(الخضم): با
تمام دهان خوردن. بعضى اين كلمه را مضغ تلفّظ كردهاند كه به معنى دندانهاى عقب
دهان مىباشد. بعضى خضم را خضم تلفظ كردهاند كه از نظر معنى فرقى نمىكند.
(النّبة):
گياه.
(انتكث): نقض
كرد و شكست.
(اجهز على
الجريح): يعنى سريعاً مجروح را كشت.
(كبا الفرس):
اسب به سر در آمد.
(البطنه): پر
خورى در غذا، سيرى زياد.
(الرّوع):
ذهن و عقل.
(راعنى):
بيمناك ساخت مرا، ما راعنى يعنى به من توجه نكرد.
(انثال
الشيء): قرار گرفتن بعضى اشياء پشت سر هم (العطاف): عبا. عطفاى نيز نقل شده به
معنى دو طرف بدن از نزديك سر تا زانو.
(الرّبيض و
الرّبيضه): به گوسفند و چوپان و جايگاه نگهدارى گوسفندان گفته مىشود.
(مروق
السهم): بيرون رفتن تير از كمان.
(راقه
الأمر): به تعجّب افكند او را.
(الزّبرج):
زيور و زينت.
(النّسمه):
انسان، گاهى به معناى حيوان هم به كار مىرود.
(المقاره):
اقرار هر كس نزد دوستش و رضايت آن دو در امرى.
(الكظّه): پر
خورى.
(الغارب):
بالاى شانه شتر (العفطه من الشّاة): چيزى شبيه عطسه انسان و بنا به قولى آب دماغ
گوسفند.
(الشقشقة من
البعير): چيزى كف مانندى كه شتر هنگام بانگ كردن و مستى از دهان بيرون آورد به
خطيبى شقشقه گفته مىشود كه داراى سرمايه سخن باشد.
(الشّورى):
نوعى نجوا و مرادف مشاوره است.
(اسف
الطّائر): زمانى است كه پرنده هنگام پرواز به زمين نزديك مىشود.
(الصّغو):
ميل.
(الضّغن):
كينه.
(الاصهار):
بنا به نظر ابن اعرابى به زنانى گفته مىشود كه به واسطه كنيزى و نسب و ازدواج
حرام مىشود و بعضى از اعراب اصهار را جز بر خانواده زوجين اطلاق مىشود.
[ترجمه]
« (اى ابن
عبّاس) آگاه باش به خدا سوگند فلانى (ابو بكر بن ابى قحافه)