اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 64
خواهى ماند. همين
كه امام كاظم از نزد خليفه بيرون آمد، نفيع انصارى افسار الاغ حضرت را گرفت و
پرسيد: تو كيستى؟
امام فرمود: اين
چه سوالى است كه مىكنى؟ اگر نسبت من را بخواهى، من فرزند محمّد حبيب اللّه، فرزند اسماعيل
ذبيح اللّه، فرزند ابراهيم خليل اللّه هستم. اگر از شهر من سوال مىكنى، شهر من همان
جایى است كه خداوند بر تو و بر همه مسلمانان واجب گردانيد كه براى انجام
مناسك حجّ به آنجا بروند. اگر از خانواده من جويا هستى؛ ما از اهل بيتى هستيم كه
خداوند متعال ما را محترم شمرده و دستور داده كه با اين جملات: (ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ
عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ) در هر نماز واجب، از ما ياد شود. آنگاه
فرمود: بدان، ما اهل بيت رسول اللّهﷺ هستيم. [1]
42. عمویی که خود را غلامِ برادرزاده خواند
على بن جعفر
برادر امام كاظم7 در مسجد النبیﷺ براى جمعى تدريس مىكرد که ناگاه
امام جواد 7 كه در آن هنگام كودك بود، وارد مسجد
شد، على بن جعفر تا آن حضرت را ديد از جاى خود برخاست و از آن حضرت استقبال كرد
بدون كفش و عبا نزد آن حضرت رفت و دستش را بوسيد و احترام شايانى به او نمود. امام
جواد7 به او فرمود: عمو جان بنشين. او عرض
كرد: چگونه بنشينم در حالى كه شما ايستادهاید؟!
بعد از این
جریان حاضران در مسجد به على بن جعفر گفتند: شما عموى حضرت جواد7 هستيد، ولى ديديم اينگونه در برابر او تواضع كرده و دست آن حضرت
را بوسيدید؟
على بن جعفر، ريشِ
سفيد خود را گرفت و گفت: (إِذَا كَانَ
اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ قَبَضَ