اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 195
میرفت و
گاه به مردم تذكراتى میداد. روزى از بازار خرما فروشان
میگذشت که دختر بچهای
را در حال گريه دید، از علت گريهاش پرسید.
او در جواب گفت: مولای من يك درهم به من داده تا خرما بخرم، از اين كاسب
خرما خريدم ولی مولای من نپسندید، حال آوردهام كه
خرما را پس بدهم
ولی كاسب قبول نمىكند.
حضرت به كاسب فرمود: اين دختر بچه خدمتكار است و از خود
اختياری ندارد، شما خرما را بگير و پولش را برگردان، كاسب از جا حركت كرد و
در مقابل كسبه و رهگذران با دستش به سينه على زد تا او را از جلوى دكانش رد كند.
كسانى كه ناظر جريان بودند به او گفتند، چه مىكنى اين
مرد على بن ابيطالب است!!
كاسب که تازه آن
حضرت را شناخته بود رنگش زرد شد و فوراً خرماى دختر بچه را گرفت و پولش را داد سپس
به حضرت عرض كرد: یاامیرمؤمنان من را ببخشید حضرت فرمود: چيزى
كه من را از تو راضى مىكند آن است كه اخلاق خود را اصلاح كنى و
با ادب و اخلاق نیکو با مشتریان رفتار کنی. [1]
21. رفتار کریمانه امام حسن 7 با مرد شامی
مردی از اهل شام که تحت تأثیر تبلیغات
دستگاه معاویه واقع شده بود و خاندان پیامبر را دشمن میداشت،
وارد مدینه شد و چون امام حسن7 را دید، هر چه توانست به آن
حضرت ناسزا گفت. حضرت با کمال مهر و محبّت به وی نگریست.
چون سخنان زشت آن مرد تمام شد، امام به او سلام کرد و
لبخندی زد. سپس فرمود: ای مرد! گمان میکنم در
این شهر مسافر غریبی هستی. شاید در گفتار خود
اشتباه کردهای. در عین حال اگر از ما طلب رضایت
کنی، از تو راضی میشویم اگر چیزی
از ما بخواهی به تو میدهیم. اگر راهنمایی
بخواهی، هدایتت میکنیم. اگر
[1].[294] داستانها و پندها، مصطفی زمانیوجدانی،
ج ١ ص٤٦.
اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 195