responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 2483

 

بیضاوی ، عبدالله بن عمربن محمد ، مکنّی به ابوالخیر و ابوسعید و ملقب به ناصرالدین ، قاضی ، فقیه شافعی ، مفسر و متکلم اشعری قرن هفتم . تاریخ دقیق تولد او معلوم نیست . تنها ابن حبیب دمشقی در درة الاسلاک او را در زمان وفات صدساله دانسته است ؛ ولی از آنجا که در سال وفات او نیز اختلاف هست ( رجوع کنید بهادامة مقاله )، از این نقل بدرستی نمی توان زمان تولد او را به دست آورد (بیضاوی ، ج 1، مقدمة قره داغی ، ص 54). در بیضای فارس ، در خانواده ای اهل علم و قضا متولد شد. پدرش ، امام الدین عمربن محمد بیضاوی ، نیز فقیه و قاضی القضات شیراز و، در عهد ابوبکربن سعد، از اتابکان فارس و حاکم سلجوقی شیراز (623ـ 658)، قاضی الممالک ولایت فارس بود. پدربزرگ او، فخرالدین علی بیضاوی ، نیز منصب قاضی القضاتی داشته است . بیضاوی بیشترین تحصیل خود را نزد پدر انجام داد. وی نسب علمی خویش را تا پیامبر اکرم می رساند و، چنانکه خود برمی شمارد، جدّ پدریش با دو واسطه (محمودبن ابی المبارک بغدادی از ابی منصور سعیدبن محمدبن عمر الرزاز) از محضر ابی حامد محمد غزالی (متوفی 505) کسب علم کرده است (همان ، ج 1، ص 184، مقدمة قره داغی ، ص 51، 58). جز پدر، از دیگر اساتید بی واسطة او اطلاع روشنی در دست نیست . برخی نام تنی چند از استادان و شاگردان احتمالی او را آورده اند ( ایرانیکا ، ذیل مادّه ؛ بیضاوی ، ج 1، مقدمة قره داغی ، ص 61ـ 68)، اما این گفتة کازرونی درسلّم السموات که «بیضاوی صحبت خواجه نصیر طوسی و سهروردیِ عارف را درک کرده است » نامحتمل می نماید (بیضاوی ، ج 1، مقدمة قره داغی ، ص 64ـ 65). وی در حوالی 678، به فرمان اباقاخان ، فرزند ارشد و جانشین هلاکو، قاضی الممالک فارس شد. پس از مرگ اباقاخان در 680، منصب قضای شیراز را نیز کسب کرد. بنا به برخی روایات ، وی پس از شش ماه ، این مقام را به مجدالدین اسماعیل بن یحیی (متوفی 756)، جوانی از خاندان متنفذ فالی (بالی )، واگذار کرد؛ اما در عهد ارغون خان (حک : 683ـ690)، قاضیِ موطن خود شد ( ایرانیکا ، همانجا). در شرح چگونگی اهدای تفسیر انوار التنزیل به ارغون خان و دریافت مقام قضا از وی به عنوان پاداش حکایاتی آمده است ( رجوع کنید به خوانساری ، ج 5، ص 134ـ 135) که بر آنها نمی توان چندان اعتماد کرد (مؤلفان نامة دانشوران ناصری پس از نقل مطالب خوانساری تصریح می کنند که این حکایات مشتمل بر صحیح و سقیم اند: ج 8، ص 139ـ140)؛ بویژه آنکه حاجی خلیفه (ج 1، ستون 187) پاره ای از این وقایع را نه در شیراز بلکه در تبریز و دربارة حاکم آن شهر نقل می کند.

بیضاوی سالهای آخر عمر خود را در تبریز گذراند. علت مهاجرت وی از شیراز بدرستی معلوم نیست . ماجرای مشهوری در شرح کیفیت ورود بیضاوی به تبریز آمده است که بنابر آن ، وی ناشناس در مجلس درسی شرکت کرد و ماهرانه به پرسش استاد، که همة شاگردان از حلّ آن فرو مانده بودند، پاسخ گفت و سبب حیرت و تجلیل استاد از وی گردید. در پایان ماجرا، بیضاوی به استاد می گوید که وی در طلب قضا به تبریز آمده است (سبکی ، ج 8، ص 158)، اما هیچ مدرکی در دست نیست که وی در تبریز هم این منصب را به دست آورده باشد. در تبریز گویا مدتی از مصاحبت و ملازمت شیخ محمد کیخانی (کحتائی ) برخوردار بوده و به وی ارادت بسیار می ورزیده است ، تا آنجا که بنا به وصیتش او را در قبرستان چرنداب در کنار قبر شیخ خود به خاک سپردند (حاجی خلیفه ، همانجا؛ خوانساری ، ج 5، ص 135ـ136).

تاریخ وفات بیضاوی سخت مورد اختلاف است ؛ نخستین منابع نزدیک به زمان او سالِ 685 را ذکر کرده اند (صفدی ، ج 17، ص 379؛
ابن کثیر، ج 13، ص 309؛
ابن عماد، ج 5، ص 392). کسانی هم تاریخهای 691 و 692 را گفته اند (یافعی ، ج 4، ص 165؛
اسنوی ، ج 1، ص 136؛
سبکی ، ج 8، ص 157، پانویس 2). برخی نیز به سالهای 708، 710، 716 و 719 اشاره کرده اند. خفاجی (متوفی 1069)، از شارحان تفسیر بیضاوی ، سال 719 را معتمد می داند (بیضاوی ، ج 1، مقدمة قره داغی ص 56). شواهدی چند یکی از چهارتاریخ اخیر را تأیید می کند؛
از جمله ، مکاتبه ای که میان بیضاوی و علاّ مة حلّی (متوفی 726) دربارة یکی از مسائل قواعدالاحکام صورت گرفته است (افندی اصفهانی ، ج 1، ص 382ـ383؛
امین ، ج 5، ص 401)، و از آنجا که محتملترین تاریخ تألیف قواعد ، 699 است ، این نامه ها می بایست پس از آن تاریخ نگاشته شده باشند. خوانساری (ج 2، ص 281) هم خاطرنشان کرده است که مقام و منزلت علاّ مه حلّی نزد سلطان محمد خدابنده از تمامی علمای آن زمان ، از جمله بیضاوی ، قاضی عضدالدین ایجی ، محمدبن محمود آملی (صاحب نفائس الفنون ) و مولی بدرالدین شوشتری برتر بود. این مسئله که چندان نادرست به نظر نمی آید، یقیناً پس از گرویدن سلطان به مذهب تشیع در 710 بوده است و نشان می دهد که بیضاوی دست کم اندکی پس از این سال زنده بوده است . هر چند شواهدی از این دست ، احتمال فوت او را در سالهای بعد از 710 تقویت می کند، بسیار بعید می نماید که نزدیکترین منابع زمانی به خود بیضاوی ، در سال وفات او حدود سی سال اشتباه کرده باشند. همچنین ، معقول نیست که صفدی (متولد 696) در زمان وفات بیضاوی حدوداً بیست ساله بوده باشد، اما وفات او را یازده سال قبل از تولد خود ثبت کرده باشد.

آثار علمی بیضاوی نشانة دانش فراگیر و دائرة المعارفی اوست . موضوعات این آثار که عموماً اصیل نیست و از نوشته های دیگران مایه گرفته ، منطق ، فقه ، اصول فقه ، تفسیر قرآن ، کلام و عقاید، تاریخ ، هیئت و نحو است و شمار آنها بالغ بر بیست است ؛
گواینکه بیشترشان امروزه در دست نیست . معروفترین اثر او تفسیر انوارالتنزیل و اسرار التأویل معروف به تفسیر بیضاوی ، است که در حجمی متوسط تألیف شده است . شهرت وی نیز اساساً به همین تفسیر است . سال تألیفش بروشنی معلوم نیست ، اما از گفتة مؤلف در مقدمة کتاب برمی آید که آن را در دوران پختگی خود نگاشته است . تفسیر بیضاوی نه روایی و نه صرفاً عقلی و تأویلی است . وی در این تفسیر تا حدّ امکان به ذکر نکات ادبی ، کلامی ، تاریخی و فقهی می پردازد؛
گاه در ابتدای سوره ، به علت ، شأن نزول و مکان نزول آیه اشاره می کند و در پایان هر سوره نیز، همچون زمخشری در کشاف ، روایاتی در ثواب و خاصیت تلاوت آن بیان می کند. وی بندرت ذکر مطالب نحوی را طولانی می کند، اما در آیات الاحکام بیشتر به اقوال مذاهب معروف اشاره می کند و غالباً رأی شافعی را تأیید کرده ، آن را مطابق با آیه می داند. نیز علاوه بر بیان وجوه قرائتهای هفتگانة مشهور، گاه به قرائت یعقوب بن اسحاق الحضرمی (117ـ 205)، از قاریان دهگانه ، هم اشاره می کند.

تفسیر انوارالتنزیل بر پایة نکات ادبی و بلاغی تفسیر کشاف زمخشری استوار است . علاوه بر این ، مؤلف در مسائل کلامی از مفاتیح الغیب فخررازی و در اشتقاق و لغات غریب ، از مفردات راغب اصفهانی وام می گیرد، اما غالباً عبارات دو فرد اخیر را عیناً نقل نمی کند و از این سه تن هیچ جا نام نمی برد. بهره گیری بیضاوی از تفسیر کشاف چنان روشن و متفّقٌ علیه است که گاه تفسیر او را «مختصرالکشاف » خوانده اند (سبکی ، ج 8، ص 157؛
سیوطی ، همانجا). این اقتباس حتی شامل نقل قصص و اسرائیلیات * نیز می شود (مثلاً، اعراف : 142، داستان سی یا چهل روزِ قبل از نزول الواح تورات )، هرچند وی ، برخلاف مفسران روایی ، چون طبری و ابن کثیر، به میزان کمتری از اسرائیلیات کمک می گیرد. با اینهمه ، وی در ردّ آرای اعتزالی زمخشری تردید نمی کند و تقریباً همه جا از عقاید عمومی اشاعره دفاع می کند (مثلاً، اعراف :143، در امکان رؤیت خداوند). موارد اقتباس و تلخیص بیضاوی از تفسیر کشاف چندان زیاد است که در اینجا نمی توان نمونه های آن را برشمرد. وی حتی با آنکه رأی معتزله در باب عدم امکان رؤیت خداوند را صریحاً رد می کند (اعراف :143)، در مواضعی ، مستند ادبی و بلاغی آنان را می پذیرد (مثلاً، مائده :24). با این حال ، مواردی می توان یافت که وی رأیی ادبی برخلاف زمخشری اختیار کرده باشد. بیشتر ـ نه همه ـ این آرا آنهایی است که به گونه ای مؤیّد یا توجیه کنندة آرای اعتزالی زمخشری بوده است ؛
مثلاً در ترکیب نحوی لَعَلَّکُم تتّقون (بقره :21؛
برای موارد دیگر رجوع کنید بهرفیده ، ج 2، ص 877 ـ 879).

با آنکه بیضاوی تلاش بسیار کرده است تا تفسیر کشاف را از آموزه های اعتزالی زمخشری بپیراید و آن را موافق مذهب اشاعره کند، همه جا در این مقصود موفق نبوده است . ازینرو می توان آرایی در انوار التنزیل یافت که با روش تأویل گرایانه و عقلانی معتزله سازگارتر است تا مبانی ظاهرگرایانة اشاعره ؛
مثلاً در تفسیر آیة ربا (بقره :275) و آیه ای که به فحوای آن ، ملائکه حامل عرش اند (غافر:7).پاره ای از این موارد از چشم منتقدان او به دور نمانده است ( رجوع کنید به ذهبی ، ج 1، ص 297).

در بررسی آرای کلامی و فقهی موجود در تفسیر بیضاوی مشابهت بسیاری با فخررازی می یابیم ، زیرا هر دو شافعی و اشعری اند. اما بهره گیری بیضاوی از تفسیرکبیر * فخررازی غالباً چکیده و ماحصلِ گفته های رازی است (برای نمونه رجوع کنید بهجملات پایانی در تفسیر آیة 164 بقره ؛
نیز رجوع کنید به عبدالحمید، ص 188ـ 189).

تفسیر بیضاوی همواره در حوزه ها و مدارس علمیة اهل سنت ایران ، مصر، هند، افغانستان ، عثمانی و مغرب مورد توجه بوده (ابن عاشور، ص 105ـ106) و هم اکنون نیز در بسیاری از مدارس متن درسی است . این تفسیر علاوه بر تأثیر بر مفسران و دانشمندان متأخر از بیضاوی ، در میان معاصران او نیز نسبتاً پراهمیت و نفوذ بوده است . یکی از این نمونه ها، تأثیر آن بر مدارک التنزیل و حقائق التأویل نسفی (وفات 701) است (برای نمونه رجوع کنید به تفسیر نسفی و تفسیر بیضاوی ، ذیل آیات سورة نجم ). این امر البته شاید به دلیل اقتباس هر دو مفسر از کشاف زمخشری بوده باشد.

تفسیر انوارالتنزیل و اسرارالتأویل در روزگار نو بارها چاپ شده است ؛
نخست در بولاق (1282)، سپس چهاربار در استانبول (از 1285 تا 1321). در لکهنو (1869 میلادی ) و بمبئی (1869میلادی ) نیز به چاپ رسیده است . فلایشر هم آن را در دو جلد با تحقیق خود در لایپزیگ منتشر کرده است (1844ـ 1848) و بعدها فل آن را با فهارس خود در همانجا (1878) و مارگلیوث در لندن (1894) به چاپ رسانیده اند ( د.اسلام ، چاپ اوّل ، ذیل مادّه ). بر این تفسیر، شروح و حواشی فراوانی نوشته اند؛
حاجی خلیفه (ج 1، ستون 188ـ194) از 46، و بغدادی ( ایضاح المکنون ، ج 1، ستون 138ـ142) از هفتاد شرح ، حاشیه و تعلیقه نام برده اند. اما بکائی (ج 9، ص 4024ـ4039، 4046ـ4053،4062ـ4125،4130ـ4157) از انبوهی حواشی مخطوط و چاپی براین تفسیر در زبانهای عربی و ترکی و فارسی یاد می کند که از لابلای آنها توجه و اهتمام برخی دانشمندان شیعی به این تفسیر هویداست .

دیگر آثار باقیماندة او از این قرار است : الغایة القصوی فی درایة الفتوی '. مهمترین کتاب فقهی اوست که در حقیقت ملخّص وسیط غزالی است . علی محیی الدین قره داغی آن را با مقدمه ای مفصل ، تصحیح و چاپ کرده است . شروحی بر این کتاب نوشته شده است که نام هشت شرح آن در مقدمة مصحح آمده است (ج 1، ص 140ـ142)؛
منهاج الوصول فی معرفة علم الاصول . مختصری است از الحاصل من المحصولِ ارموی (وفات 656) که بارها همراه با شرح یا بدون شرح به چاپ رسیده است . بیضاوی خود آن را شرح کرده (سیوطی ، همانجا) و علاوه بر آن نام بیش از سی شرح و تعلیقة دیگر بر این کتاب در دست است که برخی از آنها به چاپ رسیده است (حاجی خلیفه ، ج 2، ستون 1878ـ1880؛
بغدادی ، ایضاح المکنون ، ج 2، ستون 589 ـ590)؛
طوالع الانوار در کلام و اصول دین . این کتاب به همراه شرح علامه شمس الدین محمود اصفهانی (وفات 749) و حواشی میرسیّد شریف جرجانی (وفات 816) بر آن در استانبول (1305) به چاپ رسیده است (بیضاوی ، ج 1، مقدمة قره داغی ، ص 76). حاجی خلیفه نام هجده شرح آن را آورده است (ج 2، ستون 1116ـ1117)؛
نظام التواریخ . تنها کتاب فارسی بیضاوی است که در آن تاریخ جهان از زمان آدم علیه السلام تا 674 بیان شده است . مؤلف در این کتاب تاریخ انبیا، خلفا، خلافت امویان ، عباسیان و حوادث سلسله های صفاریان ، سامانیان ، غزنویان ، دیلمیان ، سلجوقیان ، سلغریان (اتابکان فارس )، خوارزمشاهیان و مغولان را بازگو می کند (همان ، ج 2، ستون 1959). این متن فارسی همراه با توضیحاتی از سید منصور به اردو، در حیدرآباد (1930میلادی ) به چاپ رسیده است . در انتساب آن به بیضاوی ، تنها مؤلف ریحانة الادب به نقل از قاموس الاعلام تردید کرده است (مدرس تبریزی ، ج 1، ص 306) که موجّه نمی نماید؛
لبّ الالباب فی علم الاعراب . مختصری است از کافیة ابن حاجب (متوفی 646) در علم نحو. حاجی خلیفه از سه شرح آن نام می برد (ج 2، ستون 1546)، که از آن میان شرح خواجه محمدبن پیرعلی معروف به برکلی یا بِرگوی (متوفی 981) معروف به امتحان الاذکیاء است (سرکیس ، ج 1، ستون 610)؛
رسالة فی موضوعات العلوم و تعاریفها (بغدادی ، هدیة العارفین ، ج 1، ص 463)، که نسخه ای از آن باقی مانده (بیضاوی ، ج 1، مقدمة قره داغی ، ص 86) و شامل مباحثی است در باب تعاریف و موضوعات علوم ادبی ، طبیعی ، هندسه ، موسیقی ، حساب و اخلاق .

در فهرستها و کتب تراجم ، آثار دیگری نیز از بیضاوی نام برده شده که اکنون از آنها اثری در دست نیست . این آثار عبارت اند از: تحفة الابرار فی شرح مصابیح السنّة (سبکی ، همانجا) شرحی است بر مصابیح السنة فَرّاء بَغَوی * در موضوع حدیث ؛
شرح المطالع . شرحی است بر مطالع الانوار فی الحکمة و المنطق تألیف سراج الدین ارموی (متوفی 682)؛
شرح التنبیه . شرحی است بر التنبیه ، اثر امام ابی اسحاق شیرازی (متوفی 476) در موضوع فقه ؛
شرح منهاج الوصول . شرحی است بر منهاج الوصول ، اثر خود مؤلف ، در موضوع اصول فقه که گویا کامل نبوده است ؛
شرح المنتخب فی اصول الفقه . برخی احتمال داده اند که این کتاب همان منهاج الاصول باشد ( ایرانیکا ، همانجا)؛
شرح المحصول ، شرحی است بر المحصول فی اصول الفقه غزالی و بعید نیست که با کتاب پیشین یکی باشد؛
مرصاد الافهام الی مبادی الاحکام . شرحی مَزجی است بر منتهی السؤل و الامل الی علمی الاصول و الجدل ، تألیف ابن حاجب . برخی آن را شرح مختصر ابن حاجب در اصول خوانده اند (صفدی ، همانجا)؛
مصباح الارواح . تلخیصی است از دیگر کتاب کلامی خودِ وی با عنوانِ طوالع الانوار ؛
الایضاح فی اصول الدین ؛
منتهی المُنی فی شرح اسماءالله الحسنی . بیضاوی در اواخر تفسیرش بر سورة حشر از این کتاب خود یاد می کند؛
شرح الکافیة . که شرح کافیة ابن حاجب در نحو است و نامحتمل نیست که همان لب الالباب فی علم الاعراب باشد، بویژه از آنرو که صفدی و سیوطی از شرح الکافیه نام برده اند، اما از لب الالباب سخنی نگفته اند؛
مختصر فی الهیئة . برخی رساله ای منتسب به بیضاوی به نام منازل القمر را بخشی از این کتاب دانسته اند ( ایرانیکا ،همانجا)؛
شرح الفصول . شرحی است بر فصول خواجه نصیر طوسی در هیئت ؛
التهذیب و الاخلاق . ایرانیکا (همانجا) از آن با نام تهذیب الاخلاق فی التصوف یاد کرده است (ابن کثیر، همانجا؛
ابن عماد، ج 5، ص 392ـ393؛
بغدادی ، هدایة العارفین ، همانجا؛
خوانساری ، ج 5، ص 135؛
زحیلی ، ص 177؛
حاجی خلیفه ، ج 2، ستون 1704ـ1705، 1854؛
سیوطی ، ج 2، ص 50؛
صفدی ، همانجا؛
بیضاوی ، ج 1، مقدمة قره داغی ، ص 84 ـ 85). جز این آثار، برخی از جمله بغدادی و کتبی سه کتاب الارشاد فی الفقه ، التبصرة فی الفقه و التذکرة فی الفروع را به بیضاوی نسبت داده اند که صحیح نیست . این سه کتاب تألیف قاضی القضات ابی بکر محمدبن احمدبیضاوی است (بیضاوی ، ج 1، مقدمة قره داغی ، ص 95ـ96). قره داغی در مقدمة خود، به نقل از ابن شاکر کتبی ، کتاب تفسیری به نام العین را نیز از آن بیضاوی می داند (همان ، ج 1، ص 78).


منابع :
(1) علاوه بر قرآن ؛
(2) ابن عاشور، التفسیر و رجاله ، تونس 1966؛
(3) ابن عماد، شذرات الذّهب فی اخبار من ذهب ، بیروت 1399/1979؛
(4) ابن کثیر، البدایة والنهایة فی التاریخ ، قاهره 1351/1932؛
(5) عبدالرحیم بن حسن اسنوی ، طبقات الشافعیة ، چاپ کمال یوسف حوت ، بیروت 1407/ 1987؛
(6) عبدالله بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم 1401؛
(7) محسن امین ، اعیان الشیعة ، چاپ حسن امین ، بیروت 1403/1983؛
(8) اسماعیل بغدادی ، ایضاح المکنون ، ج 1ـ2، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج 3ـ4، بیروت 1410/1990؛
(9) همو، هدیة العارفین ، ج 1، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج 5، بیروت 1410/1990؛
محمدحسن بکائی ، کتابنامه بزرگ



(10) قرآن کریم ، ج 9، تهران 1377 ش ؛
(11) عبدالله بن عمر بیضاوی ، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل ، چاپ عبدالقادر عرفان العشا حسونة ، بیروت 1416/ 1996؛
(12) همو، الغایة القصوی فی درایة الفتوی ' ، چاپ علی محیی الدین قره داغی ، قاهره ( تاریخ مقدمه 1980 ) ؛
(13) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت 1410/1990؛
(14) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات ، چاپ اسداللّه اسماعیلیان ، قم 1390ـ1392؛
(15) محمدحسین ذهبی ، التفسیر و المفسرون ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(16) ابراهیم بن عبدالله رفیده ، النحو و کتب التفسیر ، بنغازی 1982؛
(17) محمد زحیلی ، القاضی البیضاوی ، دمشق 1408/1988؛
(18) محمودبن عمر زمخشری ، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(19) عبدالوهاب بن علی سبکی ، طبقات الشافعیة الکبری ، چاپ محمود محمدطناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره 1964ـ 1976؛
(20) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیة والمعربة ، قاهره 1346/ 1928، چاپ افست قم 1410؛
(21) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی ، بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین والنحاة ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره 1384؛
(22) خلیل بن ایبک صفدی ، کتاب الوافی بالوفیات ، ج 17، چاپ دوروتیا کرافولسکی ، ویسبادن 1402/1982؛
(23) محسن عبدالحمید، الرازی مفسّراً ، بغداد 1394/1974؛
(24) محمدبن عمر فخررازی ، التفسیرالکبیر ، قاهره ( بی تا. ) ، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(25) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانة الادب ، تهران 1369 ش ؛
(26) نامة دانشوران ناصری ، قم ( تاریخ مقدمه 1338 ش ) ؛
(27) عبداللّه بن احمدنسفی ، تفسیرالقرآن الجلیل المسمی بمدارک التنزیل و حقائق التأویل ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(28) عبداللّه بن اسعد یافعی ، مرآة الجنان و عبرة الیقظان ، بیروت 1417/ 1997؛


(29) Encyclopaedia Iranica , s.v."Bayz a ¦w ¦â"(by E. Kohlberg);
EI 1 , s.v. " A l Baid ¤a ¦w ¦â"(by C. Brockelmann).

/ مرتضی کریمی نیا /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 2483
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست