشان نمی دادند (وجه مشخصة زبانهای ادبی قدیم )، نداشتند. در نهایت ، در دورة جدید، سیاستِ زبان رسمی دولتی آغاز شد.

2. تحقیقات عمومی . تحقیقاتی که شرح آن در سطور بعدی می آید، حاوی اطلاعاتی بر اساس زبانهای مکتوب رسمی ، و با توجه به وسعت جغرافیایی و تعداد گویشوران آنهاست . توضیحاتی بر اساس زمینة گویشی و گذشتة متأخر آنها در بندهای جداگانه داده شده است (برای مسائل آماری رجوع کنید به هازایی ، ص 5 به بعد). کاشغر در این قلمرو زبانی ، کانون ویژگیهای این زبانهاست .

جنوب غربی (شرق خزر و ناحیة جنوب قفقاز، خاورنزدیک ، بالکان ): آذربایجانی در ایران ، کشورهای مشترک المنافع ، افغانستان ؛
گاگاوز در کشورهای مشترک المنافع ، بلغارستان ؛
ترکی ترکیه در ترکیه ، کشورهای بالکان ، کشورهای اروپای غربی ، عراق ، قبرس ، سوریه ، اردن ؛
ترکمنی در کشورهای مشترک المنافع ، ایران ، افغانستان ، عراق .

زبان عثمانی کریمه ، از نظر تکوینی ، به گروه زبانهای ترکی ترکیه تعلق دارد ( رجوع کنید به دورفر، در > بنیاد فقه اللغة ترکی < ، ج 1، ص 272ـ280).

جنوب شرقی (آسیای مرکزی و میانه ، شمال چین ): اویغوری (نو) در چین ، کشورهای مشترک المنافع ؛
ازبکی در کشورهای مشترک المنافع ، افغانستان .

دو زبان کوچک ترکی که فاقد سنّت ادبی است ، در استان کانسو (شمال غربی چین ) تکلم می شود. زبانِ سالار به اویغوری نو نزدیک است . افراد باسواد، این زبان و الفبای عربی را به کار می برند (پوپه ، ص 49). اویغورهای زرد، زبان مکتوب ندارند، اما بعضی مختصات آوایی ، این زبانها را به زبان خاکاس مربوط می کند (همان ، ص 40). در هر حال این زبانهای مهجور در بعضی جنبه ها مشترک اند (تامسن ، در > بنیاد فقه اللغة ترکی < ، ج 1، ص 566).

زبان مکتوب ازبکی امروزی عرصة وسیعی از گویشهای ناهمگن و گوناگون است . به گفتة سنت ورم (در > بنیاد فقه اللغة ترکی < ، ج 1، ص 489) در این زمینه شاهد گویشهای قپچاقی ـ ازبکی (نزدیک به قزاقی ) نیمه ایرانی شده ، گویشهای ایرانی شده (که بخشی از هماهنگی مصوتهای خود، یا بخشی از آنها، را از دست داده اند) و گویشهای ترکمنی شده هستیم (که دورفر آنها را اغزی ـ قپچاقی می نامد، رجوع کنید به ایرانیکا ، ج 5، ص 227). اساس زبان مکتوب جدید بشدت متأثر از گویشهاست ، اما در آغاز، این زبان بر اساس گویشهای قپچاقی (1308ـ1309 ش / 1929ـ 1930) به وجود آمد و چند سال بعد، گویش ایرانی شدة تاشکند به عنوان مبنای گویشی زبان مکتوب برگزیده شد (1316 ش / 1937).

شمال غربی (لیتوانی ، اوکراین ، کریمه ، سیبری ، آسیای مرکزی ): باشقیری (کشورهای مشترک المنافع )؛
چوواش (کشورهای مشترک المنافع )؛
تاتاری کریمه (کشورهای مشترک المنافع )؛
قره چای ـ بالکار (کشورهای مشترک المنافع )؛
قرائیم (کشورهای مشترک المنافع )؛
قره قالپاق (کشورهای مشترک المنافع )؛
قزاقی در کشورهای مشترک المنافع ، چین ، مغولستان ، افغانستان ؛
قرقیزی در کشورهای مشترک المنافع ، چین ، افغانستان ؛
قمق (کشورهای مشترک المنافع )؛
نوگای (کشورهای مشترک المنافع )؛
تاتاری در کشورهای مشترک المنافع ، رومانی ، ترکیه ، چین ، بلغارستان .

جایگاه فعلی و آیندة تاتاری کریمه روشن نیست . در پایان جنگ جهانی دوم ، تمام جمعیت تاتارِ ساکن در شبه جزیرة کریمه به آسیای مرکزی تبعید شدند و مطابق اسناد موجود، زبان مکتوب خود را در آنجا به کار بردند. این واقعیت ، بروشنی ناقض نظری است که می گوید زبان تاتارهای کریمه را باید عملاً منسوخ شمرد (پوپه ، ص 44). در سالهای اخیر، این قوم اجازه یافته اند که به کریمه باز گردند، اما تا امروز تنها تعداد کمی بازگشته اند.

شمال شرقی : آلتایی (کشورهای مشترک المنافع )؛
خاکاس (کشورهای مشترک المنافع )؛
تووان در کشورهای مشترک المنافع ، مغولستان ؛
یاکوت (کشورهای مشترک المنافع ).

آلتایی زبان مکتوبی است که در قلمرو روسیة فدراتیو برای گروههای کوچک قومی در آلتای کرای به وجود آمد. این زبان ، گویشهای آلتایی ، تلنگیت و تلئوت / تلوت را که بسیار شبیه هم اند به گروه گویشهای توبا (کوماندی ها/ کوماندین ها و تاتارهای لبد ) که با زبانهای شر/ شور (منگس ، ص 60) و قپچاقی (پوپه ، ص 41) حلقه های اتصال موقت دارند، پیوند می زند. آلتایی تا 1326ش /1947 اویرات خوانده می شد. این نام در 1335/ 1917 برای آن انتخاب شده بود ( رجوع کنید بهپریتساک ، در > بنیاد فقه اللغة ترکی < ، ج 1، ص 569).

خاکاس نام زبانی ادبی است که برای اقوام ساگای و کاچا به وجود آمد. این اقوام در محدودة شهر اباکان زندگی می کنند و جمعیت اصلی جمهوری خودگردان خاکاسیا یِ روسیة فدراتیو را تشکیل می دهند. این نام بعد از 1917 از منابع تاریخی چینی اقتباس شد. آنها تا 1303ش /1924 که الفبای لاتین ارائه شد، خط نداشتند. خط لاتین در 1318 ش / 1939 جای خود را به خط سیریلی داد (پوپه ، ص 40). این زبان ادبی را شریها، که به زبانی شبیه آن تکلم می کنند، نیز به کار می برند. شریها در خلال سالهای 1304 تا 1318 ش / 1925ـ1939 در «واحد سیاسی » جداگانه ای می زیستند و زبان مکتوب ویژه ای داشتند (همانجا؛
پریتساک ، در > بنیاد فقه اللغة ترکی < ، ج 1، ص 630).

تووان (تووا ، سویوت یا اوریانخای ) زبانی است که در جمهوری خودگردان تووایِ روسیة فدراتیو (که پیش از 1323ش /1944، جمهوری نیمه مستقل بود) به آن صحبت می شود. توواییها پیش از تداول الفبای لاتین (1310ش /1931)، که در 1320ش /1941 الفبای سیریلی جایگزین آن شد، از زبان مغولی استفاده می کردند (پوپه ، ص 39). زبان کاراگاس / قره گاس ها به زبان تووان بسیار نزدیک است . به گفتة باسکاکوف (ص 12) کاراگاسها زبان تووان را به کار می برند، اما پوپه (ص 39) می گوید که آنها از خود خطی ندارند و فقط به روسی می خوانند و می نویسند.

یاکوت زبانی است که دولگان ها (ساموئید/ ساموید های یاکوت شده ) به کار می برند.

تحقیقات نشان می دهد که گروههای عظیمی از اقوام ترک زبان که زبان مکتوب ندارند، اغلب در مناطقی خارج از جمهوری آذربایجان اقامت دارند. علاوه بر آنها در موارد استثنایی ، عده ای از آذربایجانیها نیز همین وضع را دارند. مناسبات این گویشوران با دیگر نقاط قلمرو یک زبان از کشوری به کشور دیگر فرق می کند. در بعضی کشورها که نسبت به مسائل اقلیتها حساسیت دارند (مثل ایران ، عراق ، افغانستان ) سعی کرده اند که مناسبات خویشاوندی قومی را در مرزها محدود نگاه دارند.

تعیین موقعیت دقیق گروه بندیهای تکوینی ، و رابطة آنها در مجموعة گویشهای ترکی ، به تحقیقات بیشتری نیاز دارد. تحقیق در میان قرقیزها و ازبکهای افغانستان و خصوصاً بین گروههای اغز زبان ایران ، معلومات ما را در بارة ارتباط زبانهای این ناحیه بسیار غنی ساخته و در این مورد برای رده بندی تکوینی این زبانها، کوششهای مقدماتی انجام شده است . این واقعیت که زبانهای ترکی از نظر ساختار بسیار مشابه اند، جز در مورد زبانهای حاشیه ای که این قاعده شامل آنها نمی شود، نشان دهندة درک متقابل مردمی است که به زبانهای گوناگون ترکی صحبت می کنند. ولی این رابطة متقابل فقط تا حدی در گروههای کوچک خویشاوند، مثل اغزی و قپچاقی و اویغوری ، ممکن است ( رجوع کنید به بازن ، ص 106ـ107؛
هازایی ، همانجا).



3. تحولات معاصر. پیدایی و استقرار نظامهای اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری ترکیه ، پس از جنگ جهانی اول ، سرآغاز عصر اصلاحات به شیوة دولتی در زمینة زبان بود. تلقی ایدئولوژیکِ کاملاً متضاد اما قدرتمند هر دو حکومت منجربه سیاستی شد که عامل تعیین کنندة تحولات آتی زبانهای ترکی بود.

در بارة شوروی ( رجوع کنید به همین مقاله ) مطالبی گفته شد، در مورد ترکیه باید بیفزاییم که برای تغییر الفبا و پاک سازی واژگان از عناصر عربی ـ فارسی ، اصلاحاتی شتابزده در دستورکار قرار گرفت . در آغاز (بر اثر بی تجربگی مسئولان امر) تنشهای اجتماعی پدید آمد و سپس زبان مکتوب جدیدی ظهور کرد. تنظیم قواعد زبان گفتار نیز به عهدة این زبان نو بود. در اوایل دهة 1330 ش /1950، مسئلة زبان تدریجاً به امری سیاسی بدل شد. بنا به گفتة برندموئن ، مسئلة زبان («دیل دعواسی ») به مسئله ای حزبی («پارتی دعواسی ») بدل شد (ص 457). امروزه به جای یک سیاست زبانی متمرکز، نیروهای سیاسی و اجتماعی متضاد و گوناگونی در موج اصلاحات زبانی مؤثرند. این موج باعث تغییر و تحول دائمی معیارهای زبان شده است . تجدیدنظر در زبانِ ادبیات عثمانی (شاید هم ترجمة آن )، و حتی آثار ادبی مرحلة اول دوران جمهوری ، سرعت و شدت این جریان را نشان می دهد.

تحولات تاریخی قرن چهاردهم / بیستم ، بر خلاف نهضت ملی گرایی و پان ترکیستی که از وحدت زبان همة ترکهای جهان پشتیبانی می کرد، در جهت جداسازی و تثبیت زبانهای متعدد ترکی پیش رفته است . این روند بخصوص در مورد گویشهای خارج از قلمرو زبانهای مکتوب تثبیت شده ، شدت داشته است . در قلمرو زبانهای ترکی ، بخصوص در ناحیة مرکزی آن ، نفوذ قوی بیست و یک زبان مکتوب که گویشهای دیگر را تحت تأثیر قواعد خود قرار می دهند، آشکار است . این امر حیات گونه های محلی زبان را که در بررسی تاریخ زبان اهمیت خاصی دارند، به خطر می اندازد. انزوای گویشها یا زبانها نیز عامل خطرناک دیگری برای موجودیت آیندة آنهاست . نتیجة آشکار این تحولات ، محو گویشها (مثلاً تاتاری لیتوویایی ، قریمچاق و غیره ) و شرایط مخاطره آمیز زبان قرائیم است .

تحولات عظیم سیاسی اوایل دهة 1370 ش / 1990 شرایط کاملاً جدیدی برای تغییرات آیندة زبانهای ترکی پدید آورده است . به رغم آن ، لاتینی کردن مجدد الفبا در کشورهای مشترک المنافع ــ که از تلاش برای آغاز کردن سیاست مشترک زبانی با ترکیه سرچشمه می گیرد ــ فعلاً روندی مبهم است که هیچ دستور کار مشخصی ندارد. گشایش مرزهای نواحی سابقاً جدا شدة کشورهای مشترک المنافع ، زبان ترکیه را در موقعیت ممتازی قرار داده است . ممکن است تلاشهای ترکیه در «توسعة فرهنگی » در این نواحی ، بخصوص در عرصة آموزشی ، باعث استفادة وسیع از این زبان در مجموع مناطق ترک زبان شود.

/ گ . هازایی ( د.اسلام ) /

2) ادبیات ترکی . این بخش از مقاله شامل این قسمتهاست :

الف ) پیش از اسلام

ب ) پس از اسلام

1. ادبیات ترکی شرقی

ادبیات قراخانی

ادبیات خوارزم ـ آلتین اردو

ادبیات چغتایی

2. ادبیات ترکی غربی

ترکی آذری

ترکی آناطولی

ج ) دورة جدید

د) ادبیات در زبانهای ترکی خارج از ترکیه (از 800/ 1400 تاکنون )

ادبیات ترکمنی

ادبیات قرقیزی

ادبیات قزاقی

ادبیات تاتاری

ادبیات تاتارهای کریمه

ادبیات قره قالپاق

ادبیات باشقیری

ادبیات چوواش

ادبیات یاکوت

ادبیات در سایر زبانهای ترکی سیبری

ادبیاتِ شفاهی و مکتوب ترکی ، بر اساس تحولات تاریخی و مدنی جوامع ترک زبان ، به سه مرحله تقسیم می شود: ادبیات ترکی پیش از اسلام در آسیای مرکزی ، ادبیات ترکی بعد از اسلام متأثر از تمدن و فرهنگ اسلامی ، و ادبیات ترکی تحت تأثیر تمدن و فرهنگ غربی (کوپریلی ، ص 5 ؛
د. ترک ، ج 32، ص 80؛
سرّی لوند، ص 25).

الف ) پیش از اسلام . از ادبیات ترکی این دوره اثر مکتوبی به دست نیامده ، اما آثاری از ادبیات شفاهی ، که غالباً از بین رفته ، یعنی بعضی سروده های هجایی ، در آثاری چون دیوان لغات الترک * کاشغری و نوشته های اویغوری راه یافته است . خلاصة بعضی داستانهای حماسی و قطعاتی از آنها نیز در بعضی آثار چینی ، مغولی ، عربی و فارسی مندرج است ؛
از جمله مرثیه ای که در مرگ اَلْب اَرتُنْکا، یعنی افراسیاب شاهنامه ، سروده شده است (کاشغری ، 1985ـ1986، ج 3، ص 149، 368؛
د.ا.ترک ، ج 4، ص 192؛
کوپریلی ، ص 47؛
بانارلی ، ج 1، ص 14). بندهایی از این مرثیه در دیوان لغات الترک (ج 1، ص 41؛
همو، 1375ش ، ذیل «اَلْبْ») نقل شده است . مرثیه سرایی از دیرباز در بین قبایل ترک متداول بوده است به نوشتة یوردانس ، مورخ قرن ششم میلادی ، وقتی آتیلا، پادشاه هونها، در 453 میلادی درگذشت ، «اوزان » (خواننده ـ نوازنده )هایی که در اردوی او بودند، در سوکش مرثیه ها خواندند (کوپریلی ، ص 71؛
بانارلی ، ج 1، ص 23ـ24؛
اینان ، ص 122).

کاشغری (1985ـ1986، ج 3، ص 413ـ416) خلاصه ای از داستانی حماسی را نقل کرده که در آن خاطرة روزگار فرمانروایی به نام شو، که گویا در سدة نهم پیش از میلاد می زیسته ، با روایات حملة اسکندر مقدونی به آسیای مرکزی درهم آمیخته است (نیز رجوع کنید به همو، 1375ش ، ذیل «ترکمان »).

قطعه ای از داستان حماسی اُغوزکاغان ( اغوزخاقان ) که با الفبای اویغوری نوشته شده ، در کتابخانة ملی پاریس نگهداری می شود (این نسخه در 1315ش /1936 در استانبول منتشر شده است ؛
کوپریلی ، ص 48؛
د. ترک ، ج 32، ص 80 ـ81؛
بانارلی ، ج 1، ص 17ـ21). با آنکه حال و هوای این روایت نشان از شکل گیری آن در فضای غیراسلامی دارد، اُغوز، قهرمان اُغوزنامه ، پیوسته نام «اللّه » را به زبان می آورد و قومش نمی دانند که معنای آن چیست ( رجوع کنید به رشیدالدین فضل اللّه ، ج 1، ص 48ـ 52). فرآیند شکل گیری روایت اخیر و نیز روایتی از همان داستان که ابوالغازی بهادرخان در شجرة تراکمه آورده و همچنین داستانهای دده قورقود * ، که مجموعه ای از مناقب فراهم آمده در پیرامون اغوزنامه و جزو آن منظومه است ، تا دوران اسلامی ادامه دارد. این روایت ، آثار و عناصری از ادوار پیش و پس از اسلام تاریخ ترکها، چون «هیونگ نو»های پیش از میلاد، گوک ترکها (ترکهای باستان )، غزنویان ، سلاجقه ، خوارزمشاهیان ، مغولها و حتی ترکمانان قراقوینلو و آق قوینلو را نیز دربردارد (کوپریلی ، ص 52 ـ54). بانارلی (ج 1، ص 21ـ22) احتمال می دهد که داستان اغوز در قرن دوم پیش از میلاد پدید آمده و قرنها سینه به سینه نقل شده باشد که پس از تغییرهایی ، در قرن هفتم /سیزدهم دست کم به دو روایت ، یکی روایت اویغوری به دور از تأثیر اسلام و دیگری روایت منقول در جامع التواریخ با مضامین اسلامی ، به طور جداگانه ، به کتابت در آمده است . وی پس از مقایسة این دو روایت ، می گوید که اغوزکاغان نه فرمانروایی تاریخی ، بلکه نمونة تمام ترکان اُغوز/ غُز است .

بانارلی (ج 1، ص 24ـ26) گذشته از داستانهای ارتنکا، شو و هوُن ـ اغوز، از داستانهای پیش از اسلامی قوم گوک ترک و ترکهای «دوقوز اُغوز ـ اون اویغور» (نُه غز ـ ده اویغور) نیز سخن گفته است . مهمترین داستانهای گوک ترک عبارت اند از: بُوزقورت (گرگ خاکستری ) و اِرگِنه قون (کمرکش پرشیب کوه ). بوزقورت در داستانهای ترک نقش مادر، پدر، راهنما و نجات بخش قوم را دارد. این داستان دارای دو روایت چینی متفاوت است و بانارلی (ج 1، ص 24ـ26) بر آن است که بوزقورت ، که راهنمایی ترکان را در بیرون رفتن از ارگنه قون برعهده داشته ، در روایت منقول در جامع التواریخ (رشیدالدین فضل اللّه ، ج 1، ص 218) به صورت «بُورتَه چینَه » در آمده است . روایتی از داستان ارگنه قون را رشیدالدین فضل اللّه «از معتبران معتمدالقول » ( رجوع کنید به ج 1، ص 148) شنیده بوده و ابوالغازی بهادرخان آن را، با استفاده از جامع التواریخ ، بازنویسی کرده است . به گفتة رشیدالدین (ج 1، ص 147) در مقدمة همین داستان ، «اتراک را کتابی و خطی نبوده و تواریخ چهار پنج هزار سال را ضبط نتوانسته اند... مگر بعضی حوادث که به زمان حال نزدیکتر است ، به طریق تواتر به ایشان رسیده و فرزندان را آن معانی تلقین کرده اند». در داستان ارگنه قون ، که گویا در اصل منظوم بوده و در دورة فرمانروایی و استیلای مغول به کتابت در آمده ، قوم گوک ترک به مغول تبدیل شده است (بانارلی ، ج 1، ص 27؛
اوگل ، ص 59 ـ 66). ناگفته نماند که رشیدالدین هم چنین می انگاشته که «اقوام مغول صنفی از عموم اقوام اتراک بوده اند و شکل و لغت ایشان به یکدیگر ماننده و نزدیک » بوده است (ج 1، ص 147، نیز رجوع کنید به ص 43ـ44).

اکثر داستانهای اویغوری ترکهای دوقوز اغوز ـ اون اویغور، داستان پیدایش و کوچ است . داستان نخست شرح پیدایش دوقوز اغوزها و اون اویغورهاست که ثمرة ازدواج بوزقورت با دو دختر فرمانروای هون است (بانارلی ، ج 1، ص 28؛
سَپَتْچی اوغلو، ص 132ـ134). داستان کوچ هم که ظاهراً ادامة داستان پیدایش است ، دو روایت چینی و ایرانی دارد که باهم شباهتها و اختلافهایی دارند. روایت ایرانی ، که در جهانگشا ی جوینی (ج 1، ص 39ـ 45) مندرج است ، آثار محسوسی از مانویت دارد (بانارلی ، ج 1، ص 29؛
برای روایت چینی رجوع کنید به سپتچی اوغلو، ص 134ـ137). جوینی (ج 1، ص 45)، پس از نقل این روایت ، می گوید: «این اکاذیب از مطول اندکی و از صد یکی است که ثبت افتاد. غرض تقریر جهل و حماقت آن طایفه است » که چنین اعتقاداتی داشته اند. نخستین اثر مکتوب قابل اعتنای به دست آمده از قبایل ترک زبان ، کتیبه های سنگ مزارهای قائم اورخون است که در اوایل سدة دوم / هشتم در قلمرو امپراتوری صحرانوردی گوک ترک برپا شده است . در آن دوره هنوز اسلام به سرزمینهای شرق رشته کوه آلتایی ، یعنی شمال مغولستان و حوضة رود اورخون ، نفوذ نکرده بود؛
ازینرو، این سنگنوشته ها آثار پیش از اسلام به شمار آمده اند. این آثار به خطی نگارش یافته اند که به جهت شباهت ظاهری به الفبای رونی اسکاندیناویایی ، رونی ترکی و نیز الفبای گوک ترک نامیده شده است (کوپریلی ، ص 28؛
بانارلی ، ج 1، ص 57 ـ59). الفبای کتیبه های اورخون از الفبای کتیبه های کشف شده در حوالی رودخانة ینی سئی که ظاهراً دو سه قرن پیشتر نگاشته شده ، تکامل یافته تر است (جعفراوغلو، ج 1، ص 122). اگر چه عطاملک جوینی (ج 1، ص 40) در اواسط قرن هفتم / سیزدهم به وجود این «سنگهای مسطور منقور» اشاره کرده بود، کشف آنها تا قرن دوازدهم /هجدهم و خواندن و انتشار متون و ترجمه شان به همت راتلوف ، تامسن و دیگران تا اواخر قرن سیزدهم / نوزدهم و اوایل قرن چهاردهم / بیستم به تأخیر افتاد (اورکون ، ص 18ـ19؛
کوپریلی ، ص 31ـ32؛
بانارلی ، ج 1، ص 73؛
برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به> کتیبه های اورخون < ، مقدمة تکین ، ص  ). اگرچه این سنگنوشته ها آثار ادبی صرف نیستند، به جهت زبان ادبیِ مؤثر و گاه شعرگونه ای که در آنها به کار رفته ، نخستین نمونه های مکتوب ادبیات ترکی به شمار رفته اند (کوپریلی ، ص 34ـ 35؛
د. ترک ، ج 32، ص 81). بانارلی (ج 1، ص 69ـ72) بر همین اساس ، نویسندگان آنها، بیلگه تونیوقوق و یونلوق تیگین ، را نخستین نویسندگان ترک به شمار آورده و در بارة شیوه های نگارششان به بحث پرداخته است .

ادبیات اویغوری واپسین ادبیات ترک در پیش از اسلام است ( د. ترک ، همانجا). اویغورها که به یکی از لهجه های زبان گوک ترکها سخن می گفتند، در 127/745 دولت گوک ترک را برانداختند و اندکی پس از برپایی دولت خود خط اویغوری را که برگرفته از خط سغدی بود، جانشین خط رونی ترکی کردند و این نتیجة ترجمة آثار دینی بودایی و مسیحی سریانی و مخصوصاً مانوی از سغدی (یکی از زبانهای ایرانی میانه ) به ترکی اویغوری بود (در بارة آثار سغدی رجوع کنید به تفضلی ، ص 357ـ365). به نظر بانارلی (ج 1، ص 74ـ 75) این تبدیل ، با ساختار زبان ترکی نامتناسب و برای بازتاباندن آواهای این زبان نارسا بوده است ؛
بااینحال ، الفبای اویغوری الفبای اغلب ترکان شد ( رجوع کنید به کوپریلی ، ص 29ـ31) و بیش از دولت اویغور دوام آورد و به سبب انتقال آن به مغولها، به رغم انتشار و رواج الفبای عربی ، تا سدة دهم /شانزدهم به کار رفت (همان ، ص 77). جالب توجه است که عطاملک جوینی (ج 1، ص 4) در انتقاد از روزگار خود، از جمله به این نکته که «زبان و خط ایغوری را فضل و هنر تمام شناسند» نیز اشاره ای کنایه آمیز دارد.

کوپریلی دوران حکومت اویغورها در مغولستان و ترکستان غربی و شرقی را دوران شکوفایی تمدن و فرهنگ ترک می داند (ص 12، 37)؛
آثار هنری و مکتوبِ غالباً دینی متعلق به آن دوره ، که در کاوشهای باستان شناسی تورفان و اطرافش کشف شده ، تأییدی بر ادعای اوست . بیشتر آثار مکتوب اویغوری موجود، متون مذهبی ترجمه شده از چینی ، سنسکریت ، تخاری / طخاری ، تبتی ، سریانی و سغدی است که گذشته از ارزشهای دینی و تاریخی و زبان شناسی ، از جنبة ادبی نیز خالی نیست . حکایتهایی چون برادر خیرخواه و برادر بدخواه ، مأمور آبی پوش ، یوزپلنگ آزمند و غیره آثار تبلیغی دینی و اخلاقی و در عین حال ادبی هستند. بعضی از آثار منثور اویغوری در بردارندة قطعات منظوم هجایی اند و حتی نام بعضی از شعرای اویغوری ، چون آپرینچور تیگین و کول تارکان و کی کی ، بر ما معلوم است ( د. ترک ، همانجا؛
موتلوآی ، 1973، ص 28). بانارلی (ج 1، ص 47ـ 48) متن و ترجمة یک شعر دینی و یک شعر عاشقانة آپرینچورتیگین را نقل کرده و هیئت (1365ش ، ص 104) تأکید کرده است که اشعار مذکور نخستین شعرهای ترکی است که شاعرشان شناخته شده و شعر عاشقانة یاد شده ، نخستین شعر غنایی ترکی است .

ب ) پس از اسلام . مناسبات ترکان با مسلمانان ، اسلام آوردن عده ای از آنها و رسمیت یافتن دین اسلام در دولت قراخانی ، موجب تحول در زندگی اجتماعی و فرهنگی ترکان و توسعة ادبیات ترکی شد (مرچیل ، ص 19). ادبیات ترکی تحت تأثیر تمدن اسلامی را می توان به دو دستة مهم ترکی شرقی و ترکی غربی تقسیم کرد.

1. ادبیات ترکی شرقی ، مشتمل است بر ادبیات قراخانی / قره خانی (خانی / خاقانیه )، ادبیات خوارزم ـ آلتین اردو

(اردوی زرّین ) و ادبیات چغتایی . ادبیات ترکی شرقی از نظر شکل و محتوا تحت تأثیر ادبیات اسلامی عربی و فارسی و مخصوصاً فارسی بود و شاعران ترک به طورکلی تربیت یافتة آن دو بودند و اغلب پیش از نوشتن به زبان مادری خود یا در کنار آن آثاری نیز به این زبانها پدید آورده بودند و می آوردند. بسیاری از ترک زبانان عربی نویس یا فارسی نویس هم بودند که هرگز فرصت نوشتن به زبان مادری خود را نیافتند.

ادبیات قراخانی . نخستین اثر مکتوب ترکی شرقی که تاکنون شناخته شده ، مثنوی دینی و اخلاقی قوتاد غوبیلیگ در 500 ، 6 بیت است که آن را یوسف خاص حاجب بلاساغونی در 462 در قلمرو دولت قراخانی سروده است . قوتاد غوبیلیگ از حیث ساخت و بافت منظوم و داستانی خود اولین اثر ادبی ترکی ـ اسلامی به شمار آمده است (کوپریلی ، ص 165ـ173؛
پکولجای ، ص 41ـ 48؛
جعفراوغلو، ج 2، ص 50 ـ73؛
بانارلی ، ج 1، ص 230ـ240؛
قاباقلی ، ج 1، ص 36ـ40). بارتولد این پندنامه را کم ارزشتر از نمونه های مشابه فارسی آن ارزیابی کرده است (ص 156). دیگر آثار شایان ذکر ادبیات ترکی قراخانی عبارت اند از: عتبة الحقایق ادیب احمد یوکنکی ، دیوان حکمت و دیوان لغات الترک محمود کاشغری . اثر نخست منظومه ای است با وزن عروضی (کوپریلی ، ص 173ـ 178؛
پکولجای ، ص 51 ـ61)، اثر دوم مجموعه ای است از سروده های صوفیانة هجایی منتسب به احمد یَسَوی ، نخستین عارف شناخته شدة ترک و معروف به پیر ترکستان (پکولجای ، ص 27ـ180) و اثر آخر که برای آموزش زبان ترکی در 464ـ 466 به عربی تألیف شده ، در بردارندة نمونه های زیادی از سروده های ترکی است (کاشغری ، 1985ـ1986، ج 1، مقدمة دیلمن ، ص ، مقدمة آتالای ، ؛
همو، 1375 ش ، پیشگفتار دبیرسیاقی ، ص پنج ـ سی وهفت ؛
جعفر اوغلو، ج 1، ص 19ـ39).

ادبیات خوارزم ـ آلتین اردو. آثار عمدة این ادبیات ، که از قرن ششم شکل گرفته و مرحلة گذار از قراخانی به چغتایی به شمار می رود، عبارت اند از: منظومه های قصة یوسف علی و معین المرید اثر شیخ شریف خواجه ؛
قصص الانبیا اثر رَبَغوزی به نظم و نثر؛
و نهج الفرادیس اثر محمودبن علی گردَری به نثر (جعفراوغلو، ج 1، ص 86 ـ89، 112ـ117، 136ـ141؛
بانارلی ، ج 1، 354ـ356؛
پکولجای ، ص 98ـ100؛
د. ترک ، ج 32، ص 86 ـ 87). در کنار این آثار مذهبی ، بعضی آثار غیرمذهبی هم پدید آمده که اهم آنها به این قرار است : خسرو و شیرین ، ترجمة آزاد منظومة نظامی گنجوی ، به همت شاعری متخلص به قطب که در 742 به همسر تینی بک خان ، خان اردوی زرّین ، تقدیم شده است (جعفر اوغلو، ج 1، ص 139ـ140؛
بانارلی ، ج 1، ص 357؛
زینالوف ، ص 39ـ53)؛
محبت نامه ، سرودة خوارزمی در 754، که به یکی از درباریان جانی بک ، خان اردوی زرّین تقدیم شده (جعفر اوغلو، ص 118ـ121؛
بانارلی ، ج 1، ص 358) و گفته اند که مثنوی لطافت نامة منتسب به کمال خجندی به پیروی از آن سروده شده است (بانارلی ، ج 1، ص 359؛
کمال خجندی ، مقدمة دولت آبادی ، ص چهارده ). سید احمد، پسر میران شاه ، هم منظومة تعشق نامه را در 839 به تقلید از محبت نامه به ترکی چغتایی سروده است (بارتولد، ص 254).

سیف سِرایی نیز گلستان سعدی را در 793 به ترکی ترجمه کرده است . بانارلی (ج 1، ص 362) نثر این قدیمترین ترجمة گلستان به ترکی را شیواترین نمونة نثر ترکی قپچاقی می داند. همچنین سیف سرایی از نظیره هایی که برای بعضی از سروده های شاعران ترکی و فارسی گو سروده ، مجموعه ای تدوین کرده که به لحاظ حفظ نمونه های سروده های شاعرانی چون خوارزمی و حسن اوغلی ، نخستین شاعر ترکی آذری گوی شناخته شده ، دارای ارزش خاص است (کوپریلی ، ص 309؛
پکولجای ، ص 101).

ادبیات چغتایی ، با شکل گیری زبان چغتایی در دوران پس از استیلای مغول و بویژه در دورة تیموریان در قرن نهم پدید آمد. امیرعلیشیرنوائی (متوفی 906) که آثار ارزنده ای به زبان فارسی پدید آورده ، با آثار منظوم و منثور ترکی خود، چغتایی را به سطح زبان ادبی کلاسیک ارتقا داده است . رسالة محاکمة اللغتین نوائی که به قصد اثبات برتری زبان ترکی چغتایی بر فارسی تألیف شده ، خود واردکنندة مضامین فارسی در ادبیات ترکی چغتایی به شمار می آید ( رجوع کنید به بارتولد، ص 255). بیشتر پدیدآورندگان آثار مهم ادبیات چغتایی ، چون حسین بایقرا و شیبک خان / شیبانی خان ، بابرشاه و ابوالغازی بهادرخان از دولتمردان بودند ( د. ا. ترک ، ج 3، ص 270ـ323). ادبیات دورة جدید و معاصر چغتایی ، ادبیات ازبکی نامیده می شود ( د.آ. ج 7، ص 409ـ410؛
میدان لاروس ، ج 9، ص 783؛
برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به چغتایی * ، زبان و ادبیات ).

2. ادبیات ترکی غربی ، با مهاجرت قبایل اغوز از طریق شمال و جنوب دریای خزر به سوی غرب و سکونت آنها در آذربایجان و آناطولی شکل گرفت . این ادبیات دارای دو شاخة عمدة ترکی آذری و ترکی آناطولی (عثمانی و ترکیه ) است .

ترکی آذری ، نخستین شاعران شناخته شدة ترکی آذری در خارج از محدودة آذربایجان ، ولی احیاناً در میان قبایلی از ترکهای اغوز که در تکوین زبان ترکی آذری سهیم بوده اند، زندگی می کردند. شیخ عزالدین پورحسنِ اسفراینی * ، که در ترکی «حسن اوغلی » تخلص می کرد (دولتشاه سمرقندی ، ص 165ـ 166)، نخستین شاعر شناخته شدة ترکی آذری به شمار می آید. همچنین از قاضی برهان الدین (قرن هشتم /چهاردهم ) دو یا سه اثر فقهی به عربی ، چند شعر فارسی و دیوانی ترکی مشتمل بر غزلها، رباعیات و «تویوغ »ها (دوبیتی سروده شده در بحر رمل ) بر جای مانده ، که چند بار در ترکیه و باکو چاپ شده است (برهان الدین ، مقدمة صفرلی ، ص 15ـ16؛
بانارلی ، ج 1، ص 365ـ366). قاضی ضریر ارزرومی (معاصر قاضی برهان الدین )، که کتاب سیرت رسول اللّه ابن اسحاق و فتوح الشام واقدی را به ترکی ترجمه کرده و قصة یوسف و... را به نظم در آورده نیز، از بانیان ادبیات ترکی آذری به شمار می آید (بانارلی ، ج 1، ص 367ـ372).

ادبیات ترکی آذری ، از آن پس ، در کنار ادبیات ترکی آناطولی با شاعران و نویسندگانی چون نسیمی ، حبیبی ، فضولی ، ختایی ، قوسی تبریزی و دهها شاعر و نویسندة دیگر، و با ویژگیهای مشترک با آن ، ادامه یافت ، که مهمترین آن ویژگیها چنین است :

الف ) تأثیر شدید فرهنگ ایرانی و ادب فارسی بر آن ؛
چنانکه اغلب شعرا و ادبای ترکی آذری نویس ، فارسی نویس نیز بودند و مضامین و قوالب و اصطلاحات ادبیات فارسی را در آفریده های ترکی خود به کار می بردند و ادبیات ترکی آذری ، و نیز چغتایی و عثمانی ، در سایة ادبیات فارسی ، ادبیات درجة دوم به شمار می آمد ( د.ا. ترک ، ج 2، ص 142).

ب ) پدیدآمدن ادبیات مرثیه به مثابه یکی از شاخه های شایان توجه ادبیات ترکی آذری . حدیقة السعدا ی فضولی را که ترجمه گونه ای است از روضة الشهدا ی ملاحسین واعظ کاشفی ، می توان سنگ بنای این نوع ادبیات در ترکی آذری به شمار آورد. نظام الدین محمد توفارقانی (متوفی 1170)، اشراق (متوفی 1175)، تائب (متوفی 1201)، دخیل (قرن سیزدهم )، راجی (1247ـ1292)، دلسوز (قرن دوازدهم )، قمری دربندی (متولد 1235)، صراف (1271ـ1325)، شکوهی (1263ـ 1314) و برخی دیگر، از برجستگان این نوع به شمار می آیند (هیئت ، 1358 ش ، ج 1، ص 94ـ110).

ج ) رواج نداشتن نثر و بی رنگ بودن آن در برابر نظم ؛
چندانکه ادبیات ترکی آذری را، البته در دوران پیش از تجدد، ادبیات نظم می دانند ( د.ا. ترک ، ج 2، ص 143).

د) تأثیر سنّت ادبیات شفاهی بر ادبیات ترکی آذری ؛
که بسیار بیشتر از تأثیر آن بر ادبیات ترکی چغتایی و عثمانی بوده است . علت اصلی آن هم شاید وابسته بودن دو شاخة ادبی اخیر به دربارهای تیموری ، در آسیای مرکزی و هند و عثمانی باشد. اگرچه شاهانی چون احمد جلایر، جهان شاه قراقوینلو (متخلص به حقیقی )، یعقوب آق قوینلو و اسماعیل صفوی (متخلص به ختایی ) خود به زبان ترکی آذری شعر می سرودند، چون دربارهای جلایری ، آق قوینلو، قراقوینلو و صفوی از سخن سرایان ترکی حمایت جدّی و مستمر نمی کردند، ادبیاتی از نوع ادبیات دیوانی عثمانی در آذربایجان پدید نیامد. سنّت شفاهی در ادبیات ترکی آذری نیز مثل ادبیات ملل دیگر همیشه و در هر شرایطی جاری و ساری بوده است ؛
داستانهای منثور و منظومی چون دده قورقود ، که جریان شکل گیری آن از آسیای میانه شروع شده و به غرب و از آن جمله به آذربایجان انتقال یافته و به احتمال قوی در نیمة دوم قرن نهم در این سرزمین و یا آناطولی شرقی به کتابت در آمده است (زینالوف ،ص 66ـ80؛
قاباقلی ، ج 1، ص 174؛
بانارلی ، ج 1، ص 401؛
دده قورقود ، چاپ زینالوف و علیزاده ، مقدمه ، ص 5ـ21؛
چاپ آراسلی ، مقدمه ، ص 5؛
چاپ اِرگین ، مقدمه ، ص 56؛
ترجمة سومر و دیگران ، مقدمه ، ص  ؛
ترجمة لویس ، مقدمه ، ص 19)، کوراوغلو ( رجوع کنید به رئیس نیا، 1377ش )، داستان احمد حرامی (زینالوف ، ص 88 ـ 95)، اصلی و کرم ، طاهر و زهره ، عاشقْ غریب ، عباس و گول گَز (طهماسب و دیگران ، 1979؛
افندیف ، ص 375ـ 398)، به احتمال قوی ، در قلمرو ادبیات شفاهی آذربایجان به وجود آمده ، و ای بسا از اینجا به آناطولی ، ماورای قفقاز و ماورای خزر و آسیای مرکزی راه یافته و بر اساسشان روایات مختلفی پدید آمده است .

ادبیات ترکی آذری از اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم با شعر واقف * و ودادی (1121ـ1224) وارد دوران جدیدی شد که ملی و مردمی شدن و روی آوری به واقع گرایی و سادگی زبان و بیان از خصوصیات اصلی آن است . در همین دوران با استیلای روسیه بر قفقاز جنوبی ، ادبیات دوسوی ارس به موازات هم و در فضاهای متفاوت اما در پیوند متقابل ، پیش رفت . در فاصلة استیلای تقریباً صدسالة روسیه ، که منجر به انقلابهای 1323/ 1905 و 1336/ 1917 این کشور شد، ادبیات ترکی آذری تحولاتی را از سر گذراند و با انتشار تمثیلات و رمان آلدانمیش کواکب ( ستارگان فریب خورده ) آخوندزاده * در اواسط قرن سیزدهم /نوزدهم و آثار ادامه دهندگان راه تازه ای که وی در پیش گرفته بود، و نیز با انتشار روزنامه ها و مجلات مختلف از اوایل ربع آخر قرن سیزدهم /نوزدهم در تفلیس و باکو، ادبیات با زندگی اجتماعی مردم پیوند روزافزون یافت و خصوصاً با انتشار مجلة ملانصرالدین و نشریات دیگر در دورة پس از انقلاب 1905 و انتشار آثار نویسندگان و شاعران روشنگری چون جلیل محمدقلی زاده (متوفی 1311 ش )، علی اکبر صابر * (متوفی 1290 ش )، محمد هادی (متوفی 1299 ش )، علی قلی غمگسار (متوفی 1295 ش )، حسین جاوید * ، نریمان نریمانوف * (متوفی 1304 ش )، عباس صحت (متوفی 1297 ش )، احمدجواد (متوفی 1316 ش )، غدیر حاجی بیگلی (متوفی 1327 ش )، عبداللّه شایق (متوفی 1338ش ) و حق وردوف (متوفی 1312 ش ) و پیدایی نوعهای جدید ادبی چون رمان ، قصه ، نمایشنامه ، نقد، مقاله و ترجمة آثار ادبی اروپایی و بویژه روسی ، ادبیات جدید ترکی آذری شکل گرفت (برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به> تاریخ ادبیات آذربایجان < ، ج 2).

پس از انقلاب اکتبر و تشکیل جمهوری آذربایجان و رسمی شدن زبان ترکی آذری ، ادبیات این زبان در کنار ادبیات جمهوریهای دیگر شوروی و در پیوند متقابل با آنها، در چارچوب خاصی رشد و توسعه یافت (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به> تاریخ ادبیات آذربایجان شوروی < ، ج 1ـ2). ادبیات ترکی آذری در آذربایجان ایران با تشکیل حکومت پهلوی و ممنوع شدن چاپ و انتشار آثار ادبی ترکی ، جز در فاصله های کوتاهی چون 1320ـ 1325 ش و انتشار حیدر بابایه سلام و بعضی از نظیره های آن در شمارگان محدود، از رشد و پیشرفت بازماند؛
لیکن با وقوع انقلاب اسلامی (1357 ش ) و برداشته شدن قید ممنوعیت ، امکاناتی برای انتشار آثار جدید منظوم و منثور به این زبان پدید آمد و بدین وسیله صفحة جدیدی در شاخة ادبیات ترکی آذری در ایران گشوده شد.

ترکی آناطولی ، هم زمان با نضج ادبیات ترکی شرقی و ترکی آذری ، زمینة شکل گیری ادبیات ترکی با فتح ملازگرد (463) و راه یابی ترکان به آسیای صغیر و گسترش روزافزون دامنة نفوذ آنها بر اثر فتوحات و مهاجرتهای بعدی ، بویژه ترکان اغز، در آن سرزمین نیز فراهم آمد. از آنجا که زبان رسمی سلاجقة روم فارسی بود، پدیدار شدن محصولات ادبی زبان ترکی آناطولی ، که بعدها ترکی عثمانی نامیده شد، به تعویق افتاد. در اینکه ادبیات عامیانه از همان سالهای یورشها و مهاجرتها بر اساس قانونمندیهای آفرینش و انتقال حافظه به حافظه و نسل به نسل در سرزمین جدید نیز همچون آسیای مرکزی در بین توده های مردم جریان داشته و آثار جدیدی در شرایط تازه پدید می آورده ، تردیدی نیست ؛
اما ادبیات مکتوب ترکی دهه ها و حتی سده ها تحت الشعاع ادبیات فارسی بوده و نخستین آثار آن را هم به احتمال قوی گویندگان فارسی در کنار آثار خود پدید آورده اند؛
چنانکه مولوی (متوفی 672) در انبوه سروده های خود معدودی مصراعها و ابیات ترکی نیز دارد (بانارلی ، ج 1، ص 319) و در سه مثنوی و یک دیوان بهاءالدین سلطان ولد * ، فرزند او، 367 بیت ترکی شناسایی و گردآوری و در کتاب جداگانه ای به نام دیوان ترکی سلطان ولد در 1304ش / 1925 در استانبول چاپ شده است (همان ، ج 1، ص 323). آثار مستقل ترکی چون قصیدة چرخ نامه سرودة احمد فقیه و مثنوی یوسف و زلیخا سرودة شیاد حمزه * ، که هر دو در قرن هفتم می زیسته اند، جنبة صوفیانه داشته اند و مخاطبشان بیشتر، تودة مردم بوده است . زبان سروده های عروضی و هجایی یونس امره * (635ـ720) هم که بزرگترین شاعر صوفی مسلک ترک شمرده شده ، به سبب پیوند تنگاتنگ آن با مردم ، ساده و روان و دور از عوارض فضل فروشی است (کوپریلی ، 1976، ص 278ـ 285؛
بانارلی ، ج 1، ص 331؛
موتلوآی ، 1973، ص 41).

در همین دوره ، در کنار ادبیات مردمی ، ادبیات دیوانی نیز که در حقیقت ادبیات خواص بود، پدید آمد. خواجه دهّانی ، تُرکی خراسانی و سرایندة شهنامة سلجوقی در بیست هزار بیت به زبان فارسی را، نخستین نمایندة ادبیات دیوانی در آناطولی به شمار آورده اند. این شاعر که قصیده و غزلهایی نیز به ترکی از وی پیدا شده ، در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم زندگی می کرده و به دربار علاءالدین کیقباد سوم ، از آخرین سلاطین سلاجقة روم ، وابستگی داشته است (کوپریلی ، ص 271؛
بانارلی ، ج 1، ص 344ـ 345؛
قاباقلی ، ج 2، ص 206؛
د.ا.ترک ، ج 12، بخش 2، ص 532 ـ533).

ادبیات دیوانی اصطلاحاً به شاخه ای از ادبیات ترکی اطلاق شده که در اواخر قرن پنجم ، تحت نفوذ تمدن و فرهنگ اسلامی ـ ایرانی و بویژه ادبیات فارسی در ماوراءالنهر پدیدار شد و از قرن هفتم به بعد بتدریج در آناطولی رواج یافت و در قرن دهم به اوج خود رسید و از آن پس به انحطاط گرایید و سرانجام در قرن سیزدهم / نوزدهم با نفوذ فرهنگ غربی به عثمانی و پیدایش ادبیات تنظیمات * راه انحطاط پیمود ( میدان لاروس ، ج 3، ص 755ـ756).

ادبیات دیوانی که نام خود را از واژة فارسی دیوان ، به جهت گردآوری شدن سروده های شعرا در دیوانها گرفته ، ادبیات افراد تحصیل کرده و درباریان است و به همین مناسبت ادبیات درباری و حتی ادبیات اندرون (حرمسرا) نیز نامیده شده است (پاکالین ).

مهمترین ویژگیهای این ادبیات دیرپا چنین است :

الف ) به جهت اختصاص داشتن به گروههای خاص و کانونهای کوچک جدا از مردم و جامعه ، از تب و تاب زندگی اجتماعی عاری است و به قول گولپینارلی (ص 56) «شاعران دیوانی الهامهای خود را نه از طبیعت و عالم درونی و بیرونی ، بلکه از دیوانهای همدیگر می گیرند».

ب ) ادبیات دیوانی ادبیاتی است سنّت گرا، محافظه کار و پایبند به قواعد و اصول بلاغت . همچنانکه اشکال و قوالب نظم ادبیات دیوانی تغییرناپذیر است ، موضوعات ، تشبیهات و استعارات و ملزومات آن نیز از قبل تعیین شده و آماده است . شاعران دیوانی اگرچه در فروع می توانستند نوآوری کنند، اما ناگزیر از مراعات اصول اساسی قراردادی بودند (پاکالین ، همانجا).

ج ) ادبیات دیوانی کلمات فراوانی از زبان فارسی اخذ کرده و حتی بعضی از قواعد آن و نیز عناصری از اساطیر ایرانی و اوزان و بحور عروضی و صنایع و قوالب شعری ادبیات فارسی بدون تغییر و با همان نام فارسی عیناً در این ادبیات به کار رفته است . شاعر دیوانی ضمن آنکه غالب منظومه های داستانی را به زبان ترکی ترجمه می کند، همان داستانها را با همان نامها و در همان قالب مثنوی به نظم می کشد و حتی به خمسه سازی می پردازد. گولپینارلی (ص 93) با توجه به چنین اقتباسها و دنباله رویهایی اعتقاد دارد که هریک از شاعران دیوانی علاوه بر آنکه تحت تأثیر دیگری است ، همه باهم تحت تأثیر شعر و شاعران ایرانی قرار گرفته اند؛
ازینرو، این ادبیات رونویسیِ رنگ باخته و اندکی محلی شدة ادبیات ایران است .

ادبیات دیوانی ادبیات نظم بود و حجم آثار منثور، مشتمل بر تواریخ ، تذکره ها، منشآت ، سفرنامه ها، سفارتنامه ها و غیره ، احتمالاً از یک دهم حجم آثار منظوم بیشتر نبوده است . وانگهی ، نثر به طور کلی تحت تأثیر نظم و به استثنای بعضی آثار معدود، عموماً مصنوع و مغلق بوده و شاید بتوان گفت که بیشتر از نظم با کلمات و عبارات عربی و فارسی انباشته شده است ( میدان لاروس ، ج 3، ص 756). ادبیات دیوانی در عمر هفت ـ هشت قرنی خود شاعران و نویسندگان فراوانی پرورده و در عین حال خود پروردة آنهاست . موتلوآی (1973، ص 113) این ده تن را که بعضی خارج از آناطولی پا به عرصة ادبیات گذاشته اند، برجسته ترین نمایندگان ادبیات دیوانی معرفی کرده است : علیشیرنوائی ، نجاتی (متوفی 915)، باقی (متوفی 1009)، فضولی (متوفی 963)، روحی (متوفی 1014)، نایی (متوفی 1124)، نفعی (متوفی 1044)، نائلی (متوفی 1077)، ندیم (متوفی 1143)، شیخ غالب (متوفی 1213).

ج ) دورة جدید. ادبیات ترکی در قرن سیزدهم /نوزدهم ، بویژه از دورة تنظیمات ، تحت تأثیر تمدن و فرهنگ و ادبیات غربی ، وارد دوران جدیدی شد که تا روزگار ما ادامه دارد؛
دورانی که از چنین مراحلی گذشته است : در حدود بیست سال پس از صدور خط همایون گلخانه و اعلان تنظیمات سیاسی ، ادبیات تنظیمات ، به مثابه یکی از دستاوردهای اصلاحات آن دوره ، با انتشار روزنامة ترجمان احوال در 1276ـ1277 نضج گرفت و تا آغاز جریان ادبیات جدیده * با انتشار بخش ادبیات مجلة ثروتِ فنون * به سردبیری توفیق فکرت * در 1314 ادامه یافت (رئیس نیا، 1374 ش ، ج 3، ص 49ـ56). نمایندگان این جریان ضمن به کارگیری انواع ادبی ادبیات دیوانی ، به منظور ارتباط با افکار عمومیِ رو به گسترش ، در پرتو توسعة چاپ و مطبوعات و تئاتر و امثالهم ، به آفرینش نوعهای جدیدی چون مقاله ، نقد، نمایشنامه ، داستان کوتاه ، رمان و سایر انواع ادبی متأثر از ادبیات اروپا، پرداختند. ضرورت روی آوری به افکار عمومی و بیدار کردن مردم ، که خود از ترقی خواهی و آزادی طلبی این روشنفکران مایه می گرفت ، سادگی و عوام فهم شدن زبان و فاصله گرفتن از زبان مطنطن و غامض ادبیات دیوانی را ایجاب می کرد.

برجسته ترین نمایندگان جریان ادبی مورد بحث عبارت بودند از: ابراهیم شناسی (1242ـ 1288)؛
نامق کمال (1256ـ 1305)؛
ضیاءپاشا (1240ـ1297)؛
احمد مدحت افندی (1260ـ 1330) و عبدالحق حامد ترخان (1268ـ1356) ( رجوع کنید بههمان ، ص 58 ـ81، 131ـ140).

با سپرده شدن مسئولیت امور تحریریة مجلة هفتگی ثروت فنون به توفیق فکرت در 1313 و گردآمدن گروهی از نویسندگان و شعرا چون جناب شهاب الدین ، خالدضیا اوشاقْلی گیل ، حسین سیرت ، حسین سعاد، سلیمان پاشازاده سامی در اطراف وی و چاپ آثار منظوم و منثورشان در این مجله ، جریانی ادبی پدید آمد که نمایندگانش آن را ادبیات جدیده می خواندند، و کسانی نیز این نمایندگان را «ثروت فنونیها» می نامیدند. این جریان که از حیث شکل گرفتن در دورة استبداد و ممیّزی و تضییقات شدید عبدالحمیدی ، بر خلاف ادبیات تنظیمات و سیاست و اندیشه ، واقعیت گریز و آکنده از نومیدی و درون گرایی بود، با توقیف مجلة مذکور در 1319 از هم پاشید ( میدان لاروس ، ج 4، ص 60؛
موتلوآی ، 1988، ص 164ـ 165؛
آژند، ص 58 ـ59).

سالها پس از توقف ادبیات جدیده و اندکی پس از اعلان حرّیت (مشروطیت دوم ، 1326) و در هم شکستن استبداد عبدالحمیدی ، گروهی از شاعران و نویسندگان جوان که دارای تمایلاتی کم و بیش مشابه ثروت فنونیها بودند، گرد آمدند و پس از تشکیل جمعیتی به نام فجر آتی * آرای خود را در بارة ادبیات و وظیفة آن در جامعة عثمانی ، در صفر 1328/ فوریة 1910 منتشر و موجودیت خود را اعلام کردند. نمایندگان این جریان اگرچه با نمایندگان بازماندة ادبیات جدیده درگیریهایی داشتند، دنبالة کم رنگ و کم تأثیری از ادبیات جدیده به شمار می روند ( میدان لاروس ، ج 4، ص 556ـ 558؛
د.ا.ترک ، ج 12، بخش 2، ص 585). جریان ادبیات ملی ثمرة اعادة مشروطیت پس از استبداد سی سالة سلطان عبدالحمید و پیروزی حزب اتحاد و ترقی در عثمانی و تشکیل انجمنهای ملی گرایی چون «تورک دَرْنَگی » (انجمن ترک )، «تورک یوردو» (میهن ترک )، «تورک اوجاغی » «تورک اوجاقلاری » (کانونهای ترک ) در دوران حاکمیت و تحت حمایت حزب ملی گرای مذکور و جز آنها بود. این جریان که تا اعلان جمهوری در 1302 ش /1923 ادامه یافت ، بر خلاف جریانهای ادبی پیشین که عثمانی گرا بودند، توجه به مسائل جامعه و کشور و نوشتن به ترکی ساده و پیراسته از لغات و عبارات عربی و فارسی و سرودن شعر با اوزان هجایی ، به جای اوزان عروضی ، را سرلوحة برنامة خود قرار داد. نظرها، پیشنهادها و عملکردهای هواداران و فعالان ادبیات ملی در بارة زبان ، با اعتراض بقایای جریانهای عثمانی گرای پیشین روبرو شد؛
به نظر آنها، زبان جدید تنها می توانست زبان دانش باشد، در حالی که آثار هنری ، و از آن جمله آثار ادبی ، نمی تواند ملی باشد. تلقی «گنج قلملر» (قلمهای جوان )، یکی از ترجمان (ارگان )های ادبیات ملی ، از ادبیات دارای ماهیت نژادی است ( میدان لاروس ، ج 8، ص 794). اما مدتی بعد، بعضی از همین انتقادکنندگان به جریان مذکور پیوستند و سرانجام «ینی لسان » (زبان نو)، بر اساس زبان گفتاری ، به عنوان زبان ادبی پذیرفته شد و در دورة جمهوری نیز پیش رفت و به زبان ترکی استانبولی امروزی منجر شد. محمدامین یوردا قول (1248ـ1323ش / 1869ـ1944)، ضیاءگوکالپ (1255ـ1303ش /1876ـ1924)، یحیی کمال بیاتلی (1263ـ1337ش /1884ـ 1958) و دیگران از شعرا، و عمرسیف الدین (1263ـ1299ش /1884ـ1920)، خالده ادیب آدی وار (1263ـ1343ش /1884ـ1964)، یعقوب قدری قراعثمان اوغلو (1268ـ1353ش /1889ـ1974) و رشاد نوری (1268ـ1335ش /1889ـ1956) از نویسندگان جریان ادبی مورد بحث به شمار می روند (موتلوآی ، 1973، ص 82 ـ94).

ادبیات ترکی در این دوران ــ که از 1302ش /1923 آغاز شده و تاکنون ادامه یافته است ــ بی گمان از تحولات اجتماعی و سیاسی این دوران ، از جمله عمومیت یافتن اصول ملی گرایی در شئون اجتماعی و غربی شدن و گسترش آموزش و پرورش و رسانه های گروهی ، تأثیر پذیرفته است . خصوصیات بارز ادبیات این دوران به این قرار است :

ادبیات ترکی در این دوران نیز، مانند ادوار تنظیمات و بعد از آن ، غرب گرا و نسبت به دوره های پیشین پرتحرکتر بوده و حجم آثار منتشر شده در این دوران در زمینه های گوناگون و در شعر و نوعهای ادبی رمان ، داستان کوتاه ، طنز و هجو، نمایشنامه ، نقد ادبی ، تحقیقات ادبی و تحقیقات تاریخی ادبیات بمراتب بیشتر از تمام آثار ادبی منتشر شده در دورة تنظیمات و ادوار بعد از آن تا اعلان جمهوری است . ادبیات ترکی از عصر تنظیمات به بعد کم و بیش به خدمت آرمانهای دارای اهداف سیاسی چون عثمانی گرایی ، اسلام گرایی و توران گرایی در آمد، اما در هیچ دوره ای به اندازة دورة جمهوریت ، آرمانهای سیاسی در تلاش نبودند که ادبیات را به خدمت خود در آورند. بدیهی است که در آمدن ادبیات ، و به عبارت دیگر بعضی از ادیبان ، به خدمت آرمانهای سیاسی چپ و راست و اقتدارطلب ، عوارضی برای آن داشته است که این موضوع ، خود نیازمند بررسی و تحقیق جداگانه ای است ( د. ترک ، ج 32، ص 178؛
د. ا. ترک ، ج 12، بخش 2، ص 599). ادبیات معاصر ترکیه شاعران و نویسندگان بزرگی چون محمد عاکف ارسوی (متوفی 1315 ش / 1936)، یحیی کمال بیاتلی ، ناظم حکمت (متوفی 1342 ش / 1963)، فاضل حُسنی داغلارجا (متولد 1332/ 1914) و اورحان ولی (متوفی 1329 ش / 1950)، و نویسندگان نام آوری چون اورحان کمال (متوفی 1349 ش / 1970)، صباح الدین علی (متوفی 1327 ش / 1948) و یاشار کمال (متولد 1301 ش / 1922) داشته است (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به ادبیات جدیده * ).


منابع :
(60) یعقوب آژند، ادبیات نوین ترکیه ، تهران 1364ش ؛
(61) واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، تاریخ ترکهای آسیای مرکزی ، ترجمة غفار حسینی ، تهران 1376ش ؛
(62) احمد تفضلی ، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام ، به کوشش ژاله آموزگار، تهران 1376ش ؛
(63) جوینی ؛
(64) دولتشاه سمرقندی ، تذکرة الشعراء ، چاپ محمد رمضانی ، تهران 1338ش ؛
(65) رشیدالدین فضل اللّه ؛
(66) رحیم رئیس نیا، ایران و عثمانی در آستانة قرن بیستم ، تبریز 1374ش ؛
(67) همو، کوراوغلو در افسانه و تاریخ ، تهران 1377ش ؛
(68) محمودبن حسین کاشغری ، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک ، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی ، تهران 1375ش ؛
(69) مسعود کمال خجندی ، دیوان ، چاپ عزیز دولت آبادی ، تهران 1375ش ؛
(70) عبدالباقی گولپینارلی ، در بیان ادبیات دیوانی ، ترجمه و توضیحات توفیق ه . سبحانی ، تهران 1374ش ؛
(71) جواد هیئت ، آذربایجان ادبیات تاریخینه بیر باخیش ، ج 1، تهران 1358ش ؛
(72) همو، تورکلرین تاریخ و فرهنگینه بیر باخیش ، تهران 1365ش ؛


/ رحیم رئیس نیا /

د) ادبیات در زبانهای ترکی خارج از ترکیه (از 800/ 1400 تاکنون ).

ادبیات ترکمنی . نخستین متونی که به ادعای ترکمنها جزو فرهنگ سنّتی آنهاست ، به زبان چغتایی و متعلق به قرن نهم است . در 868، وفائی (وپائی ) از قبیلة یموت ، اشعارش را در کتابی به نام رونق الاسلام گردآورد، اما سنّت ادبی تا قرن دوازدهم ، هنوز گستردگی و تداوم نیافته بود. بیشتر شاعران آن زمان در «مدرسه » (مدرسة علوم دینی ) تحصیل کرده بودند (در خیوه و بندرت در بخارا)، ولی با شعر عامیانه نیز آشنا بودند؛
به این ترتیب ، هم به شعر عروضی تسلط داشتند هم به شعر هجایی ، و به هر دو شیوه می سرودند. بسیاری از آنان اشعارشان را با دوتار می خواندند. بعضی از آثار آنان سینه به سینه نقل می شد و برخی در نسخه های خطی متأخر باقی مانده است . اطلاعات کتاب شناسی در بارة مؤلفان پیش از قرن چهاردهم / بیستم کاملاً تقریبی است .

اشعار آموزشیِ آزادی (1112ـ1173)، که نام اصلی اش دولت محمد بود، در کتابی به نام وعظ آزاد گردآوری شده بود. فرزند او مخدوم قلی * / مختوم قلی (1146ـ1196) با نام مستعار فراقی (فراغی )، که ترکمنها او را از پایه گذاران ادبیات خود می دانند، در بارة امور اخروی و مسائل اجتماعی و انتقادی و موضوعات عاشقانه شعر می سرود. سَیِّدی (1189ـ1252) شاگرد مخدوم قلی ، و ذلیلی (1209ـ1266) خواهرزادة مخدوم قلی ، شیوة شعر استاد را دنبال کردند. ترکمنها عندلیب ، نویسندة مذهبی روزگاران گذشته ، را نیز از شاعران خود می دانند. در سده های دوازدهم و سیزدهم ، بعضی از آوازخوانان اشعاری پهلوانی («دستان ») می خواندند که چون سرایندة آنها ناشناخته بود، خود را شاعر آن اشعار معرفی می کردند. از معروفترینِ ایشان اند: شاه بنده (نام اصلی او: عبداللّه ، 1133ـ1214) که این آثار منسوب به اوست : شاه بهرام ، گل و بلبل ، صیاد و همراه ؛
معروفی (نام اصلی او: قربانعلی ، 1148ـ 1209) با این آثار: یوسف و احمد ، سیف الملوک و مدح الجمال ، و اشعار حماسی دیگر؛
شیدایی (1143ـ1214) با گل و صنوبر ؛
مُلاّ نفس / ملانپس (1225ـ 1278) با زهره و طاهر ؛
کمینه (نام اصلی او: محمودولی ، 1184ـ 1255)، به سبب طنز قوی آثارش ، مثل ملانصرالدین ، در طول زمان ، مضمون لطیفه های بسیاری شده است و کور ملاّ (1251ـ 313 ش / 1872ـ1934) و ملامورد (1258ـ1309 ش / 1879ـ 1930) شیوة او را دنبال کردند. در آن دوره ، شاعرانی چون مخدوم قلی و سیّدی و مسکین قلیچ (1266ـ1324) رسم مویه کردن برای نزاعهای قبیله ای را کنار گذاشتند و فراتر از آن ، ایثار و فداکاری ، موضوع اشعار آنان شد.

اگرچه در دهه هایی از قرن چهاردهم / بیستم ، برای یافتن انواع ادبی نو تلاشهایی صورت گرفت ، سلیقة مردم همانند گذشته باقی ماند؛
مثلاً، این رسم که شاعران در حضور مردم شعر بخوانند. حتی گاه پایان داستان را بنا به میل حضار تغییر می دادند و مثلاً پایان خوش را جانشین پایان غمناک می کردند. گفته شده کسانی که به اشعار آمان ککیلوف (1291ـ1353ش / 1912ـ1974) گوش می دادند، قطعات طولانی از داستان منظوم او، سویگی ، را از بر داشتند. اولین نمایشنامه ها و داستانها در دهة 1300ش /1920 و نخستین رمانها در

دهة 1310 ش / 1930 نوشته شد. موضوع آثار به گرایش سیاستمداران بستگی داشت ، و حدّت و اهمیت موضوع را آنها تعیین می کردند. از نخستین نویسندگان آن زمان ، بردی کربابایف (متوفی 1353ش / 1974) و خضر دریایف (متولد 1284ش /1905)، و از نخستین نمایشنامه نویسان آتاقوشیدوف (متوفی 1332ش / 1953) را می توان نام برد. در رمان ، هم موضوعات قدیمی و هم جدید مطرح بود، اما از آنجا که سادگی و معانی آموزنده مورد نظر بود، بتدریج گرایش به افسانه ها کمتر شد و کشش بیشتری به مضامین و تعابیر واقع گرایانه به وجود آمد. نویسندگان نیز شکل آثارشان را مطابق با ملاکهای ادبی سیاست گرایانه تغییر دادند، همانطور که سابقاً بنا بر تمایل شنوندگان به داستان خود شکل می دادند. بنابراین ، دریایف از 1316 تا 1349ش رمان اقبال را بتدریج اصلاح کرد و وسعت بخشید. کربابایف نیز از 1319 تا 1333ش در مورد آیغیتلی ادیم همین تغییرات را داد. در دهة 1320ش / 1940 نویسندگان سعی کردند که چهرة مخدوم قلی و شعر او را احیا کنند. نورمراد ساری خانف (متوفی 1323ش / 1944) با داستان کتاب ، کربابایف با رمان شاعر خلق (1943) و قلیچ قُلی یف (متولد 1292ش / 1913) با رمان یووزگونلری (1964) از جملة این نویسندگان بودند. قربان دوردی قربان صحّت اوف (متولد 1298 ش / 1919) در رمان خود، کِرک تنه (1961)، کمینة نویسنده را قهرمان اصلی قرار داد. در اواخر قرن چهاردهم / بیستم نیز نوری آلتیف رمانی راجع به عندلیب به همین نام نوشت . شُکور بخشی ، یکی از شخصیتهای جدید و آوازخوان صلح طلب و زبردست ، که صرفاً به سبب هنرش شهرت دارد، قهرمان اصلی داستانی به نام خودش (1940)، اثر ساری خانف است و داستان سالانچاک مقامی (1978)، اثر آتاجان تگن (متولد 1319ش / 1940)، از شخصیتی به همین نام گرفته شده است .

در ادبیات دهة 1350ش / 1970، اشعار آهنگین کوتاه ، هم تراز با اشعار حماسی پرحادثة دهه های گذشته ، محبوبیت همگانی یافت .

ادبیات قرقیزی . ادبیات قرقیزی پیش از قرن چهاردهم / بیستم صرفاً روایتهایی بود که سینه به سینه نقل می شد.

در قرن سیزدهم / نوزدهم ، شاعران مردمی با عناوین «آقین » و «ایرچی » اشعاری در رثای آزادی می سرودند، مانند زار زمان ، سرودة مُلاّ (مولدو) قلیچ (متوفی 1296ش / 1917)؛
ترانه های تاریخی اسحاق شیبکوف (متوفی 1336ش /1957) در بارة قیام 1916 و پیامدهای آن ؛
آوازهایی که خلق آقی یف (متوفی 1332 ش / 1953) در بارة زلزله ای سرود و آن را خواست و پیام خداوند دانست ؛
مرثیه های تغلق مولدو (متوفی 1321 ش / 1942) برای زنان جوانی که مجبور به ازدواج می شوند، و داستانهای منظومی که قهرمان آنها حیوانات اند؛
اشعار آموزشی توقتوغول ساتیلغانوف (متوفی 1322 ش / 1933) و «آیتیش » (روایت )های او در بارة موضوعات گوناگون .

متن ترانه های بعضی از آوازخوانان ، در شهر فرونزه (بیشکک امروزی ) چاپ می شد:

چیغارمالار ، اثر تغلق مولدو (چاپ 1954ـ 1955، 2 ج )؛
تاندالغان ایرلار (چاپ 1953، 1958) و تاندالغان چیغارمالار (چاپ 1972) هر دو از آقی یف ؛
ایساقتین ایرلاری (چاپ 1955) اثر اسحاق شیبکوف ؛
توقتوغول چیغارمالار (چاپ 1968، 2 ج ) اثر توقتوغول ساتیلغانوف .

علاوه بر داستانهای کوتاه پهلوانی ، حماسة بلند ماناس * (قهرمان ملی قرقیزها) جایگاه مهمی دارد. این اثر را ویلهلم راتلوف ( > نمونه های ادبیات مردمی اقوام ترک منطقة شمال ، جزوة پنجم < ، سن پترزبورگ 1985) گردآوری و منتشر ساخت و بعدها هاتو آن را تجدید چاپ و شرح و تفسیر کرد ( > ماناسِ ویلهلم راتلوف < ، ویسبادن 1990). در روایتهای جدیدِ ساغیم بای اوروزباقو اولو (متوفی 1309ش /1930) وسایاق بای قره لایف (متوفی 1350ش /1971) و دیگران از ماناس ، گفته می شود که این حماسه بالغ بر پانصد هزار بیت دارد.

در دهه های 1300 و 1310ش / 1920 و 1930، بسیاری از نویسندگان ، گونه هایی از ادبیات را که وسیلة بیان آنها زبان گفتار یا آواز بود، مثل شعر و داستان و اپرا، ترجیح می دادند؛
از جملة آنان قاسم تینیستانوف (متوفی 1317ش / 1938)، شاعر و نویسندة کتابهای درسی ، بود که اشعار و صحنه های نمایشی که او خلق کرد ( قاسم ایرلارنین جیانغی ، 1925)، هرگز پس از اعدام وی نشر و اجرا نشد. اشعار و حماسه های علی توقومبایف (متوفی 1367 ش / 1988) کاملاً هماهنگ با مسائل سیاسی روز بود. چهرة شاخص در آثار او، پیرمردی است که قرار بود در نثر سالهای بعد سهم مهمی داشته باشد. توقومبایف و ملکوف در 1325ش / 1946 به اتفاق ، متنِ اپرای ماناس را نوشتند.

قوبانیچبک ملکوف (متوفی 1357ش / 1978) حماسه و شعر می سرود و بر اساس حماسة ماناس چند اپرانامه نوشت : آی چورُک (1939) با همکاری جومرد (جومرت ) بکن بایف (متوفی 1323ش / 1944)، یوسف توروس بکوف (متوفی 1332ش / 1943) و سیتک (1320ش / 1941). ملکوف در 1337ش / 1958 بر اساس اثر بکن بایف ، اپرانامه ای در بارة توقتوغول ، خوانندة معروف اپرا، نوشت . بخشهایی از زندگی این خواننده نیز موضوع نمایشنامة او به نام آیلانغان توئونون بورکوتو (1964) است .

در قیاس با آثار حماسی ، نثر از نظر مضمون و سبک ، نسبتاً آزاد به نظر می رسید؛
ازینرو، نویسندگان از دهة 1300ش / 1920 نسبت به تغییرات سیاسی و اجتماعی واکنش نشان دادند. ادبیات روسی (گورکی و شولوخوف ) و قزاقی ، سرمشق انکارناپذیر نویسندگان قرقیز بود. با اینهمه ، نویسندگان می کوشیدند که انگیزه ها و جنبه های آشنای ادبیات شفاهی سنّتی را با نوع جدیدی از داستانسرایی تلفیق کنند. ریزه کاریهای قوم شناختی ، کم وبیش به طرزی هنرمندانه ، درهم تابیده شده بود. داستان اجر اثر قاسم علی بایالینوف (متوفی 1359ش / 1980) به شکلی نمونه وار، سرنوشت قرقیزهایی را که پس از سرکوب قیام 1916 به سین کیانگ (سین جیانگ ) کوچ کردند، بازگو می کند؛
جریانی که بعد از آن بارها موضوع داستانها شد (در داستان ازمتر ( عظمت دار؟ ) ، اثر ملکوف و نسخة جدید آن در 1356ش / 1977؛
در رمان منظوم تان آلدیندا ، اثر توقومبایف ، 1314ـ1326 ش / 1935ـ1947 و نسخة جدید آن در 1341 ش / 1962). نثرنویسان برجستة دیگر قرقیزی عبارت اند از: قاسم علی جانتوشف (متوفی 1347 ش / 1968) با داستان اکی جاش و رمان قنی بک (1939ـ 1958، 4 ج )؛
تولبای صدیق بکوف (متولد 1281 ش / 1912) با رمانهای بیزدین زماندین کیشی لری (1952)

توئوآراسیندا (1955)، زیپتر (1962ـ1966) و عناصر زندگینامة خودش در رمانی به نام جل (1982). در دهة 1340ش / 1960، مضامین جدید در قالب رمانهای تاریخی باب شد. قاسم قائموف (متوفی 1368ش / 1989) رمان آتای را در بارة نوازنده ای به این نام نوشت و تولوغون / تولوگون قاسم بیگوف (متولد 1310ش / 1931) در رمان سینغان قلیچ (1966) به مناسبات قرقیزها و خانات خجند در قرن سیزدهم / نوزدهم پرداخت . داستانها و رمانهای چنگیز آیتماتوف (متولد 1307 ش / 1928) اول به زبان قرقیزی منتشر و سپس به روسی ترجمه شد و از آن پس به بسیاری از زبانها برگردانده شد و خواننده های زیادی پیدا کرد؛
زیرا کلیشه های سیاسی «دوست ـ دشمن » را رها ساخته و با دیدگاهی انتقادی نسبت به تصمیمات کاملاً اساسی سالهای اخیر، تصویری جسورانه فراروی خوانندگان قرار داده بود. او تصاویر شاعرانة بسیار قوی از عادیترین جنبه های زندگی روزمره تا جنبه های خارق العادة آن را با الهام از سنّتهای قرقیزی خلق کرده و آنها را با شیوة خاص خود بیان داشته است . بهترین آثار وی عبارت اند از: جمیله (1959)، گل سارات ( ترجمة فارسی : الوداع گل ساری ) (1966)، آق کمه (1970)، > روزی که بیش از صدسال طول کشید < (1982) و پلاخا (1986).

به دنبال آیتماتوف و بر اساس تجربیاتی که در زمینة تولید فیلم به دست آمده بود، نویسندگان در دهه های 1340 و 1350ش / 1960 و 1970، هستة اصلی داستانها را ماجراهای مردمان عادی و جنبه های روان شناختی آنان قرار دادند، از جملة آنان قاسم قائموف ، آسان بک استاموف (متولد 1317 ش / 1938) و موسی مراد علی یف (متولد 1319ش / 1940) بودند.

شعر بکُندی توانست خود را از انحصار طولانی قالبهای سنتّی شعر شفاهی ، که برای بیان مضامین جدید هم به کار رفته بود، آزاد کند. علی قول عثمانوف (متوفی 1329 ش / 1950، چیغارمالار زیانغی ، فرونزه 1964ـ1967، 3ج ) که با مطالعه در شعر روسی آموزش یافته بود، هنگامی که نمونه هایی از شعر آزاد را با استفاده از اوزان بومی ــ که سابقاً ناشناخته بود ــ خلق کرد، گسترة قالبهای شعری آشکارا وسعت یافت ، چنانکه می توان در آثار سویومبای ارعلی یف (متولد 1300ش / 1921)، سورن بای جوسویف (متولد 1304ش / 1925) و رمس رسقولوف (متولد 1313ش / 1934) و دیگران مشاهده کرد.

ادبیات قزاقی . حماسه های قزاقها که در قرن سیزدهم / نوزدهم نوشته شده ، بخشی به نثر و عمدتاً به زبان چغتایی * و بخشهای دیگر به شعر و به زبان قزاقی است . علاوه بر آن ، قصه های عامیانه و لطیفه هایی که در اواخر قرن سیزدهم / نوزدهم به چاپ رسیده ، از آنجا که گردآورندگانشان تاتار بوده یا تحصیلات تاتاری داشته اند، مختصات زبان دو رگه را دارد. کتابهایی که نویسندگان تاتار و قزاق در آن دوره نوشته اند، نیز همین خصوصیات را دارند. در این کتابها عادات و رسوم بدوی و نه چندان اسلامی قزاقها، از دیدگاه جماعت اسکان یافته ، نقد شده است . بعضی از ترانه های تاریخی قزاقها، مانند اشعار بوخار ژیرائو و نیسان بای (نیمة اول قرن سیزدهم / نوزدهم )، در قازان و مسکو به چاپ رسیده است . انبوهی از متون مذهبی عامیانه به شعر و نثر، همزمان با قصه های جن و پری ، از چغتایی و بعضی از عثمانی به قزاقی ترجمه می شد و در قازان ، آستاراخان ، اورنبورگ و تاشکند به چاپ می رسید. شیخ الاسلامولی یوسف بیگ و اقیل ( عقیل ) بیگ ملا سبالولی (متوفی 1298ش / 1919) پرکارترین مترجمانی بودند که از اشعار دیگران آزادانه اقتباس می کردند.

شمار زیادی از «آقین »های قرن سیزدهم / نوزدهم هنوز مشهورند. اغلب آنان بی سواد بودند، اما شعرشان سبک خاص منحصر به فرد خویش را داشت که طی دهه های گذشته سینه به سینه نقل شده بود. چند نفر از آقینها، مانند آخان سری قرامسااولی (متوفی 1331/1913) تحصیلات علوم دینی داشتند. رشد فرهنگی آقینهای دیگر، مانند شورتنبای قانایولی (متوفی ح 1298/1881) با وجود موقعیت تثبیت شده ای

که در ادبیات قزاقی دارند، مشخص نیست . عنوان یکی از اشعار وی به نام «زار زمان » به نوعی گرایش بدبینانه در ادبیات قزاق اطلاق شده است . این نوع شعرپردازی تا قرن چهاردهم / بیستم ادامه داشت . شاعرانی از قبیل ژامبیل ژومابای اولی / جمعه بای اولی (متوفی 1314 ش / 1945) اشعار حماسی معروف را به آواز می خواندند و در مشاعره ها بدیهه سرایی (آیتیسو ) می کردند؛
در هرحال ، نویسندگان و محققان ، آثار آنان را یادداشت می کردند.

در همان دوره ، شاعرانی ظهور کردند که هم تحصیلات شرقی و هم روسی ـ اروپایی داشتند. یکی از آنان ابراهیم آلتین سرین (متوفی 1306/ 1889) بود که برنامة زبان قزاقی با الفبای روسی را، برای آموزش در مدارس ، طراحی و یک کتاب درسی تألیف کرد که شامل ترجمة متون روسی ، حکایات آموزشی و اشعار خودش بود ( تاندامالی شیغارمالار ، آلماآتا 1955).

آبای قونانبای اولی (متوفی 1322/ 1904) با اشعار و نوشته های فلسفی خود، بزرگترین شاعر ملی قزاق شناخته می شود. او از بیان احساسات فردی خود اکراه نداشت که نکتة بدیعی در شعر قزاقی محسوب می شد.

افراد نسل بعد که به همین شیوه تحصیل کرده بودند، آثار کریلوف ، پوشکین ، لرمانتوف و تولستوی را از روسی ترجمه و حماسه های قزاقی را چاپ کردند و روزنامه هایی بنیان نهادند که هدف آنها برقراری دولت ملی قزاق از طریق فعالیت سیاسی بود؛
از آن جمله اند: شاه کریم (متوفی 1310 ش / 1931؛
شیغارمالار ، آلماآتا 1988)، علی خان بوکی خان اولی (متوفی 1311 ش / 1932)، احمدبای تورسون اولی (متوفی 1326ش / 1937) که دستور زبانی برای زبان قزاقی نیز نوشته بود، و میریعقوب دولت (متوفی 1316 ش / 1937). دو شاعر ممتاز نیمة اول قرن چهاردهم / بیستم ، مغژان ژومابایولی / مغجان جمعه بایولی (متوفی 1316 ش / 1937) و الیاس ژنسوگور ـ اولی (متوفی 1317 ش / 1938) بودند. این اندیشة اروپایی که ادبیات بدون نثر قادر به ادامة حیات نیست ، مشوق تلاشهای ویژه ای در این زمینه شد. نویسندگان بدون نفی ارزشهای فرهنگ خودی ، با نگاهی انتقادی ، شیوه های رایج زندگی را در قالب نثرهای ادبی بیان کردند. بییمبت مایلین (متوفی 1317 ش / 1938) با حفظ تعهدات اجتماعی ، به خلق داستانهایی پرداخت که شخصیتهای برجسته را وصف می کرد ( شیغار مالار ، آلماآتا 1950، 2 ج ، 1986ـ 1988، 5 ج ). مختار آزوف در داستانها، نمایشنامه ها و رمانهای خود، به درگیریهای چادرنشینان به هنگام رویارویی با فرهنگهای دیگر در قرن چهاردهم / بیستم توجه کرد ( شیغار مالار ، آلماآتا 1967ـ1969، 12 ج ، شیغارمالار ژیناغی ، 1979ـ ، 20 ج ).

نثرنویسان جوان کاملاً بجا از تجربیات آزوف بهره بردند. بعضی از آنان ، مانند عبدژمیل / عبدجمیل نورپیسوف و مختار ماگوین و دوکبنای دوس ژانف (متولد 1321 ش / 1942)، گونة تاریخی را ترجیح می دادند، زیرا دریافته بودند که پیشداوریها باعث شده است که توضیحات علمی فرضی آنها به بیراهه برود. بعضی ، مانند اورال خان بوکه یف (متولد 1323ش / 1944) از داستانهای حیوانات برای تشریح تحول دردناک و تلخ جامعه از زندگی چادرنشینی به شهرنشینی استفاده کردند. ابیش ککیل بایف (متولد 1318ش / 1939) ماهیت بغرنج فردیت انسان را هم از نظر تاریخی هم از نظر مسائل امروزی نمایش می دهد.

در نیمة دوم قرن ، شعر قزاق آشکارا خود را با فرهنگ جهانی پیوند زد: مخاغالی ماقاتایف (متوفی 1355ش / 1976) این کار را به قزاقی و الژاس ( الیاس ) سلیمانوف (متولد 1315 ش / 1936) به روسی انجام دادند.

ادبیات تاتاری . محققان فرهنگ و ادبیات تاتاری در قرن چهاردهم / بیستم ، میراث فرهنگی تاتارها را بازگو کرده اند. آنها منشأ ادبیات خود را به ترکی خوارزم و ادبیات مملوک ـ قپچاقی در قرن هشتم می رسانند و محمدیار را که سه مثنوی سروده است و قادرعلی بیگ جلایری (1530ـ ح 1605) را که بخشهایی از جامع التواریخ رشیدالدین را به چغتایی ترجمه کرده و اطلاعاتی در بارة خانات قاسموف و همچنین در بارة نویسندگانی چون مولاقُلی و عبدی (قرن یازدهم ) و دیگران بر آن افزوده است ، سلفِ ادبیاتِ امروزِ تاتاری می دانند. در قرن دوازدهم و سیزدهم ، شماری از نویسندگان و محققان تاتار استقلال قطعی خود را از مقامات عالی رتبة دینی بخارا که بر حیات معنوی مسلمانان در آسیای مرکزی و روسیه استیلا داشتند، ابراز کردند. نویسندگان بدون انکار اسلام ، موضعی خردگرایانه اتخاذ کردند. چند تن از آنها عبارت اند از: عبدالرحیم اوتیز ایمانی (1167ـ1250)، و عبدالنصیر قورصاوی (1190ـ1227) نویسندة کتب مذهبی و شهاب الدین مرجانی (1233ـ1306) مورخی که بیشتر آثارش به عربی است . اقوام تاتار و باشقیر و قزاق ، مفتاح الدین آق ملاّ (1235 یا 1247ـ1313)، شاعر ژرف نگری که به چغتایی می نوشت ، را یکی از نخستین نمایندگان ادبی خود می دانند. در قرن سیزدهم ، چند نویسنده ، از جمله موسی اکیگت زاده و فاتح کریمی ، مایل بودند به زبان ترکی عثمانی سره بنویسند یا از زبانی مختلط که سخت تحت تأثیر آن باشد، استفاده کنند. اسماعیل گاسپرالی ، تاتار کریمه ای که در میان روسها به گاسپرینسکی معروف است ، برنامة خود را در جهت امروزی شدن به نحوی مفصّل که تمام اقوام ترک را دربرگیرد، ارائه داد. قَیّوم نصیری در بارة به کارگرفتن زبان تاتاری به عنوان زبان ادبیات به بحث پرداخت ؛
طولی نکشید که در دهة 1310ش / 1930 مقاصد او تحقق یافت و به متون ادبیات اجتماعی راه پیدا کرد.

نمایشنامه های تاتاری در اواخر قرن سیزدهم / آغاز قرن بیستم ، به طور وسیع در تمام آسیای مرکزی شهرت یافت ؛
بیشتر آنها از این نویسندگان بود: عبدالرحمان الیاسی (متوفی 1313/ 1895)، عیاض اسحاقی (متوفی 1333 ش / 1954)، علی عسکر کمال (متوفی 1302ش /1923)، سعید رمیف (متوفی 1305 ش / 1926)، شریف کمال (متوفی 1321 ش / 1942) و کریم تِنچورین (متوفی 1317ش / 1938). عیاض اسحاقی از 1316/ 1898 داستانهای واقع گرایانه نیز می نوشت . او همانند کولیان می زیست ؛
همیشه در سفر بود و در زندگی اجتماعی ، علاوه بر اشتغالات ادبی ، به عنوان سیاستمدار و روزنامه نگار نیز فعالیت می کرد. علی عسکر کمال همچنین روزنامه نگاری متعهد، سردبیر روزنامه و مترجم نمایشنامه های ترکی از جمله آثار نامق کمال و احمد وفیق پاشا بود ( اثرلر ، 1978ـ1982، 3 ج ). شریف کمال نیز نویسنده بود ( سایْلانْما اثرلر ، قازان 1974ـ1976، 3 ج ). بسیاری از نمایشنامه نویسان هم زمان در عرصه های گوناگون ادبی مانند نثر، قصه و رمان فعال بودند و آثارشان برای مخاطبهای گوناگون که در اواخر قرن چهاردهم / آستانة قرن بیستم ، هنوز با این نوع آشنا نبودند، در نظر گرفته شده بود. عالمجان ابراهیموف (متوفی 1317 ش / 1938) نویسنده ای بود که مقالات روشنگرانة او نقش قابل توجهی در توسعة زبان تاتاری و نظام نوشتاری آن داشت ( اثرلر ، قازان 1974ـ1987، 8 ج ).

از نمایندگان برجستة ادبی در آستانة قرن بیستم ، ذاکر رمیف (1238ـ1300 ش / 1859ـ1921) با نام مستعار دردمند است (آثارش : اثرلر ، قازان 1929؛
سایلانما اثرلر ، قازان 1959؛
ایسه ژیلْلَر ، قازان 1980). عبداللّه توقای * اشعار اجتماعی ـ انتقادی می سرود و در قرن چهاردهم / بیستم جزو نویسندگان ادبیات کلاسیک تاتار محسوب می شد ( اثرلر ، 1985ـ 1986، 5 ج ).

در آغاز دهة 1300ش /1920، اشعاری در تشریح سوسیالیسم سروده شد که از سرایندگان آنها می توان این اشخاص را برشمرد: هادی تاقتاش (متوفی 1310 ش / 1931)، حسن طوفان (متوفی 1359 ش / 1980) که بعداً در اشعار دهة 1350ش / 1970 به مسئلة انسان و طبیعت پرداخت و احمد فیضی (متوفی 1337ش / 1958) که بعدها رمانی در بارة توقای و اپرانامه ای در بارة موسی جلیل شاعر، که در آلمان اعدام شده بود، نوشت . در دهة 1340ش / 1960، اشعار حماسی و مجموعه های شعری دیگر که موضوعی واحد و ملموس داشتند، به سبب قابلیت در بیان موزون پدیده های گوناگون و متضاد زندگی و تضاد نمایان روزافزونی که بین زندگی شهری و روستایی در اشعار شاعرانی چون صبغت حکیم (متوفی 1365ش / 1986) و انوار داویدوف (متوفی 1347 ش / 1968) و ایلدار یوزیف (متولد 1311 ش / 1933) بیان می شد، از موضوعات تخیلی بسیار محبوبتر بودند. در اواخر این دهه بعضی از نویسندگان موفق شدند با از سر گرفتن سنّتهای شعری تاتار که در اواخر قرن سیزدهم / آغاز قرن بیستم مرسوم بود و دهه های متوالی منتشر نشده بود، موضوعات و اشکال ادبی را وسعت بخشند. از این لحاظ زاکی نوری (متولد 1300 ش / 1921)، محمود حسین (متولد 1302 ش / 1923) و رنات حارس (متولد 1320 ش / 1941) ممتازند.

در دهة 1340ش / 1960، نویسندگان برای اثبات خودآگاهی ملی تاتارها، که تحت تأثیر شرایط جغرافیایی و سیاسی در قرن چهاردهم / بیستم شکل گرفته و گسترش یافته بود، با تشریح زندگی نیاکانشان ، به بیان موضوعات تاریخی پرداختند. مثل نوری خان فتاح (متولد 1307ش / 1928) با رمان اِتیل سووی آکاتورور (1969). نثر ادبی بعضی از نویسندگان ، از جمله امیرخان ینیکی (متولد 1327/ 1909) و عیاض علاجف (متولد 1307ش / 1928)، با دید انتقادی که نسبت به جهان داشته اند، مشهور شده است .

ادبیات تاتارهای کریمه . در قرن چهاردهم / بیستم به ادبیات تاتارهای کریمه ، به عنوان یک ادبیات نسبتاً مستقل ، توجه خاصی شده است . عاشق عمر (متوفی 1119/ 1707) که احتمالاً تبار کریمه ای داشته و جزو مشهورترین شاعران خواننده و نوازندة («سازْ شاعری ») ترکی عثمانی است ، یکی از آغازگران شعر تاتارهای کریمه شناخته می شود (عاشق عمر، شعرلر ، غزل لر ، تاشکند 1988). عده ای از روشنفکران ترک اروپایی و آسیایی در دهه های آخر قرن سیزدهم / اول قرن بیستم ، اندیشة «یک سرزمین فرهنگی مشترک برای همة اقوام ترک » را عرضه کردند که اسماعیل گاسپرالی ، سردبیر ترجمان ، آن را مفصلاً توضیح داده است .

شاعر و ادیب ، بکر چوپان زاده (متوفی 1307 ش / 1928)، جزو اولین نسل مؤلفان در قرن چهاردهم / بیستم است . عده ای از نمایشنامه نویسان ، از جمله عمرایپچی (متوفی 1323 ش / 1944) تئاتر را در دهة 1300ش / 1920 در کریمه بنیان گذاشتند. پیامد تبعید و جابجایی تاتارهای کریمه در 1323ش / 1944، این بود که نویسندگان نسل بعد بیشتر عمر خود را در خارج از کریمه ، و عمدتاً در ازبکستان ، گذراندند و در این مدت ، عده ای دیگر در آسیای مرکزی به دنیا آمدند. یوسف بولات (متولد 1327/ 1909) و شامل علاءالدین (متولد 1330/ 1912) از نویسندگان آن دوره بودند و علاءالدین رئیس کانون نویسندگان تاتارهای کریمه در 1318 ش / 1939 بود. چرکَز علی (با نام اصلی احمدوف ، متولد 1304ش / 1925)، رضا فاضل (متولد 1308ش / 1929) و اروین عمروف (متولد 1319ش / 1940) نیز جزو نویسندگان بودند. از میان شاعران انوار سلامت ، سعید عمر امین و بلال ممبت شایان ذکرند.

.

ادبیات قره قالپاق . قره قالپاقها برای کسانی که حماسه ها، شجره نامه ها و انواع ترانه ها را با صدای خوش می خوانند («ژیرائو» ، «باقسی » ها) ارج و احترام فراوانی قائل اند.

معروفترین حماسه ها قرق قیز و ماس پاتشا هستند. علاوه بر اینها، شاعرانی بوده اند که آثارشان سابقاً سینه به سینه نقل می شده و از اواخر دهة 1320ش / 1940 به چاپ رسیده است ؛
از آن جمله اند: ژین ژیرائو (قرن دوازدهم / هجدهم )، اوتش آلشین بای ـ اولی (متوفی 1292/ 1875)، کن خواجه (متوفی 1297/ 1880)، حاجی نیاز (متوفی 1295/ 1878)، برداک (متوفی 1318/ 1900) و عمر سوگیریمبت اولی (متوفی 1301ش / 1922).

وقایع تاریخی قرن سیزدهم / نوزدهم و پیش از همه شورش قره قالپاقها برضد خانات خیوه ، و گوشه هایی از زندگی آوازخوانان ، انبوهی از مضامین گوناگون را برای شعر و نثر قرن چهاردهم / بیستم فراهم کرد. کرامت الدین سلطانوف (متولد 1303 ش / 1924) رُمان آژی نیاز ( = حاجی نیاز ) (1346 ش / 1967) را در بارة آوازخوانی به همین نام نوشت . طالب برگن غیب برگن (متولد 1308ش / 1929) رمانی به نام مامان بی اپساناسی (1347 ش / 1968) نوشت و بعد آن را به صورت قره قالپاق دَستانی (1973، 3 ج ) بسط داد. ژُل میرزا آی میرزا رمانی به سبک داستانهای پرماجرای فکاهی که شفاهی نقل می شد، نوشت .

در دهة 1310ش / 1930، قره قالپاقها آثاری نمایشی و بعدها نمایشنامه هایی در چند پرده در بارة گذشتة خویش ، که خود طرد کرده بودند، نوشتند. حماسه ها منبع مضامین نمایشنامه هایی بودند که عموماً به عنوان نمایشهای موسیقایی به صحنه می رفت . نجم دائو قره یف (متوفی 1332ش / 1953) نمایش آلپامیس (1940) را نوشت . مأخذ پرطرفدار، قصة غریبْ عاشق است . در ابتدای دهة 1310 ش / 1930، میرزا علی دربایوف (متوفی 1321 ش / 1942) نمایشنامه ای به نام غریب عاشق نوشت که پس از اقتباسهای گوناگون ، از 1333 ش / 1954 بر اساس نسخة ت .اللّه نظر و آسان بگیموف (متوفی 1337ش / 1958) که به رمان نویسی نیز شهرت دارد، روی صحنه رفت . پنجاهمین سالگرد مرگ برداکِ خواننده ، موقعیتی ایجاد کرد تا صادق نوریمبتوف (1279ـ1351 ش / 1900ـ 1972) شعری حماسی بسراید و آیمورزایف نمایشنامه ای به همان نام بنویسد (1958).

ادبیات باشقیری . از دهة 1300ش / 1920 به بعد، آثار ادبی به زبان باشقیری نیز نوشته شد. از اولین نویسندگان باشقیری مجید غفوری (متوفی 1313 ش / 1934)، داوود یولتی (متوفی 1317 ش / 1938) و شیخ زاده بابِچ (متوفی 1298 ش / 1919) بودند که شیوة ادبیات متعهد اجتماعی را ادامه می دادند

و اغلب اعتقاد داشتند که توقای ، شاعر تاتار، آغازگر اینگونه ادبیات بوده است . پس از مرگ اولین شاعران باشقیری ، ادبیات چند دهه از شعر صمیمانة «دردمند » ( شاعر تاتار که نام اصلی اش ذاکورمیف بود ) فاصله گرفت . از نویسندگان نخستین رمانهای باشقیری که وقایع انقلابی را تحولی مثبت تعریف کرده بودند، هیچیک تا 1317ش / 1938 باقی نماندند و آنان که ماندند، هیچکدام آزاد نبودند، مانند داوود یولتی ، افضل طاهروف (متوفی 1317ش / 1938)، ایمای نصیری (متوفی 1321ش / 1942) و غینان خیری (متوفی 1317 ش / 1938).

از دهة 1300 تا 1350ش /1920ـ1970، قیام پوگاچف در 1187ـ 1188/ 1773ـ1774 و نقشی که صلوات خواننده به عنوان یکی از رهبران قیام در آن داشت ، مدتها موضوعی جذاب برای ادبیات بود. این موضوع می توانست وحدت یا اختلاف نظر باشقیرها و روسها را به نمایش گذارد. آثار متعددی از جمله نمایشنامه ، اشعار حماسی و داستان با مضمون این واقعه وجود دارد. بعضی از نویسندگان ، از ادبیات سیاسی صریح تا رمانهای شاعرانه و در نهایت نثر تخیلی صِرف مسیری را طی کردند که نه تنها برای نویسندگان بلکه برای مخاطبان آنها نیز مایة تلاشی دشوار بود. سیفی قوداش (1273ـ1372ش / 1894ـ1993) در نوشتن داستان و زندگینامة شخصی موفق بود. مُستی کریم (متولد 1298ش / 1919) یک دوره قصه پریان برای بزرگسالان ، تعدادی نمایشنامه ، و داستان کوتاهی به نام اوزون ـ اوزاک بالاساک (1976) نوشت .

ادبیات چوواش . در اواخر قرن سیزدهم / نوزدهم ، نویسندگان چوواش اشعار عامیانه را جمع آوری و مضامین آنها را درونمایة شعر خود کردند؛
از جمله ارسوری (1908) اثر فئودوروف (متوفی 1322/ 1904)؛
واروسی (1905) اثر تورخان (متوفی 1317 ش / 1938)؛
سارام سانْناخانتارسا (1915) اثر پولوروسوف ـ شلپی (متوفی 1324 ش / 1945) و نارسپی (1908) اثر ایوانوف (متوفی 1333/ 1915). داستانهای کوتاه و بلند منظوم ، بسیار پرطرفدار بود، مانند: خن خورآینچه (1931)، اثر الکر (متوفی 1345ش /1966، ویراستار سرمسنه پوخسا کالارنی ، 1960ـ1964، 5ج )، تو اورلا سول (1952) اثر اوخسای (متوفی 1365 ش / 1986)، آپترامان تاوراش (1946) اثر پیتر خوسانکای (متوفی 1349ش / 1970)، خامار عیالسم (1956، 1983) اثر الگا (متوفی 1355ش / 1977). نثرنویسان عبارت بودند از: و. آلاگر (متوفی 1367 ش / 1988)، س . آسلان (متوفی 1359 ش / 1980)، آرتمیف (متولد 1303 ش / 1924) و یملیانوف (متولد 1311 ش / 1932).

شعر غالباً اساس نمایشها بود و زندگی و باورهای عامه ، مضامین آن را تشکیل می داد. آثارمیشی سسپل (متوفی 1301ش / 1922) که شعر هجایی ـ نواختی را به زبان چوواش عرضه کرد، و واسلی میتا (متوفی 1336ش /1957) که برای شخصیتهای ملی ، در زندگی روزمره جایگاه مهمی قائل شد، از نمونه های بارز این نوع است . گذشته از اینها آثار برخی شاعران در اروپا نیز به چاپ رسیده است ، مانند آیگی (متولد 1313ش / 1934).

ادبیات یاکوت . اولین شعرای ادبیات نوشتاری یاکوت ، در اواخر قرن سیزدهم / آستانة قرن بیستم ظهور کردند. آنها یا آوازخوانهایی معروف به «آلانخوسوت » بودند که حماسه های آلانخو را می خواندند، مانند ایونوسکای یا ایونسکی ، با نام اصلی اسلپتسوف (متوفی 1318ش / 1939)، ویراستار آییمنیلار (1958ـ1962، 7 ج ، ترجمة روسی  ( (برگزیده ها) ) ، مسکو 1963)، کونّوک اوراستیروف

با نام اصلی نوویکوف (متولد 1325/ 1907) یا کسانی

از قبیل کولاکوفسکای (متوفی 1305ش / 1926) که اشعار عامیانه را جمع آوری می کردند. ایونوسکای به عنوان شاعر و نمایشنامه نویس شهرت یافت . او شعر هجایی را به زبان یاکوت عرضه کرد و مجموعه ای از ابداعهای سبک شناختی برای ادبیات آن به ارمغان آورد؛
در حالی که پیش از آن شعر یاکوت بشدت مقید به اصل تجانس آوایی بود. نمایشنامه نویسان و فکاهی نویسان به این زبان عبارت اند از: آ. سافرونوف (متوفی 1311ش / 1935) و نوسترویف (متوفی 1308ش / 1929). در دهة 1340ش / 1960، نمایشنامه های گوگولف (متولد 1309 ش / 1930) تلفیق برجسته ای از مضامین شعر عامیانه و مفاهیم زندگی قرن بیستم است .

اولین قطعات نثر، به صورت طرح و قصه بود. نویسندگان این نوع آثار عبارت اند از: اریلیک اریستین با نام اصلی یاکوولف (متوفی 1321ش /1942)، ایونوسکای و آفاناسی فئودوروف (متوفی 1338ش / 1959، ویراستار تالیلْلیبیت آییمنیلار (یاکوتسک 1961ـ1962، 2 ج ). رمان نویسان ، اینها هستند: آمّا آچّیغیا ، با نام اصلی ن . مردینوف (متوفی 1373 ش / 1994)، زولوتارف ـ یاکوتسکای (متولد 1326/ 1908)، سیرومیاتنیکووا (متولد 1333/ 1915) که راجع به زندگی زنان می نویسد، سافرون دانیلوف (متولد 1301ش / 1922) و یاکوولف (متولد 1313ش / 1934) که دید انتقادی نسبت به زمان خویش دارند.

ادبیات در سایر زبانهای ترکیِ سیبری . ادبیات نوشتاری در برخی زبانهای ترکیِ دیگر سیبری در دهة 1320ش / 1940 پدید آمد. با توجه به جمعیت اندک این مناطق (در 1375 ش / 1996، 000 ، 309 تووان ؛
000 ، 586 خاکاس ؛
000 ، 202 آلتایی ) کسی انتظار ندارد که آن منطقه ادبیاتی جاافتاده و دائماً در حال رشد داشته باشد. پاول کوچیاق (متوفی 1322ش /1943) را آغازگر ادبیات آلتایی می دانند. او شاعر، نمایشنامه نویس و داستان نویس بود و به جمع آوری قصه های پریان و اشعار عامیانه نیز می پرداخت ( غوئونادیلغان سوچی ننیه لر ، گورنوآلتایسک 1967). اشعار و داستانهای بوریس اوکاچین (متولد 1315ش / 1936) ــ که اولین کتاب خود را در 1340 ش / 1961 منتشر کرد ــ مثل ائلو توئولار (1971) علاقة سایر اقوام سیبریایی ، مردمان آسیای مرکزی و روسیه را برانگیخته است .

اولین نویسندة زبان خاکاس ، کوبیاکوف (متوفی 1316 ش / 1937) است و دموژاکوف (متوفی 1355ش / 1976) به عنوان رمان نویس مشهور شده است . استپان ساریگول (متوفی 1362 ش / 1983) و سرگی پوربو (متوفی 1354 ش / 1975) اولین شاعران زبان تووان اند که آثار مکتوب دارند. از دهة 1330 ش /1950، در نثر تووان جنبه های زندگینامه ای ، اهمیت بسیار یافت ؛
چنانکه مثلاً در تراژدی سه گانة آراتین سوزو ، نوشتة سالچاق توقا (متوفی 1352 ش / 1973) بین سالهای 1329 و 1333 ش / 1950 و 1954، و در رمان آنغیر اولا (1961ـ1966، 2 ج ) اثر ساریگول می بینیم .

شاعران و داستان نویسان ممتاز دیگر مانغوش کنین ـ لوپسان (متولد 1304 ش / 1925)، جوری کونزگش (متولد 1306 ش / 1927) و قیزیل انیک قوداجی (متولد 1308 ش / 1929) هستند.


منابع :


(73) آثار محققان ترک در بارة ادبیات ، که همواره با همکاری محققان روسی انجام شده است ، به سه نوع تقسیم می شود: 1) تاریخهای ادبی ؛
(74) 2) دایرة المعارفهای مؤلفان که اغلب به صورت خلاصه ای در بارة زندگینامه و معرفی کتاب بوده است ؛
(75) 3) آثاری که مشخصاً کتاب شناسیِ ادبیات و مطالعات راجع به آن است . علاوه بر آن ، کتاب شناسیهای ملی در بارة جمهوریهای ترک نیز وجود دارد (برای سالهای قبل رجوع کنید به مخصوصاً به هازایی و کلنر ـ هاینکل ، ص 345ـ409).

(76) ادبیات عامیانة چند زبان ، از دهة 1330 و 1340 ش /1950 و 1960 در مجموعه هایی با ذکر شمارة جلد یا بدون ذکر آن جمع آوری و تدوین شده که شامل قصه های پریان ، حماسه ها، ترانه های محلی ، چیستان و غیره است . از آن میان ، این آثار شایان ذکر است : آلتای با تیرلار ، 1958ـ 1968، 6 ج ؛
(77) آذربایجان ادبیاتی اینجیلری (آغاز 1985)؛
(78) باشقورت خلق ایجادی (آغاز 1981)؛
(79) > آثار مردمی باشقورتها < ؛
(80) (آغاز 1987)؛
(81) چاواس هالاه ساماهلاهه ، 1976ـ1987، 6ج ، قره قالپاق فولکلوری ، کپ تملیق (آغاز 1977)؛
(82) قزاق خلق ادبیاتی ، کپ تمدیق ، (آغاز 1988)؛
(83) بس غاسیر ژیرلایدی ، 1984ـ1985، 3 ج ، 1989، 2 ج (قزاق )؛
(84) تاتار خلق ایجانی ، 1974ـ1994، 13ج ؛
(85) ازبک خلق ایجاتی .

بعضی از حماسه های ترکی به روسی و زبانهای محلی ترجمه شده است و بعضی همراه خلاصه داستان در مجموعه > حماسة مردمان اتحاد جماهیر شوروی < (مسکو) ــ که از 1350ش /1971 آغاز شده ــ موجود است .

/ زیگرید کلاین میشل ( د. اسلام ) /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 3481
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست