responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 3243

 

تِبِسَّه ، شهری در مشرق الجزایر. در 235کیلومتری جنوب عَنّابه (بونه * )، 19 کیلومتری مرز غربی تونس امروزی ، و در َ21 ْ35 عرض شمالی ، َ6 ْ8 طول شرقی و ارتفاع 850 متری واقع است . یاقوت حموی (ج 1، ص 823) نام آن را تَبِسَّه ذکر کرده است . در منابع قدیمی اروپایی به آن توسته می گفتند.

دشت مرتفعی که شهر در آن قرار گرفته ، از قبل از تاریخ مسکون بوده است ؛
از جمله مدارک آن بناهای سنگی موجود در گاستل و سنگنوشته های صخره های سَف سَف است که در افسانه ها بنیان آن را به هرکول نسبت داده اند. این شهر از قرن هفتم قبل از میلاد تابع کارتاژ بود و بعد از سومین جنگ روم و کارتاژ (جنگهای پونیک ؛
149 تا 146 ق م ) زیر سلطة روم قرار گرفت . با استقرار سپاه وِسپاسیانوس در تبسّه ، که دیگر شهری خودگردان شده بود، و به برکت باروری دشتی که آن را احاطه کرده بود، شهر ترقی کرد و در زمان هادریانوس (117ـ 138 میلادی ) جمعیت آن به 000 ، 50 تن رسید. سپتیمیوس سوروس آن را مهاجرنشین کرد و ساکنانش را شهروند روم شناخت . رومیان در عوض چوبهای تزیینی ( annona ) که از آنجا بردند، ساختمانهای عظیمی در آن برپا کردند که خرابه های موجود شاهد آن است : آمفی تئاتری به گنجایش 000 ، 7 تن ، معبد مینروا ، طاق کاراکالا و بناهای دیگر.

از آغاز قرن سوم میلادی ، مسیحیت در این شهر پدیدار شد و از آن شهیدانی چون کریسپین قدّیس (305 میلادی ) برخاستند. مانویت نیز در آنجا رایج بود و فرقة دوناتیان (از فرقه های مسیحی ) شورایی داشت که نفوذ چندانی نیافت . هنگامی که تئودوسیوس اول (حک : 379ـ 395 میلادی ) مسیحیت را دین رسمی شناخت ، در شمال تبسّه کلیسایی از نوع کلیساهای صدر مسیحیت ، معروف به باسیلیکا ی کریسپین قدّیس ، که عالیترین بنای عالم مسیحیت در شمال افریقا بود، ساخته شد، اما با افتادن شهر به دست واندالها، انحطاط آن آغاز گشت و با سلطة دوبارة روم شرقی ، موقعیت آن تا حد یک دژ مستطیل شکل به ابعاد 320 متر در 280 متر، با بارویی محکم و سه دروازه ، تنزل یافت .

بدرستی روشن نیست که تبسّه چه هنگام به سلطة مسلمانان در آمد، اما احتمالاً بعد از 84/703 بوده است که مغرب کاملاً تصرف شد. از آن به بعد، این شهر بخشی از قلمرو سلسله هایی ، از اغالبه تا حَفْصیان شد که یکی بعد از دیگری حکومت کردند. با از میان رفتن اهمیت نظامی شهر، تاریخ آن تا حملة بنوهلال ( از طوایف عرب که در نیمة اول قرن دوم به افریقا مهاجرت کردند ) در 443 که از آن آسیب بسیار دید، نسبتاً بی حادثه گذشت . در کتاب البیان ابن عِذاری از این شهر نامی نیست . تسلط فاطمیان شیعی ، بی جنگ و خونریزی انجام گرفت . بعد از 294 تبسّه به صورت پایگاهی برای اتمام فتح افریقیه و بیرون آوردن آن از چنگ اغالبه در آمد و در دورة فاطمیان مرکز یکی از «کوره » (استان )ها شد. ابویزید نُکَّری ، «ذوالحِمار»، در 332 شهر را به تصرف درآورد و بخشی از باروی آن را ویران کرد. در 390ـ391 بادیس زیری برای نجات تبسّه از حملات یاغیان ناگزیر وارد عمل شد. در زمان ابوبکر حفصی (718ـ 746) شهر با حکومت محمدبن عبدون ، از شیوخ محلی ، تا 739 نیمه استقلالی پیدا کرد. در 981 ترکها پادگانی در آنجا داشتند که در محل کلیسای فعلی واقع بود. از ازدواج ترکها با زنان بومی ، «قول ـ اوغلو * »ها (غلام زادگان ) پیدا شدند، که در ترویج مذهب حنفی ، به زیان مذهب مالکی رایج ، نقش داشتند. بعد از اینکه شهر قسنطینه در 1253/1837 به دست فرانسویان افتاد، پادگان ترکها به تونس عقب نشست و بعضی از بزرگان شهر برای پر کردن خلا سیاسی و حفظ شهر از هجوم بیابان نشینان ، به فرانسه متوسل شدند.

به این ترتیب ، فرانسه از 1258/ 1842 شروع به اشغال تبسّه کرد، اما تا 1267/1851 این اقدام قطعی نشد. در 1282/ 1865 قوای ابن غِذاهُم ، شورشی تونسی ، در ارتفاعات تبسّه تارومار شد. در شورش عمومی 1288/ 1871 محیی الدین ، پسر امیر عبدالقادر، کوشید که شهر را تصرف کند، اما موفق نشد و از آن پس مطرود پدر گشت . در 1298/1881 تبسّه پایگاه نظامی مهمی برای انقیاد تونس جنوبی بود. در 1336 ش / 1957، برای جداسازی مجاهدین الجزایری از پایگاههای واقع در خاک تونس ، حفاظی فلزی دارای جریان برق ، به طول دویست کیلومتر از بونه تا تبسّه کشیده شد. بعد از استقلال الجزایر، تبسّه کرسی ولایت (استان ) شد. ( جمعیت آن در 1377ش / 1998، 246 ، 153 تن ضبط شده است ( > دایرة المعارف کلمبیا < ، ذیل Tebإssa" " ) ) .

کاهش رونق اقتصادی تبسّه از دورة قدیم به بعد، احتمالاً نتیجة متروک گذاشته شدن آن و نیز تغییر محورهای تجارت بوده است : در دورة اسلامی ، تولید زیتون ثروتی از پی نداشت ، و شهر از منازل مهم بر سر راههای تجاری نبود. نخستین بار مقدسی (ص 227، 247) به این شهر ( با ضبطهای تَبَسّا و تَبَسَّه ) اشارة مختصری می کند. اما به شهادت بکری ــ که به ذکر درختان میوه و گردوی آن ، و نقش تبسّه به عنوان مرکزی برای تجارت کاروانی می پردازد (ج 2، ص 833) ــ تبسّه تا هجوم بنوهلال ، باز رونقی گرفته بود. کوبیدن خرمن ذرت ، مانند سایر نقاط ، با حرکت دادن سنگهای تیز یا تیغه های آهنی با نیروی حیوانات انجام می گرفت ، که همان «جَروشه » یا گاوآهن قدیمی است ؛
این فن هنوز کاملاً از میان نرفته است (برونشویگ ، ج 2، ص 214). اما انحطاط شهر در قرن ششم شتاب گرفت ؛
یاقوت حموی (همانجا) به خرابه های فراوان و «صعالیک » (مستمندان / دزدان ) عرب آن ، یعنی اعراب بنوهلال ، اشاره می کند. تنها صنعت شهر قالی بافی بود، که برای فرش کردن چادر به کار می رفت و تا امروز باقی مانده است . پیر کاستل (ج 1، ص 132) در اوایل قرن چهاردهم / آخر قرن نوزدهم از کارگاه قالی بافی تبسّه با قالیهای نازک و زیبا یاد می کند. لئوی آفریقایی با دیدن خرابه های تبسّه ، کولوسئوم (کولیزه ) رم را به خاطر آورد، اما مردمانِ آن را یاغی و خشن ، و خاکش را بی حاصل یافت (ج 2، قسم 5، ص 63ـ 65).

در دورة استعمار، تبسّه از آرامش و امنیت بهره یافت ، کاستل از ازدیاد سریع جمعیت آن ــ که شامل یهودیان نیز می شد ــ خبر می دهد (ج 2، ص 166). امروزه این شهر از طریق خط آهنی کم عرض به اوئد کبریت (وادی کبریت )، و خط آهنی معمولی به بونه و از طریق اولد راهمون به قسنطینه و از آنجا به تونس وصل است . تبسّه تلاقی گاه مهم راهها نیز هست . بویژه معادن فسفات و آهن منطقه با ارزش است و معادن آهن آن ، 60% آهن الجزایر را تأمین می کند (دپوا، ص 431).


منابع :
(1) ( ابن عذاری ، البیان المغرب فی اخبار الاندلس والمغرب ، بیروت 1983؛
(2) روبر برونشویگ ، تاریخ افریقیّة فی العهدالحفصی ، نقله الی العربیة حمادی ساحلی ، بیروت 1988 ) ؛
(3) عبداللّه بن عبدالعزیز بکری ، کتاب المسالک و الممالک ، چاپ ادریان فان لیوفن و اندری فری ، تونس 1992؛
(4) لئوی آفریقایی ، وصف افریقیا ، ترجمه عن الفرنسیة محمد حجی و محمد اخضر، بیروت 1983؛
(5) ( مقدسی ؛
(6) یاقوت حموی ) ؛


(7) G. Camps, Berbةres: aux marges de l'historie, Toulouse 1980, index;
(8) Pierre Castel, Tإbessa, histoire et description d'un territoire algإrien , Paris 1905;
(9) Khإlifa Chater, Dإpendance et mutations prإcoloniales. La Rإgence de Tunis de 1815 ب 1857, Tunis 1984, index ;
(10) The Columbia encyclopedia , 6th ed., New York 2001. [Online]. Available: http: //www. bartelby. com.;
(11) P. Corbier and J. Gascou, "Inscriptions de Tإbessa, d'aprةs les archives de Paul- Albert Fإvrier", Antiquitإs Africaines , XXXI (1995);
(12) F. Dachraoui, Fatimides, Tunis 1981;
(13) J. Despois, L'Afrique blanche , vol. 1: L'Afrique du Nord, Paris 1958;
(14) J. Ganiage, Histoire contemporaine du Maghreb de 1830 ب nos jours , Paris 1994, index;
(15) idem, Les origines du protectorat franµais en Tunisie, Paris 1959, index;
(16) L. Golvin, Le Mag rib centrale ب l'إpoque des Z i ¦rides, Paris 1957, index;
(17) Ch. A. Julien, Histoire de l'Algإrie contemporaine, Paris 1964, index;
(18) K.F. Kadra, "Mosaفque funإraire inإdite de Tإbessa", Antiquitإs Africaines, no.17 (1981), 241-244;
(19) idem, "Rapport sur les rإcentes dإcouvertes en Algإrie", in Collection de l'Ecole Franµaise de Rome , 1989, CXXIII /2, 1961-1974;
(20) A. Martel, Les confins saharo-tripolitains de la Tunisie ) 1881-1911 ), Paris 1965, index;
(21) 1994 Britannica book of the year, Chicago 1994;
(22) Serإe de Roch, Tإbessa. Antique Theveste , Algiers 1952;
(23) M. Talbi, Aghlabides, Paris 1966, index;
(24) A. Tإmimi, Recherches et documents d'histoire maghrإbine , Tunis 1971, index;
(25) United Kingdom. Naval Intelligence Division. Admiralty Handbooks, Algeria , London 1943, I, index, II, 104-106 and index.

/ م . تالبی ( د. اسلام ) /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 3243
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست