responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : درس هایی از قرآن المؤلف : محسن قرائتی    الجزء : 1  صفحة : 1910

1- تواضع در برابر مردم، لازمه بندگی خدا
2- دوربین های خدا، دقیق تر از دوربین های پلیس
3- توجه به حقوق مردم در رانندگی
4- کار برای خدا، نه ظاهرسازی برای مردم
5- آسیب سنگین حوادث رانندگی در امور خانوادگی
6- نقش پلیس در ایجاد امنیت در جاده ها
7- مبارزه با کار زشت، به دور از تحقیر و توهین
8- در امان بودن مردم از دست و زبان اهل ایمان

موضوع: شیوه رانندگی بر اساس آیات و روایات(2)

 

تاريخ پخش: 07/01/93

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

به مناسبت سفرهاي زيادي كه در ايام مي‌شود، به تقاضاي مقامات پليس گفتيم بحثي راجع به جاده و راننده و اينها داشته باشيم. ديشب اين آيه به ذهنم آمد. كه خداوند براي رانندگي چه گفته است؟

قرآن مي‌فرمايد: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ» بندگان خوب خدا چه كساني هستند؟ «الَّذينَ» كساني هستند كه «يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» يعني آرام. (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً) (فرقان /63) اينها را گفتم، حالا مي‌خواهم يك چيزهاي ديگر بگويم. تا آنجا كه مي‌گويد: (وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَامًا) (فرقان /72) «هَوْناً»، «سَلاماً»، «كِرَامًا» اين شيوه‌ي رانندگي در قرآن است.

1- تواضع در برابر مردم، لازمه بندگی خدا

خوب مي‌گويند: در صدر اسلام که ماشين نبوده است. مي‌گويد: اينطوري برويد. حالا با پا مي‌خواهي بروي. با اسب مي‌خواهي بروي. با شتر مي‌خواهي بروي، مهم نيست، مي‌گويد: راه رفتن تو اينطور باشد. مي‌گويد: بنده‌ي خوب خدا اولش هم گفته، اگر عبد باشد. و اگر بند به رحمت باشد. نگفته عباد الله! گفته: «عباد الرحمن». «عباد» عبد است، يعني بنده. و آن هم بنده‌اي كه مي‌خواهد از رحمت دريافت بگيرد. كسي كه بنده‌ي خداست، و در مدار رحمت قرار مي‌گيرد، اين اصلاً آرام هست. اين گردن كلفتي‌ها در اسب سواري، ماشين سواري، موتور سواري يا هرچه، اين پيداست انسان فراموش مي‌كند كه بنده‌ي خداست. «يَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا»، «هَون» يعني باوقار، آرام برويم.

«وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ» گاهي راننده‌ها بعضي‌هايشان آخر اين دري وري‌ها نشان دهنده‌ي شخصيت است. آدم اگر قدر خودش را بداند، اين زبان ارزش دارد. با اين زبان حيف است حرف‌هاي بد بزند. كساني كه حرف بد مي‌زنند، عمل بد مي‌كنند، پيداست پوك هستند. آدم پوك حرف بد مي‌زند. مشكي كه آب كم دارد، هي لُق لُق لُق مي‌كند. مشك اگر پر شد، آرام است. پول خرد جرق و جرق مي‌كند. اسكناس هيچ حرفي نمي‌زند. اگر كسي يك لحظه به ساعتش نگاه كرد، اين پيداست تازه ساعت خريده است. اين‌هايي كه سبزي هم مي‌خرند، چك مي‌كشند، اين پيداست تازه در بانك حساب باز كرده است. دو كيلو كاهو هم خريده است، چك مي‌كشد. اينها نشان دهنده‌ي اين است كه طرف ظرفيت ندارد.

يك چاي پيش يك نفر خورده است، فوري عكس مي‌اندازد، قاب مي‌كند بالاي سرش كه من پهلوي فلاني چاي خوردم، خوب حالا چاي خوردن پيش فلاني چه امتيازي دارد؟ اخلاقش را داري؟ حالا گيرم در يك زماني من كنار ايشان نشستم و يك چاي هم خوردم. چيه؟ «عِبادُ الرَّحْمنِ» خودمان را به خدا بچسبانيم، همه‌ي مشكل‌ها حل مي‌شود.

بنده‌ي خدا، اگر انسان بنده باشد و در فضاي رحمت خدا هم قرار بگيرد، اين «يمشون» براي خودش سبك مي‌شود. يك كسي نزد يك آقايي آمد. گفت: هوا خيلي سرد است. يك دعا به من بده بخوانم، هوا گرم شود. آقا ديد به اين چه بگويد؟ يك نفر كنار آقا نشسته بود. گفت: آقا اجازه بدهيد دعا را من بنويسم. گفت: خوب تو بگو. گفت: مادر، هوا سرد است؟ گفت: بله خيلي سرد است. گفت: شما هفتاد روز صبح‌ها بعد نمازت مثلاً دو تا «قل هو الله» بخوان. نمازت كه تمام شد، دو تا «قل هو الله» بخوان. هفتاد روز! گفت: باشد. خوب بالاخره وقتي هفتاد روز از زمستان رفت، عيد مي‌شود. (خنده حضار)

مي‌گفت: شب عيد فطر دو ركعت نماز دارد. ركعت اول هزار «قل هو الله» ركعت دوم مي‌گويد: چند تا؟ مي‌گويد: ديگر نمي‌خواهد بپرسي؟ چون در هزار تا مي‌ميري! (خنده حضار) به ركعت دوم نمي‌رسي.

2- دوربین های خدا، دقیق تر از دوربین های پلیس

اگر كسي بنده‌ي خدا شد آدم اگر خودش را بنده بداند اينقدر گردن كلفتي نمي‌كند. اين خانم كه اين رقمي بيرون مي‌آيد، اين آقايي كه اين رقمي رانندگي مي‌كند، آن آقايي كه اين حرف‌ها را مي‌زند، پيداست خدا را فراموش كرده است. احساس نمي‌كند زير نظر است. دوربين پليس را مي‌بيند، دوربين خدا را نمي‌بيند. ده، دوازده تا دوربين در قرآن داريم. شما از دوربين پليس مي‌ترسي، خوب ده، دوازده دوربين ديگر هم هست. دوربين‌ها را بگویم.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‌»، هرچه مي‌خوانم قرآن است. (إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ) (فجر /14) خدا در كمين است. آيه‌ي ديگر (إِنَّني‌ مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‌) (طه /46) من با شما هستم. مي‌بينم، حرف‌هاي شما را مي‌شنوم. «أَسْمَعُ وَ أَرى‌» ديگر چه؟ (وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا) (هود /37) پيش چشم ما هستي. نوح كشتي‌ات را بساز. دارم لحظه به لحظه مي‌بينم. (أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‌) (علق /14) نه پوست را مي‌بينم، آخر دوربين‌ها ظاهر را مي‌بينند، باطن را كه نمي‌بينند. قرآن مي‌گويد: (عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ) (آل‌عمران /119) نه فيزيك را مي‌بينم، شيمي‌اش را مي‌بينم. دوربين ظاهر را مي‌بيند، ولي باطن را نمي‌بيند. من كه يك نگاه به كسي مي‌كنم، خدا مي‌گويد: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ» خدا مي‌داند مي‌گويد: مي‌دانم تو پشت اين نگاه هدفت چيه؟ (يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُن‌) (غافر /19) «اَعين» يعني عين، عين يعني چشم. خيانت چشم هم مي‌بينم. دوربين فقط نگاه مي‌كند كه قرائتي نگاه مي‌كند به اين. اما «خائِنَةَ» خيانت را هم مي‌بيند. ديگر دوربين كيه؟

(أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم‌) (يس /65) پوست بدن من شاهد است كه من چه مي‌كنم. روز قيامت پوست حرف مي‌زند. (وَ قالُوا لِجُلُودِهِم‌) (فصلت /21) انسان، عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. انسان به پوستش مي‌گويد: چرا عليه من شهادت مي‌دهي؟ خوب وقتي شهادت مي‌دهد، كسي مي‌تواند شهادت بدهد كه بداند چه كرده است. آدمي كه خبر نداشته باشد، كه نمي‌تواند شهادت بدهد. وقتي مي‌گويد: در قيامت پوست شهادت مي‌دهد. معنايش اين است كه در دنيا پوست مي‌فهمد. من وقتي در گوش يك مظلوم زدم، همين پوست شهادت مي‌دهد. زمين شهادت مي‌دهد. (إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها) (زلزله /1) يك آيه‌اش اين است. (يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها) (زلزله /4) يعني زمين خبرهايش را نقل مي‌كند. زمين حرف مي‌زند.

شما امروز يك سي‌دي برمي‌داري، ده هزار تا سخنراني در آن جا مي‌شود. سي‌دي براي شما حرف مي‌زند. فرشته‌ها، قرآن بخوانم؟ دوربين‌هاي خدا، (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ) (ق /18) يعني لب كه تكان مي‌دهي، دو فرشته، (نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا) (يس /12) هركاري مي‌كنيم مي‌نويسيم. «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم‌» آثارش را هم مي‌نويسيم. همه‌ي اينها شاهد هستند. (يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ) (غافر /51) اشهاد يعني همه‌ي شاهدها هستند. زمين شهادت مي‌دهد. زمان شهادت مي‌دهد. اعضاء شهادت مي‌دهند. ائمه اطهار شهادت مي‌دهند. پيغمبر شهادت مي‌دهد. خدا شهادت مي‌دهد. ما مشكلمان اين است كه يادمان مي‌رود كه «عباد الرحمن» بنده‌ي خدا هستيم. تبصره و قانون هم كار ايمان را نمي‌كند.

3- توجه به حقوق مردم در رانندگی

اگر ما ايمان داشته باشيم، كه اين زمين امانت است، اين مردم امانت خدا هستند، اصلاً كل هستي، امانت خدا دست ماست. نبايد ما اين رقم فساد كنيم.

قشنگ مي‌نشينيم چاي… در بيابان چه مي‌گويند؟ چاي كتري؟ چاي آتشي مثلاً، همينطور شاخه را مي‌شكند و به همين راحتي، مي‌شود در زمين مردم رفت؟ مي‌شود شاخه مردم را شكست و چاي درست كرد؟ مي‌شود براي اينكه راه ما نزديك شود از زمين كشاورزي برويم؟

خدا يكي از مراجع را رحمت كند، آيت الله العظمي خوانساري در بازار تهران امام جماعت بود. ايشان در قم مسيري كه طي مي‌كرد، يك مسير همينطور مي‌رفت كه كوچه‌هاي قديم قم چطور بود. مثلاً مي‌گفت: اين خيابان كه شده از اين طرف سر مي‌كشد كه يك خرده، تقدير مي‌شود كه از راهي برود كه قدم‌هايش در كوچه‌هاي قديمي باشد. مي‌گفت: چون شاه اين خانه‌ها را با زور از مردم گرفته و خيابان كرده است. در بازار تهران هم مسيرش به خيابان نمي‌خورد، از بازار در مسجد حاج فيض الله مي‌آمد نماز مي‌خواند و برمي‌گشت. مگر ما مي‌توانيم در خانه‌ي مردم، در زمين مردم، با شاخه درخت مردم، هرطور مي‌خواهيم ماشين را بشوييم. هرطور مي‌خواهيم پارك كنيم؟ هرطور مي‌خواهيم سرعت داشته باشيم. مردم حقوق دارند. به ما گفتند: شما حق نداري آب دهانت را در جوي آب بياندازي. كسي داشت در آب غسل مي‌كرد. حضرت فرمود: چرا غسل مي‌كني؟ اين آب آشاميدني است. در آب آشاميدني شما حق نداري غسل كني. «لا تفسد علي الناس ماءهم» آب آشاميدني مردم را خراب نكن.

ما بدانيم كه خودمان و همه چيزهايمان امانت است. يك وسواسي، در زمستان دم حوض مي‌ايستاد، هي آب مي‌ريخت در صورتش، يكي آمد گفت: آقا چه مي‌كني؟ گفت: وضو مي‌گيرم. گفت: اين پوست صورت تو امانت خداست دست تو. اينقدر در اين يخبندان اين پوست را اذيت نكن. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ» ما مشكلمان اين كلمه‌ي اول است.

4- کار برای خدا، نه ظاهرسازی برای مردم

اگر بدانيم بنده‌ي خدا هستيم، رشوه نمي‌گيريم. زير ميزي نمي‌گيريم. زير ميزي را خدا زير ميز ندارد، روي ميز و (فَتَكُنْ في‌ صَخْرَة) (لقمان /16) قرآن بخوانم. مي‌گويد: اگر يك چيزي نه زير ميز، زير ميز كه چوب است، مشتش بزنيم بلند مي‌شود. مي‌گويد: اگر زير سنگ‌ها هم رشوه بگيري، صخره يعني سنگ. يا در اوج آسمان‌ها باشد، يا در عمق زمين باشد، خدا مي‌داند ما چه كرديم؟ ما مشكل اول و آخرمان همين است. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ» اين عباد الرحمن درست شود. بنده‌ي خدا هستيم.

بين مسافرها فرق نگذاريم. بين مردم فرق نگذاريم. گاهي وقت‌ها جاده‌هاي ما خراب است. چرا؟ براي اينكه مي‌گوييم: مناقصه. خيلي خوب يكي مي‌آيد، قيمت ارزان مي‌دهد، جاده را به او مي‌دهيم. مي‌داني يك آقايي كه كمتر گرفت، چه مي‌كند؟ كمش مي‌گذارد. ممكن است كمش بگذارد. نمي‌خواهيم تهمت بزنيم. بعضي‌ها مي‌گويند: نرخ ارزان. ولي چه… مناقصه.

يك بابايي به بچه‌اش گفت: هر صفحه از قرآن را حفظ كني اينقدر به تو مي‌دهيم. اين هم رفت سوره‌ي الرحمن را حفظ كرد. چرا؟ براي اينكه سوره‌ي الرحمن دهها آيه مي‌گويد: «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» ديگر حفظ كردن ندارد، همه يكي است. آن سوره‌اي را حفظ كرد كه هم بگويد: سه صفحه حفظ كردم، هم سه صفحه‌اش يك صفحه و نيم شود. بچه با بابا، بابا مي‌خواهد پولش را براساس قرآن بدهد، بچه هم اين رقمي انجام مي‌دهد. ما مشكلمان عبادالرحمن است.

اگر ايمان ما زياد شود، اين ايمان هم نخ‌اش نماز است. رانندگي با موتور سخت‌تر است و بيشتر است. ايام عيد بيشتر است. عرض كردم دور و بر بيست هزار تا حالا يكسال كمتر، يكسال بيشتر، دور و بر بيست هزار كشته ما داريم. هر كشته‌اي ميانگين، سه نفر عائله داشته باشد. مي‌شود شصت هزار تا. زني، بچه‌اي حالا بعضي از اينها بچه بيشتر، بعضي بچه ندارند، بعضي كمتر دارند. اگر ميانگين سه نفر حساب كنيم، شصت هزار نفر. هر كشته‌اي ده تا خانواده دارد. عمه‌اي، عمويي، دايي، برادري، خواهري، يعني بيست هزار تا ده تا، دويست هزار خانواده عزادار مي‌شوند. چه خبر است؟ لج و لجبازي است. حالم را گرفت، حالش را بگيرم. مي‌گويد: حالش را نگير. «قالو سلاما» جمله‌ي بعد. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» نگو حالا كه حال مرا گرفت، همين ايام نزديك بود در يكي از اين بزرگراه‌ها، يك نفر مانور داد جلوي يك ماشين گفت: حالم را گرفت، حالش را مي‌گيرم. هيچي لج و لجبازي، ماشين را پرت كرد آن طرف، چند نفر جا در جا مردند، يك عده هم زخمي شدند. لجبازي…

5- آسیب سنگین حوادث رانندگی در امور خانوادگی

يتيم‌اش را جلسه‌ي قبل گفتيم. بيوه‌اش را هم گفتيم. معلولش را هم گفتيم. حالا هزينه‌ي فيزيوتراپي، كاردرماني، اينها همه را بايد روي ماشين حساب آورد. يك بروشور درست كنيم و اين را به راننده‌ها بدهيم. چون من كه الآن در تلويزيون حرف مي‌زنم، ممكن است الآن اين آقا در خيابان باشد. بايد پشت فرمان مي‌نشيند يادش بياوريم. آن لحظه‌اي كه پشت ماشين است، يك صفحه بگوييم كه: عوارض تصادفات: بيوه‌ها، يتيم‌ها، معلولين، هزينه فيزيوتراپي و كاردرماني، هزينه توانبخشي، ويلچر، دست مصنوعي، پاي مصنوعي، تحت پوشش بهزيستي، كميته امداد، آثار رواني در خانواده، آثار اجتماعي در خانواده، هزينه‌هاي درمان و پزشكي، من اينها را از هلال احمر گرفتم، برخي‌هايش را هم از خود پليس. از كار افتادگي و تأمين اجتماعي، از بين رفتن سرمايه‌ي انساني از چرخ اقتصاد. خوب بيست هزار نفر توليد كننده بودند. آنوقت اين بيست هزار نفر زير خاك رفتند، بيست هزار توليد كننده هستند. هزينه‌هاي بيمه درماني، خودروهاي تصادفي، خوب ماشيني كه تصادفي است را بايد كلي خرجش كنيم كه… آسيب‌هاي اجتماعي، بعضي‌ها به بزهكاري كشيده مي‌شوند. كودك خياباني درست مي‌شود. گدا مي‌شود. هزينه‌هاي زندان، دادگاه، كلانتري، هزينه‌هاي مراسم، كفن و دفن و خرج و فاتحه و…

حالا اگر اين بودجه، بودجه‌هايي كه خرج بهزيستي و چشم مصنوعي و دست مصنوعي و اينها مي‌شود. اگر اين بودجه‌ها را جمع كنيم، صرف كجا مي‌شود؟ ما بعد از 34 سال هزارها منطقه داريم كه جمعيت انبوه هستند و تا چند كيلومتري‌اش هم مسجد نيست. مسجد نداريم. خيلي جاها درمانگاه نداريم. خيلي جاها زمين ورزش نداريم. خيلي جاها و خيلي جاها… چقدر پول مملكت خرج اين كارها مي‌شود و همه هم روي هوس است. حديث داريم: «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْك‌» (بحارالانوار/ج67/ص64) بزرگترين دشمن ما اين نفس ما است. مي‌خواهم بگويم: من كسي نيستم كه از آن، اين حال مرا گرفت، من بايد حال او را بگيرم. بابا آخرجاده را ناامن كنيم.

6- نقش پلیس در ایجاد امنیت در جاده ها

به هر حال برادرهاي پليس، كار شما خيلي ارزش دارد. من ديشب فكر مي‌كردم، كجاي قرآن به شما مي‌خورد؟ ديدم تمام آيات امنيت به شما مي‌خورد. چون امنيت جاده… شما مي‌دانيد وزن امنيت چيه؟ امنيت به اندازه‌ي كل آفرينش ارزش دارد. چطور؟ چون قرآن اول قرآن، صفحه‌ي اول قرآن مي‌گويد: (اعْبُدُوا) (بقره /21) بنده‌ي خدا شويد. مي‌گوييم: چرا «اعْبُدُوا»؟ مي‌گويد: (الَّذي خَلَقَكُم‌) (بقره /21) شما را خلق كرد. «وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُم‌» شما و نياكانتان را خلق كرد. چون خدا شما را آفريد، «اعْبُدُوا» بندگي كنيد. آخر قرآن باز مي‌گويد: (فَلْيَعْبُدُوا) (قريش /3) باز هم عبادت كنيد. مي‌گوييم: ديگر چرا؟ مي‌گويد: (أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ) (قريش /4) يكجا مي‌گويد: «اعْبُدُوا» ببينيد دو تا «اعْبُدُوا» داريم. عبادت براي خلقت. مي‌گويد: «اعْبُدُوا» براي اينكه «خَلَقَكُم‌» آخر آيه مي‌گويد: عبادت، براي امنيت. «أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ». خيلي مهم است.

خدا هستي را براي بشر آفريد. (خَلَقَ لَكُم‌) (بقره /29)، (سَخَّرَ لَكُم‌) (ابراهيم /32)، (مَتاعاً لَكُم‌) (مائده /96) هستي براي بشر است. بشر هم براي عبادت است. عبادت يا براي اين است كه خلق كردم، يا براي اين است كه به شما امنيت دادم.

ديگر چه آيه‌اي به شما مي‌خورد؟ ديدم اين آيه هم به پليس راه مي‌خورد. (سيرُوا فيها) (سبأ /18) سير كنيد در زمين، (لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ) (سبأ /18) هم شب‌ها، هم روزها، جاده‌ها در امن است. اين آيه‌ي قرآن است. «سيرُوا» يعني سير كنيد، حركت كنيد، «سيرُوا فيها لَيالِيَ» ليالي يعني شب، يوم هم يعني روز. «سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ»

مردم عيد پيش زن و بچه‌شان هستند. اين پليس بايد در جاده باشد. مصداق اين آيه است. (وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‌ أَنْفُسِهِم‌) (حشر /9) يعني ايثار مي‌كند از خوابش، از اينكه پيش زن و بچه‌اش باشد مي‌گذرد، براي امنيت. شما مشمول ايثار هستيد. ديگر چه؟ اصلاً جاده‌اي كه پليس درونش است، مسافرها احساس امنيت مي‌كنند. چون آرامش كار خداست. قرآن مي‌گويد: (أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (رعد /28) يعني با خدا شما آرامش داريد. شما هم بنده‌ي خدا هستيد، و خليفه‌ي خدا هستيد، در جاده‌ها سبب آرامش هستيد.

يكوقتي كه امام از دنيا رفت همه جا خوردند. چه مي‌شود؟! تا راديو گفت: مقام معظم رهبري، رهبر شدند، يكباره ايران آرام شد. من آن لحظه گفتم: ببينيد وقتي خدا اراده مي‌كند، در يك زمان يك نفر را كار خدايي دستش مي‌دهد. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» به رهبري فلان «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آرامش پيدا مي‌كنيد. در جاده‌ها وقتي پليس ايستاده، مسافر خاطرش جمع است. مي‌داند هر چند كيلومتري يك پليس و نظارتي هست. شما عامل نجات هستيد. حادثه كه ديديد، فوري خبر مي‌كنيد. با امكانات خودتان، با ارتباطاتي كه پيدا مي‌كنيد. بالاخره ايشان افرادي را نجات داده، عامل نجات هستيد. قرآن راجع به نجات مي‌دانيد چه مي‌گويد؟ مي‌گويد: (وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعا) (مائده /32) كسي يك نفر را نجات بدهد، انگار تمام مردم دنيا را نجات داده است.

7- مبارزه با کار زشت، به دور از تحقیر و توهین

بعد هم حالا يك كسي بد رانندگي مي‌كند نبايد گفت: تو بد هستي. بايد گفت: شما خوب هستي، عملت بد بود. يك آيه داريم، قرآن مي‌گويد: نوح! به مردم مي‌گفت… هود… مي‌گفت: (إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالينَ) (شعرا /168) «إِنِّي» من، عمل شما را بد مي‌دانم. ممكن است يك كسي آدم خوبي هم باشد. منتهي حالا غفلت است، بد است، نمي‌شود به او بد گفت. مواظب باشيم اگر يك كسي بد رانندگي مي‌كند، حتي اگر كسي جريمه‌اش هم مي‌كند، بايد احترامش را بگيريم. مجرم هست ولي حق تحقير نيست. بابا يك عملي، يك كسي زناكار است. مي‌گويد: شلاقش مي‌زني نبايد بگويي: نكبت! بدبخت، خاك بر سرت كنند! شما حق نداري به من بگويي خاك بر سرت كنند. توهين…

يكوقت يك معلم به شاگردش، سر كلاس گفته بود: گوساله! اين بچه هم رفته بود به پدرش گفته بود. فردا پدرش مدرسه آمده بود، مدرسه‌ي دخترانه بود. گفتند: كيه؟ گفت: من گاو هستم! (خنده حضار) رفتند گفتند: يك آدم خيلي اتو كشيده، سوپردولوكس، به قول امروزي‌ها با كلاس بالا آمده، مي‌گوييم: جنابعالي، مي‌گويد: من گاو هستم. گفتند: ديوانه است. گفت: نه ديوانه نيست. آمدند گفتند: جنابعالي؟ گفت: من گاو هستم. خود مدير آمد گفت: جنابعالي؟ گفت: من گاو هستم. گفت: تو ديروز به بچه‌ي من گفتي گوساله. اگر او گوساله است، من گاو هستم.

گاهي افراد جريمه هم مي شوند بايد با محبت جريمه شوند. اصلاً پول گرفتن روانشناسي مي‌خواهد. وقتي جريمه مي‌كني، مي‌گويي: آقاجان، من مأمور هستم. اين جريمه‌ها به خاطر امنيت جاده است. پولش هم در جيب من نمي‌رود. دل من مي‌سوزد كه تو را جريمه مي‌كنم. اين را بگوييد و جريمه كنيد. مردم توجيه شوند. فرق بين مرجع و شهردار چيه؟ هم مرجع پول مردم را مي‌گيرد. مراجع تقليد، و هم شهرداري. شهرداري را مردم دري وري مي‌گويند و پول مي‌دهند. اما مرجع را دست آقا را هم مي‌بوسند. چون آقا قبلاً حديث خوانده، آيه خوانده، براساس ايمان و اعتقاد مي‌دهد. شهرداري را مردم مي‌گويند: بابا حالا مي‌خواهم يك واحد روي پشت بامم بسازم و پسرم را داماد كنم. مي‌گويد: پول بده. تراكمش مي‌شود! البته تراكم هم يك حقي دارد. اگر تراكم فروشي بي‌اندازه باشد، كار شهرداري مثل كار كليسا است. كليسا پول مي‌گيرد گناه مي‌فروشد. شهرداري هم پول مي‌گيرد، هوا را مي‌فروشد. تراكم تا يك مقداري‌اش معقول است. اينكه هرچه، هركس هرجا را مي‌خواهد، درخت را اره كند، به هر طبقه‌اي، به هر نحوي مي‌خواهد بسازد، آنوقت نتيجه‌اش اين مي‌شود كه مقام معظم رهبري مي‌فرمايد: من در تهران سيماي شهر اسلامي نمي‌بينم. شما پشت بام مي‌روي، صبح پشت بام برو ببين چند تا صداي اذان از پشت بام مي‌آمد؟ شهر اسلامي بايد مردمش با اذان بيدار شوند. ما فكر مي‌كنيم شهر اسلامي اين كاشي‌هاي اصفهان و شاه عباس است. چه كسي گفت: كاشي‌هاي شاه عباس علامت اسلام است؟ شهر اسلامي كاشي‌هاي شاه عباس نيست. شهر اسلامي اين است كه مردم با اذان از خواب بيدار شوند. مي‌گويد: آخر اذان بگويند: اعصاب آدم خورد مي‌شود. اگر با اذان اعصاب مردم خورد مي‌شود، همه مردم مكه بايد ديوانه شده باشند. چون صبح مكه همه مسجدها با بلندگو اذان مي‌گويند. پس بايد همه مردم كشورهاي ديگر هم ديوانه شده باشند. منتهي قبل از اذان نه، بعد از اذان نه، سحر خواني و پيش خواني و مناجات و هيچ كدام، حق ندارد پشت بلندگو باشد. يك اذان با صداي خوب، بدون پسوند و پيشوند. «إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالينَ» اگر كسي هم جرم دارد به او بگوييد كه خود شما…

تواضع سه شاخه دارد. 1- تواضع عملي، «هَوناً» 2- تواضع زباني «سلاما» 3- تواضع عملي «كراما» [ببخشيد… ماه رمضان كه نيست. من بايد بگويم ماه رمضان نيست. چون اگر اين كلمه را نمي‌گفتم، ماه رمضان كه نيست، يكوقت تلويزيون همين فيلم را ماه رمضان پخش مي‌كند. مي‌گويد: ديدي؟! قرائتي آب خورد!] (خنده حضار) بايد بگويم، يكوقت تلويزيون به سرش مي‌افتد اين را ماه رمضان پخش كند. و لذا ما دستمال كاغذي‌مان را پنهان مي‌كنيم. درمي‌آوريم پشت پنهان مي‌كنيم، چون اگر جعبه‌اش را اينجا بگذاريم، مي‌گويند: قرائتي از اين كارخانه تبليغ كرده است. همه چيزي الآن مديريت مي‌خواهد. حتي مهر نماز! مهر نماز بايد چهار گوش باشد. پيش نمازي گفت: سر نماز مهر من گرد بود، گفتم: سبحان ربي الاعلي و بحمده! تا برداشتم مهر گرد بود و سر خورد و رفت. (خنده حضار) من ديدم چه خاكي بر سرم كنم! پيش نماز هستم و الآن هم مهر ندارم. (خنده حضار) از آن وقت تصميم گرفتند كه مهر آخوند بايد چهار گوش باشد.

الآن شكم مديريت دارد. مديريت شكم، خلبان‌ها دو تا هستند. هواپيماهاي مسافربري دو تا خلبان دارد. اگر اين كتلت مي‌خورد، او حق ندارد، او بايد نان و پنير بخورد. چون اگر هردو كتلت بخورند و گوشتش فاسد باشد، هردو در يك لحظه حالشان بهم مي‌خورد و هواپيما پايين مي‌افتد. اين دو بايد تا و نيم تا غذا بخورند كه اگر اين گوشتش مسموم بود، او سالم باشد.

خدا آقاي فلسفي را رحمت كند. مي‌گفت: شما آخوندها معلوم باشد دستمال كاغذي‌تان در كدام جيب‌تان است كه تا عطسه كرديد، فوري چنين كنيد. اگر ندانيد دستمال كاغذي كجاست، يكبار در سخنراني عطسه مي‌كنيد، آب دهانت به ريشت مي‌ريزد، تو دنبال دستمال مي‌گردي و مردم هم حالشان به هم مي‌خورد. چون آب دهان آقا به ريشش افتاده است. بايد بدانيم دستمال جيب كجا باشد. مهر نماز… شكم، الآن مشكل ما مشكل مديريت است. همه چيزي داريم، مديريت‌ها غلط است. در همه راه هم در ساختمان، در قراردادها، در و در و در و در… وگرنه اگر دانشگاه و آموزش و پرورش ما درست اداره مي‌شد، نبايد جوان فلج ما داشته باشيم. جوان داريم ليسانس است و هيچ هنري ندارد. يعني علمش او را به كار، پژوهش‌اش او را به يك تخصص‌، ديپلمش او را به يك مهارت نرسانده است. همينطور يك كلاس مي‌گذارد كوه هيماليا چند متر است؟ اقيانوس اطلس چند متر است؟ پاكستان چند شهر دارد؟ پايتخت فرانسه كجاست؟ يك سري محفوظات مي‌آيد، اينها هيچ كدام نان و آب براي طرف نمي‌شود. آنوقت جوان مي‌شود هيچي! هيچي ندارد.

جوان رفت داماد شود، گفتند: خانه داري؟ نه. شغل داري؟ نه. مهارت داري؟ نه. معافي داري؟ نه. پس انداز داري؟ نه. ماشين داري؟ نه. گفتند: پس چه داري؟ گفت: من فقط آمادگي دارم! (خنده حضار) اين به خاطر اينكه… اگر در پادگان‌هاي ما اين سربازها را يك شغلي بدهيم، بروند بالاخره يك كاري كنند، يك پيوند يك درخت را ما سرباز داريم غير از چاي دم كردن هيچ هنري ندارد. اصلاً علت اينكه ساندويچ فروشي زياد شده چون مردم بي‌حال هستند. بلد نيستند بپزند. زن و شوهر هردو… گير هستيم. عروس و داماد يك كيلو لباس بيشتر ندارند. آخر اول زندگي‌تان است. عروس و داماد جمعاً يك كيلو لباس بيشتر نداريد. با مشت هم مي‌شود چنين كرد. مي‌گويد: نه ماشين لباس‌شويي! ماشين لباس‌شويي چند است؟ اينقدر است. پس چه كنيم؟ برويم از بانك‌ها وام بگيريم. وام سود مي‌خواهد، ذلت مي‌خواهد. سود مي‌خواهيم بگيريم ضامن مي‌خواهد، ضامن مي‌خواهد، بله قربان مي‌خواهد. آقا ببخشيد من مخلص شما هستم. قربان شما بروم. مي‌شود شما بيايي ضامن شوي؟ بابا حالا يك كيلو لباس را با دست بشوي، سال بعد ماشين بخر. ما گير هستيم. اين مخ مشكل دارد.

ما نيم كيلو سبزي كه مي‌خواهيم بخوريم، چهار بار پول گِل كشي مي‌دهيم. مديريت ما است. يكبار كاميون سبزي را با گل‌هايش ميدان بار مي‌آورد. وقتي ميدان بار برد، پول گل‌ها را هم مي‌گيرد. چون سبزي را با گل مي‌آورد. پس يكبار گل كشي از صحرا به ميدان. وانت مي‌رود از ميدان به مغازه‌ي سبزي فروشي. آن هم گل‌هايش را مي‌برد. ما سبزي را با گل‌هايش به خانه مي‌بريم. پاك مي‌كنيم گل‌هايش را در سلط زباله مي‌ريزيم، شهرداري دوباره گل‌ها را در بيابان مي‌برد. براي نيم كيلو سبزي، حركت گِل… هرچه من مي‌گويم، نصفش را شما بگوييد. حركت گِل از صحرا به ميدان. 2- از ميدان به مغازه 3- از مغازه به خانه 4- از خانه به صحرا. خوب اين چه مديريتي است؟ كه نيم كيلو سبزي را بايد چهار بار پول گِل كشي بدهيم؟ ما خيلي مشكل داريم. چقدر ساختمان زيادي داريم؟ چقدر اتاق داريم؟ چقدر كتاب زيادي؟ چقدر دارو و درمان زيادي؟ چقدر پيراهن عروسي زيادي؟ چقدر، چقدر چقدر! چرا بايد به ما بگويند: در ايران خانه بعد از چهل سال كلنگي مي‌شود. يعني كل ساختمان پوك فقط زمين را قيمت مي‌گذارند. در دنيا بعد از صد سال مي‌گويند: خانه كلنگي است. يعني هر چهل سال يكبار تمام خانه‌هاي ايران پودر مي‌شود. تمام خانه‌هاي ايران قيمتش چقدر است؟ تقسيم بر چهل كنيد، سالي چقدر مي‌شود؟ روزي چقدر پول ما آتش مي‌گيرد؟ قرآن مي‌گويد: همه چيز را… (إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ) (ابراهيم /34) مشكل در اين است. رانندگي خوب كنيد، چقدر منابع دارد و اين پول اگر خرج شود چه مشكلاتي از ما حل مي‌شود.

8- در امان بودن مردم از دست و زبان اهل ایمان

در عمل «هَوناً» آرام، اگر سرش را از شيشه بيرون آورد و دري وري گفت، «الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا» با مسالمت رفتار كن. «بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَامًا» خوب مسأله ترساندن هم كه در جلسه‌ي قبل گفتم. يك صلوات ديگر هم بفرستيد. (صلوات حضار)

عيد مردم را عزا نكنيم. به دستورات پليس گوش بدهيم. حرفي را كه جلسه‌ي قبل زدم تكرار مي‌كنم. اگر بنده‌ي خدا هستيد، مي‌گويد: بنده‌ي خدا «هَوناً» آرام برو. اگر امت پيغمبر هستيد، پيغمبر فرمود: امت من كسي است كه مردم از زبان و عملش در امان باشند. اين رقمي رانندگي، ايجاد وحشت، مردم در امان نيستند. اگر مقلد مراجع هستيم، مراجع مي‌گويند: تخلف از قوانين خلاف شرع است. اگر هيچي نيستيم، يك آدم هستيم. اصلاً مسلمان هم نيستيم، مي‌گويد: آدم. آدم كه هستيم. انسان بايد حقوق ديگران را حفظ كند. اين رقم رانندگي، استرس به وجود آوردن است. زلزله به وجود آوردن است. دو تا زلزله داريم. يك زلزله براي زمين است. (إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْض‌) (زلزله /1) يك زلزله براي درون است. مي‌گويد: «حتي اذا زلزلوا» يعني از درون وحشت آور است. استرس ايجاد كردن، وحشت ايجاد كردن، غمناك كردن، غصه‌دار شدن، داغدار كردن، بيوه كردن، بچه يتيم درست كردن، اينها همه ظلم به حقوق بشريت است. بشر يعني به حقوق ظلم نكنيم. مقلد هستيم به فتوا گوش بدهيم، امت پيغمبر هستيم، مردم از ما راحت باشند. بنده‌ي خدا هستيم، «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنا» آرام رانندگي كنيم.

به اميد روزي كه همه‌ي كارهاي ما استاندارد باشد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس قرآن، بندگان خوب خدا در برابر سخنان لغو چه عکس العملی نشان می دهند؟

1) دوستی با محبت

2) گذشت با کرامت

3) قهر و طرد

2- آیه 14 سوره علق بر چه امری تأکید دارد؟

1) ناظر بودن خداوند

2) در کمین بودن خداوند

3) کیفر دادن خداوند

3- در قیامت، کدام عضو علیه انسان شهادت می دهد؟

1) پوست و زبان

2) دست و پا

3) همه موارد

4- در سوره زلزال، به کدام شاهد اعمال اشاره شده است؟

1) آسمان

2) زمین

3) فرشتگان

5- آیه 18 سوره سبأ به چه امری اشاره دارد؟

1) امنیت سفر

2) امنیت شهرها

3) جهاد برای حفظ امنیت

اسم الکتاب : درس هایی از قرآن المؤلف : محسن قرائتی    الجزء : 1  صفحة : 1910
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست