responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 3356

 

تخت جمشید ، نام رایج آثار کاخهای هخامنشی در حاشیة شرقی جلگة مرودشت فارس و 57 کیلومتری شمال شرقی شیراز. این آثار، بازماندة ارگ شهری است که در جلگة مرودشت در غرب ارگ جای داشته و خشایارشا/ خشیارشا (حک : 486ـ466 ق م ) آن را در کتیبه ای «پارْسَه » خوانده است و همین نام در متون عیلامی تخت جمشید هم آمده است . یونانیان اول آن را «پرسای » می خواندند، ولی آشیل آن را به صورت «پرسپتلیس » درآورد که از القاب آتِنِه ، الاهة خِرَد و جنگ ، بود. این ترجمة نادرستِ عمدی ، بعدها به «پِرسِپُلیس » تغییر یافت که تقریباً «شهر پارسیان » معنی می داد (صورت درست آن می بایست «پِرسُپلیس » بوده باشد) و در نوشته های غربیان و غربی مآبان رایج گشت (شهبازی ، 1355 ش ، ص 4). در 331ق م اسکندر مقدونی پارسه را آتش زد و شهر ویران شد. ساسانیان (حک : ح 226ـ ح 652 میلادی )، که آنجا را میراث نیاکان خود می دانستند، آن را «سَتْ سیتان » (صد ستون ) می خواندند و همین نام بتدریج «چهل ستون » و «چهل منار» گردید (حمداللّه مستوفی ، ص 121؛ شهبازی ، 1977، ص 200ـ205). در دورة اسلامی ، چون آثار ارگ پارسه را به پادشاهان افسانه ای مثل جمشید نسبت می دادند، نام «قصر جمشید» و «تخت جمشید» دست کم از پایان سدة ششم رایج شد ( رجوع کنید بهطوسی ، ص 498).

تخت جمشید در ارتفاع 770 ، 1 متری از سطح دریا و بر صخره ای در دامنة کوه رحمت (پیشتر کوهِمهر یا کُهْمِهر خوانده می شد رجوع کنید بهشهبازی ، 1977، ص 205ـ206) بنا شده است . شکل آن به کثیرالاضلاعی می ماند که ابعادش در شمال 300 متر، در شرق 430، در جنوب 390 و در غرب 455 متر باشد. بنای آن به فرمان داریوش بزرگ در حدود 518 ق م آغاز شد (همو، 1355 ش ، ص 7). پیشتر، کمبوجیه ظاهراً قصد کرده بود در مرودشت در محل دشت گوهر برای خود کاخی بسازد (کلایس ، ص 201ـ202). نخست بخش بزرگی از یک دامنة نامنظم صخره ای را مطابق نقشه ای دقیق تا ارتفاع دلخواه تراشیدند و هموار کردند و گودیهایش را با خاک و تخته سنگ انباشتند و یک تخت (سکو، صُفّه ) درست کردند که قسمتی از نمای آن از صخرة طبیعی تراشیده شده بود و بخش دیگر را با تخته سنگهایی چند ضلعی و کوه پیکر ساخته بودند (شهبازی ،1355 ش ، ص 7ـ 8). کار ساختمان تا حدود 450 ق م (زمان اردشیر یکم ) ادامه یافت و در این مدت در وضع ساختمانها تغییراتی داده شد، مثلاً جبهة غربی صفّه درست موازی با «آپادانا» ( رجوع کنید بهادامة مقاله ) هجده متر به جلو آورده شد تا جا برای حیاط ایوان غربی آپادانا و چند بنای جانبی دیگر آماده شود (اشمیت ، ج 1، ص 72) و به همین سبب این قسمت از دیوار صفّه همواری و پاکتراشی جوانبش را ندارد.

آثار تخت جمشید به چهار دسته تقسیم می شود، این دسته بندی طبق برنامه ای منظم بوده است ، چنانکه محوطه را به چهار بخش تقریباً مساوی تقسیم می کند: 1) در جنوب شرقی ، «خزانه » واقع است که اصل آن ــ که بسیار کوچکتر بوده ــ ساختة داریوش بزرگ است و بعدها خشایارشا در آن تغییراتی داده و آن را به صورت دژی مستطیل شکل درآورده که 140 متر درازا و 5ر77 متر پهنا داشته و تنها یک در، در گوشة شمال شرقی بدان باز می شده است (اشمیت ، ج 1، ص 156ـ206). این خزانه دویست سال از مال و زر و زیور و اسناد انباشته بود تا اینکه اسکندر مقدونی آن را تاراج کرد (همان ، ج 1، ص 156). 2) در ربع جنوب غربی کاخهای اختصاصی داریوش (تَچَرَ) و خشایارشا (هَدِیش ) و بنایی نامشخص واقع است . «کاخ سه دری » یا «کاخ مرکزی » نیز که خشایارشا آن را ساخته و اردشیر یکم تمام کرده است ، درست در میان تخت جمشید قرار دارد. در جنوبِ حیاط تچر و در غربِ هدیش ، «کاخ اردشیر یکم » بوده است که بعد از دورة هخامنشی دژمانند گشته است (تیلیا، 1972، ص 265، 313ـ316 و جاهای دیگر). در شرقِ حیاط هدیش و غربِ خزانه ، «حرمسرای خشایارشا» واقع است . 3) در ربع شمال شرقی صفّه ، «کاخ صد ستون » (که خشایارشا ساخت آن را آغاز کرده و اردشیر یکم بنای آن را به پایان رسانده ) و دروازة نیمه تمام حیاط شمالی آن و نیز جایگاه قراولان واقع است . 4) شمال غربی محوطه مشتمل است بر پلکان بزرگ دو جانبة شمال غربی و «دروازة ملل » یا «دروازة خشایارشا» (هر دو ساختة خشایارشا) و کاخ بزرگی که به آپادانا شهرت یافته ، گرچه این نام در کتیبه های تخت جمشید نیامده است .

داریوش بنای آپادانا را آغاز کرد و خشایارشا کار آن را به اتمام رسانید. در مرکز صفّه ، کاخ کوچک سه دری واقع است که به همة کاخهای اطرافش راه دارد. ساخت این کاخ را نیز خشایارشا آغاز کرد و اردشیر یکم کار آن را به پایان رساند.

دقت در طراحی نقشة آثار تخت جمشید از این برمی آید که از همان آغاز کار سه نوع آبراه بر روی صفّه تدارک دیدند: 1) خندقی بزرگ و پهن در پشت دیوار شرقی صفّه ، که آب باران کوهستان را به آبراههایی سرپوشیده در شمال و جنوب صفّه می رساند تا از آنجا بیرون برود. برخی از این آبراهها چندین متر ژرفا داشتند و از زیر تخت به دشت می رسیدند (اشمیت ،ج 1، ص 40، 76ـ 78، 121ـ122، 210ـ212 و جاهای دیگر). 2) آبراههایی در شالودة کاخها با آجر قیراندود، بسان چاه سنگچین شده ، درست کردند تا بعد که دیوارها را بالا می آورند، آنها را هم به صورت ناودان در داخل دیوارها تا بام بالا ببرند و آب باران را از سقف به درون آبراههای زیرزمینی برسانند. نمونه های آن در درون پی دیوارهای آپادانا به صورت چاههای چهارگوش هنوز پیداست . 3) آبراههایی که با تَنبوشه و برای آب مصرفی روزانه درست کردند. همچنین برای دفاع از ارگ ، باروهایی ساختند که آثار دیوارهای ستبر خشتی و برجهای آن بر لبة شمالی صفّه و نیز بر فراز تپة مشرف بر آن دیده می شود (اشمیت ، ج 1، ص 44ـ61، 206ـ211؛ تجویدی ، ص 187ـ 199). چند کنگرة این باروها (به شکل سر گاو نر و مزین به نقش تمثیلی عقاب ) در دورة معاصر یافته و سرجای خود گذاشته شده است (تیلیا، 1972، ص 61ـ62؛ نیز رجوع کنید به همو، 1969، ص 9ـ43). دو دیوار، یکی به فاصلة یکصد متری غرب صفّه و دیگر به موازات آن و به فاصلة پانصد متری از تخت ، ارگ و بناهای دو درة شمالی و جنوبی آن را پناه می داده است و همین دو دیوار است که دیودوروس سیسیلی آنها و لبة کنگره دار صفّه را به عنوان دیوارهای سه گانة تخت جمشید توصیف کرده است (اشمیت ، ج 1، ص 61 و بعد؛ تجویدی ، ص 34ـ35، 69ـ72؛ شهبازی ، 1355 ش ، ص 9).

راه اصلی ورود به صفّه در جنوب بود، ولی بعد خشایارشا پلکان بزرگ شمال غربی را ساخت . در اواخر دورة هخامنشی و شاید بعد از اسکندر، راه ورودی جنوبی را با سنگهای بدتراش پر کردند چنانکه جبهة جنوبی صفّه بدنما شد (شهبازی ، 1355 ش ، ص 9، 81).

در جبهة جنوبی صفّه ، در شرق پلکان اصلی ، چهار کتیبه از داریوش بزرگ بر سنگی به درازای 20ر7 متر و بلندی دو متر نقر کرده اند که دو تای سمت چپ به فارسی باستان ، سومی به عیلامی و شرقیترین به بابلی است . در کتیبة اول ، داریوش پس از ستایش خدا، دعا می کند که اهورامزدا «این کشور پارس را که زیبا، خوب اَسپ و نیک مردم است » از «سپاه ( = دشمن ) و از سالِ بد ( = قحطی ) و از ( دیوِ ) دروغ بپایاد» (کِنت ، ص 136). در کتیبة دوم به جانشینان خود اندرز می دهد: «این قوم پارسی را بپای . اگر قوم پارسی پاییده شوند، اهورا برکت جاودانی بر این مردم ارزانی خواهد داشت » (همانجا). در نوشتة عیلامی ( رجوع کنید بهاشمیت ، ج 1، ص 63) داریوش از ساختن ارگ پارسه سخن می گوید و تصریح دارد: «بر بالای اینجا این دژ ( = بنا ) ساخته آمد. پیش از آن در اینجا دژی ساخته نشده بود؛ به خواست اهورامزدا آن را برآوردم و آن را ایمن و زیبا و کافی ساختم ». در کتیبة چهارم (همانجا) داریوش پس از ستایش خدا، خود را«پادشاه کشورهایی که دارای زبانهای گوناگون اند» می خواند و برای پایداری آنچه بنا کرده است ، دعا می کند.

پلکان بزرگ شمال غربی ساختة خشایارشا امروز هم راه رسمی ورود به صفّه است و مشتمل است بر یک جفت پلکان قرینة هم که هر پلکان 111 پله و هر پله ده سانتیمتر بلندی و 38 سانتیمتر عرض و 90ر6 متر طول دارد. هر پلکان ، پس از 63 پله به پاگرد وسیعی می رسد و سپس با 48 پلة دیگر به بالای صفّه می رسد (شهبازی ، 1355ش ، ص 13؛ اشمیت ، ج 1، ص 64). این ارقام ، و به طور کلی بیشتر مقیاسهای تخت جمشیدی ، تصادفی نیستند، زیرا به اعداد سه و هفت که نزد ایرانیان باستان مقدّس بود، قابل تقسیم اند (شهبازی ، 1994، ص 68ـ 88). در فاصلة 22 متری از لبة این پلکان ، تالار سه در مربعی هست (75ر24 * 75ر24 متر) که در اصل چهار ستون داشته که دو تای آن افتاده و خرد شده بوده و گروه تعمیراتی تخت جمشید در 1341 ش از بقایای این دو ستون یکی را برپا کردند (تیلیا، 1972، ص 37ـ40). این تالار از در جنوبی به حیاط آپادانا، و از شرق به خیابانی که به دروازة ناتمام شمال صدستون می رود، می پیوندد (شهبازی ، 1355 ش ، ص 15). دورادور این تالار سکویی برای نشستن باریابندگان تعبیه کرده اند. دو جِرزِ درِ غربی آن را با نقش دو گاو نر عظیم ریشدار آراسته اند و دو جرز در شرقی را به پیکره هایی با سر انسان و تنة گاو و بال عقاب مزین کرده اند (همان ، ص 13ـ 15). برخی مؤلفان دورة اسلامی اینها را تصویر بُراق * دانسته اند ( رجوع کنید به ابن بلخی ، ص 126). بالای هر جرز، کتیبه ای است از خشایارشا به سه زبان پارسی باستان و عیلامی و بابلی ، که در هر دوازده نسخه ، وی پس از ستایش خدا و شناساندن خود می گوید: «این بارگاهِ همة ملل را من به توفیق اهورامزدا برآوردم . بسا ساختمانهای خوب دیگر در این پارسه کرده آمد که من برآوردم و پدرم بر پا کرد» (کنت ، ص 148). بر روی نقوش جرزها نام و نشان بسیاری از مسافران خارجی (از 1179/ 1765 به بعد) کنده شده است (کرزن ، ج 2، ص 156ـ 157).

کاخ آپادانا که باشکوهترین و وسیعترین بنای تخت جمشید است (شهبازی ، 1355 ش ، ص 27)، نزدیک به سه متر از کف حیاط بلندتر است و یک تالار بزرگ چهارگوش (5ر60 * 5ر60 متر) دارد (همان ، ص 20، 27) که از جنوب به اتاقهای نشیمن و نگهبانی و از شمال و شرق و غرب به ایوانهایی مستطیل شکل می پیوندد. تالار شش ردیفِ شش تایی ستون دارد به ارتفاع 5ر19 متر و مرکّب از زیرستون دوپله ای مکعبی ، شالی گِرد، قلمة شیاردار و در بالا مزین به گل و بوته و سرستون گاوِ دو سر است . این ستونها از زیباترین ستونهای معماری قدیم به شمار می روند. در چهارگوشة تالار برجهای نگهبانی چند طبقه درست کرده بودند (اشمیت ، ج 1، ص 72 و بعد) و در پی دیوارهای ستبر تالار، چهار جعبة سنگی گذاشته بودند که در هریک مقداری سکه های رایج زمان و یک جفت لوحة زرین و سیمین مربع (33*33 سانتیمتر) قرار داشت . روی لوحه ها کتیبه ای از داریوش بزرگ به سه زبان هست که نام و نژاد او و بزرگی و نیکویی ایرانشهر را وصف می کند (کنت ، ص 137ـ 138).هریک از ایوانهای کاخ دو ردیف شش تایی ستون دارد. ستونها زیرستون زنگوله ای دارند و در ایوانهای شرقی و غربی تزیینات بالای قلمه وجود ندارد. بر روی هم کاخ آپادانا 72 ستون داشته است ؛ دقیقاً مطابق با 72 فصل یسنای اوستا و 72 رشتة کشتی / کستی (کمربند) زردشتیان (شهبازی ، 1994، ص 86).

راه ورود به کاخ آپادانا از دو پلکان مضاعف و دو طرفة ایوان شمالی و شرقی است که هریک از هر طرف 31 پله دارد. تمام جبهه های پلکانها به نقوش برجسته مزین است که از زیباترین و مهمترین منابع شناخت هنر و تاریخ ایران قدیم دانسته می شود (اشمیت ، ج 1، ص 82 و بعد، ج 3، ص 143 و بعد؛
شهبازی ، 1355 ش ، ص 22ـ46). جبهة پیش بست جلو، در اصل یک صحنة بارعام را نشان می دهد که در آن شاهنشاه بر تخت نشسته است و به گزارش صاحب منصبی عالی مقام گوش می دهد و پشت سرش ولیعهد او و در دو طرفش شش صاحب منصب بلند پایة دیگر ایستاده اند (اشمیت ، ج 1، ص 162 و بعد؛
شهبازی ، 1976، ص 151ـ156). بعداً این نقشها را برداشته در خزانه گذاشته اند و به جای آنها نقش دو دسته سرباز مادی و پارسی نهاده اند. ظاهراً این کار را اردشیر یکم کرده است . اکنون یکی از آنها در موزة ملی ایران نگهداری می شود (شهبازی ، 1976، همانجا؛
همو، 1355 ش ، ص 34). جبهة جنوبی ایوان شرقی و جبهة غربی ایوان شمالی تقریباً به طور یکسان به نقش 23 هیئت نمایندگی از اقوام تابع ایران (مثل مادها، ارمنیان ، لودیان ، بلخیان ، سکاها و هندوان ) مزین است که هر هیئت را بارسالار (پرده دارِ) عصا به دستی در لباس مادی و پارسی به پیشگاه شاهنشاه می برده است تا هدایای خود (از جمله جامه و ظروف و اسب و شتر و زیورآلات ) را پیشکش کنند (شهبازی ، 1355 ش ، ص 42؛
اشمیت ، ج 1، ص 82 و بعد، ج 3، ص 143 و بعد؛
نیز رجوع کنید به بارنت ، ص 55 ـ77). جبهة شمالی ایوان شرقی و جبهة شرقی ایوان شمالی همانند هم به سه ردیف افقی نقوش برجسته آراسته اند که مشتمل است بر گروهی از پیادگان نیزه دار با لباس پارسی و سربند خوزی که آنان را معمولاً از «جاویدانان » یا گروه نگهبانان نخبه می دانند؛
مهتران و میرآخوران شاه با اسبها و کرسی و گردونه هایش ؛
و گروه زیادی از نمایندگان اقوام ایرانی که یک در میان در جامة پارسی و مادی اند و با حالتی آرام و با گل یا میوه به مهمانی پادشاه می روند. این نقوش برای شناخت مناسبات فرمانروایان و زیردستان در ایران باستان و نیز اندیشه ورزی ایرانی بسیار مهم است ، زیرا اگر چه سبک تصویرپردازی ملهم از هنر بین النهرین و مصر می نماید، نوع تصاویر و مضمون آنها بکلی فرق می کند و به جای تصویر کشتارزیردستان و شکنجة اسیران و سوزاندن در ودیوار شهرها ــ که در هنرهای قدیمتر بر کاخها و دیوارها هست ــ در اینجا شادی و مهمانی و مناسبات دوستانه و وفاداری دوجانبه نموده شده است (والزر، ص 22ـ23، 68 و بعد).

آپادانا گوهری تابناک در هنر ایرانی است . ستونها و نقوش برجسته اش شکوهمندی خاصی دارد، بویژه که این نقوش در اصل به رنگهای مختلف آراسته بوده است ، چنانکه آثار رنگ را از آنجا و نیز از صد ستون و کاخ سه دری و حرمسرا یافته و در بارة آن تحقیق کرده اند (هرتسفلد، ص 255، نیز رجوع کنید به لوحة 64؛
اشمیت ، ج 1، ص 82 ، 84 و بعد، 92، 116؛
لرنر، 1973، ص 116ـ 122). دیوار برجهای آپادانا کاشیهایی رنگین و گاهی مزین به کتیبه و همواره با نقوش برجستة گل و بوته و سرو و سرباز و جانوران داشته که نمونه هایی از آنها در کاوشها به دست آمده است (اشمیت ، ج 1، ص 77ـ 78؛
شهبازی ، 1355 ش ، ص 26).

در جنوب غربی آپادانا، کاخ تچر بر سکویی که حدود سه متر از سطح آپادانا بالاتر است ، بنا شده است . این بنا، که از نخستین بناهای تخت جمشید است ، مشتمل است بر یک تالار مرکزی دوازده ستونی (3*4 ردیف ) با اتاقهای کوچک جانبی ، دو اتاق مربع شکل در شمال که خود دهلیزها و اتاقهای جانبی داشته اند، و یک ایوان هشت ستونی (2*4 ردیف ) و پلکانی دوطرفه در جنوب . پلکان غربی موجود را بعدها اردشیر سوم (حک : 359ـ 338 ق م ) افزوده و کتیبة بلندی هم بر آن کنده است (شهبازی ، 1355 ش ، ص 49). ستونهای این کاخ از چوب بوده است که احتمالاً، مثل ستونهای خزانه ، با گچ رنگین و نقوش انتزاعی گل و بوته آراسته بوده اند. درگاهها و پنجره ها و سکوهای دیوارها از سنگ خاکستری مرمرنماست که موجب شده است این کاخ را «تالار آیینه » بنامند (همان ، ص 48). بر جرز درگاههای این کاخ ، نگهبانان یا خود داریوش با خدمه نقش شده اند و لباس و کلاه و زر و زیور آنان بدقت تمام و با آرایشهای اصلی مصور گشته اند (همان ، ص 50). این کاخ ظاهراً بیشتر از هر جای دیگر تخت جمشید مورد توجه اخلاف هخامنشیان بوده است . شاپور سگانشاه ، برادر شاپور دوم ساسانی ، بر جرز جنوبی درگاه جنوبی تالار دو کتیبه نوشته است و در آن تخت جمشید را «صد ستون » خوانده و برای سازندگان آن دعا کرده است (همان ، ص 51 ـ52؛
فرای ، ص 83 ـ93). در 344 به دستور عضدالدولة دیلمی دو کتیبه به زبان عربی و خط کوفی بر همین جرز نقر شده است که در یکی از آنها می گوید کتیبه های پهلوی را برایش خوانده اند (داناهیو ، ص 74؛
مصطفوی ، ص 338، با اندکی تفاوت ). یک کتیبة کوفی دیگر هم از بهاءالدوله ابونصر، پسر عضدالدوله ، در آنجا کنده اند که تاریخ 392 را دارد. کتیبة دیگری نیز از ابوکالیجار/ باکالیجار، پسرسلطان الدولة دیلمی ، مورخ به روز بهمن از ماه آبان سنة 438 به خط نسخ مانده است (داناهیو، ص 78؛
مصطفوی ، ص 338ـ 340). تقریباً یکصد نوشتة دیگر (از یک نام تا چندین سطر) از دوره های سلجوقی ، اتابکان ، تیموری ، صفوی و قاجار بر در و دیوار این بنا کنده اند که از میان آنها چند تا به خط ابراهیم سلطان پسر شاهرخ تیموری ، و ابواسحاق بن محمودشاه مظفری از همه زیباترند. دو کتیبه از معتمدالدوله فرهادمیرزا، فرمانروای فارس در 1296، از همه جدیدتر است . در یکی از این دوآمده است که به دستور وی چندین هزار عمله آنجا را ازخاک پاک کردند، و در کتیبة دوم می گوید که ( فریدریش ) آندرآس ، زبان شناس مشهور آلمانی ، از همراهان او بوده است (برای تفصیل کتیبه ها رجوع کنید بهمصطفوی ، ص 338ـ351). آندرآس و فردی به نام شولتس نخستین مجموعة چاپی عکسهای تخت جمشید را منتشر کردند که امروزه گنجی گرانبها برای مطالعة وضع تخت جمشید در 120 سال پیش است ( رجوع کنید بهآندرآس و اشتولتسه ، 1888).

در جنوب شرقی تچر، کاخ هدیش قرار دارد که مانند تچر به نقش شاه و خدمه و سربازان و جانوران مزین است . کشف کتیبه ای به نام داریوش بزرگ بر یکی از جرزهای درگاه شمال شرقی این کاخ (شهبازی ، 1985، ص 12، 20، نیز رجوع کنید بهلوحة 22) نشان داد که ساخت آن در آخر دورة داریوش بزرگ آغاز شده بوده است (قس کالمایر، 1990، ص 16). در پایین این کاخ و نیز در شرق آن ساختمانی است بشکل لـ ، که تالاری ایوان دار در شمال (امروزه این تالار بازسازی و موزه شده است ) و مجموعه بناهایی (شامل تالاری چهار ستونه با یک یا دو اتاقک جنبی ) در دو سوی ساختمان داشته است ، که همه با راهروِ بلندی به هم راه داشته اند، ولی کلیة بنا را دیواری ستبر با دری در شمال غربی محدود می کرده است . کتیبه ای از خشایارشا مسلّم می کند که وی آن را ساخته است . بر درگاه ورودیهای تالار بزرگ ، نقش او و خدمه اش وجود دارد. ظرافت این نقوش به اندازه ای است که حتی سوزن کاریهای جامة شاه نیز بر سنگ هویداست ، چنانکه می شود جامة وی را کاملاً بازسازی کرد (شهبازی ، 1355 ش ، ص 56 ـ 58).

در کاخ سه دری یا کاخ مرکزی ، بر روی پلکان ایوان شمالی تصویر بزرگان ایرانشهر، و بر لبة کنگره دار آن ، تصویر سربازان مادی و پارسی نقش شده است (همان ، ص 59). دو درگاه شمالی و جنوبی ، پادشاه را با خدمه اش درحال ورود و خروج ، و درگاه شرقی او را نشسته بر تخت بزرگ و با ولیعهدش (ایستاده پشت سر او) نشان می دهد که در زیر فرّ کیانی اند و تخت را نمایندگان اقوام تابع بر دست دارند. شاید این نقش ، و مشابهاتش در درگاههای جنوبی صد ستون ، باعث شده است که عده ای از ایرانیان ابداع نوروز را با جمشید مرتبط بدانند (ابن بلخی ، ص 32ـ33). به نوشتة ابوریحان بیرونی (ص 216) «جمشید در کشور می گردید. خواست که به آذربایجان رود. بر تختی زرین نشست و مردم او را بر گردن خویش برداشتند و بردند و چون نور خورشید بر او افتاد و مردمان او را دیدند، او را ستودند و دلشاد گشتند و آن روز را جشن گرفتند ( و نوروز خواندند ) ». ظاهراً این عقیده ، در شکل گیری این نظر که تخت جمشید محل برگزاری جشن نوروز بوده (پوپ ، ص 123ـ 130؛
پورادا ، ص 144ـ151) بی تأثیر نبوده است ، اما این عقیده امروزه چندان تأیید نمی شود و تنها می توان گفت که تخت جمشید نمایشی از قدرت پادشاهی و اندیشه ورزی ایرانی بوده است (روت ، ص 131ـ161؛
نیز رجوع کنید به کالمایر، 1980، ص 55 ـ63).

در شرق حیاط آپادانا و شمال خزانه ، کاخ صد ستون یا تالار تخت واقع است که تالاری است چهارگوش به وسعت 600 ، 4 متر مربع و مشتمل است بر یکصد ستون (با زیرستون زنگوله ای ، شالی گرد، تنة شیاردار و مزین به گل و بوته بسیار در بالا و سرستون گاو دو سر که نمونه هایی از آن را در موزة ملی ایران و موزة مؤسسة شرقی شیکاگو گذاشته اند) و هشت درگاه (دو تا در هر دیوار؛
شهبازی ، 1355 ش ، ص 70ـ71). بر خشتی سنگی که در گوشة جنوب شرقی تالار یافته شده ، به زبان بابلی و خط میخی نوشته شده است : «اردشیرشاه گوید: این خانه ( وِیس ) ، خشایارشا شاه پدر من پی اش را ریخت ، به تأیید اهورامزدا من اردشیرشاه آن را برآوردم ( و ) تمامش کردم » (همان ، ص 71؛
اشمیت ، ج 1، ص 129). بر جرزهای درگاههای شمالی این کاخ ، بارعام شاهی و پنج ردیف ده تایی از سربازان ایرانی (یعنی یکصد تن در هر درگاه ) که گویی تخت را بر نیزه های خود استوار داشته اند، نقش شده است . درگاههای جنوبی نمایندگان ملل تابع را می نماید که شاه را بر تختش حمل می کنند. درگاههای شرقی و غربی ، شاه را در نبرد با جانوران عجیبی نشان می دهد که احتمالاً در باور ایرانیان نمودار اهریمن بوده اند، مثل شیر بالداری که شاخ گاو و دُم کژدم دارد (شهبازی ، 1355 ش ، ص 73). به گفتة ابن بلخی (ص 127) مردم زمان وی (سدة ششم ) اینها را تصویر جمشید می دانسته اند.

تحقیقات رف نشان داده است که مقیاس طراحان تخت جمشید برای طول ، یک «گام تخت جمشیدی » تقریباً معادل 76ر34 سانتیمتر بوده و یک چهارم آن «کف تخت جمشیدی » خوانده می شده است (رف ، 1978، ص 68،70)، مثلاً هریک از دو پلکان بزرگ ایوانهای آپادانا را 234گام یا 936 کف گرفته اند یا میان هریک از ستونهای کاخ صدستون ، 72 کف فاصله گذاشته اند (شهبازی ، 1994،ص 88). انتخاب این مقیاسها هم بر اساس قواعدی بوده است .

در ساختن ارگ پارسه چند نوع مصالح به کار برده اند: خشت بزرگ (33*33*12 سانتیمتر)؛
آجر و آجر لعابدار؛
ملاط قیر؛
اندود گچی که رنگی بوده و برای پوشاندن کف یا تزیین ستونهای چوبی به کار می رفته است (برای نمونه رجوع کنید به شهبازی ،1355 ش ، لوحة رنگین 23)؛
چوب برای شاه تیرها و درها و ستونهای کوچک ؛
سنگ یا آهک سفید که از معدنهای نزدیک می آوردند یا آهک سیاه مرمرنما که از معدنهای مجدآباد در چهل کیلومتری غرب تخت جمشید می آوردند ( رجوع کنید به کالمایر، 1990، ص 7ـ36). سنگها را در همان معدن نیم تراش می کردند و درگاهها و ستونها و زیرستونها را در جای نصب ، از بالا به پایین تمام تراش می نمودند و قلمها و تیشه ها و ابزارهای زِبره تراشی و نرم تراشی متعدد را در مراحل مختلف به کار می گرفتند (شهبازی ، 1355 ش ، ص 83 ـ84؛
نیز رجوع کنید به تیلیا، 1968، ص 67ـ 95؛
همو، 1969، ص 9ـ43؛
نایلندر ، 1965، ص 49ـ 55). برای بالا کشیدن سنگها، از داربست و قرقره و نیروی انسانی بهره می گرفتند (شهبازی ، 1355 ش ، ص 83). در جفت کردن سنگها ملاط به کار نمی بردند، بلکه آنها را با بَستهای آهنی به هم می پیوستند. این بستها در آغاز دُمْچلچله ای بود و بعد کمی مستطیلی شد و سرانجام راست و مستطیل کامل گشت ، به همین سبب این بستها برای تاریخ گذاری بناهای هخامنشی درجة اول اهمیت را دارند (نایلندر، 1966، ص 131ـ133، 136 و تصاویر XXXIII-XXX ). روی بستها را با سرب پُر می کردند و صیقل می دادند. دیوارها را با خشت خام می ساختند و رویشان را با اندود رنگین یا کاشی مزین به نقوش مختلف می پوشانیدند. نورگیری ــ چنانکه بازسازیهای کرفتر نشان می دهد ــ با روزنه های دیوارها و بلندتر کردن بناهای داخلی و دریچه دار کردن آنها انجام می شد (تجویدی ، ص 184).

پارسیان که در مدتی کوتاه صاحب دولتی جهانی شده بودند، طبعاً فرصت خلق هنری ویژه را از نو و از پایه نداشتند و از هنرهای ملل تابع ، مانند آشوریان و مصریان و لودیان و یونیه ایها و بابلیان ، استفاده کردند (گیرشمن ، 1349ش ، ص 183ـ 201)، ولی طراحیها و نقشه های بناها و موضوع نقوش ، خاص خود آنان بوده و تنها از سبک و طریقة هنری ملل تابع پیروی می کرده اند. کارگران در گروههای متعدد زیر نظر استادانی که نشان خود را بر سنگها گذارده اند، کار می کردند (اشمیت ، ج 1، ص 161، 189ـ190؛
رف ، 1983، ص 12ـ 18 و جاهای دیگر). این حقیقت که همة کارگران مزد می گرفتند و بیگاری نمی کردند، از بیش از هفتصد لوحة عیلامی ــ که اشمیت غالباً در گوشة شمال شرقی تالار خزانه کشف کرده و جرج کامرون (1958، ص 214ـ 218؛
همو، 1965، ص 167ـ 192) آنها را خوانده است ــ بخوبی برمی آید (شهبازی ، 1355 ش ، ص 67ـ 68). این اسناد خزانه ، بخش کوچکی از اسناد گنجخانة نبشته های شاهی بوده است . از تخت جمشید علاوه بر کتیبه های بناها ( رجوع کنید به شهبازی ، 1985، ص 9ـ24)، سی هزار لوحة عیلامی از شمال شرقی بارو وصدها نوشتة آرامی (با مرکّب بر سنگ و کوزه پاره ) یافته اند که همه حاکی از فعالیت بسیار زیاد اقتصادی و دینی و اداری در تخت جمشید است (هالوک ، 1973، ص 320ـ323؛
اشمیت ، ج 2، ص 4 و بعد؛
بومن ، 1970؛
لوئیس ، ص 1ـ26).

هنر نقاشی و زرگری و تندیس سازی و حجاری و معماریِ هخامنشی همه در تخت جمشید مجسم شده است . نه تنها بعضی از نقوش رنگ دارند، بلکه روکش درها و میخهای آنها و نیز زیورآلات پادشاهان را از زر و سیم می ساختند و بر سنگ می نشاندند. از روی آثار تخت جمشید می توان نوع لباسها و ابزار و آلات و شیوة تندیس پردازی هخامنشی را در هر جا که باشد ــ در هند، ترکیه ، مصر، ازبکستان یا ارمنستان ــ شناخت .

تخت جمشید در تاریخ مقامی والا دارد. نه تنها یکی از پایتختهای دورة هخامنشی و مرکزی تشریفاتی و اداری و اقتصادی به شمار می رفته ، بلکه سرمشقی برای هنرملل بعدی هم گشته است . خاطرة گنجخانة نبشته های آن ــ که در آتش سوزی اسکندر بسختی گزند دید ــ تا قرنها در ذهن ایرانیان ماند و آنان بعدها در اصطخر * (استخر) و نقش رستم * به تبعیت از تخت جمشید آثاری به وجود آوردند. پادشاهان فارس از تخت جمشید برای رهایی از یوغ مقدونیان الهام می جستند. ساسانیان بدان احترام می نهادند و به دستور بابک و دو پسرش ، اردشیر و شاپور، نقش آنان را به روش سوزنی در دیوار شمالی ، تالار حرمسرا کندند و شاپور سگانشاه دو کتیبه از خود در تچر باقی گذاشت . معماران و هنرمندان ساسانی تزیینات و خصایص هنری و معماری تخت جمشید را تقلید کرده اند، مثلاً در درگاههای فیروزآباد، پلکان کنگاور، نقش هدیه پردازان و نجبا در سنگتراشی شاپور یکم در بیشاپور (شاپور)، سرستونهای سنگی کاخی در بیشاپور و شیار ستونهای گچی شیز (تخت سلیمان آذربایجان ). اینگونه تقلید به خارج از ایران هم راه یافته و حتی در تزیینات و طرحهای آکروپل آتن هم مشخص است . تأثیر مستقیم ستونها و تزیینات تخت جمشید بر هنر هند و بلخ در دورة یونان گرایی (هِلِنیسم ) روشن است ، چنانکه حتی مظهر ملت و دولت هند، یعنی ستون سَرْنات ، نیز تقلیدی از ستونهای تخت جمشید است (ویلر ، ص 91ـ171).

تخت جمشید در دورة اسلامی نیز به عنوان بنایی تاریخی و مذهبی اهمیت داشت و شگفتی حاصل از عظمت بنا، سبب شد که تا مدتهای مدید آن را به جمشید یا سلیمان نبی ــ که هر دو را یکی می پنداشتند ( رجوع کنید به اصطخری ، ص 123) ــ منسوب نمایند. مردم روزگار مسعودی (قرن چهارم ) آن را مسجد سلیمان بن داوود می نامیدند، اما مسعودی بر آن بود که آنجا بنایی کهن بوده که بعدها همای ، دختر بهمن بن اسفندیار، آن را آتشکده کرده است (ج 4، ص 76ـ77). دیلمیان تخت جمشید را ساختة نیاکان خود می دانستند و عضدالدولة دیلمی در قصری که به نام پسرش ابونصر در شیراز ساخت ، تعدادی از در و درگاههای کاخ تچر را به آنجا برد و کار گذاشت (ویلکینسون ، ص 341ـ345؛
تیلیا، 1972، ص 316). محمدبن محمود طوسی در قرن ششم از اصطخر به عنوان دارالملک سلیمان یاد کرده و از مسجدسلیمان و نقوش و حجاریهای آن سخن به میان آورده (ص 169، 178) و مانند اصطخری (ص 150) احداث این بنای عظیم را به دیوها و پریان نسبت داده است (ص 498). در همان زمان ، ابن بلخی این مکان را کاخ جمشید دانسته و ضمن توصیف این «سرای عظیم »، برخی خواص طبی موجود در مصالح به کار رفته در آن را که در میان مردم آن روزگار شناخته شده بوده ، برشمرده است (ص 32، 127). در قرن هشتم نیز آنچه حمداللّه مستوفی (ص 121) در بارة تخت جمشید از نویسندگان پیش از خود نقل کرده ، گویای استمرار عقاید پیشین در این باره است .

تخت جمشید با جلب توجه مسافران اروپایی از 875 / 1470 به بعد و شرح و طرحهای آنها از آن ، خیلی زود ایران باستان را در جهان غرب مشهور کرد و نوشته های بسیاری در توصیف آن آثار و شناخت هنر ایرانی پدید آمد. از راه همین توصیفات بود که خط میخی شناخته و رمزگشایی شد. نفوذ تخت جمشید در معماری چهل ستون اصفهان ــ که حتی نامش را هم از نام تخت جمشید در آن زمان گرفته است ــ بخوبی آشکار است و بر آثار دورة قاجاریه ، حتی بر قالی بافی و پرده بافی ، تأثیر گذاشته است (لرنر، 1980، ص 6 و بعد).

در دورة رضاشاه پهلوی (1304ـ1320 ش )، ساختمانهایی چون بانک ملی ایران و ادارة کل شهربانی کشور را در تهران به تقلید از تخت جمشید ساختند. نقوش تخت جمشیدی آرایندة قالیها، پرده ها، ظروف فلزی ، نقاشی و معماری ایران معاصر گشته است . سازمان جهانی یونسکو هم در نظر دارد که تخت جمشید را به عنوان میراث جهانیان ، در فهرست آثار فرهنگی جهانی به ثبت برساند.


منابع :
(1) ابن بلخی ؛
(2) ابوریحان بیرونی ، آثارالباقیة ؛
(3) اصطخری ؛
(4) اکبر تجویدی ، دانستنیهای نوین در بارة هنر و باستانشناسی عصر هخامنشی بر بنیاد کاوشهای پنج سالة تخت جمشید ، تهران 1355ش ؛
(5) حمداللّه مستوفی ، نزهة القلوب ؛
(6) علیرضا شاپور شهبازی ، شرح مصور تخت جمشید ، تهران 1355ش ؛
(7) محمدبن محمود طوسی ، عجایب المخلوقات ، چاپ منوچهر ستوده ، تهران 1345ش ؛
(8) رومن گیرشمن ، ایران از آغاز تا اسلام ، ترجمة محمد معین ، تهران 1349ش ؛
(9) مسعودی ، مروج (پاریس )؛
(10) محمدتقی مصطفوی ، اقلیم پارس ، تهران 1343ش ؛


(11) F. C. Andreas and F. Stolze, Persepolis , I-II, Berlin 1888;
(12) R. D. Barnett, "Persepolis", Iraq , XIX (1957);
(13) Raymond A. Bowman, Aramaic ritual texts from Persepolis , Chicago 1970;
(14) Peter Calmeyer, "Das Persepolis der Spجtzeit", Achaemenid history , 4 (1990);
(15) idem, "Textual sources for the interpretation of Achaemenian palace decorations", Iran: Journal of the British Institute of Persian Studies ,XVIII (1980);
(16) G. G. Cameron, "New tablets from the Persepolis treasury", JNES , 24 (1965);
(17) idem, "Persepolis treasury tablets: old and new", JNES , 18 (1958);
(18) George N. Curzon, Persia and the Persian question , London 1966;
(19) John J. Donohue, "Three Buwayhid inscriptions", Arabica , 20 (1973);
(20) Richard N. Frye, "The Persepolis Middle Persian inscriptions from the time of Shapur II", Acta Orientalia , XXX (1966);
(21) Roman Ghirshman, "Notes iraniennes VII : ب propos de Persإpolis", Artibus Asiae , 20 (1957);
(22) Richard T. Hallock, "The Persepolis archive", Orientalia , n. s., 42 (1973);
(23) Ernst E. Herzfeld, Iran in the ancient East , London 1941, repr. Tehran 1976;
Roland

(24) G. Kent, Old Persian: grammar, texts, lexicon , 2nd ed., New Haven 1953;
(25) W. Kleiss, "Zur Entwicklung der achaemenidischen Palastarchitektur", Iranica antiqua , 15 (1980);
(26) Judith Lerner, "A painted relief from Persepolis", Archaeology , 26 (1973);
(27) idem, "Three Achaemenid fakes", Expedition , 22 (1980);
D. M. Lewis, Sparta and Persia ,

(28) Leiden 1977;
(29) Carl Nylandar, "Clamps and chronolagy", Iranica antique , 6 (1966);
(30) idem, "Old Persian and Greek stonecutting and the chronology of Achaemenian monuments", American journal of archaeology , 69 (1965);
(31) A. U. Pope, "Persepolis as a ritual city", Archaeology , 10 (1957);
(32) E. Porada, ed., The art of ancient Iran , London 1965;
(33) Michael Roaf, "Persepolitan metrology", Iran , XVI (1978);
(34) idem, "Sculptures and sculptors at Persepolis", Iran , XXI (1983);
(35) Margaret Cool Root, The king and kingship in Achaemenid art , Acta Iranica, 19, Leiden 1979;
(36) E. F. Schmidt, Persepolis , Chicago 1953-1970;
A. Sh. Shahbazi, "From Pa ¦rsa to Taxt-e Jams ¦â§d", AMI , 10

(37) (1977);
(38) idem, Old Persian inscription of the Persepolis platform (= Corpus inscriptionum Iranicarum, I/1), London 1985;
(39) idem, "Persepolis and the Avesta", AMI , 27 (1994);
(40) idem, "The ، Persepolis treasury reliefs و once more", AMI , 9 (1976);
(41) Ann Britt Tilia, "Reconstruction of the parapet on the terrace wall at Persepolis", East and West , vol. 19, nos. 1-2 (March - June 1969);
(42) idem, Studies and restorations at Persepolis and other sites of Fa ¦rs , Rome 1972;
(43) idem, "A study on the methods of working and restoring stone and on the parts left unfinished in Achaemenian architecture and sculpture", East and West , vol. 18, nos. 1-2 (March-June 1968);


(44) G. Walser, Die Wخlkerschaften auf der Reliefs von Persepolis , Berlin 1966;
(45) Mortimer Wheeler, Flames over Persepolis: turning point in history , New York 1968;
(46) C. K. Wilkinson, "The Achaemenian remains at Qas ¤r-i-Abu Nas ¤r", JNES , 24 (1965).

/ علیرضا شاپور شهبازی /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 3356
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست