كنايه از دور بودن از قدرت و حكومت؛ و انقباض گوشت، گرفتگى و جمع شدنآن است. از آن در بابهايى مانند امر به معروف و نهى از منكر، اطعمه و اشربه و قضاء سخن رفته است.
گوشتى كه مذكّى و ميته بودن آن معلوم نيست، در اينكه به استناد اصل عدم تذكيه، به ميته بودن آن حكم مىشود يا با نهادن روى آتش آزمايش مىگردد كه اگر منقبض شود مذكّى وگرنه، ميته است اختلاف مىباشد. قول دوم به مشهورنسبت داده شده است.(1)
مؤمنان هنگام نزاع و اختلاف با يكديگر در زمان مبسوط اليد نبودن امام عليه السّلام، بايد به فقيه جامع الشرايط رجوع كنند.(2)بر قاضى مكروه است در برخورد با دو طرف دعوا ترش رويى كند.(3)از مراتب نهى از منكر، درهم كشيدن چهره در برابر مرتكب شونده منكراست(4)(-->امر به معروف و نهى از منكر).
انقراض
انقراض: از بين رفتن، مردن.
واژه انقراض درباره كسانى كه مالى براى ايشان وقف شده (موقوفٌ عليهم) كاربرد رايج دارد و از آن در بابهاى اجاره، وقف و قضاء سخن رفته است.
به قول مشهور، اگر شخصى مالى را براى كسانى كه به طور غالب منقرض مىشوند، وقف كند و چگونگى مصرف آن را مشخص نكند، مانند وقف بر يك يا چند طبقه از فرزندانش وقف صحيح است؛ ليكن پس از انقراض موقوفٌ عليهم، در اينكه مال وقف شده به وارثان واقف بر مىگردد يا به وارثان موقوفٌ عليهم و يا در امور خيريّه صرف مىشود، اختلاف است. قول نخست به مشهور نسبت داده شده است.(1)
اگر طبقه اول موقوفٌ عليهم عين موقوفه را اجاره دهند، ولى پيش از پايان مدّت اجاره منقرض شوند، در بطلان اجاره يا مخيّر بودن طبقه دوم بين فسخ اجاره و ابقاى آن تا پايان مدّت مقرّر، اختلاف است.(2)