responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 2591

 

پارسیان ، نام جامعة زرتشتیان خارج از ایران ، بویژه هند. این واژه از پارسیگِ پهلوی (مَکِنزی ، ذیل واژه )، به معنای «ساکن فارس » و «ایرانی »، گرفته شده است .

دربارة پارسیان از زمان انقراض ساسانیان (33/653) تا مهاجرت ایشان از ایران به هند در اواسط قرن دوم ، اطلاعات مختصر و مبهمی وجود دارد. قدیمترین سند مکتوب ، یعنی قصة سَنجان ، منظومه ای است از بهمن پسر کیقباد، شاعر مقیم نوساری ، که در 1008ـ1009/1600 آن را سروده است (آبادانی ، 1356 ش ، ص 56؛ شهمردان ، 1340 ش ، ص 418). سند دیگر، قصة زرتشتیان هندوستان سرودة دستور شاپور جی در 1178ـ1179/ 1765 است (پورداود، ارمغان ، ش 7، ص 333). براساس روایت قصة سنجان ، حدود یکصد سال پس از سقوط ساسانیان ، زرتشتیانی که در کوهستانهای خراسان پناه گرفته بودند، دسته جمعی روانة جزیرة هرمز شدند (آبادانی ، 1350ش ، ص 123). اشاره به زرسرخ نیشابوری در خطبة عروسی پارسیان (همان ، ص 124؛ پورداود، ارمغان ، ش 4، ص 161)، و نیز اطلاق سنجان (نام دو روستا در نیشابور و مرو) بر نخستین اقامتگاه این مهاجران در هند، می تواند نشانی از مبدأ مهاجرت ایشان ، یعنی خراسان ، باشد (یاقوت حموی ، ج 3، ص 160؛ پورداود، ارمغان ، ش 5، ص 206). با اینهمه ، خاستگاه آنان را نباید صرفاً خراسان دانست ، زیرا برخی قراین نشان می دهد که گروهی از آنان از طبرستان ( رجوع کنید به ادامة مقاله ) و کرمان برخاسته اند. بر پایة گزارش بلاذری (ص 552)، در پی فتح کرمان ، گروهی از مردم آنجا به دریا گریختند. در همین گزارش

از مقاومت و شکست ایرانیان در جزیرة هرمز در برابر سپاه مجاشع بن مسعود سخن به میان آمده است . پورداود با استناد به این گزارش حدس زده است که نام دیگر جزیرة هرمز، یعنی موغِستان ، باید یادگار همین روزگار باشد ( ارمغان ،ش 4، ص 160)، اما تا سدة هشتم نام موغستان در منابع نیامده است . در قرن هشتم هرمز کهنه را «موغ استان » می خواندند (ابن بطوطه ، ج 1، ص 280). زرتشتیان پس از چند سال اقامت در هرمز، در حدود 149 با سه کشتی خلیج فارس را به قصد هند ترک کردند (آبادانی ، 1356 ش ، همانجا؛
شهمردان ، 1340 ش ، ص 35،41). برخی مهاجرت آنان را به هند، نتیجة تبدیل شدن بغداد به منطقة مهم بازرگانی جهانی ، تسلط اعراب بر خلیج فارس ، و رکود بازرگانی ایرانیان دانسته اند (ارشاد، ص 193). دربارة تعداد این مهاجران تردید هست ؛
برخی ، آنان را گروهی کوچک ، و برخی دیگر، آنان را صدها هزار تن نوشته اند که پس از ورود اسلام ،بتدریج به هند کوچ کردند (همان ، ص 184ـ185؛
نهرو، ج 1، ص 252). احتمالاً در بین نخستین گروههای کوچنده ، بیشتر، نخبگان نظام ساسانی از قبیل رهبران دینی ، منجمان و شاهزادگان حضور داشته اند (ارشاد، ص 185؛
آبادانی ، 1356 ش ، همانجا).

در ادامة قصه سنجان آمده است که زرتشتیان پس از رسیدن به سرزمین هند، ابتدا مدتی در جزیرة دیب / دیو ، واقع در جنوب سند و مغرب کراچی ، اقامت گزیدند. سپس در 168 یا 179 یا 184، وارد ناحیه ای در جنوب گُجَرات شدند و پس از کسب اجازة اقامت از حکمران محلی ، بتدریج آنجا را آباد کرده سنجان نامیدند (آذرگشسب ، ص 60؛
آبادانی ، 1356 ش ، همانجا؛
شهمردان ، 1340 ش ، ص 35، 41ـ42). در برخی منابع آمده است که پرتغالیها نام سن جان را به این منطقه داده اند (آبادانی ، 1350 ش ، ص 124)، اما به جزئیات تاریخی این تاریخچه های منظوم نمی توان اعتماد کرد ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل s" â ¦ rs ¦ "Pa )، چنانکه پژوهشگرانی چون گشتاسب کیخسرو نریمان و باتنا کاملاً اصالت این داستانها را رد کرده در اثبات ساختگی و جعلی بودن آنها دلایلی آورده اند (شهبازی ، ص 135ـ137). درواقع ، نبودن هیچ اثر مکتوب یا حتی روایت شفاهی دربارة تاریخچة پارسیان از هنگام ترک ایران تا پیش از سال سرودن قصة سنجان ــ که خود مؤلف نیز بر آن تأکید کرده و نیز ذکر نشدن هیچ تاریخ معینی برای تمامی حوادث یادشده در قصة سنجان ، از بدیهی ترین اشکالات است که صحت تاریخ این مجموعة منظوم را، با تردید جدی مواجه می سازد. دقت در مندرجات این اثر گویای مهاجرت تدریجی (و نه یکباره ) ایرانیان ، به مناطق متعددی از هند چون سورت ، بهروچ / بروچ ، نوساری ، کمبایه / کمبی و سایر شهرهای ساحلی هند، طی ادوار مختلف تاریخی است (ایرانی ، ص 268ـ279). گفتنی است که حضور ایرانیان در هند سابقه ای دیرینه دارد. در دورة پیش از اسلام و قرنها پیش از انقراض ساسانیان ، بازرگانان ایرانی برای تجارت ، و مغهای زرتشتی برای تبلیغات مذهبی به هند سفر می کرده اند (ارشاد، ص 183؛
نیز رجوع کنید به رضوی ، ص 256؛
> دایرة المعارف دین < ، ذیل "Parsis" ).

مهاجران زرتشتی ، که کشاورز، صنعتگر، بازرگانِ دریانورد و فروشندة انواع مشروبات الکلی بودند، بتدریج در سراسر گجرات پراکنده شدند (کاراکا، ج 1، ص 37ـ 38، 43) و به سبب ویژگی مهاجرپذیری و تسامح هندیان و نیز زندگی در کنار یکدیگر، انسجام و یگانگی و ویژگیهای فرهنگی خود را حفظ کردند (ارشاد، ص 200)، اما ظاهراً با حملة سلطان محمود غزنوی در 421ـ423 به هند، برخی از آنان در معرض اسلام آوردن اجباری قرار گرفتند (صفا، ص 197؛
اشیدری ، ذیل «قصة سلطان محمود غزنوی »). در 536 پارسیان به ناگ مَنْدال در بَروده * روی آوردند و به سبب شباهت آب و هوای آن به شهر ساری ، آن را «نوساری » نامیدند (آبادانی ، 1356 ش ، ص 56ـ57). در اواخر سدة هفتم نواحی پارسی نشینِ گجرات به پنج ناحیة مذهبی (پنتک ) تقسیم شد که عبارت بودند از: سنجان ، نوساری ، کمبی ، بروچ و گوداورا (شهمردان ، 1340 ش ، ص 42؛
بویس ، ص 139)، اما سنجان که محل نگهداری آتش بهرام و مقرّ موبد موبدان بود، با وجود تأسیس «دارِ مهر» ( رجوع کنید به ادامة مقاله ) در نوساری و بروچ ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ج 5، ص 1113)، همچنان مرکزیت خود را حفظ کرد (شهمردان ، 1340 ش ، همانجا). در همین سالها سیاحی ایتالیایی که به هند رفته بود، تلویحاً به وجود جامعة پارسیان در آنجا اشاره کرده است (پورداود، ارمغان ، ش 7، ص 333). زکریا قزوینی نیز در آثار البلاد و اخبار العباد ، دربارة وجود زرتشتیان در شهر صیهور هند مطالبی آورده (ج 1، ص 122) و نوشته است که در ناحیة سند منطقه ای به صحرای زرتشت معروف است (ج 1، ص 119).

در اوایل سدة دهم پارسیانی که در کنار هندوها در دفاع ناموفق از سنجان در برابر مسلمانان شرکت داشتند، ناگزیر به ترک شهر شدند و در گلدانی فلزی آتش بهرام را به نوساری بردند (بویس ، ص 140؛
د.دین و اخلاق ، ج 9، ص 642؛
رازی ، ص 107ـ 108).

در این زمان جامعة پارسیان شاهد تحولات مهمی بود. در نوساری یکی از بِهدینان (فرزانگان پارسی ) به نام چَنگه شاه که مستأجر مالیاتی (دسای ) و مردی پرهیزکار و «داورِ» (رهبرِ) پارسیان بود، حاکم مسلمان را تشویق کرد تا بهدینانِ محلی را از پرداخت جزیه معاف کند. منصب دسای گیر که تا 1003ـ1004 در خانوادة چنگه شاه باقی بود، در زمان کیقباد، پسر مهرجی رانا ، با مقام روحانی موبدی درآمیخت ( د.اسلام ؛
د.دین واخلاق ، همانجاها). این سالها که زمان حکومت اکبرشاه گورکانی (963ـ1014) و توجه او به گفتگوی ادیان برای دستیابی به «دین الهی » بود، برای روحانیت پارسی فرصتی فراهم آورد تا در حیات سیاسی و اجتماعی هند شرکت کند (شهمردان ، 1340 ش ، ص 5 ؛
آذرگشسب ، ص 66). مهرجی رانا، موبد پارسی ، برای توضیح مبانی عقیدتی پارسیان ، در مجلسی که اکبر برای تدوین «دین الهی » برپا ساخته بود، شرکت جست (آذرگشسب ، همانجا) و در گنجانیدن برخی از مبانی مذهب زرتشتی در مذهب تلفیقی جدید کوشید. موبدان بهاگاریا برای قدردانی ، مقام «دستور»ی را به وی اعطا کردند که بعدها در خانوادة او موروثی شد (بویس ، ص 141). در زمان اکبر، بندر سورَت به مرکز معتبر تجارت با غرب تبدیل شد و پارسیان از نیمة دوم سدة دهم در این شهر مستقر شدند و در 1146 در آنجا معبد ساختند (همان ، ص 140؛
اشیدری ، ذیل مادّه ). پارسیان ، در پی اعتباری که شاهان نخستین بابری برای آنان فراهم کرده بودند، برای نوزایی فرهنگی خود کوشیدند و دوباره به ایران روی آوردند ( رجوع کنید به ادامة مقاله ، مناسبات پارسیان با ایران ). با رونق سورت ، بتدریج بازرگانان پارسی سر برآوردند و نفوذ آنان از یکه تازی نخبگان پیشین جامعة پارسی ، «دسای »ها و «جاگیردار»ها، کاست ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ج 5، ص 1114)، اما همین دگرگونی در قدرت سیاسی و اجتماعی ، و نیز اختلاف نظرِ پارسیان و روحانیت زرتشتی ایران در باب تقویم ، به فرقه گرایی و شکافی انجامید که در سراسر سده های بعد ادامه یافت و بر جامعة پارسیان اثری ماندگار گذارد ( رجوع کنید به ادامة مقاله ، تحولات و انشعابات ).

ورود پارسیان به بمبئی ، نقطة عطفی در تاریخ این جامعه بود. درابجی نانابهای ، احتمالاً نخستین پارسی بود که به استخدام پرتغالیها در آمد تا به بمبئی برود و واسطة معامله با بومیان شود. کم کم مهاجرت به بمبئی برای کار با پرتغالیها و انگلیسیها شدت گرفت . نفوذ پارسیان در بمبئی به اندازه ای بود که در 1103 مسلمانانی را که به شهر حمله کرده بودند، عقب راندند ( ایرانیکا ، ج 4، ص 340). در قرن دوازدهم / هجدهم پارسیان در سازندگی و پیشرفت بمبئی سهم بسزایی داشتند، از جمله می توان از بنای اسکله در 1163/1750 و ایجاد کارخانة نخ تابی در 1190/1776 نام برد (آبادانی ، 1350 ش ، ص 128ـ 129).

بدین ترتیب ، پارسیان تا اواخر سدة یازدهم و اوایل سدة دوازدهم ، بمبئی را به عنوان مرکز اصلی خود، جایگزین سورت کردند (شهمردان ،1340 ش ، ص 618). در همین زمان ، نخستین تشکلها و نهادهای پارسیان شکل گرفت ( رجوع کنید به ادامة مقاله ). نیمة نخست سدة دوازدهم اوج شکوفایی پارسیان در تمام زمینه ها بویژه تجارت در بمبئی بود، چنانکه قدیمترین چاپخانة این شهر را پارسیان بنیان نهادند و اولین روزنامه در غرب هندوستان را در 12 شوال 1237/ اول ژوئیة 1822 با نام بمبئی سماچار منتشر کردند (آبادانی ،1345 ش ، ص 253ـ254). در 1250، پارسیان جزو نخستین کسانی بودند که از روشنایی گاز و برق بهره بردند (همو، 1350 ش ، ص 128). آنان در 1270 نخستین کارخانة پنبه ریسی را دایر کردند و بعدها نیز از سیزده کارخانة پنبه ریسی بمبئی ، نُه کارخانه متعلق به پارسیان بود ( ایرانیکا ، ج 4، ص 341). در واقع ، رشد و گسترش این کلان شهر در جنوب آسیا با فعالیتهای اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی پارسیان پیوندی ناگسستنی یافت . آنان به سبب حسن شهرت در تجارت ، جلب اعتمادِ طرفهای تجاری انگلیسی و استعداد بسیار در فراگیری زبان انگلیسی و نیز آمیزش با کاستهای (طبقات ) مختلف جامعة بومی ، در اندک زمان سهم بسزایی در گسترش شهر به دست آوردند. خانواده های ثروتمند پارسی که عبارت بودند از: بناجی ، وادیا ، جیجیبهای ، دادیست ، ردی مانی ، و تاتا ، افزون بر ناوگان عظیم تجاری ، مؤسسات مالی ، بیمه و بانکهای معتبر را نیز در تملک داشتند (همانجا) و از طریق آنان ، اساسی نهاده شد تا انقلاب صنعتی و تجددگرایی به هند وارد شود ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل s" â ¦ rs ¦ "Pa ). در 1266/ 1850 نیمی از بمبئی در تملک پارسیان بود و مظهر آمال این جامعه ، جمشیدجی جیجیبهای (1197ـ1276/ 1783ـ1859)، مؤسس بنیاد نیکوکاری پارسیان ، نخستین هندی بود که در 1258/1842 لقب «شوالیه » و در 1273/1857 عنوان «بارونِت » گرفت . سالهای 1273ـ1325/1857ـ1907، دورة اوج نفوذ سیاسی و فعالیت تجاری پارسیان بود. در سدة چهاردهم / بیستم ، پارسیان با سرمایه گذاری در راه آهن ، تلگراف ، انتشارات (بویژه روزنامه ) و صنعت فولاد ــ که جمشیدجی نوشیروان جی تاتا (1255ـ1322/ 1839ـ1904)، یکی از کلان سرمایه داران جهان در جنوب آسیا، در آن به فعالیت پرداخت ــ به نیروی مهم اقتصادی و صنعتی هند تبدیل شدند (ارشاد، ص 279؛
ایرانیکا ، همانجا).

موفقیت پارسیان در جامعة هند چنان بود که به عنوان نمونة درخشان تأثیر مثبت مهاجرت قومی در تحولات تمدنهای جهان و بقای نمونة اصلح ، نظر هانتینگتون ، نظریه پرداز تاریخ تمدن ، را به خود جلب کرد (گنجی ، ص 142ـ145). جمعیت پارسیان بتدریج رو به ازدیاد نهاد، چنانکه در 1298/1881 به 000 ، 85 تن در هند، و بیش از سه هزار تن در دیگر کشورها رسید. قوانین ازدواج میان گروههای مختلف پارسی آسانتر شد، اما همچنان اعتراض به پذیرش غیر زرتشتیانی که تغییر کیش می دادند، از بیم ورود هندوهای پست طبقه ــ که جلب اعانات پارسیان می شدند ــ ادامه داشت ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ج 5، ص 1115).

در این دوره ، پارسیان به عنوان رهبران جامعة زرتشتیان جهان شناخته شدند (همانجا) و ثروتمندان پارسی که بیشتر مقیم بمبئی بودند، از مدعوین خاص در مراسم دربار انگلستان بودند (برای نمونه رجوع کنید به آبادانی ، 1331ش ، ص 19).

در سالهای مبارزه برای استقلال در هند، موقعیت پارسیان دگرگون شد. گرچه دادابایی نوروزجی (پدربزرگ هندوستان ؛
دربارة او رجوع کنید به هوخت ، دورة 2، ش 10، ص 22؛
آذرگشسب ، ص 74ـ75) از بانیان حزب کنگره بود (شهمردان ، 1340 ش ، ص 369)، با افزایش قدرت هندوهای تندرو در نهضت استقلال و تشکیل حزب مسلم لیگ در 1324/1906، نگرانی پارسیان از سرنوشتشان آغاز شد. آنان حتی خواستار تشکیل کشور کوچکی در ایالت گجرات یا کناره های کوهستانی ایران شدند ( ایرانیکا ، ج 4، ص 345؛
نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ، مناسبات پارسیان با ایران )، گرچه پس از استقلال هند نیز پارسیان از قدرتهای صنعت هند و از بنیانگذاران بورس سهام بمبئی بودند و به مقاماتی همچون ریاست دانشگاه بمبئی ، شهرداری ، عضویت در مجلس و صاحب منصبی در فرماندهی نیروهای مسلح و عضویت در هیئت سیاسی هند در خارج از این کشور رسیدند ( ایرانیکا ، ج 4، ص 342). با اینهمه ، تحولات اقتصادی و اجتماعی در هند، از جمله تقسیم زمینهای پارسیان مَلاّ ک در میان زارعان ، رشد صنایع و تحول در نظام پرداخت مالیاتها و اقدامات دولتی برای رفاه عمومی به اهمیت اقتصادی و نفوذ سیاسی پارسیان لطماتی زد (همانجا).

جمعیت پارسیان در اوج خود، در 1320ش / 1941، حدود 000 ، 115 تن بود که حدود نیمی از آنان مقیم بمبئی بودند. در دهة 1350ش /1970 جمعیت آنان به دلایلی چون مهاجرت ، بالا بودن سن ازدواج و در نتیجه کاهش نرخ زاد و ولد، و نیز گرویدن به دیگر ادیان بتدریج کاهش یافت ( > دایرة المعارف دین < ، ذیل "Parsis" ؛
ایرانیکا ،همانجا).

مناسبات پارسیان با ایران . نخستین گزارش دربارة مناسبات پارسیان هند با زرتشتیان ایران به سدة نهم بازمی گردد. در آن روزگار، موبدان پارسی به سبب برخی ناآگاهیها از اصول و مراسم آیین خود و بروز اختلافات ناشی از آن ، در صدد برآمدند که با ایجاد مناسبات با روحانیت مقیم ایران و طی مکاتباتی حاوی پرسشها و پاسخهای دینی ، انسجام عقیدتی خود را بازیابند. پارسیان هند که زبان پهلوی نمی دانستند، به توصیة نریمان هوشنگ ، نخستین فرستادة خود به ایران ، این نامه ها را به فارسی و به الفبای اوستایی نوشتند. بین سالهای 883 تا 1187، 26 نامه نوشته شد که پارسیان آنها را با نام «روایات » بدقت نگهداری می کردند. این نامه ها بعدها به انگلیسی و گجراتی برگردانده شد و در 1301ش / 1922، به کوشش مانکجی رستم اونوالا با نام روایت داراب هرمزدیار به چاپ رسید. چون این رسایل وضع زرتشتیان ایران را در دورة صفویان نیز نشان می دهد، در مطالعة تاریخ ایران منبعی دست اول و با اهمیت به شمار می رود (شهمردان ، 1340 ش ، ص 259ـ303).

از اواسط سدة دوازدهم / هجدهم به بعد، کمکهای پارسیان به پناهندگان زرتشتی ایران ، مناسبات تجاری را بویژه میان پارسیان بمبئی و زرتشتیان یزد توسعه داد ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ج 5، ص 1115). در 1132 سفر جاماسب ولایتی ، موبدی از کرمان ، به سورت و تلاش وی برای آموزش زبانهای اوستایی و پهلوی به پارسیان ، باب تازه ای در این مراودات گشود (آبادانی ، 1356 ش ، ص 57). در 1182 ملاکاووس رستم جلال ، از آموزگاران برجستة فرقة قدیمی ( رجوع کنید به ادامة مقاله ، تحولات و انشعابات )، همراه پسرش ، پشوتن ، از بمبئی به ایران آمد و طی دوازده سال اقامت در یزد و اصفهان ، به فراگیری فارسی و عربی پرداخت ( ایرانیکا ، ج 4، ص 344ـ345).

در نیمة نخست قرن سیزدهم ، با ازدواج پناهندة جوانی از زرتشتیان ایران به نام گلستان با بازرگانی پارسی به نام فرامجی پاندای ، مرحله تازه ای در روابط پارسیان و زرتشتیان ایران آغاز شد. اخلاف این دو که بازرگانانی ثروتمند شدند، برای یاری رساندن به زرتشتیان ایران و گردآوری کمک مالی برای آنان تلاش بسیار کردند و در 1270/1854، «انجمن بهبود حال زرتشتیان » را بنیان نهادند. این انجمن در رجب 1270 مانکجی لیمجی هاتریا را به نمایندگی از سوی بازرگانان پارسی به ایران فرستاد. این نماینده ، به سبب روابط خوبِ پارسیان با دولت انگلستان و نیز ثروت جامعه ، توانست برای بهبود وضع زرتشتیان ایران اقدامات مؤثری کند (شهمردان ، 1340 ش ، ص 495، 617 به بعد؛
ایرانیکا ،همانجا) و با دربار ناصرالدین شاه (حک :1264ـ1313) و شاهزادگان و بزرگان قاجار، مناسبات دوستانه برقرار سازد. همچنین وی با اشخاص برجستة آن عهد ملاقات کرد، نظیر رحمتعلیشاه ، قطب سلسلة نعمة اللهیّه که در 1272 در کرمان او را دید و رحمتعلیشاه به او لقب «درویش فانی » داد (شهمردان ، 1340 ش ، ص 624ـ625). مانکجی در یزد و کرمان مدارسی خاص زرتشتیان بنیان نهاد و جوانان زرتشتی را برای ادامة تحصیل به هند، بویژه بمبئی ، فرستاد و در نقاط مختلف ایران به تأسیس و بازسازی دخمه ها و آتشکده ها، احیای آیینهای باستانی همچون سدره پوشیدن و کُستی بستن و تشویق به پرهیز از چند همسری و بعضی آداب دیگر پرداخت (همان ، ص 617، 622ـ623). وی پس از تلاشهای بسیار توانست در دیدارِ نمایندگان پارسیان با ناصرالدین شاه در لندن ، هنگام تاجگذاری ادوارد هفتم ، پادشاه انگلیس ، با وساطت وی ، جزیة زرتشتیان را لغو کند (آبادانی ، 1350 ش ، ص 133ـ134؛
نیز رجوع کنید به ناصرالدین قاجار، سند ش 29، ص 460ـ465، سند ش 31، ص 470).

در دورة مظفرالدین شاه (1313ـ1324) پارسیان در مناسبات دو کشور فعال بودند ( رجوع کنید به اسناد مربوط به کاوسجی در اسنادی از روابط ایران و هند ، ص 117ـ126؛
برای اطلاع بیشتر از پایگاه اجتماعی پارسیان در دورة قاجاریه رجوع کنید به ابوطالب بن محمداصفهانی ، ج 3، ص 443). با اینهمه ، دورة قاجاریان با تعدّی بسیار نسبت به زرتشتیان همراه بود (رضوی ، ص 271). در این سالها پارسیان هند می کوشیدند با حمایت مالی و معنوی از زرتشتیان ایران ، مانع مهاجرت گروهی آنان به هند شوند تا کیش آنان در سرزمین مادری باقی بماند (پولاک ، ص 31) و حتی میان پارسیان متمول هند و دولت ایران ، برای خرید خوزستان مذاکراتی شد که به نتیجه نرسید ( ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ج 2، ص 173).

به سبب نارضایی پارسیان هند از قاجاریان ، پارسیان از نهضت مشروطیت پشتیبانی کردند و هنگامی که ملک المتکلمین (متوفی 1326) در 1299 به هند رفت ، با استقبال گرم پارسیان هند روبرو شد و وی آنان را به بازگشت به ایران و سرمایه گذاری در آن تشویق کرد (ملکزاده ، ص 18ـ19). همچنین پارسیان او

را در نشر کتاب مِنَ الخَلْق الی الحق یاری دادند (صفائی ، ج 1، ص 340).

با روی کار آمدن سلسلة پهلوی ، مناسبات پارسیان با ایران نزدیکتر شد. حتی برخی به همکاری یکی از پارسیان مشهور هند به نام اردشیرجی ریپورتر (متوفی 1312ش /1933) با ژنرال آیرونساید، در طراحی کودتای 1299ش ، و روابط صمیمانه اش با رضاخان اشاره کرده اند ( ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ج 2، ص 146ـ151). اردشیر ــ که به سبب گزارشگری روزنامة تایمز نام خانوادگی ریپورتر را برگزیده بود ــ با دیگر متنفذان پارسی ، جزو معماران «ناسیونالیسم شاهنشاهی » و باستانگرایی پهلوی اول به شمار آمده اند (همان ،ج 2، ص 133، 160). پارسیان از رضاشاه (حک :1304ـ1320ش ) درخواستِ امنیت قضایی و اجتماعی کردند، و او موافقت کرد (1311ش / 1932)، اما از مهاجرت گروهی آنان به ایران و اقامت دایمی آنها در این کشور چندان استقبال نکرد ( ایرانیکا ، ج 4، ص 345). با اینهمه ، همواره به پارسیان تعلق خاطری ویژه داشت و، به قولی ، پس از وقایع شهریور 1320 و هنگام خروج از ایران ، قصد بمبئی و اقامت نزد پارسیان را داشت ، اما حکومت انگلیسی هندوستان مانعِ ورود او به بمبئی شد ( ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ج 2، ص 160، پانویس 37).

پس از جنگ جهانی دوم (1939ـ1945) و با به سلطنت رسیدن پهلوی دوم ، پارسیان هند مناسبات خود را با ایران گسترش دادند. در 1329ش ، دستور کیخسرو کوتار در سفری به ایران دانش آموزان زرتشتی را تشویق کرد که به هزینة جامعة پارسیان هند، برای فراگیری زند و اوستا به هندوستان بروند ( هوخت ، دورة 1، ش 7، ص 42). در دی 1329 پارسیان به مناسبت ازدواج محمدرضا پهلوی هدایایی به دربار فرستادند (همان ، دورة 2، ش 3، ص 2). با اینهمه ، سفر آنان به ایران با مشکلاتی همراه بود (آزرم ، ص 2). در دهة 1340ش سران جامعة پارسی با وساطت شاپورجی ریپورتر، پسر اردشیرجی ریپورتر، منطقه ای را به وسعت 960 ، 7 کیلومترمربع در خوزستان ، در پوشش شرکت ایمینو در اختیار گرفتند ( ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ج 2، ص 173) اما در 1347ش املاک وسیع آنان به سبب مشکلات سیاسی مربوط به انتقال پول از هند به ایران ، پس گرفته شد ( ایرانیکا ، ج 4، ص 345).

در 1350ش ، با افزایش قیمت نفت و هنگام برگزاری جشنهای شاهنشاهی ، عده ای از پارسیان بر آن شدند که به ایران مهاجرت کنند (همانجا). در این دوره ، شاپورجی ریپورتر ــ که واسطة ایران و انگلستان در معاملات کلان اسلحه و شکر بود ــ نمونة برجستة نفوذ ثروتمندان پارسی به شمار می رفت ( ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ج 2، ص 188، 191ـ200). وقوع انقلاب اسلامی در ایران (1357 ش ) و پیامدهای آن ، این روند را متوقف کرد.

پارسیان هند و مطالعات ایرانشناسی . در ســده های دوازدهم و سیزدهم / هجدهم و نوزدهم ، پارسیان هند به سبب گسترش مناسباتشان با اروپاییان و ایران و توجه به پیشینة دینی خود، به حلقة واسط مهمی در مطالعات ایرانشناسی در جهان تبدیل شدند. سهولت سفر به هند، در مقایسه با ایران ، برای اروپاییان سبب شد تا آنان پارسیان را نمایندة زرتشتیان جهان بشناسند و برای تأمین متون و اطلاعات لازم به آنان روی آورند. در 1135/1723 کتابخانة بودلیان دانشگاه آکسفورد، از طریق بازرگانی انگلیسی در سورت ، نسخه ای از اوستا را از یک پارسی خرید. در همین سالها جیمز بیلی فریزر (1197ـ1272/ 1783ـ1856)، سیاح و مؤلف اسکاتلندی ، توانست چند متن اوستایی را از پارسیان بخرد. در 1173ـ1174/1759ـ1760، آنکتیل دوپرون فرانسوی موفق شد اوستایی و پهلوی را در سورت از دستور ارباب ، پسر کاووس پارس ، بیاموزد (بار، ص 40ـ41؛
رجب نیا، ص 7ـ9). در سدة سیزدهم / اواخر سدة هجدهم و اوایل سدة نوزدهم ، ملافیروز، نویسندة دساتیر ، علاوه بر آنکه مشوق دوستی پارسیان با ایران بود، برای اروپاییان علاقه مند به تاریخ ایران باستان ، منبع اطلاعات به شمار می آمد، از جمله برای ویلیام جیمز مکینتاش ، ویلیام اوزلی ، و ماریا گراهام ( ایرانیکا ، ج 4، ص 344؛
برای آگاهی از دیگر ایرانشناسانی که از دانش علمای پارسی هند بهره مند شدند و خاورشناسان برجسته ای که به بررسی آثار زرتشتی اهتمام ورزیدند رجوع کنید به آبادانی ، 1356 ش ، ص 59؛
بار، ص 44ـ45). بتدریج فرزانگان و ثروتمندان پارسی برای گردآوری نسخ متون مذهبی و دیگر آثار مربوط به پارسیان ، به بنیانگذاری کتابخانه هایی در بمبئی و نوساری اقدام کردند (بویس ، ص 142). نمونة درخشان نهادهایی که افزون بر گردآوری آثار، کار پژوهش و تربیت پژوهشگران در زمینة ایرانشناسی و دیانت زرتشتی را نیز پی می گرفت ، مؤسسة شرقشناسی کاما بود. خورشیدجی رستم جی کاما (متوفی 1327/1909) نخستین پارسی بود که اوستا را نزد اشپیگل فرا گرفت و پس از بازگشت به بمبئی ، مدرسه ای تأسیس کرد و در آنجا به رایگان به تدریس زبان اوستایی پرداخت . سه تن از بهترین شاگردان وی ، هیربد کاووس جی کانگا، هیربد شهریارجی بروچا و تهمورث دینشاه اَنکِلساریا، راه او را ادامه دادند (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به آبادانی ، 1356ش ، ص 59 ـ60؛
همو، 1331ش ، ص 19ـ20). در 1333/ 1915 همسر و دختر کاما، با اهدای کتابخانة شخصی وی ، مؤسسة کاما را در بمبئی بنیان نهادند که بزرگترین مرکز مطالعات ایرانی در مشرق زمین شد و از آن پس صدها تن از پارسیان کتابخانه های خود را به این مؤسسه اهدا کردند یا از دارایی شخصی خود سهمی به آن اختصاص دادند و دهها دانشمند ایرانشناس ، از جمله ابراهیم پورداود، برای دانش اندوزی رهسپار آنجا شدند (غروی ، ص نه ـ یازده ).

پارسیان در پاکستان . پارسیان ، پیش از جدایی پاکستان از هند، در آنجا سکونت گزیدند. در حدود 1240/1825، اولین شرکت پارسی به نام جساوالا و شرکا در سِند تأسیس شد و با رشد جامعة پارسی در کراچی ، در 1255/1839 اولین «دخمه » (گورستان )، در 1265/1849 نخستین آتشکده ، در 1275/ 1859 اولین مدرسه ، در 1286/1869 دومین آتشکده ، و در 1292/ 1875 دومین دخمه تأسیس شد ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل s" â ¦ rs ¦ "Pa ). پس از تأسیس بیمارستان ، باشگاه ورزشی ، کتابخانه و مدارس خاص پارسیان ، نخستین انجمن جوانان زرتشتی در 1328/1910 به سرپرستی دستور جی والا در این شهر بنیان نهاده شد ( هوخت ، دورة 4، ش 1، ص 11). پارسیان ، علاوه بر کراچی و لاهور، اخیراً کویته را نیز برای اقامت برگزیده اند. آنان بویژه در توسعة کراچی همانند بمبئی تأثیر بسزایی داشته اند و در آنجا در زمینه های کشتی سازی ، هتلداری ، داروسازی و خرید و فروش املاک فعال بوده اند، چنانکه رهبر جامعة پارسیان کراچی ، جمشیدمهتا (1241ـ1332ش / 1862ـ1953)، نخستین شهردار کراچی بود که سیزده سال این مقام را برعهده داشت . همسر و پزشک مخصوص محمدعلی جناح ، پایه گذار پاکستان ، نیز از پارسیان بودند. پس از اعلام استقلال پاکستان به عنوان کشوری مسلمان ، بسیاری از پارسیان که نگران آیندة خود بودند و نیز به سبب وجود امکانات تحصیلی و شغلی در غرب ، پاکستان را ترک کردند و شمار آنان بشدت روبه کاهش نهاد، جز در کراچی که جمعیت و ثروت متمرکزی از آنِ پارسیان داشت . جامعة کنونی پارسیان پاکستان نسبت به پارسیان هند و کشورهای غربی ، سنّتی تر مانده و کمتر در معرض تبادلات فرهنگی قرار گرفته است ( د.اسلام ، همانجا).

پارسیان در چین . نخستین بار در دورة اسلامی ، ابن فقیه (ص 17) در سدة سوم از رواج آیین زرتشت در چین سخن گفته است . ظاهراً در موج بزرگ مهاجرت زرتشتیان به هند، عده ای نیز به خاور دور رفته اند، زیرا در سیانِ چین ، گورِ شاهزاده خانمی زرتشتی با سنگ نوشته ای پهلوی متعلق به سدة سوم /نهم یافت شده است (خانلری ، ج 2، ص 75 ؛
برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به آذرگشسب ، ص 58). به روایتی ، شاهزادگان ساسانی برای جلب کمک در برابر اعراب ، تا چین رفته بوده اند (اشیدری ، ذیل «سنجان »). برخی قراین نیز نشان می دهد که در همان سالهای ورود اسلام به ایران مهاجرت ایرانیان به چین معمول بوده است . در 53/673 فیروز و پسرش نرسه به دربار تانگ پناه جستند و در 69/688 به درخواست او در چِنگ ـ آن آتشکده ای بنا شد (هاندا، ص 32). در سدة دوازدهم / هجدهم بازرگانان پارسیِ بمبئی تجارت خود را تا چین گسترش دادند. اولین پارسی ، هیرجی رِدی مانی ، در 1179/1765 به همین منظور به چین سفر کرد (آبادانی ، 1350 ش ، ص 127ـ 128؛
قس شهمردان ، 1330 ش ب ، ص 16: 1169/1756). بین سالهای 1225 تا 1258/ 1810ـ1842، پارسیان سرمایه گذاری در صنایعی نظیر کشتی سازی و ساخت راه آهن را در چین آغاز کردند ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ج 5، ص 1114). آنان در هنگ کنگ ، کانتون و شانگهای به فعالیت پرداختند و در تجارت تریاک و بانکداری نیز وارد شدند (همان ، ذیل s" â ¦ rs ¦ "Pa ). ظاهراً مراودات بازرگانی به سکونت جماعتی پارسی در این نواحی انجامید. به گزارشی ، یکی از اهالی مغولستان به نام بهرام پور کیقباد پورجهانگیر، در میان اسیران جنگی متفقین وجود داشته که مدتی در بمبئی و دهلی بوده است . وی ــ که فارسی را خوب می دانسته و اوستا را از حفظ بوده ــ از جمعیت چند صدهزار نفری (؟!) پارسیان مغولستان سخن گفته است که مرکز آنان شهر اولن بتون بوده و رهبرشان وانگ تهمورث نامیده می شده است . آنان ظاهراً به گویش دَری سخن می گفته اند که دازه خوانده می شده و به فارسی نوشته می شده است (برای شرح کامل رجوع کنید به شهمردان ، 1330 ش الف ، ص 21ـ23).

پارسیان در افریقا . بازرگانان پارسی در سدة سیزدهم / نوزدهم به سواحل شرقی افریقا قدم گذاردند. در 1287/1870 جهانگیر بهدوار نخستین کارگاه کشتی سازی پارسیان را در مومْباسا بنا کرد. در همین سالها، خانوادة کُواسْجی دینشاه ، علاوه بر تأسیس کارگاههای کشتی سازی و بنیانگذاری ناوگان تجاری ، نمایندة چند شرکت انگلیسی در عدن و نخستین واردکنندگان فن آوری به این منطقه بودند ( د.اسلام ، همانجا).



پارسیان در همین روزگار در زنگبار نیز به تجارت پرداختند (همانجا) و در دهه های 1870ـ1890 در این سرزمین سکنی گزیدند و در 1292/1875 نهاد رسمی خود را بنیان نهادند. از 1314/1896 وکلا، دفترداران و مهندسان وابسته به راه آهن شرق افریقا به منطقة زنگبار آمدند و از 1315/1897، انجمن زرتشتیان در آنجا کار خود را آغاز کرد. این انجمن از 1319/1901 در نایروبی خرید املاکی را آغاز کرد، اما دورة اصلی رشد و شکوفایی جامعة پارسیان ، پس از جنگ جهانی دوم بود ( د. اسلام ، همانجا)، گرچه پیشتر، فعالیت آنان تا دوربن و کیپ تاون در جنوب افریقا گسترش یافته بود ( > دایرة المعارف دین < ، ذیل "Parsis" ) اما با روند قوم گرایی در دهة 1340ش /1960، بیشتر پارسیان به هند و کانادا و بیش از همه به انگلستان مهاجرت کردند، چنانکه در زنگبار پس از انقلاب 1343 ش / 1964، جمعیت پارسیان ــ که پس از جنگ جهانی دوم به 184 تن رسیده بود ــ بشدّت رو به کاهش نهاد و در دهة 1370 ش / 1990 تنها دو خانوادة پارسی در این سرزمین باقی ماند. پارسیان افریقا، همانند پارسیان پاکستان ، سنّتی اند و کمتر در معرض استحالة فرهنگی قرار گرفته اند ( د.اسلام ، همانجا).

پارسیان در غرب . توجه پارسیان به اروپا و غرب به سدة دوازدهم / هجدهم باز می گردد. اولین پارسی در 1135/1723 به انگلستان رفت ، اما عزیمت گروهیِ آنان در اواسط سدة سیزدهم / نوزدهم و بیشتر با هدف تحصیل و فراگیری فن آوری ، بویژه نساجی ، بود. حضور پارسیان در انگلستان بزودی با هدفهای تجاری همراه شد. در واقع ، اولین تجارتخانة هندی در انگلستان ، از آنِ برادران پارسی کاما بود که در 1271/1855 در لندن و لیورپول افتتاح شد. در 1277/1861 پارسیان اولین جامعة مذهبی آسیایی در انگلستان بودند که در همان سال موفق به خرید ملکی برای احداث گورستان شدند. تا پیش از جنگ جهانی دوم حدود دویست پارسی در انگلستان اقامت داشتند، اما بیشتر پارسیان ، همراه دیگر آسیاییهای جنوبی ، در دهة 1340ش / 1960 به انگلستان رفتند ( د.اسلام ، همانجا). پارسیان مهاجر اغلب تحصیلکرده (70% با تحصیلات دانشگاهی ) و متخصص بودند و بیشتر در لندن متمرکز شدند. از اواخر این دهه ، آنان کانادا و امریکا و در دهة 1350ش / 1970، استرالیا را برای سکونت برگزیدند. در دهه های بعد، در پی سقوط محمدرضا پهلوی در ایران ، مهاجرت زرتشتیان ایران به این سرزمینها شدت یافت . اکنون جامعة زرتشتی در نیویورک صاحب بنیاد و املاک خاص خود است . بناهای ویژة آنان ، در نیویورک (1356 ش / 1977)، لس آنجلس (1361 ش / 1982) و شیکاگو (1362 ش / 1983) گشوده شده است . در ونکوور (1359 ش / 1980) و تورنتو (1366 ش / 1987) این نهادهای زرتشتی کار خود را آغاز کرده اند (همانجا). کانون فرهنگی زرتشتیان در ونکوور، از مهر 1373/ اکتبر 1994 آغاز به کار کرده است . برخی از عناوین نشریات آن ، نگرانی عمیق زرتشتیان را از مستحیل شدن در جامعة غربی نشان می دهد (پورکریمی ، ص 142ـ143). بیشتر این پارسیان یا زرتشتیان ایرانی مهاجر به امریکا تحصیلکرده اند. جمعیت آنان جوان است و نرخ تولد در جامعة آنان ، از نرخ مرگ و میر بیشتر است ( د.اسلام ، همانجا).

در استرالیا مرکز مهم مهاجرت پارسیان ، سیدنی و ملبورن است . در 1350ش / 1971 «انجمن زرتشتیان استرالیایی » در سیدنی تشکیل و در 1365ش / 1986 بنای آن افتتاح شد. در 1366 ش / 1987 شعبة این انجمن در ملبورن گشایش یافت . جمعیت پارسیان در استرالیا، در دهة هشتاد میلادی کمتر از هزار تن بوده اما روندی رو به افزایش داشته است ( د.اسلام ، همانجا). پرجمعیت ترین جامعة پارسی غرب ، در لندن و سپس در تورنتوی کاناداست ( > دایرة المعارف دین < ، همانجا).

پارسیان در جاهای دیگر . شیخ نشینهای خلیج فارس که از دهه های واپسین سدة چهاردهم /بیستم در تجارت منطقة جنوب آسیا موقعیتی استثنایی یافته اند، مورد توجه پارسیان تجارت پیشه و صنعتگر بوده اند، اما هیچ نهاد رسمی و در پی آن هیچ گزارش مستندی از موقعیت و تعداد آنان در دست نیست . جمعیت پارسیان در این نواحی پانصد تن تخمین زده می شود ( د.اسلام ، همانجا).

از حضور پارسیان در کلمبیا، رانگونِ برمه ، سنگاپور، هنگ کنگ و اندونزی نیز آگاهیهای اندکی در دست است (همان ، ج 5، ص 1114؛
> دایرة المعارف دین < ، همانجا).

تحولات وانشعابات . پارسیان خودرا مزدیسنو(خداپرست ) می خوانند و برای آتش و نور احترام بسیار قایل اند (رضوی ، ص 9ـ10). با اینهمه ، به سبب اقامت طولانیشان در هند و شاید برای جلب خشنودی میزبان ، از نفوذ عقاید هندوها برکنار نمانده اند (فرانکلین ، ص 10). بدین ترتیب ، گرچه اصول اعتقادی پارسیان با دیانت زرتشتی تفاوتی ندارد، به دین ایشان دگرگونیهایی راه یافته است ، از جمله در آموزة کارما (منشأ ثواب یا عِقاب )، زایش مجدد و آرای مربوط به کاست ( ایرانیکا ، ج 4، ص 343). آیین پارسیان بر این مبانی شش گانه است :وحی ، وحدانیت خدا، بقای روح ، آخرت ، رستاخیز و اصول خاص اخلاقی (رازی ، ص 112ـ113؛
برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به د. دین و اخلاق ، ج 9، ص 646ـ 648).

نخستین تحوّل در باورهای پارسیان ، با نهضت آذرکیوان * (939ـ1027) ظاهر شد و در پتنه ، لاهور و کشمیر گسترش یافت . آذرکیوان دیانت زرتشتی را با ریاضت هندویی ، عقاید نوافلاطونی ، مسیحی ، یهودی ، مانوی و اسلامی آمیخت و مذهبی بنیان نهاد که گاه به سبب رواج بسیار آن در میان پارسیان ، آیین آذرکیوان را پارسیان نیز خوانده اند ( د.اسلام ، همانجا؛
دایرة المعارف فارسی ، ذیل «آذرکیوان »؛
معین ، ص 28). در 1084/1673 نیز تحول دیگری روی داد، و آن هنگامی بود که بهدینانِ نوساری قدرت انحصاری موبدان بهاگاریا را در باب موقوفات و بهای انجام مراسم دینی شکستند ( د.اسلام ، همانجا). در 1097/1686، با تأسیس معابدی که آتش مقدّس را در دسترس همه قرار می داد، نفوذ موبدان بهاگاریایی بار دیگر محدود شد. در 1102/1691 موبدان سنجان به بهدینان پیوستند و در سورت ، بلسار و بمبئی معابدی به آیین آنان تأسیس کردند (همانجا). اندکی بعد اختلافات دیگری آرامش اجتماع پارسیان را در سورت برهم زد که عمدتاً بر سر نحوة قرار دادن میّت و پوشاندن صورت او با پدان (تکه پارچه ای برای پوشاندن صورت ) بود ( د.دین و اخلاق ، ج 9، ص 645).

کمی پیش از پایان یافتن این بحرانها، در 1149/1736 جاماسپ ، یکی از بهدینان ایرانی ، پارسیان را تشویق کرد تا تقویم قدیم ایران را که یک ماه از تقویم پارسی بیشتر بود، به جای آن بپذیرند و این سرآغاز مناقشة بزرگ بر سر تقویم (مناقشة کبیسه ) بود. پس از آن ، جامعة پارسی به دو فرقه تقسیم شد: اکثریت «شاهنشاهی » یا رسمی و اقلیت «قدیمی » یا چوریگر ، که معابد و آتش جداگانه داشتند و حتی ازدواج میان خود را ناممکن اعلام کردند (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به کاراکا، ج 1، ص 105ـ117). روند جدایی با وقوع رخدادهای خشونت بار در سدة دوازدهم و سیزدهم / هجدهم و نوزدهم ، همراه شد و گاه مانندِ ناآرامیِ 1191/1777 در بمبئی ، ابعادی وسیع به خود گرفت (بالفور، ذیل "Parsee" ؛
شهمردان ، 1339 ش ، ش 2، ص 25؛
د. اسلام ، همانجا؛
ایرانیکا ، ج 4، ص 344؛
برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به اشیدری ، ذیل «فرقة قدیمی ، فرقة شاهنشاهی »). «قدیمی »ها موجد نهضتی بودند که می توان آن را کم و بیش «نهضت ایرانی سازی » خواند. بیشتر آنان جمعیتهای پارسی روستانشین گجرات ، و رهبرشان موبدانِ بانی متون و دانش سنّتی و باستانی بودند (بویس ، ص 143ـ145؛
ایرانیکا ، همانجا). «شاهنشاهی »ها بیشتر پیشه ور، صنعتگر و واسطة تجارت با فرانسویان و انگلیسیها بودند و می کوشیدند که با این دسته بندیها، بر ضد حکومت انحصارطلب (الیگارشی ) تجارت پیشة قدیمتر برخیزند. رکود اقتصادی ، به سبب تغییر مرکزیت تجاری از سورت به بمبئی ، و تسلط مراتهه ها بر نواحی روستایی گجرات که نخبگان سنّتی را از منابع درآمد محروم می کرد، به برتری شاهنشاهیها انجامید ( د.اسلام ، همانجا).

از سوی دیگر پارسیان در استقبال از مظاهر تمدن صنعتی غرب ، خواه ناخواه در معرض افکار فلسفی اروپاییان نیز قرار گرفتند و در مبانی عقیدتی آنان دگرگونیهایی به وجود آمد. در عین حال ، این تحول واکنشی بود در برابر تهدید فزایندة گرایش به مسیحیت که موجد آن هیئتهای تبشیری بودند (برای نمونه رجوع کنید به شهمردان ، 1339 ش ، ش 3، ص 21). در 1267/ 1851 گروهی از پارسیان تحصیلکردة جوان از طبقة مرفّه ، با هدف تشویق به زرتشتیگری ناب ، نهاد مذهبی نوینی بنیان نهادند و در 1270/1854 مدرسه ای برای تربیت پسران پارسی برای تصدی روحانیت تأسیس کردند ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ج 5، ص 1115). نهضت احیای مذهبی به دو گروه تقسیم شد: اصلاح طلبان نوگرا، که بشدّت تحت تأثیر قرائت توماس هاید از زرتشتیگری در کتاب تاریخ ادیان ایرانیان و آرای مارتین هاگ ، نویسندة > مقالاتی دربارة زبان نوشته ها و دین پارسیان < ، ویلیام جکسن نویسندة زرتشت پیغمبر قدیم ایران ، و مولتون مؤلف دین قدیم زرتشتی بودند و دیانت زرتشتی را در اصل توحیدی می دانستند (بار، ص 39؛
ایرانیکا ، ج 4، ص 343؛
د. اسلام ، همانجا). نظر آنان در برابر روحانیت سنّتی زرتشتی ، اعتراض آمیز و متأثر از فلسفة عقل گِرای سدة هجدهم اروپا بود و کسانی چون خورشیدجی رستم جی کاما ( ایرانیکا ، ذیل «کاما»)، نمایندة بارز آن بودند. آنان به توضیح عقلانی مبانی مذهبی علاقه داشتند و به تکیة صرف بر دستورنامه ها ــ که تودة پارسیان بدرستی مفهوم آن را درک نمی کردند ــ و برگزاری آداب تکراری و پُر هزینه ای که موبدان به انجام آن اصرار می کردند، اعتراض داشتند. برخوردهای میان این اصلاح طلبان و روحانیت سنّتی زرتشتی و هوادارانشان ، در تاریخ جامعة پارسی به «فروشی » معروف است ( د. اسلام ، همانجا).

در برابر نهضت اصلاح طلبان ، نوعی رویکرد به تجربة دینی در علم خَفی نضج گرفت که نخست در «انجمن حکمت الهی » در بمبئی ظاهر شد (1296ـ1325/1879ـ1907). کلنل اولکات ، بانی این جریان و از حامیان انجمن مذکور، پارسیان هند را تشویق کرد تا به میراث دینی خود در ایران توجه کنند. چندی بعد، «انجمن حکمت الهی » به مَدْرَس انتقال یافت و جمعیتِ طرفدارانِ خودمختاری در امور داخلی ، به آنان پیوست . این دو ویژگی (روی آوردن به ایران و علم خفی ) در نهضتی ادامه یافت که به «علم خُشْنوم » یا «راه دانش » معروف شد و بهرامشاه شرف بنیانگذار آن بود ( ایرانیکا ، ج 4، ص 343). این رویکرد تازه ، پارسیان را به سرچشمة دینی خود متوجه کرد، اما قدرت پیشین موبدان هرگز احیا نشد و این پدیده در ترکیب نهاد رسمی جامعة پارسیان (پنچایت ) بخوبی بازتاب یافت (همان ، ذیل "Bombay Parsi Panchayat" ؛
نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ).

سازمانها و تشکّلها . مهمترین نهاد رسمی پارسیان ، پنچایت (مجلس و انجمن ) است . پنچایت ــ یکی از اشکال سنّتی حکومت در هند بوده که از پنج تن از برگزیدگان سالمند و محترم هر گروه ، برای رهبری آن جامعه تشکیل می شده است . انگلیسیها برای گروههای مختلف اجتماعی ، این تشکل را به عنوان رابط خود با جوامع قومی و مذهبی هند به رسمیت شناختند (همانجا). از جملة این مجالس ، پنچایت پارسیان بود که تاریخ آن در بسیاری موارد با گسیختگی و ابهام همراه است . ظاهراً نخستین گردهمایی آن در نوساری و در 1052/1642 بوده است ( د. دین و اخلاق ، ج 9، ص 644). عضو ارشد پنچایت ، داور و نوعی امین صلح به شمار می آمد. قوانین و تصمیمات پنچایت «بند و بست » نامیده می شد که اگر تعدادی از اعضای مجمع آن را تأیید می کردند، تمام اعضای جامعة پارسی باید از آن اطاعت ، و آن را اجرا می کردند. پنچایت می توانست هر حکمی ، جز اعدام ، را در محاکم علنی خود صادر کند، از جمله حکم دربارة مسائل مالی اعم از مواجب روحانیان ، موقوفات و مخارج خاکسپاری مردگان ، نزاعهای خانوادگی ، اعانات و ساختن دخمه ها و استراحتگاهها و اختلافات میان جامعه و حکومت مرکزی . بدترین و شدیدترین مجازات ، اخراج فرد محکوم از جامعة پارسیان بود (رازی ، ص 110؛
د.اسلام ، چاپ دوم ، ج 5، ص 1114؛
د. دین و اخلاق ، همانجا). از 1242/ 1826 و پس از مرگ هُرمزجی بُمانْجی وادیا، قدرت پنچایتها، حتی مهمترین آنها در بمبئی و سورت ، به آهستگی رو به افول نهاد و عضویت آن از صورت انتخابی در آمد و موروثی شد. در این سالها، جامعة پارسی از عملکرد پنچایت بشدت انتقاد کرد ( ایرانیکا ؛
د.دین و اخلاق ، همانجاها). بین سالهای 1272 تا 1282/1855 تا 1865، در قوانین و عملکرد پنچایت اصلاحاتی صورت گرفت ( د. دین و اخلاق ، همانجا) و از ابتدای سدة چهاردهم / بیستم ، اعتبار این نهاد با فعالیت بیشتر در انجام امور عام المنفعه و یاری روستاییان پارسی گجراتی رو به افزایش نهاد. بتدریج دامنة مرجعیت پنچایت بمبئی ، جامعة پارسیان را در سراسر دنیا در بر گرفت . با شروع همایش جهانی زرتشتیان در تهران در 1340ش /1961، نهضتی برای تأسیس یک سازمان جهانی آغاز شد و با تأسیس سازمان زرتشتیان جهان در 1356ش /1977 در لندن ، گرایشی برای تأیید مشروعیت و برتری این سازمان نسبت به پنچایت پارسیان بمبئی پدید آمد. با وجود این ، تا زمانی که هند مرکز اصلی جمعیت پارسی باشد، پنچایت بمبئی متنفذترین نهاد زرتشتی خواهد بود و برگزاری همایشهای جهانی در 1343ش / 1964، 1357 ش / 1978 و 1364 ش / 1985 مؤید این نکته است . به هر حال پارسیان سنّتیِ مهاجر به ماورای بحار، پنچایت بمبئی را معتبر می دانند، اما به عقیدة عده ای از پارسیان کانادا، امریکا و انگلستان ، دیدگاههای این نهاد بیشتر مناسب هند است و برای مسائل پارسیان این کشورها راهگشا نیست ، از جمله فتواهای آن دربارة تغییر مذهب یا ازدواج درون گروهی . بعلاوه ، بسیاری از پارسیان کوششهای این نهاد را در یاری زرتشتیان ناکافی می دانند. با وجود این ، پنچایت پارسیان بمبئی همچنان خود را به جانبداری از ارزشهای سنّتی موظف می داند و نفوذ مالی آن نیز هنوز شایان توجه است . در 1362ش /1983 دارایی این نهاد به 560 ، 090 ، 88 روپیه و تعداد کارکنان ستادی آن در بمبئی ، به دویست تن می رسید ( ایرانیکا ، همانجا).

عبادات و آداب و رسوم . مراسم عمدة خانواده های پارسی به دوران بارداری ، تولد، کُستی بندی ، ازدواج و مرگ مربوط می شود ( د. دین و اخلاق ، ج 9، ص 645). زایش رویدادی خجسته است . در دورة بارداری اولین فرزند، در خانة مادر با نیایش و روشن کردن آتش و چراغی با کرة خالص در ماه پنجم و هفتم ، این رویداد را عزیز می شمارند. در پایان ماه پنجم ، جشنی به نام پنج مسیون و در پایان ماه هفتم با نام اغرنه برگزار می کنند و خانوادة شوهر برای مادرِ منتظر، هدایایی همچون لباس و شیرینیهایی به شکل نارگیل می فرستند. بسیاری از این رسوم خاستگاه هندی دارد (دهدشتی ، ص 5 ـ9). پیش از تولد نوزاد نیز مراسم دعای آفرینگان انجام می شود و برخی خانواده های پارسی به تقلید از هندیان روز پنجم و دهمِ بعد از تولد را گرامی می دارند. مادر در پایان روز چهلم ، با تشریفاتی خاص به حمام می رود که «نان » (از اسنانِ سانسکریت به معنای «حمام مقدس ») خوانده می شود. در سالروز تولد کودک ، او را به آتشکده می برند و نیایشهای خاصی می خوانند (همان ، ص 10ـ13، 26).

مراسم نامگذاری نیز دارای اهمیتی خاص است و جنام نام خوانده می شود (همان ، ص 18). اما بزرگترین رویداد زندگی یک پارسی ، جشنی است که به لهجة گجراتی پارسیان هند، نوجوت و در ایران ، «نوزوت » خوانده می شود. در این جشن ، کُستی یا کُشتی (کمربند ویژة زرتشتیان ) را بر روی سدرة (پیراهن سپید و گشاد و نُه تکه ) نوجوان زرتشتی می بندند. در این روز، سفره ای می گسترند و در آن عود و صندل و کُندُر، هفت میوه ، نقل و شیرینی ، و گل و سبزه می گذارند و بر سر و شانة نوجوان نقلهای ریز و آویشن می پاشند (اشیدری ، ذیل «نوزوت »، «سدره پوشی »؛
نیز رجوع کنید به هرمزدیار، ج 1، ص 29ـ30).

بیشتر مردان پارسی در مراسمی به نام «پادون » (در گجراتی به معنای «نام دادن »)، نامگذاری می شوند. این نامها که ایرانی (از اوستا یا شاهنامه یا نام سنگهای قیمتی ) یا هندی است ، به پسوند جی (ظاهراً از زیستن ) ختم می شود. در پی نام زنان نیز ــ که بیشتر نام فرشتگان ، جواهرات یا نامهای هندی است ــ پسوند بایی می آید (دهدشتی ، ص 20ـ25).

در آداب و رسوم ازدواج نیز پارسیان از مذهب هندو اثر پذیرفته اند و برخی آیینهای ازدواج در میان ایشان با اصل مذهب زرتشت تفاوت دارد. در این مراسم زن و مرد روبروی هم می نشینند و با ریسمانی که هفت بار به دور بدن و هفت بار به دور دست آنها پیچیده شده به یکدیگر بسته می شوند و بین آنان پرده ای نازک می آویزند که در میان کف زدن مهمانان می افتد و عروس و داماد در دهان هم برنج می گذارند. این رسم در اصل افسونی برای حاصلخیزی بوده است . سپس دو روحانی دعاهای ازدواج را می خوانند. بعضی از این دعاها به زبان اوستایی است که به سبب ناآشنایی اغلب پارسیان با این زبان ، مدعوین غالباً معنای آن را در نمی یابند («مذهب پارسیان »، ص 123؛
نیز رجوع کنید به بالفور، ذیل "Parsee" ).

مهمترین جشنِ پارسیان ، همانند همکیشان ایرانیشان ، جشن نوروز است . پارسیان ضمن دیگر مراسم در این روز، به آتشکده می روند، صندل می سوزانند، به فقرا خیرات می دهند و به هم تبریک می گویند («مذهب پارسیان »، همانجا).

آیین تطهیر جسم نیز از جمله آیینهای پارسیان و چهار گونه است : پادْیاب ، ناهن ، بَرِشنُوم و ریمَن . ساده ترین صورت پاکسازی و وضو، یعنی ریختن آب بر روی قسمتهایی از بدن که بیرون از لباس قرار دارد، چند بار در روز انجام می شود (دهدشتی ، ص 40ـ41؛
برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به همان ، ص 41ـ 47). در مراسم تطهیر، نیایشهایی از اوستا خوانده می شود (رازی ، ص 114؛
برای اطلاع بیشتر دربارة جشنها و آداب و رسوم پارسیان رجوع کنید به کاراکا، ج 1، ص 117ـ123، 133ـ 159).

عبادتگاهها و مراتب روحانیت . بر طبق اعتقادات زرتشتیان ایران باستان ، نیایش خداوند لزوماً نباید در معبد باشد ( د. دین و اخلاق ، ج 9، ص 649)، اما جامعة پارسی نیز همانند زرتشتیان ایران ، معابدی مخصوص به نام «دارمهر» دارند که در هند عموماً آنها را آگیاریس (از اگنی سانسکریت به معنای آتش ) می نامند. دارمهرها سه مرتبة مختلف دارند: جایگاه آتش دادگاه و آتش آدُران و آتش بهرام (همان ، ج 9، ص 648؛
رازی ، همانجا). جز پارسیان کسی نمی تواند وارد دارمهر شود. این معابد از نظر نمای بیرونی با خانه های طبقات مرفه تفاوت ندارد، جز آنکه نمای برخی از آنها در اودوده و بمبئی با سبک نئوکلاسیک تخت جمشیدی تزیین شده است . فضای داخلی دارمهر به دو بخشِ آدران (جایگاه آتش ) و اِزِشْنْگاه (محل برگزاری مراسم ) تقسیم می شود. پنج بار در روز، در هر «گاه »، موبدی با پَدام (فارسی کنونی : یَنام ، پارچه ای که پیشوایان زرتشتی به هنگام مراسم مذهبی بر دهان می بندند) این مکان را پاک می کند و در آتش ، صندلِ تازه و چوب می ریزد ( د.دین و اخلاق ، ج 9، ص 648ـ649).


منابع :
(1) فرهاد آبادانی ، «از هندوستان چه خبر؟»، هوخت ، دورة 3، ش 2 (اردیبهشت 1331)؛
(2) همو، «تاریخ مهاجرت پارسیان به هند» مهر ، سال 12، ش 4 (تیر 1345)؛
(3) همو، «سهم پارسیان هندوستان در نگهداری فرهنگ ایران »، هنر و مردم ، سال 16، ش 181 (آبان 1356)؛
(4) همو، «مهاجرت پارسیان به هندوستان »، نشریة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان ، سال 6، ش 7 (1350 ش )؛
(5) اردشیر آذرگشسب ، مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان ، تهران 1352 ش ؛
(6) اسماعیل آزرم ، «گلة پارسیان هندوستان »، هوخت ، دورة 3، ش 3 (خرداد 1331)؛
(7) ابن بطوطه ، رحلة ابن بطوطة ، چاپ محمد عبدالمنعم عریان ، بیروت 1407/1987؛
(8) ابن فقیه ، مختصر کتاب البلدان ، بیروت 1408/1988؛
(9) ابوطالب بن محمد اصفهانی ، مسیر طالبی ، یا، سفرنامة میرزا ابوطالب خان ، چاپ حسین خدیوجم ، تهران 1363 ش ؛
(10) فرهنگ ارشاد، مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند قرن هشتم تا هیجدهم میلادی ، تهران 1365 ش ؛
(11) اسنادی از روابط ایران و هند در دورة مظفرالدین شاه قاجار ، چاپ احمد جلالی فراهانی ، تهران 1376 ش ؛
(12) جهانگیر اشیدری ، دانشنامة مزدیسنا: واژه نامة توضیحی آیین زرتشت ، تهران 1371 ش ؛
(13) م .س . ایرانی ، « قصة سنجان ، یا، تاریخ فرضی مهاجرت پارسیان از خراسان به هند»، ترجمة محمد باقری ، چیستا ، سال 2، ش 3 (آبان 1361)؛
(14) کای بار، «دیانت زرتشتی »، در دیانت زرتشتی ، ترجمة فریدون وهمن ، تهران 1348 ش ؛
(15) احمدبن یحیی بلاذری ، فتوح البلدان ، چاپ عبدالله انیس طبّاع و عمر انیس طبّاع ، بیروت 1407/1987؛
(16) مری بویس ، «دیانت زرتشتی در دوران متأخر»، در دیانت زرتشتی ، ترجمة فریدون وهمن ، تهران 1348 ش ؛
(17) ابراهیم پورداود، «مهاجرت پارسیان به هندوستان »، ارمغان ، سال 25، ش 4 (تیر 1329)، ش 5 (مهر 1330)، ش 7 (اسفند 1330)؛
(18) ایرج پورکریمی ، «گزارشی کوتاه از چگونگی بنیان گزاری ' کانون فرهنگی زرتشتیان ، در ونکوور کانادا»، چیستا ، سال 16، ش 1 (مهر 1377)؛
(19) یاکوب ادوارد پولاک ، سفرنامة پولاک ، ترجمة کیکاووس جهانداری ، تهران 1361 ش ؛
(20) پرویز خانلری ، تاریخ زبان فارسی ، ج 2، تهران 1352 ش ؛
(21) دایرة المعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب ، تهران 1345ـ1374 ش ؛
(22) آصفه دهدشتی ، «فصل اول و چهارم از کتاب مراسم و آداب و رسوم پارسیان اثر جیوانجی جمشیدجی مودی »، پایان نامة کارشناسی ارشد زبان شناسی همگانی ، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران ، 1351 ش ؛
(23) عبدالله رازی ، آیین زردشت ، ( بی جا، بی تا. ) ؛
(24) مسعود رجب نیا، «زندگینامة آنکتیل دوپرون »، نشریة انجمن فرهنگ ایران باستان ، سال 11، ش 2 (اسفند 1351: یادنامة آنکتیل دوپرون )؛
(25) محمدطاهر رضوی ، پارسیان اهل کتابند ، ترجمة م .ع . مازندی ، بمبئی 1936؛
(26) عبدالله شهبازی ، نظریة توطئه ، صعود سلطنت پهلوی ، و، تاریخنگاری جدید در ایران ، تهران 1377 ش ؛
(27) رشید شهمردان ، «اقوال متفرقه مبنی بر وجود زرتشتیان در نقاط دیگر عالم »، هوخت ، دورة 2، ش 5 (مرداد 1330 الف )؛
(28) همو، «اوضاع فرهنگی پارسیان در پنج قرن گذشته »، هوخت ، دورة 11، ش 2 و 3 (اردیبهشت و خرداد 1339)؛
(29) همو، فرزانگان زرتشتی ، تهران ( 1340 ش ) ؛
(30) همو، «نخستین ازدواج پارسی با زرتشتی ایرانی »، هوخت ، دورة 2، ش 9 (آذر 1330 ب )؛
(31) ذبیح الله صفا، حماسه سرایی در ایران ، تهران 1352 ش ؛
(32) ابراهیم صفائی ، رهبران مشروطه ، ج 1، تهران 1363 ش ؛
(33) ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ج 2: جُستارهایی از تاریخ معاصر ایران ، تهران 1370 ش ؛
(34) مهدی غروی ، فهرست نسخه های خطّی فارسی بمبئی ـ کتابخانة مؤسسة کاما ـ گنجینة مانکجی ، اسلام آباد 1365 ش ؛
(35) ویلیام فرانکلین ، مشاهدات سفر از بنگال به ایران در سالهای 1787ـ1786 میلادی ، ترجمة محسن جاویدان ، تهران 1358 ش ؛
(36) زکریابن محمد قزوینی ، ترجمة آثارالبلاد و اخبار العباد ، به قلم محمدمرادبن عبدالرحمان ، چاپ محمد شاهمرادی ، تهران 1371ـ1373 ش ؛
(37) محمدحسن گنجی ، «هانتینگتون و پارسیان هندوستان »، چیستا ، سال 5، ش 2 (مهر 1366)؛
(38) «مذهب پارسیان »، نشریة انجمن آثار ملّی ، دورة 1، ش 3ـ4 (پاییز ـ زمستان 1355)؛
محمد معین ، «آذرکیوان و پیروان او»، مجلّة دانشکدة ادبیات دانشگاه تهران ،

(39) سال 4، ش 3 (فروردین 1336)؛
(40) د.ن . مکنزی ، فرهنگ کوچک زبان پهلوی ، ترجمة مهشید میرفخرایی ، تهران 1373 ش ؛
(41) مهدی ملکزاده ، زندگانی ملک المتکلمین ، تهران 1325 ش ؛
(42) ناصرالدین قاجار، شاه ایران ، روزنامة خاطرات ناصرالدین شاه در سفر اوّل فرنگستان ، چاپ فاطمه قاضیها، تهران 1377 ش ؛
(43) جواهر لعل نهرو، کشف هند ، ترجمة محمود تفضلی ، تهران 1361 ش ؛
(44) کوائچی هاندا، «مذاهب ایرانی در چین از خلال منابع چینی »، بررسیهای تاریخی ، سال 6، ش 3 (مرداد ـ شهریور 1350)؛
(45) داراب هرمزدیار، روایات ، چاپ مانک رستم اون والا، بمبئی 1922؛
(46) هوخت ، دورة 1، ش 7 (مهر 1329)، دورة 2، ش 3 (خرداد 1330)، ش 10 (آبان 1330)، دورة 4، ش 1 (فروردین 1332)؛
(47) یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛


(48) Edward Balfour, The cyclopaedia of India and of eastern and southern Asia, London 1885, repr. Graz 1967-1968, s.v. "Parsee";
(49) Encyclopaedia Iranica , s.vv. "Bombay, Persian communities of. I: The Zoroastrian community", "Bombay Parsi Panchayat" (by John R.Hinnells), "Cama, Kharshedji Rustamji" (by James R. Russell);
(50) EI 2 , s.vv. "Madju ¦ s" (by M. Morony), "Pa ¦ rs ¦ â s" (by J. R. Hinnells);
(51) Encyclopaedia of religion and ethics , ed. James Hastings, Edinburgh 1980-1981, s.v. "Parsis" (by D. Menant);
(52) The Encyclopedia of religion , ed. Mircea Eliade, New York 1987, s.v. "Parsis" (by Willard G. Oxtoby);
(53) Dosabhai Framji Karaka, History of the Parsis , New Delhi 1999.

/ افسانه منفرد/



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 2591
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست