اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 366
حتی
به فكر قتلش افتادند ولی از كشتن او صرف نظر کرده و او را در چاه افكندند و
سرانجام طفل را به كاروان مصری به عنوان غلام فروختند.
روزی كه يوسف را به چاه افكندند او تنها نه سال
داشت! از كودك نه سالهای كه در چنين وضع سخت و شرايط
ناراحت كنندهای دچار شده، جز اضطراب و ضعف و سستی.
انتظار ديگری نمیرود. ولی نيروی ايمان
در اين كودك اثر عجيب و حيرتانگیزی، گذارده بود.
موقعی كه او را از چاه خارج كردند و او به
غلامی فروختند، مردی به وضع كودك رقّت كرد و از روی رأفت و
مهربانی گفت: نسبت به اين طفل غريب، نيكی كنيد. يوسف تا اين جمله را
شنيد سر بلند کرد و با آرامش روان گفت: (مَنْ
کانَ مَعَ اللَّهِ فَلَیْسَ لَهُ غُرْبَه) آن كس
كه با خداست گرفتار غربت و تنهايی نمیشود. [1]
6. استقامت رسول
اللهn و نزول سوره کافرون
سوره کافرون درباره
گروهی از سران مشرك قريش نازل شده است مانند: وليد بن مغيره، عاص بن وايل،
حارث بن قيس و امية بن خلف. آنان میگفتند: ای محمّدﷺ تو از آيين
ما پيروی كن، ما نيز از آيين تو پيروی میكنيم و تو را در تمام امتيازات
خود شريك میسازيم. يك سال تو خدايان ما را عبادت كن و سال ديگر ما خدای
تو را عبادت میكنيم، اگر آيين تو بهتر باشد، ما در آن با تو شريك شده و بهره خواهیم برد و اگر آيين ما
بهتر باشد تو در آيين ما شريك شده و بهره میبری.
پيغمبر فرمود: پناه بر خدا كه من چيزی را همتای خدا قرار دهم!
گفتند: لااقل بعضی از خدايان ما را به نيكی
ياد كن و به آنها تبرّك بجوی! ما نيز تو را تصديق کرده و
خدای تو را میپرستيم. پيامبر فرمود: من منتظر فرمان پروردگار هستم.
در اين هنگام سوره كافرون نازل شد و رسول الله به مسجد الحرام آمد در