responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 2076

 

بوشنج (فوشنج / بوشنگ / پوشنگ ) ، شهر کهن ایرانی در خراسان که ویرانه های آن امروزه در مغرب افغانستان است . این ویرانه ها در مغرب شهر هرات ، در مشرق آبادی غوریان نزدیک آبادی امروزی فوشنج ، به جا مانده است . شهر تاریخی در مسیر جادة قدیمی بوزجان * ـ هرات قرار داشت . احداث پوشنگ و پل بزرگ آن (بر رود هرات ) را به شاپور اول نسبت داده اند (صادق هدایت ، ص 418). اسفزاری (ج 1، ص 119) عمارت پوشنج را از پشنگ ، پسر افراسیاب ، می داند و به نوشتة ابن خرداذبه ( در دورة ساسانیان ) خراسان در دست یک اسپهبد بادوسبان بود و چهار مرزبان زیردست او بودند که هریک بر ربع خراسان فرمانروایی می کردند (ص 18) و شاهِ هرات و بوشنج و بادغیس ، بُرازان خوانده می شد (همان ، ص 40). ظاهراً تقسیمات سیاسی ساسانیان ، در اوایل دورة اسلامی نیز به همان صورت باقی مانده بود. به نوشتة بلاذری (ص 564)، عبدالله بن عامربن کُریز در دورة خلافت خلیفة سوم (سال 30)، در حمله به خراسان ، بوشنج را گشود. در زمان جنگ ، بزرگِ هرات با ابن عامر دربارة هرات و بادغیس و بوشنج مصالحه کرد. در دورة معاویة بن ابی سفیان اهل هرات و بوشنج و بلخ همچنان از دستورهای دستگاه خلافت سرپیچی می کردند (همان ، ص 569). ظاهراً در همین هنگام ، پوشنگ اسقف نشین هم بوده است (مارکوارت ، ص 77، پانویس 1). در 180، بوشنج و دیگر بلاد خراسان به دست حمزة بن اَتْرَک (حمزة * آذرک ، متوفی ح . 213)، از رؤسای خوارج در سیستان ، افتاد (ابن اثیر، ج 6، ص 150) و مدتی در دست او بود.

در 253، یعقوب لیث از هرات وارد پوشنگ شد و قشون ابراهیم بن الیاس را که شورش کرده بود درهم شکست ، و او ناچار نزد محمدبن طاهر طاهری (حک : 248ـ259)، آخرین امیر سلسلة طاهریان ، رفت ( تاریخ سیستان ، ص 208). ظاهراً فوشنج مدتی دارالملک طاهریان بوده است (خواندمیر، ج 2، ص 344). ابوریحان بیرونی (ص 489) ذوالیمینین را طاهر بوشنجه ضبط کرده است . به نوشتة اصطخری (ص 267ـ 268) در حدود 333، بوشنج دیوار و خندق و سه دروازه داشت . او از آبادیهای دیگرِ ( ناحیه یا ولایت ) بوشنج نیز نام برده است ، از جمله کوسوی (=کوسویه )، خرکِرد (خرگرد)، و فرکِرد که کوچکتر از خرگرد بود. در حدود 367 ابن حوقل (ص 440)، ضمن نقلِ مطالب اصطخری ، اندازة بوشنج را نصف هرات نوشته و افزوده است که هر دو شهر (بوشنج و هرات ) در دشت قرار دارد و بناهای بوشنج از گچ ساخته شده و مانند بناهای هرات نیست ، و شهر درختان فراوان دارد، بویژه درخت عَرعَر که مانند آن در سراسر خراسان پیدا نمی شود. آب آنجا از رود هرات است که به سوی سرخس جریان دارد و در زمستان از میان شهر می گذرد. شهر بوشنج سه دروازه داشته است : دروازة علی رو به سوی راه نیشابور؛ دروازة هرات به سوی هرات ؛ و دروازة قهستان که از آن به قهستان می رفتند (ابن حوقل ، همانجا) و احتمالاً مسافرانی که از دروازة علی به سوی نیشابور می رفته اند از شهر بوزجان می گذشته اند. طبق مطالب حدودالعالم (تألیف 372)، «پوشنگ چند نیمه از هریست ( = هرات است ) ؛ و از گِردِ وی خندق است و او را حصاریست استوار، و اندر وی درخت عرعرست و اندر وی گیاهی است کی شیر او تریاکست ( = پادزهر است ) زهرمار و کژدم را» (ص 92). در دورة غزنویان ، حکومت هرات و فوشنج به اقطاع به بُغراجُق (متوفی 389)، برادر سبکتکین ، داده شد و به دنبال آن ، بین طاهر پسر خلف بن احمد، از امرای معروف سلسلة صفاریان ، در حدود 387 با بغراجق جنگی صورت گرفت که پس از مدتی بغراجق کشته شد (خواندمیر، ج 2، ص 375ـ376؛ عتبی ، ص 206). در 390، مقدسی (ص 307) نیز بوشنج را مهمترین ناحیة هرات می داند. به نوشتة سمعانی (متوفی 562) عالِمان و ادیبان بسیاری اهل بوشنج بوده اند (ج 2، ص 359). در 573، در زمان سلطان غیاث الدین ، محمد سام (ح 536 ـ599)، از بزرگترین سلاطین غور، فوشنج ضمیمة مرکز غور شد ( آریانا ، ج 5، ص 990). در این زمان ، بوشنج مرکز علم و ادب بود. به نوشتة یاقوت حموی (ج 1، ص 758ـ759) پیش از یورش مغولان ، بوشنج شهری کوچک ، و دارای دارالحدیث و مرکز علم بوده ، و در ده فرسنگی هرات قرار داشته است ، و بسیاری از اهل دانش به آنجا منسوب بوده اند. در 617، لشکریان مغول ، پس از گذشتن از رود جیحون ، آنجا را ویران و همة مسلمانان را شهید کردند (منهاج سراج ، ج 2، ص 108). پس از آن ، بار دیگر شاهزاده تولی خان ، پسر چهارم چنگیزخان (متوفی 627)، با ده هزار مرد حصارهای «کوسویه » و «توی فوشنج » را گرفت و آنها را با خاک یکسان کرد (سیفی هروی ، ص 65ـ66). پیش از استیلای امیرتیمور بر خراسان ، پوشنگ در دست امرای کَرْت بود (اسفزاری ، ج 1، ص 401). در این دوره ، صدرالدین ربیعی پسر خطیب پوشنگ که صدر شعرای دربار هرات بود، در تاریخ هرات و ملوک کرت یک مثنوی سرود و آن را «کرت نامه » نامید (همان ، ج 1، ص 260). ظاهراً در این دوره ، ولایت فوشنج اهمیت خود را بازیافته بود. به نوشتة حمدالله مستوفی (ص 152ـ153) در نیمة اول قرن هشتم ، «فوشنج از اقلیم چهارم ، شهری کوچک ، و ولایتی بسیار از توابع آن است و قصباتِ کوسوی ، خسروگرد و روح داخل آن ولایت بوده است ؛ موضع معتبر دارد و باغستان بسیار و انگور و خربزه ، و میوه اش نیکو می باشد و صد و چند نوع انگور دارد و آسیاهای آن همه به باد می گردد. احتمالاً حمداللّه مستوفی نیز مطالب خود را از گذشتة بوشنج نقل کرده ، زیرا در دورة او،

طبق منابع تاریخی ، شهر ویران بوده است . به نوشتة او (ص 153) جاماسب حکیم در کوسوی ، یکی از آبادیهای بوشنج ، مدفون است .

در حملة تیمور به خراسان در 782، قلعه و قصبة فوشنج محاصره ، و پس از یک هفته مقاومت ، تسخیر و با خاک یکسان شد (خواندمیر، ج 3، ص 430). از این دوره به بعد، نام بوشنج به عنوان آبادی در کتابها کمتر دیده می شود و فوشنج به نام ولایت در منابع ضبط شده است ؛
گرچه حافظ ابرو (متوفی 833) دربارة قصبه فوشنج ـ که «جای بزرگ است و بازاری دارد» ـ مطالبی آورده و درخت عرعر آن را ناژو (= ناژون ) ضبط کرده که احتمالاً نام محلی درخت عرعر است (ص 42). بوشنج دارای مسجد بزرگی بوده ، چنانکه اسفزاری در قرن نهم نوشته است : «ابراهیم خلیل ( علیه السلام ) را دو مسجد بود: یکی مسجد حرام و دیگر مسجد بوشنج » (ج 1، ص 96) که عظمت مسجد بوشنج را نشان می دهد، اما از این مسجد در دورة پیش از حملة مغولان اطلاعی در دست نیست . در 868، میرزا سلطان ابوسعید (حک : 855 ـ873) با سپاهیان خود به خراسان حمله آورد و ولایت فوشنج را تصرف کرد (خواندمیر، ج 4، ص 129ـ130). در 913، فوشنج ولایت شمرده می شد و داروغه هم داشت (همان ، ج 4، ص 388). در 924، امیر غیاث الدین محمد (پسر امیر یوسف ) که نسب او به امام حسین علیه السلام می رسد و از مدرسان حوزة مذهبی هرات بود، پس از رسیدن به هرات ، در سر پل فوشنج با استقبال سادات و علما و موالی و اشراف و فضلا و اهالی روبرو شد (همان ، ج 4، ص 577؛
پارسادوست ، ص 327). در 942، در دورة صفویه ، در جنگ فرمانده قزلباشها با امرای عبیدخان ازبک ، مدتی هرات (احتمالاً فوشنج هم ) به دست ازبکان افتاد (روملو، ج 12، ص 345ـ347). ظاهراً تا دورة ظهور نادر (حک : 1148ـ1160) این کشمکش در خراسان ادامه داشته است تا اینکه نادرشاه در 1151 با دوازده هزار تن از عساکر خود از طریق بوشنج وارد قندهار می شود (مروی ، ج 2، ص 764ـ 765). به نوشتة اعتمادالسلطنه (ج 1، ص 478)، در دورة ناصرالدین شاه (1264ـ1313) هنگامی که او از نیشابور به هرات می رفته ، از دور فوشنج را دیده است . سرانجام ، در دورة قاجاریه به موجب عهدنامة صلح پاریس بین ایران و انگلستان در 1206/1857، افغانستان (از جمله هرات و بوشنج ) از ایران جدا شد (مهدیقلی هدایت ، ص 80ـ82). از مردان بزرگ که از اهل بوشنج بوده اند باید از ابوالحسن علی بن احمدبن سهل بوشنجی * و نام برد.


منابع :
(1) آریانا دائرة المعارف ، کابل 1328ـ 1348 ش ؛
(2) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت 1385ـ1386/1965ـ1966؛
(3) ابن حوقل ، صورة الارض ، چاپ کرامرس ، لیدن 1967؛
(4) ابن خرداذبه ، کتاب المسالک و الممالک ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(5) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، کتاب التفهیم لاوائل صناعة التنجیم ، چاپ جلال الدین همائی ، تهران 1362 ش ، معین الدین محمد اسفزاری ، روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ، چاپ محمد کاظم امام ، تهران 1338ـ1339 ش ؛
(6) ابراهیم بن محمد اصطخری ، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(7) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، مراة البلدان ، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث ، تهران 1367ـ 1368 ش ؛
(8) احمدبن یحیی بلاذری ، فتوح البلدان ، ترجمة محمد توکل ، تهران 1367 ش ؛
(9) منوچهر پارسادوست ، شاه اسماعیل اول ، تهران 1375 ش ؛
(10) تاریخ سیستان ، چاپ محمدتقی بهار، تهران ( تاریخ مقدمه 1314 ش ) ؛
عبدالله بن لطف الله

(11) حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو ، چاپ مایل هروی ، تهران 1349 ش ؛
(12) حدودالعالم من المشرق الی المغرب ، چاپ منوچهر ستوده ، تهران 1340 ش ، حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی ، کتاب نزهة القلوب ، چاپ گی لسترنج ، لیدن 1915، چاپ افست تهران 1362 ش ؛
(13) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1353 ش ؛
(14) حسن روملو، احسن التواریخ ، ج 12، چاپ عبدالحسین نوایی ، تهران 1357 ش ؛
(15) عبدالکریم بن محمد سمعانی ، الانساب ، ج 2، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی ، حیدرآباد دکن 1383/1963؛
(16) سیف بن محمد سیفی هروی ، تاریخ نامة هراة ، چاپ محمد زبیر صدیقی ، کلکته 1362/1943؛
(17) محمدبن عبدالجبار عتبی ، ترجمة تاریخ یمینی ، از ناصح بن ظفر جرفادقانی ، چاپ جعفر شعار، تهران 1357 ش ؛
(18) محمد کاظم مروی ، عالم آرای نادری ، چاپ محمد امین ریاحی ، تهران 1364 ش ؛
(19) محمدبن احمد مقدسی ، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(20) عثمان بن محمد منهاج سراج ، طبقات ناصری ، یا، تاریخ ایران و اسلام ، چاپ عبدالحی حبیبی ، تهران 1363 ش ؛
(21) صادق هدایت ، نوشته های پراکنده : «شهرستانهای ایران »، تهران ( 1341 ش ) ؛
(22) مهدیقلی هدایت ، گزارش ایران ، چاپ محمد علی صوتی ، تهران 1363 ش ؛
(23) یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛


(24) J. Marquart, E ¦ra ¦ns §ahr , Berlin 1901.

/ خسرو خسروی /



اسم الکتاب : دانشنامه جهان اسلام المؤلف : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    الجزء : 1  صفحة : 2076
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست