responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : العقد الحسيني؛ الرسالة الوسواسية المؤلف : العاملي، الشيخ حسين بن عبد الصمد (والد الشيخ البهائي)    الجزء : 1  صفحة : 16

دليل جليل‌

إذا تعارض الأصل و الظاهر قدم الأصل إلا في مواضع يسيرة لأن الأصل دليل عقلي و حجة بالإجماع و الظاهر كثيرا ما يخرج الأمر بخلافه فليس حجة و على ذلك فرع العلماء طهارة الطريق و ثياب الصبيان و الخمارين و القصابين و من لا يتجنب النجاسة و ثياب الكفار و أوانيهم حتى يعلم عروض النجاسة لذلك و أكد في أكثر ذلك النص عن الأئمة : رويت بسندي إلى المعلى بن خنيس قال سمعت أبا عبد اللَّه 7 يقول:

لا بأس بالصلاة في الثياب التي يعملها المجوس و هم أجناب [أخباث‌] و هم يشربون الخمر و نساؤهم على تلك الحالة [الحال‌][1]


[1] فصل احتياط به چه شرائطى رواست اين طهارت ظهرا گر چه درجه باز پسين است فضل وى نيز بزرگست و ليكن بشرط آن كه ادب وى نگاه دارد و وسوسه و اسراف را بدان راه ندهد چون بحد وسوسه و اسراف رسد مكروه و ناپسنديده بوده و باشد كه بزه كار گردد و اين احتياطها كه عادت صوفيانست از جورب داشتن و ازار بسر در گرفتن و آب پاك به يقين طلب كردن و آفتابه نگاه داشتن تا كسى دست بر وى فرا نكند همه نيكوست و كساني را از فقهاء و ديگران كه آن نگاه ندارند نيست كه بر ايشان اعتراضى كنند الا بشرطى و ايشان را نيز نيست كه بر فقها و ديگران كه احتياط نكنند اعتراض كردن اصلا چه آن احتياطها نيكوست و لكن به شش شرط:

شرط اول آن كه به سبب روزگار بردن بدان از كارى فاضل تر از آن باز نماند چه اگر كسى را قدرت آن باشد كه به آموختن علمى مشغول شود كه آن زيادت كشفى باشد يا به كسبى مشغول شود كه آن كفايت عيال وى بود تا او را از خلق سؤال نبايد كردن و از دست مردمان نبايد خوردن و روزگار بودن به احتياط طهارت وى را باز دارد ازين نشايد كه بدين احتياطها مشغول شده كه اين همه مهمتر است از احتياط طهارت و به چنين سبب بود كه هر گز صحابه به چنين احتياطها مشغول نشدند كه ايشان به كسب و جهاد و طلب علم و بكارهاى مهمتر ازين مشغول بودند و براى اين بود كه پاى برهنه برفتندى و بر زمين نماز كردندى و بر خاك نشستندى و طعام خوردندى و دست بر كف پاى ماليدندى و از عرق ستوان حذر نكردندى و جهد بيشتر در پاكى دل كردندى نه در پاكى تن و جامه پس اگر كسى بدين صفت بود صوفيان را بر وى اعتراض نرسد و كسى كه به كاهلى از احتياط دست بدارد وى را نشايد كه بر اهل احتياط اعتراض كند كه كردن احتياط از ناكردن فاضل تر است.

شرط دوم آن كه خويشتن از ريا و رعونت اين نگاه دارد كه هر كه احتياط كند از سر تا پاى وى منادى مى‌كند كه من پارسا ام كه خويشتن چنين پاك مى‌دارم و وى را از آن شرفى پديد آيد اگر پاى بر زمين نهد يا از آفتابه ديگرى طهارت كند ترسد كه از چشم مردمان بيفتد بايد كه خويشتن را در اين بيازمايد و در پيش مردمان پاى بر زمين و راه رخصت سپرد و در سر تدارك احتياط بكند اگر نفس وى در اين منازعتى كند بداند كه آفت ريا بوى راه يافته است اكنون بر وى واجب بود كه پاى برهنه رود و بر زمين نماز كند و از احتياط دست بدارد كه ريا حرام است و احتياط سنت چون از حرام نتواند حذر كرد الا بترك احتياط بر وى واجب بود ترك احتياط گفتن.

شرط سيم آن كه گاهگاه نيز راه رخصت مى‌رود و احتياط بر خويشتن فرض نگرداند چنانكه رسول از مطهره مشركى طهارت كرده است و عمر از سبوى زنى ترسا طهارت كرده است و ايشان در بيشتر احوال بر خاك نماز كرده‌اند و كسى كه در خفتن ميان خويش و ميان خاك هيچ حجاب نكردى وى را بزرگتر داشتندى پس چون سيرت ايشان را مهجور كند و ناشايست دارد و نفس مسامحت نكند موافقت ايشان را دليل آن باشد كه نفس در اين احتياط شرفى يافته است باشد كه دست ازين بدارد.

شرط چهارم آن كه هر احتياطى كه در آن رنج مسلمانى باشد دست بدارد كه رنجاندن دل خلق حرام است و ترك احتياط حرام نيست چنانكه كسى قصد آن كند كه دست وى بگيرد رد سلام يا معانقه كند و دست و روى وى عرق دارد خويشتن باز كشد اين حرام باشد بلكه خلق نيكو و تقرب بدان مسلمان در اين وقت از هزار احتياط مبارك‌تر بود و فاضلتر و هم چنين اگر كسى پاى بر سجاده وى نهد و از آفتابه وى طهارت كند و از كوزه وى آب خورد نشايد كه منع كند و كراهت اظهار كند كه رسول اللَّه 6 آب زمزم خواست عباس رضي اللَّه عنه گفت دستهاى بسيار در آب كرده‌اند و شوريده كرده تا ترا دلوى خاص طلب كنم و آب بر كشم گفت نى من بركت دست مسلمانان دوست تر دارم و بيشتر قرَّاآن جاهل اين دقايق نشناسند و خويش اندر چينند از كسى كه احتياط نكند و وى را برنجانند و باشد كه با پدر و مادر و رفيق و برادر سخنهاى درشت گويند چون دست به آفتابه و كوزه ايشان دراز كرده باشند و اين همه حرام است چگونه روا باشد به سبب احتياطى كه واجب نيست و بيشتر آن باشد كه قومي كه اين كنند تكبرى در سر ايشان پديد آيد كه منت بر مردمان نهند كه ما خود چنين مى‌كنيم و به غنيمت در آيند كه خويشتن از كسى فراهم گيرند تا وى را برنجانند و پاكى خويش عرضه كنند و فخر خويش پديد آرند و ديگران را نجس نام كنند بدان كه چنانكه صحابه آسان فرا گرفته باشند فرا گيرد و اگر كسى در استنجا به سنگ اقتصار كند اين خود از كباير شناسند و اين همه از خباثت اخلاق است و دليل نجاست باطن است و دل پاك داشتن از اين خباثت فريضه است اين همه سبب هلاكت است و احتياط دست به داشتن سبب هلاكت نيست.

شرط پنجم آن كه در خوردنى و پوشيدنى و گفتنى نگاه دارد كه آن مهمتر است چون مهمتر دست ندارد دليل آن بود كه اين احتياط براى رعونت يا براى عادت مى‌كند چنانكه كسى طعام خورد در وقتى كه گرسنگى وى به ضرورت نباشد آن گاه تا دست و دهان نشويد نماز نكند و اين مقدار نداند كه هر چه نجس است بى ضرورت چرا مى‌خورد و اگر پاكست دست چرا مى‌شويد پس با جامه‌اى كه عاميان شسته باشند نماز مى‌نكند و طعامى كه در خانه عاميان پخته باشند چرا مى‌خورد و احتياط در پاكى لقمه مهمتر است و بيشتر اين قوم در خانه بازاريان طعام پخته خورند و بر جامه ايشان نماز نكنند و اين نه نشان صدق باشد در كار.

شرط ششم آن كه اين احتياط به منكرات و منهيات ادا نكند چنانكه بر سه بار زيادت كند در طهارت كه بار چهارم نهى است يا طهارت دراز بكشد و مسلمانى در انتظار وى مى‌باشد كه اين نشايد يا آب بسيار بريزد تا نماز اول وقت تأخير كند يا امام باشد اهل جماعت در انتظار دارد يا مسلمانى را وعده داده باشد به كارى و آن دير مى‌شد يا به سبب آن روزگار كسب وى مى‌بشود و عيال وى ضايع مى‌ماند كه اين چنين كارها به سبب احتياطى كه فريضه نيست مباح مگردد يا سجاده فراخ فرو وا كند در مسجد تا كسى جامه بوى نزند كه از اين سه چيز منكر بود يكى آن كه پاره از مسجد غصب كرده باشد از مسلمانان و حق وى بيش از آن نيست كه وى سجود كند و دوم آن كه صف چنين پيوسته نتوان داشت و سنت آنست كه كتف به كتف برادروار و پيوسته سوم آن كه از مسلمانى حذر مى‌كند چنانكه از سگ و نجاستها حذر مى‌كنند و اين نشايد و هم چنين منكرات بسيار كه بسى قرَّاى جاهل به سبب احتياط ارتكاب كنند و ندانند.

تمام شد آن چه مناسب بود نقل آن در اين مقام. مصحح

اسم الکتاب : العقد الحسيني؛ الرسالة الوسواسية المؤلف : العاملي، الشيخ حسين بن عبد الصمد (والد الشيخ البهائي)    الجزء : 1  صفحة : 16
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست