responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 2617

 

پاشا (یا باشا در متون عربی ) ، بالاترین عنوان یا لقب افتخاری در تشکیلات حکومت عثمانی . این عنوان را سلطان به برخی از صاحب منصبان عالی رتبة کشوری و لشکری اعطا می کرد. دربارة ریشة واژة پاشا و نیز اصل فارسی یا ترکی آن اختلاف نظر هست ، چنانکه تعیین دقیق قدیمترین کاربرد آن نیز دشوار است .

عمده ترین نظریه ها دربارة ریشة واژة پاشا اینهاست :

1) هامر ـ پورگشتال (ج 1، ص 149ـ150) پاشا را صورت کوتاه شدة لقب «پایِشاه » دانسته است . او به نقل از گِزِنُفُون (مورّخ و سردار یونانی قرن چهارم پیش از میلاد) آورده است که در ایران باستان به فرمانبرداران شاه القابی نظیر «چشمِشاه » (مقامهای کشوری )، «گوش ِ شاه » (مأموران اطلاعات و امنیّت )، «دستِشاه » (مأموران اخذ مالیات )، «زبانِشاه » (قاضیان و مجریان احکام ) و یا «پایِشاه » (مقامهای لشکری ) اعطا می شده است . گویا از بین این القاب منسوخ ، ترکان عثمانی فقط «پایِشاه » را برگرفته و آن را به صورت کوتاه شدة پاشا

برای وزرا، سرداران و حکام خود به کار برده اند. این نظریه را عده ای از محققان مردود شمرده اند (سامی ؛ د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ) و اساساً فاصلة تقریباً دو هزارسالة بین ایران عهد باستان و دوران حکومت عثمانی ، پذیرفتن این نظریه را دشوار می کند.

2) بعضی از لغت شناسان ، پاشا را صورت تحریف شدة واژة ترکی بِشه (مترادف آغا)، به معنای برادر بزرگ دانسته ( لهجة عثمانی ؛ قدری ، ذیل مادّه ؛ نیز رجوع کنید به طاهربیگ ، ج 1، ص 109، ذیل «عاشق علی پاشا») و حتی بِشه را نیز کوتاه شدة عنوان «باش آغا» (باش ( = رئیس ) + آغا ( = برادر بزرگ ) ؛ همچنین رتبه ای در تشکیلات معروف ینی چِری * )، با همان مفهوم برادر بزرگ تلقی کرده اند (پاکالین ، ذیل مادّه ، به نقل از عثمان نوری بیگ ). اما معدود مصداقهای این نظریه ، یکی علاءالدین پاشا پسر بزرگ عثمان غازی (حک : 699ـ726، بنیانگذار حکومت عثمانی ) و دیگری سلیمان پاشا پسر بزرگ اُورخان غازی (حک : 726ـ761، پسر کوچکتر عثمان و دومین حکمران عثمانی ) است ، که اولی برادر بزرگ اورخان ، و دومی برادر بزرگ مراد اول (حک : 761ـ791، پسر کوچکتر اورخان و سومین حکمران عثمانی ) بوده است (منجم باشی ، ج 1، ص 69؛ ثریا، ج 1، ص 42، 57). لیکن در صحت این نظریه نیز تردید کرده اند، زیرا واژة آغا به تنهایی به معنای برادر بزرگ است و در نتیجه ، کاربرد ترکیب «باش آغا» در مفهوم برادر بزرگ خالی از اشکال نیست (پاکالین ، همانجا، به نقل از ف .گیزه ؛ > فرهنگ ترکی < ، ذیل a" § "Ag ؛ نیز رجوع کنید به پاکالین ، ذیل a" § "Ag ).

3) بر اساس مقبولترین نظریه ، پاشا صورت کوتاه شدة واژة فارسی «پادشاه » (دهخدا؛ اِسکیت ، ذیل مادّه ) در مفهوم عرفانی آن است ( رجوع کنید به پاکالین ؛ د. اسلام ، ذیل مادّه ). از آنجا که عثمانیان حکمرانان خود را «سلطان » خطاب می کرده اند ( رجوع کنید به هامر ـ پورگشتال ، ج 1، ص 411؛ بروکلمان ، ص 428)، و پادشاهان صفوی به قصد تحقیر سلاطین عثمانی ، حکام درجة دوم خود را «سلطان » (مترادف سروان ) می نامیده اند (کَمْپفر، ص 162؛ د.ا.ترک ، ذیل "Bey" ؛ معین ، ذیل «پاشا» و «سلطان ») بعید نیست که سلاطین عثمانی نیز برای مقابله با این کار شاهان صفوی ، زیردستان خود را پاشا (پادشاه ) خطاب کرده باشند ( رجوع کنید به معین ، ذیل «پاشا»؛ برای ضبطهایی نظیر «رستم پادشاه » یا «رستم پاشاه » رجوع کنید به عالم آرای شاه اسماعیل ، ص 502ـ504؛ «علی پاشا» یا «علی پادشاه » رجوع کنید به آقسرایی ، ص 305؛ اشپولر، ص 133). لیکن باید گفت که لقب پاشا حدود سه قرن پیش از تأسیس سلطنت صفوی ، یعنی در زمان سلاجقة روم ، نیز به کار می رفته است .

افزون بر این ، واژة پادشاه نیز همانند سلطان و شاه ، مفهوم عرفانی هم داشته است ( رجوع کنید به معین ، ذیل «پادشاه »؛ «عنوانی است عارفان و درویشان را»، همان ، ذیل «شاه »). ازینرو، به نظر می رسد که ریشة واژة پاشا را باید در کاربرد عرفانی کلمة پادشاه مطالعه کرد. زیرا از برخی اخبار روزگار زوال سلجوقیان و تشکیل حکومت عثمانی ، درمی یابیم که در آن روزگار، پاشا به صورت غیر رسمی ، و در مقام تکریم ، به بعضی از روحانیان و بویژه مشایخ عرفان ، که به احتمال قوی سلحشور نیز بوده اند، حتی گاهی به زنان منسوب به خاندان سلطنت و حرمسرا اعطا می شده است ( دایرة المعارف فارسی ؛ پاکالین ؛ د. اسلام ، ذیل مادّه ؛ برای نمونة استثنایی «والده پاشا»، مادر پاشای مصر در قرن سیزدهم رجوع کنید به بریتانیکا ، ذیل مادّه ؛ قس «پاشاخاتون »، عمة شاه اسماعیل ، در پارسادوست ، ص 222)؛ چنانکه به روایت منجم باشی (ج 1، ص 80)، پس از مرگ غیاث الدین مسعود سوم در 707، رجال سلجوقی شیخ مُخلص پاشای قره مانی (عارف بالله )، پسر شیخ بابا الیاس معروف ، را برای مدت شش ماه بر تخت نشاندند (قس گیب ، ج 1، ص 176ـ177، که تاریخ جلوس مخلص پاشا را پس از مرگ غیاث الدین دوم در 657 دانسته است ). افزون بر این ، سلطان وَلَد، پسر مولانا جلال الدین رومی (مولوی )، پیش از 690 (اواخر سلاجقة روم )، در یکی از اشعار عرفانی خود به زبان ترکی ، حتی خداوند را با عبارت «ای پشا» (ای پاشا) خطاب کرده است (ص 577). همچنین عثمان غازی



و اورخان غازی و یا علاءالدین پاشا و سلیمان پاشا با مشایخی چون مولانا جلال الدین و شاه اَده بالی (ادبْ علی ، پدر زن عثمان ) نسبت نزدیک داشته و از مریدان آنها به شمار می آمده اند (منجم باشی ، ج 1، ص 46ـ47،78،95). حتی علاءالدین پاشا در عنفوان جوانی از سلطنت دنیوی چشم پوشیده و به عالم عرفان روآورده بود (بروکلمان ، ص 375؛ ثریا، ج 1، ص 57؛ عثمان زاده ، ص 4ـ5). از این قبیل شواهد، برمی آید که اشخاصی نظیر مخلص پاشا یا علاءالدین و سلیمان پاشا، پیش از انتصابشان به مقامهای عالی در دولت ، لقب پاشا داشته اند و به احتمال قوی نیز این لقب را به سبب انتسابشان به عرفای برجستة زمان خود، همچون مولوی ، گرفته بوده اند. علاوه بر اینها، در برخی منابع ، از احتمال تأثیر واژة ترکی باسقاق یا باشقاق (مترادف داروغه ) در شکل گیری واژة پاشا سخن به میان آمده است ( د. اسلام ، همانجا).

به رغم پیچیدگی ریشه یابی کلمة پاشا ، تاریخ اعطای این عنوان به صورت رسمی در تشکیلات امپراتوری عثمانی روشن است . این لقب به صورت رسمی ازروزگار سلطان مراد اول (761ـ791) معمول شد. به گفتة محمد ثریا ( ج 3، ص 132، ج 4، ص 738)، لالاشاهین اولین پاشای رسمی در حکومت عثمانی است که همزمان با انتصابش به مقام «امیرالامراییِ» (بعدها بیگلربیگی یا والی ) ایالت نوتأسیس روم ایلی در

ابتدای جلوس مراد اول ، یعنی در 761، لقب پاشا به او اعطا شده است ( رجوع کنید به منجم باشی ، ج 1، ص 102، 129؛
د.ترک ، ذیل a" í hin Pa ª a ì "Lala ). از طرفی چَندَرلی (چاندارلی ) قره خلیل نیز در770، با لقب «خیرالدین پاشا» به مقام وزارت عظمی در تشکیلات عثمانی مفتخر شد (هامر ـ پورگشتال ، ج 1، ص 154، پانویس 13؛
قس منجم باشی ، ج 1، ص 111: 775). در ضمن ، قزوینی (ج 4، ص 81) از شخصیتی مغولی به نام «علی باشا» (متوفی 737) یاد کرده و احتمال داده که این اولین بار است که کلمة پاشا، آن هم در میان غیر عثمانیها، به کار رفته است .

در اوایل حکومت عثمانی (تا 923/1517) شمار پاشاها کم بود و عنوان پاشا تنها به صدراعظمها و امیرالامراهای ایالات روم ایلی و آناطولی داده می شد (بروکلمان ،ص 418؛
ووسینیچ ، ص 27). در دوران سلطان محمد فاتح (855 ـ 886) که قسطنطنیّه (بعدها استانبول ) فتح شد، در نتیجة گسترش قلمرو عثمانی و تکامل سازمان اداری آن ، اهمیت مقام وزارت رو به فزونی نهاد، تا آنجا که کاخ صدراعظم و زیردستانش ، که تا پیش از دورة تنظیمات به «پاشاقاپوسی » موسوم بود، پس از آن ، «بابِعالی * » خوانده می شد (بروکلمان ، ص 429ـ430؛
رجوع کنید به پاکالین ، ذیل «پاشاقاپوسی »). سلطان محمد برای مراقبت و محدود کردن صدراعظم ، وزیرانی با لقب پاشا و با عنوان «وزیران قُبّه » منصوب کرد که ابتدا سه تن بودند و بعدها به نُه تن و بیشتر افزایش یافتند (ثریا، ج 4، ص 749؛
نیز رجوع کنید به بروکلمان ، ص 431). نشان رتبة ایشان پرچمی بود که سه توغ * (دُم اسب ) داشت و با پرچم صدراعظم فرقی نداشت ، ولی از آنجا که قدرت و نفوذ آنها عملاً به اندازة قدرت و نفوذ صدراعظم نبود، بیشترشان بتدریج در چرخة توطئه و رشوه خواری تحلیل می رفتند (بروکلمان ، ص 431ـ432؛
نیز رجوع کنید به پاکالین ، ذیل " § "Tug ؛
دهخدا، ذیل «توغ »). همچنین ، از زمان محمد فاتح بود که توسعة ناوگان دریایی موجب افزایش قدرت فرمانده آن شد و خیرالدین باربارُوس * یا خیرالدین پاشا به عنوان «بیگلربیگیِ دریا» یا «قاپودان پاشا» نایل آمد (بروکلمان ، ص 425ـ427، 432؛
ووسینیچ ، ص 35ـ36) و مناصب عالی و جدیدتری از قبیل «دفتردار» (مسئول مالی ایالات ) و «نشانچی » (مُهردار سلطنت ) ایجاد شد که آنها نیز عنوان پاشا داشتند (بروکلمان ، ص 431ـ432).

در قرن دهم که عصر طلایی عثمانیان بود، شمار پاشاها بیشتر شد و ظاهراً عنوان پاشا به عموم وزرا (وزیردوم ، وزیر سوم )، والیان و امرا نیز اعطا می شد؛
چنانکه صاحب منصبان عالی رتبة سلطان سلیم اول (حک : 918ـ926) در جنگ معروف چالدران عنوان پاشا داشتند ( رجوع کنید به پارسادوست ، ص 425). همچنین ، در همین دوران بود که عثمانیها بعد از پیروزی چالدران و آسوده شدن از جانب حکومت شیعی ایران ، افریقای شمالی را تصرف کردند و والیانی با عنوان پاشا در مصر، سوریه ، طرابلس (لیبی )، تونس و الجزایر منصوب نمودند (بروکلمان ، ص 548؛
ووسینیچ ، ص 15). بعضی از این پاشاها بتدریج اقتدار بیشتری یافتند و در سده های بعد عملاً به صورت حکمرانان مستقل درآمدند؛
مانند محمدعلی پاشا حاکم مصر و از جمله مهمترین شخصیتهای متأخر تاریخ اسلام ، که سلطنت او در آن دیار موروثی شد. پس از مرگ محمدعلی در 1302، جانشینان او پیش از کسب لقب عالیترِ «خَدیوی » (پادشاهی )، عنوان پاشا داشتند ( رجوع کنید به بروکلمان ، ص 503، 505ـ506، 514، 526،575).

در دوران درخشان سلطان سلیمان قانونی (926ـ974)، مقتدرترین سلطان عثمانی ، با ادغام «سنجق »ها (ولایات ) در یکدیگر، ایالتها یا «پاشالق »ها (پاشا+لق ، پسوند نسبت در زبان ترکی ) به معنای قلمرو فرمانروایی پاشاها به وجود آمد. پاشاهای این ایالات ، که تقریباً حکمرانان دایمی آنها شده بودند، همه ساله با فرستادن هدیه و پیشکش و یا پرداخت «ارسالیّه »های سنگین به صورت پول نقد ( رجوع کنید به پاکالین ، ذیل «ارسالیّه »)، مقام خود را طی حکمی صرفاً تشریفاتی از وزیر اعظم می خریدند. افزایش شمار این پاشالقها، که در اوایل سدة سیزدهم به بیش از هفتاد رسیده بود، به سبب هرچه دشوارتر شدن نظارت کامل بر آنها، یکی از زمینه های مهم تجزیة قلمرو وسیع عثمانی را فراهم آورد (بروکلمان ، ص 419،430ـ432).

بعد از دورة اصلاحات عبدالمجید (حک : 1255ـ1277)، موسوم به تنظیمات ، در نتیجة ادغام بعضی از مناصب در یکدیگر یا تفکیک آنها، مناصب جدیدتری از قبیل «میرِمیران »، «میرِلوا»، «مُشیری » و «فریقی » ایجاد شد که همگی مشمول عنوان پاشا می شدند؛
و بدینسان شمار پاشاها به طور مستمر افزایش یافت ، تا آنجا که در دوران پس از نهضت مشروطة 1326 پاشاها به بیشترین شمار خود رسیدند و در سرزمینهای حکومت رو به زوال عثمانی حدود ششصد پاشا می زیستند ( لهجة عثمانی ؛
قدری ؛
پاکالین ، ذیل مادّه ؛
برای اطلاعات بیشتر دربارة مناصب رجوع کنید به بستانی ، ذیل مادّه ؛
پاکالین ، ذیل واژگان مذکور). برخی از این پاشاها در جنبشهای سیاسی آن روزگار جایگاه ویژه ای داشته اند؛
اَنْوَرپاشا، طلعت پاشا و جمال پاشا از جملة آنان بودند که پس از خلع سلطان محمدپنجم (حک : 1327ـ 1336) حکومت سه نفره تشکیل دادند (ووسینیچ ، ص 123ـ 124). اما از این میان ، غازی مصطفی کمال پاشا (بعدها آتاتورک ، بنیانگذار جمهوری ترکیه )، که در اثنای جنگ جهانی اول از جمله افسران و فرماندهان برجستة ارتش عثمانی بود، جایگاه ممتازتری یافت . او به سبب دفاع پراهمیت و موفقیت آمیزش از تنگة داردانل در 1333/ 1915، و ابراز شجاعت در جبهة قفقاز در 1334/1916، استثنائاً از طرف انورپاشای ذکر شده ــ و نَه سلطان ــ به لقب پاشا مفتخر شد و فرماندهی سپاه را بر عهده گرفت (ووسینیچ ، ص 128؛
رابینسون ، ص 28؛
اسعدی ، ج 2، ص 463). عصمت اینوُنو دومین رئیس جمهور ترکیه نیز لقب پاشا داشت ( رجوع کنید به د.ترک ، ذیل smet" nخnد, Mustafa I "I ؛
اسعدی ،

ج 2، ص 321).

عنوان یا لقب افتخاری پاشا موروثی نبود، به زوجه ها نیز منتقل نمی شد و تیولی به دارندگان آن تعلق نمی گرفت . این عنوان که تا چندی پس از انقراض حکومت عثمانی ، صرفاً برای نظامیان جمهوری ترکیه بر جای مانده بود، سرانجام در 1313 ش / 1934 از طرف «مجلس کبیر ملی » بکلی موقوف شد و در پی آن ، در برخی ممالک تازه جدا شده از عثمانی ، مانند مصر، عراق و سوریه نیز بمرور متروک گشت (رابینسون ، ص 308؛
دایرة المعارف فارسی ؛
د.اسلام ، همانجاها).

امروزه ، واژة پاشا (مترادف رتبة ژنرال در سازمان ارتش ترکیه ) استفادة چندانی ندارد، لیکن بندرت ، در محاورات مردم ترکیه ، و در مقام تجلیل و احترام ، در مورد جنگاوران بازمانده از دوران سقوط حکومت عثمانی ، و گاهی به صورت کنایه دربارة شخص سیاه مست ( > فرهنگ ترکی < ؛
بریتانیکا ، ذیل مادّه )، همچنین برای جلب توجه مخاطب به گونه ای احترام آمیز، و یا در بیان تحسین از پسربچه ها و نوجوانان مؤدب ، به کار می رود.


منابع :
(1) محمودبن محمد آقسرائی ، تاریخ سلاجقه ، یا، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار ، چاپ عثمان توران ، تهران 1362 ش ؛
(2) مرتضی اسعدی ، جهان اسلام ، تهران 1366ـ1369 ش ؛
(3) برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران : سیاست ، حکومت و فرهنگ دورة ایلخانان ، ترجمة محمود میرآفتاب ، تهران 1365 ش ؛
(4) کارل بروکلمان ، تاریخ ملل و دول اسلامی ، ترجمة هادی جزایری ، تهران 1346 ش ؛
(5) بطرس بستانی ، کتاب دائرة المعارف ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(6) منوچهر پارسادوست ، شاه اسماعیل اوّل ، تهران 1375 ش ؛
(7) محمدثریا، سجل عثمانی ، استانبول 1308ـ 1315؛
(8) دایرة المعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب ، تهران 1345ـ1374 ش ؛
(9) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمد معین ، تهران 1325ـ1359 ش ؛
(10) ریچارد رابینسون ، جمهوری اول ترکیه ، ترجمة ایرج امینی ، تهران 1356 ش ؛
(11) شمس الدین سامی ، قاموس ترکی ، چاپ احمد جودت ، استانبول 1317؛
(12) محمدبن محمد سلطان ولد، دیوان ، با مقدمة سعید نفیسی ، تهران 1338 ش ؛
(13) بروسه لی محمدطاهر بیگ ، عثمانلی مؤلفلری ، استانبول 1333ـ1342؛
(14) عالم آرای شاه اسماعیل ، چاپ اصغر منتظر صاحب ، تهران 1349 ش ؛
(15) احمد تائب عثمان زاده ، حدیقة الوزراء ، استانبول 1271، فریبرگ 1969؛
(16) حسین کاظم قدری ، تورک لغتی ، ج 2، استانبول 1928؛
(17) محمد قزوینی ، یادداشتهای قزوینی ، چاپ ایرج افشار، تهران 1337 ش ؛
(18) انگلبرت کمپفر، سفرنامه کمپفر ، ترجمة کیکاووس جهانداری ، تهران 1360 ش ؛
(19) لهجة عثمانی ، جزوة اوّل ، استانبول 1293؛
(20) محمدمعین ، فرهنگ فارسی ، تهران 1363 ش ؛
(21) وین ووسینیچ ، تاریخ امپراتوری عثمانی ، ترجمة سهیل آذری ، تبریز 1346 ش ؛
(22) یوزف فون هامر ـ پورگشتال ، تاریخ امپراطوری عثمانی ، ترجمة میرزا زکی علی آبادی ، چاپ جمشید کیان فر، تهران 1367ـ1369 ش ؛


(23) EI 2 , s.v. "Pasha" (by J. Deny);
(24) E. J. W. Gibb, A history of Ottoman poetry , vol. I, Cambridge 1984;
(25) I A , s.v. "Bey" (by M. Fuad Kخprدlد);
(26) Ahmed b. Lut ¤ fullah Mدneccimba â í , Mدneccimba í i Tarihi= Sahaif-دl-Ahbar fi Vekayi-دl- a'sa r ª , tr.I smail Erدnsal, [Turkey, n.d.];
(27) The New Encyclopaedia Britannica, Chicago 1985, Micropaedia, s.v. "Pasha";
(28) Mehmet Zeki Pakal â n, Osmanl i Tarih Deyimleri ve Terimleri Sخzlدg § د , Istanbul 1971-1972, s.vv. "Ag § a", "Ag § a Pa í a", "I rsaliye", "Pa í a", "Pa í a Kap â s â ", "Tug § ";
(29) Walter W. Skeat, An etymological dictionary of the English language , Oxford 1882, s.v. "Pasha";
(30) TA , svv. "I nخnد, Mustafa I smet", "Lala ì a ª hin Pa í a";
(31) Tدrk µ e Sخzlدk , ed. Hasan Eren, Ankara 1988, s.vv. "Ag § a", "Pa í a".

/ حجت فخری /

اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 2617
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست