به آنها نيست، زيرا
ذات حق تعالى از زمان و مكان بدور است و به همين دليل امام (ع) فرموده است معيّت
خداوند با اشياء به مقارنه و نزديكى نيست. امّا اين كه خداوند غير اشياء است ولى
با آنها فاصله ندارد به دو صورت قابل توضيح است.
1- غيريّت
اعمّ از فاصله داشتن است زيرا مفهوم زمان و مكان در مزائله داخل مىباشد، بنا بر
اين مغايرت خداوند با اشياء مستلزم فاصله نيست زيرا ذات خداوند از زمان و مكان
بدور است و به همين دليل امام (ع) فرموده است: غير اشياست ولى نه به مزائله.
2- خداوند
تعالى غير اشياء است، به اين معنى كه ذاتا از همه اشياء جداست زيرا هيچ چيز در
معناى جنس و فصلى با خداوند شريك نيست، يعنى ما به الاشتراك ندارد تا نيازمند ما
به الامتياز ذاتى يا عرضى باشد. ذاتا با اشياء مبانيت دارد ولى نه با فاصله. و
معناى مزائله جدايى شيء است از اشياء به وسيله فصل ذاتى يا عرضى و چون ما به
الاشتراك در مورد خداوند و اشياء نيست مزايله نيز وجود ندارد. اين دو قيدى كه در
كلام امام (ع) ذكر شده احكام و همييى كه به اعتبار زمان و مكان از اوصاف مخلوقات
مىباشند و در مفهوم معيّت و غيريّت در ميان خلق معروف و معتبرند از ميان مىبرد و
به اين حقيقت توجّه مىدهد كه درك ذات مقدّس حق تعالى بالاتر از حكم وهم است و ذات
مقدّس حق از صفات ممكنات برى و بدور است. همچنين فراز قبل «كائن لا عن حدث موجود
...» حكم وهمى كه مشابهت حق تعالى را با موجودات حادث مىرساند رد مىكند.
(1183- 1178)
فرموده
است: فاعل لا بمعنى الحركات و الآلة
اگر معتقد به
ثبوت جوهر فرد [1] باشيم، حركت عبارت است از پديد آمدن
[1]
به اعتبار بعضى از فلاسفه قديم جسم مركب از اجزاى لا يتجزا بوده است، اجزاى لا
يتجزاى جسم را جوهر فرد مىگفتند.