بِشر حافی ، مکنّی به ابونصر مَروزی ، عارف ، محدث و فقیه . نَسَب او را بِشربن حارث بن عبدالرحمان بن عطاءبن هلال بن ماهان بن بَعبور (=عبدالله ) نوشته اند (سُلمی ، ص 39ـ41؛ انصاری ، ص 71؛ ابن عساکر، ج 10، ص 179ـ180؛ ابن جوزی ، ج 2، ص 325؛ ذهبی ، ج 10، ص 469).
در 150 یا 152، در قریة بَکِرْد یا مابَرْ سام (سلمی ، ص 40؛ ابن خلکان ، ج 1، ص 275) یا کُرد آواد (=کردآباد؛ انصاری ، همانجا)، از قرای مرو، در خانوادة یکی از سران دستگاه حکومتی مرو به دنیا آمد. جد اعلایش ، بعبور، به دست امیرالمؤمنین علی علیه السلام اسلام آورد و ایشان نام او را عبدالله گذاشتند (ابن عساکر، ج 10، ص 179؛ ابن خلکان ، ج 1، ص 274ـ275؛ ابن جوزی ، همانجا).
بشر در نوجوانی از مرو به بغداد رفت و به نوشتة ابونعیم ، به گروه فتیان (عیاران ) پیوست و از سرهنگان آنها شد (ج 8، ص 336). در برخی منابع آمده است که وی در بغداد به لهو و لعب روزگار می گذراند (هجویری ، ص 131؛ عطار، ص 128؛ یافعی ، ج 2، ص 69)، اما روزی کاغذ پاره ای را که اسم خداوند بر آن نوشته شده بود، از سر راه برداشت و آن را پاک و خوشبو کرد؛ همان شب در خواب به او گفته شد که چون نام خدا را از زمین برداشتی و معطر ساختی ، خداوند نیز تو را در دنیا و آخرت نیکنام می سازد، و همین خواب سبب توبة او شد (یافعی ، همانجا؛ ابن خلکان ، ج 1، ص 275). همچنین گفته اند که در ملاقاتی با امام موسی کاظم علیه السلام ، توبه کرد و چون در آن هنگام پابرهنه بود، به احترام این ملاقات هرگز پای افزار نپوشید و ازینرو حافی لقب یافت . خود او دربارة لقبش گفته است : آن روز که با خدا آشتی کردم ، پای برهنه بودم و اکنون شرم دارم که کفش در پای کنم . بعلاوه ، زمین بساط حق است و روا نیست که بر بساط او با کفش گام بردارم (هجویری ، همانجا؛ عطار، ص 128ـ129؛ معصوم علیشاه ، ج 2، ص 184ـ185).
بشر برای شنیدن حدیث و تحصیل فقه ، به کوفه و بصره سفر کرد و سپس همراهِ مالک بن اَنَس (93ـ199) به مکه رفت و از علم او بهره برد (ابن جوزی ، ج 2، ص 334؛ خطیب بغدادی ، ج 7، ص 72). در مدینه از مکتب سُفیان بن عُیَینه (107ـ197)، و در عراق از عبدالله بن مبارک (118ـ181) سود جست . از دیگر استادان او در فقه و حدیث ، ابراهیم بن سعد زُهری ، شریک بن عبدالله و فُضَیل بن عَیاض (105ـ187) و علی بن خُشْرَم ، دایی (به قولی عموزاده ) بشر، از محدثان قرن دوم و سوم ، بودند (ابن جوزی ، ج 2، ص 333ـ334؛ خطیب بغدادی ، ج 7، ص 71؛ ابونعیم ، ج 8، ص 339؛ شعرانی ، ج 1، ص 72؛ عطار، ص 128).
بشر در فقه ، پیرو مذهب سُفیان ثوری * (97ـ161) بود. او از مجموع احادیث منقول از سفیان ثوری ، مُسندی فراهم آورد و چون در اواخر عمر از روایت حدیث اکراه داشت و آن را، به سبب اقبال خلق ، موجب عُجب می دانست ، هر گاه شاگردانش در شنیدن حدیث اصرار می کردند، از این مجموعه برای آنها می خواند (ذهبی ، ج 10، ص 470؛ یافعی ، همانجا؛ ابن عساکر، ج 10، ص 185ـ187). به روایتی ، او تمام احادیثی را که گرد آورده بود، در پایان عمر مدفون کرد (ابن عساکر، ج 10، ص 181، 187؛ یافعی ، همانجا).
بشر از محدثان بسیار خوشنام بود و گفته شده است که جز حدیث صحیح روایت نمی کرد (ذهبی ، ج 10، ص 475؛ ابن عساکر، ج 10، ص 213). برخی از شاگردانش که از او روایت کرده اند، عبارت اند از: ابوجعفر محمدبن هارون بغدادی معروف به ابن نشیط ، ابوحفص عمر مروزی (خواهرزادة بشر)؛ سَرّی بن مُغَلَّس سَقَطی (متوفی 251)؛ عبدالصمدبن محمد عبادانی (آبادانی ) و نُعیم بن هَیضَم هروی (ابن عساکر، ج 10، ص 177، 181؛ خطیب بغدادی ، همانجا).
دربارة او سخنان ستایش آمیز بسیاری نقل شده است ، از جمله گفته اند که مردم بغداد او را چون نبی می ستودند و مقام وی را از احمدبن حنبل (متوفی 245) بالاتر می دانستند (ابونعیم ، ج 8، ص 336؛ ذهبی ، ج 10، ص 472). احمدبن حنبل نیز به برتری او در ورع و محبت باری تعالی اذعان داشت و او را در شمار اولیایی چون عامربن عبدالقیس العنبری (متوفی 55) می دانست (هجویری ، ص 146؛ ابن عساکر، ج 10، ص 191، 194). سبب خوشنامی بشر، به گفتة خودش ، خوابی بوده که در آن رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به او گفته اند که به علت پیروی از سُنّت و حرمت داشتن نیکان و دوست داشتن یاران و اهل بیتِ من ، به این منزلت رسیدی که از همة اقران زمان خود برتر شده ای (قشیری ، ص 32؛ ابن عساکر، ج 10، ص 193).
بشر در227 درگذشت و گفته اند اجتماع مردم در تشییع جنازة او چنان بود که ساعتها طول کشید تا جنازه اش به گورستان برسد. مزارش در بغداد است (مقدسی ، ص 130؛ ابن عساکر، ج 10، ص 222؛ نبهانی ، ج 1، ص 608).
او سه خواهر زاهد و عابد داشته است که در بغداد می زیسته اند و از راه ریسندگی روزگار می گذرانده اند (برای شرح زندگانی زاهدانة آنان رجوع کنید به ابن خلکان ، ج 1، ص 276؛ یافعی ، ج 2، ص 70).
منابع : (1) ابن جوزی ، صفة الصفوة ، چاپ محمود فاخوری و محمد رواس قلعه جی ، حلب 1389ـ1393/ 1969ـ1973؛ (2) ابن خلکان ، وفیات الاعیان ، چاپ احسان عباس ، بیروت 1968ـ1977؛ (3) ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق ، ج 10، چاپ علی شیری ، بیروت 1415/1995؛ (4) احمدبن عبدالله ابونعیم ، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء ، بیروت 1387/1967؛ (5) عبدالله بن محمد انصاری ، طبقات الصوفیة ، با تصحیح و حواشی عبدالحی حبیبی قندهاری ، چاپ حسین آهی ، تهران 1362 ش ؛ (6) احمدبن علی خطیب بغدادی ، تاریخ بغداد ، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1417/1997؛ (7) محمدبن احمد ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ، ج 10، چاپ شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی ، بیروت 1402/1982؛ (8) محمدبن حسین سلمی ، طبقات الصوفیة ، چاپ نورالدین شریبه ، قاهره 1406/ 1986؛ (9) عبدالوهاب بن احمد شعرانی ، الطبقات الکبری المسماة بلواقح الانوار فی طبقات الاخیار ، بیروت 1408/1988؛ (10) محمدبن ابراهیم عطار، تذکرة الاولیاء ، چاپ محمد استعلامی ، تهران 1360 ش ؛ (11) عبدالکریم بن هوازن قشیری ، ترجمة رسالة قشیریه ، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران 1361 ش ؛ (12) محمد معصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ، چاپ محمد جعفر محجوب ، تهران ( تاریخ مقدمه 1318 ) ؛ (13) محمدبن احمد مقدسی ، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛ (14) یوسف بن اسماعیل نبهانی ، جامع کرامات الاولیاء ، چاپ ابراهیم عطوه عوض ، بیروت 1411/1991؛ (15) علی بن عثمان هجویری ، کشف المحجوب ، چاپ و. ژوکوفسکی ، لنینگراد 1926، چاپ افست تهران 1358 ش ؛ (16) عبدالله بن اسعد یافعی ، مرآة الجنان وَ عبرة النقظان ، وضع حواشیه خلیل منصور، بیروت 1417/1997.