امیرمؤمنان
علی7 علت این که برای گرفتن حقّ خود
قیام نکرد، چنین بیان نمود: الگوى من در کارها انبياء
الهی هستند. امّا الگوى من از برادرم هارون آن است كه هارون علت عدم مخالفت
با قوم خود را در گوسالهپرستیِ، چنین بیان نمود: (ابْنَ أُمَّ
إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي) مردم من را
ضعیف شمردند تا جایی که نزدیک بود من را به قتل برسانند.
سپس علی7
فرمود: مردم وصیّ حضرت موسی را خوار شمردند و با او
مخالفت ورزیدند و او به جهت حفظ اتّحاد، پافشاری نورزید. اگر
بگوييد: مردم با وصیّ موسی7 مخالفت
نکردند و در مخالفت خود او را خوار نشمردند و تصمیم بر قتل او نداشتند،
این کلام برخلاف صریح آیه مزبور است. اما اگر
بگویید: مردم چنین رفتاری را با وصی موسی،
حضرت هارون کردند و هارون ابتدا تذکّر داد و برای جلوگیری از
اختلاف بین امّت، صبر کرد و پافشاری نکرد، پس حضرت هارون معذور بوده و سكوتش لازم بوده است در غیر این صورت لازمهاش نعوذ بالله
اسناد معصیت به انبیای الهی است. [2]
نکتههایی که از آیه شریفه استفاده میشود:
الف:
خطر تفرقهافكنى در برخی مواقع بیشتر از
خطر سكوتِ موقّت در برابر انحراف است تا بتوان در اولین فرصت با انحراف مقابله کرد.(إِنِّی
خَشِيتُ... فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِی إِسْرائِيلَ)
ب:
تذکّر ندادن در جایی مشروع است که اثری نداشته باشد.(إِنِّی
خَشِيتُ...وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي)ضمن این که هارون تذکّر هم داده بود.(لَقَدْ
قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ)
[1].[26]
سیری در نهج البلاغه، شهید
مطهری، مرتضی، ص
184.