responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 2544

 

بَیْهَسیه ، فرقه ای از خوارج پیرو ابوبَیْهَس هَیْصَم بن جابر ضُبَعی (مقتول در 94). اطلاعات ما دربارة سرگذشت ابوبیهس به چند روایتِ بعضاً متعارض محدود می شود. او از لحاظِ نسب به تیرة بنی سعدبن ضبیعة بن قیس از قبیلة عدنانیِ بکر * بن

وائل که بیشتر آنان در بصره ساکن بودند، متعلق بود (بلاذری ، ج 8، ص 97؛ ابن کلبی ، ص 534 ـ 535؛ سمعانی ، ج 8، ص 376).

روایت مبرد در الکامل ( رجوع کنید به مرصفی ، ج 7، ص 239ـ241) از لحاظ زمانی ، نخستین فعالیت ابوبیهس را نشان می دهد. طبق این روایت ، نافع بن ازرق ، سرکردة فرقة خارجی ازارقه * ، در 64، نامه ای به خوارج بصره از جمله ابوبیهس و عبدالله بن اِباض مرّی می نویسد و آنان را به خروج و جهاد دعوت می کند. ابوبیهس پس از قرائتِ نامه ، ضمن اینکه عقاید نافع وعبدالله را تخطئه می کند، از همراهی با نافع سرباز می زند و راه خود را از آنان جدا می کند و بدین سان فرقة بیهسیه پدید می آید. طبری (ج 5، ص 568) در حوادث سال 64، همان نامه و داستان آن را نقل می کند ولی نامی از ابوبیهس نمی برد و به جای او از شخصی به نام عبدالله بن صفار یاد می کند که از نافع و عبدالله تبرّی جسته است . احتمالاً روایت طبری صحیح بوده باشد، چرا که بر پایة روایت مبرد، فعالیتهای ابوبیهس از 64 آغاز می شود، ولی از این تاریخ تا سال قتل او (94) هیچ گزارشی از وی در منابع دیده نمی شود، و این به این معناست که از او طی حدود 29 سال هیچ حرکت سیاسی سرنزده است ؛
در حالی که در این مدت طولانی او نیز می بایست همچون سایر رؤسای خوارجِ آن دوره فعالیتهای زیادی کرده باشد.

به روایت بلاذری (ج 8، ص 97ـ 98) ابوبیهس در زمان خلافت ولیدبن عبدالملک (86ـ96)، کمی پیش از 95، ظاهراً در بصره بوده است . او در این زمان ، به دلیل اینکه حجاج بن یوسف (متوفی 95) فرمان دستگیری وی را صادر کرده بود، ناگزیر به مدینه گریخت و کوشید با تغییر قیافه هویت خود را مخفی نگه دارد، اما دیری نپایید که عثمان بن حیّان مرّی ـ که از اواخر شوال 94 به فرمان ولید مأمور مدینه گردیده و موظف به سرکوبی پیروان عقاید مختلف شده بود ـ او را دستگیر کرد و به دستور ولید به قتل رساند (بلاذری ، همانجا؛
طبری ، ج 6، ص 485ـ 487؛
شهرستانی ، ج 1، ص 196ـ197).

در منابع ، عقایدی به بیهسیه نسبت داده شده است ، ولی مشخص نیست که خود ابوبیهس تا چه اندازه در شکل گیری آنها نقش داشته است . بنابر روایت مبرد ( رجوع کنید به مرصفی ، همانجا)، ابوبیهس دربارة دشمنان خوارج ، عقیدة نافع بن ازرق را که قتل زنان و کودکان مخالفانشان را لازم می دانست ، نمی پسندید و آن را زیاده روی می خواند و عقیدة عبدالله بن اباض را که مخالفان را مشرک نمی دانست و ایشان را فقط «کافر نعمت » می خواند، نه «کافر دین » تفریط تلقی می کرد. او دشمنان خوارج را همانند دشمنان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم می دانست و معتقد بود همچنانکه رسول خدا و مسلمانان در مکه و در میان مشرکان زندگی می کردند، اقامت در میان دشمنان خوارج نیز جایز و نکاح و توارث با ایشان حلال است ، زیرا منافق اند و در ظاهر دعوی اسلام می کنند،البته نزد خدا مشرک اند.

به عقیدة بیهسیه ، مسلمان بودن علاوه بر اقرار به معرفت خدا و رسول ، «ولایتِ» «اولیای خدا»، «برائت » از دشمنان خدا و شناخت اجمالی اموری که رسول آورده ، عبارت است از معرفت دقیق و تفصیلی تمام محرّماتی که نسبت به آنها «وعید» داده شده است ؛
امّا شناخت سایر محرّمات فقط در صورتی واجب است که شخص مسلمان دچار آنها شود و به همین دلیل هر کس باید براساس علم اقدام کند. در برابر این عقیدة ابوبیهس (و به تبَع او، بیهسیه ) گروهی دیگر از خوارج بودند که معرفت دقیق محرّمات مذکور را شرط اسلام نمی دانستند ولی ارتکاب آنها را، براثر عدم شناخت ، موجب کفر می شمردند (اشعری ، ص 114). بیهسیه همچنین معتقد بودند که ناآگاهی از دین و ارتکاب گناه باعث شرک می شود، اما ارتکاب گناهی که حکم شدیدی دربارة آن نشده یا حکم آن به ما نرسیده ، قابل بخشش است ؛
اقرار به گناه نیز موجب شرک است (همان ، ص 116). گناهکاری که مستوجب حدّ یا قصاص شود، حتی اگر توبه کند، کافر است ؛
برخی از ایشان گفته اند بعداز آنکه امام یا والی بر کسی اجرای حد کند محکوم به کفر خواهد شد (اشعری ، ص 116ـ117؛
ابن حزم ، ج 5، ص 54).

دربارة مستی ، این عقیده را به بعضی از بیهسیه نسبت داده اند که «مستی از شرابِ حلال گناه نیست »؛
این نسبت محل تأمل و تردید است ؛
چه در سختگیری خوارج در امر دین و محرمات شکی نیست ، خاصه آنکه ابن حزم (همانجا) مطلب دیگری از بیهسیه نقل کرده که درست مخالف عقیدة مذکور است .

بیهسیه ، که به گفتة ابن حزم (همانجا) شاخه ای از خوارج صُغریّه بودند، خود به سه فرقه منشعب شدند: 1) عوفیه ؛
2) «اصحاب سؤال » به سرکردگی شبیب خارجی ؛
3) «اصحاب تفسیر» که پیرو حکم بن مروان بودند (اشعری ، ص 115؛
بغدادی ، ص 65). فرقة عوفیه به نوبة خود دو دسته بودند: دسته ای از ایشان ، از کسانی که از «دارالهجرة » به خانة اصلی خود باز می گردند و از «جهاد» به حالت «قعود» درمی آیند، بیزاری می جستند. به عبارت دیگر کسانی که هجرت کنند و به اسلام و مسلمانان بپیوندند و در جهاد شرکت جویند، اگر دوباره به زندگی سابق خود بازگردند ـ هرچند اسلام خود را حفظ کنند ـ بازحکم ایشان ، حکم بازگشت به کفر است . اما دستة دیگر از عوفیه معتقد بودند که این امر بر ایشان جایز و حلال است .



هردو دسته از عوفیه معتقد بودند که اگر امام (رئیس و والی مسلمانان ) کافر شد، همة رعیت او اعم از حاضر و غایب ، کافر می گردند (اشعری ، همانجا). این مطلب را ابن حزم (همانجا) با تفصیل بیشتری آورده و می گوید: عوفیه معتقدند که اگر امام مثلاً در خراسان باشد و حکم نادرست و خلاف عدل صادر کند، رعایای او در هرکجا که باشند، در شرق یا غرب ، کافر می گردند. این رأی بیهسیه و در حقیقت عوفیه برای توجیه این امر بود که خوارج ، جان و مال مسلمانان آن شهرها و دهاتِ تابع خلفای عصر را حلال می شمردند.


منابع :
(1) ابن حزم ، الفصل فی الملل والاهواء والنحل ، ج 4، بیروت ، 1405/ 1985؛
(2) ابن کلبی ، جمهرة النسب ، چاپ ناجی حسن ، بیروت 1407/ 1986؛
(3) علی بن اسماعیل اشعری ، کتاب مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلّین ، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/1980؛
(4) عبدالقاهربن طاهر بغدادی ، الفرق بین الفرق ، چاپ محمد زاهد کوثری ، قاهره 1367/1948؛
(5) احمدبن یحیی بلاذری ، کتاب جُمَل من انساب الاشراف ، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی ، بیروت 1417/1996؛
(6) عبدالکریم بن محمد سمعانی ، الانساب ، ج 8 ، حیدرآباد دکن ، 1397/ 1977؛
(7) محمدبن عبدالکریم شهرستانی ، الملل والنحل ، مصر1321؛
(8) محمدبن جریر طبری ، تاریخ الطبری : تاریخ الامم والملوک ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، بیروت ( 1382ـ1387/1962ـ1967 ) ؛
(9) سید مرصفی ، کتاب رغبة الا´مل من کتاب الکامل ، تهران 1970.

/ عباس زریاب /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 2544
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست