responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 2154

 

بهاءالدین عاملی ، محمدبن عزّالدین حسین ، متخلص به بهائی و معروف به شیخ بهائی ، فقیه و دانشمند ذوفنون قرن دهم و یازدهم . خاستگاه وی جَبَع یا جباع ، از قرای جبل عامل بوده و نسبت «جبعی » در حواشی بعضی از تألیفات شیخ بهائی و جدش ، شمس الدّین محمدبن علی ، ذکر شده است (محمدباقر مجلسـی ، ج 104، ص 1، 14، 20، 24، 27، 34، 47، 208، 211؛ مهاجر، ص 145؛ مدنی ، 1297، ص 3؛ بحرانی ، ص 16؛ قس برهان آزاد، ص 143ـ144). نسبِ وی به حارث هَمْدانی (متوفی 65) از اصحاب حضرت علی علیه السّلام می رسد ازینرو به حارثی هَمْدانی نیز شهرت دارد. تخلّص شعری وی ، بهائی ، برگرفته از لقبش بوده ، و این که محمد شفیع جاپلقی بروجردی (ص ( 39 ) ) لقب او را امین الدّین دانسته بی اساس است (امینی ، ج 11، ص 218ـ224؛ امین ، ج 9، ص 234؛ حرّعاملی ، 1385، ج 1، ص 155؛ مدنی ، 1297، همانجا).

سوانح حیات . بهاءالدین عاملی در 953 در بعلبک به دنیا آمد و یک سال بعد با خانواده اش به جبل عامل رفت . پدرش ، عزّالدین حسین بن عبدالصمد حارثی * (متوفی 984)، از شاگردان و دوستان شهید ثانی * (متوفی 966) بود و پس از شهادت او و احساس عدم امنیّت در جبل عامل و نیز به دعوت و تشویق شاه طهماسب و علی بن هلال کرکی معروف به شیخ علی مِنشار * ، شیخ الاسلام اصفهان ، با خانواده اش به ایران آمد و در اصفهان ساکن شد. وی از نخستین علمای شیعه در جبل عامل بود که در پی استقرار حکومت شیعی صفوی ، به ایران مهاجرت کردند (مهاجر، ص 95، 146؛ افندی اصفهانی ، 1401، ج 2، ص 119؛ عاملی ، ص 30؛ امین ، ج 8، ص 369؛ اسکندر منشی ، ج 1، ص 155؛ میراحمدی ، ص 54). بنابر نسخه ای به خط شیخ بهائی که در 969 در قزوین نوشته شده است ، وی هنگام ورود به ایران سیزده ساله بود، اما بعضی منابع (اعتمادالسلطنه ، 1362ـ1363 ش ، ص 447؛
بحرانی ، ص 26) به اشتباه او را در این زمان هفت ساله دانسته اند. بعضی منابع ، نسبت عاملی را به آملی تغییر داده و او را ایرانی شمرده اند (طوقان ، ص 75، 82؛
خفاجی ، ص 103؛
نیز رجوع کنید به امین ، ج 9، ص 236ـ237؛
نعمه ، ص 349). همچنین بعضی تذکره نویسان (طالَوی ارتقی ، ج 2، ص 126ـ127)، به دلیل اقامت طولانیش در قزوین ، این محل را زادگاه وی دانسته اند (نیز رجوع کنید به محبّی ، خلاصة الاثر ، ج 3، ص 441؛
امین ، ج 9، ص 234؛
نوری ، 1415ـ1416، ج 2، ص 223؛
بستانی ، ج 11، ص 462). تنکابنی (ص 238) او را متولد عربستان دانسته که احتمالاً به دلیل نسب او است . بعداز سه سال اقامت در اصفهان ، شاه طهماسب به توصیه و تأکید شیخ علی منشار، عزّالدین حسین را به قزوین دعوت کرد و منصب شیخ الاسلامی این شهر را به او اعطا نمود و شیخ بهائی نیز همراه پدرش به قزوین آمد و برای مدتی در آنجا اقامت کرد، و به تحصیل علوم مختلف پرداخت . به نوشتة خودش در آغاز الاربعون حدیثاً (ص 63)، وی در 971 همراه با پدرش در مشهد رضوی بوده است (نیز رجوع کنید به همو، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 26). بعدها پدرش برای مدتی شیخ الاسلام هرات شد، اما وی در قزوین ماند و در 979 و 981 اشعاری در اشتیاق به دیدار پدر و شهر هرات برای او فرستاد (مدنی ، 1324، ص 259، 296؛
قس بهاءالدین عاملی ، کشکول ، ج 1، ص 28ـ29، 46). در 983 نیز که پدرش به قزوین آمد و برای سفر حج از شاه اجازه خواست ، شاه به او اجازه داد و از همراهی بهاءالدین عاملی با او ممانعت و او را به ماندن در قزوین و تدریس علوم مکلّف کرد (افندی اصفهانی ، 1401، ج 2، ص 120؛
بحرانی ، ص 26ـ27؛
قس بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 29).

بهائی پس از مرگ پدرش در 984، در بحرین (افندی اصفهانی ؛
بحرانی ، همانجاها؛
قس بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، همانجا) به امر شاه طهماسب به هرات رفت و به جای او به شیخ الاسلامی هرات منصوب شد؛
این اولین منصب رسمی وی بود ( ایرانیکا ، ذیل مادّه ؛
مهاجر، ص 156؛
بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 34؛
خوانساری ، ج 7، ص 58). مضمون «ارجوزة هراتیه » که آن را در قزوین سروده و از علاقة وی به هرات حکایت می کند، نشان می دهد که وی از هرات به قزوین بازگشته بوده است (رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، کشکول ، ج 1، ص 189ـ194). احتمالاً مدت شیخ الاسلامی وی در هرات بسیار کوتاه بوده است ، زیرا پس از وفات پدر همسرش ، شیخ علی منشار در همان سال شیخ الاسلام اصفهان شد. همچنین از آنجا که شاه عباس در 996 به حکومت رسید، شیخ الاسلامی او در اصفهان برخلاف مشهور به امر شاه عباس نبود، بلکه شاه اسماعیل ثانی (حک : 984ـ 985) یا سلطان محمد خدابنده (حک : 985ـ 995) او را منصوب کرده بودند. احتمال دارد که وی در زمان شاه عباس نیز شیخ الاسلام اصفهان شده باشد (اسکندر منشی ، ج 1، ص 156؛
افندی اصفهانی ، 1401، ج 5، ص 94؛
محبّی ، خلاصة الاثر ، همانجا؛
حبیب آبادی ، ج 3، ص 822؛
امین ، ج 8، ص 369؛
آقابزرگ طهرانی ، 1366 ش ، ص 163).

گفته اند که او حدود سی سال در سفر بوده است (مدنی ، 1324، ص 290؛
همو، 1297، همانجا)، اما این مسئله با توجه به اشتغالات اجتماعی و تألیفات فراوان او و عهده داری منصب شیخ الاسلامی و قضاوت ، اغراق آمیز می نماید. بعضی منابع (زیدان ، ج 2، ص 346؛
ایرانیکا ، همانجا؛
قس بستانی ، ج 11، ص 463) سفر ممتد و طولانی بهائی را قبل از شیخ الاسلامی او در اصفهان دانسته اند. بهائی پس از مدتی ، به شوق سفر حج ، از شیخ الاسلامی کناره گرفت و مسافرت طولانی خود را آغاز کرد و در 1025 به اصفهان بازگشت و از آن پس تا آخر عمر ملازم شاه عباس بود. وی در این سفر، به عراق و حلب ، شام و مصر و سراندیب ، حجاز و بیت المقدّس رفته و در سیاحت خود به مصاحبت بسیاری از علما و اکابر صوفیه نائل شده است . بهائی در سفرهای خود،ناشناس و در کسوت فقر و درویشی سیر کرده و با ارباب ادیان و مذاهب اسلامی به بحث و احتجاج پرداخته و در بعضی موارد تقیّه می کرده است (تنکابنی ، همانجا؛
محبّی ، خلاصة الاثر ، ج 3، ص 440؛
اسکندر منشی ، ج 1، ص 156ـ 157؛
مدنی ، 1324، همانجا؛
مدرس تبریزی ، ج 3، ص 303). به گزارش محبّی ( خلاصة الاثر ، ج 3، ص 441ـ444)، در مصر با محمدبن ابی الحسن بکری (متوفی 993) از علمای شافعی ، دیدار کرد؛
به هیئت سیّاحان درآمد و به خواهش رضی بن ابی اللّطیف مقدسی هیئت و هندسه را به شرط کتمان به او آموخت . در دمشق ، با حافظ حسین کربلایی یا تبریزی مؤلّف روضات الجنان ، دیدار نمود، و همچنین با بورینی * ملاقات و مباحثه کرد. همچنین در حلب ، با شیخ عمر عرضی (متوفی 1024)، مفتی شافعی ، ملاقات کرد و به نوشتة محبّی ( خلاصة الاثر ، ج 3، ص 443) اظهار تسنّن نمود. در همین حال ، مردم جبل عامل از حضور بهائی در حلب آگاه شدند و به دیدارش شتافتند، اما شیخ برای آنکه شناخته نشود از حلب خارج شد. در شام نیز به مذهب شافعی شناخته شد و از روی تقیّه کتابی را که در تفسیر به نام شاه عبّاس صفوی نوشته بود، به نام سلطان مراد سوم ، سلطان عثمانی (متوفی 1003) تغییر داد (نیز رجوع کنید به ایرانیکا ، همانجا). منابع دیگر در شرح این سفر به ناشناس بودن و کسوت فقر و درویشی شیخ اشاره کرده اند، اما از اظهار تسنن او سخن نگفته اند (رجوع کنید به اسکندر منشی ؛
مدنی ، 1297؛
همو، 1324، همانجاها). وقوع این سفر طولانی در زمان شیخ الاسلامی بهائی بعید می نماید، ازینرو بعضی منابع ( ایرانیکا ، همانجا) گفته اند که بهائی احتمالاً به علت حسدورزی و رقابت روحانیان دربار با او برای مدتی از منصب شیخ الاسلامی استعفا کرد و به سفر رفت (نیز رجوع کنید به هنرفر، ص 455؛
افندی اصفهانی ، 1401، همانجا؛
آقابزرگ طهرانی ، 1411، ص 87).

از سفرهای مهم و تاریخی بهائی ، سفر پیادة او به مشهد به همراه شاه عباس است . در 25 ذیحجة 1008، شاه عباس به شکرانة فتح خراسان ، پیاده از طوس به مشهد رفت . سه سال بعد در 1010 نیز به موجب نذری که داشت به همین کیفیّت از اصفهان به مشهد رفت و سه ماه در آنجا ماند. احتمالاً بهائی در هر دو سفر شاه عباس همراه او بوده است (اسکندر منشی ، ج 1، ص 568، ج 2، ص 610ـ612؛
فلسفی ، ج 3، ص 859 ـ860، 863 ـ 864؛
مدرّس تبریزی ، ج 3، ص 304؛
بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 32؛
شاملو، ج 1، ص 183ـ184؛
خراسانی ، ص 570؛
اعتمادالسلطنه ، 1362ـ1363 ش ، ص 611ـ 613). از دیگر مسافرتهای بهائی اطلاع دقیقی در دست نیست . مستندترین گزارش سفر بهائی را شاگرد او سیدحسین بن سیدصدر کرکی عاملی معروف به مجتهد کرکی (متوفی 1076) که چهل سال ملازم وی بوده ، به دست داده است (خوانساری ، ج 7، ص 56 ـ59؛
امینی ، ج 11، ص 254؛
نوری ، 1415ـ1416، ج 3، ص 417). بهائی در 991 به حج و در رمضان 992 در راه بازگشت از حج به تبریز رفت و مدتی (تا 993) در آنجا ماند. اشاراتی به این سفر در کشکول (ج 1، ص 97) و نیز در سفینه ای که چند صفحة آن به خط بهائی بوده آمده است (بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 30). وی سفری هم به کَرْک نوح در جبل عامل داشته و در آنجا با شیخ حسن صاحب معالم (متوفی 1011) دیدار کرده است (حرّعاملی ، 1385، ج 1، ص 58). از آثار وی چنین برمی آید که وی به شهرهای دیگری چون کاظمین (1003)، هرات (شوال 1010)، آذربایجان و اران (1015)، گنجه (صفر 1015)، قم (ذیقعدة 1015، سالی که شاه عباس برای جنگ گرجستان به شمال غربی ایران رفته بود)، شیروان و آمِد نیز مسافرت کرده است (بهاءالدین عاملی ، مشرق الشّمسین ، ص 480؛
همو، الاربعون حدیثاً ، ص 507؛
همو، کشکول ، ج 1، ص 29، 70، 236، ج 2، ص 33؛
همو، الحدیقة الهلالیة ، ص 156؛
همو، مفتاح الفلاح ، ص 800).

همسر شیخ ، دختر شیخ علی منشار عاملی ، زنی دانشمند بود که پس از درگذشت پدر، کتابخانة نفیس چهار هزار جلدی او را به ارث برد و شیخ بهائی آن را در 1030 وقف کرد، ولی پس از وفات بهائی ، این کتابخانه به سبب اهمال در نگهداری از بین رفت (نوری ، 1415ـ1416، ج 2، ص 231ـ232؛
افندی اصفهانی ، 1401، همانجا؛
عباس قمی ، فوائد الرضویه ، ج 2، ص 510؛
آقابزرگ طهرانی ، 1411، همانجا).

از این که بهائی مدت زیادی از عمر خود را به تنهایی در سفر گذرانده می توان حدس زد که فرزندی نداشته است . بیشتر منابع نیز فرزندی برای او نشناسانده و بعضی او را عقیم دانسته اند (رجوع کنید به امین ، ج 9، ص 242). نفیسی (بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه ، ص 59) به نقل از محمدباقر،الفت پسری به نام علی برای شیخ بر می شمرد که گویا اهل فضل بوده است ، از تردید شدید خود الفت در این مورد بر می آید که این قول اساسی ندارد. افندی اصفهانی (1401، همانجا؛
همو، 1410، ص 69) تصریح دارد که بهائی تنها یک دختر از خود به جای گذارد که اعقاب وی در زمان افندی در قید حیات بوده اند. آقابزرگ طهرانی (1403، ج 9، ص 933؛
همو، 1411، همانجا) نیز شاعری به نام میرزامحمد خطّاط بهایی گلپایگانی (متوفی 1305) متخلص به «بهایی » و «گلشن » را با هفت واسطه از اولاد بهائی برشمرده و اجداد او را تا بهائی از علما و عرفا دانسته است (برای احوالات و شعر او رجوع کنید به عبرت نائینی ، ج 1، ص 497ـ503).

بنابر نقل الفت و نیز به گفتة شاردن (ج 4، ص 1518)، دو خانواده در اصفهان به بهائی منتسب و مشهور بوده اند، کوچه ای نیز به نام شیخ بهاءالدین محمد در محلة دردشت بوده و حمّام معروف شیخ بهائی (رجوع کنید به ادامة مقاله ) در آن کوچه واقع است . همچنین در محلة «خواجه بزرگ » خانه ای به نام شیخ بهائی وجود داشته است (بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، همانجا؛
رفیعی مهرآبادی ، ص 222ـ223). خاندانی به نام «آل مروه » از علمای جبل عامل را نیز از اعقاب بهائی دانسته اند که به عقیدة امین (همانجا) صحّت ندارد. بهائی برادر کوچکتری به نام عبدالصّمد (966ـ1020) داشته که با هم نزد پدرشان ، شیخ حسین ، درس خوانده و اجازه نامة مشترکی دریافت داشته اند (محمدباقر مجلسی ، ج 105، ص 189ـ190). نفیسی (بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه ، ص 22ـ23) عبدالصّمد را برادر بزرگتر دانسته و دلایلی بر مدّعای خود آورده و امینی (ج 11، ص 281ـ283) ضمن ارائة سندی تاریخی ، دلایل نفیسی را با قاطعیّت رد کرده است (نیز رجوع کنید به افندی اصفهانی ، 1401، ج 5، ص 94ـ95، ج 2، ص 110). تنکابنی (ص 246) نیز عبدالصّمد را به خطا برادرزادة شیخ دانسته است . قبر عبدالصّمد در کنار قبر شیخ بهائی در مشهد است (عبرت نائینی ، ج 3، ص 216).

تحصیلات و استادان بهائی . بیشتر تحصیلات بهائی ، در قزوین ، که آن زمان حوزة علمی فعّالی داشت ، صورت گرفت و سپس در اصفهان ادامه یافت . اولین و مهمترین استاد بهائی ، پدرش بود که نزد وی تفسیر و حدیث و ادبیات عرب و مقداری معقول خواند واز او اجازة روایت دریافت کرد. این اجازه را مجلسی (همانجا) نقل کرده است . استادان دیگر بهائی عبارت اند از: ملاّ عبداللّه یزدی (متوفی 981) صاحب حاشیه بر تهذیب المنطق تفتازانی که به نام حاشیة ملاعبدالله از کتب درسی رایج منطق در حوزه های علمیّه است . شیخ بهائی نزد ملاّ عبدالله حکمت ، کلام ، طب و قدری منقول خوانده و در آثار خود از او به علاّ مه یزدی تعبیر کرده است ؛
ملاّ علی مُذَهّب و ملاّ علی قائنی و ملاّ محمدباقر یزدی که شیخ از آنان در ریاضیات و هیئت بهره برد؛
شیخ احمد گچایی معروف به پیراحمد قزوینی که بهائی در قزوین از او حکمت و ریاضیات آموخت ؛
شیخ عبدالعالی کرکی (متوفی 993) فرزند محقق کرکی ؛
محمّدبن محمّدبن ابی اللّطیف مقدسی شافعی ، که بهائی الجامع الصحیح و دیگر آثار محمدبن اسماعیل بخاری و نیز الجامع الصحیح مسلم را از طریق او نقل می کند.اجازة روایت شیخ بهائی از صحیح بخاری یکی از اسناد کم نظیر است (اسکندر منشی ، ج 1، ص 156، 168؛
افندی اصفهانی ، 1401، ج 5، ص 95؛
بحرانی ، ص 434ـ435؛
محبّی ، خلاصة الاثر ، 1411، ج 3، ص 440؛
امینی ، ج 11، ص 250ـ251؛
امین ، ج 9، ص 243؛
آقابزرگ طهرانی ،1411، ص 75؛
همو، 1403، ج 15، ص 378، ج 1، ص 519؛
نوری ، 1415ـ1416، ج 2، ص 252). همچنین به گفتة نوری (همانجا)، بهائی از میرمحمدباقر داماد معروف به میرداماد روایت کرده است . نیز معروف است که در علوم غریبه شاگرد محمود دهدار * (متوفی 1016) بوده است (میرجهانی طباطبائی ، ص 100). هرچند این مطلب در منابع معتبر نیامده و احتمالاً بهائی ، علوم غریبه را از کتابهایی که شیخ علی منشار از هند آورده بود آموخته است .

شهرت علمی و موقعیت اجتماعی بهائی شاگردان بسیاری را در محضرش گردآورد. امینی (ج 11، ص 252ـ260)، کاملترین گزارش از اسامی شاگردان شیخ و راویان او را گردآوری کرده است . وی از 97 نفر با ذکر منبع و ترتیب الفبایی نام می برد که مشهورترین آنها عبارت اند از: محمدتقی مجلسی ؛
محمدمحسن فیض کاشانی ؛
صدرالمتألهین شیرازی ؛
سید ماجد بحرانی * که بر الاثناعشریّة بهائی (دربارة نماز) تعلیقه نگاشته است (همان ، ج 11، ص 262)؛
شیخ جوادبن سعد بغدادی معروف به فاضل جواد، شارح خلاصة الحساب و زبدة الاصول شیخ بهائی ؛
ملاّ حسنعلی شوشتری که در 1030 از بهائی اجازة روایت دریافت داشته است (محمدباقر مجلسی ، ج 107، ص 23ـ24)؛
ملاّ خلیل بن غازی قزوینی (متوفی 1089)؛
شیخ زین الدّین بن محمد نوادة شهید ثانی ؛
ملاّ صالح مازندرانی ؛
مجتهد کرکی ؛
علی بن سلیمان بحرانی * معروف به امّالحدیث ؛
رفیع الدّین محمّد نائینی مشهور به میرزا رفیعا (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به محمدباقر مجلسی ، ج 106، ص 146ـ151؛
آقابزرگ طهرانی ، 1403، ج 1، ص 237ـ239).

وفات . بهائی چند روز قبل از مرگ با جمعی از همراهان و شاگردان خود به زیارت قبر بابا رکن الدین شیرازی * رفت و مکاشفه ای برایش روی داد که از آن نزدیک بودن مرگش را استنباط کرد. محمدتقی مجلسی (1406ـ1413، ج 14، ص 434ـ 435)، که خود از همراهان شیخ بوده ، این مکاشفه را گزارش کرده است (برای آگاهی از جزئیات مکاشفه و اختلاف منابع در آن رجوع کنید به مدنی ، 1324، ص 291؛
اسکندر منشی ، ج 2، ص 967؛
محبّی ، خلاصة الاثر ، ج 3، ص 454ـ455). بهائی از آن پس خلوت گزید و بعداز هفت روز بیماری از دنیا رفت و طبق وصیتش او را به مشهد انتقال دادند و در مَدْرس سابق خودِ او در نزدیکی حرم رضوی سمت پایین پای مبارک به خاک سپردند (اسکندر منشی ، ج 2، ص 967ـ 968؛
اعتمادالسلطنه ، 1362ـ 1363 ش ، ص 445ـ447؛
افندی اصفهانی ، 1401، ج 5، ص 97؛
همو، 1410، همانجا). امروزه ، این محل ، جزو رواقهای حرم است .

در تعیین سال وفات شیخ بهائی اختلاف است . از آنجا که اسکندر منشی (ج 2، ص 967)، وقایع نگار روزانة شاه عباس ، و نیز مظفربن محمدقاسم گنابادی ، منجّم معروف آن عصر، در تنبیهات المنجّمین (ص 223ـ224) که چند ماه پس از مرگ بهائی نوشته است ، سال 1030 را ذکر کرده اند، این قول پذیرفتنی است . جمعی از معاصران بهائی نیز همین تاریخ را ذکر کرده اند (رجوع کنید به محمدتقی مجلسی ، 1406ـ1413، ج 14، ص 435؛
حسینی استرآبادی ، ص 217؛
نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، 1411، ص 85ـ86). ظاهراً پس از این که نظام الدین ساوجی تمام کنندة جامع عباسی و شاگرد بهائی ، وفات وی را در 1031 ذکر کرده است (رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، جامع عباسی ، ص 96) بسیاری از تذکره نویسان از وی پیروی نموده اند (رجوع کنید به مدنی ، 1324؛
همو، 1297، همانجاها؛
تنکابنی ، ص 245؛
خراسانی ، ص 640؛
اعتمادالسلطنه ، 1362ـ1363 ش ، ص 447، 676؛
قس همو، 1363ـ1367 ش ، ج 2، ص 915؛
سرکیس ، ج 2، ستون 1262). اقوال دیگر، مانند 1032 (هدایت ، 1344 ش ، ص 58؛
همو، 1339، ج 8، ص 578؛
همو، 1336ـ1340 ش ، ج 4، ص 12، 1030 ثبت کرده است ) و 1035 و 1040، بی اساس است (رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 55ـ59؛
حرّعاملی ، 1385، ج 1، ص 158).

موقعیت اجتماعی . بهائی به تقاضا و درخواست شاهان صفوی شیخ الاسلام * ، بالاترین منصب رسمی دینی ، شد و تا پایان عمر در آن منصب باقی بود. این منصب مورد رضایت و علاقة او نبود و همچنان گرایش به عزلت داشت و در زیّ زهد و درویشی به سر می برد (مدرّس تبریزی ، ج 3، ص 303؛
مدنی ، 1324، ص 290ـ291؛
محبّی ، نفحة الرّیحانة ، ج 2، ص 292؛
امین ، ج 9، ص 237)؛
حتی پیوسته سعی در کناره گیری و استعفا از شیخ الاسلامی داشت و به گزارش بعضی منابع برای مدتی از این مقام کناره گرفت (افندی اصفهانی ، 1410، همانجا). بهائی آمدن خود از جبل عامل به ایران و مراوده با سلاطین را باعث تیرگی باطن و محرومیّت از کمالات معنوی می دانست ، و در حسرت گذشته «ای خوشا خرقه و خوشا کشکول » سر می داد. او همچنین در اشعار خود از مصاحبت و قرب پادشاهان تحذیر بلیغ کرده است (برای نمونه رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، کلیات ، چاپ نفیسی ، ص 168ـ169، 339ـ340). بهائی گذشته از شیخ الاسلامی ، منزلت و قرب خاصّی در دربار صفوی داشت . وی در دانش ، تقوا، کفایت و کاردانی مورد اعتماد کامل شاه عباس بود و پیوسته طرف مشورت او قرار می گرفت . به نوشتة اسکندرمنشی (ج 1، ص 157)، شاه از محضر بهائی بهره می برد و وجود او را بسیار مغتنم می شمرد، تا آنجا که پس از بازگشت بهائی از سفر طولانی خود، به استقبال او آمد و ریاست علمای ایران را به او پیشنهاد کرد که بهائی نپذیرفت (طوقان ، ص 474). شاه عباس ، شیخ بهائی را در سفرها و لشکرکشیها به همراه می برد (مدرّس تبریزی ، ج 3، ص 304؛
مدنی ، 1324، ص 290) و احتمالاً این کار را در مقام تفأل به فتح و ظفر انجام می داد، تا آنجا که به گزارش اوحدی بلیانی در عرفات العاشقین (گ 113 ر)، گویی کلمة «شیخ بهاءالدّین » (1113) طلسم فتح ایروان بوده است . بهائی در قضاوت و بعضی امور سیاسی و اجتماعی نیز مورد مشورت و اعتماد شاه صفوی بود (برای نمونه رجوع کنید به فلسفی ، ج 2، ص 463، 534، 537، 625؛
منجم یزدی ، ص 225؛
حسینی استرآبادی ، ص 135؛
اسکندر منشی ، ج 2، ص 761). شاه به مقام علمی بهائی اعتقاد داشت و در 1017 که از آثار رصدخانة مراغه بازدید کرد، پس از بازگشت به اصفهان ، شیخ بهائی ، ملاّ جلال الدین منجم و علیرضای عباسی خوشنویس را برای آماده کردن مقدّمات تعمیر آن رصدخانه به مراغه فرستاد (فلسفی ، ج 2، ص 376، 732). به گزارش بعضی منابع (شریعتی ، ص 134) مرقد ربیع بن خُثَیم ، معروف به خواجه ربیع ، در مشهد نیز به پیشنهاد بهائی ، به فرمان شاه عباس ساخته شد. در امور شرعیِ خانوادگی نیز شاه صفوی به بهائی رجوع می کرد (برای نمونه رجوع کنید به فلسفی ، ج 2، ص 563، 574؛
منجم یزدی ، ص 109، 268، 301، 347). اقامة نماز جمعه اصفهان را هم بهائی برعهده داشت (اسکندر منشی ، ج 1، ص 156؛
افندی اصفهانی ، 1410، همانجا). اما این امور سبب نمی شد که بهائی ، در روابط خود با شاه ، جانب شرع را فروگذارد. برای نمونه در چراغانی و جشن نوروز 1018 که مقارن با دوازدهم محرم بود و هیچیک از علما جرأت اعتراض و خرده گیری بر عمل شاه را نداشتند، بهائی با ساختن مادّه تاریخ «علی ببخشد» اعتراض و نارضایتی خود را از خطای شاه صفوی ابراز کرد (فلسفی ، ج 2، ص 675؛
منجم یزدی ، ص 360). بهائی علی رغم آمدوشد در دربار، از معاشرت با تودة عوام ، حتی دراویش و معرکه گیرهای اصفهان ، رویگردان نبود و به تعبیر خودش «میل قلندری » داشت . وی بسیار بخشنده بود و سرایی بزرگ داشت که پناهگاه یتیمان و محرومان و مکانی برای نگهداری و تربیت اطفال بی سرپرست بود (محبّی ، خلاصة الاثر ، ج 3، ص 441؛
مدنی ، 1324، همانجا؛
بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 79، به نقل از محمدباقر الفت ، ص 93، پانویس 185).

بهائی با علمای عصر خود، بخصوص میرداماد، رابطة خوبی داشت (برای نمونه رجوع کنید به امین ، ج 9، ص 240ـ241؛
خراسانی ، ص 639؛
بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 55؛
نوری ، 1415ـ1416، ج 2، ص 205) و بعضی داستانها دربارة تیرگی رابطة او و میرداماد اعتباری ندارد. ظاهراً این تصور از رسالة میرداماد به نام اغلاط الشیخ البهائی و تصحیفاته نشأت گرفته است (برای اطلاع از حکایات و اقوال فوق و ردّ آنها رجوع کنید به خوانساری ، ج 7، ص 69؛
مدرّس تبریزی ، ج 6، ص 59؛
امین ، ج 9، ص 242؛
امینی ، ج 11، ص 283؛
تنکابنی ، ص 239، 242ـ 243؛
افندی اصفهانی ، 1410، ص 252؛
بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 99؛
برای نامة مهرآمیز شیخ بهائی به میرداماد و جواب آن رجوع کنید به مدنی ، 1324، ص 478ـ479؛
میرداماد، ص 2ـ3). حکایت افسانه آمیزی نیز از روابط بهائی با میرفندرسکی (متوفی 1050)، فیلسوف بزرگ عصر صفوی ، وجود دارد (مدرّس تبریزی ، ج 3، ص 305؛
تنکابنی ، ص 237؛
خراسانی ، ص 570؛
برای آگاهی از مخدوش بودن این حکایات رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 47ـ 48).

بهائی به علمای جبل عامل نیز عنایت داشت و تنی چند از ایشان را که برای استفادة علمی از وی به اصفهان آمده بودند، مدتی طولانی در منزل خود جای داد (رجوع کنید به حرّعاملی ، 1385، ج 1، ص 78، 93).

مذهب و مشرب . شیخ بهائی بدون تردید از علما و فقهای امامیّه بوده ، و آثار او گواه روشنی بر تشیّع اوست . ازینرو اصرار بعضی منابع عامّه در این که او را سنّی به شمار آورند، بیهوده است . محبّی ( خلاصة الاثر ، ج 3، ص 440ـ441) و خَفاجی (ص 104) بر این باورند که بهائی تسنّن خود را از شاه عباس ، که شیعه بود، پنهان می کرد و او را تنها به سبب افراطی که در محبّت ائمّة شیعه داشته است شیعه شمرده اند (بستانی ، ج 11، ص 463؛
برای پاسخ قاطع امینی به محبّی رجوع کنید به امینی ، ج 11، ص 252). احتمالاً مهمترین سبب این اشتباه ، مشی و سلوک خودِ بهائی است ؛
وی در سفرهای خود تقیّه می کرد و به سبب مشرب عرفانی خود با هر ملّتی به اقتضای مذهب ایشان رفتار می نمود. ازینرو هرکس او را هم عقیده با خود می پنداشت ( ایرانیکا ، ذیل مادّه ). خود وی صریحاً به این شیوة رفتاری در قصیدة وسیلة الفوز والامان اشاره کرده است (خوانساری ، ج 7، ص 66ـ67؛
بحرانی ، ص 19؛
مدرّس تبریزی ، ج 3، ص 318ـ 319). بعضی علمای شیعه از تسامح بهائی در برخورد با مذاهب دیگر ایراد گرفته و در توثیق او تردید کرده اند (برای موارد فوق و پاسخ به آنها رجوع کنید به امین ، ج 9، ص 242ـ243؛
ایرانیکا ، همانجا)، ولی آنچه مسلم است شیخ بهائی فقیه شیعی معتدلی بوده و به شیوة قدما به اقوال و آثار عامّه نظر داشته است . برای نمونه ، بر کشّاف زمخشری حاشیه نوشته و حاشیه اش بر تفسیر بیضاوی علی رغم ناتمام ماندن آن ، از بهترین حواشی این تفسیر شمرده شده است (امین ، ج 9، ص 244؛
خوانساری ، ج 7، ص 59). از این گذشته ، در مواردی بین او و علمای مذاهب دیگر مباحثات کلامی واقع شده که در آنها بهائی از عقیدة امامیّه دفاع کرده است (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به خوانساری ، ج 7، ص 171؛
مدرّس تبریزی ، ج 3، ص 319؛
جزایری ، ج 1، ص 93ـ94؛
تنکابنی ؛
بستانی ، همانجاها) و مهمتر از همه در اشعار عربی خود علاوه بر اظهار ارادت و اخلاص کامل به ائمّة شیعه و اشتیاق به زیارت قبور ایشان (برای نمونه رجوع کنید به خوانساری ، ج 7، ص 70ـ71؛
حرّ عاملی ، 1385، ج 1، ص 159؛
امینی ، ج 11، ص 273ـ279)، در مواردی از مخالفان آنها تبرّی جسته است (جزایری ، ج 1، ص 124ـ125؛
خوانساری ، ج 7، ص 72؛
نیز رجوع کنید به ایرانیکا ، همانجا). از سوی دیگر، بهائی در کسوت فقر و درویشی بوده و علی رغم آمدوشد به دربار صفوی مشرب تصوّف و عرفان داشته است و بنابراین مورد توجه منابع صوفیّه قرار گرفته و گاه یک صوفی تمام عیار معرّفی شده است . حتی کیخسرو اسفندیار (ج 1، ص 47) از تمایل بهائی به زردشتی گری سخن به میان آورده است (برای پاسخ معصوم علیشاه به این توهّم رجوع کنید به طرائق الحقائق ، ج 2، ص 252). معصوم علیشاه (ج 1، ص 183، ج 2، ص 322، ج 3، ص 215) بهائی را همراه با بسیاری از بزرگان شیعه چون میرداماد، میرفندرسکی ، ملاّ صدرا، مجلسی اول و فیض کاشانی به سلسلة نوربخشیّه و نعمة اللّهیه منتسب کرده و او را خلیفة شیخ محمد مؤمن سبزواری ، از خلفای نوربخشیّه ، دانسته است . آنچه بیش از هرچیز تصوّف بهائی را قوّت بخشیده کلمات و اشعار خود اوست (رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، کلیّات اشعار ). بهائی در کشکول نیز که آیینة افکار و گرایشهای باطنی اوست ، سخنان فراوانی از اکابر صوفیه مانند شیخ عبدالقادر گیلانی (ج 2، ص 240)، جُنید بغدادی (ج 1، ص 229، ج 2، ص 305)، حسین بن منصور حلاّ ج (ج 1، ص 301، 312ـ313، 315)، حسن بصری (ج 1، ص 311، ج 3، ص 230، 308)، رابعة عدویّه (ج 1، ص 326؛
نیز رجوع کنید به الاربعون حدیثاً ، ص 283؛
العروة الوثقی ، ص 111) و سفیان ثوری (ج 1، ص 325، ج 2، ص 251) نقل کرده و در بعضی موارد آنها را ستوده است . او در آثار خود از محیی الدّین ابن عربی با عباراتی مانند جمال العارفین ، شیخ جلیل ، کامل ، عارف و واصل صمدانی تجلیل کرده است (رجوع کنید به کشکول ، ج 1، ص 47، ج 2، 335، 349، ج 3، ص 56، 321؛
الاربعون حدیثاً ، ص 114، 116، 434) و در تفسیر العروة الوثقی (ص 115) و خاتمة مفتاح الفلاح (ص 777) در تفسیر آیة ایّاک نعبد و ایّاک نستعین ، کلام امام صادق علیه السلام را به «انّی انااللّه » گفتنِ شجرة طور تشبیه کرده و بیت منسوب به شبستری (روا باشد اناالحق از درختی ...) را در تأیید نظر خود آورده است . نیز در کشکول (ج 1، ص 115) پس از تجلیل و تکریم فراوان از بایزید بسطامی ، به نقل از علاّ مة حلّی و ابن طاووس و فخررازی ، و نیز براساس عقیدة صوفیان ، او را سقّای امام صادق علیه السلام دانسته است (معصوم علیشاه ، ج 1، ص 197). همچنین از مهمترین شواهد بر تمایل وی به تصوّف ، تعظیم او از مولوی و ارادت به اوست ؛
در کشکول (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 13ـ14، 276ـ277، ج 2، ص 7ـ 8) بیش از دیگران از او شعر نقل کرده است و در اشعاری که به وی منسوب است (رجوع کنید به خوانساری ، ج 8، ص 74) مثنوی مولوی را «قرآن بر زبان پهلوی » خوانده است (دربارة نظر بهائی دربارة مثنوی رجوع کنید به محمد طاهر قمی ، ص 372). مجموع اشارات فوق و نیز عبارات دیگری از بهائی ، شخصیت عرفانی او را نزد صوفیّه قوّت بخشیده است . بعضی علمای شیعه نیز بر او به دلیل تمایلش به تصوّف و بعضی موارد دیگر ایراد گرفته اند (برای تفصیل این ایرادها و پاسخ به آنها رجوع کنید به تنکابنی ، ص 240ـ242). آنچه مسلّم است بهائی بیش از سایر علما و فقهای امامیّه تمایل به عرفان داشته است . به گفتة علاّ مة مجلسی ، وی اهل چلّه نشینی و ریاضات شرعی بوده و به شاگرد خود محمدتقی مجلسی تعلیم ذکر داده است (جعفریان ، 1370 ش ، ص 266؛
همو، 1369 ش ، ص 125؛
معصوم علیشاه ، ج 1، ص 284). اگر تصوّف را به معنای ترک تعلّقات دنیوی و مجاهدة بانفس و کسب کمالات روحانی بدانیم ، بهائی سهم وافری از آن داشته است . وی در مراقبه و تزکیة نفس کم نظیر بوده و کراماتی نیز بدو منسوب است ؛
مزار او نیز مورد استشفا و توجه است (علی اصغر جاپلقی بروجردی ، ج 2، ص 393). محمدتقی مجلسی ، که خود فقیه و محدث بلندآوازه ای است ، برای شیخ بهائی مقامی قدسی قائل بوده و اقدام به نگارش شرح من لایحضره الفقیه به نام روضة المتّقین را براساس رؤیایی که نقل می کند، از برکات استادش دانسته و معتقد بوده است که به امر او این شرح را نگاشته است (1406ـ1413، ج 1، ص 17ـ18، 22، ج 14، ص 433ـ434). همچنین ، بعضی منابع (مدرّس تبریزی ، ج 3، ص 303) آگاهی او بر علوم غریبه را غیر اکتسابی و مرهون تصفیة باطن دانسته اند. محمدتقی مجلسی (1414، ج 1، ص 14) نیز شرحی در اطلاّ ع وسیع بهائی از علم جَفر به طریق غیرعادی ، آورده است . از سوی دیگر بهائی مانند سایر عُرفا، در حکمت و فلسفه تبرّزی از خود نشان نداده و به کلام نیز بی اعتنا بوده است . در الحدیقة الهلالیة (ص 83) قول فلاسفه مبنی بر امتناع خرق افلاک را قاطعانه رد کرده و ادلة آنان را بر اثبات این ادعا بسیار ضعیف دانسته است («دونَ ثبوته خَرطُ القتاده »). در دو مثنوی نان و حلوا و شیروشکر و بعضی اشعار دیگر خود نیز با طعن زدن به بسیاری از کتب معقول ، بر عدم تأثیر آنها در نجات آدمی اصرار ورزیده و گوهر سعادت را در آموختن «علم عاشقی » دانسته و مابقی را «تلبیس ابلیس شقی » خوانده است . همچنین «علم رسمی » را که «سر به سر قیل است و قال » بی حاصل خوانده است ( کلیات ، چاپ نفیسی ، ص 154). در کشکول (ج 1، ص 210ـ214) نیز که شکوه ها و احوال درونی خود را تحت عنوان «سانحة » آورده ، ضمن شرح مواجید و اذواق روحانی خود، از فساد زمانه و تصدّی جهّال بر امر تدریس و کساد علم اظهار ملالت کرده و از صرف عمر در تحصیل علومی که گوهر سعادت را به همراه ندارند تحذیر کرده است . با اینهمه ، در بعضی منابع به بیزاری بهائی از صوفیان و دراویش زمان خود و آداب و عقاید ایشان اشاره شده است (کشمیری ، ص 33؛
آقامحمدعلی کرمانشاهی ، ج 2، ص 397). خود بهائی نیز در داستان رمزی گربه و موش (دربارة محتویات ، اصالت این اثر و انتساب آن به بهائی رجوع کنید به مینوی ، 1334 ش ، ص 49ـ55؛
کتابخانة عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی ، ج 8، ص 61؛
منزوی ، ج 2، ص 1726) و در اشعارش از صوفیان سالوس و ریایی انتقاد شدیدی کرده است . ازینرو از بعضی علمای شیعه در دفاع از بهائی و عدم انتساب او به تصوّف اصطلاحی شواهدی نقل شده است (رجوع کنید به حرّعاملی ، 1400، ص 16، 34، 53؛
کشمیری ، ص 32ـ33؛
امین ، ج 9، ص 242؛
عباس قمی ، سفینة البحار ، ج 2، ص 58؛
بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 46ـ47؛
امینی ، ج 11، ص 283ـ284 در ردّ نفیسی ). نهایتاً،انتساب بهائی به تصوّف نه به معنای تأیید تصوّف و درویشی مصطلح و رایج در عصر صفوی بلکه تنها به دلیل تمایلات عرفانی او در آثار و اشعارش بوده است (رجوع کنید به معصوم علیشاه ، ج 1، ص 203، 228).

مقام علمی و ادبی . شخصیت علمی بهائی از آن نظر مورد توجه و اعجاب است که وی در تمام علوم رسمی زمان خود دست داشت و در شماری از آنها منحصر به فرد بود. او در حوزة معارف دینی و علوم اسلامی استاد بود و از خود خلاقیّت بسیار نشان داد. در سلسلة اجازات روایی ، از محدّثان امامیِ برجستة قرن یازدهم به شمار می رود و طرق بسیاری از اجازات محدّثین در قرون اخیر به او و از او به پدرش و شهید ثانی منتهی می شود (خوانساری ، ج 7، ص 60؛
بهاءالدین عاملی ، الاربعون حدیثاً ، ص 63ـ65).

بهائی در شکوفایی علمی حوزة اصفهان نقشی اساسی داشت ، به طوری که بعضی منابع وی را مؤسس چندین مدرسة علمی در اصفهان دانسته اند (امین ، ج 9، ص 236). گزارشی نیز از جاذبة علمی بهائی و کیفیّت استفادة شاگردان از محضر او حتی در ایام تعطیل در منابع آمده است (مدرّس تبریزی ، ج 3، ص 307ـ 308؛
خوانساری ، ج 7، ص 68).

شاگردانش ، از جمله محمدتقی مجلسی (1406ـ1413، همانجا)، فضل و دانش و کثرت محفوظات او را ستوده اند (نوری ، 1403، ص 112؛
همو، 1415ـ1416، ج 3، ص 417ـ 418؛
مدنی ، 1324، ص 289ـ301؛
همو، 1297، ص 2ـ3؛
امین ، ج 9، ص 234ـ236؛
امینی ، ج 11، ص 349؛
مدرّس تبریزی ، ج 3، ص 301ـ303).

هرچند بهائی در علوم و معارف اسلامی مؤسس نبوده و نوآوری علمی بندرت در آثارش دیده می شود، اما جامعیّت او سبب شده است که در ارائه و تدوین مطالب ذوق و ابتکار و نوعی نبوغ خاص از خود بروز دهد؛
با این حال چند مسئلة بحث انگیز به او منسوب است . در اعتقادات ، بهائی مکلّف را در صورت بذل جُهد در تحصیل دلیل ، حتی اگر خطا کند بری ءالذّمّه دانسته و اهل دوزخ نمی شمارد (برای آگاهی از ایراداتی که بر این نظر گرفته اند، و پاسخ آنها رجوع کنید به بحرانی ، ص 19ـ20؛
خوانساری ، ج 7، ص 67ـ 68). در مسئلة عذاب قبر، بهائی راه یک محدّث و فقیه امامی را پیموده و به اقوال حکما چندان اهمیتی نداده است . وی با استناد به قرآن ، اعتقاد به عذاب قبر را به اجمال واجب دانسته و علم به کیفیّت و تفصیل آن را غیرضروری و بلکه محال می شمارد و برای فهم بهتر عذاب قبر دست به توجیه و تمثیل گشوده و مرگ را با خواب مقایسه کرده است ( الاربعون حدیثاً ، ص 383، 486؛
برای اطلاع از سایر اقوال بهائی دربارة قالب مثالی ، تجسم اعمال و میزان اعمال رجوع کنید به همان ، ص 89، 191ـ192، 491ـ492، 503 ـ504). نیز در بسیاری موارد، در شرح احادیث به تأویلاتی ذوقی و عرفانی در حدّ اعتدال پرداخته است (برای نمونه رجوع کنید به الاربعون حدیثاً ، ص 78، 203ـ207، 231ـ232، 283، 332ـ333، 415ـ416، 485). در مسئلة جنجالی و پراختلاف «سهوالنبی » نیز پاسخی ذوقی و ابتکاری ارائه کرده است (محمدتقی مجلسی ، 1414، ج 4، ص 303ـ304). وی در تفسیرقرآن از بیست تا پنجاه سالگی ، به خوض و تدقیق پرداخته و آن را اشرف علوم دانسته است (بهاءالدین عاملی ، العروة الوثقی ، ص 42ـ43). مهمترین کوشش بهائی ، ارائة توجیه و تعلیلی در مورد وضع معانی جدید برای تقسیم بندی احادیث از سوی متأخران است . به گفتة وی ، وقوع فاصلة زمانی بین متأخرین و سلف صالح و احتمال از میان رفتن کتب اصولِ اخبار و اشتباه بین احادیث مورد اعتماد قدما با غیر آن و به طور خلاصه انسداد طرق تشخیص احادیث مورد وثوق قدما، باعث شد تا متأخران به وضع معانی جدید برای اصطلاحاتی چون صحیح ، حَسَن و موثّق دست یازند و ملاک جدیدی برای تمیز اخبار ارائه دهند. وی همچنین به ریشه های تقسیم بندی قدما و تعریف آنان از صحیح و حسن و موثّق اشاره می کند (رجوع کنید به مشرق الشمسین ، ص 24، 35؛
نوری ، 1415ـ 1416، ج 3، ص 481ـ482).

گذشته از علوم و معارف اسلامی ، مهمترین حوزة فعالیت علمی بهائی ، ریاضی و سپس معماری و مهندسی است . معروفترین اثر علمی و ریاضی او خلاصة الحساب است که یک دورة ریاضیّات مقدماتی و متوسّط است و شروح بسیاری برآن نگاشته شده است ( ایرانیکا ، ذیل مادّه ؛
آقابزرگ طهرانی ، 1403، ج 7، ص 224ـ 225، ج 13، ص 227ـ234؛
نیز رجوع کنید به خلاصة الحساب * ). دیدگاههای ریاضی بهائی تنها به مطالب خلاصة الحساب محدود نبوده ، بلکه وی در حلّ مسائل فلسفی نیز از ریاضی بهره جسته است . برای نمونة در بطلان نظریة عدم تناهی ابعاد ( کشکول ، ج 2، ص 204ـ205، 253)، ابطال قول به «جزء لایتجزّی » یا «جوهر فرد» (همان ، ج 1، ص 266) و امتناع تسلسل علل و معلولات (شریف لاهیجی ، ص 1072) به طرح استدلالات ریاضی و هندسی روی آورده است . در حلّ مسائل فقهی نیز از ریاضی به نحو مطلوبی بهره جسته که نمونة آن تعیین حجم و وزن آب کُر و تعیین نصاب در زکات است . بهائی در کشکول نیز شماری از مسائل ریاضی و هندسی را طرح کرده است ، از جمله محاسبة جذر اَصَمّ تقریبی (ج 3، ص 437) و تعیین ارتفاع بناها یا عوارض مرتفع بدون داشتن ابزارهای اندازه گیری (ج 2، ص 200ـ201؛
نیز رجوع کنید به ج 1، ص 131ـ134، ج 2، ص 298ـ299، 303، ج 3، ص 166، 173، 224ـ225، 433 ـ 434).

مهمترین آثار بهائی در نجوم تشریح الافلاک و دو رسالة اسطرلاب به فارسی و عربی است . تشریح الافلاک مختصر است و بارها به طبع رسیده است و نسخ خطّی فراوانی از آن در کتابخانه های ایران و عراق وجود دارد. در بین آثار علمی بهائی این کتاب پس از خلاصة الحساب بیش از هر اثر دیگری مورد توجه دانشمندان واقع شده و تا مدتها از کتب درسی حوزه های علمیه به شمار می آمده است . مؤلف حاشیه ای ، بیش از دو برابر اصل ، نیز بر آن نگاشته است (برای آگاهی از شروح و حواشی تشریح الافلاک رجوع کنید به امینی ، ج 11، ص 263ـ264؛
نعمه ، ص 355ـ 356؛
آقابزرگ طهرانی ، 1403، ج 4، ص 186ـ187، ج 6، ص 39). رسالة اسطرلاب به عربی ، مشهور به الصفیحة یا الصّفحة نیز شرح شده است (رجوع کنید به نعمه ، ص 356) و رسالة اسطرلاب به فارسی معروف به تحفة حاتمیّه یا هفتاد باب به خواهش اعتماد الدّوله حاتم بیک صافی اردوبادی (متوفی 1090)، صدراعظم شاه عباس ، نوشته شده است (بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 66ـ67). این اثر نیز بارها به چاپ رسیده است .

بهائی در جغرافیا نیز آثار متعددی دارد که معروفترین آنها تضاریس الارض یا رسالة فی کرویّة الارض (995) است (آقابزرگ طهرانی ، 1403، ج 4، ص 200، ج 17، ص 292).

آثار معماری و مهندسی شیخ بهائی را از حیث انتساب می توان به سه دسته تقسیم کرد؛
اول ، آثاری که نسبت آنها به او قوی است ، مانند اثر مهندسی تقسیم آب زاینده رود برای هفت ناحیه از نواحی اصفهان که خصوصیّات آن بتفصیل در سندی که به طومار شیخ بهائی * شهرت دارد آمده است ؛
دوم ، آثاری که به گزارش منابع به بهائی منتسب است ، مانند طرّاحی کاریز نجف آباد معروف به قنات زرّین کمر، تعیین دقیق قبلة مسجدشاه اصفهان ، طرّاحی نقشة حصار نجف ، طرّاحی و ساخت شاخص ظهر شرعی در مغرب مسجد شاه اصفهان و نیز در صحن حرم مطهّر حضرت رضا علیه السلام ، طرح دیواری در صحن حرم حضرت علی علیه السلام در نجف اشرف به قسمی که زوال شمس را در تمام ایّام سال مشخص می کند، طرّاحی صحن و سرای مشهد مقدّس به صورت یک شش ضلعی ، اختراع سفیدآب که در اصفهان به سفیدآب شیخ معروف است ، ساختن منارجنبان * ، طرّاحی گنبد مسجدشاه اصفهان که صدا را هفت مرتبه منعکس می کند، وساختن ساعتی که نیاز به کوک کردن نداشت (مدرّس تبریزی ، ج 3، ص 305؛
امین ، ج 9، ص 240؛
نعمه ، ص 55ـ56؛
بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 51؛
هنرفر، ص 455؛
رفیعی مهرآبادی ، ص 467، 471؛
همایی ، ج 1، ص 17)؛
سوم ، آثاری که انتساب آنها به شیخ افسانه آمیز است و بیشتر نبوغ و شخصیّت نادر بهائی دستمایة انتساب این خوارق عادات و افسانه های تاریخی به وی شده است ، مانند حمّام معروف شیخ بهائی در اصفهان که می گویند مدت زیادی آب آن تنها با نور شمعی گرم بوده است (مدرّس تبریزی ، همانجا؛
نعمه ، ص 55؛
بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 52؛
رفیعی مهرآبادی ، ص 397، 407).

همچنین ، تبحّر بهائی در علوم غریبه ریشة انتساب بعضی افسانه های دیگر، است مانند آگاهی شیخ از سرمة خفا و تعلیم آن به نااهل و دفن کردن دو قطعه سنگ در شیراز و اصفهان برای دفع وبا و طاعون . بعضی منابع این حکایات را ساختگی دانسته (مدرّس تبریزی ، همانجا؛
بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 47ـ53) و بعضی دیگر آنها را تلقّی به قبول کرده اند (نوری ، 1415ـ1416، ج 2، ص 229ـ230؛
عباس قمی ، 1327 ش ، ج 2، ص 513ـ514؛
خراسانی ، ص 639ـ640). در این میان ، استفادة شیخ از کتابی با عنوان کلّه سر که شامل علوم کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا، بوده است ، به گزارش خود او مستند است (طباطبائی ، ج 1، ص 244). همچنین ، مصاحبت وی با آگاهان از علوم خفیه به گزارش محمدتقی مجلسی (1414، ج 5، ص 309) متیقّن است . در کشکول (ج 1، ص 313، ج 2، ص 188، 309، ج 3، ص 321) نیز مطالبی در علوم غریبه و طلسمات آمده که حاکی از اطلاع بهائی بر آنهاست (برای اطلاع از سایر انتسابات افسانه ای به شیخ بهائی رجوع کنید به تنکابنی ، ص 238). همچنین فالنامه هایی که به نام بهائی به طبع رسیده فاقد اعتبار، ولی و حاکی از نفوذ شخصیّت او در فرهنگ عامّه است . نیز کتاب اسرار قاسمی که به قاسم نامی از شاگردان بهائی منسوب است و دربارة آن حکایات غریبی نقل شده است ، با آنکه محدّث نوری (1415ـ1416، ج 2، ص 228) به نقل از محبوب القلوب آن را آورده ، بی اساس می نماید. آنچه مسلّم است ، به گزارش سیدحسن کرکی ، بهائی از دانشهایی که هیچکس از علمای عامّه و خاصّه قبل از او و در زمان او از آنها اطلاع نداشتند، آگاهی داشته (خوانساری ، ج 7، ص 57ـ 58) و همین سبب شده است که هر امر عجیبی را بدو نسبت دهند (مدرّس تبریزی ، ج 3، ص 304ـ305؛
نوری ، همانجا).

بهائی آثار برجسته ای به نثر و نظم پدید آورده است . به نوشتة موسوی حسینی (ج 1، ص 250)، وی با زبان ترکی نیز آشنایی داشته است . تذکره نویسانی چون نصرآبادی (ص 150ـ151)، هدایت (1344 ش ، ص 58 ـ64؛
همو، 1336ـ 1340 ش ، ج 2، بخش 1، ص 12ـ15)، آذر بیگدلی (ص 174)، صبا (ص 121ـ123) و محمد قدرت الله گوپاموی (ص 103ـ 105)، او را از شعرای فارسی زبان دانسته و در تذکره های خود شرح حال و نمونه هایی از اشعارش را آورده اند. عرفات العاشقین (تألیف 1022ـ1024)، اولین تذکره ای است که در زمان حیات بهائی از او نام برده است (اوحدی بلیانی ، گ 113ر ـ 114ر). بهترین منبع برای گردآوری اشعار بهائی ، کشکول است تا جایی که به عقیدة برخی محققان ، انتساب اشعاری که در کشکول نیامده است به بهائی ثابت نیست (سمیعی ، ص 51). از اشعار و آثار فارسی بهائی دو تألیف معروف تدوین شده است ؛
یکی به کوشش سعید نفیسی با مقدّمه ای ممتّع در شرح احوال بهائی ، دیگری توسط غلامحسین جواهری وجدی که مثنوی منحول «رموز اسم اعظم » (ص 94ـ99) را هم نقل کرده است . با اینهمه هر دو تألیف حاوی تمام اشعار و آثار فارسی شیخ نیست .

اشعار فارسی بهائی عمدتاً شامل مثنویّات ، غزلیّات و رباعیّات است . وی در غزل به شیوة فخرالدین عراقی و حافظ ، در رباعی با نظر به ابوسعید ابوالخیر و خواجه عبداللّه انصاری ، و در مثنوی به شیوة مولوی ، شعر سروده است . ویژگی مشترک اشعار بهائی میل شدید به زهد و تصوّف و عرفان است . از مثنویّات معروف شیخ می توان از اینها نام برد: نان و حلوا یا سوانح سفر الحجاز ، این مثنوی ملمّع چنانکه از نام آن پیداست در سفر حج و بر وزن مثنوی مولوی سروده شده است و بهائی در آن ابیاتی از مثنوی را نیز تضمین کرده است (بهاءالدین عاملی ، کلیات ، چاپ نفیسی ، ص 170ـ171، 173). او این مثنوی را به طور پراکنده در کشکول نقل کرده و گردآورندگان دیوان فارسی وی ظاهراً به علت عدم مراجعة دقیق به کشکول متن ناقصی از این مثنوی را ارائه کرده اند (رجوع کنید به کشکول ، ج 1، ص 215ـ216، 228، 242ـ244، 277)؛
نان و پنیر ، این اثر نیز بر وزن و سبک مثنوی مولوی است ؛
«طوطی نامه »، نفیسی این مثنوی را که از نظر محتوا و زبان نزدیکترین مثنوی بهائی به مثنوی مولوی است ، بهترین اثر ادبی شیخ دانسته و با آنکه آن را در اختیار داشته جز اندکی در دیوان بهائی نیاورده و نام آن را نیز خود براساس محتویاتش انتخاب کرده است (رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 82 ـ85)؛
شیر و شکر ، اولین منظومة فارسی در بحر خَبَب یا مُتدارک است . در زبان عربی این بحر شعری پیش از بهائی نیز مورد استفاده بوده است (رجوع کنید به سُبکی ، ج 8، ص 56 ـ 59؛
ابن صابونی ، ص 13؛
مینوی ، 1375 ش ، ج 1، ص 131ـ 132). پس از وی نیز قصائد شیوا و استواری در این بحر سروده شده است (رجوع کنید به موسوی هندی ، دیوان ، «قصیدة کوثریّه »، ص 20ـ22). شیر و شکر سراسر جذبه و اشتیاق است و علی رغم اختصار آن (161 بیت در کلیات ، چاپ نفیسی ، ص 179ـ 188؛
141 بیت در کشکول ، ج 1، ص 247ـ254) مشحون از معارف و مواعظ حکمی است ، لحن حماسی دارد و منظومه ای بدین سبک و سیاق در ادب فارسی سروده نشده است ؛
مثنویهایی مانند «نان و خرما»، «شیخ ابوالپشم » و «رموز اسم اعظم » را نیز منسوب بدو دانسته اند که مثنوی اخیر به گزارش میرجهانی طباطبائی (ص 100) از آنِ سیدمحمود دهدار است (رجوع کنید به مینوی ، 1375 ش ، ج 1، ص 131). شیوة مثنوی سرایی بهائی مورد استقبال دیگر شعرا، که بیشتر از عالمان امامیّه اند، واقع شده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، 1403، ج 24، ص 28ـ33). تنها نثر ادبی فارسی بهائی که در دیوانهای چاپی آمده «رسالة پند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش » است (رجوع کنید به سطور پیشین ). بعضی مکتوبات ملمّع بهائی چاپ شده است (رجوع کنید به دیباجی ، ص 338ـ 339؛
همدانی ، ص 11ـ 19؛
ثابتیان ، ص 356ـ360؛
آقابزرگ طهرانی ، 1403، ج 17، ص 207ـ 208، ج 22، ص 162، ج 23، ص 25).

بهائی در عربی نیز شاعری چیره دست و زبان دانی صاحب نظر است و آثار نحوی و بدیعی او در ادبیات عرب جایگاه ویژه ای دارد. مهمترین و دقیقترین اثر او در نحو، الفوائد الصمدیّة ، معروف به صمدیّه است که به نام برادرش عبدالصمد نگاشته و جزو کتب درسی در مرحلة متوسط علم نحو در حوزه های علمیّه است . صمدیّه علی رغم ایجاز، احتوای قابل توجهی بر آرای نحویان دارد و از اولین کتب نحو است که در آن از شواهد قرآنی و حدیثی بسیار استفاده شده است . بر این کتاب ، به علت عمق و ایجاز آن ، شروح متعدّدی نوشته شده است که بهترین و معروفترین آنها شرح کبیر سید علیخان مدنی (متوفی 1120) موسوم به الحدائق الندیّة فی شرح فوائد الصمدیّة است که خود در ردیف کتب درسی حوزه قرار گرفته ، و در مقدمة آن (ص 2) شارح ، صمدیّه را در نوع خود بی نظیر معرفی می کند. وی دو شرح دیگر نیز، که به وسیط و صغیر معروف اند، بر صمدیّه نگاشته است . در دورة اخیر شرح محمّدعلی مدرّس افغانی به نام الکلام المفید فی المدرّس والمستفید ، معروفیّت درخوری یافته و مورد استفادة حوزویان است (برای آگاهی از دیگر شارحان صمدیّه رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 71ـ72؛
امینی ، ج 11، ص 270؛
آقابزرگ طهرانی ، 1403، ج 13، ص 362ـ363). پس از صمدیّه ، مهمترین اثر ادبی بهائی تهذیب البیان در علم بیان است . از معروفترین شروح این اثر شرح شیخ محمدبن علی حرفوشی عاملی (متوفی 1059) و شرح سیدنعمة الله جزایری (متوفی 1112) است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، 1403، ج 4، ص 509).

اشعار عربی بهائی نیز شایان توجه بسیار است . معروفترین و مهمترین قصیدة او موسوم به وسیلة الفوزوالامان فی مدح صاحب الزّمان علیه السلام در 63 بیت است که هرگونه شبهه ای را در اثناعشری بودن وی مردود می سازد. دو شرح مهم و معروف بر این قصیده موجود است : منن الرّحمان فی شرح قصیدة وسیلة الفوز والامان اثرشیخ جعفر نقدی (متوفی 1370)؛
و مثنوی شرح شیخ احمدبن علی منینی (متوفی 1172) از علمای عامّه و صاحب الفتح الوهبی ،که به همراه کشکول به طبع رسیده است (برای استقبالهایی که از این قصیدة شده است رجوع کنید به امینی ، ج 11، ص 279؛
آقابزرگ طهرانی ، 1403، ج 16، ص 373ـ 374). متن کامل قصیدة وسیلة الفوز ... در کشکول آمده است (ج 1، ص 230ـ234؛
قس امین ، ج 9، ص 245ـ246). دیگر از اشعار معروف بهائی ، قصیدة او در مرثیة پدرش ( کشکول ، ج 1، ص 166) و نیز قصیده ای در استقبال از قصیدة پدرش (همان ، ج 1، ص 147 ـ149) می باشد که مورد اقتفا و استقبال شعرای پس از وی قرار گرفته است . نمونه ای از این استقبالها به همراه متن قصیده در نزهة الجلیس (موسوی حسینی ، ج 1، ص 382ـ393) آمده است . قصیدة غدیریة او نیز که شیخ علی مقری آن را تضمین کرده او را در ردیف شعرای غدیر قرار داده است (امینی ، ج 11، ص 244ـ249).

بهائی در ارجوزه سرایی نیز مهارت داشت و دو ارجوزة شیوا یکی در وصف شهر هرات به نام هراتیه یا الزّاهرة ( کشکول ، ج 1، ص 189ـ194) و دیگر ارجوزه ای عرفانی موسوم به ریاض الارواح ( کشکول ، ج 1، ص 225ـ227) از وی باقی مانده است (نیز رجوع کنید به موسوی حسینی ، ج 1، ص 371ـ381؛
مدنی ، 1324، ص 296ـ 298). دوبیتیهای عربی شیخ نیز از شهرت و لطافت بسیاری برخوردار بوده که بیشتر آنها در اظهار شوق نسبت به زیارت روضة مقدّسه معصومین علیهم السلام است (محبّی ، خلاصة الاثر ، ج 3، ص 454ـ 455؛
امین ، ج 11، ص 272ـ279؛
حرّ عاملی ، 1385، ج 1، ص 158ـ159). شیخ محمدرضا فرزند شیخ حرّعاملی (متوفی 1110) مجموعة لطیفی از اشعار عربی و فارسی شیخ بهائی را در دیوانی فراهم آورده است (حرّعاملی ، 1385، ج 1، ص 157). اشعار عربی وی اخیراً با تدوین دیگری نیز به چاپ رسیده است . بخش مهمی از اشعار عربی بهائی ، لُغَز و معمّاست . از بررسی شیوة نگارش بهائی در اکثر آثارش ، این نکته هویداست که وی مهارت فراوانی در ایجاز و بیان معمّاآمیز مطالب داشته است . وی حتی در آثار فقهی اش این هنر را به کار برده که نمونة بارز آن رسائل پنجگانة الاثناعشرّیة است . این سبک نویسندگی در خلاصة الحساب ، فوائد الصمدیّة ، تهذیب البیان ، و الوجیزة فی علم الدرایة آشکارتر است . بهائی تبحّر بسیاری در صنعت لغز و تعمیه داشته و رسائل کوتاه و لغزهای متعدّد و معروفی به عربی از وی به جا مانده است ، مانند: لغزالزبدة (لغزی است که کلمة زبده از آن به دست می آید)، لغزالنحو ، لغزالکشّاف ، لغزالقانون ، لغزالصمدیة ، لغزالکافیة ، و فائدة (آقابزرگ طهرانی ، 1403، ج 18، ص 334ـ336، ج 6، ص 189؛
افندی اصفهانی ، 1410، ص 67ـ 68، 70)؛
در کشکول (ج 1، ص 53 ـ 55، 58، 116، 179ـ181، 221ـ222، 267ـ 271، ج 2، ص 120، ج 3، ص 222ـ223، 255، 261، 409، 411) نیزلغزهای فراوانی آمده است . تذکره نویسان (عباس قمی ، 1327 ش ، ج 2، ص 508، پانویس 1؛
خوانساری ، ج 7، ص 83 ـ 84؛
امین ، ج 9، ص 243) لغز معروفی از بهائی نقل کرده اند که نام «علی » از آن به دست می آید. بر لغزهای بهائی شروح متعددی نوشته شده است (رجوع کنید به امینی ، ج 11، ص 271).

نامدارترین اثر بهائی الکشکول ، معروف به کشکول شیخ بهائی * است که مجموعة گرانسنگی از علوم و معارف مختلف است و آینة معلومات و مشرب بهائی محسوب می شود. اثر منحولی نیز به نام مِخلاة به سبک کشکول ولی خلاصه تر و سست تر از آن به نام بهائی منتشر شده است . آنچه مسلّم است به تصریح خود بهائی در مقدمة کشکول (ج 1، ص 9)، وی تألیفی با عنوان مِخلاة قبل از کشکول و در جوانی نگاشته است . همچنین تذکره نویسان متقدّم (افندی اصفهانی ، 1410، ص 68؛
حرّعاملی ، 1385، ج 1، ص 156) نام مخلاة را در سیاهة آثار بهائی ثبت کرده و آن را مفصّل تر از کشکول دانسته اند، ولی انتساب آنچه به نام بهائی در 1317 در مصر چاپ شده مورد تردید و تأمّل بسیار است ، زیرا محتوای آن (ص 7، 11، 15) نشان از غیرامامی بودن مؤلفش دارد (نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، 1403، ج 20، ص 232ـ233؛
استوارت ، ص 47؛
مهاجر، ص 170). همین شبهه دربارة رسالة کوتاه (21 صفحه ) اسرارالبلاغة که با مخلاة به چاپ رسیده و به بهائی منسوب است ، وارد است و آنچه انتساب آن را به بهائی بکلّی مردود می سازد، تاریخ نگارشِ (853) قید شده در پایان رساله است (نیز رجوع کنید به استوارت ، ص 46؛
مهاجر، ص 171).

بهائی در شمار مؤلّفان پراثر در علوم مختلف است و آثار او که تماماً موجز و بدون حشو و زواید است ، مورد توجه دانشمندان پس از او قرار گرفته و بر شماری از آنها شروح و حواشی متعدّدی نگاشته شده است . خود بهائی نیز بر بعضی تصانیف خود حاشیه ای مفصّل تر از اصل نوشته است (افندی اصفهانی ، 1401، ج 5، ص 95). شمار آثار بهائی به یکصد می رسد که نسخه های خطی فراوانی از آنها در کتابخانه های دنیا موجود است و بسیاری از آنها نیز به طبع رسیده است (برای مشخصّات آثار بهائی و نسخه ها و شروح آنها رجوع کنید به بروکلمان ، ج 2، ص 546، > ذیل < ، ج 2، ص 595؛
بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمة نفیسی ، ص 65ـ76، 99ـ106؛
قصری ، 181ـ 189). تعدادی از آثار شیخ ناتمام مانده و برخی دیگر بسیار کوتاه اند. انتساب بعضی از آنها نیز به شیخ محلّ تردید است .

از جمله رساله ای با عنوان فی وحدة الوجود یا فی وحدة الموجودیّة که انتساب آن به بهائی مورد تردید شدید است (رجوع کنید به استوارت ، ص 47؛
مهاجر، همانجا) و هیچیک از شرح حال نویسان ضمن بررسی آثار بهائی از این اثر نام نبرده اند. همچنین محتوای آن ، که تفسیری از وحدت وجود به شیوة ابن عربی است ، مطابق عقیده و مشرب بهائی نیست (برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به جهانگیری ، ص 86ـ91).

از برجسته ترین آثار چاپ شدة بهائی ، می توان از اینها نام برد: مشرق الشمسین و اکسیرالسعادتین (تألیف 1015)، که ارائة فقه استدلالی شیعه بر مبنای قرآن (آیات الاحکام ) و حدیث است . این اثر دارای مقدمة بسیار مهمی در تقسیم احادیث و معانی برخی اصطلاحات حدیثی نزد قدما و توجیه و تعلیل این تقسیم بندی است . از اثر مذکور تنها باب طهارت نگاشته شده و بهائی در آن از حدود چهارصد حدیث صحیح و حسن بهره برده است ؛
جامعِ عباسی * ، از نخستین و معروفترین رساله های عملیّه به زبان فارسی ؛
حبل المتین فی اِحکام احکام الدّین (تألیف 1007)، در فقه که تا پایان صلوة نوشته شده و در آن به شرح و تفسیر بیش از یکهزار حدیث فقهی پرداخته شده است ؛
الاثناعشریّات الخمس ، نام پنج رسالة (تألیف 1012 ـ 1025) فقهی به نام الاثنا عشریة در پنج باب طهارت ، صلات ، زکات ، خمس ، صوم و حج است . بهائی در این اثر بدیع ، مسائل فقهی هر باب را به قسمی ابتکاری برعدد دوازده تطبیق کرده است ، خود وی نیز بر آن شرح نگاشته است (برای سایر شروح و حواشی رجوع کنید به امینی ، ج 11، ص 262ـ263)؛
زبدة الاصول ، این کتاب تا مدتها کتاب درسی حوزه های علمی شیعه بود و دارای بیش از چهل شرح و حاشیه و نظم است (رجوع کنید به امینی ، ج 11، ص 267ـ269؛
آقابزرگ طهرانی ، 1403، ج 6، ص 102ـ103)؛
الوجیزة فی درایة الحدیث (تألیف 1010)، از کتب درسی مرسوم حوزه بوده و دارای شروح متعدد است (رجوع کنید به امینی ، ج 11، ص 271)، بهائی این اثر را به عنوان مقدّمه بر اثر دیگرش ، حبل المتین ، نگاشته است ؛
الاربعون حدیثاً (تألیف 995) معروف به اربعین بهائی (رجوع کنید به اربعین * )؛
مفتاح الفلاح (تألیف 1015) در اعمال و اذکار شبانه روز به همراه تفسیر سورة حمد. این اثر کم نظیر که گفته می شود مورد توجه و تأیید امامان معصوم علیهم السّلام قرار گرفته (دربارة رؤیایی در این مورد رجوع کنید به تنکابنی ، ص 245؛
نوری ، 1415ـ1416، ج 2، ص 231؛
عباس قمی ، الکنی والالقاب ، ج 2، ص 90ـ91)، در میان کتب ادعیة شیعه جایگاه والایی دارد (برای شروح و حواشی و ترجمه های آن رجوع کنید به امینی ، ج 11، ص 270)؛
حدائق الصالحین (ناتمام )، شرحی است بر صحیفة سجادیه که هریک از ادعیة آن با نام مناسبی شرح شده است . از این اثر تنها الحدیقة الهلالیّة در شرح دعای رؤیت هلال (دعای چهل و سوم صحیفة سجادیه ) در دست است . حدیقة هلالیّه شامل تحقیقات و فوائد نجومی ارزنده است که سایر شارحان صحیفه از جمله سیّدعلیخان مدنی در شرح خود موسوم به ریاض السالکین (ج 5، ص 504 ـ 507، 514 ـ515، 517 ـ 518، 520 ـ521، 527 ـ529، 532) از آن استفاده بسیار کرده اند. همچنین فوائد و نکات ادبی ، عرفانی ، فقهی ، و حدیثی بسیار در این اثر موجز به چشم می خورد. از اشارات بهائی در الحدیقة الهلالیّة (ص 93ـ94، 128، 130ـ131، 133، 150، 152) برخلاف قول مدنی (1415، ج 1، ص 44ـ45) پیداست که قسمتهای دیگری از صحیفه را نیز شرح کرده بوده است ؛
برای نمونه شرح دعای مکارم الاخلاق (دعای بیستم صحیفه ) را با عنوان الحدیقة الاخلاقیة و نیز شرح دعای توبه (دعای سی ویکم صحیفه ) را به انجام رسانیده و شرح دعای اول را با نام الحدیقة التحمیدیّة ناتمام گذارده و در نظر داشته دعای چهل و چهارم را با عنوان الحدیقة الصّومیّة شرح کند (مدرس تبریزی ، ج 3، ص 310؛
برای اطلاع از چگونگی شرح سایر ادعیة صحیفه توسط بهائی ، و نسخ آن رجوع کنید به نامة یکی از شاگردان مجلسی به او در بحارالانوار ، ج 107، ص 171).


منابع :
(1) لطفعلی بن آقاخان آذر بیگدلی ، آتشکدة آذر ، چاپ جعفر شهیدی ، چاپ افست تهران 1337 ش ؛
(2) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعة الی تصانیف الشیعة ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت 1403/1983؛
(3) همو، الروضة النضرة فی علماءِ القرن الحادی عشرة ، بیروت 1411/1990؛
(4) همو، طبقات اعلام الشیعة : احیاء الداثر من القرن العاشر ، چاپ علی نقی منزوی ، تهران 1366 ش ؛
(5) آقامحمدعلی کرمانشاهی ، خیراتیّه در ابطال طریقة صوفیّه ، چاپ مهدی رجائی ، قم 1412؛
(6) ابن صابونی ، کتاب تکملة اکمال الاکمال فی الانساب و الاسماء و الالقاب ، بیروت 1406/1986؛
(7) دوین جی . استوارت ، «شیخ بهائی و ' کشکول ، او»، ترجمة حسین معصومی همدانی ، نشر دانش ، سال 11، ش 3 (فروردین و اردیبهشت 1370)؛
(8) اسکندر منشی ، تاریخ عالم آرای عباسی ، تهران 1350 ش ؛
(9) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، تاریخ منتظم ناصری ، چاپ محمد اسماعیل رضوانی ، تهران 1363ـ1367 ش ؛
همو، مطلع الشمس ، چاپ تیمور برهان لیمودهی ،

(10) چاپ سنگی تهران 1301ـ1303، چاپ افست تهران 1362ـ1363 ش ؛
(11) عبدالله بن عیسی افندی اصفهانی ، تعلیقة امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، قم 1410؛
(12) همو، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم 1401؛
(13) محسن امین ، اعیان الشیعة ، چاپ حسن امین ، بیروت 1403/1983؛
(14) عبدالحسین امینی ، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ، ج 11، بیروت 1387/1967؛
(15) تقی الدین محمدبن محمد اوحدی بلیانی ، عرفات العاشقین ، نسخة عکسی از نسخة خطی موجود در کتابخانة ملک ، ش 5324؛
(16) یوسف بن احمد بحرانی ، لؤلؤة البحرین ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(17) ابراهیم برهان آزاد، «دو نکته مربوط بشرح حال شیخ بهائی »، یغما ، سال 13، ش 3 (خرداد 1339)؛
(18) بطرس بستانی ، کتاب دائرة المعارف ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(19) محمدبن حسین بهاءالدین عاملی ، الاربعون حدیثاً ، قم 1415؛
(20) همو، جامع عباسی ، چاپ سنگی تهران 1328؛
(21) همو، الحدیقة الهلالیة : شرح دعاء الهلال من الصحیفة السجادیة ، چاپ علی موسوی خراسانی ، قم 1410؛
(22) همو، العروة الوثقی : تفسیر سورة الحمد ، چاپ اکبر ایرانی قمی ، قم 1412؛
(23) همو، کتاب المخلاة ، مصر ( 1317 ) ؛
(24) همو، الکشکول ، بیروت 1403/1983؛
(25) همو، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهاءالدین محمد العاملی مشهور به شیخ بهائی ، چاپ غلامحسین جواهری ، تهران ( بی تا. ) ؛
(26) همان : کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهائی ، چاپ سعید نفیسی ، تهران ( بی تا. ) ؛
(27) همو، مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین ، مع تعلیقات محمد اسماعیل بن حسین مازندرانی خواجوئی ، چاپ مهدی رجائی ، مشهد 1372 ش ؛
(28) همو، مفتاح الفلاح ، مع تعلیقات محمد اسماعیل بن حسین مازندرانی خواجوئی ، چاپ مهدی رجائی ، قم 1415؛
(29) محمدبن سلیمان تنکابنی ، کتاب قصص العلماء ، تهران ( بی تا. ) ؛
(30) ذبیح الله ثابتیان ، اسناد و نامه های تاریخی دورة صفویه ، تهران 1343 ش ؛
(31) علی اصغربن محمد شفیع جاپلقی بروجردی ، ظرائف المقال فی معرفة طبقات الرجال ، چاپ مهدی رجائی ، قم 1410؛
(32) محمدشفیع بن علی اکبر جاپلقی بروجردی شفیعا، روضة البهیة فی طرق الشفیعیة ، چاپ سنگی تهران 1280؛
(33) نعمت الله بن عبدالله جزایری ، الانوار النعمانیة ، چاپ محمدعلی قاضی طباطبایی ، تبریز 1382؛
(34) رسول جعفریان ، دین و سیاست در دورة صفوی ، قم 1370 ش ؛
(35) همو، «رویارویی فقیهان و صوفیان در عصر صفویان »، کیهان اندیشه ، ش 33 (آذر و دی 1369)؛
(36) محسن جهانگیری ، «شرح احوال و ذکر آثار و نقل افکار شیخ بهائی »، فلسفه ، نشریة اختصاصی گروه آموزشی فلسفه ، ش 1، ضمیمة مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران (بهار 1355)؛
(37) محمدعلی حبیب آبادی ، مکارم الا´ثار در احوال رجال دو قرن 13 و 14 هجری ، ج 3، اصفهان 1351 ش ؛
(38) محمدبن حسن حرّ عاملی ، الاثناعشریة ، چاپ مهدی لازوردی و محمد درودی ، قم ?( 1400 ) ؛
(39) همو، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، ج 1، بغداد ( تاریخ مقدمه 1385 ) ؛
(40) حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی ، تاریخ سلطانی : از شیخ صفی تا شاه صفی ، چاپ احسان اشراقی ، تهران 1364 ش ؛
(41) محمدهاشم خراسانی ، کتاب منتخب التواریخ ، تهران 1317 ش ؛
(42) احمدبن محمد خفاجی ، ریحانة الالباء و زهرة الحیاة الدنیا ، چاپ سنگی بولاق 1273؛
(43) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان ، قم 1390ـ1392؛
(44) ابراهیم دیباجی ، «کفارة روزه ایکه خوردم رمضان : شرح از جامی ، شیخ بهائی ، و اسیری لاهیجی »، وحید ، سال 4، ش 4 (فروردین 1346)؛
(45) ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی ، آثار ملی اصفهان ، تهران 1352 ش ؛
(46) جرجی زیدان ، تاریخ آداب اللغة العربیة ، بیروت 1978؛
(47) عبدالوهاب بن علی سبکی ، طبقات الشافعیة الکبری ، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره 1964ـ1976؛
(48) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیة و المعربة ، قاهره 1346/1928، چاپ افست قم 1410؛
(49) کیوان سمیعی ، «تسامحات ادبی »، یادگار ، سال 2، ش 2 (مهر 1324)؛
(50) جان شاردن ، سفرنامة شاردن ، ترجمة اقبال یغمایی ، تهران 1372ـ1375 ش ؛
(51) ولی قلی بن داوودقلی شاملو، قصص الخاقانی ، چاپ حسن سادات ناصری ، تهران 1371 ش ؛
(52) علی شریعتی ، راهنمای خراسان ، تهران 1363 ش ؛
(53) محمدبن علی شریف لاهیجی ، محبوب القلوب ، عکس نسخة خطی ؛
(54) محمدمظفر حسین بن محمد یوسفعلی صبا، تذکرة روز روشن ، چاپ محمد حسین رکن زادة آدمیت ، تهران 1343 ش ؛
(55) محمدبن احمد طالوی ارتقی ، سانحات دمی القصر فی مطارحات بنی العصر ، چاپ محمد مرسی خولی ، بیروت 1403/1983؛
(56) محمدحسین طباطبائی ، المیزان فی تفسیر القرآن ، بیروت 1390ـ1394/ 1971ـ1974؛
(57) قدری حافظ طوقان ، تراث العرب العلمی فی الریاضیات و الفلک ، بیروت ( تاریخ مقدمه 1963 ) ؛
(58) حسین بن عبدالصمد عاملی ، وصول الاخیار الی اصول الاخبار ، چاپ عبداللطیف کوهکمری ، قم 1401؛
(59) محمدعلی عبرت نائینی ، تذکرة مدینة الادب ، چاپ عکسی تهران 1376 ش ؛
(60) نصرالله فلسفی ، زندگانی شاه عباس اول ، تهران 1364 ش ؛
(61) محمد قصری ، سیمایی از شیخ بهائی در آئینة آثار ، مشهد 1374 ش ؛
(62) عباس قمی ، سفینة البحار و مدینة الحکم و الا´ثار ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(63) همو، فوائد الرضویه : زندگانی علمای مذهب شیعه ، تهران ( تاریخ مقدمه 1327 ش ) ؛
(64) همو، کتاب الکنی والالقاب ، صیدا 1357ـ 1358، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(65) محمدطاهربن محمد حسین قمی ، تحفة الاخیار : بحثی در پیرامون آراء و عقاید صوفیه ، چاپ داوود الهامی ، قم 1369 ش ؛
(66) کتابخانة عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانة عمومی حضرت آیة الله العظمی مرعشی نجفی مدّظله العالی ، نگارش احمد حسینی ، قم 1354ـ1376 ش ؛
(67) محمدعلی بن صادقعلی کشمیری ، کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء ، قم ( بی تا. ) ؛
(68) کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب ، چاپ رحیم رضازادة ملک ، تهران 1362 ش ؛
(69) مظفربن محمدقاسم گنابادی ، تنبیهات المنجمین ، چاپ سنگی ( ایران ) 1284؛
(70) محمد قدرت الله گوپاموی ، کتاب تذکرة نتایج الافکار ، بمبئی 1336 ش ؛
(71) محمدباقربن محمدتقی مجلسی ، بحارالانوار ، بیروت 1403/1983؛
(72) محمدتقی بن مقصودعلی مجلسی ، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه ، چاپ حسین موسوی کرمانی و علی پناه اشتهاردی ، قم 1406ـ1413؛
(73) همو، لوامع صاحبقرانی ، قم 1414؛
(74) محمدامین بن فضل الله محبی ، خلاصة الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(75) همو، نفحة الریحانة و رشحة طلاءالحانة ، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، قاهره 1387ـ1391/ 1967ـ1971؛
(76) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانة الادب ، تهران 1369 ش ؛
(77) علی خان بن احمد مدنی ، الحدائق الندیة فی شرح فواید الصمدیة ، چاپ سنگی تهران 1297؛
(78) همو، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین ، قم 1415؛
(79) همو، سلافة العصر فی محاسن الشعراء بکل مصر ، مصر 1324، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(80) محمد معصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ، چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران 1339ـ1345 ش ؛
(81) جلال الدین محمد منجم یزدی ، تاریخ عباسی ، یا روزنامة ملاجلال ، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران 1366 ش ؛
(82) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران 1348ـ1351 ش ؛
(83) عباس بن علی موسوی حسینی ، نزهة الجلیس و منیة الادیب الانیس ، نجف 1386ـ1387، چاپ افست قم 1375 ش ؛
(84) رضا موسوی هندی ، دیوان ، چاپ موسی موسوی ، بیروت 1409/1988؛
(85) جعفر مهاجر، الهجرة العاملیة الی ایران فی العصر الصفوی ، بیروت 1410/1989؛
(86) مریم میراحمدی ، دین و مذهب در عصر صفوی ، تهران 1363 ش ؛
(87) محمدحسن میرجهانی طباطبائی ، روایح النسمات در شرح دعای سمات ، تهران 1370 ش ؛
(88) محمدباقربن محمد میرداماد، اثنی عشر رسالة للمعلم الثالث ، چاپ جمال الدین میردامادی ( بی جا. بی تا. ) ؛
(89) مجتبی مینوی ، «موش و گربة مجلسی »، یغما ، سال 8، ش 2 (اردیبهشت 1334)؛
(90) همو، یادداشتهای مینوی ، ج 1، چاپ مهدی قریب و محمدعلی بهبودی ، تهران 1375 ش ؛
(91) محمدطاهر نصرآبادی ، تذکرة نصرآبادی ، چاپ وحید دستگردی ، تهران 1361 ش ؛
(92) عبدالله نعمه ، فلاسفة شیعه ، ترجمة جعفر غضبان ، تهران 1367 ش ؛
(93) حسین بن محمدتقی نوری ، خاتمة مستدرک الوسائل ، قم 1415ـ1416؛
(94) همو، الفیض القدسی فی ترجمة العلامه المجلسی ، در مجلسی ، بحارالانوار ، ج 102، بیروت 1403/1983؛
(95) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، تذکرة ریاض العارفین ، چاپ مهرعلی گرگانی ، تهران ( 1344 ش ) ؛
(96) همو، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336ـ1340 ش ؛
(97) همو، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا ، ج 8 ـ10، تهران 1339 ش ؛
(98) جلال الدین همائی ، تاریخ اصفهان ، ج 1، هنر و هنرمندان ، چاپ ماهدخت بانوهمایی ، تهران 1375 ش ؛
(99) ابراهیم بن حسین همدانی ، «سواد کتابت حضرت میرزا ابراهیم همدانی بحضرت شیخ بهاءالدین محمد»، ارمغان ، دورة 7، ش 1 (فروردین 1305)؛
(100) لطف الله هنرفر، گنجینة آثار تاریخی اصفهان ، اصفهان 1344 ش ؛


(101) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(102) Encyclopaedia Iranica , s.v. "Baha ¦ Ý- A l-D ¦ân ـ A ¦mel ¦â" (by E. Kohlberg).

/ محمدهانی ملاّ زاده /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 2154
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست