responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : درس هایی از قرآن المؤلف : محسن قرائتی    الجزء : 1  صفحة : 594


1- نقش امام باقر(عليه السلام) در احياي اسلام
2- دعوت برمبناي حکمت و اخلاق حسنه
3- شيوه مناظره با منکران معاد
4- شيوه مناظره با وهّابيون
5- برخورد ويژه امام علي (عليه السلام) در جنگ جمل
6- شيوه برخورد با متخلّفان از دين
7- سخنان حضرت زهرا(س) درباره فدک
8- کيفرهاي الهي متناسب با جرم و گناه

موضوع: آداب گفتگو و مناظره
تاريخ پخش: 10/07/93

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث را بينندگان پاي تلويزيون زماني گوش مي‌دهند که شهادت امام باقر(ع) است و من امروز در مورد گفتگوي علمي، کرسي آزاد انديشي، مناظره، شيوه گفتگو و مناظره صحبت مي کنيم. چون الآن ديگر خيلي بحث‌ها رسمي و غير رسمي است. او در مغازه‌اش نشسته و يک چيزي مي‌گويد، او يک چيزي مي‌گويد. با هم گفتگو مي‌کنند. آداب گفتگو و مناظره!
1- نقش امام باقر(عليه السلام) در احياي اسلام
بحث ما درباره آداب گفتگو به مناسبت شهادت امام باقر است. چون در ميان امامان ما اولين امامي که توانست حوزه علميه را راه بياندازد، امام باقر بود. حضرت امير ۲۵ سال در خانه نشست. چهار، پنج سال هم که حکومت دستش بود، جنگ نهروان و صفين و قاسطين و مارقين و ناکثين بود. به امام حسن هم حکومت ندادند. امام حسين هم در کربلا شهيد کردند. امام سجاد هم در دوره خفقان بود. بني اميه تا روي کار بود، امامان ما نتوانستند حوزه‌اي تشکيل بدهند. بني اميه تضعيف شد و سقوط کرد. بني عباس روي کار آمد. بني عباس مي‌خواستند به مردم بگويند: ما با اهل‌بيت خوب هستيم. اينها يک مقداري آزادي دارند. امام باقر حوزه علميه را راه انداخت. کلمه‌اي که مي‌گويند: باقر، به قول امروزي‌ها باقر يعني پژوهشگر و تحقيق، باقر به قول امروزي‌ها يعني پژوهش. يعني شکافتن مطلب، همينکه امروز مي‌گويند: انرژي هسته‌اي. يعني ما بتوانيم از يک سري چيزها، يک چيزهايي را…
به عوام که مي‌گويند: نفت چيست؟ مي‌گويند: همين که در چراغ است. اما دنياي پتروشيمي اين نفت را شکافت. از درون نفت صدها مواد استخراج کرد.
نوک کشتي و قايق تيز است چون مي‌خواهد آب را بشکافد. نوک هواپيما اين رقمي است. چون مي‌خواهد هوا را بشکافد. باقرالعلوم يعني درون علم را مي‌شکافد و از آن يک چيزهايي درمي‌آورد.
2- دعوت برمبناي حکمت و اخلاق حسنه
موضوع بحث ما آداب مناظره و گفتگو است. بسم الله الرحمن الرحيم. آداب گفتگو و مناظره! قرآن مي‌فرمايد: «ادْعُ» دعوت کن، «إِلى» به سوي،‌ (سَبيلِ رَبِّكَ) (نحل /۱۲۵) به راه خدا دعوت کن. «بِالْحِكْمَةِ» حکمت، ديگر چه؟ «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» اين آيه قرآن است. ديگر چه؟ «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَنُ» اين آيه قرآن است. يعني اگر مي‌خواهي کسي… مي‌خواهي بچه‌ات را به نماز دعوت کني. يک پسري، دامادي، همسري، عروسي داري کج مي‌رود.
به راه خدا با منطق دعوت کن. استدلالي حرف بزنيم. موعظه حسنه معنايش معلوم است. يعني خيرخواهي که نيکو باشد. با نيش و نوش، با تحقير و مسخره نباشد. منتهي جدال با مخالف است. چون اين خودي است. اين هم خودي است. اين خودي نيست در مقابل ما رقيب است. گارد گرفته، اين ضد ما است. مي‌گويد: چون ضد تو است، اگر اين حسنه است، آن کسي که مخالف تو است بايد احسن باشد. مثل سکنجبين، اگر مي‌چشي مي‌بيني سرکه‌اش زياد است، شکرش را زياد کن. چون آن کسي که رقيب ما است گارد گرفته و مخالف است. آنوقت شما در برابر مخالف، به جاي حسن بايد سراغ شیوه احسن برويد.
آداب مناظره، يکي واقع بيني باشد. غرض ما اين نباشد که حرف خودمان را به کرسي بنشانيم. دنبال حقيقت مي‌گرديم، خشونت در آن نباشد. احترام متقابل باشد. عواطف ديگران را خدشه‌دار نکنيم. يعني خط قرمزها را، اين به يک چيزي که معتقد است خط قرمزش را حفظ کنيم. با انصاف باشد. اين… آداب مناظره است.
3- شيوه مناظره با منکران معاد
اما نمونه‌هاي مناظره، چند نمونه برايتان بگويم. يک نفر آمد با پيغمبر برخورد کرد. يک استخوان پوسيده را برداشت و فشار داد، اين استخوان در دستش آرد شد و گفت: اگر روز قيامت هست، (مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميم‌) (يس /۷۸) عربي‌هايي که مي‌خوانم قرآن است. اين استخوان پوسيده‌اي را که من با فشار خرد کردم و با فوت پخش کردم، چگونه جمع مي‌شود؟ قرآن مي‌گويد: اين رقمي حرف زد. تو هم اينطور بگو. (قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّة) (يس /۷۹) آن کسي که اول آن را درست کرد، آخرش را هم درست مي‌کند. مگر الآن جنابعالي که هستي، مگر از يک تک سلول نيستي؟ خوب اين تک سلول از کجاست؟ نطفه و تک سلول و اسپرم از کجاست؟ از غذاي پدر و مادر است. غذاي پدر و مادر از کجاست؟ خاک اراک گندم شد. خاک رشت و مازندران برنج شد. خاک خوزستان و بوشهر خرما شد. خاک فلان ‌جا سبزي شد. خاک فلان‌جا سيب زميني شد. از ذرات خاک پخش شده، آمدند در حلق پدر تو غذا شد و اين غذا نطفه شد. پس الآن هم شما از ذرات خاک پخش شده هستيد. اصل ما از يک تک سلول است. اسپرم است. اين اسپرم از غذاست. غذا از چيست؟ گندم يک منطقه، برنج يک منطقه، ميوه يک منطقه از مناطق مختلف مواد غذايي مختلف ميوه شد در دهان پدر آمد، اسپرم شد و ما به وجود آمديم. ما الآن هم از ذرات خاک پخش شده هستيم. مگر جمع شدن پخش شده‌ها محال است؟ من اين بحث را از قديم داشتم.
شما دوغ را در مشک مي‌ريزيد. چربي در همين دوغ است. اما وقتي مشک را مي‌زني، ذرات پخش شده همه يکجا جمع مي‌شود. مگر مشکل است؟ مگر گاو علف نمي‌خورد شير مي‌دهد؟ خدا در شکم گاو شير سفيد را از شکم علف سبز بيرون مي‌کشد. همان خدايي که شير سفيد را از شکم علف سبز بيرون مي‌کشد، من و شما را از خاک بيرون مي‌کشد. مگر اين لباس‌هايي که پوشيديم نفتي نيست. انسان توانست از دل نفت نخ را بيرون بکشد. چرا نمي‌خواهيد قبول کنيد.
مناظره دوم، مناظره حضرت ابراهيم با مخالفش بود. نمرود ادعايي داشت. به ابراهيم گفت: خداي کيست؟ گفت: خداي من (يُحْيي‌ وَ يُميت‌) (بقره /۲۵۸) هم زنده مي‌کند و هم مي‌ميراند. گفت: من هم زنده مي‌کنم و مي‌ميرانم. دو نفر زنداني را آزاد کنيد. يکي را کشت، گفت: ببين اين را کشتم. يکي را هم آزاد کرد، گفت: اين را زنده کردم. مغالطه کرد. حضرت ابراهيم گفت: خيلي خوب. خدا خورشيد را از اين طرف طلوع مي‌دهد. شما فردا خورشيد را از اين طرف طلوع مي‌دهي. (فَبُهِتَ الَّذي كَفَر) (بقره /۲۵۸) اين يک نمونه مناظره است.
مناظره سوم، يک نفر نزد پيغمبر آمد. گفت: حضرت عيسي در گهواره حرف زد. شما چرا در گهواره حرف نزدي؟ پيغمبر فرمود: حضرت عيسي اگر در گهواره حرف نمي‌زد، مادرش مريم متهم به زنا می شد، آمدند گفتند: مريم تو که شوهر نکردي! چطور زني که شوهر ندارد، بچه‌دار شده است؟ معلوم مي‌شود نعوذ بالله تو زنا کردي. اشاره به گهواره کرد. آنجا اگر حرف نمي‌زد مريم معصوم زناکار معرفي مي‌شد. من يک چنين شرايطي برايم پيش نيامده است.
در جنگ صفين، آقاياني که پاي تلويزيون نشستند، شيوه‌هاي گفتگو را برايتان مي‌گويم. چون شهادت امام باقر، قله کار امام باقر و عظمت کار امام باقر، حوزه علميه و گفتگوهاست. هرچه سؤال مي‌کردند، جواب مي‌داد. شيوه گفتگو! متأسفانه اين باب‌هاي گفتگو کم شده است.
4- شيوه مناظره با وهّابيون
يکي از افتخارات ما اين است که چند تا از مراجع بزرگ اعلام کردند به وهابي‌ها که باسوادترين علماي وهابي بيايند و برنامه تلويزيون هم زنده باشد. هر سؤالي دارند بگويند ما جواب مي‌دهیم. يک نفر گفت: من جواب مي‌دهم. يک نفر فرمود: نه لازم نيست من جواب بدهم. به يکي از شاگردانم مي‌گويم جواب بدهد. همه مردم ببینند، معلوم مي‌شود که حرف منطقي که دارد. اگر مي‌خواهيد ببينيد پوکي چقدر است. اينها بوسيدن ضريح را شرک مي‌دانند. مي‌گويند: اين ضريح دور قبر پيغمبر آهن است. شما آهن را مي‌بوسيد. شرک است! بايد خدا پرست باشيد. جوابش يک کلمه است. در خانه ما هم آهن است. يکبار هم در خانه خودمان را نبوسيديم. ما آهن بوس نيستيم. اين آهن چون دور ضريح پيغمبر است مي‌بوسيم. بعد يکي از علما يک شيرين‌کاري کرد، يک قرآن دست پادشاه وهابي‌ها داد. او قرآن را بوسيد. گفت: تو مشرک هستي. گفت: چرا؟ گفت: براي اينکه چرم را بوسيدي. قرآن چرمي بود، جلدش چرم بود. چرم هم پوست گاو است. تو پوست گاو را بوسيدي. گفت: کفش‌هاي من هم چرم است. در عمرم کفش‌هايم را نبوسيدم. اين چرم را که بوسيدم نه به خاطر اينکه پوست گاو است. چون جلد قرآن است، بوسيدم. پادشاه وهابي‌ها اين حرف را گفت. گفت: خوب ما هم ضريح پيغمبر را مي‌بوسيم نه چون آهن است، چون ضريح پيغمبر است.
به حضرت علي گفتند: چرا شما ابو موسي اشعري را در صفين حکم قرار داديد؟ گفت: قرآن هم حکم قرار داده است. مي‌گويد: اگر زن و شوهري با هم اختلافي دارند، (فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها) (نساء /۳۵) يک داور از فاميل زن، زياد هم نباشد، لشگرکشي نکنيد. دو تا نه، يک داور کافي است. يک داور هم از فاميل مرد بيايد، کدخدا منشي ببينند، مشکل چيست. «إِنْ يُريدا إِصْلاحاً» اگر اين دو داور، حسن نيت داشته باشند، خدا بين اينها جوش مي‌دهد. حکميت در قرآن هست.
نمونه مناظره ها:
5- برخورد ويژه امام علي (عليه السلام) در جنگ جمل
به حضرت علي گفتند: در جنگ جمل شترها را گرفتي به اسم غنايم جنگي تقسيم کردي. اسلحه‌ها را هم گرفتي و تقسيم کردي. در جنگ جمل حضرت علي پيروز شد. چرا زن‌ها را کنيز نگرفتي؟ فرمود: رهبر جنگ جمل عايشه بود. من نمي‌توانم زن پيغمبر را کنيز کنم؟ کدام يک از شما حاضر بوديد به عنوان کنيزي بپذيريد؟ عايشه ام المؤمنين است. زن پيغمبر است و حريم دارد.
از همه گذشته مگر پيغمبر روز فتح مکه زنان پيغمبر را کنيز کرد؟ اينها جزء اختيارات حکومت اسلامي است. مي‌تواند زن‌ها را کنيز بگيرد، مي‌تواند هم ببخشد. در فتح مکه زن‌ها را همه را بخشيد. پس پيغمبر هم در فتح مکه کنيز نگرفت، هم اميرالمؤمنين در جنگ جمل کنيز نگرفت.
به حضرت علي گفتند: چرا روز اول شمشير دست نگرفتي حقت را بگيري؟ چرا کنار نشستي و حقت را نگرفتي؟ تو قدرت داشتي و فاتح خيبر هستي، چرا ساکت شدي؟ حضرت امير فرمود: من از انبياء درس گرفتم. اما نوح گفت: (أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِر) (قمر /10) حضرت نوح گفت: خدايا من ديگر حريف نمي‌شوم. نوح هم خودش را کنار کشيد و گفت: «أَنِّي مَغْلُوب». حضرت لوط پيغمبر بود. دو تا فرشته در قالب دو جوان زيبا مهمانش شدند. زمان حضرت لوط مردم اهل لواط بودند. خيلي رسوا، لواط علني، يعني پشت پايه و پشت کوچه نه! وسط خيابان، (في‌ ناديكُمُ الْمُنْكَر) (عنکبوت /29) يعني در ملأ عام لواط مي‌کردند. دو مهمان زيبا که آمدند، لات‌ها ديدند دو تا بچه خوشگل خانه‌ي لوط رفتند. آمدند در را زدند که بچه‌ها را به ما تحويل بده. گفت: من دختر دارم. عقد مي‌کنم و به شما مي‌دهم، لواط نکنيد. «هؤُلاءِ بَناتي» من دختراني دارم به شما مي‌دهم. (وَ لا تُخْزُونِ في‌ ضَيْفي) (هود /78) من را جلوي مهمان‌هايم شرمنده نکنيد. گفتند: تو خودت هم مي‌داني. ما کاري به دخترها نداريم. حضرت لوط گفت: (لَوْ أَنَّ لي‌ بِكُمْ قُوَّة) (هود /80) اي کاش يک قدرت داشتم، دمار شما را درمي‌آوردم. «أَوْ آوي إِلى‌ رُكْنٍ شَديد» کاش يک تکيه گاه داشتم. کاش قدرت داشتم. يعني گاهي اولياي خدا هم قدرت ندارند.
حدود 20 مورد بود حضرت علي خواست عوض کند، نشد. اين نماز تراويحي که اهل سنت مي‌خوانند، اين سيره پيغمبر نيست و حرام است. از نظر فقه اهل‌بيت حرام است. اميرالمؤمنين خواست جلويش را بگيرد، شلوغ کردند. فرمود: بخوانيد تا خسته شويد. در اسلام نماز تراويح از نظر اهل‌بيت مردود است.
6- شيوه برخورد با متخلّفان از دين
حضرت موسي گفت: ( فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُم‌) (شعرا /21) من وقتي ديدم کسي را ندارم از بين شما رفتم. موسي به کوه طور رفت. تورات بياورد، سي روزش چهل روز شد. برگشت ديد مردم گوساله پرست شدند.
حضرت موسي برگشت و ديد مردم گوساله پرست شدند. هنرمندي به نام سامري بود. از طلاها يک مجسمه‌ي گوساله ساخت طوري که وقتي باد در آن مي‌رفت، صدا مي‌کرد. گفت: (هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى‌) (طه /88) خداي شما و خداي حضرت موسي همين است. برگشت و ديد همه زحماتش از بين رفت. امت خداپرست گوساله پرست شدند. (وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّه‌) (اعراف /150) کله برادر را گرفت و کشيد. من فکر مي‌کنم که به احتمال زياد شايد معنايش اين باشد که حضرت هارون هم زلف داشته است. چون کله تراشيده را که نمي‌شود کشيد! اينکه مي‌گويد: سرش را گرفت و کشيد. کشيدن با زلف جور مي‌شود. مگر اينکه سرش را اينطور بکشد. هارون گفت: چرا اين کار را مي‌کني؟ گفت: سي روز ما چهل روز شد، بخاطر ده روز شما رفتيد گوساله پرست شديد. « ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني» مردم مرا مستضعف کردند. هرچه فرياد کشيدم به حرف من گوش ندادند.‌ (وَ كادُوا يَقْتُلُونَني) (اعراف /150) خلاصه حضرت امير از قول نوح و لوط و ابراهيم و موسي و هارون و خود پيغمبر، فرمود: مگر پيغمبر را آن شبي که مي‌خواستند بکشند در غار نرفت؟ بنابراين اينطور نيست که چون من تا پيغمبر از دنيا رفت، دست به اسلحه نبردم، معنايش اين است که حق داشتم اما شرايط… پيغمبر به من سفارش کرد که اگر يار داشتي، حقت را با قدرت بگير.‌ اگر يار نداشتي، مواظب باش خون تو ريخته نشود. بعد حضرت علي فرمود: اگر چهل نفر با من بودند من حقم را مي‌گرفتم.
اين يک مسأله‌اي هم هست که من شک دارم که در تلويزيون گفتم يا نه. در غدير خم اين همه آدم بودند چطور همه فراموش کردند؟ اين جوابش را يکوقتي دادم. از يکي از دوستان ياد گرفتم. پسران يعقوب پيغمبر زاده بودند. تصميم گرفتند يوسف را محو کنند. وقتي برادر، برادر را محو مي‌کند مي‌خواستي آنها حضرت علي را محو نکنند. در غدير خم نه برادر حضرت علي بودند، نه پيغمبر زاده. آدم‌هاي عادي بودند. آدم‌هاي عادي وقتي پسر پيغمبر برادر خودش را خواست محو کند، يا او را بکشم و يا در چاه بياندازيم. وقتي برادر که پسر پيغمبر است برادرش را محو مي‌کند، مي‌خواستي غدير خم محو نکنند.
يوسف يک تلنگر به کسي نزده بود. گفتند: محوش کنيد. حضرت علي در جبهه پدران بت پرست اينها را کشته بود. يوسف منطقه عزتش در کنعان بود. کنعان يک ده کوچک بود. اينها حکومت يوسف را در شهر کوچک تحمل نکردند. شما مي‌خواستي حکومت اميرالمؤمنين را کل ولايت اسلامي تحمل کنند. برادران يوسف شب به پدرشان قول دادند، ما يوسف را مي‌بريم حفظش مي‌کنيم و برمي‌گردانيم. (وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‌) (يوسف /12)، (وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُون‌) (يوسف /11) شب قول دادند و فردا فراموش کردند. کسي که شب قول مي‌دهد و فردا فراموش مي‌کند، مي‌خواهي بعد از دو ماه از فوت پيامبر فراموش نکند. غدير خم بعد از دو ماه پيغمبر از دنيا رفت. يک شبه فراموش مي‌کند، مي‌خواستي آنها بعد از 70 روز فراموش نکنند. اين ده، دوازده جواب دارد.
7- سخنان حضرت زهرا(س) درباره فدک
نظير گفتگوها، منطقه فدک را طبق فرمان خدا در قرآن، پيغمبر به زهرا داد. نه اينکه ملک شخص زهرا، زهرا شب عروسي لباس عروسي‌اش را به فقير داد. گفت: اين سرمايه دست يک انسان‌هايي باشد که خودشان سوء استفاده نکنند. زاهد ترين آدم‌ها علي و فاطمه است. گفت: پس توليت براي شما. فدک را به زهرا بخشيد، نه براي اينکه خوش و بش باشد و دختر و اين بحث‌ها نيست. بحث اين است که يک سرمايه براي مسلمان‌هاست، کليددار آن يک آدمي باشد که زاهد باشد. متقي باشد. زاهدتر و باتقواتر از علي و فاطمه هم نيست. اما در عين حال تا پيغمبر از دنيا رفت، به دروغ گفتند. گفتند: پيغمبر فرمود: «نحن‌ معاشر الأنبياء لا نورث» (بلاغات النساء/ص31) هرچه هست براي مردم است. ما ارث نداريم پس پيغمبر ارث ندارد که به زهرا بدهيم. فدک هم از زهرا گرفتند. حضرت زهرا مي‌دانيد چه کرد؟ در گفتگو، آداب گفتگو، حضرت زهرا فرمود که: (وَ وَرِثَ‌ سُلَيْمان‌) (نمل /16) حضرت سليمان از حضرت داود ارث برد. سليمان بن داود، سليمان پسر داود بود. داود پيغمبر بود، سليمان هم ارثش به پسرش رسيد. از همه گذشته مگر خليفه دوم نگفت: «كفانا كتاب‌ اللّه» (کتاب سليم ابن قيس هلالي/ج1/ص550) يعني قرآن بس است. اگر قرآن بس است همين آيه «وَ وَرِثَ‌ سُلَيْمان‌» را عمل کنيد. اين حديث کجا بود؟
فاطمه زهرا در يک سخنراني مهم تمام استدلال‌هاي اينها را هوا کرد. به حضرت علي گفتند: چطور شما در نهروان جمعي را کشتيد؟ اينها بالاخره «اشهد ان لا اله الا الله» مي‌گفتند. «اشهد ان محمدا رسول الله» مي‌گفتند. کسي که «اشهد ان لا اله الا الله» مي‌گويد مسلمان است. حالا با تو مخالف هستند، چرا کشتي؟ حضرت فرمود: نخير اينها مسلمان نبودند. اينها منافق بودند. در دل کافر بودند و به زبان «اشهد ان لا اله الا الله» مي‌گفتند. اما اينکه مي‌گوييد: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة) (حجرات /10) هرجا کلمه‌ي اخوت مي‌آيد معنايش برادري نيست. (وَ إِلى‌ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحا) (هود /61) مي‌گويد: فلان قوم کافر برادرشان پيغمبر را فرستاديم. يعني خدا در قرآن پيغمبر را برادر کفار تلقي کرده است. اخوت درجاتي دارد. اگر کسي قلباً ايمان نداشته باشد، به زبان بگويد… او. این هم یک مسأله!
8- کيفرهاي الهي متناسب با جرم و گناه
مناظره، به امام سجاد گفتند: يهود گفتند: شنبه ماهي نگيريد. قصه‌اش در قرآن هست. اينها مي‌آمدند… شنبه امتحان الهي بود، غريزه‌اي بود که خدا در حيوان‌ها قرار داده بود، روز شنبه ماهي‌ها جلوي يهودي‌ها مي‌آمدند شيرجه مي‌رفتند. دهان يهودي‌ها پر از آب مي‌شد. از طرفي مي‌گويند: ماهي نگير. از طرفي هم ماهي‌ها شيرجه مي‌رفتند. (إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِم‌) (اعراف /163)، «يوم سبت» يعني روز شنبه ماهي‌ها جلو مي‌آمدند. روزي که شنبه نبود، «لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِم‌» هر موقع شنبه بود، ماهي‌ها مي‌آمدند، يکشنبه نمي‌آمدند. اينها کلک زدند. گفتند: بياييم يک حوض‌هايي کنار رودخانه درست کنيم، اين حوض را به رودخانه سوراخ کنيم. ماهي از اين سوراخ در حوض مي‌آيد، در حوض را مي‌گذاريم ماهي در حوض گير مي‌کند. الآن هم يهودي‌ها اينطور هستند.
آمريکا که به ما ويزا نمي‌دهد. يکي از علماي مسيحي ايران آمده بود، اينها مقابله به مثل کردند. يک ويزا هم کليسا براي ما فرستاد، آمريکا رفتيم. آنجا يک همشهري داشتيم، ما را شناخت و گفت: بيا يک خرده شما را تاب بدهم. ما را برد و گفت: اينجا نيويورک است. اينجا هم مرکز تجارت قالي است. گفت: اين يهودي است و من هم مسلمان هستم. مي‌گفت: اين يهودي به من مسلمان التماس کرد که وقتي شنبه مي‌شود کليدش را به من مي‌دهد و مي‌گويد: برو مغازه را باز کن، هرچه قالي فروختي پولش را نگه دار، يکشنبه تحويل من بده. براي اينکه از مشتري نگذرد… مي‌گفت: حالا باز هم که اين يهودي به مسلمان اعتماد کرده، خودش يک کاري است. من يک سؤالي برايم مطرح بود. از يکي از علما پرسيدم، جواب قشنگي به من داد. گفتم: در روايات داريم که حضرت علي از يهودي وام مي‌گرفت. الآن اگر قرائتي از يک يهودي وام بگيرد، از تلويزيون مرا بيرون مي‌کنند و مرا کلاغ پر مي‌کنند. چطور حضرت علي از يهودي وام مي‌گرفت؟ اگر بد است آن زمان هم بد بود. به نظرم آيت الله مرواريد بود. از علماي مشهد، در ذهنم ايشان بود. ايشان وام که مي‌گرفت به مردم ثابت مي‌کرد که رهبران مردم زندگي استثنايي ندارند. غذايشان استثنايي نيست. بعد گفت وام به من بده، سر وعده مي‌دادند، که مي‌گفت: ما به قولمان وفادار هستيم. پيمان شکن نيستيم. بعد به مردم مسلمان ياد مي‌دادند که با اهل کتاب معامله اقتصادي داشته باشيد. دينتان جداست. اما روابط زندگي‌تان، حقوق شهروندي شما بايد مراعات شود. گفت: چند درس در اين کار است. شرايط فرق کرده است. الآن وام گرفتن گرفتن از يهودي يعني وابستگي و ذلت و فقر اسلام، اين شرايط فرق مي‌کند. به امام صادق گفتند: علي بن ابي طالب فلان کار را مي‌کرد. چرا شما نکرديد؟ فرمود: شرايط آن زمان با اين زمان فرق مي‌کند.
گفتند: يهودي‌ها که شنبه کلک زدند ما را گرفتند، خدا اينها را به شکل ميمون درآورد. آيه قرآن است. يهودي‌ها شکل ميمون شدند. چرا لشگر بني اميه در کربلا امام حسين را کشتند، شکل ميمون نشدند؟ امام سجاد فرمود: بنا نيست خدا همه را یک کیفر می دهد! ابليس مخالفت با خدا کرد. خدا هيچ کاري با او نداشت. گفت: تا روز قيامت هم هرکاري خواستي بکن. بعضي‌ها را خدا در دنيا گوشمالي مي‌دهد، اما بنا نيست تمام خلافکارها را در همين دنيا… قرآن يک آيه دارد مي‌گويد: (وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِدا) (کهف /59) بعضي‌ها را خدا فوري حالشان را مي‌گيرد. آيه‌اش اين است: (وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير) (شوري /30) شنبه خراب کردي، يکشنبه سيلي مي‌خوري. بعضي را خدا در همين دنيا، بعضي را آخر عمر، بگذار مردم جاويد شاه بگويند، سال 57 هم مرگ بر شاه مي‌گويند. «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِدا» يک موعدي دارد. عجله نکن.
بعضي را اصلاً خدا در دنيا، مثل صدام. تا دم اعدام هم کري مي‌خواند. لااقل شاه وقتي مي‌خواست برود، در فرودگاه گريه کرد. صدام گريه هم نکرد، خيلي قلدر بود. ولي قرآن مي‌گويد: ( أَنَّما نُمْلي‌ لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِم‌) (آل‌عمران /178) مثل يک قطره چاي! من چاي مي‌خورم عطسه مي‌کنم. تا عطسه مي‌کنم استکان تکان مي‌خورد، يک قطره به عينک من مي‌چکد. فوري پاک مي‌کنم. يک قطره به لباسم مي‌چکد. مي‌گويم: خيلي خوب مي‌رويم خانه مي‌شوييم. يک قطره به قالي مي‌چکد. مي‌گوييم: باشد آخر سال که فرش‌ها را مي‌شوييم. يک قطره چاي است. به عينک فوري، به لباس بعداً و به لباس آخر. بنا نيست که همه کيفرها را ما….
مناظره و گفتگو خوب است به شرطي که احترام باشد. جسارت نباشد، توهين نباشد. آدمي که منطق دارد چرا توهين کند؟ فحش براي کساني است که حرف منطقي براي زدن نداشته باشند. ما بايد ياد بگيريم که منطقي حرف بزنيم. حتي به مخالف هم اگر چيزي گفت، حرفش درست بود، بگوييم: هرچه شما بگوييد من قبول دارم. آنجايي که حرفش درست است، بگوييد: اين تکه را قبول دارم. انصاف داشته باشيد.
خدايا به ما ياد بده… سبک زندگي همين است که با دوست و دشمن چگونه برخورد کنيم. آداب گفتگو و آداب معاشرت، تمام قرآن سبک زندگي است. تمام نهج‌البلاغه سبک زندگي است. تمام روايات ما سبک زندگي است. «قولوا» اين رقم بگو. «لا تقولوا» اين رقم نگو. «کلوا» اين غذا را بخور. «لا تکولوا» اين غذا را نخور. سبک زندگي که مقام معظم رهبري فرمود کل دين است. کل دين سبک زندگي است. با سلام و صلوات بر پيغمبر و اهل‌بيتش که به ما سبک زندگي را ياد داد.
براي اينکه از اينجا به مدينه هديه کنيم، يک سلامي کنيم: «السلام عليک يا محمد بن علي، يابن رسول الله يا حجة الله علي خلقه السلام عليک و رحمة الله و برکاته» از اينجا سه صلوات مي‌فرستيم و ثوابش را هديه به امام باقر به مدينه مي‌کنيم.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- اولین امامی که برای گسترش معارف دینی قیام کرد، کدام بود؟
1) امام حسین(علیه السلام)
2) امام علی(علیه السلام)
3) امام باقر(علیه السلام)
2- آیه 125 سوره نحل، به کدام شیوه دعوت اشاره دارد؟
1) دعوت بر پایه حکمت
2) دعوت با استفاده از موعظه نیکو
3) دعوت با استفاده از حکمت، موعظه و مناظره
3- بر اساس قرآن، چه چیزی مایه مبهوت شدن نمرود در برابر حضرت ابراهیم شد؟
1) معجزات حضرت ابراهیم
2) مناظره های حضرت ابراهیم
3) گلستان شدن آتش به حضرت ابراهیم
4- حضرت علی(علیه السلام) در پاسخ مخالفان حکمیّت به چه چیزی استناد کردند؟
1) به شیوه پیامبر در جنگ با مخالفان
2) به آیه قرآن در حکمیت میان همسران
3) به شیوه خلفای پیشین در برابر مخالفان
5- حضرت زهرا(سلام الله علیها) در ماجرای فدک به چه چیزی استناد کردند؟
1) به آیات ارث فرزند از پدر
2) به آیات عصمت اهل بیت
3) به آیه ارث سلیمان از داود

اسم الکتاب : درس هایی از قرآن المؤلف : محسن قرائتی    الجزء : 1  صفحة : 594
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست